داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)0%

داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

نویسنده: نجاح الطائى
گروه:

مشاهدات: 14401
دانلود: 3431

توضیحات:

داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 74 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14401 / دانلود: 3431
اندازه اندازه اندازه
داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله)

نویسنده:
فارسی

اهمّ كارهاى گروه قريش عليه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبل و بعد از شهادت آن حضرت

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، گروه قريش را به پيوستن به لشگر اسامه فرا خواند دشمنى ديرينه آنان با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اوج خود رسيد و كسانى كه آماده تسلّط بر حكومت بودند نتوانستند وصيّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علىعليه‌السلام را تحمّل كنند.

آراء و گفتار و كردار مخالفين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در نمونه هاى ذيل مى توان مشاهده كرد:

١. گروه قريش از پيوستن به لشگر اسامه خوددارى كرد و در رأس آنها ابوبكر و عمر بودند. ابوبكر پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسموم شد به (سنح) رفت و همانا در كنار همسرش ماند و تنها هنگامى بازگشت كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وسيله سمّ به شهادت رسيده بود.(٢٢٢)

نافرمانى ابوبكر از شركت در لشگر اسامه تا پس از شهادت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادامه يافت و وى به هيچ وجه نه به عنوان فرمانده و نه به عنوان سرباز - عليرغم درخواست اسامه از او - به اين لشگر نپيوست.

عمر نيز پيوستن به لشگر اسامه را چه در زمان حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و چه در زمان حكومت ابوبكر - و عليرغم فرمان صريح پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - نپذيرفت و پا از اين فراتر نهاده و از ابوبكر خواست تا اسامه را از پست فرماندهى اش عزل كرده و با اين كار با فرمان الهى در خصوص نصب اسامه به فرماندهى لشگر مخالفت كند.

امّا همو - پس از آنكه مخالفت ابوبكر را با اين مسئله دريافت - در طول خلافت ابوبكر همواره اسامه را با لقب (امير) خطاب مى كرد!! ابن كثير در اينباره مى گويد:

(هر گاه عمر، اسامة بن زيد را ديدار مى كرد مى گفت: السّلام عليك يا امير!).(٢٢٣)

٢. عمر و گروه قريش در همان ايّام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتند كه او هذيان مى گويد(٢٢٤) و فرمايش او را كه تصريح فرموده بود - كتاب خدا و عترتم يعنى اهل بيتم - زير پا گذاشتند و نظريه خود را مبنى بر اينكه - كتاب خدا ما را كافى است - مطرح ساختند!(٢٢٥)

٣. زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز پنجشنبه خواستند كه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كاغذ و دواتى داده شود امّا عمر به آنها گفت: ساكت شويد.(٢٢٦)

٤. عايشه از زبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به پدرش دستور داد كه صبح روز دوشنبه با مردم نماز جماعت بخواند پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين دروغ خشمگين شد و در حاليكه به علىعليه‌السلام و قثم بن عبّاس تكيه كرده بود براى نماز بيرون آمد و با مردم نماز جماعت خواند.(٢٢٧)

٥. گروه قريش از دفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روزهاى دوشنبه و سه شنبه جلوگيرى كرد تا ابوبكر از ناحيه (سنح) باز گردد و عباس بن عبدالمطلب به آنها گفت: بدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدبو مى شود.(٢٢٨)

٦. حسد و كينه گروه قريش نسبت به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بهتر آشكار شد هنگاميكه از حضور در مراسم غسل دادن و كفن كردن آن حضرت خوددارى كرده و به سقيفه بنى ساعده شتافتند تا بيعت با ابوبكر را سامان دهند.(٢٢٩)

٧. ابوعبيده جرّاح كه قبر كن قبور مهاجرين در مدينه بود از حفر قبر رسول خدا خوددارى كرد و به سقيفه بنى ساعده شتافت. ناچار اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ابى طلحه حفّار قبور انصار درخواست كردند تا براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قبرى حفر كند.(٢٣٠)

در صحيح بخارى روايتى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده كه در بخشى از آن مى فرمايد:

«... همچنان كه من ايستاده بودم ناگهان گروهى پيدا شدند و هنگامى كه آنها را شناختم مردى از بين من و آنان بيرون آمد و به ايشان گفت: بياييد.

گفتم: كجا؟

گفت: به خدا بسوى آتش.

گفتم: چه كرده اند؟

گفت: آنها پس از تو مرتد شده و به عقب بازگشتند.

سپس ناگهان گروهى ديگر پديد آمدند و وقتى آنها را شناختم مردى از بين من و آنها خارج شد و گفت: بياييد.

گفتم: كجا؟

گفت: بخدا قسم به سوى آتش.

گفتم: چه كرده اند؟

گفت: آنها پس از تو مرتد شده و به عقب (جاهليّت) بازگشتند.

پس نمى بينم كه كسى از ايشان (از آتش) خلاصى يابد مگر به اندازه شتران گمشده (كه بسيار كم از آنان بازگشته و پيدا مى شوند».(٢٣١)

٨. پس از آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب چهارشنبه دفن شد، گروه قريش در روز چهارشنبه و پس از انجام بيعت عمومى ابوبكر، به خانه فاطمه دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجوم آوردند؛ هجومى كه سبب كشته شدن فاطمه و جنين او محسن گرديد.(٢٣٢)

اين مطالب به روشنى شدّت و ميزان آتش دشمنى و درگيرى بين گروه قريش و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نشان مى دهد. اين دشمنى به حدّى است كه هر لحظه انسان متوقّع است به حمّامى از خون منتهى گردد(٢٣٣) لكن عملاً با كشتن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدست آنها موقّتاً فروكش كرد.

خشم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر گروه قريش و سخنان او درباره آنها

پس از شدّت يافتن درگيرى بين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حزب قريش، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شدّت گفتار و كردار قريش و در رأس آنها ابوبكر و عمر و عايشه و حفصه را بشرح ذيل رد كرد:

١. سرپيچى كنندگان از شركت در لشگر اسامه را لعن فرمود.(٢٣٤)

٢. در ردّ بر كلام سخيف ايشان در روز پنجشنبه كه گفتند (پيامبر هذيان مى گويد) و در جواب به كلام عمر كه به زن هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته بود (ساكت باشيد) در حاليكه در بين آنها بانوانى بزرگوار چون اُمّ سلمه و غيره حضور داشتند و نيز از اهل بيت رسول خدا حضرت فاطمه حضور داشت؛ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ايشان (همسران و فاطمه عليها السلام) از شما بهترند.(٢٣٥)

٣. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، عمر و يارانش را در روز پنجشنبه با گفتن كلمه (برخيزيد) از منزل اخراج فرمود.(٢٣٦)

٤. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عايشه و حفصه در صبح روز دوشنبه (روز وفاتش) و در ردّ بر كار آنها كه پدرانشان - ابوبكر و عمر - را براى نماز جماعت بدون اذن پيامبر به مسجد خوانده بودند، فرمود: شما چون زنان اطراف يوسف هستيد.(٢٣٧)

٥. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آرزومند مرگ سريع عايشه پيش از وفات خودش بود. عايشه گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرگ مرا آرزو كرد و به من فرمود:

دوست داشتم كه پيش بيايد تا زنده هستم بر تو نماز بخوانم و تو را دفن كنم.(٢٣٨)

يعنى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرگ عايشه را قبل از آنكه در قتل پيامبر شركت جويد و در فتنه تاريك افتد و مسير بصره را براى جنگ با علىعليه‌السلام پويد، آرزو مى فرمود.

٦. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره منزل عايشه مى فرمود: فتنه اينجاست، فتنه اينجاست، فتنه اينجاست؛از اينجاست كه شاخ شيطان بيرون مى آيد.(٢٣٩)

٧. پس از آنكه او را سمّ دادند، كار ايشان را عمل شيطانى ناميد.(٢٤٠)

٨. و بعد از مسموميّت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قبل از وفاتش، عايشه مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به بقيع رفت سپس رو به من كرد و فرمود: واى بر او (زن) اگر مى توانست انجام نمى داد.(٢٤١)

اين تصريح آشكارى است بر اقدام عايشه بر ارتكاب كارى مهّم - شبيه كار او در جنگ جمل - يعنى مسموم كردن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نفع پدرش و گروه او كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن به عدم تسلّط عايشه بر هواى نفسش و اقدام او بر يك جنايت بزرگ تعبير كرد.

مالك بن أنس روايتى را نقل مى كند كه بيانگر واقعه اى ناشناخته و مهمّ از سوى ابوبكر است. وى مى گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به شهداى اُحُد فرمودند: من بر اينان گواهى مى دهم.

ابوبكر گفت: اى رسول خدا مگر ما برادران ايشان نيستيم؟ اسلام آورديم همچنان كه آنان اسلام آوردند و جهاد كرديم همانگونه كه آنان جهاد كردند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، امّا نمى دانم پس از من چه خواهيد كرد.

پس ابوبكر گريه كرد و گفت: آيا ما پس از تو زنده خواهيم بود.(٢٤٢)

اين از دلايل نبوّت است زيرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوبكر و عايشه از جنايت شان (قبل و بعد از اقدام آنها به مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه وآله) و نيز وفات خود قبل از وفات آندو خبر داده است.

آيا گروه قريش كسى از مسلمانان را كشته است؟

رجال حزب قريشى بسيارى از مردم را با وسايل گوناگون و به ويژه با مكر و حيله، ترور كرده اند. يك روز پس از خاكسپارى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، عمر و پيروانش به دستور ابوبكر به خانه فاطمه هجوم بردند و عمر درب خانه را بر فاطمهعليها‌السلام كه پشت درب ايستاده بود فشار داده و بدون اجازه او به زور وارد خانه اش شدند.(٢٤٣)

آنان فاطمه را كشتند پس از آنكه پدرش را كشته بودند؛ بطوريكه تنها مدّت كوتاهى پس از آن حادثه زيست. يعقوبى مى گويد: فاطمه پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سى روز يا سى و پنج روز بيشتر زنده نبود و اين كمترين زمانى است كه در مورد مدّت زنده بودنش پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته اند.(٢٤٤)

قول ديگر، چهل روز است و قول سوّم، هفتاد و پنج روز كه اين قولِ مشهور مى باشد.

قول چهارم، نود و پنج روز است كه قولِ قويترى است.(٢٤٥)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است: او در سوّم جمادى الثّانى سال يازدهم هجرى درگذشت.(٢٤٦)

بانوى بانوان جهان از روزى كه پدرش كشته شد تا روزى كه خودش به شهادت رسيد از صحبت كردن با ابوبكر و عمر و عايشه و حفصه خوددارى ورزيد.(٢٤٧)

بعدها گروه قريش، بسيارى ديگر از صحابه را نيز از پاى درآورد از جمله: سعد بن عباده و خالد بن سعيد بن عاص و ابوذر و عبدالله بن مسعود(٢٤٨) را بى آنكه جرمى از قبيل ارتداد، زناى محصنه يا كشتن مؤمن را مرتكب شده باشند.

پس از آنكه حزب قريشى، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دختر او فاطمه را به شهادت رساند، قدم جلو گذاشت تا بقيّه اهل بيت را نيز به قتل رسانده و سنّت نبوى را از جهات فرهنگى و سياسى و علمى حذف كند.

آنها گفتند: (حسبنا كتاب الله) يعنى كتاب خدا ما را كافى است و جلوى نوشتن سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تفسير قرآن را گرفتند؛ اين در حالى بود كه به كعب الأحبار يهودى و تميم دارى اجازه مى دادند كه در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پند و اندرز دينى بدهند!!(٢٤٩)

همچنين بعضى از افراد حزب قريشى براى به دست آوردن حكومت و حذف رقباى خود اقدام به قتل بعضى ديگر از افراد حزب نمودند چنانچه ابوبكر و دوست او عتاب بن اسيد اموى را مسموم و سپس پزشك اعراب (ابن كلده) كه موضوع قتل را افشاء كرده بود، كشتند.(٢٥٠)

و معاويه كه بخاطر بنى اميّه همه سرشناسان قريش از قبيل عبدالرحمن بن أبى بكر و عايشه و عبدالرحمن بن خالد بن وليد و سعد بن أبى وقّاص و امام حسن مجتبىعليه‌السلام و زياد بن أبيه را كُشت.(٢٥١)

فصل نهم: حقايقى تحريف شده

عايشه و حفصه همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

براى آشنایى با شخصيّت ايندو، بهترست كه برخى از كارهاى ايشان را مرور كنيم:

بخارى دورى جستن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از زنانش يعنى طلاق عايشه و حفصه را ذكر كرده است.(٢٥٢)

مسلم نزول آيه( عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقكُنَّ أَنْ يُبْدِلُه أَزواجاً خَيراً مِنْكُنَّ مُسْلِمات مُؤمِنات ) اميد است كه اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شما را طلاق داد خدا به جاى شما زنانى بهتر از شما به او بدهد كه همه با مقام تسليم و ايمان باشند.(٢٥٣) (را درباره اين حادثه تأييد كرده است.

حاكم نيز گفته است: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عايشه و حفصه را طلاق داد امّا دوباره رجوع فرمود.(٢٥٤)

اين از چيزهايى است كه بداخلاقى، ناسازگارى و عدم محبّت ايندو را نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رساند و نيز مبيّن خشم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت به آندو مى باشد و آندو چون همسران نوح و لوط هستند.

خداوند متعال درباره آندو مى فرمايد:( ضَرَب اللهُ مثلاً لِلَّذينَ كَفَروا إِمرأة نوح وَامرأة لوط كانتا تحتَ عَبْدَينِ مِنْ عِبادِنا صالحَينِ فَخانَتاهُما ...) يعنى «خدا براى كافران، زن نوح و زن لوط را مثل آورد كه تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند و به آنها خيانت ورزيدند...»(٢٥٥)

حفصه و عايشه عليه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و براى آزار او اتّفاق كرده بودند(٢٥٦) و آيه نازل شد كه:( إِنْ تَتُوبا إلى اللهِ فَقَد صَغَت قُلُوبكما وَإِنْ تَظاهَرا عليه ...) يعنى «حتّى اگر به درگاه الهى توبه كنيد (بدانيد) كه قلب هايتان لغزش يافته است و اگر بر آزار او اتّفاق كنيد...»(٢٥٧)

عايشه و حفصه آنقدر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آزار مى دادند كه تمام آنروز را خشمگين سپرى مى كرد.(٢٥٨)

عمر بن خطاب به دخترش حفصه گفت: تو مى دانى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را دوست ندارد.(٢٥٩)

اينكه بخارى به اين مسأله اعتراف مى كند بيانگر آنست كه خبر آزار رساندن آندو به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميان مردم شايع و متواتر شده بود.

خداوند متعال مى فرمايد:( مَنْ يأتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَة مُبَيِّنة يُضاعَف لَها العذاب ضعفين ...) يعنى «هر يك از شما - همسران پيامبر - كه به كار ناروائى آشكارا و دانسته اقدام كند او را دو برابر ديگران عذاب كنند.»(٢٦٠)

و ايندو همانهايى هستند كه به مليكه همسر جديد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفتند به پيامبر بگو (از تو به خدا پناه مى برم) كه او آن را دوست دارد. آن بيچاره نيز آنرا به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را طلاق داد.(٢٦١) و به همين روش سبب شدند تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسماء دختر نعمان را طلاق دهد كه بينوا از غصّه و دلتنگى دق كرد.(٢٦٢)

و اين پناه برندگان به خداى سبحان از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به تعليم عايشه و حفصه بيش از يكى دو مورد بوده اند.

و نيز عايشه در نسبت ابراهيم پسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشكيك كرد(٢٦٣) و از خديجهعليه‌السلام بد گفت.(٢٦٤)

همچنين عايشه و حفصه در زمان بيمارى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او مخالفت كرده و هر كدام خواستند تا پدر خود را براى امامت نماز جماعت دعوت كنند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آندو فرمود: شما چون زنان فتنه گر اطراف يوسفعليه‌السلام هستيد.(٢٦٥)

عايشه با كلام خداوند تبارك و تعالى كه مى فرمايد( وَقَرَن فِى بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِليَّة الأُولى ) يعنى «اى زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيريد و مانند دوره جاهليّت پيشين آرايش و خودآرايى نكنيد.»(٢٦٦) (مخالفت آشكار كرده و راهى بصره گرديد.)

و سفارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبنى بر امتناع از جنگيدن با اميرمؤمنان على بن ابی طالبعليه‌السلام را نديده گرفت و آتش جنگ جمل را برافروخت و در آن با اميرمؤمنان جنگيد و حفصه نيز مى خواست در آن شركت جويد اما برادرش عبدالله جلوى او را گرفت.(٢٦٧)

زبيده همسر هارون الرشيد بهتر از عايشه به آيه قرآن عمل كرده است زيرا آمده است كه:

«هنگامى كه محمّد امين خليفه عباسى - فرزند زبيده - را كشتند خادمان زبيده به وى گفتند: چرا نشسته اى در حاليكه اميرالمؤمنين را كُشتند؟

زبيده گفت: واى بر شما مى گوييد چه كنم؟

گفتند: براى خون خواهى او خارج شويد همانطور كه عايشه براى خون خواهى عثمان خارج شد.

زبيده گفت: ساكت شو اى بى مادر، زنان را چه با خون خواهى و جنگ با مردان؟ سپس دستور داد تا لباس هايش را سياه كردند و لباسى خشنى از مو پوشيد.»(٢٦٨)

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عايشه فرمود: آيا شيطانت ترا تسخير كرده است؟(٢٦٩)

و نيز درباره منزل عايشه فرمود: فتنه اينجاست، فتنه اينجاست، فتنه اينجاست. از اينجا شاخ شيطان بيرون مى آيد.(٢٧٠)

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به كسى كه در خانه عايشه به او (پيامبر صلى الله عليه وآله) دارو (سمّ) نوشاند فرمود: اين (زن) از شيطان است.(٢٧١)

مخالفت هاى عايشه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادامه يافت چنانچه در مخالفت با فرمايش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرموده بود: «فرزند، از آنِ صاحبِ بستر است و جزاى زناكار سنگ است» براى زياد بن أبيه نوشت: (زياد بن ابوسفيان).(٢٧٢)

عايشه و حفصه از قتل اميرمؤمنان على بن ابی طالبعليه‌السلام شاد شدند.(٢٧٣)

و در حاليكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده بود:«الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنّة » يعنى «حسن و حسين دو سيّد جوانان اهل بهشتند»(٢٧٤) عايشه و مروان بن حكم از دفن امام حسن مجتبىعليه‌السلام در كنار جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جلوگيرى كردند.(٢٧٥)

بنابراين عايشه و حفصه، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به خشم آورده و با وى مخالفت ورزيدند تا آنجا كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آندو را طلاق داد و نيز خاتم پيامبران را به همسران جديدش طورى معرفى كردند كه بايد از او به خدا پناه بُرد و در حديث به او دروغ بستند و عايشه با فتوا و شركت خود در جنگ و رهبرى آن سبب كشته شدن تعداد زيادى از مسلمانان گرديد.

در بصره نيز دستور قتل هفتاد نفر از نگهبانان بيت المال آنجا را صادر كرد تا بر اموال موجود در آن دست يابند.(٢٧٦)

هر كس مرتكب چنين كارهايى شود برايش آسان خواهد بود كه جنايتى ديگر را نيز مرتكب شود و اين تأييدى است بر اقدام او به قتل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى ايجاد زمينه حكومت پدرش.

روايات صحيحه هم شركت او را در قتل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأييد مى كند.(٢٧٧)

و همانگونه كه اكثر مردان تروريست - از قبيل محمّد بن مسلمه(٢٧٨) - خودشان هم عاقبت ترور شدند عايشه نيز بدست معاويه بن ابوسفيان كشته شد.(٢٧٩)

همچنين روايات صحيحه بيانگر شركت حفصه در قتل رسول خداست و كارهاى او نيز مؤيد اين مسأله است.(٢٨٠)

و همان زمان كه عايشه و حفصه در سايه خلافت پدران خود در كمال راحتى و برخوردارى مى زيستند بانوى بانوان جهان، حضرت زهراى مرضيه جز اندوه و حرمان و كشته شدن نصيبى نداشت. چنانچه خود مى فرمود:

صُبَّت عَلىَّ مَصائبٌ لَوْ أَنَّها

صُبَّت عَلَى الأَيّام صرنَ ليالياً(٢٨١)

مصيبت هايى بر من فرو ريخته كه اگر بر روزها فرو مى ريخت، شب ظلمانى مى گرديدند.

البتّه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را براى استقبال از مشكلات و مظالم آماده كرده بود و اين نيز خود از علائم نبوّت است. او به فاطمهعليها‌السلام فرمود:

اى فاطمه بر تلخى دنيا شكيبا باش تا فردا به نعمت هاى آخرت دست يابى. آنگاه اين آيه كريمه نازل شد:( وَلَسَوفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى ) يعنى «و پروردگار تو به زودى به تو چندان عطا كند كه تو راضى شوى.»(٢٨٢)