انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه0%

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

نویسنده: ذبيح مطهري‏خواه‏
گروه:

مشاهدات: 6465
دانلود: 3018

توضیحات:

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6465 / دانلود: 3018
اندازه اندازه اندازه
انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

نام کتاب: انسان كامل در عرفان و نهج البلاغه‌

‏نویسنده: مطهري‏خواه‏، ذبيح‏

مقدمه

بسمه تعالي

عرفان دو شاخه دارد:

1- طريقه‌ي معرفتي كه تكيه بر ذوق و اشراق دارد.

2- طريقت عملي كه متكي به زهد و رياضت و بي‌توجهي به جهان برون و فرورفتن در عالم درون است از نظر عارف آدمي از اصل خويش كه خداست دور مانده و از نيستان كه عالم ملكوت است جدا افتاده است و ني وجود او را شكايتها سر داده و راه وصل خود را مي‌جويد و معتقدند براي راه‌يابي به درگاه ربوبي تنها يك راه دارد و آن هم راه عشق است، اين عشق است كه عارف را به رياضت وا مي‌دارد و مراحل سلوك را مي‌گذارند و حجات تن و نفس را از ميان برمي‌دارد و با حق اتصال پيدا مي‌كند.

يكي از انديشه‌هاي والاي عرفاء انسان كامل است. و بسياري از عرفاء از انساني كه مراتب كمال را پيموده و مظهر حق گشته سخن گفته‌اند. به عنوان مثال:

محي‌الدين عربي در كتاب فتوحات مكيه و فصوص الحكم اصطلاح، «انسان الكامل» را به كار برده و درباره‌ي ويژگيهاي چنين انساني به تفصيل بحث نموده است.

او معتقد است انسان كامل موجودي است كه حق تعالي به سبب وي

[صفحه 5]

به خلق نظر مي‌كند از اين روي به آن «انسان العين حق» گفته مي‌شود.

او معتقد است انسان كامل سبب وجود همه افراد است. يعني به خاطر اوست كه حق تعالي عالم و آدم را آفريده است و به واسطه‌ي وي فيض وجود از حق تعالي به افراد انساني مي‌رسد. [1].

اما هيچ يك از عرفاء همانند امام عارفين از وجود انسان كامل و ويژگيهاي او سخن به ميان نياورده، زيرا انساني كه تمام مراحل كمال را طي نموده سيماي انسان كامل را ترسيم مي‌نمايد.

رشحاتي از درياي بيكران اين انسان كه كاملترين انسان بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله در صحنه‌ي هستي است مي‌باشد، كه در اين كتاب به برخي از بيانات ايشان در اين زمينه اشاره مي‌شود كه منبع و مشرب سخنان اهل‌بيت عليهم‌السلام پيرامون انسان كامل است.

[صفحه 7]

انسان كامل كيست؟

1- انسان كامل، صورت كامل حضرت حق و آئينه جامع صفات الهي است و مرآت سر تا پاي نماي حق است.

2- انسان كامل، نائب‌الحق در زمين و معلم‌الملك در آسمان است.

3- انسان كامل، كاملترين صورتي است كه حضرت حق آفريده است.

4- انسان كامل، يگانه مخلوقي است كه با مشاهده به عبادت مي‌پردازد.

5- انسان كامل، واسطه بين حق و خلق است و به وسيله او فيض و مدد به عالم مي‌رسد.

6- انسان كامل، حادث ازلي و دائم ابدي است.

7- انسان كامل، موجودي است كه مقصود اصلي از ايجاد عالم اوست.

8- انسان كامل، حقيقتي است كه به وسيله او اسرار الهي و معارف حقيقي ظاهر مي‌شود.

9- انسان كامل، آن است كه با او اتصال اول به آخر و مراتب عالم باطن و ظاهر كامل مي‌گردد.

10- انسان كامل، آن است كه با نظر به او مي‌توان به حق معرفت پيدا كرد.

11- انسان كامل، روح عالم و فص خاتم است.

12- انسان كامل، حق مخلوق به است كه انسان و عالم با او خلق شده

[صفحه 8]

است.

13- انسان كامل، با اسماء الهي كه خدا به وي آموخته در عالم تصرف مي‌كند.

14- انسان كامل، سبب وجود و مايه شرف عالم است.

15- انسان كامل، مبداء خلق عالم و جامع جميع حقايق وجود و مصدر علوم ظاهر و باطن است.

16- انسان كامل اعظم مجالي و مظهر كامل صفات الهي است.

17- انسان كامل، ظاهركننده سر حق و جاذب و هادي خلائق است.

18- انسان كامل، خليفه خدا و اساس دين است.

19- انسان كامل، حافظ عالم است، تا وقتي هست عالم هست با انتقال او از عالم همه كمالات نيز منتقل مي‌شود.

20- انسان كامل، روحش نمودار عالم غيب و قوا و مشاعر او نمودار عالم شهادت است.

21- انسان كامل، انساني است كه عقل نظري و عملي او يكي است.

22- انسان كامل، انساني است كه از گفتار نيك و كردار نيك و اخلاق نيك و دانش به حد كمال برخوردار باشد.

23- انسان كامل- قلب عالم است از اين رو عالم خالي از انسان كامل نيست.

24- انسان كامل، همه حقائق عالم ملك و ملكوت و جبروت را آن چنان كه هست مي‌داند.

25- انسان كامل، صاحب علم مبذول و موضع اسرار خداست.

[صفحه 9]

26- انسان كامل، رسالتش از بين بردن عادات بي‌شمار و رسوم ناپسند و برقراري قاعده نيك بين مردم است.

27- انسان كامل، طبيب دردها و الام بي‌شمار انسانهاي رانده شده است.

28- انسان كامل، داراي دو نسخه ظاهر و باطن است كه ظاهر او شبيه عالم وجود و نسخه باطن او شبيه حق است.

29- انسان كامل، آن است كه دم او نفخه‌اي از نفخات الهي است كه گاه بر درون آدمي تابيدن مي‌گيرد و انسان را به سوي بارگاه ربوبي مي‌كشاند.

30- انسان كامل، تجلي وحدت و از راه اتحاد ظاهر و مظهر عين حق است.

31- انسان كامل، آن است كه هم صحبتي با آنها نزديكي با خدا و دوري از آنها دوري از حق است.

32- انسان كامل، از هستي خود نيست، و به هستي خدا، هست شده است و به خدا زنده و دانا و بينا و گويا شده است.

حاصل اينكه حق تعالي براي مشاهده ذات به حكم آخريت و ظاهريت موجودي را خلق كرد تا سر حق را ظاهر كند و همچنين براي هدايت خلق موجودي را خلق كرد تا سر حق را ظاهر كند و همچنين براي هدايت خلق و تكميل نفوس بشري از غيب وحدت به شهود كثرت در هيكل ناسوتي متجلي شد تا به مقتضاي جنسيت جسماني جاذب و هادي خلائق باشد.

براي رسيدن به كمال چه بايد كرد

اشاره

براي رسيدن به مقام شامخ انسان كامل، كه عالي‌ترين مرحله انسانيت است بايد 5 مرحله را طي نمود.

[صفحه 10]

مرحله معرفت و انديشه‌هاي اصيل عقلي و عرفاني

براي رسيدن به مرتبه انسان كامل سالك بايد علم به توحيد، به نفس، به آخرت و به دنيا پيدا كند از اين رو در قرآن كريم مي‌فرمايد «فاعلم انه لا اله الا الله» [ 2 ] علم به توحيد پيدا كن، به وحدانيت آگاه باش و بدان غير خدا معبودي نيست. از اين رو تنها گفتن كلمه توحيد و تقليد در اعتقادات كافي نيست.

و علي عليه‌السلام مي‌فرمايد: اول الدين معرفته [3].

پايه و اساس دين، شناختن خدا با همه كمالات است و پاداش انسان، به اندازه معرفت اوست از اين رو اولين مرحله كمال، معرفت به حق و مقرراتي است، كه ابعاد وجودي انسان را كنترل كند:

البته در اين مرحله عقل نظري و عملي از يكديگر جدا است و در اثناء راه نيز جدا مي‌باشد در مرحله آخر است كه اين دو يكي خواهد شد يعني معرفت عين قدرت و قدرت عين معرفت خواهد شد.

نكته: علم و معرفت سه رتبه دارد 1- ذاتي 2- موهبتي 3- اكتسابي. علم ذاتي، علمي است كه هر كائني به محض وجودش، آن را دارد.

اما علم اكتسابي، به صرف وجود شي‌ء پديدار نمي‌شود بلكه امور ديگري نياز است تا به وسيله آن علم را كسب كند.

اما علم موهوب، كه خدا از جانب خود تعليم مي‌دهد و آن را خداوند به قلوب و اسرار نازل مي‌فرمايد و از عطاهاي اسم وهاب است.

[صفحه 11]

و مي‌توان گفت كه عقول اهل ايمان به علم ديگري كه وراي علم نظري است، آگاهند مثلا علم به حق بايد از جانب خود حق باشد زيرا علم به حق علمي است كه، عقلها به آن راه نمي‌يابند.

حركت

وقتي معرفت به حق و دستورات حق تمام شد انسان به نقص خود و مانند خود پي مي‌برد و به نياز خود آگاه مي‌شود از اين رو به سوي مبداء بي‌نياز حركت مي‌كند و از نفس به حق هجرت مي‌كند و از رجس و نقص به سوي كمال به راه مي‌افتد. از طبيعت پر مي‌كشد و از جهان ماده جدا مي‌شود و از تلاش بازنمي‌ماند.

سرعت

وقتي به راه افتاد درمي‌يابد جهان در تلاش است و آنچه او يافته، ديگران هم دارند حتي اين مقدار از حركت در حيوانات نيز مي‌باشد و اگر در اين مرحله توقف كند معرفتش كامل نبوده. به عنوان مثال اگر در حركتش به اينجا برسد كه در امانت خيانت نكند يا از زيردستان حمايت كند بايد بداند كه او هنوز در اوائل راه است و برخي از حيوانات مانند سگ تعليم ديده در امانت خيانت نمي‌كند و برخي از حيوانات از ضعيف حمايت مي‌كنند از اين رو سرعت مي‌گيرد و اين سرعت، صفت حركت و هجرت است و كمال محسوب مي‌شود اگر صفت متحرك بود عنوان عجله به خود مي‌گرفت و نقص محسوب مي‌گرديد زيرا سالك اگر بدون معرفت و تامل، با شتاب‌زدگي شروع كند به كمال نمي‌رسد. اما اگر بعد از معرفت و حركت، حركت خود را سريعتر كند كمال به حساب مي‌آيد. براي سرعت،

[صفحه 12]

سالك بايد دست از دنياپرستي بردارد و به سير و سلوك بپردازد. و از مقامي به مقامي و از اسمي به اسمي و از تجلي به تجلي منتقل شود و از نفوذ خواطر جلوگيري كند و بعد از عمل به شريعت در طريقت قدم نهد و از زياده‌خوري و پرخوابي و بيهوده‌گويي و مشغول شدن به غير حق پرهيز كند و به هادي و مراد خود ارادت بورزد و دستورات او را اطاعت كند و بر اعمال و رفتار كه سلوك است ثابت باشد.

سبقت

بعد از اينكه به حركت خود سرعت داد بايد از ديگران سبقت بگيرد يعني اگر ديگران در مسايل علمي كوشا هستند بكوشد تا داناتر شود. اگر ديگران عادلند بايد بكوشد تا عادلتر شود، با تقوي‌تر شود، از دنيا و دنياپرستي منقطع شود و از عنايات الهي استمداد جويد تا به مرحله نهائي برسد و آن چنان سير كند كه از هستي خود نيست شود و به هستي حق، هست شود.

امامت

بعد از پيشي گرفتن و پيشتاز شدن انسان كامل مي‌شود، امام مي‌شود. مي‌رسد به جائي كه از خويشتن خويش بي‌خبر است و به بالاترين مقام انسانيت يعني، امامت مي‌رسد و حكمت عملي و نظري در او يكي مي‌شود يعني، معرفت او عين قدرت و قدرتش عين معرفتش مي‌گردد. طبيب دردهاي درون مي‌گردد، همه عالم را با زشتي و خوبي با شر و خيرهايش مي‌پذيرد. و اسيران طبيعت را نجات مي‌دهد و رنگها را از دل و جان انسانهاي سقوط يافته مي‌زدايد تا بي‌رنگي را حاصل نمايد

[صفحه 13]

و نور حق در كسوت او تجلي مي‌كند. آئينه سر تا پاي نماي حق و نائب حق، مي‌شود براي هدايت خلق و تكميل نفوس بشري و جذب خلائق مامور مي‌شود. چون دريافت او درست است چشم او خطا نمي‌كند «مازاع البصر و ما طغي» [4] چشم انسان كامل نه اشتباه مي‌كند و نه كمرنگ مي‌بيند و در آن صورت است كه از او تعبير به شيخ، پيشوا، امام، قدوه، هادي، مهدي، بالغ، كامل، مكمل، خليفه، قطب، جام جهان، آئينه گيتي‌نما، راهنما، عيسي خضر، سليمان مي‌شود. و جاهلان و دورماندگان از حق را از گمراهي و ظلمات نفساني نجات مي‌دهد.

لطيفه: كمال از نظر پيامبر

مصطفي را پرسيدند كه كمال در چيست؟ فرمود كه گفتار به حق، و كردار به صدق.

و گفته‌اند: صدق را دو وجه است. يكي ظاهر و يكي باطن.

اما ظاهر سه چيز است: در دين صلابت و استواري و در خدمت سنت و راه و روش پيابمر و در معاملت حسبت يعني براي رضاي خدا عمل كردن.

و آنچه باطن است سه چيز است آنچه گويي بكني و آنچه بنمائي داشته باشي و آنچه آواز دهي باشي يعني جاه و مرتبي كه جايگزين شده‌اي مكان تو باشد [5].

[صفحه 14]

تفاوت كامل‌ها

اشاره

كامل در هر موجودي با كامل در موجود ديگر متفاوت است. مثلا انسان كامل با فرشته كامل متفاوت دارد يعني اگر فرشته‌اي به آخرين حد امكان ممكن برسد يا از ابتدا به او داده شده باشد او غير از انساني است كه به حد اعلاي از كمال برسد. زيرا فرشتگان موجوداتي هستند كه از عقل محض و انديشه و فكر آفريده شده‌اند و در آنها جنبه خاكي، مادي، شهواني وجود ندارد اما انسان موجودي مركب از عقل و شهوت است. موجودي است كه هم ملكوتي و علوي است و هم ملكي و سفلي مي‌باشد از اين رو امام صادق عليه‌السلام مي‌فرمايد:

ان الله عز و جل ركب في الملائكته عقلا بلا شهوه … و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم [6].

ترجمه: خداوند در ملائكه عقل بدون شهوت قرار داد و در چهارپايان شهوت بدون عقل قرار داد و انسان را مركب از هر دو خلق كرد پس انساني كه عقلش بر شهوتش غلبه كند از ملائكه بهتر است و كسي كه شهوتش بر عقلش غلبه كند از چهارپايان بدتر است.

در حديث آمد كه خلاق مجيد

خلق عالم را سه گونه آفريد

يك گروه را جمله عقل و علم و جود

آن فرشته است و نداند جز سجود

[صفحه 15]

نيست اندر عنصرش حرص و هوي

نور مطلق زنده از عشق خدا

يك گروه ديگر از دانش تهي

همچو حيوان از علف در فربهي

او نبيند جز كه اصطبل و علف

از شقاوت غافل است و از شرف

و آن سوم هست آدميزاد و بشر

از فرشته نيمي و نيمش ز خر

نيم خر خود مايل سفلي بود

نيم ديگر مايل علوي شود [7].

از قرآن نيز استفاده مي‌شود انسان مخلوطي از استعدادها است.

انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج [8].

ترجمه: انسان را از نطفه‌اي كه ممزوجي از استعدادها و تركيبات گوناگون است آفريديم.

انسان كامل انساني است كه به سوي يك استعداد گرايش پيدا نكند و استعدادهاي ديگر را معطل نگذارد بايد رشد تمام استعدادهاي او هماهنگ باشد و همه ارزشهاي انساني او با هم رشد كند لذا قرآن مي‌فرمايد ابراهيم بعد از اينكه از امتحانات بزرگ الهي بيرون آمد و همه را به نهايت رساند در آن صورت انسان كاملي شد كه انسانهاي ديگر

[صفحه 16]

براي كامل شدن خود را با او منطبق مي‌كردند. [9].

علي انسان كامل است

زيرا تمام ارزشهاي انساني در او به حد اعلاي رشد رسيده است. لذا در نهج‌البلاغه هر عنصري مطلوبي ديده مي‌شود در يك جا فكر فوق‌العاده يك فيلسوف در يك جا انديشه متعالي عارف است و در جائي ديگر حماسه يك قهرمان در جائي ديگر آزاديخواهي يك انسان آزاده، در جاي ديگر عبادت يك عابد گوشه‌نشين، در جاي ديگر زهد يك راهب مشاهده مي‌شود او تمام ارزشهاي انساني را دارد و در همه عوالم بشري سير مي‌كند و اضداد يكجا در او جمع شده‌اند. هم حاكم است و هم حكيم است. هم شجاع است و هم عارف، هم سياستمدار است هم حليم است هم جواد است و … تمام ارزشها را در حد اعلاي آنها دارا مي‌باشد و قهرمان همه ارزشها است. در اوصاف اصحاب حضرت حجت نيز آمده است كه: رهبان باليل و ليوث بالنهار [10].

ترجمه: اصحاب حضرت در شب راهبند و در روز شيرانند يعني شب كه به سراغ آنها مي‌روي گويا سراغ يك عده راهب رفته‌اي و روز كه به سراغ آنها مي‌روي در زندگي اجتماعي چون شيرانند در مكتب عشق يعني عرفان كمال انسان در عشق به ذات حق و حركت جان به سوي حق و رسيدن به حق است به عبارت ديگر در فاني شدن از خود و باقي بودن به حق است. و اين عشق اختصاص به انسان نيز ندارد بلكه در تمام موجودات

[صفحه 17]

در تمام ذرات وجود جريان دارد.

مولوي مي‌گويد:

عشق بحري است آسمان بروي كفي

چون زليخا در هواي يوسفي [11].

عشق يك درياست و تمام عالم طبيعت، به منزله يك كف بروي درياست حافظ گويد:

ما در اين جا نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم

از بد حادثه اينجا به پناه آمده‌ايم

رهرو منزل عشقيم ز سر حد عدم

تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم

امام سجاد عليه‌السلام در صحيفه سجاديه دعاي اول مي‌فرمايد:

ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا … و بعثهم سبيل محبته

خداوند عالم را از عدم آفريد و ابداع كرد و بعد آنها را در راه محبت خودش برانگيخت.

ابزار كمال در عرفان

عرفا معتقدند كه حقيقت انسان دل اوست كه مركز عشق الهي است و براي رسيدن به حق و رهايي از نفس بايد دل اصلاح شود و لازم نيست با فكر كردن و با استدلال و قياس و علم و صغري و كبري به حق برسد بلكه اخلاق رذيله را از خودش دور كند و نفس خود را تصفيه كند.

[صفحه 18]

در سر عارف سواد و حرف نيست

جز دل اسپيد همچون برف نيست

حاصل اينكه ابزار و وسيله‌اي كه براي رسيدن انسان به مقام انسان كامل معرفي مي‌كند اصلاح نفس و تهذيب آن و توجه به خدا و سوار بر مركب عشق شدن است.

اگر انسان بر مركب عشق سوار شد و منازل عرفاني را بپيمايد حجاب بين او و خدا برداشته مي‌شود و و انسان وجهه الهي مي‌گردد و با حضرت حق ملاقات مي‌كند.

يا ايها الناس انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه [12].

ترجمه: اي انسان به درستي كه تو به سوي پروردگارت در حركتي پس او را ملاقات خواهي كرد (حركتي توام با دشواري)

آن كه دل را جلاء دهد حق در دل او تجلي مي‌كند و اهل ذكر مي‌شود و هيچ تجارب و دادستدي آنها را از ياد خدا بازنمي‌دارد.

علي عليه‌السلام در نهج‌البلاغه به هنگام تلاوت اين آيه- يسبح له فيها بالغد و والاصال رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكر الله [13].

مي‌فرمايد خدا ياد خويش را جلاي قلبها قرار داده كه در اثر آن گوش بعد از سنگيني مي‌شنود و چشم پس از كم سوئي مي‌بيند و بدينوسيله بعد از لجاجت رام مي‌شود.

بعد مي‌فرمايد: و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنيا بدلا فلم يشغلهم

[صفحه 19]

تجاره و لابيع عنه يقطعون به ايام الحياه. [14].

ترجمه: ياد خدا اهلي دارد كه آن را به جاي زيور دنيا برگزيد. لذا هيچ تجارت و دادستدي آنها را از ياد خدا بازنداشته است و با همين وضع زندگي خود را ادامه مي‌دهند. اگر هر دو جهان را به او دهند نمي‌خواهد زيرا اين انسان مظهر الهي شده است و به اصطلاح آئينه‌اي شده كه حق در او ظهور كرده.

وجود و اوصاف انسان كامل در نهج‌البلاغه

ولي‌الله اعظم در اوصاف اولياء الله و انسان كامل اعم از رسول و نبي و وصي و ولي بياناتي دارد كه مشرب آب حيات و منبع شراب طهور است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود.