وصاياى پيامبرانه
«ابوذر اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
! مرا توصيه اى كن
پيامبر تو را به «تقوا» سفارش مى كنم ، چرا كه تقوا در راءس همه كارهاى توست
ابوذر باز هم بفرماييد، بيشتر.
پيامبر بر تو باد قرآن خواندن و ياد خداى متعال ، چرا كه تلاوت قرآن براى تو در آسمانها «ياد» است و در زمين ، «نور»»
تقوا عنوان كلى است ، پرواى از خدا در همه كارها. قرآن خواندن هم ، انس مستمر با آفريدگار و كلام اوست ، كه تلاوت هر روزه ، «برنامه گرفتن» از اين منشور بى نظير و جاويدان است ابوذر قانع نيست ، بيشتر مى خواهد و بيشتر، از اين رو، از حضرت مطالب بيشتر و مواعظ بليغ تر مى طلبد. اين گفتگو ادامه مى يابد:
«ابوذر باز هم بيفزاى ، اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
!
پيامبر بر تو باد «جهاد» چرا كه رهبانيت آيين من ، جهاد است
ابوذر با زهم بيشتر، يا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
!
پيامبر بر تو باد «سكوت» ، مگر آنجا كه حرف نيك بگويى ، چرا كه سكوت و خموشى شيطان را از تو طرد مى كند و در امور دينى هم ياور توست .»
اين هم جهاد است ، ليكن در جبهه درونى و در جهاد با نفس گاهى كنترل زبان و مهار كردن سخنان ، از يك جنگ بيرونى دشوارتر است و قوّتى بيشتر مى طلبد. چه بسيار حرفها كه بى پايه و بى مايه است و خاستگاه نفسانى دارد و وسوسه هاى ابليسى انگيزه آن گفتار است ، پس خموشى گزيدن و رعايت سكوت و كم حرفى ، بستن راه شيطان است
«ابوذر اى پيامبر، باز هم موعظه ام كن ، و بيشتر!
پيامبر از خنده زياد بپرهيز، چرا كه دل را مى ميراند و نور چهره را از بين مى برد.
ابوذر باز هم ، يا رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
!...
پيامبر به پايين تر از خودت نگاه كن ، نه به بالاتر از خويش ، چرا كه اين سبب مى شود نعمتهاى خدا را درباره خودت ، كم مشمارى .»
در احاديث ديگر، اين نكته با تفصيل بيشترى آمده است در امور دنيايى و برخورداريها و مال و معيشت و زندگى ، بايد به پايين تر از خود نگريست نه بالاتر. چون نظر به پايين تر، سبب مى شود انسان آنچه را هم كه دارد قدر بشناسد و شكرگزار باشد. اما اگر به بالاتر از خود بنگرد و تمتعات و امكانات و رفاه و خانه و حقوق و... ديگران را ببيند، هميشه احساس كمبود مى كند و به دنياطلبى و «تكاثر» مى گرايد.
اما در امور اخروى و معنوى ، انسان بايد به بالاتر از خود بنگرد (اين در احاديث آمده است ). به آنكه علم بيشتر، تقواى افزونتر، خلوص و صداقت برتر دارد، و معرفتش بيشتر، اخلاقش نيكوتر و روحياتش والاتر است اينها قله هاى كمالند. توجه به اين گونه افراد بالاتر از خود، سبب مى شود كه انسان به ضعفهاى اخلاقى و معنوى خود واقف گردد و تلاش بيشتر كند تا به آن قله برسد و به آنچه دارد، قانع نگردد. چرا كه مراتب كمال و معنويت انسان ، تا بى نهايت قابل رشد و فزايندگى است برگرديم به كلمات نورانى حضرت رسالت :
«ابوذر اى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
باز هم بر موعظه هاى خود بيفزاى
پيامبر با خويشاوندانت رفت و آمد داشته باش ، هرچند آنها از تو قطع رابطه كنند. بينوايان محروم را دوست داشته باش و با آنان مجالست و همنشينى كن (قبلاً هم گذشت كه اين كار، سبب زدودن «تكبر» مى شود و گُل تواضع را بر شاخه زندگيمان مى شكوفاند.)
ابوذر يا رسول الله ، باز هم !
پيامبر حق را بگو، هر چند تلخ باشد!
ابوذر باز هم ، اى پيامبر!
پيامبر در راه خدا، از ملامت و نكوهش ملامتگران نترس .»
(راستى ، در تعارض راه خدا و پسند مردم ، كدام يك را بايد برگزيد؟ كسانى از سرزنش و حرفهاى مردم مى هراسند و به همين خاطر، حرف حق را نمى گويند، به وظيفه عمل نمى كنند و از گرفتن يك «موضع مكتبى» مى هراسند. اما مرد حق ، در راه خدا از هيچ ملامتى نمى ترسد. ديگران هرچه مى خواهند بگويند، اگر كارشان طبق رضاى خدا باشد، ديگران و حرفهايشان مهم نيست ...)
«ابوذر (آخرين سؤ ال) يا رسول الله ، بيشتر موعظه ام كن !
اى ابوذر!...
آنچه از عيب و مسائل خويش مى دانى ، بايد تو را از پرداختن به ديگران باز دارد و آنچه خود انجام مى دهى ، بر ديگران ستم مكن در عيب انسان ، همين بس كه از عيوب ديگران آن را بشناسد كه از خودش نمى شناسد...»
در امثال فارسى ما نيز اين گونه سخن زياد است سير، يك روز به پياز طعنه مى زند كه چه قدر بدبويى !... پياز مى گويد: تو از عيب خود بى خبرى ، از اين رو به عيبجويى ديگران پرداخته اى و به تعبير ديگر: يك سوزن به خودت بزن ، يك جوالدوز به ديگرى سبب پرداختن به ضعفها و عيوب ديگران ، آن است كه از عيوب خود بى خبريم و يا فراموش مى كنيم و چيزى را بر ديگران ناروا و زشت مى شماريم كه در خودمان نيز، همانها يافت مى شود. اين خود، عيبى است بزرگ
ابوذر مى گويد: پيامبر آنگاه دست بر سينه ام نهاد و فرمود:
«اى ابوذر!...
هيچ عقلى ، همچون تدبير و آينده نگرى نيست ،
هيچ تقوا و وَرَعى ، همچون پرهيز از حرامهاى خدا نيست
و... هيچ افتخار و شرافتى ، همچون «حسن خلق» و خوش اخلاقى نيست !»
در اينجا، اين سلسله نور و اين آبشار حكمت ، پايان مى پذيرد. اساسى ترين حكمتها و اندرزهايى كه براى دين و دنيايمان سودبخش است ، توجه به آنها، ما را به فلسفه بلند و ناب هستى و حيات ، نزديكتر مى سازد.
در اين نوشتار، در آستان روايت شريفى بوديم كه نصايح حضرت رسالت را صحابى گرانقدر، «ابوذر غفارى» برايمان نقل مى كرد.
اميد است روشنى بخش دل و جانمان بوده باشد و چراغ راه و راهگشاى زندگيمان ،
كه ما «حيات طيبه» خويش را، مديون ارشادهاى اولياء خداييم