انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه0%

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

نویسنده: ذبيح مطهري‏خواه‏
گروه:

مشاهدات: 6469
دانلود: 3018

توضیحات:

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6469 / دانلود: 3018
اندازه اندازه اندازه
انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

انسان کامل در عرفان و نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

د- انسان هادي بر عالم هستي اشراف دارد.

انسان هادي روح جهان است و جهان براي او مانند بدن براي ماست او نورالانوار است السلام علي نور الانور [109] يعني باب فيض مطلق است و ظهوري است كه مبدء ظهورات ديگر است ايشان از سنخ نورند فيض وجود به واسطه وي به جبروت و ملكوت و ناسوت مي‌رسد از اين رو چيزي از انسان كامل محجوب نيست و به آنچه اتفاق مي‌افتد آگاه است و به دليل تجرد و نورانيت آگاهي آنها به جبروت و ملكوت بيشتر از عالم ناسوت است.

مرگ با معرفت اولياء شهادت است

33- فانه من مات منكم علي فراشه و هو علي معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا و وقع اجره علي الله و استوجب ثواب مانوي من صالح عمله و قامت النيه مقام اصلاته لسيفه. [110].

[صفحه 80]

ترجمه: آنكس از شما كه در بستر خويش بميرد ولي به طور شايسته معرفت خدا و پيامبر و اهل بيتش را داشته باشد شهيد از دنيا رفته و اجر و پاداشش بر خداست و ثواب اعمال شايسته‌اي كه قصد آن را داشته مي‌برد و نيت او جانشين ضربات شمشيرش قرار مي‌گيرد.

توضيح: از مراحل رسيدن به كمال و انسان نوري معرفت است بلكه بالاترين نيك بختيها و دستاوردها و بهترين نيكوئيها و برتريها كسب حكمت حقيقي الهي و تكميل كردن نيروي نظري در راه تحصيل علوم حقيقي و معارف ديني است اگر فردي عقل هيولاني خود را از طريق شناخت خداي تعالي آن چنان كه شايسته اوست و شناخت ملك و ملكوت و شناخت فرستاده او و اهل‌بيت او كه مشعلدار نورند و براي هدايت و كمال انسانهاي هادي رنج حضور در طبيعت را متحمل شده‌اند كامل گرداند از زندان تاريكي‌ها و گمراهي به سوي بهشت سعادت و جوار ابديت رهايي خواهد يافت و با اين علم به مقام الوهيت خواهد رسيد. يعني به صورت عالمي رباني و فاني از ذات خويش و مستغرق در مشاهده جمال درخواهد آمد در اين صورت اگر از دنيا برود به مقصد رسيده است و اجر و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال شايسته‌اي را كه قصد نموده مي‌برند، قصد عروج از موطن قلب به حضور حق است و قصد صحيح، او را از تردد رها مي‌سازد و به دوري از اغراض فرامي‌خواند بنابراين نيتش براي جهاد و شمشير زدن در راه حق جاي ضربات شمشيرش را مي‌گيرد.

[صفحه 81]

شجاعت انسان كامل را حضرت عطا كرده

34- و لقد علم المستحفظون … و الملائكه اعواني … فمن ذا احق به مني حيا و ميتا [111].

ترجمه: اصحاب و ياران محمد (ص) كه حافظان اسرار او هستند مي‌دانند كه من حتي يك لحظه به معارضه با خدا و پيامبر برنخاسته‌ام بلكه با كف داشتن جان خود در صحنه‌هاي نبردي كه شجاعان قدم‌هايشان مي‌لرزيد و پشت كرده و فرار مي‌كردند با حضرتش مواسات كردم و اين شجاعتي است كه خداوند به من اكرام فرموده است … من متصدي غسل آن حضرت بودم فرشته‌ها مرا ياري مي‌كردند و ديوار خانه‌اش به ضجه درآمده بود.

گروهي از فرشته‌ها به زمين مي‌آمدند و گروهي به آسمان مي‌رفتند گوش من از صداي آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مي‌خواندند خالي نمي‌شد تا آنگاه كه او را در ضريح خودش به خاك سپردم.

توضيح: از عبارت اموري فهميده مي‌شود.

الف- علي عليه‌السلام تجسم عبوديت و تسليم است

علي عليه‌السلام به عنوان وصي پيامبر و مجراي فيض الهي و علم آسماني لحظه‌اي به معارضه با خدا و پيامبر برنخاسته بلكه بزرگترين انسان مسئول در ارتباط با تجربه‌هاي روزمره حيات بشري و صوت عدالت انساني در سراسر آفاق تاريخ و بزرگترين پرهيزكار بعد از پيامبر در طول

[صفحه 82]

تاريخ است و وارسته‌ترين زاهدي است كه بر بسيط خاك پانهاده است.

ب- شجاعترين انسان و قدرت الهي … او يگانه ياور در پهنه‌هاي مجاهدت سترك و بزرگترين مظهر حماسه و اقدام در نمونه‌هاي شجاعت اساطيري است او در صحنه‌هايي كه شجاعان قدمهايشان لرزيد و براي حفظ جان خويش پا به فرار گذاشتند در كنار پيامبر بود.

او فاتح باب خيبر است، او كرار غير فرار است، او فداكارترين تحقق بخش ارزشهاي قرآني است اين قدرت فوق بشري را خدا به اين نفس قدسي معصوم كه از سرادق عالم ربوبي است عنايت نموده است.

ج- انس با فرشته‌ها

انس با فرشته از لوازم انسان كامل و هادي است و در شب قدر بر او نازل مي‌شوند و تنظيم همه امور بر او عرضه مي‌دارند و ايشان فرشته‌ها را به اجراي امور فرمان مي‌دهند رفت و آمد فرشته‌ها در محضر ايشان صورت مي‌گيرد فرشته‌ها در امور خطيره انسان كامل را كمك و ياري مي‌كنند از اين رو حضرت امير مي‌فرمايد در غسل پيامبر فرشته‌ها مرا ياري مي‌كردند و عده‌اي به زمين مي‌آمدند بر حضرت رسول نماز مي‌خواندند و زمزمه آنها را من مي‌شنيدم.

لازم به ذكر است كه انس با فرشته‌ها چه بسا براي مومن آشنا به مقام ائمه نيز دست بدليل اينكه امام رضا عليه‌السلام مي‌فرمايد به خدا سوگند اگر مردم فضيلت اين روز (غدير) را چنانكه بايد بدانند هر روز ده بار

[صفحه 83]

فرشتگان با ايشان مصاحفه مي‌كنند. [112].

د- اطلاع از ملكوت آسمانها

يكي ديگر از لوام قطعي انسان كامل رويت حقائق و آگاهي از ملكوت عالم و اشخاص و اشياء است بدليل اينكه او مشرف بر ديگر كلمات است سنخ وجودي او به گونه‌اي است كه كائنات از او محجوب نيست نذيرا للعالمين و مهيمنا علي الرسلين [113] پيامبر بيم‌دهنده جهانيان و گواه و مشرف بر انبيا مي‌باشد از اين رو حضرت مي‌فرمايد در رحلت پيامبر در و ديوار خانه‌اش به ضجه درآمده بودند.

ما سمعيم و بصيريم و هشتيم

با شما نامحرمان ما خامشيم

ه- نزديكترين انسان به اسم اعظم

علي عليه‌السلام تحت‌تاثير مستقيم پيامبر بود او را از كودكي در دامن خويش پرورش داد در رختخواب در كنار خود مي‌خواباند غذا مي‌جويد و در دهان علي مي‌نهاد هر روز يكي از خوبيهاي والاي خود را سرمشق هادي بالوصايه مي‌نمود تنها علي جاي او را در غار حرا مي‌دانست و وصي و جانشين پيامبر بود وقت ارتحال پيامبر در دامان او بود متصدي غسل حضرت بود تا جسم پيامبر را به خاك سپرد بنابراين اين كسي در حيات و مات از علي عليه‌السلام به اسم اعظم نزديكتر نيست.

ائمه به علم زندگي مي‌دهند

35- يذكر فيها آل محمد (ص) هم عيش العلم و موت الجهل يخبركم حلمهم عن علمهم و ظاهرهم عن باطنهم و صمتهم عن حكم منطقهم لايخالفون الحق و لايختلفون فيه و هم دعائم الاسلام [114].

ترجمه: در اين خطبه از آل محمد (ص) سخن به ميان آمده، آل محمد (ص) مايه حيات علم و دانشند و موجب مرگ ناداني هستند حلمشان شما را از علم و دانششان آگاه مي‌سازد و ظاهر ايشان از باطن آنها خبر مي‌دهد سكوتشان از حكمت و منطقشان شما را مطلع مي‌سازد و هرگز با حق مخالفت نمي‌كند. در آن اختلاف ندارند آنها اركان اسلام و پناهگاه مردم مي‌باشند به وسيله آنها حق به نصاب خود مي‌رسد و باطل از بن بركنده مي‌شود. آنها دين را درك كرده‌اند، دركي توام با عمل، نه تنها شنيدن و نقل كردن! زيرا راويان علم فراوانند و رعايت‌كنندگان و عمل‌كننده‌ها كم‌اند.

توضيح: از اين عبارت اموري فهميده مي‌شود.

الف- آل محمد (ص) زندگي علمند و مرگ جهل

آل محمد (ص) به آنچه در همه جهان پهناور هستي و آفاق بيكران وجود و تحقيق دار علم دارند. به عبارت ديگر آنچه از ازل تا ابد ارتباط با ايجاد و تكوين اعطاء و تقدير حكمت و تشريع و سلوك و تهذيب به فرشته‌ها و انبيا عطا شده است همه در نزد انسان هست و چيزي نيست كه فرشته‌ها و انبيا بدانند و ما ندانيم اين علم لدني علمي است كه با قدرت يكي است

[صفحه 85]

مراتبي از علم نزد ايشان هست كه در نزد انبيا گذشته و فرشتگان مقرب نيست مقام علمي ايشان از همه جهانيان والاتر است حاصل اينكه علم به ايشان زنده است ايشان مايه بروز علم صحيح هستند و با اين علم جهل به صورت واقعي و كامل از ميان مي‌رود.

ب- كمالي از كمال ديگر خبر مي‌دهد.

آل نبي به عنوان وصي مجراي فيض الهي و باب شهر علم، و بزرگترين حكيم، و خاشع‌ترين عابدان، عاشق‌ترين عارفان، و متعهدترين معلم اخلاق مي‌باشند دقيقترين يافته‌ها و حقائق را در قالب زيباترين و شيواترين و زنده‌ترين واژه‌ها ادا مي‌كنند و به عنوان خالصترين انسانها حلمشان از علمشان خبر مي‌دهد و ظاهرشان از باطنشان خبر مي‌دهد و سكوتشان از منطق و گفتار آنها خبر مي‌دهد و هرگز با حق مخالفت نمي‌كنند و در حق اختلاف ندارند زيرا معيار و ميزان حق مي‌باشند و حق بر محور آنها دور مي‌زند.

ج- آنها اركان اسلام و پناهگاه مردم مي‌باشند

انسان هادي كه آموزنده علم صحيح آموزگار حكمت و راستين مي‌باشد اركان و پايه اساسي دين محمد و هدايت حق مي‌باشند او حامل نور ولايت در تكوين و نور هدايت در تشريع است از اين رو برطرف كردن ظلمت جهل و عادات و غرائز به وسيله انسان هادي ممكن است زيرا شناخت درست حقائق عالم و راه هدايت و سير و سلوك جز با نور حقيقي كه نور حاصل از انسان هادي است ممكن است زيرا شناخت درست حقائق عالم و راه هدايت و سير و سلوك جز با نور حقيقي كه نور حاصل از انسان هادي است ميسر نيست و به وسيله آنها حق به نصاب خود مي‌رسد و به اصل خود برمي‌گردد و باطل ريشه كن مي‌شود

[صفحه 86]

زيرا جزء حق نمي‌خواهند جزء حق نمي‌گويند، جزء حق نمي‌دانند، و جزء حق ميل نمي‌كنند، جز حق عمل نمي‌كنند.

د- درك ائمه در عمل متبلور شده است

ائمه تجسم عبوديت هستند هم پاي بند شريعتند، هم خضر راه طريقتند، وجود آنها قهرمان معنويت صحيح است، وجود آنها سراسر ايمان و عمل است و تنها نقل نمي‌كنند بلكه عملي نيست كه مطلوب حق باشد و آنها رعايت نكنند و عامل به آن نباشند.

شاگرد مستقيم خدا

36- فانا صنايع ربنا و الناس بعد صنايع لنا [115].

ترجمه: ما ساخته و پرورش يافته پروردگار خويش هستيم و مردم پرورش يافته ما هستند.

توضيح: معناي ما دست‌پرورده خدائيم اين است كه از مكتب الله علوم الهي را آموخته‌ايم، ما در كنار سفره وحي نشسته‌ايم، ما نيازي به غير خدا نداشتيم، ما شاگرد الله هستيم، از اين رو حضرت حق كه عزيز و حكيم است شاگرد عزيز و حكيم خواهد داشت ما از علم لدني برخورداريم و سنخ وجود و علم و قدرت ما از سنخ ديگري است اما ديگران دست پرورده ما هستند و از ما فراگرفتند و در تكوين و تشريع به ما كه مجراي فيض حق هستيم نياز داشتند.

به عبارت ديگر ما فعليت مطلقه و كلمه تامه حق هستيم كه به صرف مشيت

[صفحه 87]

متحقق است و واسطه‌اي بين ما و خداي متعال جز نفس مشيت نيست اما تمشي اراده حق نسبت به ديگران در ظرف وجودي ما تحقق مي‌پذيرد و ما موجب تماميت ديگر كلمات و وجودات مي‌شويم تحقق آنها در ارتباط با ماست ديگران بسط وجودي ما هستند و الخلق بعد صنائنا [116] اشاره به همين دارد.

طريق وسط و راه ميانه

37- نحن النمرقه الوسطي بها يلحق التالي و اليها يرجع الغالي [117].

ترجمه: ما جايگاه ميانه و حد وسط هستيم عقب‌افتادگان بايد به ما ملحق شوند و تندروان غلوكننده بايد به سوي ما بازگردند.

توضيح: ائمه كه عدل و لنگه قرآن مي‌باشند و در، شهر علم پيامبرند و صاحب علم حقيقي هستند يعني شناخت درست همه حقيقتهاي عالم در زمان و ماوراي زمان در سينه اوست. صراط حق و قسطاس مستقيم مي‌باشند از اين رو در جهاني كه ظلمت و تاريكي و سراي طبيعت و مقطع تراكم حجب است كسي از نور جلو بيفتد بورطه نابودي مي‌افتد و از نور عقب بماند هلاك مي‌شود بنابراين آنكه عقب مانده است يا آنكه جلو افتاده است و غلو در مظهر الهي مي‌كند بايد به سوي اين نور كه تنها هدايتگر و تنها تبين‌كننده خط قرآني در علم و عمل است برگردد.

زهد و شجاعت علي

38- الا و ان لكل ماموم اماما يقتدي به و يستضي‌ء بنور علمه الا وان امامكم قد اكتفي من دنياه بطريقه و من طعمه بقرصيه الاوانكم لا تقدرون علي ذلك، و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد … و الله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها [118].

ترجمه: آگاه باشيد هر مامومي امامي دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانش او بهره گيرد و آگاه باشيد كه امام شما از دنيا به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده و آگاه باشيد شما توان آن را نداريد كه چنين باشيد ولي مرا با ورع، تلاش، عفت و پاكي، محكم كاري و پيمودن راه صحيح ياري كنيد … من نسبت به پيامبر مانند روشني كه از روشنايي ديگر گرفته شود بوده و همچون ذراع و صاعد نسبت بازو بودم به خدا سوگند اگر عرب براي نبرد با من پشت به پشت به يكديگر بدهند من به اين نبرد پشت نمي‌كنم.

توضيح: از اين عبارت اموري فهميده مي‌شود.

الف- انسانهاي گرفتار ظلمت امام مي‌خواهند

انسانهاي گرفتاري در ظلمت و تاريكي نفس و طبيعت و انسانهاي محجوب و انسانهايي كه جاهليت طبيعي او را آلوده كرده و جهل و بي‌خبري او را فراگرفته نيازمند به يك پيشوا كه داراي فطرت نخستين، و بينش شهودي، و گرايش خالصانه به حق و مشعلدار نور است، مي‌باشد تا به او اقتدا كند و از نور او بهره گيرد.

ب- زهد امام

[صفحه 89]

- امام شيعيان كه وجود خالص و غيرمشوب مي‌باشد و در ساحت اعلاي فطرت او هيچ‌گونه جهل و بي‌خبري و فساد راه نيافته و دست غواشي طبيعت و اميال و اعتقادات سخفيف به دامان والاي او نرسيده آنچنان جسم خود را از زياده‌روي در خوردن و آشاميدن و پوشيدن بازداشته كه از دنيا به دو قرص نان و مقدار غذايي كه موجب قوت نيروي جسماني او شود و به دو پيراهن كهنه كه موجب پوشش بدن مبارك او گردد اكتفا كرده است. هيچ يك از پيروان او جزء انسانهاي هادي توان چنين عملي را ندارند.

ج- وظيفه پيروان او

پيروان او براي ياري اين امام در هدايت انسانهاي سقوط يافته و وصال آنها بايد 4 عمل انجام دهند.

1- ورع و پرهيز از اموري كه حرام يا شبه‌ناك است مثل اينكه غذا بخورد، لباس بپوشد اما غذاي حرام يا غذايي كه احتمال حرام داده مي‌شود نخورد.

2- تلاش پيگير و رياضت براي رام نمودن نفس و بيداري جان و يكي شدن براي حق

3- پاكدامني، خاموشي از سخنان بيهوده، معتدل نمودن قوه شهويه و اميال دروني

4- سداد، محكم كاري- كار را صحيح و كامل انجام دادن و پيمودن راه حق و طلب هدايت از انسان هادي نمودن

د- رابطه حضرت با پيامبر- امير مومنان جان پيامبر است همه امت

[صفحه 90]

اتفاق دارند كه علي بن ابي‌طالب نفس و جان پيامبر است او فروغ وحي و رسالت را مي‌ديد با لحظه‌هاي وحي دمساز بود با جان ملكوتي صاحب وحي همدم بود از اين رو حضرت مانند روشني است كه از روشنايي ديگر گرفته مي‌شود. هر دو يك حقيقتند تنها يكي از ديگري گرفته شده و به تعبير ديگر علي (ع) نسبت به پيامبر همانند ذراع براي بازو بود كه هر دو يك حقيقت نيرومندي را تشكيل مي‌دهند.

ه- شجاعت بي‌نظير-

حضرت كه ياور يگانه اسلام در پهنه‌هاي مجاهدت بود و نمونه شجاعت اساطيري بود آنچنان به مبداء و حق ايمان دارد و از آنچنان نيروي لدني برخوردار است كه مي‌فرمايد تمام عرب پشت به پشت يكديگر بدهند من هرگز به اين نبرد پشت نمي‌كنم زيرا او طالب لقاي حق و ملحق شدن به نور الانوار است از اين رو مي‌فرمايد.

و الله ما فجاني من الموت وارد كرهته … خير للابرار [119] .

به خدا سوگند از نشانه‌هاي مرگ چيزي ناگهان به من روي نياورده كه من از آن ناخشنود باشم و طلايه‌اي از آن آشكار نشده كه من آن را زشت شمارم من نسبت به مرگ همچون كسي هستم كه شب هنگام در جستجوي آب باشد و ناگهان به آن برسد و يا مانند كسي كه گمشده خويش را پيدا كند. آنچه نزد خداست براي نيكان بهتر است.

[صفحه 91]

استشمام نسيم نبوت

39- اري نور الوحي و الرساله و اشم ريح النبوه و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحي عليه (ص) فقلت يا رسول … انك لعلي خير [120] .

ترجمه: من نور وحي و رسالت را مي‌ديدم و نسيم نبوت را استشمام مي‌كردم من به هنگام نزول وحي بر محمد (ص) ناله شيطان را شنيدم از رسول‌الله پرسيدم اين ناله چيست؟ فرمود اين ناله شيطان است كه از پرستش خويش مايوس شده تو آنچه را من مي‌شنوم مي‌شنوي و آنچه را كه من مي‌بينم مي‌بيني تنها فرق من و تو اين است كه تو پيامبر نيستي بلكه وزير مني و بر طريق و جاده خير قرار داري.

توضيح: حضرت امير از لحظه‌اي كه جان آدمي آگاهي‌ها را كسب مي‌كند و پرورش مي‌يابد تحت تعليم مستقيم پيامبر قرار گرفته و از آغاز عمر هيچ‌گونه فكر نادرست و عقيده باطل و شائبه‌اي در نفس او راه نيافته است او تمام عمر را خالصانه زندگي كرد لذا مي‌فرمايد ما شككت في الحق مذاريته [121].

از وقتي حق به من نشان داده شد در او ترديد نكردم.

از اين رو نور وحي را مي‌بينم و اگر كسي چهل روز با خلوص تمام زندگي كند و تمام برنامه‌هاي او در اين چهل روز براي رضاي خدا باشد چشمه‌هاي حكمت از جانش مي‌جوشد و بر زبانش جاري مي‌شود كسي كه

[صفحه 92]

آني در حق ترديد نداشته باشد بصيرتي پيدا مي‌كند كه نور وحي و رسالت را ببيند شامه‌اي پيدا مي‌كند كه نسيم نبوت را استشمام كند و سامعه‌اي پيدا مي‌كند كه ناله‌ي ياس شيطان را بشنود.

حاصل آنكه مشاعري فوق مشاعر دنيوي پيدا مي‌كند و ان مشاعر چيزهايي را درمي‌يابند كه با مشاعر دنيوي و حواس عادي قابل درك نيست و آنچه را كه هست هم اكنون مي‌بيند و مي‌داند از اين رو مي‌فرمايد:

لو كشف الغطاء و ما ازدت يقينا اگر پرده مرگ كنار برود يا حجاب قيامت برطرف شود براي من تفاوتي نمي‌كند و يقينم افزوده نمي‌شود و اين انسان هر چه پيامبر مي‌شنود و آنچه كه پيامبر از ملكوت مي‌بيند مشاهده مي‌كند و تنها تفاوت او با پيامبران اين است كه او پيامبر نيست زيرا پيامبري بعد از رسول اكرم نخواهد آمد. از اين رو شايسته‌ترين انسان براي مقام خلافت است و از همان نخست اگر نص پيامبر هم نبود به عنوان وزير او محسوب مي‌شد.

كوتاهي نكردن وظيفه

40- و لعمري ما علي من قتال من خالف الحق و خابط الغي من ادهان و لا ايهان [122].

ترجمه: به جان خودم سوگند در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهي غوطه‌ورند آني مدارا و سستي نمي‌كنم.

[صفحه 93]

توضيح: مي‌فرمايد من در نبرد با بيگانه كه در برابر حق مي‌ايستد و در قبال حق موضع مي‌گيرند نه ملاعنه و مدارا مي‌كنم و نه ضعف و سستي به خرج مي‌دهم زيرا جديت و عزم و قاطعيت عامل پيروزي است در جاي ديگر فرمود من احد سنان الغضب لله قوي علي قتل اشداء الباطل [123] اگر كسي غضب را براي رضاي خدا تيز كند در كشتن دشمنان باطل‌گرا پيروز مي‌شود.

حاصل اينكه انسان كامل در مرحله ايمان بالاترين مرحله را دارا مي‌باشد و در مرلحه عمل بالاترين وظيفه را دارد چون هر چه معرفت بيشتر باشد وظيفه سنگينتر و رعايتش كاملتر و توجهش بيشتر و خوفش افزونتر است.

تصرف در كائنات

41- قال (ص) يا ايتها الشجره ان كنت تومنين بالله و اليوم الاخر و تعلمين اني رسول‌الله فانقلعي بعروقك حتي تقفي بين يدي باذن الله و الذي بعثه بالحق لا نقلعت بعروقها [124].

ترجمه: پيامبر فرمود اي درخت اگر به خدا و روز جزا ايمان داري و مي‌داني كه من پيامبر خدا هستم از ريشه از زمين بيرون آي و نزد من آي و به فرمان خداوند پيش روي من بايست. سوگند به كسي كه او را به حق مبعوث ساخت درخت با ريشه‌هايش از زمين كنده شد پيش آمد و به شدت صدا كرد مانند پرندگان به هنگامي كه بال مي‌زنند و صدايي از به هم

[صفحه 94]

خوردن شاخه‌هايش در هوا پراكنده مي‌شد تا آنكه پيش آمد و در جلوي رسول‌خدا ايستاد … قريش از روي تكبر غرور گفتند به درخت فرمان بده نصفش بيايد و نصف ديگرش در جاي خود باقي بماند پيامبر فرمان داد نيمي از آن به وضع شگفت‌آوري به پيامبر نزديك شد آنچنانكه نزديك بود به آن حضرت بپيچد باز از روي كفر و سركشي گفتند فرمان ده اين نصف برگردد و به نصف ديگر ملحق شود و به صورت نخستين درآيد پيامبر دستور داد درخت نيز چنين كرد.

توضيح: از اين عبارت اموري فهميده مي‌شود:

الف- ايمان اشجار به خدا و پيامبر

خلق سلسله‌اي از تجليات و ظهورات حق در مظاهر اشياء است و همه موجودات عالم تجلي حقند و براي حضرت حق سجده مي‌كند لله سجد من في السماوات و الارض [125] و موجودي نيست او را تسبيح و تمجيد ننمايد و ان من شي‌ء الا يسبح بحمده [126].

و تمام موجودات براي حق نماز مي‌گذارند و از نماز و تسبيح خود آگاهند كل قد علم صلوته و تسبيحه [127].

در اين عبارت هم آمده كه درخت به خدا و رسول مومن بود چون همه موجودات داراي نوعي شعور و درك هستند و در عالم خود تسبيح و تحميد و نماز و دعا و ايمان دارند از اين رو تابع انسان كامل و رسول خدا

[صفحه 95]

هستند.

ب- تصرف انسان كامل در كائنات

وقتي سالك وجهه حق شد و فاني در حق شد باب فيض مطلق و اعظم كلمات و فعليت مطلقه مي‌گردد. و وجه الله مي‌شود يعني مظهر تام كل تجليات الهي و اوصاف سر خدا و سر بقاء و تكوين در هستي است با اين اوصاف ولايت كليه است كه مي‌تواند باذن الله در كائنات تصرف كند و اين اذن الله اذن قولي نيست اذن تكويني منشعب از ولايت كليه مطلقه الهيه است.

و اذ تخلق من الطين كهيه الطير باذني فتنفع فيها فتكون طيرا باذني و تبرء الاكمه و الابرص باذني اذ تخرج الموتي باذني [128] هنگامي كه باذن من از گل چيزي به صورت پرنده مي‌ساخت و در آن مي‌دميدي و به اذن من پرنده‌اي مي‌شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيماري پيسي را به اذن من شفا مي‌دادي و مردگان را نيز به اذن من زنده مي‌كردي.

اين انسان كامل وجودي نامحدود و تصرفي نامحدود دارد لذا وقتي رسول حق فرمان مي‌دهد به درخت از جا بكن شجره از جاي خود كنده مي‌شود و چون مرغ، بال زنان پيش رسول مي‌ايستاد، يا ماه را به دو نيم كرد كه همه خوارق عادات از ولايت تكويني است كه از آن نفوس مستعد مويد به روح‌القدس است و اين نفوس باذن الله اينگونه تاثيرات در كائنات دارند.

[صفحه 96]

عقل مستفاد

42- ان هيهنا لعلما جمالوا صبت له حمله [129].

ترجمه: در اينجا علم فراواني است اگر افراد لايقي را مي‌يافتم به آنها تعليم مي‌دادم.

توضيح: انسان ك امل تمام حقائق اسمائيه را واجد است و جميع مراتب كماليه را حائز است زيرا هر چه به امكان عام براي باري و مفارقات نوريه ممكن باشد واجب است داشته باشد چون حالت منتظره ندارند زيرا حالت منتظره در چيزي است كه امكان استعدادي در وي باشد و امكان استعدادي از احوال ماده است.

انسان كامل هم چون بالفعل نفس مستكفي و كامل است بايد بالفعل مظهر تام جميع اسماء و صفات الهي باشد زيرا از آن سو امساك نيست و از اين سو نيز نفس در كمال اعتدال و استعداد است لذا كمالات انسانيه كه براي نفوس امكان دارد براي او بالفعل وجود دارد او جام جهان‌نما و آئينه گيتي نماست، او زبده و خلاصه موجودات است، و ظهور همه عالم به وسيله اوست.

واسطه فيض

43- يحفظ الله بهم حججه و بيناته يودعوها نظراءهم و يزرعوها في قلوب اشباههم [130].

ترجمه: خداوند به واسطه آن حجتها و دلائلش را حفظ مي‌كند تا به

[صفحه 97]

افرادي كه نظير آنها هستند بسپارد و بذر آن را در قلب افرادي شبيه خود بيفشانند.

توضيح: انسان كامل كه اتم و اكمل ساير نفوس است حجت خداست و در تمام عالم هستي حضور دارد حضرت حق اين حجت و دلائل روشن را حفظ مي‌كند تا به افرادي نظير آنها بسپارند زيرا زمين از حجت خدا خالي نيست و اين حجت معلم بشر و واسطه در فيض است و بذر معرفت و اسرار ولايت را در قلوب فيض پذير كشت مي‌كنند و اين بذرها سبز مي‌شوند و بهشتي در درون انسان قابل ايجاد مي‌كند از اين رو اسرار ولايت در زمين شوره‌زار ودر دههاي ويران بي‌دروازه سبز نمي‌كند. بلكه در شهري كه حصن الهي باشد و قلبي كه منور و تسليم و امين و حصين و با گنجايش باشد رشد مي‌كند و گنجايش قلب با اين است كه علم بيشتري را جاي مي‌گيرد لذا حضرت مي‌فرمايد كل وعاء يضيق بما جعل فيه الاوعاء العلم انه يتسبع به [131] هر ظرفي گنجايشش با قرار دادن مظروف دراو كم مي‌شود الا ظرف علم كه قلب و جان انسان است كه با آمدن علم گنجايش او بيشتر مي‌شود.

انسان كامل گنجايش او بيشتر مي‌شود.

انسان كامل عين حق است

44- لاضرينك بسيفي الذي ما ضربت به احدا دخل النار [132].

ترجمه: با شمشيرم كه هر كس را با او زدم داخل دوزخ شد بر تو خواهم زد

[صفحه 98]

توضيح: انسان كامل در پرتو قرب فرائض چشم حق و گوش حق مي‌گردد و آنچنان با توحيد وابسته است كه هيچ شكي در حريم جان او راه ندارد لذا حق در تمام ابعاد علي (ع) كه امام العارفين است ظهور كرده او آنچنان به حق متحقق شد كه در هيچ جاي حرم هستي او باطل راه ندارد نه در عقيده نه در عمل، نه در گفتار براي باطل راهي نيست، او عمود حق است از اين رو جز حق نمي‌انديشد، و نمي‌پذيرد، و نمي‌گويد، و جز براي حق قيام نمي‌كند و كسي را نمي‌كشد و هر كس را بكشد چون حق است جهنمي است.

البته لازم به ذكر است كه بين پروردگاري كه منشاء حق است و حق از او صادر مي‌شود با انسان كاملي كه از حق تجاوز نمي‌كند و مصاحب حق مي‌باشد تفاوت است لذا در قرآن مي‌فرمايد الحق من ربك [133].

ولي درباره سيدالموحدين وارد شد كه علي مع الحق يدور معه حيث مادار علي با حق است و از او جدا نمي‌شود.

خلاصه اموري كه از عبارتهاي حضرت امير و از احاديث حضرت استفاده مي‌شود.

1- زمين خالي از حجت نيست و نشاه عنصري هيچگاه خالي از انسان كامل نيست از اين رو وجود انسان كامل واجب است.

2- ولي بقاء دارد ولي رسول و نبي دوام ندارد.

انسان كامل ولي الله و چون ولي از اسماء الله است و الله باقي است پس

[صفحه 99]

ولايت منقطع نيست فاطر السموات و الارض انت وليي في الدنيا و الاخره [134] .

ترجمه: خالق آسمان و زمين و تو ولي من در دنيا و آخرت هستي

از اين رو نبوت و رسالت چون از صفات كونيه و زمانيه‌اند با انقطاع زمان نبوت و رسالت قطع مي‌شوند به خلافت ولايت كه از صفات الهيه است زيرا خودش را وصف فرمود به هوالولي الحميد. همچنين فهميده مي‌شود كه ولايت در رتبه بالاتر از رسالت و نبوت است چون ولايت باطن نبوت و رسالت است و نيل به اين دو مبتني بر ولايت است البته معنايش اين نيست كه ولي مطلقا از رسول و نبي بالاتر است بلكه ولايت در يك رسول اعلي از رسالت اوست زيرا ولايت جنبه حقاني و اشتغال به حق است و نبوت و رسالت وجهه خلقي است كه توجه نبي به خلق است پس ولي اشرف از نبي است علاوه معطي نبوت و رسالت اسم ظاهر است كه احكامش متعلق به تجليه است و معطي ولايت اسم باطن است كه مفيد تحليه است.

3- ولايت تكويني- تصرف در كائنات

انسان كامل كه مويد بر روح‌القدس است به اذن الله در كائنات تصرف مي‌كند مثلا حضرت امير كه باب خيبر را مي‌كند و 40 ذراع پرتاب مي‌كند به وسيله قوه ملكوتي و نفسي بود كه به نور رب منور شده بود به عبارت ديگر چون با عقل بسيط بپيوندد تمام شئون عقل بسيط از كران تا

[صفحه 100]

كران از سفلي تا عليا به منزله اعضاء و جوارح او مي‌گردد و در همه موجودات مانند تصرف در اعضاء و جوارح خود تصرف كند و جملگي مسخر او گردند.

4- تعيين خليفه با خداست (منصب الهي است) همچنانكه جزء حق تعالي كسي حق تشريع ندارد حق تعيين خليفه هم ندارد اني جاعل في الارض خليفه [135].

مي‌فرمايد: من در زمين خليفه‌اي نصب مي‌كنم يا اولئك خلفاء الله في ارضه [136] اينها خلفا در زمين او هستند

و اين خليفه بايد به صفات مستخلف عنه و به حكم او باشد و گرنه او خليفه نيست.

پس اگر حق واحد است و ذات او در كمال يگانه است پس بايد در افراد نوع انساني نيز مظهري باشد كه در تمام كمالات يگانه باشد اگر حق عليم است و علمش به همه ما سوي احاطه دارد در افراد انساني مظهري داشته باشد كه علمش اتم از ما سوي باشد.

5- قطب بودن ولي الله

انسان كامل قلب زمان است همچنانكه آسيا بر محور و قطب دور مي‌زند و به آن استوار و پايدار است خلافت الهيه عالم امكان نيز بر انسان كامل دور مي‌زند و او در هر زماني واحد است زيرا فرمود اين جاعل في الارض خليفه. خليفه را مفرد ذكر فرمود پس تعداد خليفه در هر عصري

[صفحه 101]

صورت پذير نيست.

6- بقاي عالم منوط به بقاي اوست

انسان كامل روح عالم است با رفتن روح از اين كالبد عالم نيز باقي نمي‌ماند از اين رو او را قائم نامند.

7- انسان كامل كلمه تامه است

انسان كامل همان كلمه تامه است كه موجب تماميت ديگر كلمات و وجودات است.

و تمت بك كلمات الله [137] با تو كلمات الهي تمام مي‌شود و آن معدن حكم الله است و معدن حكم الله و سره [138] از اين انسان كامل تعبير به مرتبه عمائيه شده كه مشابه مرتبه الهيه است و جامع مراتب الهيه و كونيه است به عبارت ديگر جامع عقول و نفوس كليه و جزئيه و مراتب طبيعت و اخر تنزلات وجود است او ظرف تمام حقائق و خزائن اسماء الله است و اين اسماء الله اعيان حقايق نوريه هستي است نه اسماء لفظي. لاجرم صاحب اين مقام داراي ولايت تكويني است كه مفاتيح غيب يعني همان حقائق نوريه در دست اوست و مي‌تواند با اذن و مشيت الهي تصرف در كائنات كند.

8- اين انسان حجت الله است

انساني كه اتم و اكمل نفوس است حجه الله است و زمين از حجت خواه

[صفحه 102]

ظاهر خواه باطن خالي نيست او در عين حضور در طبيعت در ماوراي طبيعت نيز حضور دارد.

9- حجت خدا عقل مستفاد است

انسان كامل چون در كمال اعتدال و استواء است و از سوي حق هم امساكي نيست از اين رو كمالات انسانيه براي او بالفعل وجود دارد.

10- انسان كامل وجه الله است

آل نبي و انسان كامل انسان وجه الله است يعني انسان ملكوتي حاضر در نشئه ملك مي‌باشد.

نحن وجه الله الذي يوتي منه [139] ما وجه الله هستيم كه از طريق ما بايد خدا را جست.

وجه به معناي مظهر تام كل تجليات الهي است وجه الله يعني مرتبه جامع همه آنچه از مقام غيب به مقام ظهور رسيده است.