نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری0%

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: جواد محدثي
گروه: مشاهدات: 7213
دانلود: 1939

توضیحات:

نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7213 / دانلود: 1939
اندازه اندازه اندازه
نای حکمت : مواعظ  حضرت رسول  صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نای حکمت : مواعظ حضرت رسول صلی الله علیه و اله وسلم به ابوذر غفاری

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

غرور، آفت نيكى

عمل را با چه بايد ارزيابى كرد؟

كار نيك ، گاهى غرورآور است ، پس زيان مى رساند. گناه كوچك ، گاهى خوف آور است ، پس زمينه نجات مى شود.

كلام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين است :

«اى ابوذر!...

گاهى كسى «حسنه» اى انجام مى دهد و با تكيه بر آن ، زشتيهايى را مرتكب مى شود.

و گاهى «سيّئه» اى مرتكب مى شود، ولى به خاطر ترس از خدا و خوفِ عقاب ، در قيامت ايمن به صحنه مى آيد...»(٢٣)

آرى گاهى گناه ، به بهشت مى برد، و طاعت ، به آتش ! و اين عجيب نيست

بهتر است از زبان حبيب خدا، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشنويم :

«اى ابوذر!...

گاهى بنده اى گناه مى كند. ولى به سبب همان ، اهل بهشت مى شود.

پرسيدم (سئوال كننده : ابوذر)

چگونه ، اى پيامبر؟

فرمود: اين گناه ، هميشه «نصب العين» اوست و همواره از آن للّه للّه «توبه» مى كند و به خداوند پناه مى برد،... تا آنكه به بهشت درآيد...»

«اى ابوذر!...

زيرك ، كسى است كه براى پس از مرگ ، عمل كند و عاجز و ناتوان كسى است كه با پيروى از هواى نفس و خواهشهاى دل و آرزوهاى دور و دراز، عقب بماند...»(٢٤)

زهد از ديدگاه محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

دعوت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به زهد، دعوت به حريّت و آزادگى و وارستگى است اگر دنيا را هم نكوهش مى كند، در همين رابطه است

ثروت ، شريف است ، ولى تا وقتى كه انسان را به غرور و استكبار و تباهى نكشد. مال ، نعمت خداوند است ؛ اما تا آنگاه كه طناب دست و پا نگردد و حرص ، انسان را از انفاق و صدقه و ايثار، باز ندارد و خصلتهاى قارونى را در وجود انسان نروياند.

دنيا خوب است ؛ ولى تا آنجا كه بار دوش انسان در حركت به سوى خدا نگردد. بلكه ره توشه صراطِ كمال شود.

همچنان كلام پيامبر در اين وادى سير مى كند. آن هم با عبد خالص و وارسته اى چون «ابوذر غفارى» كه عشق خدا و حق ، در دلش جا گرفته و از «بردگى دنيا» به «بندگى خدا» رسيده است

ابوذر مى گويد: پرسيدم :

يا رسول اللّه ! زاهدترين مردم كيست ؟ فرمود:

«آنكس كه گور و پوسيدگى بدن در قبر را فراموش نكند!

آرايشهاى اضافى دنيا را واگذارد و رها كند،

آنچه را مى ماند و «باقى» است ، بر آنچه ناپايدار و «فانى» است ، برگزيند،

و فردا را از روزها و عمر خويش به حساب نياورد (دل به آينده نبندد) و خود را در زمره مردگان بشمارد.

اى ابوذر!...

خداوند، نسبت به ثروت اندوزى به من وحى نكرده است

ولى نسبت به تسبيح خدا و سجود و عبادت ، فرمانم داده است

و دستور داده كه : خدا را تا حدى و زمانى عبادت كن ، كه به يقين برسى !»(٢٥)

باز هم دنيا

دنيا، مار خوش خط و خالى است كه عده اى ، مفتون ظاهر فريبنده آن شده ، از سموم كشنده اش (براى كسى كه اسير آن باشد) غافلند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درس مى دهد. او رسول آزادى است و وارستگى مى آموزد و دنيايى را كه پاى بند و دست و پاگير انسان از «طيران آدميّت» باشد، نكوهش مى كند. دنيا اگر «وسيله» رشد شود، خوب است و اگر «مانع» كمال گردد، زشت است

دنيا، تيغ دو دمى است كه خوبى و بدى آن ، بستگى به چگونگى استفاده از آن دارد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خسران انسان را در سايه اسارت دنيا مى داند و هشدار مى دهد. بشنويم از زبان حقگويش :

«اى ابوذر!...

سوگند به آنكه جان محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست اوست اگر دنيا به اندازه بال مگس يا پشه اى ارزش نزد خداوند داشت ، حتّى يك جرعه آن را هم به «كافر» نمى داد.(٢٦)

اى ابوذر!...

خداوند به برادرم عيسىعليه‌السلام وحى كرد كه :

اى عيسى ! دنيا را دوست مدار، كه من دوستش ندارم

من آخرت را دوست دارم ، كه خانه «بازگشت» است

اى ابوذر!...

جبريل امين ، تمام گنجينه هاى دنيا را سوار بر مركبى زيبا پيش من آورد و گفت : اى محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! اين گنجينه ها از تو، در عين حال ، نصيب و بهره تو نزد خدا كم نمى شود.

گفتم : دوستم ، جبرئيل ! مرا نيازى نيست

اگر سير باشم ، سپاس خدا مى گويم

و اگر گرسنه باشم ، از خدا مى طلبم ...»(٢٧)

اين نظر پيامبر نسبت به دنياست گرچه تمام دنيا از آن او و مسخر براى آن حضرت بود و حتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين دنيا حكومت تشكيل داد و فرمان راند، ليك همه اينها براى خدا بود، نه خود دنيا.

پيامبر، با دنيازدگى و مجذوب مظاهر فريباى زندگى دنيوى شدن مقابله مى كند. او مى خواهد پيروان را از «اسارت» دنيا برهاند. تا «دنيا» براى انسان ، بت نشود و حيات مادى ، اصالت پيدا نكند.

آزادگى در سايه زهد

پيامبر خاتم ، كه براى امت خويش ، دلسوز و مهربان و مربى و معلم است ، مى خواهد پيروان خود را به رستگارى برساند. از اين رو، بينش آنان را درباره دنيا چنان تصحيح و ترسيم مى كند كه دنيا، مانع رسيدن به «فلاح» و كوشيدن در راه «آخرت» نگردد.

اين ، همان «زهد» است زهد، وارستگى و آزادگى است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز زهد را ملاك قرار مى دهد و آن را نشانه خير و نيكى خدا در حق انسان مى داند و مى فرمايد:

«اى ابوذر!...

هرگاه خداوند، نيت و اراده نيكى درباره بنده اى كند، او را به اين سه خصلت آراسته مى كند:

در دين ، دانايش مى كند،

در دنيا، زاهدش مى سازد،

و نسبت به عيوب خويش ، بصيرت و بينايى اش مى دهد.

اى ابوذر!...

هيچ كس در دنيا زهد نمى ورزد، مگر آنكه خداوند، حكمت را در قلبش مى روياند و گفتار حكيمانه را بر زبانش جارى مى سازد و او را به عيوب دنيا و به درد و درمان آن آگاه مى كند و از اين دنيا به سوى «دارالسلام» ، به سلامت عبورش مى دهد!...»

اى ابوذر!...

«اگر برادرى را ديدى كه در دنيا زهد مى ورزد، به سخنش گوش فرا ده ، چرا كه به او حكمت تلقين مى شود...»(٢٨)

ساده زيستى

روحيه اشرافي گرى و تجمل پرستى ، مورد نكوهش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و زندگى آميخته به زرق و برق ، كبر و غرور و غفلت مى آورد.

پيامبر، در بيان شيوه مردمى و پرهيز از عجب و غرور و دعوت به تواضع و خاكسارى مى فرمايد:

«اى ابوذر!...

من لباس خشن مى پوشم !

پس از غذا، انگشتانم را مى ليسم ،

و بر مركب بدون زين سوار مى شوم (نمونه هاى رفتار دور از كبر)

هركس از سنّت من اعراض كند، از من نيست

اى ابوذر!...

مال دوستى و برترى طلبى ، نسبت به دين انسان ، از دو گرگ درنده اى كه به گله اى افتاده و مشغول دريدن باشند. خطرناك تر است !...»(٢٩)

ابوذر مى گويد: پرسيدم : اى رسول خدا!

آيا خائفان خاضع و متواضع و يادكنندگان خدا، اينان زودتر از ديگران به بهشت مى روند؟

فرمود: نه ! ولى تهيدستان مسلمان ، بر ديگران براى ورود به بهشت ، پيشى مى گيرند. نگهبانان بهشت به آنان مى گويند: صبر كنيد تا به حساب شما رسيدگى شود.

مى گويند: حسابِ چه ؟ به خدا سوگند، ما نه مالك چيزى بوديم كه ستم يا داد كنيم ، و نه چيزى به ما واگذار شده بود كه سخت بگيريم يا گشايش دهيم و دست دل باز باشيم امّا، ما پروردگار خويش را عبادت كرديم ، تا آنكه ما را فرا خواند، و ما اجابت نموديم

«اى ابوذر!...

دنيا، دلها و بدنها را مشغول مى سازد. خداوند نيز، از آنچه نعمتهاى حلال در اختيار ما نهاده ، سؤ ال خواهد كرد، تا چه رسد به حرامها!...»(٣٠)

آرى ساده زيستى ، نوعى سبكبارى است و علايق بيشتر و گردآورى مال و وسايل بيش از ضرورت ، پاسخگويى فرداى ما را در دادگاه عدل ، دشوارتر مى سازد.

پس ، خوشا آنان كه سبكبار و سبكبالند. پروازشان آسانتر و كوچشان بى دردسرتر است

غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود

زهر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است

دنياى كفاف ياوبال ؟

«اى ابوذر!...

من از خداى متعال خواسته ام كه رزق و روزى دوستدارانم را در حدّ «كفاف» قرار دهد، و ثروت و اولاد دشمنانم را زياد كند.

اى ابوذر!

خوشا به حال آنان كه به دنيا بى رغبت اند و به آخرت شيفته و مشتاق ! آنان كه زمين خدا را مسند خويش مى دانند و خاك را بستر، و آب آن را عطر! آنان كه «قرآن » و «دعا» را شعار و دثار (جامه زيرى و رويين) قرار مى دهند و دنيا را به نحوى سپرى مى كنند.

اى ابوذر...

كِشت آخرت ، «عمل صالح» است و كشت دنيا، مال و اولاد...»(٣١)

آرى دنياى كفاف ، كه رفع نياز انسان را بكند، بال پرواز است ؛ ولى ثروت زياد و اولاد، وبال زندگى ، چرا كه انسان را به خود مشغول مى سازد و دلبستگيها را مى افزايد و انسان را از پرداختن به آخرت ، باز مى دارد. براى كسى كه «هدف» را آخرت بداند، كمى ثروت و اولاد، مطلوب است ، چرا كه از موانع كاهش مى يابد و ابزار «تعلّق»، كمتر مى شود.

زندگى گسترده و مال انبوه ، هم در دنيا مشكلات دارد، هم در آخرت ، حسابرسى دقيقتر و طولانى ترى خواهد داشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه مى زيست و از متاع زندگى و دنيا چه داشت ؟ وقتى ديده از جهان فروبست ، به عنوان «ميراث» چه باقى گذاشت ؟

ساده زيستى آن حضرت ، سرمشق پيروان اوست

دلهاى روشن

وقتى دل ، روشن باشد، «ديدنى»ها را خوب مى بيند و درك مى كند. اما دلهاى تاريك ، به روى حقايق هستى بسته است و در ظلمتى وحشت زا به سر مى برد. پيامبر رحمت ، به ابوذر غفارى ، دراين باره مى فرمايد:

«اى ابوذر...

وقتى «نور» ، به قلبى وارد شود، آن دل وسيع و گشاده مى شود.»

پرسيدم : اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نشانه آن چيست ؟

فرمود:

«روى آوردن به سراى جاودانگى

دورى گزيدن از سراى غرور

و آمادگى براى مرگ ، پيش از فرا رسيدنش ...»(٣٢)

دلهاى تيره و غافل ، در برابر مرگ ، غافلگير مى شوند، چرا كه آماده مواجهه با آن نيستند. از اين رو، از آن گريزانند و هراسان !

امّا دلهاى روشن ، كه مسير آينده زندگى و حيات مستمر خويش را، متصل به آخرت مى دانند، مرگ را كليد گشايش ‍ آن در مى شمارند و پيش از رسيدن مرگ ، چشم انتظار آمدنش هستند. از اين رو، دل به اين خانه موقتى نمى بندند كه دل كندن از آن هم دشوار شود، بلكه اميدشان به سراى ابدى آخرت است و براى آنجا رهتوشه برمى گيرند و آماده مى شوند.

دلهاى خائف

دلى كه كانون خوف و خشيت از خدا باشد. ارزشمند و مقدّس است

گوهرى است ناياب و گرانبها و ستودنى ! امّا، همه ارزش و اعتبار آن ، به خلوص در خشيت و بى ريايى در خوف است پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حفظ و ارزش چنين دلى ، به ابوذر رهنمود مى دهد:

«اى ابوذر...

از خدا پروا كن ، و به مردم نشان مده كه از خداوند، خشيت و خوف دارى كه تو را اكرام كنند و بزرگ بدارند، در حالى كه دلت به فجور گرفتار است (نفاق در «بود» و «نمود» !)

اى ابوذر...

در هر چيزى ، نيّت صالح داشته باش ، حتى در خوابيدن و خوردن !»(٣٣)

يعنى حتى مادّى ترين چيزها و كارها را (همچون خور و خواب) مى توان بانيّت و انگيزه الهى ، تبديل به عبادت و معنويت كرد. آنكه نمازش ريايى است ، بى ارزش مى شود و آنكه طعامش براى خداست ، ارزش مى يابد. و اين ، تاءثير شگفت و دگرگون ساز نيّت در اعمال است

«اى ابوذر!...

عظمت خداوند در دل و جانت بايد بزرگ باشد و او را به عظمت ياد كنى

اى ابوذر... خداوند را فرشتگانى است كه از خوف خدا همواره در حال «قيام» اند و تا روز رستاخيز بزرگ ، يك لحظه هم سربلند نمى كنند، ذكر همگى شان اين است كه «سبحانك و بحمدك ...» خدايا! تو پاك ، و منزهى ، تو را آنگونه كه شايسته اى ، عبادت نكرده ايم

اى ابوذر...

يك مؤ من اگر به اندازه هفتاد پيامبر هم عمل و عبادت داشته باشد، از هول و هراس قيامت آن را كوچك و كم مى شمارد. روز قيامت ، چنان هول انگيز و وحشتناك است كه فرشتگان و رسولان به زانو درمى آيند حتّى پيامبر بزرگى همچون ابراهيم ، اسحاق را فراموش كرده ، مى گويد: خدايا! من ابراهيم ، خليل توام ! مرا از ياد مبر!...»(٣٤)

دل خائف ، كه ميان بيم و اميد به سر مى برد، ارزش والايى دارد و سرمايه «مؤ من» است و در سايه همين خوف و خشيت است كه انسان از غرور عبادت مى رهد و تضرّع و نيايش و نياز به درگاه پروردگار پيدا مى كند.

عبرت از مرگ

مرگ ، قويترين دلاوران و داناترين فرزانگان را به زانو درآورده است شترى است كه در خانه همه كس مى خوابد. سرنوشت حتمى همه انسانهاست و هركس دير يا زود، در كام آن فرو خواهد رفت از اين رو، نبايد چون غافلان بيخبر، بى اعتنا از كنار آن گذشت

وقتى جنازه ها به گورستان برده مى شود، نمايشى است از حقيقتى بزرگ و حتمى كه در انتظار ما نيز مى باشد. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين تعليم مى دهد:

«اى ابوذر...

هنگام بردن جنازه ها، هنگام نبرد و هنگام تلاوت قرآن ، صدايت را پايين بياور (و داد و فرياد راه مينداز).

اى ابوذر!... وقتى در پى جنازه اى راه مى افتى ، عقل خود را در آن حال به كار بگير، بينديش و خشوع داشته باش و بدان كه تو هم به آن خواهى پيوست !

اى ابوذر!

هرچيزى كه فاسد شود، نمك دواى آن است ، اگر نمك فاسد شود، درمانى ندارد. (هرچه بگندد نمكش مى زنند واى به روزى كه بگنند نمك) اى ابوذر!

دو ركعت ، بطور معمول و متعارف ، امّا از روى تفكر وآگاهانه ، بهتر است از يك شب ، شب زنده دارى با دلى كه غافل و بى توجّه است ...»(٣٥)

تلخى حق

حق گفتن ، حق شنيدن ، حق پذيرفتن ، همه و همه سنگين است و تلخ ، چرا كه گاهى با خواسته هاى انسان و اميال نفسانى در تعارض است ولى پذيرفتن «حق تلخ»، انسان را به كمال مى رساند و زير بار نرفتن ، دل راتباه مى سازد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه مى فرمايد:

«اى ابوذر!...

«حق» ، سنگين و تلخ است

«باطل» ، سبك و شيرين است

و چه بسا شهوت يك ساعت ، كه موجب اندوه طولانى مى گردد.»(٣٦)

انتقاد بجايى كه از تو مى كنند، كلمه حقى است كه پذيرفتن آن شهامت مى خواهد. بيان سخن حق در پيش ‍ روى يك خودكامه ، جهادى است بزرگ ، كه شجاعت مى طلبد. در يك قضاوت و داورى نيز، اگر راءى داور و حكم قاضى براساس «حق» بود، ولى مخالف راءى و پسند و خواسته دل ما، آن حق را (كه در واقع شيرين است) تلخ خواهيم يافت و تحمل آن را سنگين و فوق طاعت خواهيم ديد. كلام نبوى ، در صدد آن است كه به ابوذر، اين زمينه و استعدادتحمل را عطا كند كه نه از گفتن حق بهراسد، نه از شنيدن حق بگريزد و نه از تحمّل حق ، شانه خالى كند.

محاسبه نفس

«اى ابوذر!...

پيش از آنكه به حساب تو برسند، خود به حسابت برس ،

كه اين كار، حسابرسى تو را در فردا، آسان خواهد كرد.

و پيش از آنكه تو را وزن كنند، خودت را بيازماى و بسنج

و براى آن عرضه بزرگ (در قيامت) آماده باش !

روزى كه به خداوند عرضه مى شوى و هيچ چيز نهان تو از خداوند پنهان نيست

اى ابوذر!...

از خداوند شرم كن سوگند به آنكه جانم در دست اوست ، من همواره وقتى براى «تخلّى» بيرون مى روم از شرم دو فرشته اى كه همراه منند، چيزى بر سر مى افكنم

اى ابوذر!...

آيا مى خواهى وارد بهشت شوى ؟ (گفتم : آرى فدايت شوم ! فرمود:)

آرزوهايت را كوتاه كن و مرگ را نصب العين خويش قرار بده و از خداوند، به نحو شايسته شرم كن

شرم از خدا آن است كه گورستان و گورها و پوسيدگى بدنها را فراموش نكنى ، شكم و اندرونش را حفظ كنى ، سر و انديشه هايش را حفظ كنى

هركسى كه كرامت و بزرگوارى آخرت را بخواهد، بايد زينتهاى دنيوى را رها كند. هرگاه چنين شدى ، بحق ، به «ولايت الله» رسيده اى ...»(٣٧)

آبشارى است از كلمات حكمت بار و سراسر موعظه و پند و آموزش البته براى دلهاى حق نيوش و عبرت پذير. محاسبه نفس ، مهمترين برنامه خودسازى و كنترل خويش از تباهى هاست و آنكه به حساب خود نرسد، باخته است

شليك بى خشاب

دعوت ديگران به حق و معروف ، وقتى مؤ ثر است كه دعوت كننده ، خود اهل عمل باشد. به قول معروف : سخن كز دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند!

عالمان بى عمل ، درختان بى ثمرند و داعيان و مبلغّان و سخنورانى كه به گفته ها و دعوتهاى خويش ، پايبند نيستند، هرگز در دل ديگران تاءثير نمى گذارند. دعوتى كه فقط از زبان برمى خيزد (نه از دل و عمل) تنها به گوش طرف مى رسد (نه بر دل و جان).

آموزش نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين زمينه چنين است :

«اى ابوذر!...

مَثَل كسى كه بدون «عمل» ، دعوت مى كند، همچون كسى است كه بدون «زه» ، كمان مى كشد و تير مى اندازد.»(٣٨)

كمى دقت در اين باره ضرورى است آنچه عامل حركت تير به جلوست ، فشارى است كه با كشيدن زه كمان ، بر تير وارد مى شود و آن را به جلو پرتاب مى كند. هرچه زور بيشتر باشد و كمان و زه ، به قوّت كشيده شود، تير بيشتر جلو مى رود. امّا كمانِ بى زه چطور؟ روشن است كه تير، در همان جا، جلوى تيرانداز مى افتد و پيشروى ندارد. در مثال جديد نيز مى توان گفت :

هرچه چاشنى يك گلوله بيشتر باشد، شدت انفجار واشتعال قوى تر است و «بُرد» گلوله هم ، بيشتر.

سخن و دعوت ، همچون تير و گلوله است «عمل» به مثابه خرج و چاشنى و انرژى متراكم براى پيش بردن تير و گلوله است آنكه بى عمل ، اقدام به «دعوت» مى كند، دعوت و كلامش بى تاءثير است

بشنويم اين شعر را كه :

تير سخنت به آب شليك مكن

بيهوده و بى حساب شليك مكن

حرف و عمل تو، چون «سلاح» است و «خشاب

هشدار كه بى خشاب ، شليك مكن

«اى ابوذر!...

خداوند، با «اصلاح» يك بنده مومن ، فرزندان و نوادگان و خانواده او و اطرافش را هم اصلاح مى كند.»(٣٩)

مايه فخر خداوند

«اى ابوذر!...

خداوند به سه نفر بر فرشتگانش مباهات مى كند و مى بالد:

اوّل : مردى كه در بيان خشك ، به تنهايى اذان و اقامه مى گويد، سپس به نماز مى ايستد. خداوند به فرشتگان مى گويد:

به بنده من بنگريد! نماز مى خواند، در حالى كه جز من كسى او را نمى بيند. هفتاد هزار فرشته فرود مى آيند و پشت سر او به نماز ايستاده ، تا فرداى آن روز، برايش استغفار مى كنند.

دوّم : مردى كه نيمه شب از خواب برمى خيزد و در تنهايى به نماز مى ايستد و به سجده مى افتد و در حال سجده ، خوابش مى برد. خداوند به فرشتگان مى گويد: به بنده ام بنگريد؛ روحش نزد من است ولى جسدش در حال سجده است «سوّم» : مردى كه همراه جمعى مبارز و رزمنده است در ميدان نبرد، همراهانش مى گريزند؛ اما او يك تنه مى ايستد و مى جنگد، تا به شهادت برسد...»(٤٠)

راستى كه چنين كسان ، شايسته مباهات خداوندند.

آنان كه در ميان غافلان ، بيدارند و هشيار!

در ميان فراريان گريزان ، مقاومند و نستوه

آنان كه از شوق مناجات و عشق به خدا، شبها از بستر كناره مى گيرند و اهل ذكر و سجودند. رابطه شان باخدا، هميشگى و همه جايى است در تنهايى و خلوت هم خدا را از ياد نمى برند و با ياد او، ماءنوس و دلخوش و دلگرمند.

زمينهاى شاهد

همه هستى ، آيات خداوند است

به اذن خدا، ذرّات جهان مى توانند از شعور برخوردار شوند و بر نيك و بد انسانها گواهى دهند. سرزمينى كه گناهى در آن انجام گرفته و مكانى كه كار شايسته در آن شده است ، همه و همه ، شاهد اعمال انسانند و در روز داورى نيز، به گواهى خواهند آمد.

«اى ابوذر!...

هيچ كس نيست كه در قطعه زمينى ، پيشانى بر خاك سجود بگذارد؛ مگر آنكه آن زمين ، روز قيامت به نفع او گواهى مى دهد.

هيچ منزل و ماءوايى نيست كه جمعى در آن فرود آيند؛ مگر آنكه آن منزلگاه ، آنان را لعن مى كند يا برآنان درود مى فرستد (به تناسب عملشان در آنجا....)

اى ابوذر!...

هيچ صبح و شبى نيست و هيچ قطعه زمينى نيست ؛ مگر اينكه به همسايگانش ندا مى دهد:

آيا كسى بر تو گذشت كه خدا را ياد كند؟

آيا كسى از تو عبور كرد كه در سجود براى خدا، پيشانى بر تو نهد؟

برخى گويند: آرى بعضى گويند: نه ! سرزمينى كه جواب مثبت دهد، احساس فراخى وانبساط مى كند و خود را از زمين مجاور، برتر مى بيند...»(٤١)

اگر انسان ، در هر جا كه هست ، توجه داشته باشد كه روزى زمين و زمان ، فضا و محيط، به نفع يا ضرر او شهادت خواهند داد، حال و وضع ديگرى خواهد داشت اين احساس ، مانع بسيارى از خطاها و گناهان مى شود.

«اى ابوذر!...

وقتى مؤ منى از دنيا مى رود، زمين چهل روز بر او مى گريد».(٤٢)

آرى در احساس مكتبى اهل ايمان ، تمام كائنات ، از شعور خاصّ خود برخوردارند. همه آنچه در زمين و آسمانند، تسبيح گوى ذات پاك الهى اند، هرچند ما زبان تسبيح گويشان را نفهميم

تسبيح گوى او نه بنى آدمند و بس هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد.

سرمايه جوانى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در توجه دادن به سرمايه جوانى و سود بردن از نقد حيات و همنشينى با نيكان فرمود:

«اى ابوذر!...

هيچ جوانى نيست كه از دنيا بگذرد و جوانى خود را در راه طاعت خدا سپرى كند، جز آنكه خداوند، پاداش هفتاد و دو «صدّيق» به او بدهد.

اى ابوذر!...

ذاكر در ميان غافلان ، همچون رزمنده در ميان فراريان است

اى ابوذر!...

همنشين خوب ، بهتر از تنهايى است و تنهايى بهتر از همنشين بد. نيك گفتن بهتر از سكوت است و سكوت ، بهتر از بدگويى

اى ابوذر!...

جز با مؤ من همنشينى مكن و طعامت را جز اهل تقوا نخورد! طعام خود را به كسى بخوران كه به خاطر خدا دوستش مى دارى و از طعام كسى بخور كه نسبت به تو محبت خدايى دارد.»(٤٣)

مراقبت زبان و بيان

گفتار، يا خلق آزار است يا محبت آور. زبان نيز ابزارى است كه يا منشاء خير است ، يا سرچشمه بدى و زيان و ما به گفته هاى خويش نيز محاسبه خواهيم شد. اين است كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينگونه توصيه مى فرمايد:

«اى ابوذر!...

خداوند، نزد هر زبانِ گوياست پس هر كس بايد در گفتار خويش تقوا داشته باشد و بداند چه مى گويد. سخنان اضافى راترك كن ، از سخن همان مقدار تو را بس كه نيازت را برسانى

اى ابوذر!...

در دروغگويى انسان همين بس كه هر شنيده اى را باز گويد. هيچ چيز به اندازه زبان مستحق حبس طولانى نيست .»(٤٤)

آنگاه پس از توصيه به احترام پيرمردان و حاملان قرآن كه اهل عمل اند و حاكمانى كه دادگرند. مى فرمايد:

«اى ابوذر!...

كسى كه نگهدار زبانش نباشد، كارى نكرده است !

نه عيبجو باش ، نه مداح و متملق ، نه طعنه زن و مجادله گر.

اى ابوذر!...

كسى كه بد اخلاق باشد، پيوسته از خداوند دور مى شود.

اى ابوذر!...

سخن پاك ، صدقه است ، و هر گامى كه به سوى نماز بردارى ، صدقه است .»(٤٥)

و اين كلام نبوى ، توسعه اى در قلمرو نيكوكارى است و اينكه «صدقه» را تنها انفاق مالى ندانيم بلكه هر گفتار پسنديده و هر روى آوردن به سوى نماز و نيايش نيز مصداقى از صدقه به شمار مى رود و همان پاداشها را دارد.

اَدب مسجد رفتن

عبادت ، پاسخ به ندا و دعوت الهى است خداوند، انسان را براى معرفت و عبادت آفريد و معبدِ مسلمين ، «مساجد» است ، و «مسجد» محل سجود و خاكسارى در برابر حق ونهادن پيشانى بندگان در آستانِ جلال و كبرياى آفريدگار. از اين رو، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توصيه فرمود:

«اى ابوذر!...

هر كس دعوت الهى را اجابت كند (با عبادت و سجود) و مساجد خدا را نيكو آباد سازد، پاداش او از جانب خداوند، «بهشت» است

(ابوذر مى گويد: عرض كردم : اى رسول خدا! پدر و مادرم فدايت ! مساجد خدا را چگونه مى توان آباد كرد؟ فرمود:)

در مسجدها، نبايد صداها به جار و جنجال ، بلند شود،

حرفهاى ياوه و باطل در آن زده نشود،

در مسجد، كار خريد و فروش و داد و ستد، انجام نگيرد،

تا وقتى در مسجدى ، حرف و كار بيهوده را رها كن

اگر چنين نكردى ، در روز رستاخيز، جز خويشتن را سرزنش نكن !

اى ابوذر!...

تا هنگامى كه در مسجدى ، خداوند به پاداش هر نفس كه در آن بر مى آورى ، رتبه اى در بهشت ، عطايت مى كند و فرشتگان حق بر تو درود مى فرستند و با هر دم برآوردنت ، ده حسنه برايت نوشته مى شود و ده سيّئه و گناه از تو محو مى گردد.(٤٦)

اى ابوذر!... خداوند مى فرمايد:

بهترين بندگانم آنانند كه بخاطر من با همديگر دوستى و محبّت مى كنند، دلهايشان وابسته و پيوند خورده با «مساجد» است و در سحرها، اهل استغفار و تهجّدند. گاهى بخاطر اينان ، عذاب را از زمينيان برمى گردانم !

اى ابوذر!...

در مسجد نشستن ، بيهوده است ، مگر براى يكى از اين سه كار باشد:

نماز گزاردن ، ذكر خدا گفتن ، علم آموختن !...»(٤٧)

آرى آبادى مساجد، به رعايت ادبِ عبّوديت و توجّه به خداوند است و به پايگاه شدنش براى ذكر و علم و فرهنگ و عرفان ، نه فقط به كاشيكاريها، سنگفرشها، گنبد وگلدسته ها!....

آبادى مسجد به نماز و به دعاست عمران وى از همّت و اخلاص شماست آباد كن از نماز، تو خانه حق شكرانه نعمت كه خدا داده تو راست برگرديم به دنباله كلام نورانى رسول حق و پيامبر رحمت :

تقوا، ملاك قبول عمل

«اى ابوذر!...

بيش از «عمل» ، به «تقواى در عمل» بپرداز، چرا كه هيچ كارى هرچند اندك ، اگر همراه با تقوا باشد، اندك نيست !

چرا كه عمل ، باتقوا پذيرفته مى شود، و عمل مقبول ، چگونه كم خواهد بود؟!

خداوند مى فرمايد: پروردگار، تنها كار نيك را از صاحبانِ تقوا مى پذيرد.

اى ابوذر!...

انسان ، هرگز «متقّى» نخواهد بود، مگر آنكه از خويشتن حساب بكشد، شديدتر و دقيق تر از حساب كشيدن شريك از شريك خود!

انسان بايد بداند كه خورد و خوراكش ، پوشاكش ، زندگيش ، از كجاست ؟ از «حلال» ، يا «حرام» ؟

اى ابوذر!...

هركس نسبت به درآمدهايش بى مبالات باشد، خدا هم از همان راهها به دوزخش مى برد!

اى ابوذر!...

هر كه مى خواهد گراميترين مردم باشد، از خداوند پروا و تقوا داشته باشد.

اى ابوذر!... محبوب ترين شما نزد خدا، كسى است كه بيشتر به ياد خدا باشد، و گراميترين شما نزد او، با تقواترين شماست و نجات يافته ترين شما، كسى است كه از خداوند، بيشتر خوف داشته باشد.

اى ابوذر!...

متّقين ،، از چيزهايى حتّى پرهيز و پروا مى كنند كه مردم نمى پرهيزند، كه مبادا در للّه للّه «امور مشتبه» وارد شده باشند.

كسى مطيع خداست ، كه خدا را فراموش نكند؛ هرچند كه نماز و روزه اش زياد نباشد. ملاك ديندارى ، «وَرَع» و «طاعت» است !...»(٤٨)

بركلام نبوى ، چيزى نمى افزاييم ، كه خود، گوياست ، و بى نياز از هر شرح و تعليقى !

«وَرع»، نيروى بازدارنده از گناه

آن عامل درونى ، كه انسان راكنترل مى كند و از محدوده گناه دور مى سازد، نيرويى است به نام «ورع»، كه از خداشناسى و خداترسى و ايمان به مبداء و معاد و حساب وكتاب الهى ، سرچشمه مى گيرد. اگر آن عامل ، نباشد يا فعال نباشد، كار انسان زار است و اعمالش تباه حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابوذر و ما را به اين عنصر گرانبها توجّه مى دهد:

«اى ابوذر!...

اهل «ورع» باش ، تا عابدترين مردم به حساب آيى ورع ، بهترين آيين و شيوه براى شماست

«اى ابوذر!... علم ، بر عبادت برترى دارد، ولى بدان كه اگر آن قدر نماز بخوانيد و روزه بگيريد كه همچون نى و چون تار شويد، اينها بدون ورع و پرهيز، سودى نمى بخشد.

اى ابوذر!... آنان كه در دنيا، اهل زهد و پرهيزند، اولياء راستين الهى اند.

اى ابوذر!.. هركس براى روزقيام وحساب ،سه چيز نياورد، زيانكاراست

(پرسيدم : آن سه چيست ؟ پدر و مادرم فدايت فرمود:)

ورع و پرهيزكارى ، كه او را از حرامهاى الهى باز دارد.

حلم و بردبارى ، كه نادانى و سفاهت را با آن ردّ كند.

اخلاقى كه با آن ، با مردم به مدارا رفتار كند....»(٤٩)

و چه راست فرمود، آن پيامبر صدق و آموزگار اخلاق ! «ورع»، «حلم» و «حسن خلق» سه ذخيره بزرگ براى روز قيامت است و چه زيانكارند آنان كه تهيدست از سه سرمايه ، به محشر كبرى قدم مى نهند..(٥٠)

تقوا و توكّل

«اى ابوذر!...

اگر دوست مى دارى كه نيرومندترين مردم باشى ، برخدا توكّل كن !

اگر مى خواهى گراميترين فرد باشى ، از خدا بترس !

و اگر مى خواهى غنى ترين و بى نيازترين انسانها باشى ، به آنچه نزد خداست ، اميدوارتر باش از آنچه در دست دارى !

اى ابوذر!...

اگر همه مردم اين آيه را به كار گيرند، برايشان بس است ، آنجا كه خداوندمى فرمايد:

هر كس از خدا پروا كند، خداوند برايش گشايش و روزى بى حساب مى بخشد، و هر كس بر خدا توكل كند، خداوند، او را بس است آرى تقوا و توكّل ، هر دو روى آوردن به سوى خداست در يكى ، زمينه سازى براى ترك گناه است ،در ديگرى ، استمداد از پشتوانه عظيم الهى

آنكه اين دوعامل را دارد، نه در دام گناه و وسوسه هاى ابليس مى افتد، ونه در شدايد و مشكلات و مواجهه با دشمن ، احساس ضعف وبى پناهى مى كند.