نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری0%

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: جواد محدثي
گروه: مشاهدات: 7210
دانلود: 1939

توضیحات:

نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7210 / دانلود: 1939
اندازه اندازه اندازه
نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

.ناى حكمت

مواعظ حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوذر غفارى

نويسنده : جواد محدّثى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

سخن ناشر

گوهرهايى ناب از پيشوايان معصوم - كه درود خدا بر آنان باد در صدف كتابها و گنجينه كتابخانه ها نهفته اند كه چون آشكار گردند، دلربايى مى كنند؛ حكمتهايى كه انديشه ها بدانها سخت نيازمندند و دست انسان امروز از دامان بلندشان كوتاه است روا نيست كه اين گوهرهاى بى بديلِ مخزنِ عرفان را در اين عصر پرنياز و به اين نسل عطشناك عرضه نكنيم

امروز مناسبترين زمان براى ارائه معارف ناب اسلامى است ؛ ارائه اى نوين و به گونه اى دلنشين ؛ در اسلوبى شيوا و با شيوه اى زيبا؛ در جذابترين قالبها و دلرباترين جامه ها.

در اين عصر كه بينشهاى رشد يافته از نظاره خارستان مكتبهاى مادّى به ستوه آمده و انديشه هاى بالنده از كاوش در شوره زار مرامهاى ساخته افكار عليل ، ملول گشته و وجدانهاى بيدار از تماشاى نابسامانيهاى جوامع بشرى به عذابى دردناك گرفتار شده و جانهاى هشيار از تنفّس در فضاى آلوده مفاسد اجتماعى به تنگ آمده اند و همگى در جستجوى راه نجات و آب حياتند، و در عصرى كه باروهاى سستْ بنيان مسلكهاى الحادى همچنان در حال فرو ريختن است و نسل سرگشته و هراسناك امروز در پى يافتن پناهگاهى امن و دژى استوار است ؛ بر انديشمندان متعهد و نخبگانِ پرورش يافته مكتب الهى اسلام ، فرض است كه از بوستان با طراوتِ معنويت و محضر پر فيض ارباب عصمت ، گلهاى معرفت برگيرند و به خردمندانِ دردمند و جويندگان حقيقت ، بخصوص نوجوانان و جوانان پاك نهاد كه طالبان حقيقى اين سرچشمه هاى آب حياتند، تقديم نمايند.

اين دفتر كه به قلم زيبا و تواناى اديب فرزانه استاد جواد محدّثى تبيين و تشريح شده و پنجمين دفتر از سلسله مباحث «پيام معصومان» است ، ارمغانى است از بوستان خاندان عصمتعليهم‌السلام و برگزيده اى از حكمتهاى ژرف پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه به يار صاحبدل و صحابى رازدار خويش «ابوذر غفارى » به وديعت داده اند تا خود بهره گيرد و سپس به همه تشنه كامان زلال معرفت در همه اعصار برساند.

اميد آنكه شهدى باشد جان پرور در كام جويندگان سرچشمه آب حيات و رهپويان راه نجات ان شاء اللّه

ديدگاهها و راهنماييهاى خوانندگان ارجمند را بر ديده سپاس مى نهيم و از خداوند توفيق معرفت و طاعت و ارائه ارمغانهايى ديگر از اين باب را مى طلبيم

مؤسّسه فرهنگى انتشاراتى پارسايان

درباره اين كتاب

وقتى موعظه ، از زبان پيامبر باشد و از جان محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بجوشد، و بر جان و دل «ابوذر» نشيند، سزاوار است كه گوش جان همه عالميان در همه زمانها آن حكمتهاى تراويده از زبان رسول را مشتاقانه خريدار شود و چهره روح درچشمه زلال اين مواعظ، شادابى يابد.

«ناىِ حكمت» نبوى ، زمزمه گر نواى بيدارى فطرت و رويش يقين و معرفت در بوستانِ جانهاى پند نيوش است سپاسگزار خدمات و تلاشهاى پيشينيانيم كه با تاءليفات خويش ، گنجينه اى از معارف والاى مكتب را براى آيندگان به ميراث نهادند، تا ما امروز پس از چهارده قرن ، بتوانيم كنار «مائده آسمانىِ» احاديث بنشينيم و سخنان پيامبر به ابوذر را بخوانيم و بشنويم وپند گيريم

آنچه مى خوانيد، شرح گونه اى فشرده بر فرازهاى مواعظ بلندى است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به «ابوذر غفارى» تعليم داده است ، سخنانى حكمت بار و سودمند، از پيامبر حكمت و حكومت ، به شهيد زنده ربذه ، حضرت ابوذرعليه‌السلام كه متن آن در كتب حديث نيز آمده است(١)

گرچه اين مواعظ، پيشتر هم به صورتهاى ديگر همراه با ترجمه منتشر شده است ، امّا ترجمه و تبيينى كه در اين كتاب مى خوانيد، از نظر قلم و نوع برداشت و زاويه ديد، ويژگيهايى دارد كه مى تواند براى اهل مطالعه در اين روزگار، بويژه جوانان جوياى يقين و پوياى راه كمال و سلوك روحى ، مفيدتر باشد.

قم - جواد محدّثى

تابستان ١٣٧٦

الگو گرفتن از الگوها

«ابوذر غفارى»، شاگردى است ممتاز، در مكتب اسلام

استادش «محمد» استصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

كتابش ، «قرآن»،

دوره آموزش ، «طول عمر»،

رشته آموزشى ، «انسانيت».

ابوذر، انسان نمونه و الگوى والايى است ، براى همه آنان كه مى خواهند در «مكتب اسلام » و در تربيت دينى ، «چگونه بودن» را بياموزند.

بى شك ، آنچه ابوذر از پيامبر مى آموزد، درسهايى است متعالى تر از آنچه ديگران در فكر فرا گرفتن آنند.

خوبست كه ما هم اين درس را بياموزيم و به كار گيريم

تا زندگى مان معنى پيدا كند،

و حياتمان «هدفدار» شود،

و حركتمان «جهت دار» گردد،

و جهت حركتمان به سوى «خدا» گردد، كه «الى اللّه المصير».

شاءن نزول

«ابوالاسود دوئلى»، يكى از ياران خالص علىعليه‌السلام و شيعيان پاك و مدافعان سرسخت و وفادار ولايت ، مى گويد:

در ايامى كه «ابوذر غفارى» اين يار محبوب پيامبر و صحابى انقلابى و شورگستر آن حضرت در «ربذه» تبعيد بود، پيش او رفتم

ابوذر گفت :

روزى در مسجد، خدمت رسول گرامى رسيدم .در مسجد، جز پيامبر اسلام و علىعليه‌السلام كسى ديگر نبود.خلوت مسجد را مغتنم شمردم و پيش رسول اللّه رفته ، گفتم :

«اى رسول خدا!پدر و مادرم فدايت مرا وصيت و سفارشى كن ، تا خداوند مرا به خاطر آن سود دهد.

فرمود:

«چه خوب ، اى ابوذر!

«تو از مايى تو از خانواده مايى ، و تو را سفارش مى كنم كه آن را خوب فراگيرى ، وصيت و توصيه اى كه در بردارنده تمام راهها و روشهاى خير و خوبى است اگر آن را بياموزى و پاسدارش باشى ؛ به منزله دو بالى خواهد بود كه تو را در پرواز مدد كند...»

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، معلم توحيد

از اينجا، سخنان پيامبر به ابوذر شروع مى شود.رسول خدا، شاگردى ممتاز و گوشى پندنيوش و قلبى آگاه را در پيش و رو به رو دارد و مى داند كه پيام و سخنش بر دل خداشناس خواهد نشست .مى داند كه نصيحت و توصيه هايش ، تباه نخواهد شد و هدر نخواهد رفت

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابوذر، رو به روى هم اند. رسول خدا سخن مى گويد «ابوذر»، گوش جان را به اين چشمه سار زلال معرفت و تعليم گشوده است

پيامبر، سخن را از «خدا» آغاز مى كند:

«اى ابوذر!

خدا را آنگونه عبادت كن كه گويا او را مى بينى

اگر تو او را نمى بينى ، او تو را مى بيند.

بدان كه سرآغاز عبادت و خداپرستى ، «معرفت» و «شناخت» است او قبل از هرچيز، «اوّل» است و چيزى پيش ‍ از او نبوده است

او يكتايى است كه دوّمى ندارد.

پاينده اى است كه نهايت ندارد.

آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست ، پديد آمده از قدرت اوست

او. «آگاه» و «توانا» است ...»(٢)

رسالت جهانى پيامبر

پس از اين درس نخست توحيدى ، پيامبر به درس دوم مى پردازد. از دعوت جهانى خويش مى گويد. و... از فلسفه بعثت مى فرمايد:

«پس از توحيد مرحله دوم «بندگى خدا» ، ايمان آوردن به من است و اعتراف و اقرار به اين كه خداوند مرا به سوى تمامى بشريت ، به عنوان للّه للّه «بشير» و «نذير» فرستاده است ، تا اينكه خلايق را به فرمان خدا به سوى حق (كه خداوند است) دعوت كنم ...»(٣)

آنگاه به نقش جهت دهنده و نظام بخشى و وحدت آفرينى «اهل بيت» اشاره مى كند و در مقام برقرارى پيوند استوار و محبت عمل آفرين با اين «خانواده» مى فرمايد:

«پس از توحيد و اعتراف به رسالت من ، دوستى كردن با «اهل بيت من» است ، اين خانه و خانواده اى كه به خواست خدا و اراده او نجس و پليدى از آن رفته و به «طهارت» رسيده است

اى ابوذر!... بدان كه خداوند، اهل بيت مرا در ميان امتم ، همچون كشتى نجات بخش نوح قرار داده است كه هر كه بر اين سفينه برآيد، نجات مى يابد و هر كه از آن روى بگرداند، غرق خواهد شد...»(٤)

درسى براى زندگى

مشغله ها، هميشه باز دارنده انسان از تلاشهاى پيش ‍ برنده است آفتهاى جسمى و بيماريها، سرعت پرواز انسان را مى كاهد. خوشبخت كسى است كه تنى سالم و فرصتى آزاد و فراغتى داشته باشد تا بتواند به آنچه كه «بايد» برسد و دست يابد.

پيامبر، در ادامه سخنانش با ابوذر، با يادآورى اين مطلب ، اين درس بزرگ را مى دهد كه بايد از فرصتها، تندرستيها، تواناييها، فراغتها و جوانيها، حداكثر استفاده را برد. پس از بيان اين نكته كه بيشتر مردم در دو نعمت «صحت» و «فراغت» مغبون و زيان زده اند، مى فرمايد:

«... اى ابوذر!

پنج چيز را قبل از پنج چيز، قدر بشناس و غنيمت بدان :

جوانى ات را، قبل از پيرى ،

تندرسى ات را، قبل از بيمارى ،

دارايى ات را، قبل از تنگدستى ،

فراغت خود را، قبل از گرفتارى ،

و... زندگيت را، قبل از مرگ ...»(٥)

راستى ، چه درس شگفت و بزرگ و حكيمانه اى !مگر نه اينكه سرمايه هاى سودآور انسان در بازار زندگى ، عبارت است از:

«جوانى»، «سلامتى»، «امكانات مادى»، «فراغت» و سرمايه «عمر»؟! و مگر نه اينكه آفت هر يك از اينها، در كنارش بيان شده است ؟

اگر بتوانيم در جوانى ، كارى براى پيرى بكنيم ،

اگر بتوانيم از تندرستى ، بهره كامل ببريم ،

اگر موفق شويم «مال» را در جاى درست خود، مصرف و خرج كنيم ،

اگر از فرصتهاى گرانبها، حداكثر استفاده را بگيريم ،

و اگر از عمر گرانمايه ، براى خانه ابدى و سراى آخرت ، ره توشه اى برداريم ،ديگر چه غم و اندوهى ؟

بيشتر زيان زدگان ، كسانى اند كه گهر وقت را، رايگان از دست مى دهند. مگر مى توان وقت رفته را باز آورد؟... هرگز!

از رسول خدا بشنويم :

«... اى ابوذر!

از اين كه كارى را به آينده موكول كنى (و كار امروز را به فردا بيفكنى تسويف)بپرهيز.

تو امروز، در مقابل امروزت هستى ، از آينده چه خبر دارى ؟

اگر فردايى داشتى ، براى فردايت چنان باش كه براى «امروز» ت بودى .و اگر به «فردا» نرسيدى ، بر كوتاهى و قصور امروز، اندوه نخواهى داشت

اى ابوذر!...

چه بسا كسانى كه به استقبال روزى مى شتابند و در انتظار «فردا» للّه يى هستند ولى هرگز به آن نمى رسند. اگر به «اجل» و سرنوشت آن بينديشى ، آرزوهاى دور و دراز، و مغرور شدن به آنها را دشمن خواهى دانست ...»

«اى ابوذر!

در دنيا چنان باش كه گويى غريبى هستى ، يا يك رهگذر، و خود را از اهل گور به حساب آور...»(٦)

دنيا همچون پلى است كه بايد از آن عبور كرد تا به سراى جاودان «آخرت» رسيد. دنيا، يك مسافرخانه است دنيا، يك منزلگاه سر راه است و ما، مسافرى رهگذر...

ما، آخرتى هستيم ، نه دنيايى بايد از اين «فرودگاه» براى آن «قرارگاه» ره توشه برگيريم وطن ما خانه ابدى آخرت است بايد فكر كنيم كه ما را در گور گذاشته اند و فرصت از دست رفته ، و بايد حساب عملكرد خود را پس بدهيم بيا ره توشه برداريم

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ادامه صحبتهايش مى فرمايد:

«... اى ابوذر!

قبل از بيمار شدن ، از سلامتى ات بهره بردارى كن و قبل از مرگ ، از حيات خود، چرا كه ، نمى دانى نام و نشان تو در فردا چيست

اى ابوذر! بپرهيز از اين كه مرگ ، در حال لغزش و خطا تو را دريابد، كه ديگر نه امكان بازگشتى هست و نه پوزش ، پذيرفته مى شود و نه تو را براى آنچه به جا نهاده اى مى ستايند و نه اشتغالات ، عذرى به حساب مى آيد...».(٧)

تعهد در برابر فرصتها

حساسيت پيامبر را نسبت به «وقت» و گذران عمر و سپرى شدن فرصتها و استفاده شايسته نكردن از آن مى بينيم پيامبر در ادامه سخنانش با ابوذر، روى اين مساءله تاءكيد فراوان دارد.

سرمايه داشتن و تجارت نكردن ،

فرصت داشتن و زيان بردن ،

زنده بودن و عمر را به بطالت گذراندن ،

كيمياى عمر را ارزان فروختن ،

اينها چيزهايى است كه پيامبر اسلام ، بشدت نسبت به آنها حساسيت نشان مى دهد و در هدفدارى حيات انسان ، براى پرداختن به آن ، جايى خاص قرار داده است باز بشنويم از زبان آن حضرت :

«.. اى ابوذر!

بر عمر خويش ، بيش از درهم و دينارت حريص باش !...»(٨)

عقل حسابگر، به محاسبه امور مالى ، دخلها و خرجها، موارد مصرف ، سودها و زيانها، به طور جدى مى پردازد، ولى آيا عمر و وقت ، ارزش درهم و دينار را هم ندارد؟! آيا به حساب مصرف عمر هم مى پردازيم ؟!

در رابطه با اعمالمان ، آينده اى پرخوف و خطر در پيش ‍ داريم ،

گردنه هايى صعب العبور، ايستگاههايى براى بازرسى و تفتيش دقيق ، توقفگاههايى براى حساب !

پيامبر دلسوز، و تربيت دهنده جانها، اينها را به ابوذر يادآورى مى كند:

«اى ابوذر!...

هر يك از شما منتظر چيست ؟

ثروتى كه طغيان آور است ؟ فقرى كه نسيان آور است ؟ مرضى كه به فساد مى كشد؟ پيرى و كهولتى كه زمين گير مى كند؟ يا... مرگى كه شتابان به سراغ مى آيد؟ يا دجّالى كه بدترين غايب مورد انتظار است ؟ يا فرا رسيدن قيامت را؟

و... ساعت قيامت ، وحشت بارتر و تلختر است !...»(٩)

تعهد علم و دانش

دانش ، نور و روشنايى است

اما آنگاه كه همراه با تقوا و خدابينى باشد. وگرنه ، دانش ‍ بدون دين و علم بدون عمل ، جزوبال بر گردن دانشمند، چيزى نيست

علم ، بايد نافع باشد و دانش بايد به حال جامعه مفيد افتد، وگرنه آفت جامعه خواهد بود. پيامبر مى فرمايد: «در قيامت ، بدترين مردم نزد خداوند، ازنظر موقعيت ، عالم و دانشمندى است كه خود و ديگران از علمش نفع نمى برند.(١٠)

ثمر علم اى پسر عمل است ورنه تحصيل علم دردسر است علم بايد در خدمت مردم باشد، و وسيله آگاهى دادن ، بصيرت بخشيدن ، راهنمايى كردن ! نه مايه تفاخر... و سرمايه غرور! نه وسيله مباهات و دانش را به رخ ديگران كشيدن

ادامه سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«اى ابوذر!...

هركس دانش بطلبد، تا مردم را به طرف خود جلب كند، هرگز بوى بهشت را نخواهد يافت

هركس دانش بجويد، تا به كمك آن ، مردم را بهتر بفريبد، هرگز بوى بهشت را نخواهد يافت .»(١١)

جنگِ «تخصّص» و «تعّهد» و نزاع «تكنيك» و «تقوا» ريشه در همين مساءله دارد.

چو دزدى با چراغ آيد گزيده تر برد كالا!

پيامبر اسلام ، برحذر مى دارد كه علم ، در جهتِ فريب مردم به كار رود.

تيغ دادن در كف زندگى مست به

كه افتد علم ، نا كس را به دست

غرور علمى

يكى از بزرگترين شهامتها، اعتراف به «جهل» است اگر چيزى را نمى دانيم ، بدون توجيه و تاءويل ، و شيره ماليدن سر خلق اللّه ، بدون چرب زبانى و سالوس بازى و پشت هم اندازى ، صريح و باشجاعت ، بگوئيم : «نمى دانم»!

اين ، مشكلتر از به خاك رساندن پشت حريف در كشتى است و بيش از شكست دادن دشمن در ميدان رزم ، نيرو مى طلبد؛ زيرا اينجا ما با دشمنى ، نيرومند، به نام «نفس» دست به گريبانيم كه در خانه دلمان جا دارد. هرچيزى آفتى دارد، و آفتِ علم ، «غرور» است غرور علمى ، انسان را از اعتراف به جهل و نادانى باز مى دارد.

از رسول خدا بشنويم :

«... اى ابوذر!

وقتى از چيزى سؤ ال شد كه نمى دانى ، بگو: «نمى دانم»

كه هم از پيامدهاى ناجور آنچه نمى دانى نجات يابى ،

و هم از عذاب خداوند در قيامت !...»(١٢)

آرى اين ، شجاعت و قهرمانى مى خواهد. دليرى فقط در تيغ كشيدن و تير انداختن نيست ميدان رزم ، فقط جبهه بيرونى جنگ با دشمن روياروى ، نيست «نفس» نيز حريفى است كه براى مبارزه ، «حريف» مى طلبد.

پيامبر اسلام ، عبور مى كرد. به جمعيتى كه پيرامون يك قهرمان جمع شده و به تماشاى وزنه برداى و زورآزمايى او ايستاده بودند، برخورد. فرمود:

«قهرمان كسى است كه بر «نفس» خود غالب شود!»

اعتراف به جهل ، يكى از اين ميدانهاست كه قدرت و غلبه و شجاعت انسان ، آزموده مى شود.

خسارت علم بدون عمل

در اسلام ، آنچه تكليف آور است «دانايى» و «توانايى» است هرچه انسان بيشتر «بداند» و «بتواند»، مسؤ وليتش ‍ سنگينتر است «علم» و «قدرت»، زمينه مسؤ وليت انسان مسلمان است اگر «دانش»، دست انسان را نگيرد و به «نجات» نرساند، وبال گردن است و مايه بدفرجامى

خسارت ، از آنِ كسى است كه چيزى نمى داند. خسران زده تر، كسى است كه مى داند ولى عمل نمى كند.

حكيمى را پرسيدند: عالم بى عمل به چه ماند؟

گفت : به درخت بى ثمر. (گلستان سعدى)

آنچه بيشتر مايه رسوايى و خسران است ، مربوط به آخرت است از زبان پيامبر بزرگ بشنويم :

«اى ابوذر!.

در قيامت ، گروهى از بهشتيان به اهل دوزخ رو كرده ، مى پرسند:

ما به كمك تعليمها و آموزشهاى شما و در سايه تاءديب و تربيت شما به بهشت وارد شديم شما خودتان چرا به دوزخ افتاديد؟

مى گويند:

ما به خير دعوت مى كرديم ولى خودمان عمل نمى كرديم .»(١٣)

آيا اين خسارت نيست كه انسان ، دارويى براى درمان بيماران يا مشعلى براى هدايت ديگران تهيه كند، ولى خود در كام مرض بميرد يا در دام ظلمت بماند؟!

هم ندانستن عيب است ، هم به دانسته عمل نكردن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادامه مى دهد:

«اى ابوذر!...

حقوق پروردگار، بيش از آن است كه بندگانش بتوانند ادا كنند.

نعمتهاى خدا، افزونتر از آن است كه بندگان ، قدرت شمارش آن را داشته باشند.

اى ابوذر!..

تو، در گذشت شب و روز، در حالى به سر مى برى كه اَجَلها كم مى شود، كارها دقيقاً محفوظ است ، مرگ هم ناگهان مى رسد.

هر زارع و كشتكارى ، آنچه را كاشته درو مى كند (گندم از گندم برويد، جو ز جو...)

هركس به هر چيزى برسد، خداوند عطا كرده ، و هركه از گزند و شرّى محفوظ مانده ، خداوند نگهبانش بوده است ...»(١٤)

سيماى پرهيزكاران

«اى ابوذر!...

پرهيزكاران ، سرورانند. و فقها، رهبران

همنشينى با اهل تقوا و فقه ، سبب فزونى دانش و دين است

مؤ من ، گناهش را همچون صخره اى سنگين مى بيند كه مى ترسد بر سرش بيفتد و... كافر، گناه خود را همچون مگسى مى بيند كه بر بينى اش مى گذرد.

اى ابوذر!...

هرگاه خداوند، اراده نيكى به بنده اى بكند، گناهانش را هميشه پيش چشمش قرار مى دهد و هرگاه ، خوبى كسى را نخواهد، گناهانش را از يادش ‍ مى برد...»(١٥) (كه موفق به توبه نشود).

يكى از بزرگترين گناهان ، كوچك شمردن گناه است اين ، نشانه غرور انسان است اگر انسان نسبت به معصيتها، بى توجه باشد، موفق به توبه هم نخواهد شد. كسى كه بى توبه بميرد، در قيامت بايد پاسخگوى خطاها و نافرمانيهايش ‍ باشد.

حيف است كه وجود، در باتلاق گناه ، خفه شود.

ظلم است كه هستى ، به گناه آلوده گردد.

ستم بر انسان است و ناسپاسى از خدا، كه انسان «گنهكار» شود.

انسان براى طاعت آفريده شده نه معصيت ! و براى عبادت ، نه سركشى ! و براى رحمت ، نه عذاب و براى وصال نه هجران ! و براى صعود، نه هبوط و سقوط!

گرچه گناهان را به «صغيره» و «كبيره» تقسيم كرده اند و «كبائر» را زشت تر و عذاب آن را دردناكتر از «صغائر» دانسته اند ولى گناه ، گناه است از اين جهت كه نافرمانى است ، كوچك و بزرگ ندارد. وقتى درك كنيم كه سرپيچى از فرمان چه كس ‍ شده است ، آنگاه از گناه كوچك هم هراس خواهيم داشت و «گناهان صغيره» را هم ترك خواهيم كرد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سفارش به ابوذر، ملاك را اينگونه روشن مى كند:

«اى ابوذر!... به كوچكى گناه نگاه مكن

نگاه به عظمت كسى بنگر كه نافرمانى اش كرده اى

اى ابوذر!...

يك انسان ، حتى به خاطر گناه ، از رزق محروم مى شود.

بهره مند، كسى است كه سخنش با عملش يكى باشد. و گرفتار آنكه قول و فعلش با هم ناسازگار باشد.

اى ابوذر!

آنچه به تو مربوط نمى شود و در قبال آن مسؤوليتى ندارى رهايش كن آنچه را به تو مربوط نيست مگو و زبانت را در زندان اختيار خويش قرار بده ...»(١٦)

(زبان سرخ ، سر سبز مى دهد برباد...) و مگر كم گناهى است كه از طريق زبان انجام مى گيرد؟

دهان چون قفلى است كه اژدهاى زبان را به بند كشيده است كليد اين قفل و درب بايد در اختيار تو باشد. هروقت خواستى سخن بگويى ، آنچه را با عقل و ايمان و با شرع و خرد منطبق است بر زبان آورى

در حديث است :

«شايسته ترين چيزى كه مستحق محبوس ساختن است «زبان» است اگر زبان آزاد باشد هر چه بخواهد بگويد، روزى سر از غفلت برخواهيم داشت كه بارى سنگين بر دوشمان است ، بارى سنگين از:

تهمت و افترا، دروغ و شايعه پراكنى ، استهزاء و سخن چينى ، لغويات و ياوه گويى ، غيبت و اهانت ، فحش و ناسزا...

آن وقت ، اين جان پاك بايد زير اين همه بار ناپاكى خُرد شود و روزى پاسخگوى آن «گفته ها» و اظهارات باشد. آرى از «گفته» هم سؤ ال خواهد بود. آيا بهتر نيست كه بر زبان ، مهر بزنيم و با مهار تقوا، آن را كنترل كنيم ؟

مزن بى تاءمل به گفتار، دم نكو گو، اگر دير گويى ، چه غم ؟!

راز برترى

خداوند، عادل است ؛ ليكن به آنكه بيشتر كار و عبارت كند، پاداش بيشتر مى دهد. و اين نه تبعيض كه عين عدالت است در درجات آخرت نيز همين گونه است

رتبه هاى مختلف بندگان ، نزد خدا و در بهشت ، در گرو برترى و پيشگامى و استمرار هركس در عبادت و تقوا و جهاد و خدمت است كلام نبوى را در اين باره بشنويم :

«اى اباذر!...

خداى سبحان در قيامت ، گروهى را به بهشت مى برد و به آنان آن قدر (نعمت و مرتبت) عطا مى كند كه خسته مى شوند. درحالى كه برتر و بالاتر از آنان ، گروهى در درجات رفيعترى قرار دارند.

وقتى چشمشان به آن والاتران مى افتد، آنان را مى شناسند، و مى گويند: خدايا! اين برادران ، در دنيا با ما و همراه ما بودند. چه شد كه آنان را برما برترى بخشيدى ؟

گفته مى شود:

هيهات ! هيهات ! وقتى شما سير بوديد، آنان گرسنگى مى كشيدند.

وقتى سيراب مى شديد، آنان تشنه بودند.

وقتى در خواب بوديد، چشم آنان (به عبادت و گريه) بيدار بود.

اى ابوذر!...

خداى بزرگوار، نور چشم و فروغ ديدگانم را در «نماز» قرار داده است و همانگونه كه براى گرسنه ، «طعام» و براى تشنه ، «آب» را محبوب ساخته ، نماز را نيز محبوب من قرار داده است

گرسنه هرگاه غذا بخورد، سير مى شود.

امّا من هرگز از «نماز» سير نمى شوم !...»(١٧)

اين است راز برترى انسانهايى بر انسانهاى ديگر. قرب جستن به خدا از راه عبادت ، سحرخيزى ، شب بيدارى ، تهجّد.

چگونه مدعى عشق خداست ، آنكه شب را، همه شب ، تا سحر مى خوابد و درِ خانه خدا را نمى زند و با حلاوت مناجات و شيرينى «ذكر خدا» بيگانه است ؟ چگونه ادعاى مسلمانى دارد، آنكه از درد و نياز همسايه و برادر دينى اش بى خبر است ؟

«اى ابوذر!...

تا وقتى در حال نمازى ، پيوسته در خانه خدا را مى زنى

و هركس ، درِ هر خانه اى را زياد بكوبد، بالا خره باز خواهد شد!...»(١٨)

هم نجوا شدن با صدّيقان متهجّد و نماز شب خوانان پرسوز، انسان را به رتبه آنان نيز مى كشد و مى رساند... امروز روز عمل است نتيجه و نمره و پاداش در قيامت معلوم مى شود. دريغ و حسرت ، بر آنان كه از مزرعه امروز، براى فرداى نيازمندى ، برگ و بار و رهتوشه اى برندارند...

«... اى اباذر!

اگر هر نمازگزار، خبر داشت از نيكيهايى كه ميان آسمان و زمين بر او فرو مى ريزد و مى دانست كه در نماز، با چه كسى به سخن ايستاده است ، هرگز دست از نماز نمى كشيد...»(١٩)

آرى نماز، حضور در بزم ديدار الهى است و نشستن برمائده رزق معنوى پروردگار. از اين سفره رزق و مائده معنوى ، بى بهره نمانيم

دو مرز بى نهايت

فاصله اى كه ميان «خداجويان» و «خودخواهان» است ، از خاك تا خداست خاكيان با افلاكيان ، قابل مقايسه نيستند و دو مرز تا بى نهايت ، ميان آنان كه تا حد و مرز فرشته اوج مى گيرند، يا تا پستى حيوانيت سقوط مى كنند، وجود دارد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز را، عاملى در اين قلمرو، براى تعالى و رشد مى داند و به ابوذر مى فرمايد:

«اى اباذر!...

هر كه غير از نمازهاى واجب ، در شبانه روز دوازده ركعت نافله بخواند، بر خداست كه او را به بهشت ببرد... نماز ستون دين است»(٢٠)

تفاوت بندگان خدا، از خاك تا خدا، در همين «پيوند با خدا» نهفته است

يكى از عبادت خدا لذّت مى برد، ديگرى حال و حوصله نماز و قرآن و دعا ندارد. آيا رواست كه نتيجه يكسان ببرند؟...

تو و چشمهايت ، كه هميشه خواب است

من و قلب پاكم ، كه زلال آب است

من و چشم بيدار، تو و ديده برهم

من اميد فردا، تو فسرده غم

تو زظلمت شب ، من از آفتابم

تو به «خويش» پابند، من از آن رهايم

تو و ناله هايت ، من و نغمه هايم

تو و رنج پستى ، من و گنج هستى

تو و دردِ «ماندن»،

من و... شوقِ «رفتن»!

آرى «چگونه بودن» است كه رتبه ها را مشخص ‍ مى سازد.

وقتى نماز، پيوند عاشقانه خالق و مخلوق باشد و نيايش ‍ «بنده» با «خدا» و گفتگوى دو دوست ، نجواى دو حبيب و راز و نياز دلبر و دلداده ، مگر كسى از اين گونه نماز، خسته مى شود؟

قلبى به عظمت قلب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نماز وقتى پيش روى خداست و معرفتى به ژرفاى شناخت و عمق معرفت نبوى ، در برابر اقيانوس كران ناپيداى عظمتِ «اللّه» قرار مى گيرد، خستگى و ملالت يعنى چه ؟ و اصلاً سخنى جز شوق نمى توان گفت

مسجد، خانه خداست و سنگر مردم ، و محل آموزش ‍ مسلمانان و سكوى عروج مؤ منين و انسان را از مفاسد و منكرات باز مى دارد و موجب قرب به خداست دلها را آرامش ‍ مى بخشد و روح را صفا مى دهد.

گذرگاه جاودانگى آخرت

«اى ابوذر!

دنيا، زندان مؤ من است و بهشت كافر.

مؤ من در دنيا، به حزن و اندوه ، روزگار مى گذراند، و چرا نه ؟ در صورتى كه در آخرت ، به جهنّمى كه انسانها واردش مى شوند، وعده داده شده ، به علاوه در دنيا، مؤ من با گرفتاريها و ابتلائات رو به روست و در مقابل ، چشم داشت پاداش از پروردگار دارد.

از اين رو، اندوه دائمى اش ، تا رسيدن به راحت و كرامت ادامه دارد.

اى ابوذر!...

خداوند به چيزى همچون «اندوه طولانى» عبادت نشده است ...»(٢١)

قبلاً هم رسول ، از «دنيا» گفته بود.

و از فرصتهايى كه مى گذرد و ما در برابرش متعهديم

و از عمرى كه نسبت به مصرف آن مسؤ وليم

اينك ، بار ديگر: دنيا به منزله زندانى براى مؤ من زندانى كه بايد از آن «آزاد» شد. محبسى كه بايد از آن پرگشود و به سوى آفاق «ابديت» پرواز كرد.

مؤمن ، متعلّق به اين دنيا نيست مرغ باغ ملكوت است ، و دنيا، تنگنايى است كه انسان مؤمن ، به حالت «تكليف» در آن بسر مى برد.

در دنيا هم براى «عمل»، «خودآزمايى» و «امتحان» آمده ايم ، نه براى خوشگذرانى ، لذّت جويى ، كامروايى و عيش ‍ و عشرت !...

خوشى و عشرت مؤمن ، براى آخرت است و در اين دنيا، بايد عمل كند، بكوشد بر خواسته هاى نفس ، مهار بزند، از هوسها و تمنّاها دل بركند، خود را محدود كند، قانون و شرع را بپذيرد، پاى بند مقررات باشد، «عبد» باشد...

مى بينيم كه در اين صورت ، دنيا براى مؤ من ، محدود است ، «زندان» است ولى كافر، كه بى تعهد و بى حساب ، بى تكليف و بى مؤ اخذه ، عمل مى كند و شهوت مى راند و هوسبازى مى كند، دنيا برايش بهشت است ، بهشت بى خيالى و بى دردى و بى تعهدى

مؤ من ، در اين «محبس»، اندوهگين ، متفكر و انديشناك است ، مى داند كه چه راه سخت و دشوارى در پيش دارد و چه محاسبه هاى دقيق و توقفگاههاى طولانى در انتظار اوست آيا اين گونه اندوهگين بودن (كه به فكر آينده بودن است) عبادت نيست ؟

اندوه ، نه بر خسارت مالى و زيانهاى جزئى و بدهكاريها و مرگ و ميرها و غربت و دورى از عزيزان ، بلكه بر تباه شدن فرصتها و نزديك شدن اجل ، بر سپرى شدن عمر و حساب دقيق قيامت و وعده و وعيدهاى الهى ، بر خسرانهاى بزرگ حياتى !...

دل ، بايد به حزن سرنوشت شوم ، محزون شود.

اندوه سازنده

آنچه گفته شد، غمى سازنده و اندوهى كارساز بود.

به فكر سوخت و سازهاى انسانى بودن و در انديشه ضايعات جبران ناپذير، دلى غمبار داشتن ، گريه بر «حبط اعمال»، غصه بر «تباهى عمر»، اندوه بر هدر رفتن نشاط و نيروى جوانى

ترسم از زلزله و طوفان نيست

آنچه مى افزايد،

ترس و اندوه مرا،

ريزش كنگره «ارزش»هاست

لرزش پايگه «انسان» است

غربت روح خداگونه انسان ، در عصر

ظلمت زاويه اين دلهاست

باز، ادامه كلام نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :

«اى ابوذر!...

هر كه بتواند بگريد، پس بگريد.

و اگر نتواند، قلبش را اندوهناك سازد و خود را به گريه بزند.

دلهاى سنگى ، از خداوند دورند ولى نمى دانند.

اى ابوذر!... خداوند مى گويد:

من بر بنده ام دو «ترس» را با هم جمع نمى كنم و نيز دو «امنيت» را.

اگر كسى در دنيا از من ايمن باشد، در آخرت هراسناك خواهد بود.

و اگر در دنيا خوف و خشيت داشت ، در آن دنيا، در قيامت ، او را ايمن خواهم كرد.

وقتى در آخرت ، گناهان افراد بر آنان عرضه شود، بعضى مى گويند: ما خائف و هراسناك بوديم آنگاه بخشوده شوند؟...»(٢٢)