همانطور که پیامبران گذشته میخواندند، ما هم میخوانیم و همانگونه که
ص:41
آنها بیان میکردند، ما هم بیان میکنیم؛ یعنی آنچه ما از آن کتابها میخوانیم عین همان چیزی است که انبیا علیهم السلام از آن کتابها میخواندند؛ بدون هیچگونه تحریف و تغییری، و همانگونه که آنان برای مردم تفسیر و تأویل میکردند، ما نیز برای مردم تفسیر و تأویل میکنیم.
از سخنان گذشته میتوان نتیجه گرفت که هرچند ائمه اهل بیت علیهم السلام کتابهای پیامبران گذشته را در دست داشتند، ولی آن دسته از علوم و معارفی را به شیعیان خود میآموختند که خداوند متعال بر پیغمبرش (ص) نازل فرموده بود. پیامبر (ص) هم آن علوم را به دروازۀ شهر علم و گوش شنوای خویش، حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام تعلیم نمود و آن حضرت نیز آن علوم را به ائمۀ بعد از خود علیهم السلام منتقل کرد. شاعر چه نیکو سروده:
إذا شئت أن تبغی لنفسک مذهباً
و تعلم أن الناس فی نقل أخبار
فدع عنک قول الشافعی و مالک
و أحمد و المروی عن کعب أحبار
و وال أناساً قولهم و حدیثهم
روی جدُّنا عن جبرئیلَ عن الباری
***
پاسخ حدیث دوم
این حدیث نیز بر آنچه جزایری گفته دلالت نمیکند. نهایت دلالت حدیث آن است که امام صادق علیه السلام با دعای الیاس علیه السلام دعا میکرد. اما معلوم نیست که این دعا در کتابهای آسمانی بیان شده یا امام صادق علیه السلام از پدرانش از پیامبر (ص) نقل فرموده است.
بر مبنای این احتمالها، حدیث بر بینیازی از کتاب خدا دلالت نمیکند؛ زیرا صِرف دعاکردن امام علیه السلام به مانند یکی از انبیای گذشته، دلیل بر آن نیست که بگوییم ایشان از
ص:42
آنچه پیامبر اسلام (ص) آورده، دست برداشته است. اگر هم بپذیریم دعایی را که امامصادق علیه السلام میخواند، از یکی از کتابهای آسمانی گرفته و برای دیگران نقل کرده است، خللی بر ادعای ما وارد نمیشود؛ زیرا اشکالی ندارد که امام، مطالبی در زمینۀ دعا و مانند آن را از کتابهای پیامبران گذشته که دست تحریف به آنها نرسیده، برای ما بازگو کند. این کار بسیار شایستهتر از نقل سخن یهود و نصاراست که علمای اهلسنت آن را جایز شمردهاند.
روایتی را بخاری و ترمذی و احمد بن حنبل - که لفظ روایت از اینهاست - و ابوداوود و عدهای دیگر، از عبدالله بن عمر نقل میکنند که پیامبر (ص) فرمود:
از من تبلیغ کنید هرچند به یک آیه باشد و از بنیاسرائیل هرچه نقل کنید باکی نیست و هرکسی از روی قصد و عمد بر من دروغ ببندد، جایگاه او پر از آتش شود.
ابن حجر عسقلانی در توضیح این حدیث میگوید:
در نقل حدیث از آنها هیچ مشکلی نیست؛ زیرا پیامبر [ (ص) ] در ابتدا، بررسی و مطالعۀ کتابهای بنیاسرائیل و نقل حدیث از آنها را نهی کرده بود و این نهی، قبل از استقرار احکام اسلامی و قواعد دینی واقع شده بود تا مبادا فتنهای رخ دهد. با از بینرفتن احتمال خطر، گشایش حاصل شد و پیامبر [ (ص) ] نقل اخبار از آنها و مطالعۀ کتابهای ایشان را اجازه دادند؛ چون در شنیدن اخباری که در زمان آنها رخ داده، عبرتهایی وجود دارد. شافعی میگوید: «روشن است که پیامبر [ (ص) ] دروغگویی در نقل حدیث را اجازه نداده است؛ لذا معنای
ص:43
حدیث مذکور چنین میشود که از بنیاسرائیل احادیثی را نقل کنید که علم به دروغبودن آنها ندارید، و اما مطالبی را که احتمال صحت و وقوع آن را میدهید اشکالی ندارد که احادیثی از آنان دربارۀ آن نقل کنید»
مناوی میگوید:
مراد از «حدّثوا عن بنیاسرائیل» در حدیث مذکور، این است که قصهها، پند و اندرزها و مانند آن را که معنایشان روشن است، از بنیاسرائیل نقل کنید؛ زیرا در نقل این امور، برای خردمندان عبرتهاست. بر شما باکی نیست در نقل حدیث از آنها؛ هرچند بدون سند باشد؛ چون آوردن سند بهسبب فاصلۀ زمانی زیاد، ممکن نیست. پس غلبۀ ظنّ به اینکه آن مطالب از آنهاست، کافی است. بله، اگر معنای آن حدیث و مطلب روشن نباشد، نقل آن اشکال دارد.
جزایری میگوید: چگونه قرائت آن کتابهای منسوخ و تحریف شده جایز است، حال آنکه وقتی رسول خدا [ (ص) ]، عمر بن خطاب را درحالیکه برگهای از تورات در دستش بود، میبیند، به تندی او را با این گفتار سرزنش میکند: «مگر من برای شما شریعتی نورانی و پاکیزه نیاوردهام؟»
پاسخ به جزایری: چنانکه گذشت، کتابهای پیامبران گذشته - که نزد اهلبیت علیهم السلام باقی هستند - از تحریف مصون مانده است. ازاینرو، نقل مطالبی از آنها در موضوعاتی مانند دعا و موعظه جایز است؛ هرچند این کتابها منسوخ شدهاند. اما در این سرزنش و نهی پیامبر (ص) (خطاب به عمر) چند احتمال وجود دارد:
الف) شاید این ماجرا در آغاز بعثت بوده، و بعد از استقرار احکام اسلامی در جامعه، این نهی برداشته شده است؛ چنانکه از ابن حجر نیز این مطلب را نقل کردیم.
ص:44
ب) شاید پیامبر (ص) چون میدانست عمر میخواهد به مضمون آن برگه که شامل عقائد فاسد و احکام باطل یا منسوخ است، عمل کند، وی را نهی کرد. این بدان معنا نیست که ایشان نقل مطالبی مانند دعا، موعظه و مانند آن را نهی کرده باشد.
ج) شاید پیامبر (ص) بیم آن را داشت که مسلمانان، به تورات و انجیلی که در دست اهل کتاب است، توجه کنند و به چیزی از آنها اعتقاد پیدا کنند که صحیح نیست یا به چیزی عمل کنند که جایز نیست. ازاینرو عمر را نهی کرد تا درِ این فتنه بهسوی دین باز نشود.
ابوبکر جزایری میگوید: هر مسلمانی به هر شکلی از اشکال معتقد شود که از قرآن یا بعض آن بینیاز است، مرتد شده و از دایرۀ اسلام خارج است.
پاسخ به جزایری: ما در اینکه جایز نیست یک مسلمان، قرآن مجید را کنار گذاشته و مهجور نماید یا معتقد باشد با وجود کتابهای دیگر، به قرآن نیازی نیست هیچ نزاعی نداریم؛ زیرا بحث در این است که آیا شیعۀ امامیه، چنانکه جزایری گمان کرده، واقعاً معتقد است که با وجود تورات و انجیل میتوان از قرآن بینیاز شد؟ !
البته عقیدۀ شیعۀ امامیه دربارۀ قرآن، روشنتر از آن است که محتاج به توضیح و بیان باشد. ولی برای روشن شدن ذهنها و پاسخ به یاوهگویان، مطالبی را از علمای بزرگ این مذهب دربارۀ عقیدهشان به قرآن، بیان میکنیم:
١. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق (ره) (متوفای ٣٨١ه. ق) میگوید:
ما معتقدیم که قرآن، سخن خدا، وحی، فرستاده و کتاب اوست؛ باطل از پس و پیش در آن راه ندارد؛ از سوی حکیمِ علیم نازل شده، در بردارندۀ داستانهای
1- مؤلف محترم میتوانست با استناد به حدیثی که از اهل تسنن در جواز نقل مطالب از کتابهای انبیای گذشته رسیده، بر جزایری نقض کند. علاوه بر این، با حدیثی که فقط در منابع اهل تسنن آمده است، نمیتوان بر کسانی که در صدور و صحت چنین احادیثی تردید دارند، استدلال کرد. مترجم
واقعی است و همانا، گفتاری قاطع و روشنگر است. این کتاب، شوخی نیست؛ خدای تبارک و تعالی ایجادکننده، فروفرستنده، رب و متکلم به آن است.
٢. شیخ محمدحسین آل کاشفالغطاء (ره) میگوید:
شیعۀ امامیه معتقد است. . قرآنی که در دست مسلمانان است، همان کتابی است که خداوند برای پیامبر (ص) نازل فرمود تا معجزۀ او باشد و به وسیلۀ آن تحدّی نماید و همچنین برای آموزش احکام و بیان حلال و حرام باشد؛ بهدرستیکه در آن، هیچکاستی و زیادتی و تحریفی نیست. این عقیده مورد اجماع شیعه است. ٢
. شیخ محمدرضا مظفر (ره) میگوید:
ما معتقدیم که قرآن همان وحی الهی است که از سوی خداوند نازل شده و بر زبان پیامبر اکرم (ص) جاری گشته است؛ در آن، بیان برای هر چیزی هست و در زمینه بلاغت و فصاحت و حقایقی که در خود دارد و معارف عالیه، معجزۀ جاویدان پیامبر (ص) است که بشر از آوردن همانند آن عاجز است و دست تحریف و تغییر در آن راه ندارد. این کتابی که در میان ماست و آن را تلاوت میکنیم، همان قرآنی است که بر پیامبر (ص) نازل گشته و هرکس غیر از این را ادعا کند و بگوید، سنتشکن، مغالطهگر یا شبههافکن است و بر طریق هدایت نیست. بنابراین، قرآن کلام خداست
لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ
. (فصلت:
4
٢)
شگفتا که جزایری با انتخاب این دو حدیث از کتاب کافی و دلیل دانستن آنها بر
ص:46
اینکه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان، با وجود تورات و انجیل تحریفشده، خود را از قرآن بینیاز میدانند، میخواهد به نتیجهای که دلخواهش است، برسد؛ یعنی هرکس اعتقاد داشته باشد که با وجود کتابهای آسمانی، به قرآن نیازی ندارد، کافر و مرتد و از دایرۀ اسلام بیرون است و شیعیان به دلالت این دو حدیث، چنین عقیدهای دارند. ازاینرو ایشان با همین دو حدیث ضعیف و نیز با معنایی که هیچ دلالتی بر آن ندارد، شیعه را تکفیر کرده و نسبت به احادیث صحیح زیادی که کلینی (ره) در کافی در باب فضل قرآن و فضیلت قرائت و عمل به آن آورده، بیاعتنا بوده است. درحالیکه مرحوم کلینی (ره) بخشی جداگانه از کتاب کافی را به قرآن اختصاص داده و عنوان آن را «کتاب فضلالقرآن» نامیده است و در آن ١٢
4
حدیث در موضوعات گوناگون و بابهای متنوع به یادگار گذاشته است که به برخی از عناوین این بابها اشاره میشود:
باب فضل حامل القرآن؛ بابی در فضیلت کسی که حامل قرآن باشد.
باب من یتعلّم القرآن بمشقّة؛ بابی در ثواب کسی که قرآن را به سختی یاد گیرد.
باب من حفظ القرآن ثم نسیه؛ بابی در حکم کسی که قرآن را حفظ نماید، سپس آن را فراموش کند.
باب البیوت التی یقرأ فیها القرآن؛ بابی در فضیلت خانههایی که در آنها قرآن خوانده میشود.
باب ثواب قرائة القرآن؛ بابی در پاداش قرائت قرآن.
باب قرائة القرآن فی المصحف؛ بابی در فضیلت خواندن قرآن از روی نوشتۀ قرآن.
باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن؛ بابی در پاداش ترتیل قرآن با صدای زیبا.
باب من یظهر الغشیة عند قرائة القرآن؛ بابی در حکم کسی که هنگام قرآنخواندن، خود را به غش میزند.
باب فی کم یقرأ القرآن و یختم؛ بابی در مدت زمانی که قرآن خوانده و ختم شود.
باب فی أن القرآن یرفع کما أنزل؛ بابی در اینکه قرآن بالا میرود، همانگونه که نازل
ص:47
شده است.
باب فضل القرآن؛ بابی در فضیلت قرآن.
دربارۀ فضیلت کسی که به قرآن عمل میکند و آن را حفظ مینماید، روایتی صحیح از فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام آمده است که میفرماید: «حافظ قرآن که بدان عمل کند، همراه فرشتگان پیغامبرِ گرامی و نیکوکردار است»
از جمله روایاتی که دربارۀ سفارش به قرائت قرآن آمده، روایت صحیحۀ حریز از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «قرآن، عهد و فرمان خدا با خلقش است. پس چه شایسته است که انسان مسلمان در عهد و فرمان او بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن را بخواند»
امام صادق علیه السلام در باب ثواب قرائت قرآن، در روایت صحیحه(4)فضیل بن یسار، میفرماید:
چه چیز بازمیدارد تاجری را که در بازار مشغول تجارت است از اینکه چون شبهنگام به خانه بازمیگردد، نخوابد تا یک سوره از قرآن بخواند و به جای هر آیه که میخواند، برایش ده حسنه نوشته شود و ده گناه از او پاک گردد.
مرحوم کلینی (ره) در باب «الردّ إلی الکتاب و السُنّة» روایاتی را آورده که دلالت میکنند، هیچ حلال و حرام و هیچ چیزی نیست که مردم به آن احتیاج داشته باشند، مگر اینکه در کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) آمده است.
ص:48
4
٨از دیگر روایات این دسته، صحیحۀ حمّاد است که میگوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ چیزی نیست، مگر اینکه دربارۀ آن آیۀ قرآنی یا سُنتی وارد شده است»
در موثّقه
سماعه، راوی از امام کاظم علیه السلام میپرسد: «آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) موجود است یا شما هم در آن، گفتاری دارید؟» حضرت فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنت پیغمبرش هست»
در باب «الاخذ بالسنة و شواهد الکتاب» نیز روایاتی ذکر میکند که انسان را ملزم به عملکردن به احادیثی میکنند که موافق با قرآن میباشند، و دربارۀ احادیثی که مخالف با قرآن هستند، نیز حکم به دورانداختن میکنند.
از جملۀ آن روایات، صحیحۀ ایوب بن حُر است که میگوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود: هر موضوعی باید به قرآن و سنت ارجاع شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، دروغی است خوشنما»
در این باب، هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام روایتی را نقل میکند که فرمود:
پیغمبر (ص) در منا سخنرانی کرده، فرمود: «ای مردم! آنچه از جانب من به شما رسید و موافق قرآن بود، آن را من گفتهام و آنچه به شما رسید و مخالف قرآن بود، من آن را نگفتهام»
بنابراین کسی که معتقد به این روایاتباشد، نمیتواند ادعا کند که با وجود کتابهای انبیای گذشته - هرچند تحریف نشده باشند - از قرآن بینیاز است. پس میتوان نتیجه گرفت که تمسک جُستن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان به قرآن مجید، اعتمادشان بر آن و استدلالکردن به وسیلۀ آن، بر کسی پوشیده نیست و انکار این حقیقت، زورگویی آشکار و سفسطهای روشن است.
ص:49
کشف حقیقت دوم
اعتقاد به جمعآوری و حفظ قرآن فقط توسط شیعه
[ اعتقاد به جمعآوری و حفظ قرآن فقط توسط شیعه]
اشاره
ابوبکر جزایری مینویسد: شیعیان اعتقاد دارند که کسی از صحابه پیامبر [ (ص) ] قرآن را گردآوری و حفظ نکرده، مگر علی و ائمه اهل بیت [ علیهم السلام ].
حدیث اول
صاحب کتاب کافی این اعتقاد را ثابت کرده و با روایتی بر آن استدلال نموده است. کلینی از جابر نقل میکند که میگوید:
از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «جز دروغگو هیچکس از مردم ادعا نکند که تمام قرآن را [چنانکه نازل شده] جمع کرده است و کسی جز علی بن ابیطالب علیه السلام و امامان علیهم السلام پس از وی، آن را چنانکه خدای تعالی فرستاده، جمع و نگهداری نکردهاند» .
پاسخ به جزایری: کلینی (ره) دستهای از روایات را در باب
«أنه لم یجمع القرآن کلّه إلا الأئمة علیهم السلام و أنّهم یعلمون علمه کلّه»
آورده که یکی از آنها همان حدیثی است
1- اصول کافی، ج١، ص٢٢٨، کتابالحجة، باب «تمامی قرآن را جز ائمه علیهم السلام کسی دیگر جمع نکرده و تنها ایشان همۀ آن را میدانند» .
ص:52
که جزایری در بیان حقیقت دوم بدان استناد کرده که در سند این حدیث، «عمرو بن ابیمقدام» است که در وثاقت او اختلافنظر است. علامه مجلسی (ره) میگوید: «در سند حدیث اول اختلاف شده است»
از کلمات بزرگان ظاهر میگردد که بیشتر علما به تضعیف او نظر دارند.
به هر ترتیب، وثاقت این راوی با دلیل محکم و مورد اعتمادی ثابت نشده است و کلام علما دربارۀ او مختلف است. ابن غضائری در جایی او را توثیق کرده و در سخنی دیگر، وی را تضعیف نموده است.
علامه حلی در کتاب خلاصه، یکبار او را در قسم اول (مخصوص راویان موثق) و یکبار در قسم دوم (مخصوص راویان ضعیف) ذکر کرده است.(3)ابن داوود نیز در رجالش چنین عمل کرده است.(4)بنابراین به علت مجهولبودن حال این راوی، نمیتوان به حدیث وی اعتماد کرد.