زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)0%

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام کاظم علیه السلام

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده: موسى خسروى
گروه:

مشاهدات: 21667
دانلود: 4038

توضیحات:

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21667 / دانلود: 4038
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

بخش دهم در رد مذهب واقفیه و علت پیدایش این مذهب

غیبت شیخ طوسی - ص ۲۰- مطلبی است که شاهد است بر بطلان مذهب واقفیه، آنهائی که امامت را تا موسی بن جعفرعليه‌السلام قبول دارند و میگویند آن جناب مهدی است، همین شهادت و مرگ موسیعليه‌السلام است که بسیار مشهور و همه درگذشت آن حضرت را فهمیدند مانند فوت پدر و جدش از پیشوایان گذشته، اگر شک در فوت موسی بن جعفر داشته باشیم فرقی با ناووسیه و کیسانیه و غالی ها و مفوضه که آنها نیز معتقد بودند امام های قبل از موسی بن جعفرعليه‌السلام نمرده اند، نداریم.

با اینکه درگذشت حضرت موسی بن جعفر به اندازه ای شهرت یافت که وفات هیچ یک از آباء گرامش به آن شهرت نرسید زیرا جنازه او را بر سر معبر گذاشتند قاضیان و شاهدان مورد اعتماد مرگش را گواهی کردند و روی جسر بغداد فریاد زدند این همان کسی است که رافضی ها خیال میکردند زنده است و نخواهد مرد، بیائید ببینید به اجل خود از دنیا رفته و وقایعی که از این قبیل اتفاق افتاد که قابل انکار نیست.

سپس شیخ طوسی در کتاب خود خبرهائی را نقل میکند که شاهد فوت موسی ابن جعفر است همان اخباری که در بخش شهادت آن جناب ما نیز نقل کردیم آنگاه مینویسد:

پس درگذشت موسی بن جعفر مشهورتر از اینست که احتیاج بروایت داشته باشد، زیرا کسی که مخالف فوت او باشد منکر یک ضروری و مطلب بدیهی شده و شک در فوت آن جناب موجب شک در وفات تمام ائمهعليهم‌السلام می شود در نتیجه اعتماد به مرگ هیچ کس نباید کرد.

با اینکه کاملا شهرت دارد که او امامت را بفرزندش علی بن موسی الرضا واگذارد و کارهای خود را پس از مرگ به او محول نمود، اخباری که شاهد بر این مدعی است بیش از آنست که بتوان شماره کرد که مقداری از آنها را ذکر میکنیم اگر بنا بود زنده و پایدار باشد احتیاج باین سفارشات نبود.

در اینجا شیخ طوسی اخباری را نقل میکند که حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام تصریح بامامت فرزند خود حضرت رضا نموده که ما آن اخبار را در شرح زندگی حضرت رضا نقل خواهیم کرد، آنگاه مینویسد: اخبار در مورد نص صریح حضرت موسی بن جعفر بامامت حضرت رضا بیش از حد شماره است که در کتاب های امامیه موجود و معروف و مشهور است هر که مایل است می تواند به آنها مراجعه کند همین مقدار در اثبات ادعای ما کافی است. ان شاء اللَّه.

اگر اشکال شود که شما چگونه به این اخبار اعتماد میکنید و مدعی هستید که یقین دارید حضرت موسی بن جعفر از دنیا رفته با اینکه واقفی مذهبان نیز اخبار زیادی نقل کرده اند که گواه بر نمردن موسی بن جعفر است و او همان قائم آل محمّد است، آن اخبار در کتاب واقفی مذهبان و کتاب های امامیه نیز هست چگونه جمع بین این دو نوع خبر میکنید با این خبرهای ضد و نقیض باز چطور علم بمرگ او دارید.

در جواب این اشکال میگوئیم: این خبرها که ذکر کردیم فقط از نظر کمک بمطلب و توضیح بیشتر بود نه اینکه علم بدرگذشت موسی بن جعفرعليه‌السلام برای ما به وسیله این اخبار بوجود آمده زیرا ما نسبت بدرگذشت آن آقا چون روز روشن اطلاع داریم مانند علم بدرگذشت آباء گرامش کسی که شک در مرگ ایشان داشته باشد مانند همان کسی است که شک در مرگ سایر ائمه و مرگ هر کسی که ما اطلاع از مردنش داریم داشته باشد ما این اخبار را نقل کردیم تا بیشتر باعث

تأکید و تقویت این اطلاع شود چنانچه اخبار زیادی را ما از نظر کمک در مورد مسائل شرعی که به وسیله عقل و شرع و ظاهر قرآن و اجماع است بر ایمان ثابت شده نقل میکنیم، در این مورد نیز از نظر تأیید و کمک این اخبار را ذکر کردیم.

اما آنچه واقفی مذهبان نقل کرده اند خبرهای واحد است که دلیلی برای تقویت آنها وجود ندارد و امکان ادعای صحت آنها نیست با اینکه راویان این اخبار قابل قبول نیستند و نمیتوان بقول آنها و روایتشان اعتماد نمود. تازه با همه این توضیحات آن اخبار قابل تأویل میباشد.

سپس شیخ طوسی مقداری از اخباری که واقفی ها تراشیده اند نقل کرده و آنها را تأویل مینماید هر کس مایل است از آنها اطلاع حاصل کند مراجعه بکتاب غیبت شیخ طوسی نماید.

سپس مینویسد: در ضمن روایت رسیده است که چرا گروهی معتقد بوقف شدند و از امامت موسی بن جعفر تجاوز نکرده اند راویان مورد اعتماد نقل کرده اند اولین کسی که اظهار این اعتقاد را کرد علی بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بودند جمع دنیا آنها را واداشت و بزور و زیور آن فریفته شدند و گروهی را با پرداخت مبلغی پول از پول هائی که به خیانت صاحب شده بودند با خود همراه کردند از قبیل حمزة بن بزیع و ابن المکاری و کرام خثعمی و دیگران.

یونس بن عبد الرحمن گفت: حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام که از دنیا رفت هر یک از متصدیان اموال دستشان پول زیادی بود همین مطلب باعث توقف در موسی ابن جعفر و انکار مرگ آن جناب گردید بواسطه طمع در اموالی که دستشان بود. در اختیار زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار بود در نزد علی بن ابی حمزه سی هزار دینار چون من وضع را چنین دیدم و برایم حقیقت آشکار بود و در امامت حضرت رضاعليه‌السلام شکی نداشتم مردم را دعوت به امامت ایشان میکردم بمن پیغام دادند ترا چه وادار باین کار کرده؟

اگر منظورت پول است آنقدر میدهیم که بی نیاز شوی ده هزار دینار تضمین کردند، گفتند از تبلیغ خودداری کن ولی من امتناع کرده، گفتم: برای ما روایت کرده اند از حضرت صادق یا باقر که فرموده اند:

«اذا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَی الْعالِمُ انْ یظْهِرَ عِلْمَهُ فَانْ لَمْ یفْعَلْ سُلِبَ نُورُ الْایمانِ » هر گاه بدعت در میان مردم پیدا شد عالم باید علم خود را آشکار کند اگر نکرد نور ایمان از او گرفته می شود. من مبارزه در راه خدا را بهیچ وجه رها نخواهم کرد با من بدشمنی پرداختند و کینه مرا بدل گرفتند.

غیبت شیخ طوسی: ابن یزید از یکی از اصحاب نقل کرد که وقتی حضرت موسی بن جعفر از دنیا رفت پیش زیاد قندی هفتاد هزار دینار بود و نزد عثمان ابن عیسی رواسی سی هزار دینار و پنج کنیز و خانه ای که در مصر می نشست. حضرت رضاعليه‌السلام پیغام داد که هر چه پول پیش شما است و هر چه اسباب و اثاثیه و کنیز پدرم پیش شما دارد من وارث و جانشین او هستم ما ثروتش را تقسیم کردیم دیگر شما را بهانه ای نیست از نگهداشتن من و سایر وارثان پدرم یا فرمایش دیگری شبیه این.

ابن ابی حمزه منکر شد و اعتراف نکرد چیزی نزد او باشد همین طور زیاد قندی ولی عثمان بن عیسی برای حضرت رضا نوشت: پدرت نمرده او زنده و پایدار است هر کس مدعی مردن او باشد بیهوده گفته بر فرض که او همان طوری که تو مدعی هستی از دنیا رفته باشد بمن دستور نداده که چیزی بشما بدهم کنیزان را آزاد کردم و با آنها ازدواج نمودم.

علل الشرائع (ص ۲۳۶) وعیون اخبار الرضا : احمد بن حماد گفت: یکی از کارداران موسی بن جعفرعليه‌السلام عثمان بن عیسی بود و در مصر سکنی داشت مقدار زیادی مال با شش کنیز پیش او بود حضرت رضاعليه‌السلام پیغام داد به او در مورد فرستادن اموال و کنیزان. در جواب نوشت: پدرت نمرده. امامعليه‌السلام در جواب نامه اش نوشت پدرم از دنیا رفت و اموالش را تقسیم کردیم خبر فوتش همه جا منتشر شده من باستناد فوت او در باره میراثش آنچه باید انجام داده ام. عثمان بن عیسی

جواب داد: اگر پدرت نمرده باشد که چیزی بتو نمیرسد، اگر مرده باشد طبق گفتار تو به من دستور نداده که چیزی به تو بدهم کنیزان را آزاد کردم و آنها را به ازدواج درآوردم.

صدوقرحمه‌الله علیه مینویسد: موسی بن جعفر کسی نبود که ثروت بر هم انباشته کند و در زمان هارون الرشید بواسطه کثرت دشمنان امکان تقسیم این مال برایش نبود مگر مقدار اندکی بکسانی که اعتماد داشت سرّ نگهدارند این اموال به همین جهت جمع شد و میخواست حرف سخن چینان که میگفتند: از اطراف برای او پول میفرستند ثابت نشود که مردم اعتقاد به امامت او دارند و تصمیم خروج بر هارون دارد اگر اینها نبود تمام پول ها را تقسیم میکرد با اینکه این پول ها مربوط به فقراء بود اموال خودش بود که دوستان از جهت عزت و احترام نسبت به ایشان و کمک میداد.

توضیح: صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا بعد از ذکر اخباری که شاهد بر فوت موسی بن جعفرعليه‌السلام است که ما آن خبرها را در باب شهادت آن جناب نقل کردیم مینویسد: این اخبار را نقل کردم در این کتاب تا ردّ کرده باشم مذهب واقفه را که آنها معتقدند موسی بن جعفرعليه‌السلام زنده است و منکر امامت حضرت رضا و ائمه بعد از او هستند، وقتی شهادت حضرت موسی بن جعفر ثابت شود مذهب آنها باطل میگردد آنها در این مورد سخنانی دارند، میگویند: حضرت صادقعليه‌السلام فرموده است: امام را جز امام غسل نمیدهد اگر حضرت رضا امام باشد در این اخبار شما نقل میکنید که موسی بن جعفر را دیگری غسل داده است.

این خبر برای آنها دلیلی بر رد ما نمیشود زیرا حضرت صادقعليه‌السلام نهی میفرماید از اینکه امام را غیر امام غسل دهد اگر غیر امامی امام را غسل داد این غسل دادن او امامت امام بعد از او را باطل نمیکند چون نفرموده امامت امام ثابت نمیشود مگر با غسل دادن امام قبل از خود تا آنها بتوانند این حدیث را دلیل بر مذهب خود بگیرند پس استشهاد باین حدیث باطل است.

با اینکه در بعضی از همین اخبار نقل شده که حضرت رضاعليه‌السلام پدر خود موسی بن جعفر را پنهانی غسل داد، بطوری که حاضرین متوجه نشدند فقط آنها که معتقد بودند مشاهده کردند واقفی مذهبان این مطلب را منکر نیستند که امام میتواند بطی الارض و قدرت خدا مسافت بعیدی را در مدت کم به پیماید.

کمال الدین (ج ۱ ص ۱۲۰) علی بن رباط گفت: بحضرت رضاعليه‌السلام عرض کردم: مردی در محله ما است که میگوید: پدرت موسی بن جعفرعليه‌السلام زنده است شما هم از این مطلب اطلاعی دارید؟ فرمود: سبحان اللَّه پیغمبر از دنیا رفت موسی ابن جعفر نمی میرد! چرا بخدا میمیرد قسم به خدا پدرم مرد و اموالش را تقسیم کردم و کنیزانش را به ازدواج دادم.

عیون اخبار الرضا (ج ۱ ص ۱۱۲) ربیع بن عبد الرحمن گفت: بخدا قسم موسی بن جعفر از کسانی بود که عبادت در چهره اش کاملا اثر گذاشته بود، میدانست بعد از مرگش چه اشخاصی منکر امامت جانشینش میشوند و مذهب واقفه را بوجود می آورند، ولی خشم خود را فرو میخورد و به آنها چیزی نمیگفت به همین جهت کاظم نامیده شده.

غیبت شیخ طوسی- حسین بن احمد بن حسن بن علی بن فضال گفت: پیر مردی را پیش عمویم علی بن حسن بن فضال از اهل بغداد میدیدم که با او شوخی میکرد یک روز به او گفت: در دنیا بدتر از شما شیعیان وجود ندارد و یا گفت: رافضیان عمویم باو گفت: چرا خدا لعنتت کند؟.

در جواب عمویم گفت: من شوهر دختر احمد بن ابی بشر سراج هستم هنگام مرگ بمن گفت در نزد من ده هزار دینار امانت از موسی بن جعفر است من آن پول را پس از مرگ موسی بن جعفر بفرزندش ندادم، چون فهمیدم که موسی بن جعفر نمرده. شما را بخدا مرا از گرفتاری آتش جهنم نجات دهید و این پول را تسلیم حضرت رضا کنید.

بخدا قسم ما پس از مرگ احمد بن ابی بشر یک شاهی ندادیم او را همان طور گذاشتیم در جهنم بسوزد.

شیخ طوسیرحمه‌الله پس از نقل روایت مینویسد در صورتی که ریشه و اساس مذهب واقفی به وسیله چنین اشخاصی پایه گزاری شده باشد چگونه میتوان بروایات آنها اعتماد نمود با اینکه بدگوئی نسبت براویان فرقه واقفی بیشتر از حد شماره است که در کتابهای اصحاب موجود است و ما پاره ای از آنها را نقل می کنیم: اشعری از عبد اللَّه بن محمّد. از خشاب، از ابی داود نقل میکند که گفت:

من و عیینه نیشکر فروش پیش علی بن ابی حمزه بطائنی بودیم که رئیس مذهب واقفه بود، شنیدم که میگفت: حضرت موسی بن جعفر فرمود: تو و اصحاب شبیه الاغ ها هستید. عیینه بمن گفت: شنیدی؟ گفتم: آری بخدا قسم شنیدم گفت: تا زنده باشم قدم بطرف او بر نمیدارم.

و ابن عقده روایت کرده... که عثمان بن عیسی رواسی گفت: زیاد قندی و ابن مسکان مرا حدیث کردند که خدمت حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام بودیم که فرمود هم اکنون شخصی وارد می شود بر شما که بهترین فرد روی زمین است.

در این موقع ابو الحسن علی بن موسی الرضا وارد شد، آن موقع پسر کوچکی بود گفتیم همین بهترین فرد روی زمین است. امامعليه‌السلام نزدیک او رفت او را در بغل گرفته بوسید فرمود: پسرم میدانی این دو نفر چه گفتند؟! عرضکرد: آری پدرم این دو نفر در باره امامت من شک خواهند کرد.

علی بن اسباط گفت: این حدیث را برای حسن بن محبوب نقل کردم گفت:

آخر حدیث را قطع کرده، همین حدیث را علی بن رئاب نقل کرد که حضرت موسی ابن جعفر بآن دو نفر فرمود: اگر حق او را انکار کنید یا باو خیانت نمائید لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر شما باد. بعد بزیاد فرمود: زیاد تو و اصحابت رستگار نخواهید شد هرگز.

علی بن رئاب گفت: زیاد قندی را دیدم باو گفتم: حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام بتو چنین و چنان فرموده گفت: گمان میکنم حدیث را اشتباه کرده ای از من رد شد دیگر با او صحبت نکردم و نه او را ملاقات کردم.

حسن بن محبوب گفت: ما پیوسته منتظر بودیم دعای موسی بن جعفرعليه‌السلام در باره زیاد تحقق پیدا کند تا بالاخره در زمان حضرت رضاعليه‌السلام آن کار را کرد و با حالت کفر از دنیا رفت.

غیبت شیخ طوسی ص ۴۹ - ابراهیم بن ابی البلاد گفت: حضرت رضاعليه‌السلام بمن فرمود آن بدبخت شقی حمزة بن بزیع چه کرد؟. عرضکردم: او همین جا است تازه آمده. فرمود: گمان میکند پدرم زنده است آنها امروز در شک هستند و با کفر از دنیا میروند. صفوان گفت: من با خود گفتم شکاک بودن آنها را فهمیدم، اما چطور با کفر از دنیا میروند، چیزی نگذشت که شنیدم یکی از همان ها در موقع مرگ گفته: من قبول ندارم خدائی را که موسی بن جعفر را بمیراند و کافر بآن خدایم. صفوان گفت: این است گواهی صدق حدیث.

غیبت شیخ طوسی - علی بن رباح گفت: به قاسم بن اسماعیل قرشی گفتم: از محمّد بن ابی حمزه چقدر حدیث شنیدی؟ گفت: جز یک حدیث از او نشنیده ام.

ابن رباح گفت: بعد او حدیثهای زیادی از محمّد بن ابی حمزه نقل کرد. ابن رباح گفت: از همین قاسم پرسیدم چند حدیث از حنان شنیده ای گفت: چهار یا پنج حدیث باز بعدها حدیثهای زیادی از او نقل میکرد.

احمد بن عمر گفت: از حضرت رضا شنیدم در باره ابن ابی حمزه میفرمود:

مگر همین این ابن ابی حمزه نمیگفت: سر مهدی را بهدیه پیش عیسی بن موسی میبرند و هم او همراه سفیانی است و گفت که حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام تا هشت ماه دیگر برمیگردد، دروغ او برای آنها آشکار نشد؟.

محمّد بن سنان گفت: صحبت از علی بن ابی حمزه خدمت حضرت رضاعليه‌السلام شد او را لعنت کرد آنگاه فرمود: علی بن ابی حمزه تصمیم دارد خدا در زمین و آسمان پرستش نشود ولی خداوند نور خویش را تکمیل میکند گر چه بر خلاف میل کافران

باشد، گر چه آن ملعون مشرک علاقه نداشته باشد. عرضکردم آقا! مشرک است؟ فرمود:

آری بخدا قسم دماغش بخاک مالیده شود این چنین در قرآن مجید است:( یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ ) در باره او و اشخاص شبیه او است که تصمیم دارند نور خدا را خاموش کنند.

عیبجوئی بر این فرقه بیش از آن است که بحد شماره در آید که ما کتاب را بذکر تمام آن طولانی نمیکنیم، چگونه میتوان اعتماد بروایات چنین اشخاصی کرد که دارای این خصوصیات باشند و ائمهعليهم‌السلام درباره آنها چنان فرموده باشند اگر دشمنی کسانی که تمسک جسته اند به اخباری که فرقه واقفه نقل کرده اند نبود نباید گوش به ذکر چنین خبرهائی داده میشد، زیرا ما به اندازه کافی در باره اثبات امامت حضرت رضاعليه‌السلام نص صریح نقل کردیم که بطلان گفتار آنها را آشکار میکند، در ضمن معجزه هائی که بدست حضرت رضاعليه‌السلام اجرا شده شاهد دیگری بر بطلان ادعای آنها است که در کتاب ها ثبت است به همین جهت گروهی از واقفی- مذهبان برگشتند و به امامت حضرت رضا معترف شدند از قبیل عبد الرحمن بن حجاج، رفاعة بن موسی و یونس بن یعقوب و جمیل بن دراج و حماد بن عیسی و دیگران اینها از اصحاب موسی بن جعفرعليه‌السلام بودند که در امامت حضرت رضا شک داشتند بعد برگشتند و همچنین اشخاصی که در زمان خود حضرت رضا بودند مانند احمد بن محمّد بن ابی نصر و حسین بن علی وشاء و دیگران از کسانی که جزء واقفی مذهبان بودند ولی امامت حضرت رضا که برای آنها ثابت شد پذیرفتند و امامت جانشینان او را نیز از فرزندانش قبول کردند.

عیون اخبار الرضا - جعفر بن محمّد نوفلی گفت: خدمت حضرت رضا رسیدم در پل اربق (از نواحی رامهرمز خوزستان است) رسیدم سلام کرده نشستم. گفتم:

فدایت شوم، بعضی چنین می پندارند که پدرت زنده است فرمود دروغ می گویند خدا آنها را لعنت کند اگر زنده میبود ما میراث او را تقسیم نمیکردیم و زنانش ازدواج نمیکردند. بخدا قسم او طعم مرگ را چشید همان طوری که علی بن ابی طالب چشید.

عرض کردم: بمن چه دستور میدهی فدایت شوم؟ فرمود: دست از دامن فرزندم محمّد پس از من برندار ولی من مسافرت بجائی میکنم که برنخواهم گشت.

فرمود: باعث برکت است قبری که در طوس است و دو قبری که در بغداد است.

عرض کردم یک قبر را اطلاع داریم، اما دومی قبر کیست؟ فرمود: بزودی خواهید شناخت، آنگاه فرمود: قبر من و قبر هارون مثل این دو انگشت است، انگشت های خود را به هم چسبانید.

رجال کشی - داود رقی گفت: بحضرت رضاعليه‌السلام عرضکردم: فدایت شوم بخدا قسم در دلم هیچ شکی در باره امامت شما نیست جز حدیثی که ذریح از حضرت باقر نقل کرده فرمود: چه حدیث. گفتم: شنیدم از او که میفرمود: هفتمی ما قائم ما است ان شاء اللَّه.

حضرت رضا فرمود: راست میگوئی ذریح و حضرت باقر نیز راست گفته اند شکّم زیادتر شد آنگاه فرمود: داود! اگر موسی به خضر نمیگفت:( سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً ) اگر خدا خواست مرا شکیبا خواهی یافت. از خضر راجع به چیزی سؤال نمیکرد همین طور حضرت باقر که اگر نمیفرمود ان شاء اللَّه همان بود که گفته بود در این موقع قطع به امامت آن جناب پیدا کردم.

رجال کشی - بزنطی از محمّد بن فضیل از حضرت رضا نقل کرد که گفت: عرض کردم فدایت شوم من ابن ابی حمزه و ابن مهران و ابن ابی سعید را دشمن ترین مردم دیدم نسبت به خدا. فرمود: برای تو چه ضرر دارد گمراهی اشخاص در صورتی که خود هدایت یافته باشی آنها پیامبر خدا را تکذیب کردند و فلانی و فلانی و حضرت صادق و موسی بن جعفرعليهما‌السلام را نیز تکذیب کردند من از راه و روش آباء خود پیروی میکنم.

عرض کردم فدایت شوم روایت داریم که شما فرموده ای برای ابن مهران، خدا نور ایمان را از دلت بیرون کند و فقر و تنگدستی را وارد خانه ات کند.

فرمود: اکنون وضع او چگونه است؟ گفتم: آقا سخت گرفتار است، در بغداد بغم و اندوه مبتلا است. حسین قدرت ندارد یک عمره انجام دهد. امامعليه‌السلام سکوت کرد.

رجال کشی - احمد بن محمّد گفت: حضرت رضاعليه‌السلام در محله بنی زریق ایستاد و با صدای بلند گفت: احمد! عرضکردم: بلی. فرمود: وقتی پیامبر اکرم از دنیا رفت مردم کوشیدند نور خدا را خاموش کنند ولی خدا امتناع ورزیده جز اینکه نور خود را به وسیله امیرالمؤمنین تکمیل نماید.

پس از درگذشت حضرت موسی ابن جعفر علی بن ابی حمزه و اصحابش کوشش کردند که نور خدا را خاموش کنند ولی خدا نور خویش را تکمیل میکند، اهل حق وقتی یک نفر با آنها هم آهنگ شود خوشحال میشوند، ولی وقتی کسانی از میان آنها خارج شد ناراحت نمیشوند چون در دین و اعتقاد خود یقین دارند. اما پیروان باطل وقتی کسی وارد آنها شود شاد میشوند، اگر کسی از میانشان خارج شود ناراحت میگردند. چون در اعتقاد خود شک دارند. خداوند عزّ و جل میفرماید:( فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ ) آنگاه حضرت ابو عبد اللَّه فرمود: ایمان مستقر ثابت است و ایمان مستودع عاریه و امانت است.

رجال کشی - حسین بن عمر گفت: بحضرت رضا عرض کردم: پدرم گفت:

که خدمت پدر شما حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام رسید عرضکرد: من پیش خدا ترا به محاکمه میکشم. زیرا به من فرمودی: دست از امامت عبد اللَّه افطح بردارم و فرمودی: من امام هستم فرمود: بسیار خوب هر گناهی داشت بگردن من. حسین گفت، من نیز همان طور که پدرم نسبت بپدر شما انجام داد با شما احتجاج خواهم کرد. زیرا فرمودی: پدرم از دنیا رفته و شما امام بعد از او هستی. فرمود: بسیار خوب.

گفتم: من از مکه خارج نشدم تا نزدیک بود که امر امامت برایم روشن شود جریان این بود که فلانی نامه شما را برایم خواند که ذکر شده بود میراث امام (از قبیل سلاح پیغمبر و جعفر) نزد شما است.

فرمود: تو راست میگوئی او هم راست گفته، بخدا قسم چاره ای نداشتم که این کار را کردم این حرف را گفتم با اینکه از نظر تقیه بسیار سخت و دشوار بود چون بریدن بینی انسان ولی ترسیدم مردم گمراه شوند و تفرقه بیافتد.

رجال کشی ص ۲۸۱ - حسین بن بشار گفت: پس از فوت حضرت موسی ابن جعفرعليه‌السلام خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسیدم نه معتقد بمرگ موسی بن جعفر بودم و نه امامت حضرت رضا، جز اینکه تصمیم داشتم این مطلب را سؤال کنم و تحقیق نمایم وقتی بمدینه رسیدم حضرت رضاعليه‌السلام در صوار بود اجازه شرفیابی خواستم اجازه داد و مرا نزدیک نشاند و خیلی بمن لطف فرمود خواستم راجع به پدرش سؤال کنم قبل از سؤال فرمود: حسین! اگر میخواهی خداوند بدون پرده تو را ببیند و تو نیز خدا را بی پرده ببینی دوست بدار آل محمّد و امام از این خانواده را.

عرض کردم: آقا در چنین صورتی خدا را میبینم؟ فرمود: آری بخدا قسم حسین! من یقین کردم پدرش از دنیا رفته و او امام است. آنگاه فرمود: من نمیخواستم بتو اجازه ورود بدهم بواسطه شدت سختگیری که میکنند ولی میدانستم تو در دل چه عقیده داری اجازه دادم.

آنگاه امامعليه‌السلام سکوتی نموده، سپس فرمود: از دلت خبر دادم؟ عرض کرد: آری.

توضیح- در کتاب توحید تأویل نگاه کردن و دیدن خدا گذشت.

رجال کشی - عبد اللَّه زبیری گفت: نامه ای برای حضرت رضاعليه‌السلام نوشتم و در آن نامه سؤال از واقفه کردم. در جواب نوشت: واقفی مذهبان از حقیقت منحرفند و به گناهی گرفتارند که اگر با آن وضع بمیرند جایگاه آنها جهنم است که بد جایی است.

فضل بن شاذان از حضرت رضاعليه‌السلام نقل کرد که: راجع بواقفی ها سؤال کردند فرمود: آنها در زندگی سرگردانند و با کفر از دنیا میروند.

رجال کشی - یوسف بن یعقوب گفت: بحضرت رضاعليه‌السلام عرض کردم به اینها که معتقدند پدر شما زنده است از زکات چیزی بدهم؟ فرمود: به آنها چیزی مده ایشان کافر و مشرک و زندیق هستند.

رجال کشی - گروهی از اصحاب از حضرت رضا نقل کردند که فرمود:

واقفی مذهبان در حال شک زندگی میکنند و با کفر میمیرند. گفت: به بالین یکی از آنها که در حال مرگ بود، حاضر بودم شنیدم میگفت: من کافرم اگر موسی بن جعفر مرده باشد. با خود گفتم اینست تعبیر فرمایش امامعليه‌السلام .

رجال کشی - بکر بن صالح گفت: از حضرت رضا شنیدم میفرمود: مردم در باره این آیه چه میگویند. عرضکردم: فدایت شوم کدام آیه؟ فرمود: این آیه( وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ ) گفتم: در تفسیر آن اختلاف دارند.

فرمود: من میگویم این آیه در باره واقفیها نازل شده آنها میگویند بعد از موسی بن جعفر امامی نیست خداوند آنها را رد میکند و میفرماید: دستهای خدا گشاده است. دست در باطن قرآن، امام است، منظور اشاره باین اعتقاد آنها است که میگویند: پس از موسی بن جعفر امام نیست.

رجال کشی ص ۲۸۵ - محمّد بن عاصم گفت: حضرت رضاعليه‌السلام به من فرمود:

شنیده ام تو با واقفی مذهبان مینشینی. عرضکردم: آری فدایت شوم، من با آنها نشست و برخاست دارم ولی مخالف عقیده آنهایم فرمود: با آنها بنشین خداوند در این آیه میفرماید:( وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ )

منظور از آیات در این آیه جانشینان پیامبر است که واقفه منکر آنهایند.

رجال کشی : سلیمان بن جعفری گفت: خدمت حضرت رضا در مدینه بودم مردی از اهالی مدینه وارد شد، از واقفی مذهبان پرسید امامعليه‌السلام فرمود: «ملعون هستند هر کجا باشند باید آنها را بگیرند و پاره پاره کنند آداب و روش خداست در گذشته هرگز تغییری در سنت خدا نخواهی دید»

بخدا قسم خدا هرگز تغییر نخواهد داد روش خود را تا همه آنها را بکشد.

توضیح: شاید مراد کشتن آنها در رجعت است.

رجال کشی : حکم بن عیص گفت: با دائیم سلیمان بن خالد خدمت حضرت صادقعليه‌السلام رسیدم فرمود: سلیمان! این پسر کیست؟ گفت: پسر خواهرم. فرمود: امام شناس هست؟ عرض کرد: بلی. فرمود الحمد للَّه که خدا او را شیطان قرار نداد سپس فرمود: سلیمان! فرزندانت را بخدا بسپار از فتنه شیعیان ما عرض کردم: کدام فتنه؟

فرمود: منکر ائمه میشوند و در فرزندم موسی امامت را تمام مینمایند، منکر مرگ او میشوند و خیال میکنند، امامی بعد از او نیست آنها بدترین مردمند! رجال کشی: محمّد بن ابی عمیر از یکی از اصحاب نقل کرد که گفت: عرضکردم بحضرت رضاعليه‌السلام فدایت شوم گروهی هستند که در امامت پدرتان توقف نموده اند معتقدند که ایشان نمرده است فرمود: دروغ میگویند آنها کافرند بآنچه خداوند بر محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل فرموده، اگر بنا بود خداوند طول عمر باحدی بدهد بواسطه احتیاج مردم باو، عمر حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را طولانی میکرد.

توضیح: شاید آنها استدلال میکرده اند نمردن حضرت موسی بن جعفر را باحتیاج مردم بایشان. جواب میفرماید: که اگر چنین مردم به پیغمبر بیشتر احتیاج داشتند این منافات با طول عمر حضرت قائم عج ندارد بواسطه مصالح دیگری یا منظور طولانی کردن عمر است پس از فرا رسیدن اجل مقدّر.

رجال کشی: محمّد بن فضیل گفت: عرض کردم بحضرت رضاعليه‌السلام حال آنها که توقف در پدرت حضرت موسی بن جعفر نموده اند چگونه است؟ فرمود: خدا آنها را لعنت کند چقدر دروغ میگویند آنها خیال میکنند من عقیم و بدون فرزند هستم منکر کسی هستند که بعد از من عهده دار امامت خواهد شد.

رجال کشی : عمر بن یزید گفت: وارد شدم خدمت حضرت صادق مدتی با من در باره فضائل شیعه صحبت کرد آنگاه فرمود: بعضی از شیعیان بعد از من خواهند آمد که از ناصبی ها بدترند.

عرض کردم: آقا مگر آنها ادعای محبت با شما ندارند و از دشمنانتان بیزار نیستند. فرمود: چرا، عرضکردم: آقا معرفی بفرما تا آنها را بشناسیم مبادا از آنها نباشیم. فرمود: نه هرگز تو از آنها نیستی آنها گروهی هستند که در باره زید و موسی بن جعفر گمراه میشوند.

علی بن جعفر گفت: مردی خدمت برادرم موسی بن جعفرعليه‌السلام آمد عرض کرد:

فدایت شوم امام کیست؟

فرمود: آنها پس از مرگ من گمراه میشوند میگویند همین قائم است با اینکه قائم سالها بعد از مرگ من خواهد آمد.

حسین بن محمّد بن عمر بن یزید از عموی خود نقل کرد که گفت: ابتدای پیدایش مذهب واقفه این بود که سی هزار دینار پیش اشعثها جمع شد از زکات مالشان و سایر پولهائی که واجب بود بپردازند این پول را دادند بدو وکیل موسی ابن جعفرعليه‌السلام در کوفه یکی بنام حیان سراج و مرد دیگری که با او بود در آن زمان حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام زندانی بود آنها با این پول خانه ها خریدند و معامله میکردند گندم و جو میخریدند از پس درگذشت حضرت موسی بن جعفر. وقتی آنها خبردار شدند مرگ امام را انکار کردند و در بین مردم منتشر کردند که او نخواهد مرد چون قائم است. گروهی نیز بر سخن آنها اعتماد کردند تا بین مردم مشهور شد موقع مرگ آنها که رسید وصیت کردند که آن مال را بوارث موسی بن جعفرعليه‌السلام بپردازند، شیعیان فهمیدند که این کار آنها بواسطه طمع در تصاحب اموال بوده.

محمّد بن رجای آسیابان از حضرت جواد نقل کرد که فرمود: واقفی مذهبان در میان شیعه گروهی چون خرها هستند سپس این آیه را تلاوت نمود:( أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سبیلا ) .

براثی از ابی علی نقل کرد که منصور از حضرت جواد نقل کرد که فرمود: زیدیها و واقفی مذهبان و ناصبی ها در نظر ائمه یکسانند.

از حضرت جواد محمّد بن علی بن موسی الرضا سؤال کردند تفسیر این آیه( را وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ- عامِلَةٌ ناصِبَةٌ ) .

فرمود: این آیه در باره ناصبی ها (دشمنان ائمه) و زیدیها و واقفی مذهبان از ناصبیان نازل شده.

ابراهیم بن عقبه گفت: نامه ای نوشتم به حضرت عسکری که فدایت شوم، این سگ های باران خورده (منظورش واقفی مذهبان است که در عرف شیعه به سگ های باران خورده مشهور بودند چون عقیده فاسد آنها به دیگران سرایت میکرد) را میشناسم در قنوت نماز بر آنها نفرین کنم؟ در جواب فرمود: آری در قنوت نماز بر آنها نفرین کن.

جعفر بن محمّد بن یونس گفت: گروهی از اصحاب آمدند که نامه هائی آورده بودند، در آن جواب مسائلی ذکر شده بود مگر نامه شخصی از واقفی مذهبان که همان طور برگرداندند و چیزی در آن نوشته نبود.

ابراهیم بن ابی البلاد از حضرت رضاعليه‌السلام نقل کرد که صحبت از سگهای باران خورده و شک آنها شد فرمود: تا وقتی زنده باشند در شک هستند و با کفر می میرند.

یحیی بن مبارک گفت: نامه ای برای حضرت رضاعليه‌السلام نوشتم و چند مسأله پرسیدم که جواب آنها را داد، در آخر نامه این آیه را نوشتم :( مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ ) .

فرمود: در باره واقفی مذهبان نازل شده. جواب نامه تمام بخط خود امام بود که نوشته بود: آنها نه از مؤمنین و نه از مسلمانان بشمار می آیند، از کسانی هستند که آیات خدا را تکذیب نموده اند ما همان ماه های معلوم هستیم که جنگ و جدال و حرف ناشایست و کار بد در ما نیست.

یحیی! هر چه میتوانی با آنها دشمنی کن.

ابن ابی یعفور گفت: خدمت حضرت صادق بودم که موسی بن جعفرعليه‌السلام وارد شده نشست، امام صادق فرمود: این بهترین فرزندان و محبوبترین آنها نزد من است جز اینکه گروهی از شیعیان ما را خدا گمراه میکند کسانی هستند که بهره ای در آخرت ندارند و نه خدا در قیامت با آنها سخن خواهد گفت و نه آنها را پاک مینماید، دچار عذابی دردناک میشوند.

عرض کردم: فدایت شوم دلم از آنها بیزار شد! فرمود: گروهی از شیعیان بواسطه او گمراه میشوند پس از مرگش بواسطه شدت ناراحتی که بر او دارند میگویند نمرده، بهمین جهت امامان بعد از او را منکر میشوند و دیگران را دعوت به گمراهی خود میکنند که موجب از بین رفتن حق ما و دین خدا می شود. پسر ابی یعفور! خدا و پیامبر و ما از آنها بیزاریم.

حمران بن اعین میگوید: بحضرت باقر عرضکردم: من از شیعیان شما هستم؟

فرمود: آری بخدا در دنیا و آخرت هر یک از شیعیان ما اسم او و پدرش نوشته شده است نزد ما مگر کسی که از ما کناره بگیرد عرضکردم: مگر شیعیان شما پس از معرفت امام ممکن است از شما کناره بگیرند؟ فرمود: آری حمران! ولی تو آنها را نخواهی دید.

حمزه گفت: در باره این حدیث گفتگو کردیم، بالاخره برای حضرت رضا نوشتیم منظور امام صادقعليه‌السلام کیانند که جدا نمود در این فرمایش خود آنها را از شیعیان. در جواب نوشت: آنها کسانی هستند که توقف در امامت موسی بن جعفر نمودند.

رجال کشی : اسماعیل بن سهل گفت: یکی از اصحاب حدیث کرد مرا ولی تقاضا کرد اسمش را نبرم، گفت: خدمت حضرت رضا بودم علی بن ابی حمزه و ابن سراج و ابن مکاری وارد شدند. ابن ابی حمزه گفت: پدرت چه شد؟

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: از دنیا رفت. گفت مرد؟ فرمود: بلی گفت بچه کس وصیت کرد؟ فرمود: به من گفت شما امام هستی و اطاعت از شما واجب است؟ فرمود آری.

ابن سراج و ابن مکاری گفتند: بخدا سوگند مثل اینکه خداوند بتو اطمینان داده که هارون زیانی بجانت نمیرساند فرمود: وای بر تو چه اطمینانی دارم تو مایلی بروم به بغداد به هارون بگویم من امام هستم و فرمانبرداری از من واجب است بخدا چنین تکلیفی ندارم. این حرف را هم که زدم بواسطه این بود که میدانستم بین شما اختلاف است و عقائد مختلفی پیدا کرده اید نخواهم راز شما پیش دشمنانتان فاش گردد.؟

ابن ابی حمزه گفت: مطلبی را آشکارا گفتی که هیچ یک از آباء کرامت چنین نمیگفتند و آشکارا ابراز نمی نمودند (مسأله امامت). فرمود چرا بخدا سوگند بهترین آباء گرامم حضرت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همین طور آشکارا فرمود، وقتی خداوند دستور داد که خویشاوندان نزدیک خود را دعوت کن.

چهل نفر از بستگان و خویشاوندان خود را جمع کرده فرمود: من پیامبر خدایم که مأمور راهنمائی شما شده ام، از همه بیشتر عمویش ابو لهب تکذیب میکرد و مردم را علیه او میشورانید پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها فرمود:

اگر مرا خدشه و آسیبی نتوانستید برسانید من پیامبر هستم این اولین معجزه ایست که از نبوت خویش آشکار میکنم. من هم میگویم: اگر هارون مرا خدشه ای وارد کرد امام نیستم این اولین معجزه ی من باشد در باره امامت.

علی گفت: ما از آباء کرامت روایت داریم که عهده دار غسل و کفن امام نمیشود مگر امامی مانند خودش، فرمود: بگو ببینم حسین بن علی امام بود یا نه؟

گفت: امام بود پرسید چه کسی عهده دار غسل و کفن او گردید؟ گفت: علی بن الحسین فرمود: علی بن الحسین کجا بود او که در زندان ابن زیاد به سر می برد. گفت:

بطوری که آنها متوجه نشدند خارج شد امر غسل و کفن و دفن پدر خویش را بپایان رسانید، آنگاه برگشت.

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: در صورتی که ممکن باشد برای علی بن الحسینعليه‌السلام بیاید بکربلا و کار دفن و کفن پدر را انجام دهد برای امام وقت نیز امکان دارد که وارد بغداد شود و متصدی کفن و دفن پدر گردد باز بمحل خود مراجعت نماید با اینکه در زندان و اسارت هم به سر نمی برده.

علی گفت: ما روایت داریم که امام تا از دنیا نرفته فرزند و جانشین خود را می بیند. فرمود: در این مورد حدیث دیگری نیز ندارید گفت: نه فرمود: چرا بخدا قسم روایت دارید که مگر قائم با اینکه شما معنی آن را نمیدانید که چرا گفته شده؟ علی گفت: آری بخدا در آخر این حدیث هست. فرمود: وای بر تو چگونه جرأت پیدا کردی مقداری از حدیث را قطع کردی فرمود: پیرمرد از خدا بترس از آنها که مانع پیشرفت دین خدا هستند نباش.

رجال کشی : ابن ابی سعید مکاری خدمت حضرت رضا رسیده عرض کرد:

در خانه ات را باز گذاشته ای و بمردم فتوی میدهی؟ پدرت چنین نمیکرد. فرمود:

من از جانب هارون ناراحتی نخواهم دید آنگاه فرمود: خدا دلت را تاریک کند و فقر وارد خانه ات گرداند. نمیدانی خداوند بمریم وحی کرد که در شکم پیامبری داری، عیسی برای او متولد شد. مریم از عیسی و عیسی از مریم است، من از پدرم و پدرم از من است.

عرض کرد: من سؤالی میخواهم از شما بکنم. فرمود: گمان نمیکنم از من بشنوی تو امامت مرا قبول نداری ولی سؤال کن.

گفت: مردی هنگام وفات گفته است هر غلام و کنیزی از قدیم دارم آزاد است در راه خدا، ولی آنها که قدیمی نیستند آزاد نخواهند بود. فرمود: وای بر تو مگر این آیه را نخوانده ای:( وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ ) هر چه را قبل از شش ماه داشته آزاد است و آنها قدیمی هستند ولی غلام و کنیزی که از شش ماه کمتر داشته مالک آنها بوده قدیمی نیستند (طبق آیه شریفه) و آزاد نخواهند بود. از خدمت امام مرخص شد چنان مبتلا بفقر و تنگدستی شد که خدا میداند.

توضیح- شاید واقفی مذهبان باین روایت که از حضرت صادق رسیده که فرزندان من یکی قائم است، یا اینکه موسی قائم است متمسک شده اند حضرت رضاعليه‌السلام توضیح میدهد که قائم از نسل امام موسی کاظم است نه اینکه خود او قائم باشد.

رجال کشی - محمّد بن اسماعیل بن ابی سعید زیات گفت: با زیاد قندی بحج رفتم شب و روز با هم بودیم در راه مکه و در طواف شبی بجستجوی او شدم تا صبح او را نیافتم. صبحگاه که او را دیدم گفتم، از دیر آمدنت خیلی ناراحت شدم چرا دیر آمدی؟

گفت: تمام شب را در ابطح خدمت حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام بودم پسرش علی بن موسی الرضا نیز طرف راست او بود. فرمود: ابو الفضل یا زیاد! این پسرم علی سخنش سخن من و کارش کار من است اگر حاجتی داشتی از او بخواه و حرف او را بپذیر، او جز حقیقت در راه خدا هیچ نمیگوید.

ابن ابی سعید گفت: مدتی گذشت تا پیش آمد به راه مکه شد، زیاد نامه ای برای حضرت رضاعليه‌السلام نوشت از او پرسید که این حدیث را اظهار کنم یا نه. حضرت رضاعليه‌السلام جواب داد: اظهار کن ترا گزندی نمیرسد.

زیاد در میان مردم شروع به تبلیغ ناروا کرد تا بالاخره مذهب واقفه پیدا شد یک روز باو گفتم: چه کاری بالاتر از این است که تبلیغ از امام کنی. گفت:

حالا موقع این حرف ها نیست. هر چه من در کوفه و بغداد و جاهای دیگر اینحرف را تکرار کردم، همان جواب را میداد تا بالاخره یک روز گفت: اگر از علی بن موسی الرضا تبلیغ کنم این حدیث هایی که نقل کرده ایم (در مورد مذهب واقفه) همه باطل می شود.

رجال کشی - عبد اللَّه بن مغیره گفت: من واقفی مذهب بودم با همان عقیده حج گزاردم به مکه که رسیدم در دلم چیزی گذشت چنگ به ملتزم زده گفتم: خدایا تو میدانی من در جستجوی واقعیت هستم و منظوری ندارم خدایا مرا براه راست هدایت فرما. بدلم چنین گذشت که خدمت حضرت رضاعليه‌السلام برسم.

وارد مدینه شدم و بدر خانه امام رفتم بغلام گفتم به آقایت بگو مردی عراقی بر در خانه است صدای علی بن موسی الرضاعليه‌السلام را شنیدم فرمود: داخل شو عبداللَّه ابن مغیره! وارد شدم، همین که چشمش بمن افتاد فرمود: خدا دعایت را مستجاب کرد و تو را هدایت نمود گفتم: شهادت میدهم که تو حجت خدا و امین او در میان خلقی.

رجال کشی: یزید بن اسحاق شعر که از مدافع ترین اشخاص نسبت به مذهب واقفه بود گفت: روزی برادرم محمّد با من به خصومت پرداخت او خودش امامی بود.

بین ما خیلی صحبت شد تا بالاخره به او گفتم: اگر واقعا علی بن موسی الرضاعليه‌السلام امام است از او درخواست کن دعا کند تا من به مذهب شما درآیم.

محمّد به من گفت: خدمت حضرت رضا رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! من برادری دارم که بزرگتر از من است او معتقد است که پدرت زنده است من خیلی با او مناظره میکنم روزی به من گفت: از امام خود بخواه اگر واقعا امام است دعا کند من هم به مذهب شما در آیم. من مایلم برای او دعا بفرمائید.

امامعليه‌السلام رو بقبله کرده شروع بدعا کردن نمود سپس فرمود: خدایا! گوش و چشم و دلش را بگیر و او را بحقیقت راهنمائی کن این دعا را میکرد در حالی که دست راست خود را به آسمان بلند کرده بود وقتی برادرم از خدمت حضرت رضاعليه‌السلام برگشت گفت: که چه شده بخدا قسم طولی نکشید که معتقد بامامت حضرت رضا و مذهب حق شدم.

رجال کشی: ابو خالد سجستانی پس از فوت حضرت موسی بن جعفر جزو واقفی مذهبان شد بعد که به علم نجوم خود مراجعه کرد یقین به مرگ موسی بن جعفرعليه‌السلام نمود از مذهب خود دست کشید بر خلاف دوستان خویش.

رجال کشی : حسین بن عمر بن یزید گفت: خدمت حضرت رضاعليه‌السلام رسیدم در حالی که بامامتش مشکوک بودم همسفر من در راه مردی بنام مقاتل بن مقاتل بود که معتقد بامامت حضرت رضاعليه‌السلام بود در میان کوفه که بودیم باو گفتم عجله کردی در این مورد گفت: من دلیل دارم.

حسین گفت: به حضرت رضا عرضکردم پدرت از دنیا رفت؟ فرمود: آری بخدا او در مقام پیامبر اکرم و امیرالمؤمنینعليه‌السلام است اگر پدرم زنده می بود چه کسی از من بیشتر خوشحال بود؟

سپس فرمود: خداوند تبارک و تعالی میفرماید:( وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ) اینها کسانی هستند که عارف بمقام امامت هستند موقعی که آشکار می شود.

بعد فرمود: رفیقت چه میکند عرضکردم منظور شما کیست فرمود مقاتل بن مقاتل مردی که صورت دراز و ریش بلند و وسط بینی اش برآمده است فرمود:

من نه او را دیده ام و نه پیش من آمده ولی مردی با ایمان و حقیقت جو است قدرش را بدان.

من از خدمت امامعليه‌السلام خارج شدم و بمحل خود برگشتم دیدم مقاتل خوابیده او را بیدار کردم. گفتم یک بشارت خوبی برایت دارم ولی نمی گویم تا صد مرتبه خدا را ستایش و حمد کنی صد مرتبه حمد و ستایش کرد بعد جریان را برایش گفتم.

توضیح: بی اساس بودن مذهب واقفه بدلیل مطالبی که در جلدهای امامت قبلا ذکر شد و در جلدهای دیگر نیز ذکر می شود علاوه بر اینها دلیل دیگر منقرض شدن و از بین رفتن این مذهب است اگر مذهبی واقعی می بود چنانچه در محل خود ثابت شد نباید منقرض گردد.