زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)0%

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام کاظم علیه السلام

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده: موسى خسروى
گروه:

مشاهدات: 21666
دانلود: 4038

توضیحات:

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21666 / دانلود: 4038
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

نام کتاب: زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام

نویسنده: موسی خسروی

مقدمه مترجم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

هر زبانی دارای اصطلاحات و استعمالهای مخصوصی است که معمولا درک معنی واقعی و غرض اصلی گوینده را اهل آن زبان و آشنایان برموز و دقایق استعمال ها بنمایند، همین مطلب موجب اشکال و ابهام در ترجمه زبان های خارجی میگردد، بطوری که گاهی مترجم خلاف منظور گوینده را از کلام استفاده میکند خصوصا ترجمه زبان عربی با قواعد فنی و دامنه ئی وسیع واژه های آن و فنون مختلف استعمال ها از قبیل کنایه و مجاز و استعاره که دارا است، با توجه باینکه در ترجمه حدیث و روایت بعد بسیار ممتدی از نظر فاصله زمانی وجود دارد که خود موجب نوعی ابهام از نظر استعمال میگردد، بالاخره نمیتوان ادعا نمود که بی کم و کاست یک ترجمه کاملا مطابق با منظور گوینده باشد جز اینکه در این راه از کوشش هر چه بیشتر نباید فروگذاری کرد.

خدای توانا را سپاسگزارم که چهارمین اثر ترجمه خود را شروع مینمایم و از او استمداد میخواهم که از لغزش های مسئولیت زا مرا نگه دارد، تا اگر روشنگر افکار ائمه طاهرین نباشم لا اقل پرده بر چهره آن افکار نیاندازم.

در ترجمه شرح احوال ائمه طاهرین از مجموعه بحار الانوار سعی کردم تا حدود قدرت و امکان ساده و روان تعبیر و تفسیر نمایم، گاهی که جمله ای ابهام داشت و قابل تعمق و شور بود از همفکری و روشن بینی جمعی از فضلا و دانشمندان در تفسیر و ترجمه آن استفاده کردم تا هر چه بیشتر در این کار مطمئن بوده و مستبدانه بفکر خود متکی نباشم.

باز خود را صد در صد مطمئن و مصیب ندیده احتمال خطا و اشتباه که معمولا در کار هر انسانی اجتناب ناپذیر است میدهم. از ارباب فضل خواهان اغماض و ارشادم و از ائمه طاهرینعليهم‌السلام و پیشوایان دین، جویای کمک و بذل عنایتم تا مگر مشمول لطف آن خاندان قرار گیرم و از لغزش و لرزش خامه ام کاسته گردد ناامید نیز نبوده و نیستم، بامید لطف و عنایت بیکران و پی در پی آن خاندان در زندگی دنیا و آینده رستاخیز پیوسته چشم براهم و از انوار الطاف و عنایات آن خاندان دیده خود را روشن می یابم.

موسی خسروی ۱۴/ ۱۲/ ۵۴.

(شرح زندگی امام ابو ابراهیم موسی بن جعفر عليه‌السلام )

بخش اول ولادت و مدت زندگی امامعليه‌السلام

اعلام الوری : حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام در سال ۱۲۸ هجری در ابواء هفتم ماه صفر متولد گردید و سال ۱۸۳ پنج روز به آخر رجب در زندان سندی بن شاهک در بغداد از دنیا رفت.

بعضی گفته اند: پنجم رجب سال ۱۸۳ از دنیا رفت و در آن موقع ۵۵ سال داشت، مادرش کنیزی فرزنددار به نام حمیده بربریه بود او را حمیده پاک نهاد میگفتند. مدت امامت آن جناب ۳۵ سال بود که در بیست سالگی بامامت رسید.

در زمان امامت موسی بن جعفرعليه‌السلام منصور دوانیقی حکومت میکرد پس از او پسرش مهدی ده سال زمامدار بود، بعد از مهدی پسر او هادی بنام موسی بن محمّد یک سال و یک ماه حکومت داشت. بعد خلافت در اختیار هارون پسر محمّد که مشهور به رشید بود قرار گرفت. پانزده سال پس از حکومت هارون موسی بن جعفرعليه‌السلام به وسیله سم در زندان سندی بن شاهک از دنیا رفت. در مدینه السلام (بغداد) در قبرستان معروف به قبرستان قریش دفن شد.

«بصائر الدرجات: ج ۹ ص ۱۲۹» : ابو بصیر گفت: سالی که موسی بن جعفرعليه‌السلام متولد شد من در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودم، وارد ابواء که شدیم امام برای ما و اصحاب سفره ای مرتب و عالی ترتیب داد مشغول غذا خوردن بودیم که حمیده پیغام داد حالت زایمان بمن دست داده طبق دستور شما که فرموده بودی در هنگام تولد این فرزند شما را مطلع کنم اینک اطلاع دادم.

حضرت صادقعليه‌السلام با شادی و خوشحالی از جای حرکت کرد طولی نکشید که با خنده و خوشحالی تمام آستین بالا زده بود برگشت. گفتم: خدا شما را خندان داشته باشد و چشمتان روشن باد، بالاخره چه شد کار حمیده؟ فرمود: خدا بمن پسری عنایت فرمود که بهترین موجود روی زمین است. جریانی را حمیده برایم نقل کرد که من خود از او بهتر میدانستم.

عرض کردم: آقا، حمیده چه گفت؟ فرمود: حمیده میگفت: هنگام تولد با دو دست روی زمین آمد و سر بسوی آسمان بلند نمود باو گفتم این نشانه پیامبر و جانشینان بعد از او است.

عرض کردم: چطور این علامت امام می شود؟ فرمود: در شبی که نطفه پدر بزرگم بسته شد هنگام خواب شخصی پیش پدر بزرگ پدرم آمد و ظرفی زلال تر از آب و سفیدتر از شیر و نرم تر از کره و شیرین تر از عسل و سردتر از یخ آورده بایشان داد، گفت: پس از آشامیدن با همسر خود همبستر شو. پدر بزرگ پدرم با شادی از جای حرکت کرد و آمیزش نمود در آن شب نطفه جدم بسته شد.

در شبی که نطفه پدرم بسته شد نیز شخصی آمد همان شربت را برای جدم آورد و او را وادار به همبستر شدن نمود با شادی همبستر شد نطفه پدرم منعقد گردید در شب انعقاد نطفه من نیز شخصی همان شربت را برای پدرم آورد و او را مأمور به آمیزش نمود، پدرم با شادی و سرور هم بستر شد نطفه من منعقد گردید. شبی که خودم نطفه این فرزند را بستم شخصی آمد همان طور که بپدر و جد و پدر بزرگ پدرم شربت داده بود بمن نیز داد و مرا به آمیزش مأمور کرد با شادی و سرور که میدانستم خداوند چه نعمتی بمن عنایت میفرماید همبستر شدم و نطفه این فرزندم منعقد شد، اینک به شما اطلاع میدهم به خدا قسم او امام شما بعد از من است.

«محاسن برقی » همین خبر را در ج ۲ ص ۳۱۴ نقل میکند، دنباله خبر چنین اضافه می شود وقتی فرمود این امام شما است بعد از من. می نویسد: امامعليه‌السلام فرمود: نطفه امام این طور بسته می شود. وقتی نطفه در رحم قرار گرفت پس از چهار ماه که روح در آن دمیده شد خداوند فرشته ای به نام حیوان را میفرستد بر بازوی راستش مینویسد:

( وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ ) هنگام تولد دو دست خود را روی زمین میگذارد و سر به آسمان بلند میکند.

وقتی دست بر روی زمین نهاد یک منادی از عرش از طرف خدای بزرگ از افق اعلی او را به نام و نام پدرش میخواند: فلانی پسر فلان کس (سه بار این حرف را تکرار کرد) به واسطه عظمت آفرینشت ترا برگزیده خود و صاحب اسرار و مخزن دانش انتخاب نمودم و امین وحی و جانشین من در زمینی، رحمت خود را اختصاص داده ام به تو و هر که تو را دوست داشته باشد و بهشت جاوید و حوریه و غلمان را به آنها بخشیدم.

به عزت و جلالم سوگند هر که با تو دشمنی ورزد بشدیدترین عذاب خود گرفتارش میکنم گر چه در دنیا روزی فراخ به او بدهم.

وقتی ندای منادی تمام شود او جواب میدهد در همان حالی که دستهای خود را روی زمین گذاشته میگوید:( شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ) وقتی این جواب را داد خداوند دانش پیشینیان و آیندگان را باو میبخشد و شایسته زیارت روح در شب قدر میگردد.

گفتم مگر روح همان جبرئیل نیست. فرمود نه. روح مخلوقی است بزرگتر از جبرئیل زیرا جبرئیل از ملائکه است روح از ملائکه بزرگتر است مگر توجه باین آیه نداری که خداوند میفرماید :( تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ ) فرود می آیند ملائکه و روح.

محاسن برقی : منهال قصاب گفت: من از مکه به طرف مدینه رهسپار شدم گذارم بابواء افتاد و آن روز برای حضرت صادق در ابواء فرزندی متولد شده بود من یک روز جلوتر از ایشان به مدینه وارد شدم.

امام صادق وقتی به مدینه رسید سه روز مردم را اطعام کرد من نیز جزو کسانی بودم که از اطعام آن جناب استفاده نمودم هر روز که میرفتم آنقدر غذا میخوردم که کاملا سیر میشدم تا فردا دیگر چیزی نمیخوردم، این سه روز کارم همین بود که یک مرتبه بیشتر غذا میل نمیکردم.

«خرایج »: عیسی بن عبد الرحمن از پدر خود نقل کرد که پسر عکاشة بن محصن اسدی خدمت حضرت باقر رسید. امام صادقعليه‌السلام نیز ایستاده بود مقداری انگور برای عکاشه آوردند. حضرت صادق فرمود: پیرمرد کهنسال و بچه کوچک انگور را یک دانه یک دانه میخورد کسی که خیال میکند سیر نمی شود سه تا چهار تا میخورد ولی تو دو تا دو تا بخور که مستحب است.

به حضرت باقر عرض کرد: چرا حضرت صادق را داماد نمیکنی موقع دامادی اوست در جلو امام کیسه ای پر از دینار قرار داشت که آن مهر شده بود فرمود:

بزودی برده فروشی از اهل بربر وارد منزل میمون خواهد شد کنیزی از او برایش به همین دینارهایی که در این کیسه است میخرم.

مدتی گذشت روزی خدمت آن جناب رسیدیم فرمود: آن برده فروشی که گفته بودم آمده اکنون با همین کیسه پول از او یک کنیز بخرید. ما رفتیم پیش برده فروش گفت هر چه کنیز داشتم فروختم فقط دو کنیز دیگر باقی مانده که هر دو مریض هستند یکی از آنها نزدیک به بهبودی است. گفتم بیاور آن دو را ببینم.

هر دو کنیز را آورد. گفتیم همین کنیزی که بیماریش بهتر شده چند میفروشی؟

گفت هفتاد دینار گفتیم کمتر کن. گفت از هفتاد دینار کم نمیکنم. گفتیم:

به هر مبلغی که در این کیسه پول هست میخریم نمیدانیم در این کیسه چقدر است.

مردی که موی های سر و ریشش سفید بود حضور داشت او گفت مهر از کیسه بردارید و بشمارید. برده فروش گفت: باز نکنید اگر یک شاهی از هفتاد دینار کمتر باشد نمیدهم، آن پیرمرد گفت شما باز کنید.

کیسه را گشودیم و شمردیم درست هفتاد دینار بدون کم و زیاد. کنیز را بردیم خدمت حضرت باقرعليه‌السلام ، امام صادق نیز حضور داشت جریان را عرض کردیم، حمد و سپاس خدا را به جای آورد به کنیز فرمود اسم تو چیست؟ جواب داد: حمیده. فرمود پسندیده هستی در دنیا و شایسته هستی در آخرت اکنون بگو ببینم بیوه هستی یا بکر. گفت: بکر هستم.

فرمود: چطور ممکن است بکر باشی با اینکه هر کنیزی که به دست این برده فروشان بیافتد او را سالم نمیگذارند. گفت نسبت به من نیز همین تصمیم را داشت ولی هر وقت نزدیک میشد خداوند پیرمردی که موی سر و صورتش سفید شده بود بر او مسلط میکرد مرتب به چهره اش مینواخت تا از تصمیم خود منصرف میشد چندین مرتبه این کار را کرد که او را مانع شد.

حضرت باقر به امام صادقعليه‌السلام فرمود: جعفر این کنیز را داشته باش که برای تو از او بهترین فرد روی زمین به نام موسی بن جعفر متولد خواهد شد.

«کافی » معلی بن خنیس گفت: حضرت صادق فرمود حمیده پاک و پاکیزه از کثافات چون شمش طلا پیوسته فرشته ها نگهبان او بودند تا رسید بدست من این لطفی بود که خدا نسبت به من و جانشین من نمود.

درکشف الغمه می نویسد: در ابواء سال ۱۲۸ متولد شد. بعضی گفته اند ۱۲۹ مادرش کنیزی بربری به نام حمیده بود و در سال ۱۸۳ پنج روز به آخر رجب مانده از دنیا رفت بنا به قول او پنجاه و پنج سال داشت و به قول دوم پنجاه و چهار سال.

«اعلام الوری: ص ۲۹۸ »: می نویسد: هشام بن احمر گفت حضرت صادقعليه‌السلام در روز گرمی مرا فرستاد پیش مردی افریقائی برده فروش. فرمود: کنیزی به این نام و نشان دارد او را میخری. به برده فروش مراجعه کردم آنچه امام فرموده بود نزد او نبود برگشتم و جریان را عرض کردم. فرمود: برگرد کنیز همان جا است.

باز پیش برده فروش رفتم قسم خورد که هر چه کنیز داشته به من نشان داده بعد گفت دخترکی هست که مریض است و سرش تراشیده شده کسی به او توجهی ندارد، گفتم همان را بیاور او را آورد در حالی که از بیماری پاهایش به زمین کشیده میشد و تکیه به دو کنیز دیگر داشت.

گفت: بخدا هر چه خواستم این کنیز را تصرف کنم مقدورم نشد کسی که از او خریدم نیز میگفت که نتوانسته با او نزدیکی کند کنیز قسم خورد که خواب دیدم ماه در دامنم نشست.

گفتار برده فروش و کنیز را برای حضرت صادق نقل کردم دویست دینار به من داده پول را برای برده فروش بردم آن مرد گفت: این کنیز در راه خدا آزاد باشد اگر معادل پولی که در مغرب خریده ام به وسیله تو نفرستاده باشد.

گفتار او را برای امامعليه‌السلام نقل کردم فرمود پسر احمر از این کنیز فرزندی متولد می شود که بین او و خدا حجابی وجود ندارد.

«شیخ مفید همین روایت را در ارشاد ص ۳۲۸ »: نقل کرده از هشام بن احمر جز اینکه نوشته است: حضرت موسی بن جعفر او را فرستاد برای خریدن کنیز و او مادر حضرت رضاعليه‌السلام بود.

کافی نیز سال تولد آن جناب را سال ۱۲۹ و مادرش را حمیده ذکر کرده.

«درروضة الواعظین » هفتم صفر سال ۱۲۸ تاریخ تولد آن جناب را نوشته، شهید در دروس نیز سال ۱۲۸ و ۱۲۹ را ذکر کرده همان هفتم ماه صفر نوشته.

بخش دوم اسم ها و لقب ها و کنیه و نقش انگشتری امامعليه‌السلام

«عیون اخبار الرضا: ج ۱ ص ۱۱۲ »: ربیع بن عبد الرحمن گفت: به خدا قسم موسی بن جعفرعليه‌السلام از کسانی بود که آثار جلالت و کمال دانش و اطلاع از حقایق عالم در چهره اش دیده می شود، و میدانست چه کسی ادعای مقامش را خواهد کرد و منکر امامت و جانشینش میگردد ولی این خشم را فرو میخورد و آنچه میدانست اظهار نمیکرد از همین جهت لقب کاظم یافت.

عیون اخبار الرضا : از حضرت رضاعليه‌السلام نقل میکند که فرمود: نقش انگشتری پدرم موسی بن جعفر «حسبی اللَّه» بود در این موقع امام دست خود را گشود و انگشتری را نشان داد و نقش آن را دیدم.

در کافی از بزنطی نقل میکند که حسبی اللَّه بود، در این روایت مینویسد که در روی انگشتر نقش یک گل که بالای آن هلال ماه نیز نقش بسته بود دیده میشد.

«ارشاد »: کنیه موسی بن جعفرعليه‌السلام ، ابا ابراهیم و ابو الحسن و ابو علی بود و مشهور بعبد صالح گردید و لقب کاظم داشت.

در مناقب مینویسد: کنیه آن جناب ابو الحسن اول و ابو الحسن ماضی و ابو ابراهیم و ابو علی بود معروف به عبد صالح و نفس زکیه و زین المجتهدین و وفی و صابر و امین و زاهر شد، لقب زاهر را از آن جهت یافت که اخلاق پسندیده و بخشش فراوانش درخشید.

کاظم به واسطه کظم غیظ و چشم پوشی که از ستمگران میکرد به طوری که با زهر ستم آنها در زندان شهید شد. کاظم کسی است که خوف و اندوه پیکرش را فرا گرفته باشد.

صورت درخشانی داشت مگر در تابستان که مزاج آن جناب حرارتی بود قامتی میانه، سبزه ی سیاه چهره بود و محاسنی انبوه داشت.

در فصول المهمه مینویسد: گندمگون بود نقش انگشتری او «الملک للَّه وحده » بود.