شرح و تفسیر
«فتنه» در لغت گاه به معنی امتحان و آزمون، و گاه به معنی مجازات و شکنجه است، همانگونه که در قرآن مجید آمده است: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ»؛ «روزی که افراد ستمگر بیایمان، به آتش جهنّم مجازات و شکنجه میشوند» «2». ولی منظور از فتنه در این حدیث، حوادث سخت اجتماعی است که موجب ناراحتی و شکنجه روحی افراد میشود. البتّه این کلمه- همانگونه که در بالا آمد- به معنای امتحان و آزمایش نیز آمده است، چون امتحان نیز غالباً همراه با سختیهاست.
حضرت علیه السلام در این خطبه در مورد سرچشمه فتنههای اجتماعی چنین میگوید: شروع فتنهها از دو چیز است: 1- پیروی از هوای نفس.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 166
2- احکامی که برخلاف کتاب اللَّه و مطابق هوای نفس ساخته شده است.
از این روایت استفاده میشود که اختلاف سلیقهها به تنهایی فتنهساز نیست؛ چون همانند اختلاف چهرهها امری اجتنابناپذیر است، حتّی اشتباهات افراد و گروهها نیز منشأ فتنه نیست؛ بلکه سرچشمه همه فتنهها هوای نفس است که ممکن است به أشکال گوناگون جلوه کند، گاه به نام حقوق بشر، گاهی در لباس آزادی، برخی اوقات به نام حمایت از مظلومان، گاه به نام انجام وظیفه، حتّی گاهی به صورت عبادت!
آیه شریفه 104 و 103 سوره کهف به همه این موارد اشاره دارد، میفرماید: «بگو ای پیامبر: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده؛ با این حال، میپندارند کارِ نیک انجام میدهند!» این چهره، از کریهترین چهرههای هوای نفس است.
یا در روایتی میخوانیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پیشبینی میکند زمانی را که «معروف منکر و منکر معروف شود!» «1» و متأسفّانه اکنون مشاهده میکنیم که در برخی از امور چنین شده است. به عنوان مثال، کسی را که مدّتی به امانت و صداقت کار کرده، و به حقّ و حقوق حلال خود قانع بوده انسانی بیعرضه و تنبل، و شخصی که با خیانت و سرقت و دزدی اموال دیگران، در مدّت زمانی کوتاه صاحب خانه و سرمایه و اتومبیل میشود را شخصی زرنگ و باهوش و باکفایت مینامند! ملاحظه میکنید چگونه معروف منکر و منکر معروف شده است!؟
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 167
62 زاهد کیست؟
قال علی علیه السلام:
«الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ»؛
«زاهد در دنیا کسی است که حرام بر صبرش چیره نشود، و حلال او را از شکرگزاری غافل نسازد»
.
شرح و تفسیر
یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام زهد آن حضرت است، درباره زهد آن حضرت هر چه گفته شود کم است، او الگوی کامل زهد در دنیا بود و زاهدان باید پیرو او باشند. ولی از آن جا که کلمه زهد مفهوم پیچیدهای دارد، بسیاری در مورد حقیقت آن به اشتباه میافتند «2». بدین جهت روایات اسلامی به تبیین حقیقت زهد پرداخته است.
روایت فوق از جمله روایاتی است که به تفسیر صحیح معنای زهد میپردازد. طبق این روایت شخصی زاهد است که دارای دو ویژگی باشد:
1- در برخورد با حرام صبر و مقاومت داشته باشد و هنگامی که زمینه انجام کار حرامی آماده شود بتواند خود را حفظ کند، چنین انسانی زاهد است. کسی که مالِ حرام، شهواتِ غیرمشروع، مقامِ حرام و مانند آن،
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 168
مقاومتش را در هم میشکند زاهد نیست؛ هر چند لباسِ کَرباس بپوشد و در بیابانها به عبادت بپردازد! امّا کسی که در مقابل تمام حرامها مقاومت دارد زاهد است؛ هرچند از مظاهر دنیا استفاده کند.
2- ویژگی دیگر زاهد حقیقی این است که مال حلال او را از خداوند رازق غافل نمیکند و همواره به شکر خداوند میپردازد. چنین انسانی توجّه دارد که حتّی همه اموال حلالش برای استفاده خود او نیست، بلکه دیگران هم سهیم هستند. همانگونه که در این آیه میخوانیم
: «وَفی امْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالَمحْرُومِ»
«و در اموال آنها حقّی برای سائل و محروم بود!».
تعبیر به «حق» در این آیه دو نکته دارد: نخست این که این اموال امانتی است در دست انسان. و دیگر این که فقرا و مستمندان و نیازمندان در این اموال حقّ دارند، و صاحب مال باید به شکرانه این دارایی، به دیگران کمک کند. به هر حال زاهد کسی است که مال حلال او را از خداوند غافل نکند و همواره شکر نعمتهای الهی را به جا آورد.
روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام در تفسیر زهد بدین مضمون وارده شده است:
«الزُّهْدُ کُلُّهُ فی کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ، قالَ اللَّهُ تَعالی «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی مافاتَکُمْ ...»
فَمَنْ لَمْ یَأْسِ عَلَی الْماضی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْآتی فَهُوَ الزَّاهِدُ
؛ زهد در دو جمله از قرآن مجید جمع شده است: نخست این که بر آنچه از دست میدهد تأسّف نخورد (یعنی زاهد وابسته و دلبسته به اموال دنیا نیست)، دیگر این که مست نعمت نگردد و به آنچه دارد مغرور نشود» «3».
این روایت در واقع تکرار مضمون روایت اوّل است، چون کسی که در غم از دست دادن نعمتی مینشیند و تأسّف میخورد، تلاش میکند که آنچه را از دست داده به هر قیمتی دوباره به دست آورد و در این جاست که مقاومتش در برابر حرام شکسته میشود. همانگونه که شخصِ مست، از نعمت خداوند غافل است و شکرگزار نعمتهای الهی نیست!
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 169
63 زهد و شناخت دنیا
قال علی علیه السلام:
«الزَّاهِدُ فیِ الدُّنْیا کُلَّما ازْدادَتْ لَهُ تَجَلِّیاً ازْدادَ عَنْهُ تَوَلِّیاً»؛
«کسی که در دنیا زهد را پیشه خود ساخته، هر قدر به ماهیّت دنیا آشناتر گردد از دنیا دورتر میشود!»
.
شرح و تفسیر
منشأ غالب مشکلات اخلاقی که دامنگیر انسان میشود، مشکل شناخت است، و هنگامی که این مشکل حل شود و معرفت انسان کامل گردد، مشکلات اخلاقی نیز حل میشود.
چرا عدّهای اینگونه دنیاپرست شدهاند؟ چون دنیای پر زرق و برق و فریبنده را به درستی نشناختهاند. البتّه روشن است که ما «اخلاق» را مساوی با «علم و آگاهی» نمیدانیم، به گونهای که «غرایز» هیچ دخالتی در آن نداشته باشد، ولی به یقین یکی از سر چشمههای اخلاق علم و آگاهی است. بنابراین اگر دنیاپرستان باور میکردند که دنیا، بیاعتبار، ناپایدار، سریع الزوال، آمیخته با انواع و اقسام مشکلات است، هرگز دنیاپرست نمیشدند.
شخصی به دیدار پادشاهی رفت و عرض کرد: دوست دارم یک روز بر
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 170
مَسند و جایگاه تو تکیه زنم و همه چیز در دست من باشد! پادشاه قبول کرد و آن شخص بر تخت شاهی نشست. شاه دستور داد خنجر تیزی را به تار موی نازکی بستند و بر فراز تخت، بالای سر آن شخص نصب کردند، وقتی به خنجر نگریست بسیار مضطرب و نارحت و نگران شد. سؤال کرد:
این خنجر چیست؟ گفتند: این مصائب و مشکلات حکومت است، باید تحمّل کنی. وی منتظر غروب آفتاب شد، پس از غروب آفتاب از تخت به پایین آمد و نفس راحتی کشید و گفت: چه خوب شد ما شاه نشدیم!
مرحوم آیة اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله که از مراجع تقلید منحصر به فرد زمان خود بود، میفرمود: «اگر طلبهای درس بخواند و زحمت بکشد، تا به این مقام (مرجعیّت) برسد، شکّی در حماقت او نیست!».
خلاصه این که زاهد باید هرچه بیشتر از دنیا فاصله بگیرد. البتّه زهد به معنای ترک دنیا نیست، بلکه به معنای عدم وابستگی و دلبستگی به دنیاست؛ هر چند از دنیا در راه صحیح استفاده کند.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 171
64 زمان، یکی از گواهان روز قیامت!
قال علی علیه السلام:
«ما مِنْ یَوْمٍ یَمُرُّ عَلَی ابْنِ آدَم الّا قالَ لَهُ ذلِکَ الْیَوْمُ: یَابْنَ آدَمْ! أنَا یَوْمٌ جَدیدٌ وَ انَا عَلَیْکَ شَهیدٌ، فَقُلْ فِیَّ خَیْراً، وَ اعْمَلْ فِیَّ خیراً، اشهِدُ لَکَ بِه یَوْمَ الْقیامَةِ؛ فَانَّکَ لَنْ تَرْانی بَعْدَهُ ابَداً»؛
«هر روزی که بر انسان میگذرد، آن «روز» این سخن را با انسان دارد: ای انسان! من روزِ تازهای هستم و بر اعمالت شاهد و ناظر، بنابراین در ظرف من سخنان خوب بگو و اعمال خیر به جا آور، تا در روز قیامت بر خیرات تو شهادت دهم، امروز که گذشت مرا هرگز نخواهی دید!»
.
شرح و تفسیر
خداوند بر أعمال و گفتار انسان گواهانی قرار داده است:
1- اعضای بدن انسان یکی از آن شهود است. در قرآن مجید میخوانیم: «وَ تُکَلِّمُنا ایْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ ارْجُلُهُمْ»؛ دستها و پاهای انسانها را به سخن در میآوریم (و بر علیه انسانها شهادت میدهند) «2». و در آیه 20 سوره فصلت نیز میخوانیم: «حَتّی اذا ما جاءُوها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ ابْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِماکانُوا یَعْمَلُونَ»؛ «وقتی به آنان میرسند گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به آنچه میکردند گواهی میدهند».
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 172
2- شاهد دیگر اعمال انسان، ملائکه و فرشتگانِ مراقبِ او هستند، در آیه شریفه 18 سوره ق در این مورد میخوانیم:
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ الّا لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ»؛
«انسان هیچ سخنی را بر زبان نمیآورد، مگر این که همان دم، فرشتهای مراقب و آماده برای انجام مأموریّت (و ضبط آن) است».
3- شاهد سوم مکانها هستند، آیه چهارم سوره زلزال ناظر به همین مطلب است. توجه کنید: «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اخْبارَها»؛ «در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو میکند». آری روز قیامت وجب به وجب زمین، که بر روی آن قدم گذاشتهایم، بر علیه ما انسانها شهادت میدهد.
4- زمان هم یکی از شهود یومالقیامة است و روایت فوق شاهدی بر این مدّعا است، از روایت فوق استفاده میشود که هر «روز» یک شاهد مستقل است، بنابراین در هر سال سیصد و شصت و پنج شاهد زمانی و برای عمر متوسّط انسانها، یعنی پنجاه سال، 1825 شاهد زمانی شهادت خواهند داد! جالب این که این شاهد هر روز به انسان هشدار میدهد، امّا کو گوش شنوا؟!
5- آخرین شاهد بر اعمال انسانها پیامبران هر امّتی هستند؛ در آیه 41 سوره نساء در این زمینه چینن آمده است:
«فَکَیْفَ اذا جِئْنا مِنْ کُلِّ امَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهیداً»
؛ «حال آنها چگونه است، آن روزی که از هر امّتی شاهد و گواهی (بر اعمالشان) میآوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟!» وای بر کسانی که تصوّر میکنند حساب و کتابی در کار نیست، ولی وقتی که پردههای غفلت کنار زده میشود، گواهان متعدّدی را در مقابل خویش میبینند که بر علیه آنها شهادت میدهند!
چگونه این همه گواه و شاهد و این همه بیخبری و غفلت قابل جمع است!؟ اگر یک مأمور مواظب انسانی باشد حواسش را کاملًا جمع میکند.
چگونه در مقابل یک مأمور خطاکار این قدر مواظب هستیم، ولی در مقابل این همه گواهان الهی، که هرگز خطا نمیکنند، غافل هستیم؟!
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 173
65 سخن و سکوت!
حضرت علی علیه السلام فرمود:
«لا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ، کَما انَّهُ لاخَیْرَ فِی الْقَولِ بِالْجَهْلِ»؛
«نه سکوت دانشمند سودی دارد، و نه سخن گفتن جاهل»
شرح و تفسیر
خداوند از آنها که میدانند و آگاهی دارند پیمان گرفته که در برابر انحرافها، کجرویها، ستمها، حقکشیها، و سمپاشیهای دشمنان سکوت نکنند و با منطق و بیان گرم و مستدل خود، نور هدایت و حق و عدالت را در دلها بپاشند (و هر کس نسبت به آنچه میداند، هر قدر کم باشد، دانشمند و مسؤول است) همان طور که افراد ناآگاه از مسایل نباید با دخالت ناروای خود مردم را به گمراهی بکشانند. آن «سکوت» و این «سخن» هر دو بدبختیزا است
از روایت فوق استفاده میشود که نه «سکوت» برای «همه کس» و «همه جا» ارزش محسوب میشود و نه سخن گفتن برای «همگان» در «هر مکان». بلکه «سخن گفتن» و «دم فرو بستن» از امور نسبی هستند که نسبت به «افراد» و «زمانها» و «مکانها» سنجیده میشود.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 174
چه بسا سخن گفتن شخصی از مهمترین واجبات و سخن گفتن دیگری از بدترین محرمات باشد! و چه بسا سکوت انسانی در مکانی عبادت و سخن گفتن همان انسان در مکانی دیگر گناه شمرده شود!
بنابراین مؤمنِ عاقل و هوشیار کسی است که اوّلًا در هر موضوعی که قصد سخن گفتن دارد اطّلاعات کافی کسب کند و ثانیاً موقعیّتشناس باشد؛ در غیر این صورت سکوت کند «1».
دو چیز طیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی!
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 175
66 سرآمد زندگی!
قال علی علیه السلام:
«اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اظَلَّکُمْ، وَ کُونُوا قَوْماً صیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا انَّ الدُّنْیا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدارٍ فَاسْتَبْدَلُوا»؛
«همواره مهیّای مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است، و همانند قومی باشید که آنها را بانگ زدهاند و بیدار شدهاند و دانستند که دنیا سرای جاویدان نیست، بدین جهت آن را با جهان آخرت مبادله کردند»
شرح و تفسیر
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این سه جمله پرمعنی پایان زندگی بشر را ترسیم نموده، و ضمن بیان حقیقت و ماهیّت دنیا و در کمین بودن خطر بزرگی به نام «مرگ»، هشدارهایی برای بیداری و هدایت انسانها میدهد.
تعبیر به
«فَقَدْ اظَلَّکُمْ»
در جایی گفته میشود که وقوع حادثهای بسیار نزدیک باشد و فاصله تا انجام آن بسیار کم باشد. اگر گفته شود فلان درخت بر شما سایه انداخته و شما در سایه آن در حال استراحت هستید، یعنی فاصله شما با آن درخت بسیار کم است. در مورد این جمله سه سؤال مطرح است:
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 176
سؤال اوّل: این سایه کنایه از چیست؟
پاسخ: میتواند اشاره به امور زیادی باشد؛ از جمله حوادثی که در زندگی انسان رخ میدهد؛ بیماریهای گوناگون، مرگهای ناگهانی، سکتهها، زلزلهها، تصادفات و مانند آن.
سؤال دوم: حال که مرگ اینقدر نزدیک است و باید آماده بود، آمادگی به چه حاصل میشود؟
پاسخ: باید با توبه، خودسازی، أدای دیون و حقوق مردم، انجام اعمال صالح، کمک به مردم، همواره به یاد خدا بودن، و اموری همانند آن، خود را آماده مرگ کنیم.
سؤال سوم: مخاطب کلام حضرت چه کسانی هستند؟
پاسخ: آنچه از جمله
«فَقَدْ اظَلَّکُمْ»
استفاده میشود این است که مخاطب حضرت همه مردم هستند و مرگ سایهاش را بر سر همه مردم انداخته است.
شاید کثرت مرگهای ناگهانی در این عصر و زمان از یک نظر از ألطاف الهی باشد! بدین معنی که چون اسباب هوی و هوس نسبت به گذشته بسیار فراوان گشته و انسانها از مرگ غافل شدهاند، مرگهای ناگهانی آنها را از این غفلت هوشیار میسازد.
«وَ کُونُوا قَوْماً صیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» این جمله اشاره به جمعیّت و کاروانی است که شب هنگام به خواب رفتهاند، ناگهان رییس کاروان بانک بیدار باش میزند و فرمان حرکت صادر میکند، کاروانیان از خواب برمیخیزند، به اطراف خویش مینگرند، آن جا را منزلگاه سفر مییابند، نه جای ماندن! دنیا و انسانها بسان این کاروان و منزلگاه آن است.
چه کسی بر کاروانهای انسانی صیحه میزند؟ حضرت فرمود: «کَفی
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 177
بِالْمَوْتِ واعِظاً؛ اگر واعظ و موعظهکننده میخواهید، مرگ بهترین موعظهکننده است»
. مرگ با زبان بیزبانی چه میگوید؟ مرگ خاموشی است، امّا یک دنیا خروش دارد! بنابراین مرگ و میرها، قبرستانها، بیماریها، حوادث مختلف، همه این امور، بانک بیدار باش و فرمان حرکت را سر میدهند، امّا افسوس که گوش شنوایی نیست!
«وَ عَلِمُوا انَّ الدُّنْیا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدارٍ فَاسْتَبْدَلُوا» حال که از خواب غفلت بیدار شدید و فهمیدید که دنیا بسان مسافرخانه است و جای ماندن نیست، دنیای خود را به آخرت تبدیل کنید. دیگر توقّف نکنید و با تهیّه زاد و توشه کافی به همراه کاروان به حرکت ادامه دهید.
آنچه قطعی و روشن است و هیچ شک و شبههای در آن نیست، این که همه ما را همراه این کاروان میببرند و سرانجام همه کاروانیان بدون شک مرگ است. پس چه خوب که از خواب غفلت برخیزیم و زاد و توشه مناسبی برای این سفر تهیّه کنیم.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 179
67 سرانجام متّقین و گناهکاران
قال علی علیه السلام:
«الا وَ انَّ الْخَطایا خَیْلٌ شُمُسٌ، حُمِلَ عَلَیْها اهْلُها، وَ خُلِعَتْ لُجُمُها، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ. الا وَ انَّ التَّقْوی مَطایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیْها اهْلُها، وَ اعْطُوا ازِمَّتَها، فَاوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ»؛
«آگاه باشید که خطاها و گناهان همانند مرکبهای چموش و نافرمانی است که لجامی ندارند و سوار خود را به زمین میزنند و آنها را به درون جهنّم میفرستند، ولی تقوی مرکبی رام و راهوار است، که لجامش به دست صاحبش میباشد و سوار خویش را به سر منزل مقصود میرساند و به بهشت وارد میکند»
شرح و تفسیر
تشبیه فوق برای بیان عاقبت تقوی و بیتقوایی، بهترین تشبیهی است که میتوان بیان کرد. حقیقتاً بیتقوایی همانند اسب افسارگسیختهای میباشد که اختیار را از سوارش سلب میکند؛ زیرا یک گناه منشأ چندین گناه دیگر میشود و تا آن جا پیش میرود که جایی برای گناهکار جز جهنّم باقی نمیماند!
داستان جوانی که در عالَم رؤیا شیطان را خواب میبیند که از او
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 180
میخواهد یکی از سه کار را انجام دهد: «یا پدرش را بکشد، یا خواهرش را کتک بزند، و یا شراب بنوشد» شاهد خوبی برای این ادّعاست. جوان شراب را انتخاب مینماید، تا خود را از قتل پدر و ایذاء خواهر حفظ کند، امّا هنگامی که جام شراب را سر میکشد، عقلش زایل میشود و از حالت طبیعی خارج میگردد. سپس، هم پدر را به قتل میرساند و هم سر و سینه خواهرش را میشکند!
حقیقتاً گناهان این گونهاند، گناه همانند باتلاقی است که گناهکار را به تدریج در کام خود فرو میبرد، تا آن جا که ناگهان خود را غرق در باتلاق میبیند و دیگر نمیتواند کاری انجام دهد، مگر این که لطف الهی شاملش گردد.
گناه نه تنها آخرت انسان، بلکه دنیای آدمی را نیز خراب میکند.
بنابراین، گناه نه مرکب مناسبی نه برای جهان آخرت و نه برای دنیا میباشد. بدین جهت به ما دستور داده شده که هر روز نفس خود را محاسبه کنیم، تا اگر خدای ناکرده بر این مرکب چموش سوار شدهایم، قبل از این که سرعت گیرد و از کنترل خارج شود خود را نجات دهیم.
بارالها! ما ضعیف هستیم و راه طولانی و پرسنگلاخی در پیش داریم که جز با لطف و امداد و عنایت تو پیمودنی نیست، پروردگارا خودت ما را در طیّ این مسیر رهبر باش!.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 181
68 شرکت در مجلس گناه!
قال علی علیه السلام:
«مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَومِ الْآخِرِ فَلا یَقُومُ مَکانَ رَیْبَةٍ»؛
«کسی که به خدا و روز جزا ایمان دارد، در مکانی که «ریبه» است توقف نکند»
.
شرح و تفسیر
واژه «ریبه» دو معنی دارد:
الف) شک و تردید و إتّهام؛ یعنی شخص مؤمن به جایی که مورد اتّهام قرار میگیرد نمیرود، و لهذا بزرگان و پرهیزکاران به چنین مکانهای پا نمیگذاشتند و اگر انسان به چنین مکانی رفت و مورد تهمت و سوءظنّ دیگران قرار گرفت، همانگونه که در روایت آمده است، نباید دیگران که به او بدبین شدهاند را ملامت نماید، بلکه باید خود را سرزنش کند
ب) معنی دیگر ریبه همان چیزی است که در بحث نکاح و نگاه آمده است. آن جا گفتهاند که نگاه به دست و صورت زن نامحرم با دو شرط جایز است؛ نخست این که به «قصد لذّت» انجام نشود و دیگر این که «ریبه» نباشد؛ یعنی خطر لغزش و وقوع در گناه وجود نداشته باشد، طبق
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 182
این معنی شخص مؤمن نباید در مجلسی برود که خطر لغزش در دامان گناه وجود دارد و احتمال انحراف او میرود.
روایات فراوانی داریم که ما را از شرکت در مجلس گناه نهی میکند «1» و این مطلب چند دلیل عقلی و منطقی دارد:
1- بودن در مجلس گناه، هر چند انسان گناهی انجام ندهد، امضاء و تأیید آن گناه است و جُرم این کار برای افراد شناخته شده و بزرگترهای فامیل و روحانیّون سنگینتر است!
2- ابهت گناه هم در نظر شما و هم در نظر مردم شکسته میشود.
نمونهاش مجالس عروسی زمان ماست، که شرکت در آن برای مؤمنین یک مشکل شده است. مؤمنین نباید در چنین مجالسی شرکت کنند و صریحاً علّت آن را بیان نمایند، بگویند: «ما به شما علاقه داریم، ولی خدا را بیشتر دوست داریم. مسؤولیّت شرعی ما فوق علاقه ماست».
3- این کار سبب دلگرمی و تشویق گناهکاران میشود، وقتی یک انسان گناهکار در مجلسی میرقصد، اگر دو نفر تماشا کنند تا یکصد نفر، خیلی تفاوت میکند. خواننده و نوازنده گناهکار وقتی دور خود را شلوغ ببیند تشویق میشود. در حدیثی که پیرامون آیه شریفه 30 سوره حج
«وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»
وارد شده، میخوانیم: «همین که به یک خواننده أحْسَن بگویی قول زور محسوب میشود»
بنابراین تشویق گناهکار و مجلس گناه، چه با شرکت و چه تشویق لفظی، جایز نیست.
4- وسوسههای شیطان کمکم دامن شخصِ شرکتکننده را نیز میگیرد، چه تضمینی وجود دارد که انسان در مجالس آلوده شرکت کند و آلوده نشود؟ مبتلایان به موادّ مخدّر ابتدا فقط در مجالس موادّ مخدّر شرکت میکردند، ولی تدریجاً مبتلی و معتاد گشتند!.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 183
69 شمشیر عقل و پوشش حلم
قال علی علیه السلام:
«الْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ، وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِکَ بِحِلْمِکَ، وَ قاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ»؛
«حلم پردهای است پوشاننده، و عقل شمشیری برّان، پس عیوب اخلاقیّت را با (پرده) حلم بپوشان، و هوسهای سرکشت را با (شمشیر) عقل بکش»
شرح و تفسیر
در تمام عالم هستی دو نیرو با هم قرین شده است؛ نیروی محرّکه و نیروی بازدارنده. تعادل این دو نیرو باعث نظم در عالم هستی میگردد. در آسمانها نیروی محرّکهای وجود دارد که باعث حرکت سیّاراتِ منظومه شمسی میشود (نیروی گریز از مرکز)، و نیروی بازدارندهای نیز وجود دارد که تعادل را ایجاد میکند (نیروی جاذبه).
در وجود بشر نیز این دو نیرو وجود دارد. قسمتی از اعصاب نیروی محرّکه است و بخشی از آن بازدارنده است و این دو نیرو باعث تعادل در تمام اعضای انسان میشود. اعصاب «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک» دو عامل محرّک و بازدارنده درون بدن آدمی هستند.
انبیاء نیز در دعوت خود از این دو ابزار استفاده کردهاند و به تعبیر
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 184
قرآن، هم بشارتدهنده بودند و هم انذارکننده، هم وعده بهشت میدادند و هم مردم را از آتش سوزان جهنّم بیم میدادند.
قوانین شرع مقدّس هم چنین است. تشویقهای اسلامی، مانند آن بخشی از زکات که برای «
مؤلّفة قلوبهم»
در نظر گرفته شده، نیروی محرّکه است. و قانون مجازات اسلامی، از قبیل قصاص و دیات و حدود، نیروی بازدارنده است. به هر حال مجموعه عالم مجموعه تعادل این دو نیروست.
روایت فوق نیز همین مطلب را میفرماید. میگوید: انسان باید دارای دو نیرو باشد. عقل و حلم، نیروی محرّکه عقل که همچون شمشیر برّان، باعث حرکت است و نیروی بازدارنده حلم که اعمال انسان را کنترل میکند. هوی و هوس را با شمشیر بران عقل قلع و قمع کن و لنگی و نقص خلقیات را با نیروی حلم و بردباری بپوشان. اگر انسانها این دو نیرو را با هم ترکیب نمایند جامعهای سالم خواهند داشت.
110 سرمشق از سخنان حضرت علی (ع)، ص: 185