مناظره با هارون؛ و فرق سادات هاشمی و عبّاسی
مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید و دیگر بزرگان در کتابهای مختلف حکایت کرده اند:
حضرت ابو الحسن، امام موسی بن جعفرعليهماالسلام
در جمع بعضی از اصحاب خاصّ، فرمود:
روزی هارون الرّشید مرا احضار کرد و چون بر او وارد شدم سلام کردم، وی پس از آن که جواب سلام مرا داد؛ گفت: آیا ممکن است دو خلیفه از مردم مالیات دریافت نمایند؟!
گفتم: مواظب باش و تقوای الهی را رعایت نما، مبادا سخن بی محتوای دشمنان ما را بپذیری، اگر صلاح می دانی حدیثی از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بخوانم!
هارون گفت: مانعی نیست.
اظهار داشتم: پدرم از پدران بزرگوارش، از جدّم رسول خدا صلوات اللّه علیهم نقل فرمود: همانا چنانچه بدن خویشان با یکدیگر تماس پیدا کنند، تحریک و آرامش به وجود می آورد؛ بنابر این دستت را در دست من قرار ده؛ و سپس جلو رفتم و هارون دست مرا گرفت و کنار خود نشانید و گفت: دیگر وحشتی نداشته باش، راست گفتی و نیز جدّت راست گفته است، سکون و آرامش پبدا کردم و دوستی تو در دلم جای گرفت، اکنون سئوال هایی را مطرح می کنم که کسی پاسخ آن ها را نمی داند، چنانچه جواب صحیحی دادی، تو را آزاد می گذارم و پس از این، سخن هیچ کسی را بر علیه تو اهمیّت نمی دهم.
گفتم: آنچه می خواهی سئوال کن، اگر در امان بودم پاسخ می گویم.
هارون اظهار داشت: چناچه راست گفتی و جواب از روی تقیّه نبود در امان خواهی بود.
و سپس گفت: به چه دلیلی شما بر ما ترجیح داده شده اید؛ و بر ما برتری دارید؟ و حال آن که ما و شما از نسل عبدالمطّلب هستیم و پسر عمو خواهیم بود.
در پاسخ گفتم: به جهت آن است که عبداللّه و ابو طالب از یک پدر و مادر بوده اند؛ ولی عبّاس، مادرش غیر از مادر آن دو نفر بود و فقط از جهت پدر یکی هستند.
سپس گفت: چگونه به خود اجازه می دهید که مردم شما را پسران حضرت رسول بنی الرّسول نامند و حال آن که شماها فرزندان علیّ بن ابی طالبعليهالسلام
هستید و انسان از ناحیه پدر به اجداد خود منسوب می شود و مادر نقشی ندارد؟
در جواب هارون چنین اظهار داشتم: چنانچه رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
زنده گردد و دختر تو را برای خود خواستگاری نماید، آیا قبول می کنی؟
پاسخ داد: بلی.
گفتم: ولی چنانچه از من خواستگاری نماید، نمی پذیرم.
هارون گفت: چرا؟
جواب دادم: چون من توسّط او متولّد شده ام، لیکن تو از دیگری به دنیا آمده ای.
پس از آن، هارون الرّشید پرسید: چگونه خود را ذرّیّه رسول اللّه می نامید؛ و حال آن که ذراری شخص به وسیله مرد شناخته می شود و شماها فرزندان دختر رسول اللّه می باشید؟
از او خواستم تا از جواب این سئوال مرا معذور دارد، ولی او نپذیرفت و اصرار ورزید تا پاسخ گویم؛ و نیز افزود: شما فرزندان علیّ ابن ابی طالبعليهالسلام
هستید؛ چرا خودتان را رئیس و رهبر مسلمین و ذراری رسول اللّه - صلوات اللّه علیه - معرّفی می کنید؟!
در جواب گفتم: به خدا پناه می برم از شرّ شیطان، خداوند عیسیعليهالسلام
را از ذرّیّه حضرت ابراهیم و داود و موسی و سلیمانعليهمالسلام
معرّفی کرده است، اکنون بگو که عیسی کیست؟
هارون پاسخ داد: عیسی پدر نداشت.
گفتم: بنابر این از طریق مادرش، مریم از ذراری انبیاءعليهمالسلام
قرار گرفته است.
و همچنین ما نیز از طرف مادر ذرّیّه پیغمبر خدا می باشیم، آیا کفایت می کنی یا بیفزایم؟
گفت: توضیح بیشتری بده؟
گفتم: آن هنگامی که رسول خدا صلوات اللّه علیه خواست با نصاری مباهله نماید، اظهار داشت: فقط پسران و زنان و خودمان باشیم و درباره یکدیگر نفرین نمائیم؛ و تنها امام حسن، حسین، علیّ و زهراءعليهمالسلام
را همراه برد؛ پس همانطور که امام حسن و حسین را فرزند خود نامید، ما هم فرزند و ذرّیّه او هستیم.
در پایان، هارون الرّشید مرا تحسین کرد و گفت: مشگلات و خواسته های خود را مطرح نما که برآورده خواهد شد.
گفتم: اوّلین خواسته من این است که اجازه دهی پسر عمویت به حرم جدّش، کنار اهل عیالش باز گردد؟
در جواب اظهار داشت: بررسی کنیم.
در ادامه روایت گفته شده است که هارون دستور داد تا حضرت را نزد سندی بن شاهک محبوس نمایند.