درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)

درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)0%

درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام صادق علیه السلام

درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)

نویسنده: محمد تقی حکیم
گروه:

مشاهدات: 9760
دانلود: 3220

توضیحات:

درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 194 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9760 / دانلود: 3220
اندازه اندازه اندازه
درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)

درس هایی از مکتب امام صادق (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

پیروان ما

بسیاری از ما ادعای تشیع می کنیم، می گوییم یا وانمود می کنیم که ما شیعه هستیم، در صورتی که نیستیم. زیرا شیعه یعنی پیرو؛ و تشیع یعنی از ائمه ی اطهار پیروی کردن در رفتار و گفتار. اگر دقیقا ملاحظه کنیم، خواهیم دید ائمه از بیشتر کارهای ما منزجر و بیزارند، و به هیچ وجه آنها را نمی پسندند. بنابراین ما باید عملا شیعه باشیم، نه اینکه فقط به زبان بگوییم یا تظاهر کنیم. اکنون نشانه هایی را که شیعه باید داشته باشد، بشنوید.

«شِيعَتُنَا أَهْلُ اَلْهُدَى وَ أَهْلُ اَلتُّقَى وَ أَهْلُ اَلْخَيْرِ وَ أَهْلُ اَلْإِيمَانِ وَ أَهْلُ اَلْفَتْحِ وَ اَلظَّفَرِ ».(۱۳۳)

«پیروان ما اهل هدایت، پرهیزگاری، نیکی، ایمان و فتح و پیروزی هستند.»

شکر نعمت

آفرین بر مکتب دانش زای پیشوایان دین ما که همه دانستنیهای حق و شایسته را واضح و روشن ساخته است. ما تصور می کنیم شکر نعمت فقط به این است که کلمه ی «الحمدلله» یا «شکرالله» را بر زبان جاری کنیم، در صورتی که چنین نیست. وقتی که خداوند به انسان نعمتی عطا فرمود باید در برابر آن نعمت، گناهی را ترک کند و از نافرمانی پروردگار دست بردارد. اگر از یک طرف سپاسگزار باشد و از طرف دیگر آزادانه معصیت کند و با دستورات الهی به مخالفت برخیزد، این چه شکری و چه سپاسی است؟ و چگونه می توان آن را به حساب خدا آورد؟

«شُکرُ النِّعَمِ اِجتِنابُ المَحارِمِ ».(۱۳۴)

«شکر نعمت دوری کردن از کارهای حرام است.»

شفاعت

امام صادقعليه‌السلام می فرماید: در روز قیامت ما (ائمه) واسطه می شویم تا خداوند از گناهان کبیره ی پیروان ما درگذرد.»

و در جای دیگر آن بزرگوار فرموده اند: «کسی که نماز را سبک شمرد از شفاعت ما (ائمه) بی بهره است.»

«شَفَاعَتُنَا لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ شِیعَتِنَا فَأَمَّا التَّائِبُونَ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ( ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ ) ».(۱۳۵)

شفاعت ما برای کسانی از شیعیان است که گناهان کبیره به جا آورده (و موفق به توبه نشده اند). اما خداوند متعال درباره ی توبه کاران می فرماید: «راه مؤاخذه بر نیکوکاران (توبه کنندگان) نیست (و آنها رستگارند).»

شکیبایی

صبر و شکیبایی در امور و جریانات زندگی، عضو مؤثر ایمان است. خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است:

( وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ ) .(۱۳۶)

«ای پیغمبر، به مردم شکیبا بشارت ده.»

و در جای دیگر فرموده است:

( إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ ) .(۱۳۷)

«اجر صبر کنندگان بی حساب داده می شود.»

« اَلصَّبْرُ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ اَلرَّأْسُ ذَهَبَ اَلْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ اَلصَّبْرُ ذَهَبَ اَلْإِيمَانُ ». (۱۳۸)

«صبر نسبت به ایمان مانند سر است نسبت به بدن، موقعی که سر از بین برود، بدن نیز از بین می رود، همچنین هرگاه صبر از میان برود، ایمان نیز از بین رفته است.»

پاداش نیک

آیا فکر می کنید آقایی، بزرگی و بزرگ منشی به این است که بدی را با بدی پاسخ گویید؟ خیر چنین نیست. بلکه شرافت و بزرگواری به این است که بدی را نادیده گرفته آن را با نیکی و مهربانی پاسخ دهید. می گویید خیر، امتحان کنید تا ببینید چقدر لذت می برید و چگونه با این عمل انسانی بزرگی و شخصیت خود را ثابت کرده، به وجدان تان آرامش و راحتی می بخشید.

«صِلْ مَنْ قَطَعَكَ وَ اُعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْكَ »(۱۳۹)

«با هر فردی از خویشان که با تو قطع رابطه کرده است رابطه برقرار کن. به هر کس که از تو مضایقه کرده است بخشش نما و با هرکس که با تو بدی کرده است خوبی کن.»

مرز خویشاوندی

اشخاصی که دوست و رفیق می گیرند، اگر توافق اخلاقی کامل با هم داشته باشند، روز به روز علاقه بین آنان بیشتر می شود و مدتهای مدید این دوستی پایدار می ماند، به طوری که مفارقت و جدایی آنان از یکدیگر مشکل است. این نوع دوستی چون پایدار و قدیمی است، بسیار با ارزش است و باید طرفین قدر یکدیگر را بدانند و از ادامه ی این صداقت و صمیمیت دست بر ندارند.

به هر حال اگر این مصاحبت و معاشرت، بیست سال طول کشید از حد دوستی گذشته به مرز خویشاوندی می رسد و در این هنگام وظایف طرفین نیز به همین قیاس تغییر می کند، یعنی اوج می گیرد و فزونتر می شود و همان طور که وظیفه ی خویشان، «صله ی رحم» است، وظیفه ی این دو دوست نیز، ارتباط صمیمی و مداوم همچون صله ی رحم خواهد بود.

«صُحْبَةُ عِشْرِينَ سَنَةً قَرَابَةٌ ».(۱۴۰)

«مصاحبت بیست سال، نوعی خویشاوندی است.»

کار پسندیده

انسان موفق، همیشه کاری می کند که خدا از آن کار خشنود می شود. پروردگار عالم با دستورات متینی که به وسیله ی پیغمبران برای مردم مقرر داشته، خواسته است که مردم با یکدیگر متحد باشند و اگر جامعه ای پشت به یکدیگر کردند و از هم بریدند، میان آنان اتصال و هماهنگی برقرار شود.

«يُحِبُّهَا اللّه : إِصلاحٌ بَينَ النّاسِ إِذا تَفاسَدوا، وَ تَقارُبٌ بَينَهُم إِذا تَباعَدوا ».(۱۴۱)

«صدقه ای که خدا دوست دارد، عبارت است از اینکه هرگاه مردم با هم بد شدند. میان آنان را اصلاح دهند، و هر وقت از هم دور شدند، به یکدیگر نزدیک شوند.»

دشمن روزه

همچنان که اشیاء مادی آفت دارند و باید آنها را از آن آفت حفظ کرد، عبادات نیز آفت دارند و باید آنها را از آن آفات دور داشت تا مورد پذیرش خداوند قرار گیرند. آدم روزه دار به واسطه ی خودداری از مشتهیات نفس، مورد لطف و رحمت الهی است، از این نظر در هر حالی که باشد برای عبادت محسوب می شود، به شرط آنکه روزه ی خود را از آفات حفظ کند. یکی از آفات روزه غیبت کردن است که ناپسند است بخصوص در هنگام روزه داشتن.

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند:

«اَلصَّائِمُ فِي عِبَادَةٍ وَ إِنْ كَانَ نَائِماً عَلَى فِرَاشِهِ مَا لَمْ يَغْتَبْ مُسْلِماً ».(۱۴۲)

«آدم روزه دار در عبادت به سر می برد، اگر چه در بستر خواب باشد، مادام که غیبت مسلمانی را نکرده است.»

رسیدگی به فامیل

قرآن کریم و پیشوایان بزرگوار ما، درباره ی «صله ی رحم» تأکید بسیار کرده اند. منظور از «صله ی رحم» که آن را به فارسی می توانیم رسیدگی به فامیل یا ارتباط با خویشان ترجمه کنیم، آن است که انسان با فامیل و نزدیکان خود در مقام عداوت، کار شکنی و حسادت نباشد.

سعادت آنان را بخواهد و هر اندازه که می تواند به آنان کمک کند و گاه بیگاه آنان را از محبت خود بهره مند کند. فکر نکنید که این وظیفه، بسیار سنگین و دشوار است. انسان می تواند به اندازه ی مکنت خویش، این موضوع را عملی کند. محبت به فامیل اگر مهم باشد بسیار خوب، و اگر جزئی نیز باشد چون نشان علاقه است، با ارزش است و پاداش بسیار دارد.

«صِل رَحِمَکَ وَ لَو بِشَربَةٍ مِن مَاءٍ ».(۱۴۳)

«به خویشاوندان خود برس، و با آنان ارتباط برقرار کن، اگر چه به دادن یک شربت آب باشد.»

گذشت و صبر

خداوند در قرآن می فرماید:

( فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ) .(۱۴۴)

ای پیغمبر! گذشت نیکو داشته باش.

( فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا ) .(۱۴۵)

ای پیغمبر! صبر نیکو بنما.

البته این دو دستور در ظاهر برای حضرت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بالتبع برای همه ی افراد مردم است. اکنون باید دید مقصود از «گذشت نیکو» و «صبر نیکو» چیست، تا انسان اگر توفیق یافت به آن دو دستور عمل کند و فرمان خداوند متعال را اجرا نماید، فیض ببرد و ثوابی نصیب او شود.

«اَلصَّفْحُ اَلْجَمِيلُ أَنْ لاَ تُعَاقِبَ عَلَى اَلذَّنْبِ وَ اَلصَّبْرُ اَلْجَمِيلُ اَلَّذِي لَيْسَ فِيهِ شَكْوَى ».(۱۴۶)

«گذشت نیکو آن است که به خاطر خطا و گناه (خطاکار را) مجازات (و حتی، سرزنش هم) نکنی و صبر نیکو آن است که گله ای (از خدا) در آن نباشد.»

راز

اگر انسان مطلبی در دل دارد و مصلحت ایجاب می کند که آن را به عنوان «راز» پنهان بدارد نباید به کسی اظهار کند، بلکه باید خود، راز دار خود باشد. زیرا هیچ کس مانند خود انسان رعایت احتیاط نمی کند. اگر سینه ی آدمی تنگی کرد و نتوانست سر خود را نگهداری کند و نزد دیگران ولو یک نفر باشد، آن را فاش کرد، از اختیارش خارج ساخته است و دیگر معقول نیست که انتظار حفظ آن را داشته باشد.

«صدرک اوسع لسرک ».(۱۴۷)

«سینه ی تو، برای راز تو،جا دار تر است.»

زندگی و معاشرت

افراد یک جامعه، هنگامی سعادتمندانه با یکدیگر زندگانی و معاشرت می کنند که با زیرکی، امور خود را حل و فصل کرده و در هر جا که لازم باشد، از بعضی چیزها خود را غافل وانمود کنند. با تیزهوشی به خوبی می توان کارها را اداره کرد و با تغافل از بعضی امور، روابط عادی و معمولی را به جای خود باقی نگاه داشت و در سایه ی همین روابط، زندگی اجتماعی بر پایه ی صحیحی کار گذاشته شده و ادامه می یابد. در غیر این صورت، هرج و مرج جای نظم و ترتیب را می گیرد.

«صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ : ثُلثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ ».(۱۴۸)

«زندگانی و معاشرت با اشخاص، هنگامی به صلاح و شایستگی برگزار خواهد شد، که دو سوم پیمانه ی آن را زیرکی، و یک سومش را نادیده گرفتن پر کرده باشد.»

اقتصاد

منظور از اقتصاد در علم اخلاق و کلمات بزرگان، اغلب آن است که انسان به درآمد خود توجه داشته باشد و آن را ملاک مخارج خود قرار دهد. به عبارت دیگر، اقتصاد یعنی راه صحیح خرج کردن درآمد. همین کلمه ی «اقتصاد» در سرنوشت و مسیر یک شخص یا یک مملکت و ساکنین آن تأثیر به سزایی دارد و می تواند آتیه ی آن شخص یا آن کشور و جماعت را به خوبی مشخص کند. زیرا رعایت اقتصاد و میانه روی، موضوعی است که برای هر فرد و هر خانواده و هر ملتی لازم است تا همیشه سرافراز و بی نیاز باشند. به تجربه ثابت شده است که بیشتر از هم پاشیدگی ها، شکست ها، و سقوط ها به علت توجه نکردن به این موضوع است.

«ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصد أنْ لا يَفْتقِرَ »(۱۴۹)

«من ضامن می شوم که اگر کسی میانه روی کند، فقیر نشود.»

خنده ی مؤمن

مؤمن یعنی متصف به صفات پسندیده، متخلق به اخلاق حمیده، با ادب، مجسمه ی فضایل، نمودار کمالات، صاحب مکارم و خلاصه کسی که باید اخلاق را از او یاد گرفت. لذا می بینید سطر اول برنامه ی عملی مؤمن، رعایت جهات اخلاقی و آداب انسانی است. بنابراین هیچ گاه عملی که خارج از حدود متانت باشد، از شخص مؤمن سر نمی زند. هنگام خندیدن، قهقه نمی زند و بلند نمی خندد تا از هیبت خود بکاهد، بلکه لبخند می زند و بدین وسیله اظهار شادی می کند.

«ضِحكُ المؤمِنِ تَبَسُّمٌ ».(۱۵۰)

«خنده مؤمن، لبخند است.»

بدگمانی

دین اسلام دستور داده است که مردم با یکدیگر، با صلح و صفا زندگی کنند و از آنچه موجب نگرانی خاطر و ایجاد کدورت است اجتناب کنند. یک از عواملی که روابط مردم را با یکدیگر تیره می کند و فکر سالم افراد را درباره ی هم به خطر می اندازد، بدگمانی نسبت به یکدیگر است. بنابراین انسان تا امکان دارد، باید رفتار و گفتار دیگران را به وجه احسن تفسیر کند و درباره ی آنها بدگمان نباشد.

«ضَعْ أمرَ أخيكَ على أحسَنِهِ حتّى يَأتِيَكَ مِنهُ ما يَغلِبُكَ، و لا تَظُنَّنَّ بكَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخيكَ سُوءا و أنتَ تَجِدُ لَها في الخَيرِ مَحمِلاً »(۱۵۱)

«کردار و گفتار برادر دینی خود را به بهترین وجهی تعبیر کن و سخنی که از دهن برادر دینی تو خارج شد، تا می توانی آن را به خوبی حمل کنی به بدی حمل منما.»

خوشا به حال او بعضی از مردم نه دنیا دارند نه آخرت. قرآن درباره ی آنان فرموده است:( خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَةَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ) .(۱۵۲)

از دنیا و آخرت بی بهره مانده اند و این خود زیان آشکاری است.

بعضی دنیا دارند، اما آخرت ندارند. بعضی برعکس، آخرت دارند و دنیا ندارند. ولی سعادتمند کسی است که هم دنیا و هم آخرت را داشته باشد به این معنی که با دین و ایمان باشد و به اندازه ی احتیاج از مواهب این جهان بهره مند شود، تا از یک سو با قلبی پاک، بدون هیچ گونه ریا و تظاهری، به خدا توجه کند و دستورات او را به جا آورد، و از سوی دیگر از لذات حلال و مشروع به حد کافی و بدون افراط استفاده کند از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده اند:

«طُوبَى لِمَنْ أَسْلَمَ وَ كَانَ عَيْشُهُ كَفَافاً ».(۱۵۳)

«خوشا به حال کسی که مسلمان باشد و به اندازه ی کافی برای مخارج خود، درآمد داشته باشد.»

خواهش از مردم

اگر می خواهید همیشه عزیز و محترم باشید و در دیدگان مردم باعظمت و با هیبت جلوه کنید و در جامعه شخصی متین و متشخص و باارزش محسوب شوید، به این دستور عمل کنید: هیچ گاه دست احتیاج به سوی مردم دراز نکنید و خواهشی از آنان منمایید. چه با عمل کردن به این دستور مورد توجه خواهید شد. به گفته ی شما توجه می کنند، به امر و نهی شما گوش فرا می دارند و آنچه لازمه ی شخصیت است دارا خواهید شد.

«طَلَبُ الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَيَاءِ ».(۱۵۴)

«درخواست نیازمندی ها از مردم به زودی عزت را سلب می کند و حیا را از میان می برد.»

روشندل

خداوند به آدمی نعمت بزرگ بینایی را مرحمت فرمود تا اشیاء و اشخاص را ببیند و ملاحظه کند. ولی بالاتر و با ارزشتر از نعمت دیدن، آن است که انسان، باطنی بینا و قلبی روشن داشته باشد. زیرا با دیدگان، فقط اشیاء محسوس را می نگرد، اما با بینش درونی، در معقولات تفکر می کند، در امور، قدرت قضاوت دارد، با فهم و بصیرت خوب و بد را از هم تشخیص می دهد، هیچ گاه گول رنگ و زیبایی ظاهر را نمی خورد، و فریفته ی آنچه آشکار است نمی شود، بلکه به عمق و حقیقت اشیاء پی می برد و آنچه را نادیدنی است مشاهده می کند. مسلما چنین کسی می تواند سعادت ابدی خویش را به دست آورد.

«طُوبَى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فِي قَلْبِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فِي عَيْنِهِ ».(۱۵۵)

«خوشا به حال کسی که بینایی خود را در قلبش قرار داده باشد، نه در چشمش.»

آب و نان

آب و خوراک از عواملی هستند که برای ادامه ی زندگی جانداران لازم اند: لذا هر جانداری در جستجوی آنهاست تا بتواند زنده بماند. زیرا اگر آب نباشد، جانداران فقط در مدت کوتاهی می توانند در مقابل تشنگی مقاومت کنند و طولی نخواهد کشید که از پا در می آیند. چنانچه خوراک (مثلا نان) نباشد، گرچه زمان بیشتری جاندار می تواند تحمل کند، اما به تدریج نیروی خود را از دست می دهد و سرانجام ضعف بر او مستولی شده، به دیار عدم رهسپار می شود.

اکنون اگر می خواهید این موضوع را با جمله ای کوتاه ولی پر مغز و رسا بفهمید، به طوری که حقیقت مطلب برای شما فاش شود و ابهامی باقی نماند؛ به عبارت فصیح و بلیغ ذیل گوش فرا دارید و توجه کامل داشته باشید تا از لفظ و معنای آن لذت ببرید.

«طَعمُ الماءِ الحَياةُ وطَعمُ الخُبزِ القُوَّةُ ».(۱۵۶)

مزه ی آب، زندگی و مزه ی نان، قوه است.

وارستگان

بعضی از مردم علاقه به خودنمایی و شهرت طلبی ندارند، و شغل آنان ایجاب می کند که مشهور و زبانزد مردم نباشند. چون روش این افراد، بر مبنای دستورات و حقایق مذهبی است، عمل اکثر مردم را برخلاف شرع می دانند. از این رو با آنکه در جامعه هستند و با مردم معاشرت دارند، رویه ی آنان را نمی پسندند و قلبا با رفتار و اعمال آنان مخالف اند. این اشخاص به واسطه ی آنکه گمنام هستند و کسی به آنها اعتنا نمی کند، از تحمیل و توقعات بیجای بعضی از مردم محفوظ، می باشند و بیشتر به تهذیب خود می رسند.

«طُوبَى لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَ اَلنَّاسَ فَصَاحَبَهُمْ بِبَدَنِهِ وَ لَمْ يُصَاحِبْهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ بِقَلْبِهِ فَعَرَفَهُمْ فِي اَلظَّاهِرِ وَ لَمْ يَعْرِفُوهُ فِي اَلْبَاطِنِ ».(۱۵۷)

«خوشا به حال بنده ی بی نام و نشانی که مردم را می شناسد و با بدن خود،همنشینی با آنان دارد، ولی قلبا با آنان نیست. بنابراین، در ظاهر مردم را می شناسد و با آنان است و مردم باطن او را نمی شناسند.»

تحصیل علم

علم و دانش برای انسان کمال و رتبه است و هر چه بیشتر آن را کسب کند، خود را کاملتر کرده است. از این نظر، دین اسلام که برای تکمیل نفوس بشری مقرر شده و خواهان اعتلای افراد است، درباره ی فراگرفتن علم تأکید فراوان کرده و آن را بر همگان واجب شمرده است، قرآن کریم با جمله ی:

( هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ) (۱۵۸)

ارزش علم و عالم را بیان فرموده است.

پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با عبارت مشهور خود:

«طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ ».(۱۵۹)

وجوب تحصیل علم را بدون مقید کردن به زمان خاصی تذکر داده است بنابراین تحصیل علم اختصاص به زمان معینی ندارد. انسان در هر حال، و در هر سن و سال و با هر موقعیتی که دارد، باید جد و جهد کند و بر معلومات خود بیافزاید تا به وسیله ی کسب دانش هم بهتر زیست کند و هم به این ندای آسمانی و طبیعی پاسخ مثبت داده باشد.

«طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ فی كُلِّ حَالٍ »(۱۶۰)

بزرگان و خویشان

پایه ی زندگی صحیح، دوست داشتن همنوع و حق شناسی است. آنان که به دیگران محبت می کنند و هر کس را در هر حال و مقام که باشد، مورد اعتنا قرار می دهند، معنی زندگی را فهمیده اند. بنابراین انسان نباید فقط به شخصیت خود توجه داشته باشد و دیگران را فراموش کند چه، مردم نسبت به یکدیگر حقوق و وظایف متقابلی دارند. حق بزرگان این است که مورد احترام قرار گیرند و حق کم سالان آن است که از بزرگسالان، لطف و محبت ببینند. حق خویشان هم آن است که همه ی افراد با همدیگر روابط حسنه داشته باشند.

«عَظِّمُوا كِبَارَكُمْ وَ صِلُوا أَرْحَامَكُمْ »(۱۶۱)

«بزرگان خود را بزرگ بدارید و به خویشان خود برسید.»

عدالت

در نهاد آدمی، نیرویی به نام «وجدان» وجود دارد که همیشه او را به خوبی امر می کند و از بدی بازمی دارد. هنگامی که وجدان عمل شایسته ای از صاحب خود دید شاد می شود و زمانی که کار زشتی مشاهده کرد ناراحت می شود. قرآن مجید می فرماید:

( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ) (۱۶۲)

«خداوند به عدل و نیکوکاری امر می کند.»

عدالت یکی از صفات پسندیده است و مسلما همه می خواهند این صفت در مورد آنان اجرا شود و هیچ کس خلاف آن را مایل نیست. بنابراین، اجرای عدالت در نظر وجدان و در نظر کسی که درباره ی او اجرا شده است، بسیار خوشایند می آید.

«اَلْعَدلُ أحلی مِنَ الْماءِ یُصِیبُهُ الظَّمآنُ »(۱۶۳)

«عدالت شیرین تر از آبی است که آدم تشنه به آن می رسید.»

تنبلی

هر چیز دشمنی دارد. دشمن کوشش و فعالیت که هسته ی مرکزی پیشرفت و سعادت افراد بشر است، تنبلی است. زیرا می بینیم اشخاصی که دچار این صفت ناپسند هستند، روی خوشبختی را نمی بینند و همیشه در فلاکت و بدبختی به سر می برند.

اسلام برای اجتناب از تنبلی و تن پروری، دستورات بسیار ارزنده ای دارد و به سعی و جنبش تشویق بی شمار نموده است. قرآن مجید می فرماید:

( وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ ) .(۱۶۴)

«و اینکه برای انسان جز سعی و کوشش، بهره ای نیست.»

پیشوایان دینی ما هر کدام به نحوی مردم را از بی حالی، سستی و تن آسایی برحذر داشته اند.

«عَدُوُّ الْعَمَلِ الْکَسَلُ »(۱۶۵) .

«دشمن کار، تنبلی است.»

خیرخواهی

آدمی باید ناصح و خیرخواه مردم باشد و در مواقع لزوم آنان را نصیحت کند. آری باید از خیرخواهی و راهنمایی همنوعان از هیچ کوششی دریغ نورزید. البته اگر این صفت به منظور خشنودی خداوند در شخص پدید آمد و کاملا از تظاهر و اغراض - مانند محبوب کردن خود و یا تلافی و جبران - برکنار باشد، انسانیت آن شخص را ثابت می کند.

در روز واپسین که نامه ی عمل را به دست آدمی می دهند و کارهای خوب و بد هر شخصی به خود او نشان داده می شود و خوبی ها از یکدیگر متمایز و ارزش آنها معلوم می شود، مشاهده خواهد کرد که خیرخواهی برای مردم و راهنمایی آنان با ارزشترین اعمال بوده است.

«علیک بالنصح لله فی خلقه، فلن تلقاه بعمل افضل منه »(۱۶۶)

«برای خدا خیرخواه مردم باش، زیرا هیچ عملی را در روز قیامت بهتر از آن نخواهی دید.»

ظالم و شریک جرم او

انحراف از اصول وظیفه شناسی، ظلم است. ظالم با قوانین طبیعی و مذهبی مخالفت می کند و وجدان خویش را لگدکوب خواسته های نامشروع خود می کند. ستمکار در دنیا به سزای اعمال خویش می رسد و خواه ناخواه به انتقام کارهای بد خود، گرفتار خواهد شد. البته باید بدانید که فقط شخص منحرف و ستمگر، ظالم نیست، بلکه شخصی که او را به نحوی از انحاء کمک می کند و کسی که با عمل ظالمانه ی او موافق است و آن را می پسندد نیز ستمکار محسوب می شود و با ستمگر اصلی در جهت واحدی قرار دارد و همه ی آنان به کیفر الهی، دچار خواهند شد.

«اَلْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ اَلْمُعِينُ لَهُ وَ اَلرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ ثَلاَثَتُهُمْ »(۱۶۷)

«کسی که ظلم می کند و کسی که او را یاری می کند و کسی که راضی به آن ظلم باشد، هر سه در ظلم شریک می باشند.»

اصلاح دارایی

اسلام مردم را از اشتغال به کارهای تولیدی و زیاد کردن درآمد مشروع منع نکرده است، بلکه برعکس به منظور سر و سامان دادن به وضع زندگی و محتاج نبودن به دیگران تلاش در این راه را، عملی پسندیده دانسته است.

«علیک باصلاح المال، فان فیه منبهة للکریم و استغناء عن اللئیم »(۱۶۸)

«وضع دارایی خود را اصلاح کن (کاری کن که زیاد شود) چه اصلاح کردن دارایی، شخص بزرگوار و ارجمند را بالا می برد (زیرا وقتی که مال او بسیار شد، می تواند بخشش داشته باشد و با بخشیدن و کرم، بلندمرتبه می شود) و انسان را از مردم پست، بی نیاز می گرداند.»

ملاقات مریض

احوالپرسی و عیادت مریض، نشانه ای از نوع دوستی است و هرکس با هر مرام و مذهبی آن را یک وظیفه ی انسانی می داند. اسلام همان طور که در اصل عیادت تأکید کرده، خصوصیات آن را نیز بیان داشته است.

«العِيادَةُ قَدرُ فُواقِ ناقَةٍ أو حَلبِ ناقَةٍ »(۱۶۹)

زمان عیادت مریض، به اندازه فاصله ی میان دو دوشیدن شتر، یا به اندازه ی دوشیدن شتر است (زیرا نوبت اول که شتر را می دوشند، اندکی صبر می کنند تا بچه اش پستان او را بمکد و مجددا رگ کرده شیر بیابد. آن گاه دو مرتبه فورا شتر را می دوشند). منظور این است که عیادت کننده نباید زیاد نزد مریض توقف کند.

خرد

پاینده باد دین مقدس اسلام که گذشته از آنکه همه ی دستوراتش مطابق با عقل است، همواره این نیروی عظیم باطنی را برای جلوگیری از هلاکت و بدبختی، چراغ راه قرار داده و پیروی از آن را لازم شمرده است. کسانی که به اتکای این قوه ی خدادادی برای زندگی خود برنامه ای درست کنند و همیشه از نیروی عقل استمداد کنند و خود را از آن بی نیاز ندانند، بدون شک در کارهای خویش موفق می شوند و هیچ گاه دچار پشیمانی نگشته افسوس نمی خورند. شخص مؤمن با داشتن ایمان، راه و رسم مشخصی دارد و از بیراهه دوری می کند. با وجود این، اسلام خرد را برای وی نیز راهنما و راهبر دانسته است.

«اَلْعَقْلُ دَلِيلُ اَلْمُؤْمِنِ »(۱۷۰)

«عقل راهنمای آدم با ایمان است.»

لازم و ملزوم

علمی که حقیقت داشته باشد، دل آدمی را روشن می کند و مانند ناخدایی که سکان کشتی را به دست گرفته است کشتی را به ساحل نجات می رساند، صاحب خود را به راه خیر و صلاح سوق می دهد و نمی گذارد از راه راست و مقرر منحرف شود خلافی از او سر بزند.

کسی که عملش صحیح و طبق اصول عاقلانه باشد، معلوم می شود که علم دارد و داناست، و گرنه آدم نادان نمی تواند کار درست و معقول انجام دهد. با این دو مقدمه (هر علم حقیقی، عمل همراه دارد و هر عمل درستی، از روی علم خواهد بود) نتیجه می گیریم که علم و عمل از هم جدا نمی باشند، بلکه همیشه با یکدیگر توأم اند.

«الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ ».(۱۷۱)

علم با عمل توأم است، کسی که علم دارد عمل می کند و کسی که عمل کرد عالم است.

تندرستی

کیست که بتواند شکر نعمت تندرستی را به جا آورد نعمتی که زندگی با آسایش را برای آدمی فراهم می کند و در صورتی که توفیقی باشد، عبادات و اعمال نیک در پرتو آن انجام می گیرد. هنگامی آدمی پی به اهمیت صحت می برد و قدر سلامتی را می داند، که در تندرستی او خللی روی دهد، زیرا در آن موقع انسان متوجه می شود که چرخ فعالیت او از کار افتاده و در مقابل هر عملی ضعیف و ناتوان است.

«اَلْعَافِيَةُ نِعْمَةٌ يَعْجِزُ اَلشُّكْرُ عَنْهَا ».(۱۷۲)

«عافیت و تندرستی نعمتی است که هر گونه شکری از ادای حق آن، ناتوان است.»

عالم و عابد

عالم، به مثابه چراغی است که دیگران از نورش استفاده می کنند. عالم به خطا پی می برد و اشتباه را متوجه می شود. خود از خطا و اشتباه نجات می یابد و دیگران را نیز نجات می دهد. عالم با نور علم کارهایی را که صلاح است انجام می دهد و مردم را با قلم یا زبان خود به آن کارها هدایت می کند. عالم از لغزش ها جلوگیری می کند و آدمی را به راه راست وامی دارد. عالم در هر جا باشد، اگر نشر علم نماید و خود عمل کند و مردم از او شنوایی داشته باشند، هلاکت و بدبختی در آنجا نیست و بالاخره کسی را نمی توانید پیدا کنید که مانند عالم، فیضش به مردم برسد.

درست است که عابد و زاهد نیز محبوب خدا هستند و اجر دارند، ولی آنان فقط نفس خود را تزکیه می کنند و نمی توانند دیگران را از بدبختی جهل رهایی بخشند و از این نظر یک هزارم مقام عالم را هم دارا نیستند.

«عالِمٌ‌ أفضَلُ‌ مِن ألفِ‌ عابِدٍ،و ألفِ‌ زاهِدٍ،و ألفِ‌ مُجتَهِدٍ ».(۱۷۳)

«یک عالم، برتر از هزار عابد و هزار زاهد و هزار کوشای در عبادت است.»

خشم

خشم در نهاد هر انسانی هست و باید هم باشد. منتها تا مادامی که انسان را برای احقاق حق و گرفتن آن برانگیزاند و او را به کارهای غیر عقلایی وادار نکند، بجا و به مورد است. ولی هنگامی که از این حد بگذرد و انسان را به اعمالی خلاف نزاکت و اخلاق تحریک کند، صفتی ناپسند و منشأ کارهای زشت و عواقب نامطلوب خواهد بود.

از این رو باید انسان صبر و حوصله داشته باشد و حلم و بردباری را پیشه کند و نگذارد که بی موقع، حالت خشم و عصبانیت به او دست دهد و با مقدمات و منطقی که خاص خود اوست، از خشمگین شدن جلوگیری کند و عقل را مغلوب قوه ی غضب خود نکند تا بدین وسیله خویشتن را از پشیمانی و شماتت دشمنان محفوظ بدارد.

«الغَضَبُ مِفتاحُ كُلِّ شَرٍّ »(۱۷۴)

«خشم، کلید هر بدی است.»

پاکیزگی

دین اسلام به پاکیزگی و نظافت اهمیت بسیار داده است و مطابق تحقیق و مطالعه ای که در این باره به عمل آمده ثابت شده است که دستورات اسلام درباره ی پاکیزگی، مطابق موازین صحیح بهداشت است و هدف اسلام برخوردار شدن جامعه از مزایای نظافت است. از خود پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرفته تا ائمه ی طاهرینعليه‌السلام ، هر کدام به زبانی که مردم کاملا درک کنند، موضوع نظافت را تذکر داده اند و مردم را به رعایت اصول بهداشت تشویق کرده اند. گاهی نیز آثار و خواص نظافت را بیان فرموده اند تا مردم به خاطر آن آثار به نظافت و پاکیزگی عادت کنند.

«غسل الاناء و کسح الفنآء مجلبة للرزق ».(۱۷۵)

«شستن ظرف ها و جاروب کردن جلو در خانه، کشاننده ی روزی هستند.»

گرانی

گاهی به واسطه ی عواملی چند، قیمت خوار و بار و اجناس مورد نیاز عموم بالا می رود. ممکن است ترقی نرخ ها برای عده ای بی تأثیر باشد، ولی مسلم است که گرانی به توده ی مردم فشار می آورد، زیرا نظم مالی همه را برهم می زند. و چون در موقع گرانی قدرت خرید و تهیه کم می شود، ممکن است مردم برای فراهم کردن احتیاجات زندگی خود دست به خیانت بزنند. در آن هنگام به آدم مسلمان که به هیچ وجه حاضر نیست خیانت کند سخت می گذرد.

«غَلَاءُ السِّعْرِ يُسِي ءُ الْخُلُقَ وَ يُذْهِبُ الْأَمَانَةَ وَ يُضْجِرُ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ ».(۱۷۶)

«گرانی نرخ، بد خلقی می آورد و امانت را از بین می برد و مرد مسلمان را پریشان و دلتنگ می سازد.»