کشف حقایق

کشف حقایق0%

کشف حقایق نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

کشف حقایق

نویسنده: : علی آل محسن
گروه:

مشاهدات: 7469
دانلود: 2674

توضیحات:

کشف حقایق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7469 / دانلود: 2674
اندازه اندازه اندازه
کشف حقایق

کشف حقایق

نویسنده:
فارسی

همان‌طور که پیامبران گذشته می‌خواندند، ما هم می‌خوانیم و همان‌گونه که

1- اسعاف الراغبین، ص١ 5 ٠ و سیوطی در کتابش «العرف الوردی فی اخبار المهدی» که در حاشیۀ کتاب «الحاوی للفتاوی، ج٢، ص٨١» چاپ شده، به نقل از ابوعمرو دانی در سنن خودش از ابن شوذب می‌گوید: «به‌درستی مهدی نامیده شده برای اینکه ایشان به سوی کوهی از کوه‌های شام هدایت می‌کند که از آن تورات را بیرون می‌آورد و به آن بر یهود استدلال می‌کند، پس به دست ایشان جماعتی از یهود اسلام می‌آورند» .

2- جواهرالکلام، ج٢٢، ص 6 ٠.

ص:41             

آنها بیان می‌کردند، ما هم بیان می‌کنیم؛ یعنی آنچه ما از آن کتاب‌ها می‌خوانیم عین همان چیزی است که انبیا علیهم السلام از آن کتاب‌ها می‌خواندند؛ بدون هیچ‌گونه تحریف و تغییری، و همان‌گونه که آنان برای مردم تفسیر و تأویل می‌کردند، ما نیز برای مردم تفسیر و تأویل می‌کنیم.

از سخنان گذشته می‌توان نتیجه گرفت که هرچند ائمه اهل بیت علیهم السلام کتاب‌های پیامبران گذشته را در دست داشتند، ولی آن دسته از علوم و معارفی را به شیعیان خود می‌آموختند که خداوند متعال بر پیغمبرش (ص) نازل فرموده بود. پیامبر (ص) هم آن علوم را به دروازۀ شهر علم و گوش شنوای خویش، حضرت امیرالمؤمنین، علی علیه السلام تعلیم نمود و آن حضرت نیز آن علوم را به ائمۀ بعد از خود علیهم السلام منتقل کرد. شاعر چه نیکو سروده:

إذا شئت أن تبغی لنفسک مذهباً

و تعلم أن الناس فی نقل أخبار

فدع عنک قول الشافعی و مالک

و أحمد و المروی عن کعب أحبار

و وال أناساً قولهم و حدیثهم

روی جدُّنا عن جبرئیلَ عن الباری (1)

***

پاسخ حدیث دوم

این حدیث نیز بر آنچه جزایری گفته دلالت نمی‌کند. نهایت دلالت حدیث آن است که امام صادق علیه السلام با دعای الیاس علیه السلام دعا می‌کرد. اما معلوم نیست که این دعا در کتاب‌های آسمانی بیان شده یا امام صادق علیه السلام از پدرانش از پیامبر (ص) نقل فرموده است.

بر مبنای این احتمال‌ها، حدیث بر بی‌نیازی از کتاب خدا دلالت نمی‌کند؛ زیرا صِرف دعاکردن امام علیه السلام به مانند یکی از انبیای گذشته، دلیل بر آن نیست که بگوییم ایشان از

1- اگر خواستی برای خود مذهبی اختیار کنی و علم به مردم در نقل اخبار پیدا کنی، پس قول شافعی و مالک و احمد و آنچه را از کعب الأحبار نقل شده، رها کن و از کسانی پیروی کن که گفتار و حدیث آنها این باشد که «روایت کرد جدّ ما از جبرئیل از خداوند باری تعالی» .

ص:42

آنچه پیامبر اسلام (ص) آورده، دست برداشته است. اگر هم بپذیریم دعایی را که امام‌صادق علیه السلام می‌خواند، از یکی از کتاب‌های آسمانی گرفته و برای دیگران نقل کرده است، خللی بر ادعای ما وارد نمی‌شود؛ زیرا اشکالی ندارد که امام، مطالبی در زمینۀ دعا و مانند آن را از کتاب‌های پیامبران گذشته که دست تحریف به آنها نرسیده، برای ما بازگو کند. این کار بسیار شایسته‌تر از نقل سخن یهود و نصاراست که علمای اهل‌سنت آن را جایز شمرده‌اند.

روایتی را بخاری و ترمذی و احمد بن حنبل - که لفظ روایت از اینهاست - و ابوداوود و عده‌ای دیگر، از عبدالله بن عمر نقل می‌کنند که پیامبر (ص) فرمود:

از من تبلیغ کنید هرچند به یک آیه باشد و از بنی‌اسرائیل هرچه نقل کنید باکی نیست و هرکسی از روی قصد و عمد بر من دروغ ببندد، جایگاه او پر از آتش شود. (1)

ابن حجر عسقلانی در توضیح این حدیث می‌گوید:

در نقل حدیث از آنها هیچ مشکلی نیست؛ زیرا پیامبر [ (ص) ] در ابتدا، بررسی و مطالعۀ کتاب‌های بنی‌اسرائیل و نقل حدیث از آنها را نهی کرده بود و این نهی، قبل از استقرار احکام اسلامی و قواعد دینی واقع شده بود تا مبادا فتنه‌ای رخ دهد. با از بین‌رفتن احتمال خطر، گشایش حاصل شد و پیامبر [ (ص) ] نقل اخبار از آنها و مطالعۀ کتاب‌های ایشان را اجازه دادند؛ چون در شنیدن اخباری که در زمان آنها رخ داده، عبرت‌هایی وجود دارد. شافعی می‌گوید: «روشن است که پیامبر [ (ص) ] دروغ‌گویی در نقل حدیث را اجازه نداده است؛ لذا معنای

1- صحیح بخاری، ج 4 ، ص ٢٠٧؛ سنن ابی‌داوود، ج٣، ص٢٢٣؛ مسند احمد بن حنبل، ج٢، صص١ 5 ٩، ٢٠٢، 4 ٧ 4 ، 5 ٠٢ و ج٣، ص 46 ؛ سنن دارمی، ج١، ص١٣ 6 ؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص 4 ٠؛ صحیح سنن ابی‌داوود، ج٢، ص 6 ٩٧؛ صحیح الجامع‌الصغیر، ج٢، ص 6 ٠٠؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج٨، صص 5 ٠ و 5 ١؛ الجامع‌الصغیر، ج١، ص 5 ٧٠.

ص:43

حدیث مذکور چنین می‌شود که از بنی‌اسرائیل احادیثی را نقل کنید که علم به دروغ‌بودن آنها ندارید، و اما مطالبی را که احتمال صحت و وقوع آن را می‌دهید اشکالی ندارد که احادیثی از آنان دربارۀ آن نقل کنید» (1)

مناوی می‌گوید:

مراد از «حدّثوا عن بنی‌اسرائیل» در حدیث مذکور، این است که قصه‌ها، پند و اندرزها و مانند آن را که معنایشان روشن است، از بنی‌اسرائیل نقل کنید؛ زیرا در نقل این امور، برای خردمندان عبرت‌هاست. بر شما باکی نیست در نقل حدیث از آنها؛ هرچند بدون سند باشد؛ چون آوردن سند به‌سبب فاصلۀ زمانی زیاد، ممکن نیست. پس غلبۀ ظنّ به اینکه آن مطالب از آنهاست، کافی است. بله، اگر معنای آن حدیث و مطلب روشن نباشد، نقل آن اشکال دارد. (2)

جزایری می‌گوید: چگونه قرائت آن کتاب‌های منسوخ و تحریف شده جایز است، حال آنکه وقتی رسول خدا [ (ص) ]، عمر بن خطاب را درحالی‌که برگه‌ای از تورات در دستش بود، می‌بیند، به تندی او را با این گفتار سرزنش می‌کند: «مگر من برای شما شریعتی نورانی و پاکیزه نیاورده‌ام؟»

پاسخ به جزایری: چنان‌که گذشت، کتاب‌های پیامبران گذشته - که نزد اهل‌بیت علیهم السلام باقی هستند - از تحریف مصون مانده است. ازاین‌رو، نقل مطالبی از آنها در موضوعاتی مانند دعا و موعظه جایز است؛ هرچند این کتاب‌ها منسوخ شده‌اند. اما در این سرزنش و نهی پیامبر (ص) (خطاب به عمر) چند احتمال وجود دارد:

الف) شاید این ماجرا در آغاز بعثت بوده، و بعد از استقرار احکام اسلامی در جامعه، این نهی برداشته شده است؛ چنان‌که از ابن حجر نیز این مطلب را نقل کردیم.

1- فتح الباری، ج 6 ، ص٣٨٨.

2- فیض القدیر، ج٣، ص٣٧٧.

ص:44

ب) شاید پیامبر (ص) چون می‌دانست عمر می‌خواهد به مضمون آن برگه که شامل عقائد فاسد و احکام باطل یا منسوخ است، عمل کند، وی را نهی کرد. این بدان معنا نیست که ایشان نقل مطالبی مانند دعا، موعظه و مانند آن را نهی کرده باشد.

ج) شاید پیامبر (ص) بیم آن را داشت که مسلمانان، به تورات و انجیلی که در دست اهل کتاب است، توجه کنند و به چیزی از آنها اعتقاد پیدا کنند که صحیح نیست یا به چیزی عمل کنند که جایز نیست. ازاین‌رو عمر را نهی کرد تا درِ این فتنه به‌سوی دین باز نشود. (1)

ابوبکر جزایری می‌گوید: هر مسلمانی به هر شکلی از اشکال معتقد شود که از قرآن یا بعض آن بی‌نیاز است، مرتد شده و از دایرۀ اسلام خارج است.

پاسخ به جزایری: ما در اینکه جایز نیست یک مسلمان، قرآن مجید را کنار گذاشته و مهجور نماید یا معتقد باشد با وجود کتاب‌های دیگر، به قرآن نیازی نیست هیچ نزاعی نداریم؛ زیرا بحث در این است که آیا شیعۀ امامیه، چنان‌که جزایری گمان کرده، واقعاً معتقد است که با وجود تورات و انجیل می‌توان از قرآن بی‌نیاز شد؟ !

البته عقیدۀ شیعۀ امامیه دربارۀ قرآن، روشن‌تر از آن است که محتاج به توضیح و بیان باشد. ولی برای روشن شدن ذهن‌ها و پاسخ به یاوه‌گویان، مطالبی را از علمای بزرگ این مذهب دربارۀ عقیده‌شان به قرآن، بیان می‌کنیم:

١. ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، معروف به شیخ صدوق (ره) (متوفای ٣٨١ه. ق) می‌گوید:

ما معتقدیم که قرآن، سخن خدا، وحی، فرستاده و کتاب اوست؛ باطل از پس و پیش در آن راه ندارد؛ از سوی حکیمِ علیم نازل شده، در بردارندۀ داستان‌های

1- مؤلف محترم می‌توانست با استناد به حدیثی که از اهل تسنن در جواز نقل مطالب از کتاب‌های انبیای گذشته رسیده، بر جزایری نقض کند. علاوه بر این، با حدیثی که فقط در منابع اهل تسنن آمده است، نمی‌توان بر کسانی که در صدور و صحت چنین احادیثی تردید دارند، استدلال کرد. مترجم

واقعی است و همانا، گفتاری قاطع و روشنگر است. این کتاب، شوخی نیست؛ خدای تبارک و تعالی ایجادکننده، فروفرستنده، رب و متکلم به آن است. (1)

٢. شیخ محمدحسین آل کاشف‌الغطاء (ره) می‌گوید:

شیعۀ امامیه معتقد است. . قرآنی که در دست مسلمانان است، همان کتابی است که خداوند برای پیامبر (ص) نازل فرمود تا معجزۀ او باشد و به وسیلۀ آن تحدّی نماید و همچنین برای آموزش احکام و بیان حلال و حرام باشد؛ به‌درستی‌که در آن، هیچ‌کاستی و زیادتی و تحریفی نیست. این عقیده مورد اجماع شیعه است. ٢ (2)٣ . شیخ محمدرضا مظفر (ره) می‌گوید:

ما معتقدیم که قرآن همان وحی الهی است که از سوی خداوند نازل شده و بر زبان پیامبر اکرم (ص) جاری گشته است؛ در آن، بیان برای هر چیزی هست و در زمینه بلاغت و فصاحت و حقایقی که در خود دارد و معارف عالیه، معجزۀ جاویدان پیامبر (ص) است که بشر از آوردن همانند آن عاجز است و دست تحریف و تغییر در آن راه ندارد. این کتابی که در میان ماست و آن را تلاوت می‌کنیم، همان قرآنی است که بر پیامبر (ص) نازل گشته و هرکس غیر از این را ادعا کند و بگوید، سنت‌شکن، مغالطه‌گر یا شبهه‌افکن است و بر طریق هدایت نیست. بنابراین، قرآن کلام خداست لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ (3) . (فصلت: 4 ٢)

شگفتا که جزایری با انتخاب این دو حدیث از کتاب کافی و دلیل دانستن آنها بر

1- عقائدالصدوق، ص ٣٠.

2- اصل الشیعة و اصولها، ص ١٣٢.

3- که هیچ‌گونه باطلی نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمی‌آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است، عقائدالامامیة، ص ٩ 5.

ص:46

اینکه اهل بیت علیهم السلام و شیعیان، با وجود تورات و انجیل تحریف‌شده، خود را از قرآن بی‌نیاز می‌دانند، می‌خواهد به نتیجه‌ای که دلخواهش است، برسد؛ یعنی هرکس اعتقاد داشته باشد که با وجود کتاب‌های آسمانی، به قرآن نیازی ندارد، کافر و مرتد و از دایرۀ اسلام بیرون است و شیعیان به دلالت این دو حدیث، چنین عقیده‌ای دارند. ازاین‌رو ایشان با همین دو حدیث ضعیف و نیز با معنایی که هیچ دلالتی بر آن ندارد، شیعه را تکفیر کرده و نسبت به احادیث صحیح زیادی که کلینی (ره) در کافی در باب فضل قرآن و فضیلت قرائت و عمل به آن آورده، بی‌اعتنا بوده است. درحالی‌که مرحوم کلینی (ره) بخشی جداگانه از کتاب کافی را به قرآن اختصاص داده و عنوان آن را «کتاب فضل‌القرآن» نامیده است و در آن ١٢ 4 حدیث در موضوعات گوناگون و باب‌های متنوع به یادگار گذاشته است که به برخی از عناوین این باب‌ها اشاره می‌شود:

باب فضل حامل القرآن؛ بابی در فضیلت کسی که حامل قرآن باشد.

باب من یتعلّم القرآن بمشقّة؛ بابی در ثواب کسی که قرآن را به سختی یاد گیرد.

باب من حفظ القرآن ثم نسیه؛ بابی در حکم کسی که قرآن را حفظ نماید، سپس آن را فراموش کند.

باب البیوت التی یقرأ فیها القرآن؛ بابی در فضیلت خانه‌هایی که در آنها قرآن خوانده می‌شود.

باب ثواب قرائة القرآن؛ بابی در پاداش قرائت قرآن.

باب قرائة القرآن فی المصحف؛ بابی در فضیلت خواندن قرآن از روی نوشتۀ قرآن.

باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن؛ بابی در پاداش ترتیل قرآن با صدای زیبا.

باب من یظهر الغشیة عند قرائة القرآن؛ بابی در حکم کسی که هنگام قرآن‌خواندن، خود را به غش می‌زند.

باب فی کم یقرأ القرآن و یختم؛ بابی در مدت زمانی که قرآن خوانده و ختم شود.

باب فی أن القرآن یرفع کما أنزل؛ بابی در اینکه قرآن بالا می‌رود، همان‌گونه که نازل

ص:47

شده است.

باب فضل القرآن؛ بابی در فضیلت قرآن. (1)

دربارۀ فضیلت کسی که به قرآن عمل می‌کند و آن را حفظ می‌نماید، روایتی صحیح از فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام آمده است که می‌فرماید: «حافظ قرآن که بدان عمل کند، همراه فرشتگان پیغامبرِ گرامی و نیکوکردار است» (2)

از جمله روایاتی که دربارۀ سفارش به قرائت قرآن آمده، روایت صحیحۀ حریز از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «قرآن، عهد و فرمان خدا با خلقش است. پس چه شایسته است که انسان مسلمان در عهد و فرمان او بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن را بخواند» (3)

امام صادق علیه السلام در باب ثواب قرائت قرآن، در روایت صحیحه(4)فضیل بن یسار، می‌فرماید:

چه چیز بازمی‌دارد تاجری را که در بازار مشغول تجارت است از اینکه چون شب‌هنگام به خانه بازمی‌گردد، نخوابد تا یک سوره از قرآن بخواند و به جای هر آیه که می‌خواند، برایش ده حسنه نوشته شود و ده گناه از او پاک گردد. (5)

مرحوم کلینی (ره) در باب «الردّ إلی الکتاب و السُنّة» روایاتی را آورده که دلالت می‌کنند، هیچ حلال و حرام و هیچ چیزی نیست که مردم به آن احتیاج داشته باشند، مگر اینکه در کتاب خدا و سنت پیامبرش (ص) آمده است.

1- ر. ک: جزء دوم اصول کافی، از صص 5 ٩ 6 - 6 ٣ 4.

2- اصول کافی، ج٢، ص 6 ٠٣.

3- همان، ص 6 ٠٩.

4- صحیحه به روایتی گفته می‌شود که سند روایت با راویان عادل امامی به معصوم متصل شود. مترجم

5- اصول کافی، ج٢، ص 6 ٠٩.

ص:48

4 ٨از دیگر روایات این دسته، صحیحۀ حمّاد است که می‌گوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ چیزی نیست، مگر اینکه دربارۀ آن آیۀ قرآنی یا سُنتی وارد شده است» (1)

در موثّقه (2) سماعه، راوی از امام کاظم علیه السلام می‌پرسد: «آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) موجود است یا شما هم در آن، گفتاری دارید؟» حضرت فرمود: «همه چیز در کتاب خدا و سنت پیغمبرش هست» (3)

در باب «الاخذ بالسنة و شواهد الکتاب» نیز روایاتی ذکر می‌کند که انسان را ملزم به عمل‌کردن به احادیثی می‌کنند که موافق با قرآن می‌باشند، و دربارۀ احادیثی که مخالف با قرآن هستند، نیز حکم به دورانداختن می‌کنند.

از جملۀ آن روایات، صحیحۀ ایوب بن حُر است که می‌گوید: «از امام صادق علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: هر موضوعی باید به قرآن و سنت ارجاع شود و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد، دروغی است خوش‌نما» (4)

در این باب، هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام روایتی را نقل می‌کند که فرمود:

پیغمبر (ص) در منا سخنرانی کرده، فرمود: «ای مردم! آنچه از جانب من به شما رسید و موافق قرآن بود، آن را من گفته‌ام و آنچه به شما رسید و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته‌ام» (5)

بنابراین کسی که معتقد به این روایات‌باشد، نمی‌تواند ادعا کند که با وجود کتاب‌های انبیای گذشته - هرچند تحریف نشده باشند - از قرآن بی‌نیاز است. پس می‌توان نتیجه گرفت که تمسک جُستن اهل بیت علیهم السلام و شیعیان به قرآن مجید، اعتمادشان بر آن و استدلال‌کردن به وسیلۀ آن، بر کسی پوشیده نیست و انکار این حقیقت، زورگویی آشکار و سفسطه‌ای روشن است.

1- همان، ج١، ص 6 ١١.

2- موثقه به روایتی گفته می‌شود که سند روایت با راویان ثقه به معصوم متصل شود، هرچند برخی از آنان غیر امامی باشند.

3- اصول کافی، ج١، ص 5 ٩.

4- همان، ص 6 ٩.

5- همان.

ص:49

کشف حقیقت دوم

اعتقاد به جمع‌آوری و حفظ قرآن فقط توسط شیعه

[ اعتقاد به جمع‌آوری و حفظ قرآن فقط توسط شیعه]

اشاره

ابوبکر جزایری می‌نویسد: شیعیان اعتقاد دارند که کسی از صحابه پیامبر [ (ص) ] قرآن را گردآوری و حفظ نکرده، مگر علی و ائمه اهل بیت [ علیهم السلام ].

حدیث اول

صاحب کتاب کافی این اعتقاد را ثابت کرده و با روایتی بر آن استدلال نموده است. کلینی از جابر نقل می‌کند که می‌گوید:

از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: «جز دروغگو هیچ‌کس از مردم ادعا نکند که تمام قرآن را [چنان‌که نازل شده] جمع کرده است و کسی جز علی بن ابی‌طالب علیه السلام و امامان علیهم السلام پس از وی، آن را چنان‌که خدای تعالی فرستاده، جمع و نگهداری نکرده‌اند» .

پاسخ به جزایری: کلینی (ره) دسته‌ای از روایات را در باب «أنه لم یجمع القرآن کلّه إلا الأئمة علیهم السلام و أنّهم یعلمون علمه کلّه» (1) آورده که یکی از آنها همان حدیثی است

1- اصول کافی، ج١، ص٢٢٨، کتاب‌الحجة، باب «تمامی قرآن را جز ائمه علیهم السلام کسی دیگر جمع نکرده و تنها ایشان همۀ آن را می‌دانند» .

ص:52

که جزایری در بیان حقیقت دوم بدان استناد کرده که در سند این حدیث، «عمرو بن ابی‌مقدام» است که در وثاقت او اختلاف‌نظر است. علامه مجلسی (ره) می‌گوید: «در سند حدیث اول اختلاف شده است» (1) از کلمات بزرگان ظاهر می‌گردد که بیشتر علما به تضعیف او نظر دارند. (2)

به هر ترتیب، وثاقت این راوی با دلیل محکم و مورد اعتمادی ثابت نشده است و کلام علما دربارۀ او مختلف است. ابن غضائری در جایی او را توثیق کرده و در سخنی دیگر، وی را تضعیف نموده است.

علامه حلی در کتاب خلاصه، یک‌بار او را در قسم اول (مخصوص راویان موثق) و یک‌بار در قسم دوم (مخصوص راویان ضعیف) ذکر کرده است.(3)ابن داوود نیز در رجالش چنین عمل کرده است.(4)بنابراین به علت مجهول‌بودن حال این راوی، نمی‌توان به حدیث وی اعتماد کرد.

حدیث دوم

کلینی از محمد بن حسین از محمد بن حسن از محمد بن سنان از عمار بن مروان از منخَّل از جابر از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند که حضرت فرمود: «جز اوصیای پیغمبر (ص) کسی نمی‌تواند ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست» .

این حدیث نیز با وجود محمد بن سنان و منخَّل، ضعیف است. شرح حال محمدبن سنان قبلاً گذشت. اما منخّل که نام کامل او «منخَّل بن جمیل اسدی» است، بسیار ضعیف است.

1- مرآة العقول، ج٣، ص٢٠.

2- ر. ک: تنقیح‌المقال، ج٢، ص٣٣ 4 و رجال علامه، ص ٢ 4 ١.

3- رجال علامه، صص ١٢٠ و ٢ 4 ١.

4- ر. ک: تنقیح‌المقال، ج٢، ص ٣٢ 4.

ص:53

نجاشی دربارۀ او می‌گوید: «وی ضعیف و روایتش فاسد است» (1) ابن‌غضائری می‌گوید: «او ضعیف است و در مذهبش غلو وجود دارد» (2) علامه می‌گوید: «او کوفی و ضعیف است و در مذهبش غلو و مبالغه‌گویی وجود دارد» .

محمدبن مسعود می‌گوید: «از علی بن حسن (3) دربارۀ منخل بن جمیل سؤال کردم، گفت: او چیزی نیست و متهم [به دروغگویی] است» (4) مامقانی می‌گوید: «همه علما بر ضعف او اتفاق‌نظر دارند» (5)

اما دیگر روایات این باب همگی دلالت می‌کنند که علم به تمام قرآن نزد ائمه اطهار علیهم السلام است؛ به چند نمونه از این روایات اشاره می‌کنیم:

- سلمة بن محرز می‌گوید:

شنیدم امام باقر علیه السلام می‌فرمود: «از جمله علومی که به ما داده شده، علم تفسیر قرآن و احکام آن و علم تغییر زمان و حوادث آن است. .» سپس فرمود: «اگر رازنگه‌دارانی یا افراد مورد اطمینانی را می‌دیدیم، می‌گفتیم (6) و خداوند یاری‌رسان است» .

- عبدالاعلی مولی آل‌سام گوید:

شنیدم امام صادق علیه السلام می‌فرمود: «به خدا سوگند! من کتاب خدا را از آغاز تا پایانش می‌دانم؛ چنان‌که گویی در کف دست من است؛ در قرآن خبر آسمان

1- رجال نجاشی، ج٢، ص ٣٧٢.

2- ر. ک: تنقیح المقال، ج٣، ص ٢ 4 ٧.

3- در متن عربی علی بن الحسین آمده است. ولی در مصدر آن علی بن الحسن می‌باشد که مقصود از آن علی بن‌حسن بن علی بن فضال، استاد محمد بن مسعود عیاشی است. مترجم

4- رجال علامه، ص ٢ 6 ١.

5- تنقیح المقال، ج٣، ص ٢ 4 ٧.

6- مجلسی در مرآة العقول، ج٣، صص ٣٢ و٣٣ می‌گوید: «أوعیة» جمع وعاء است. . ؛ یعنی قلب‌هایی که رازها را پنهان و محافظت می‌کنند.

ص:54

و زمین و خبر گذشته و آینده است؛ خدای عزوجل می‌فرماید: بیان هر چیز در آن است» (1)

- نیز عبدالرحمان بن کثیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «به خدا سوگند! علم همۀ کتاب نزد ماست» (2)

- در حسنه (3) یا صحیحۀ بُرید بن معاویه آمده است:

برای امام باقر علیه السلام آیۀ شریفۀ قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (4) را خواندم. حضرت فرمود: «خدا ما را قصد کرده و علی علیه السلام بعد از پیغمبر (ص) ، اول ما و افضل ما و بهترین ما خاندان است» (5)

با توجه به اینکه در اینجا درصدد بیان معرفت ائمه علیهم السلام به علم کتاب خدا نیستیم، تنها به بررسی دو حدیث اوّل این باب می‌پردازیم؛ احادیثی که جزایری، حقیقت دوم خودش را بر اساس آنها بیان کرده است.

اشکال جزایری در دلالت این دو حدیث

جزایری می‌گوید: این اعتقاد که جز ائمه اهل بیت شخص دیگری از مسلمانان قرآن را جمع‌آوری و حفظ نکرده، فاسد و باطل است و هدف از این سخن، تکفیر همه مسلمانان، جز ائمه اهل بیت و شیعیان آنهاست و همین در فساد و بطلان و شرّبودن

1- الکافی، ج ١، ص ٢٢٩.

2- همان، ص ٢٣٠.

3- حسنه به روایتی گفته می‌شود که با راویان امامی به معصوم متصل شود، برخی از آنان عادل و برخی دیگر ممدوح باشند. تردید مصنف در اینکه روایت صحیحه است یا حسنه، به علت وجود ابراهیم بن هاشم در سند حدیث است که گروهی او را توثیق کرده و گروهی او را ممدوح می‌دانند. مترجم

4- بگو کافی است که خداوند کسی که علم کتاب [و آگاهی بر قرآن] نزد اوست، میان من و شما گواه باشند. رعد: 4 ٣

5- الکافی، ج ١، ص ٢٢٩.

ص:55

این عقیده کافی است.

پاسخ به جزایری: منظور از جمع‌آوری و حفظ قرآن در دو حدیث ذکر شده، جمع‌کردن سوره‌ها و آیات قرآن در یک کتاب نیست. بلکه مقصود، یکی از دو معنای زیر است:

معنای اول

منظور از جمع‌آوری و حفظ، علم به تفسیر قرآن و شناخت احکام و معارف آن است. شاهد این معنا فرمودۀ امام علیه السلام در حدیث دوم است که فرمود: «جز اوصیای پیغمبر (ص) کسی را نرسد که ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست» .

از این روایت ظاهر می‌شود که اگر مراد از جمع‌آوری قرآن در این حدیث، جمع‌آوری الفاظ قرآن در یک کتاب باشد، بی‌شک بیشتر مسلمانان می‌توانستند ادعا کنند که تمام قرآن نزد آنهاست. اما ادعای علم به قرآن و شناخت آیات و معانی ظاهری و باطنی آن، همان‌گونه که خداوند متعال نازل فرموده است، فقط توسط اهل بیت پیامبر علیهم السلام صورت گرفته و هیچ‌کس چنین ادعایی نکرده است. فرمودۀ امام علیه السلام به «ظاهر و باطن قرآن» نیز به همین مطلب اشاره دارد؛ زیرا این اصطلاح ظاهر و باطن قرآن (1) دربارۀ معانی قرآن به کار می‌رود، نه الفاظ آن و جمع‌کردن ظاهر و باطن قرآن، به‌معنای احاطه و اشراف بر معانی تمام آیات کتاب خداست. بنابراین اگر منظور از ظاهر، لفظ قرآن و مقصود از باطن، معنای آن است، در این صورت معنا چنین می شود: «به‌جز اوصیای پیغمبر (ص) هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که علم به همۀ الفاظ و معانی قرآن نزد اوست» .

اگر مراد از جمع‌آوری قرآن، همان جمع‌کردن کامل الفاظ آن در یک کتاب باشد، به هیچ وجه درست نیست که بگوییم، جز امام علی علیه السلام، ائمۀ دیگر علیهم السلام نیز قرآن را جمع

1- ظاهر: آنچه معنایش روشن باشد؛ باطن: آنچه تأویلش پنهان باشد.

ص:56

کرده‌اند؛ زیرا اگر حضرت علی علیه السلام قرآن را جمع کرده باشد، چگونه برای ائمه دیگر ممکن می‌شود جمع‌کردن آنچه قبلاً جمع شده است؟ !

از ظاهر احادیث برمی‌آید که همۀ روایات این باب برای تأکید این حقیقت بیان شده‌اند که ائمه اهل بیت علیهم السلام، تفسیر قرآن و تمام معانی آن را می‌دانستند و احکام قرآن را آن‌چنان‌که خدا اراده کرده، می‌شناختند و هیچ‌کس از این امت نمی‌تواند چنین ادعایی بکند. اما معنایی که جزایری برای جمع قرآن بیان کرده، از این دو حدیث و دیگر احادیث این باب فهمیده نمی‌شود.

معنای دوم

مقصود از جمع‌آوری قرآن، آن‌چنان‌که نازل شده، یعنی گردآوری آن در یک کتاب؛ به این ترتیب که آیات منسوخ قبل از ناسخ و آیات مکی قبل از مدنی و به ترتیب نزول آیات باشد و جمع‌آوری قرآن به این صورت برای هیچ‌یک از امت پیامبر (ص) حاصل نشد، مگر برای حضرت علی علیه السلام.

روایتی را ابن سعد و ابن ابی‌داوود و غیر این دو، از محمد بن سیرین نقل کرده‌اند که می‌گوید:

هنگامی که پیامبر (ص) از دنیا رفت، حضرت علی علیه السلام در بیعت با ابوبکر تأخیر کرد. ابوبکر او را ملاقات کرد و گفت: «آیا از امیرشدن ما ناخرسندی؟» فرمود: «نه. ولی با خود سوگند خوردم که جز برای نماز، عبا بر دوش نگذارم تا اینکه قرآن را جمع‌آوری کنم» و گمان همه این بود که ایشان قرآن را به ترتیب نزول آیات جمع کرده است. محمدبن‌سیرین می‌گوید: «اگر کسی دستش به آن کتاب برسد، به علم حقیقی دست یافته است» (1)

1- الطبقات الکبری، ج٢، ص٣٣٨؛ المصاحف، ص ١ 6 ؛ تاریخ الخلفاء، ص ١٧٣؛ الإتقان فی علوم‌القرآن، ج ١، ص١٢٧؛ کنزالعمال، ج٢، ص 55 ٨؛ حلیة الاولیاء، ج١، ص 6 ٧؛ الفهرست ابن ندیم، ص 4 ١.

ص:57

سیوطی می‌گوید:

ابن اشته در مصاحف، این حدیث را به صورت دیگر از ابن سیرین نقل کرده است که در آن آمده، او (علی علیه السلام) در مصحف خودش، ناسخ و منسوخ را نوشته است. ابن سیرین می‌گوید: «به جست‌وجوی آن کتاب پرداختم و نامه‌ای دراین‌باره به مدینه نوشتم، ولی آن را نیافتم» (1)

***

لوازم مترتب بر این دو حدیث از منظر جزایری

لازم اول: تکفیر مسلمانان غیر شیعه

گفتۀ ابوبکر جزایری که، هدف از این اعتقاد، تکفیر همۀ مسلمانان به جز ائمه اهل بیت و شیعیان آنهاست، گفتاری مردود و باطل است؛ زیرا اعتقاد به اینکه اهل بیت علیهم السلام ظاهر و باطن تمام قرآن را جمع‌آوری کرده‌اند، یعنی علم به تفسیر قرآن داشته و معانی و احکام قرآن را آن‌گونه که خدا اراده کرده است، فهمیده‌اند و کسی جز آنها چنین علم و شناختی ندارد، مستلزم تکفیر هیچ‌یک از اهل قبله نیست؛ بلکه این مسئله از باب تمام کردن نعمت از سوی خداوند بر این امت است که میان آنان امامانی هدایتگر به‌سوی حق و عدالت قرار داده است.

اگر هم فرض کنیم که مراد از جمع قرآن در اینجا، همان جمع‌آوری الفاظ قرآن باشد، چنان‌که جزایری گمان کرده، باز هم مستلزم تکفیر هیچ‌یک از مسلمانان نیست؛ زیرا قرآن کامل فقط نزد ائمه علیهم السلام و شیعیان آنهاست و درباره مسلمانانی که قرآن را به صورت ناقص گرفته‌اند، که بعضی از آیات یا کلمات آن افتاده است، می‌توان احتمال داد که آن مقدار نقص و افتادگی، از مسائلی باشد که اعتقاد به آنها واجب و لازم نیست و جهل به آن، ضرری به اعتقاد یک مسلمان وارد نمی‌کند. اگر شناختن و اعتقادداشتن

1- الإتقان فی علوم القرآن، ج١، ص ١٢٧.

به تمام آنچه در قرآن است، لازم بود، بر هر مسلمانی واجب می‌شد که به تمام علوم قرآن و احکام آن، علم، و به معانی آن، شناخت پیدا کرده و به مضامین آن معانی نیز معتقد گردد. درحالی‌که هیچ‌کس چنین حرفی را نمی‌زند.

ابوبکر جزایری در ادامۀ سخن خود، لوازم این اعتقاد را، که از میان امت، فقط اهل‌بیت علیهم السلام الفاظ کامل قرآن را جمع‌آوری کرده‌اند، بیان می‌کند و چون ثابت کردیم فهم جزایری از «جمع قرآن» درست نیست، دیگر نیازی نیست که به آن لوازم باطل پاسخ داده شود، اما برای اینکه باطل بودن آنها آشکار گردد، آنها را بیان می‌کنیم.