لازم دوم: دروغگوشمردن حافظان قرآن
جزایری مینویسد: لازمه این اعتقاد، دروغگوشمردن کسانی است که جمع و حفظ قرآن را در سینهیا در مصحف خویش ادعا کردهاند؛ همانند عثمان و ابی بن کعب و زید بن ثابت و عبدالله بن مسعود و صدها نفر دیگر از صحابۀ رسول الله [ (ص) ].
پاسخ به جزایری: حدیث مذکور به صراحت دلالت دارد بر اینکه اگر کسی جز ائمۀ اهل بیت علیهم السلام ادعا کند که به احکام قرآن علم داشته و معانی ظاهری و باطنی آن را، چنانکه خداوند اراده فرموده است، میفهمد، دروغگوست. اما بر دروغگوشمردن کسی که قرآن را در سینه حفظ کرده یا آن را در مصحف جمع کرده باشد، هیچدلالتی ندارد. بلکه در حفظکردن قرآن به این معنا، جای شک و تردید نیست؛ زیرا بسیاری از مردم، حتی نوجوانانی که هنوز به بلوغ نرسیدهاند، میتوانند آن را حفظ کنند.
آری اگر مراد از «جمع قرآن» جمعآوری آن به ترتیب نزول آن باشد، یعنی قرارگرفتن منسوخ قبل از ناسخ و آیات مکی قبل از مدنی، در این صورت صحیح است که بگوییم هرکس ادعای حفظ و جمع قرآن بر این معنا را داشته باشد، دروغگوست؛ زیرا هیچیک از صحابۀ پیامبر (ص) جز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین کاری را نکرده و چنین علمی را دارا نیست. شاهد این مدعا روایاتی است که اهل تسنن نقل کردهاند.
ابونعیم اصفهانی و ابن عساکر و عدهای دیگر، روایتی را از عبدالله بن مسعود نقل کردهاند که میگوید: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و برای هر حرفی، ظاهر و باطنی است و همانا علم ظاهر و باطن نزد علی بن ابیطالب علیه السلام است»
امیرالمؤمنین علیه السلام بارها از این حقیقت خبر داده است. بهطوریکه در روایت ابنسعد و ابونعیم و عدهای دیگر، میخوانیم که حضرت علی علیه السلام فرمود:
به خدا قسم! هیچ آیهای نازل نشد، مگر اینکه دانستم دربارۀ چه چیزی و در کجا و بر نفع یا ضرر چه کسی نازل شده است. همانا پروردگارم به من دلی روشن و پرفهم و زبانی راستگو و گویا بخشیده است.
در نقل دیگر، ابن سعد و عدهای دیگر، از امام علی علیه السلام روایت کردهاند که فرمود: «از من دربارۀ کتاب خدا بپرسید؛ زیرا هیچ آیهای نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه»
لازم سوم: گمراهدانستن همه مسلمانان، غیر از شیعه
جزایری میگوید: [و لازم میآید]گمراهی همۀ مسلمانان، مگر شیعیان اهل بیت؛ زیرا کسی که فقط به بعضی از قرآن عمل کند، در کفر و گمراهی او تردیدی نیست؛ چون احتمال دارد آن قسمتی از قرآن که به دست مسلمانان نرسیده باشد، شامل مطالبی از نوع عقاید و عبادات و آداب و احکام باشد.
پاسخ به جزایری: ما قبلاً مقصود و مفهوم حدیث را توضیح دادیم و با توجه به معنایی که برای آن شد، این روایت هیچگاه مستلزم کفر و گمراهی مسلمانان نمیشود. برخلاف آنچه جزایری بیان میکند، حتی اگر معانی حدیث همان باشد که او گمان
کرده، باز هم لازم نمیآید کسی از اهل قبله را تکفیر کنیم. همچنین سخن وی که میگوید «کسی که فقط به بعضی از قرآن عمل کند، در کفر و گمراهی او تردیدی نیست» نادرست است؛ زیرا کسی که قرآن را به صورت ناقص دریافت کند و به آن عمل نماید، تا جایی که ضرورتی از دین را، که ضروری بودن آن معلوم باشد، انکار نکند، تکفیر او جایز نیست.
دلیلی هم که جزایری برای ادعای خود میآورد و میگوید: (زیرا خدا را به تمام آنچه تشریع کرده، عبادت نکرده است) ، درست نیست؛ زیرا بر فرض کمشدن چیزی از قرآن، احتمال دارد آن افتادگی از واجبات عبادی نباشد و اگر هم از واجبات باشد، در سنت شریف نبوی بیان شده است. علاوه بر این، کسی که بعضی از تکالیف شرعی خود را به دلیل عذری همچون جهل به حکم و مانند آن انجام ندهد، به کفر و گمراهی متّصف نمیشود.
در پاسخ به این قسمت از سخن جزایری که میگوید: «زیرا احتمال دارد آن قسمت از قرآن که به دست مسلمانان نرسیده، شامل عقاید و عبادات و آداب و احکام باشد» ، باید گفت: احتمال وجود چنین مطالبی نمیتواند رافع احتمال عدم وجود آنها باشد و ممکن است آن چیزی که بر فرض از قرآن کم شده، از نوع آداب و مستحبات باشد، نه از اصولی که اعتقاد به آنها واجب باشد. حتی اگر بپذیریم آن نقص در قرآن، از اصولی بوده که اعتقاد به آنها واجب است، بازهم لازم نمیآید کسی را تکفیر کنیم؛ زیرا احتمال دارد آن عقائد، در سنت متواتر پیامبر (ص) آمده باشد و مسلمانان به آنها عمل کرده باشند.
لازم چهارم: تکذیب خداوند متعال
ابوبکر جزایری مینویسد: لازمۀ این اعتقاد، تکذیب خداوند متعال در
آیۀ شریفۀ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ
است و تکذیب خداوند، بالاترین نوع کفر است.
1- بیتردید، ما قرآن را نازل کردیم و ما بهطور قطع نگهدار آنیم. حجر: ٩ .
ص:61
پاسخ به جزایری: این اعتقاد که خداوند متعال، فهم معانی ظاهری و باطنی قرآن و شناخت تمام احکام آن را به اهل بیت علیهم السلام اختصاص داده است، موجب تکذیب خدای متعال و پیامبرش (ص) نمیشود. حتی اگر بگوییم جز اهل بیت علیهم السلام هیچکس قرآن را آنچنانکه نازل شده، جمعآوری نکرده است، باز هم این گفته با آیۀ مبارکه منافات ندارد؛ زیرا نتیجه این میشود که همانا خداوند، قرآن را به وسیلۀ امامان بر حق، حفظ و نگهداری کرده است.
اگر این روایت ضعیف کافی، که دلالت میکند بر اینکه اهل بیت علیهم السلام قرآن را به معنایی که گفتیم جمعآوری کردهاند، مستلزم تکذیب خدای متعال در آیۀ شریفۀ مذکور
باشد، پس روایات زیادی که اهل سنّت نقل کردهو بر سقوط برخی کلمات، آیات و حتی سورههایی از قرآن کریم دلالت دارد و اهل سنت آنرا صحیح میدانند چه نتیجهای در پی خواهد داشت. آیا اینگونه روایات، مستلزم تکذیب خداوند متعال در حفظ و نگهداری کتاب عزیز نیست؟ ! بهخصوص که اهل سنّت به وجود قرآنی غیر از این قرآن که در دست مسلمانان است، اعتقاد ندارند!
در اینجا به تعدادی از این روایات در قالب چند دسته اشاره میکنیم:
دستۀ اول: روایاتی است که بیانگر از بینرفتن و کمشدن تعدادی از سورههای قرآن است؛ مانند روایتی که مسلم و دیگران، از ابیالاسود نقل کردهاند که میگوید:
ابوموسی اشعری، قاریان بصره را طلبید؛ سیصد نفر از آنان نزد وی آمدند. ابوموسی به آنها گفت: «شما بهترین مردم و قاریان اهل بصره هستید. پس
ص:62
قرآن را زیاد تلاوت کنید؛ زیرا زمانی طولانی نخواهد گذشت که دلهای شما سخت میگردد، چنانکه دل کسانی که قبل از شما بودند سخت شد. ما سورهای را میخواندیم که در طولانی و تندبودن، مثل سورۀ برائت بود که همه آیاتش را فراموش کردهام، مگر این مقدار از آن: لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً و لا یملأ جوف ابن آدم إلّا التراب
و سورهای را میخواندیم که شبیه به یکی از مسبّحات
بود. ولی آن را فراموش کردم و فقط چند آیه از آن را حفظم
: یا أیها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة»
دستۀ دوم: روایاتی که بر کاستی سورههای برائت و احزاب دلالت میکند.
حاکم [نیشابوری] و هیثمی و عدهای دیگر، از حذیفه نقل کردهاند که گفته است: «شما یکچهارم سورهای را میخوانید و آن را سورۀ «توبه» مینامید، درحالیکه نام آن، سورۀ عذاب است»
روایتی را حاکم نیشابوری آورده و آن را صحیح شمرده و احمد بن حنبل نیز نقل کرده - که ما از او نقل میکنیم - و سیوطی و بیهقی و طیالسی و دیگران نیز این حدیث را از از زر بن حبیش نقل کردهاند که میگوید:
ص:63
میشماری؟» گفتم: «٧٣ آیه» گفت: «فقط همین؟ ! من این سوره را به مقدار سورۀ بقره دیدم و در آن، این آیه را میخواندیم
: «الشیخ و الشیخة إذا زنیا فارجموهما البتة نکالاً من الله و الله علیم حکیم»
.
این روایت با عبارت دیگری نیز آمده است که اُبی بن کعب گفت: «سورۀ احزاب را به چند آیه میخوانید؟» راوی میگوید: «هفتاد و چند آیه» اُبی گفت: «بهدرستی که این سوره را با رسول خدا [ (ص) ] به اندازۀ بقره یا بیشتر میخواندیم و در آن آیۀ رجم بود» .
دستۀ سوم: روایاتی است که دلالت میکند بر از بینرفتن آیاتی از قرآن که به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:
١. آیۀ رجم: بخاری، مسلم، - لفظ روایت از مسلم است - ترمذی، ابوداوود، ابن جامعه، مالک، احمد، حاکم، بیهقی، هیثمی و دیگران، از عبدالله بن عباس روایت کردهاند که:
عمر بن خطاب درحالیکه بر منبر رسول خدا [ (ص) ] نشسته بود، گفت: «همانا خداوند، محمد [ (ص) ] را به حق برانگیخت و قرآن را بر او نازل کرد و از آنچه بر او نازل شد، آیۀ رجم بود. آن آیه را میخواندیم و به حافظه سپردیم و فهمیدیم. رسول خدا [ (ص) ] رجم کرد و ما هم بعد از او رجم کردیم.
پس میترسم اگر بر مردم، زمان طولانی بگذرد، کسی بگوید ما آیۀ رجم را
ص:64
در کتاب خدا نمییابیم؛ آنگاه بهسبب ترک واجبی که خدا نازل فرموده، گمراه گردند. .»
طبق روایت ابیداوود، عمر میگوید: «به خدا قسم اگر نبود که مردم گویند: عمر چیزی را به کتاب خدای عزّوجلّ اضافه کرده، حتماً آیۀ رجم را در کتاب خدا مینوشتم»
طبق روایت موطّأ نیز عمر گفته است:
برحذر باشید از اینکه بهسبب آیۀ رجم به هلاکت برسید، به اینکه گویندهای بگوید: «دو حد از حدود را در کتاب خدا نمییابیم» به تحقیق که رسولخدا [ (ص) ] و ما، به حکم رجم عمل کردیم و سوگند به آنکه جانم در دست اوست، اگر مردم نگویند که عمر در کتاب خدا دست بُرد، حتماً آن را مینوشتم:
«الشیخ و الشیخة فارجموهما البتة»
زیرا ما آن را تلاوت میکردیم.
حاکم از ابیامامه نقل میکند که خالهاش به او خبر داد: رسول خدا [ (ص) ] آیۀ رجم را بر ما خواند: «
الشیخ و الشیخة فارجموهما البتة بما قضیا من اللذة»(
ص:65
٢. آیۀ دوم: این آیه در حدیثی طولانی که بخاری از ابنعباس نقل کرده، به نقل از عمر آمده است:
یکی از آیاتی که از کتاب خدا میخواندیم، این بود: «أن لا ترغبوا عن آبائکم، فإنه کفر بکم أن ترغبوا عن آبائکم» در نقلی دیگر آمده است: «إن کفراً بکم أن ترغبوا عن آبائکم
٣. آیۀ سوم: بیان این آیه، در دستۀ اول گذشت و آن، آیۀ
«لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیاً ثالثاً و لا یملأ جوف ابن آدم إلا التراب»
احمد بن حنبل و عدهای دیگر، روایتی را از ابنعباس نقل میکنند که میگوید:
مردی نزد عمر آمد و از او کمک خواست؛ عمر پیدرپی به سر و وضع او نگاه میکرد تا نشانههای دستتنگی را در او بیابد. عمر به او گفت: «چقدر مال داری؟» گفت: «چهل شتر دارم» ابن عباس گفت: «خدا و رسولش [ (ص) ] راست گفتند: اگر برای فرزند آدم دو بیابان از طلا بود، به دنبال بیابان سوم میگشت و شکم فرزند آدم را چیزی جز خاک پُر نمیکند و خداوند توبۀ کسی که توبه کند، میپذیرد» عمر گفت: «این چه بود که خواندی؟» گفتم: «این آیات را اُبی بن کعب برای من خوانده است» عمر گفت: «پس با هم به نزد وی برویم» وقتی پیش ابی رسیدند، عمرگفت: «ابن عباس چه میگوید؟» ابی گفت: «رسولخدا [ (ص) ] این چنین برای من خوانده است» عمر گفت: «آیا آن را در مصحف نوشتهای؟» گفت: «آری»
ص:66
روایتی را ترمذی - لفظ روایت از اوست- و احمد بن حنبل و طیالسی و حاکم نیشابوری و سیوطی و هیثمی و دیگران، از ابی بن کعب نقل کردهاند که پیامبر (ص) به او فرمود:
همانا خداوند به من امر فرموده تا بر تو [آیاتی را] قرائت کنم. پس برای او قرائت فرمود
: لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتاب
و در این سوره چنین قرائت فرمود:
«إن ذات الدین عند الله الحنیفة المسلمة لا الیهودیة و لا النصرانیة من یعمل خیراً فلن یکفره»(
و همچنین برایش قرائت فرمود:
«لو أن لابن آدم وادیاً من مال لابتغی إلیه وادیاً ثانیاً و لو کان ثانیاً لابتغی إلیه وادیاً ثالثاً و لا یملأ جوف ابن آدم إلّا التراب و یتوب الله علی من تاب»(
دستۀ چهارم: روایاتی که دلالت دارند که در بعضی از آیات، کلماتی کم یا اضافه شده است؛ از جملۀ آنها، روایت بخاری است که میگوید:
ابودرداء از علقمه سؤال میکند: عبدالله بن مسعود چگونه آیات
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی
را قرائت میکرد؟ گفتم: الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی ، ابودرداء گفت: «همواره آنها بهخاطر چیزی که از پیامبر [ (ص) ] شنیده بودم، مرا خوار و ذلیل میکردند»
ص:67
در روایت دیگری چنین آمده است:
پس قرائت کرد:
«وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی والذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»
پس گفت: «پیامبر [ (ص) ] آن را برای من دهان به دهان (بدون واسطه) قرائت فرمود و همواره آنها [سخن] مرا رد میکردند»
از دیگر روایات، روایتی است که حاکم و عدهای دیگر، از حضرت علی علیه السلام نقل کردهاند که ایشان قرائت فرموده است:
«والْعَصْرِ و نَوائِبِ الدَّهرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْر»(
مسلم و عدهای دیگر، در روایتی از ابییونس (آزادشدۀ عایشه) نقل کردهاند که گفت:
عایشه به من دستور داد تا قرآنی برای او بنویسم و به من گفت: «هر وقت به آیۀ
حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی
رسیدی، به من خبر بده. وقتی به آن آیه رسیدم، به او خبر دادم، و او بر من چنین املاء کرد: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی وَ صَلاةِ العَصْرِ وَ قُومُوا لِلهِ قانِتین» عایشه گفت: «این آیه را از رسول خدا [ (ص) ] شنیدم»
دستۀ پنجم: روایاتی که دلالت دارند معوذتین (سورۀ فلق و ناس) جزء قرآن نیستند.
در این زمینه میتوان اشاره کرد به روایتی که عبدالله بن احمد بن حنبل در اضافات مسندش از عبدالرحمان بن یزید آورده است که میگوید: «عبدالله بن مسعود، معوذتین
ص:68
را از قرآنهای خودش پاک میکرد و میگفت: این دو از کتاب خدا نیستند»
سیوطی میگوید:
احمد و بزار و طبرانی و ابن مردویه، از طریق صحیح از ابن عباس و ابن مسعود نقل کردند که او معوذتین را از قرآن پاک میکرد و میگفت: «قرآن را با غیر قرآن در هم نیامیزید؛ همانا آنها از کتاب خدا نیستند. پیامبر فقط دستور فرموده بود که به وسیله آن دو، استعاذه و پناه جویند و هیچگاه ابنمسعود آن دو سوره را قرائت نمیکرد»
این در حالی است که آنها از پیامبر (ص) روایت کردهاند به اینکه حضرت فرموده است: «هرکس دوست داشته باشد قرآن را نو و تازه بخواند، آنچنانکه نازل شده، پس آن را بر طبق قرائت ابن ام عبد (ابن مسعود) قرائت نماید»
از ابن عباس روایت شده است:
پیامبر [ (ص) ] در هر سال، یک بار قرآن را بر جبرئیل علیه السلام عرضه میکرد. هنگامی که سال وفات ایشان فرا رسید، دو بار قرآن را بر او عرضه کرد و آخرین قرائت قرآن، قرائت عبدالله بود.
ص:69
از مسروق روایت کردهاند که میگوید:
در محضر عبدالله بن عمرو صحبت از ابن مسعود شد؛ او گفت: «وی مردی است که پیوسته او را دوست میدارم؛ از رسول خدا [ (ص) ] شنیدم که میفرمود: قرآن را از چهار نفر یاد بگیرید: از عبدالله بن مسعود - از نام او شروع کرد - و سالم، (آزادشدۀ ابیحذیفه) و معاذبنجبل و اُبیبنکعب»
فخر رازی میگوید:
اگر بگوییم این دو سوره، از قرآن و به صورت متواتر در زمان ابن مسعود بودهاند، لازم میآید کافرشمردن کسی که قرآن بودن این دو سوره را انکار نماید و اگر بگوییم آنها جزء قرآن هستند، ولی در زمان ابن مسعود به حد تواتر نرسیدهاند، لازم میآید که بعضی از قرآن به حد تواتر نرسیده باشد. آنگاه میگوید: «و این گرۀ مشکل و سختی است»
با توجه به این روایات که مشتی از خروار است، از آقای جزایری سؤالی میکنیم: آیا این همه روایات صحیح دلالت بر دروغشمردن کلام خدای تعالی در آیۀ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ نمیکنند؟» .
شاید ایشان بگوید این احادیث و مانند اینها دلالت بر نسخ تلاوت بعضی از آیات قرآن کریم دارد؛ یعنی آیاتی مانند آیۀ رجم، در ابتدا جزء قرآن بود و بر پیامبر (ص) نیز نازل شده بود. ولی بعدها منسوخ گشت و به دستور پیامبر (ص) از قرآنها حذف شد و ایشان خواندن آن آیات را به قصد تعبد (اینکه جزء قرآن باشند) ، نهی فرمود. در این صورت به آقای جزایری چنین میگوییم: اولاً، ظاهر بسیاری از احادیثِ آوردهشده، این حرف شما را رد میکند؛ مانند سخن عمر، «اگر نبود که مردم میگویند عمر در کتاب
ص:70
خدا دست بُرد و چیزی اضافه کرد، هر آینه آن را مینوشتم» که دلالت بر داخلبودن این آیه در کتاب خدا میکند. ولی عمر از ترس گفتۀ مردم، از نوشتن آن در قرآن خودداری کرده است؛ همچنین مانند وقتی که عمر از اُبی بن کعب سؤال کرد: «آیا آیۀ شکمِ فرزند آدم را چیزی جز خاک پُر نمیکند در قرآن آمده است؟» او در پاسخ گفت: «آری» .
این احادیث بهروشنی دلالت میکند که این آیه جزء قرآن است و تلاوت آن منسوخ نشده است. وگرنه آوردن آن در قرآن جایز نبود.
همچنین از کلام ابودرداء که میگوید: «همواره آنها بهخاطر چیزی که از پیامبر (ص) شنیده بودم، مرا خوار و ذلیل میکردند» ، روشن میشود که عبارت
«و مَا خَلَقَ الذّکَرَ وَ الأُنثَی»
جزء قرآنی نیست که بر پیامبر (ص) نازل شده است و آنها خودشان آن را ساختهاند.
علاوه بر این روایات، احادیثی از اهل سنّت نیز اشاره دارند به اینکه تحریف قرآن پس از پیامبر (ص) واقع شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
١. مسلم، مالک، ترمذی، ابوداوود، نسائی و عدهای دیگر، از عایشه نقل کردهاند که گفت:
از جملۀ آیات قرآن که نازل شده بود، آیۀ
«عشر رضعات معلومات یحرمن
»
بود که با آیۀ «خمس معلومات» منسوخ گشت و رسول خدا [ (ص) ] در حالی رحلت فرمود که این آیات در قرآن تلاوت میشد
٢. ابن ماجه، احمد، دارقطنی و عدهای دیگر، از عایشه نقل کردهاند که گفت:
ص:71
به تحقیق «آیۀ رجم» و «رضاعۀ بزرگ، ده بار شیر دادن است» نازل شدند و در کاغذی نوشته شده بودند که آن کاغذ زیر تخت من بود. زمانی که پیامبر [ (ص) ] رحلت کرد و ما مشغول دفن ایشانبودیم، گوسفندی وارد اتاق شد و آن را خورد.
٣. سیوطی از عایشه نقل کرده است که میگوید: «سورۀ احزاب در زمان پیامبر [ (ص) ] دویست آیه تلاوت میشد؛ وقتی عثمان قرآن را نوشت، فقط به همین مقداری که الآن هست (٧
4
آیه) ، دستیافت»
4.
سیوطی از حمیده بنت ابییونس نقل کرده که میگوید:
ابی بن کعب وقتی جوانی هجده ساله بود، از مصحف عایشه آیۀ
«إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما و عَلَی الّذِینَ یصَلُّونَ فِی الصُفوفِ الأوَّلِ»(
را برای من تلاوت کرد؛ البته قبل از آنکه عثمان قرآنها را تغییر دهد.
5.
سیوطی از ابن عمر نقل کرده که میگوید:
هیچگاه کسی از شما نگوید: «همانا تمام قرآن را گرفتهام» ، درحالیکه نمیداند تمام قرآن چیست. به تحقیق که آیات زیادی از قرآن کم شده است. اما میتواند این چنین بگوید: «آن مقدار از قرآن را که آشکار شده، گرفتهام»
ص:72
همچنین سبک آیات بیانشده، از قبیل آیۀ رجم و مانند آن، هیچگاه مانند سبک آیات قرآن نیست. بلکه آنها جملاتی هستند که الفاظ آنها از جهت بلاغت، زشت و معنایشان سست و ضعیف است و نسبتدادن چنین جملاتی به خدای تبارک و تعالی درست نیست.
با این توضیح، دلالت این احادیث بر تحریف قرآن ثابت و روشن است و با دلایل ضعیفی همچون نسخ تلاوت و امثال آن، توجیه نمیشود.
***
جزایری میگوید: آیا جایز است قرآن از میان تمام مسلمین، فقط در دست اهلبیت باشد و آن را فقط به شیعیان خود بدهند؟
پاسخ به جزایری: کتاب خدا در دست مسلمانان باقی است و خداوند پس از نزولش، آن را بالا نبرده است. اما فهم معانی ظاهری و باطنی و شناخت احکام آن را به ائمۀ اهلبیت علیهم السلام اختصاص داده است. آن بزرگواران نیز در هدایت و راهنمایی مردم کوتاهی نکردهاند؛ اگرچه بسیاری از مردم، از اهلبیت علیهم السلام و آنچه دارند، اعراض نموده و دیگران را بر آنها مقدم کردهاند.
این گفته جزایری که «آیا این یک نوع غصب و احتکار رحمت خدا نیست، حال آنکه اهلبیت از آن پاک و مُبرّا هستند» ، سخنی زشت و بیمعنا است؛ زیرا اصلاً غصب و احتکار رحمت خدا ممکن نیست تا اینکه بگوییم اهلبیت علیهم السلام از آن پاک و مُبرّا هستند!
همانا رحمت خدا وسیع و بیانتهاست؛ چنانکه خداوند میفرماید:
وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء
اما او برخی بندگانش را مورد رحمت خاصۀ خود قرار میدهد و در اینباره میفرماید:
وَ اللهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم
و نیز میفرماید:
ص:73
صیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ
.
فهم معانی قرآن و احکام آن، نعمتی است که خداوند به اهلبیت علیهم السلام اختصاص داده است و در این عمل، هیچ اشکالی نیست.
جزایری میگوید: بار خدایا! ما میدانیم که اهلبیت رسول تو از این دروغ پاک و منزه هستند. پس لعنت کن کسانی را که بر آنها دروغ و تهمت بستهاند.
پاسخ به جزایری: ما ادعا نمیکنیم که هر یک از امامان، الفاظ قرآن را در یک مصحف جمعآوری کردهاند، بلکه از کلام علمای شیعه چنین یافتهایم که قرآن در زمان خود رسول الله (ص) جمعآوری شده است. شیخ طبرسی (متوفای
54
٨ه. ق) از قول سید مرتضی در «جواب مسائل طرابلسیات» میگوید:
قرآن در زمان رسول الله (ص) به همین صورتی که اکنون هست، جمعآوری شده بود. دلیل او این است که قرآن در آن زمان، تدریس و حفظ میشد و عدهای برای حفظ قرآن مشخص میشدند و قرآن بر پیامبر (ص) عرضه و تلاوت میشد، تا آنجا که جماعتی از صحابه، همچون عبدالله بن مسعود و اُبیبن کعب و مانند آنها، چند بار قرآن را در حضور پیامبر (ص) ختم کردند. با کمترین دقتنظر در این مطالب، فهمیده میشود که قرآن در آن زمان مرتب و جمعآوری شده و پراکنده نبوده است. سید مرتضی بیان کرده که مخالفت عدهای از امامیه و حشویه با این حقیقت، اهمیتی ندارد. مخالفت در این مطلب، منسوب به اصحاب حدیث است که روایات ضعیفی را نقل کرده، گمان به صحت آنها کردهاند. درحالیکه نمیتوان با روایات ضعیف، از یک مطلب روشن و یقینی دست برداشت.
ص:74
٧
4
سیدعبدالحسین شرفالدین میگوید:
قرآنی که نزد ماست، در زمان وحی و نبوت جمعآوری شده و به همین ترتیبِ امروزی بوده و صحابه آن را بر پیامبر (ص) عرضه کرده، آن را از اوّل تا آخر تلاوت میکردند و جبرئیل علیه السلام هر سال یک بار قرآن را بر ایشان (ص) عرضه مینمود و در سال وفات ایشان (ص) دو بار بر او عرضه نمود. این مسائل نزد محققین از علمای شیعه جزء ضروریات است و به برخی متحجران از علمای شیعه اعتنایی نمیشود؛ چنانکه به کلام حشویه از اهل سنّت که قائل به تحریف قرآن هستند اعتنایی نمیشود؛ زیرا آنها از روی دقت و فهم عمیق سخن نمیگویند.
احادیث صحیحی از اهل سنّت نیز بر جمع قرآن در زمان حیات رسول خدا (ص) دلالت میکنند. از آن جمله روایتی است که بخاری، مسلم، ترمذی، احمد، طیالسی و عدهای دیگر، از انس نقل کردهاند که میگوید: «چهار نفر از انصار، قرآن را در زمان رسول خدا (ص) جمعآوری کردند: اُبَی، معاذبنجبل، ابوزید، زیدبنثابت»
***
ابوبکر جزایری میگوید: لازمۀ این اعتقاد آن است که فقط شیعه طایفۀ بر حق باشد؛ زیرا فقط آنها کتاب خدا را کامل و بدون کاستی در اختیار دارند. پس آنها خدا را به تمام آنچه تشریع کرده، عبادت میکنند. اما سایر مسلمین (غیر شیعه) گمراهند؛ زیرا دستشان از بسیاری از آیات قرآن و هدایتهای خدا در آن آیات کوتاه شده است.
پاسخ به جزایری: هر طایفهای از این امت معتقد است که فرقۀ ناجیه است و شیعه و اهل سنّت نیز در این ادعا یکسان هستند. شیعیان امامیه معتقدند که فقط خودشان بر حقاند؛ زیرا دیگر مذاهب را بررسی نموده و در این سخن پیامبر (ص) که
ص:75
میفرماید: «به زودی امت من، ٧٢ فرقه میشوند که همگی در آتش دوزخاند به جز یک فرقه»
، دقت کردهاند. شیعیان معتقدند که آن فرقۀ بر حق، در روایتهای صحیحی از پیامبر (ص) معین شده است؛ از جمله در این روایت که پیامبر (ص) فرموده است: «همانا دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم: کتاب خدا و عترتم را؛ تا زمانی که به این دو تمسک میجویید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید»
ایشان در روایتی دیگر، مقصود
2- ترمذی در سنن، ج
5
، صص
66
٢ و
66
٣؛ احمد در مسند، ج ٣، صص ١
4
، ١٧، ٢
6
،
5
٩ و ج
5
، صص ١٨١، ١٨٩؛ حاکم در مستدرک، ج ٣، صص ١٠٩ و ١١٠؛ ابن سعد در طبقات الکبری، ج ٢، ص ١٩
4
؛ ابن ابیعاصم در کتاب السنّة، صص
6
٢٩ و
6
٣٠؛ سیوطی در جامع صغیر، ج ١، ص
4
٠٢؛ الدرّ المنثور، ج ٧، ص ٣
4
٩ در تفسیر آیۀ ٢٣ سورۀ شورا؛ احیاء المیت، صص ٢٨، ٢٩، ٣٩،
4
٠،
4
٨،
55
و
56
؛ ابن حجر عسقلانی در مطالب العالیة، ج
4
، ص
65
؛ خطیب تبریزی در مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧٣١؛ ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء، ج١، ص ٣٣
5
؛ بغوی در شرح السنة، ج ١
4
، ص ١١٩؛ نسائی در خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، ص96؛ هیثمی در مجمع الزوائد، ج ١، ص١٧٠ و ج ٩، ص ١
6
٢ و صفحات بعد از این؛ ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ج
4
، ص ١١٣؛ البدایة و النهایه، ج
5
، ص ١٨
4
؛ ترمذی، حاکم، ذهبی، سیوطی، ابن حجر عسقلانی، هیثمی و ابن کثیر، این روایت را در کتابهای خودشان که در بالا گذشت، صحیح دانستهاند. همچنین ابن حجر هیثمی در الصواعق المحرقه، صص
45
و ٢٢٨ و البانی در سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج
4
، ص
55
؛ صحیح جامع صغیر، ج ١، ص
4
٨٢ این روایت را صحیح شمردهاند.
ص:76
٧
6
از اهلبیتش را بیان کرده و میفرماید: «بار خدایا! اینان اهل من هستند» یا «. . اهلبیت من هستند»
که منظور حضرت علی و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام است. همچنین دربارۀ تعداد ائمۀ بر حق علیهم السلام میفرمایند: «اسلام پیوسته با دوازده خلیفه، عزیز خواهد بود. . همۀ آنها از قریش هستند» .
شیعیان معتقدند که امت بر نجات و رستگاری ائمۀ دوازدهگانه و پیروان آنها اتفاقنظر دارند.
شیعیان به دلیل مشاهدۀ این روایات، از اهلبیت علیهم السلام پیروی کردهاند و فرقۀ ناجیه گشتهاند
، و خود را اهلحق میدانند؛ نه بهخاطر آنچه جزایری گفته است.
جزایری میگوید: اگر به یک شخص شیعی گفته شود: «از آن قرآنی که اهلبیت
1- پیامبر ص این مطلب را در احادیث زیادی از جمله حدیث مباهله و حدیث کساء بیان فرموده است. مراجعه شود به: صحیح مسلم، ج
4
، صص ١٨٧١، ١٨٨٣؛ سنن ترمذی، ج
5
، ص ٣
5
٢؛ مستدرک، ج ٣، صص ١٠٨، ١٠٩، ١٣٣، ١
46
، ١
4
٧، ١
5
٠، ١
5
٨؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١
66
و صفحات بعد از این؛ مسند احمد، ج ١، صص١٨
5
، ٣٣٠، ٣٣١ و ج
4
، ص ١٠٧ و ج
6
، صص ٢٩٢، ٣٢٣؛ الإحسان به ترتیب صحیح ابن حبان، ج ٩، ص
6
١؛ السنن الکبری، ج ٢، ص ١
4
٩؛ مسند ابیداوود طیالسی، ص ٢٧
4
؛ کتاب السنة، صص
5
٨٨ و
5
٨٩؛ مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧٣١؛ الدرّ المنثور، ج
6
، ص
6
٠٣ و صفحات بعد از این در تفسیر آیۀ تطهیر؛ تاریخ بغداد، ج ١٠، ص ٢٧٨؛ خصائص امیرالمؤمنین علیبنابیطالب علیه السلام، صص ٧ - ٣٠، -
4
٩، ٧٣.
2- حدیث خلفای دوازدهگانه را البته با اختلاف در الفاظ، روایت کردهاند: بخاری در صحیح، ج ٩، ص ١٠١؛ مسلم در صحیح، ج ٣، صص ١
45
٢ - ١
454
، با نُه طریق؛ ترمذی در سنن، ج
4
، ص
5
٠١ به دو طریق که هر دو را صحیح میداند؛ ابوداوود در سنن، ج
4
، ص ١٠
6
به سه طریق که البانی در صحیح سنن ابیداوود، ج ٣، ص ٨٠٧ آنها را صحیح میداند؛ احمد در مسند، ج ١، ص ٣٩٨ و ج
4
، صص ٨
6 -
٩٠، ٩٢ - ١٠١، ١٠
6 -
١٠٨؛ حاکم در مستدرک، ج ٣، صص
6
١٧ و
6
١٨؛ ابوداوود طیالسی در مسند، ص ١٨٠؛ ابونعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء، ج
4
، ص ٣٣٣؛ ابوعوانه در مسند، ج
4
، صص ٣٩
6 -
٣٩٩؛ ابن ابی عاصم در کتاب السنة، ج ٢، صص
5
١٨،
5
٣
4
،
544
،
54
٩؛ بیهقی در دلائل النبوة، ج
6
، صص
5
١٩ -
5
٢٣؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج ٢، ص ١٢
6
؛ هیثمی در مجمع الزوائد، ج
5
، صص ١٩٠ و ١٩١؛ ابن حجر عسقلانی در مطالب العالیة، ج٢، ص ١٩٧؛ ابن حبان در صحیح چنانکه در کتاب «احسان به ترتیب صحیح ابن حبان نیز آمده» ، ج ٨، صص٢٢
6
، ٢٢٩ و ٢٣٠؛ بغوی در شرح السنة، ج ١
5
، صص ٣٠ و ٣١؛ البانی در صحیح جامع صغیر، ج ٢، ص١٢٧
4
و سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج ١، ص
65
١ و ج ٢، ص
6
٩٠.
3- ر. ک: «دلیل المتحیرین» ؛ در آنجا دلایل زیادی آوردهایم و اثبات کردهایم که فرقۀ ناجیه، فقط شیعۀ امامیه است.
ص:77
مخصوص شیعیان خود کردهاند، سورهای یا چند سوره را به ما نشان بده» ، جواب و عکسالعمل او چه خواهد بود؟
پاسخ به جزایری: اهلبیت علیهم السلام شیعیان خود را به قرآنی غیر از قرآن موجود، مخصوص نکردهاند و اگر قرآن دیگری میداشتند، حتماً آن را آشکار میکردند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هم نمیهراسیدند. هرکس هم غیر از این را به آنان نسبت دهد، دروغ گفته و تهمت زده است؛ زیرا بزرگان مذهب شیعه این مطالب را در کتابها به روشنی بیان کرده و اثبات نمودهاند که قرآنی که بر پیامبر (ص) نازل شده، همان قرآنی است که امروز در دست مردم است و هیچ کاستی و زیادتی در آن نیست.
شیخ صدوق (ره) در اینباره میفرماید:
به اعتقاد ما، قرآنی که خداوند متعال بر پیامبرش محمد (ص) نازل فرموده، همین کتابی است که میان دو جلد قرار دارد و در دست مردم است؛ بیشتر از این مقدار نیست و تعداد سورههای آن نزد مردم ١١
4
سوره است. . و هرکسی به ما نسبت دهد به اینکه ما میگوییم «قرآن بیش از این است» ، دروغگو میباشد.
امینالاسلام طبرسی (متوفای
54
٨ه. ق) میگوید:
سخن دربارۀ زیادتی و کاستی قرآن. . شایسته علم تفسیر نیست. اما بر بُطلان زیادتی در قرآن، اجماع داریم و دربارۀ کاستی در قرآن، جماعتی از شیعه و حشویه از اهل سنّت، روایاتی در این زمینه آوردهاند که میگویند در قرآن تغییر و کاستی حاصل شده است. اما نظریۀ صحیح شیعه خلاف آن است. سیدمرتضی در اینباره حق مطلب را ادا کرده است.
ص:78
شیخ الطایفه، شیخ طوسی (متوفای
46
٠ ه. ق) میفرماید:
در زیاده و کاستی قرآن. . اجماع داریم بر بطلان قول به زیادتی در قرآن. اما دربارۀ کاستی در قرآن، ظاهر از مذهب مسلمین خلاف این نظریه است و نظر صحیح در مذهب ما، همین است و سید مرتضی (ره) همین دیدگاه را یاری و تقویت نموده است و ظاهر از روایات نیز همین است که نقصانی در قرآن نیست.
شیخ مفید (ره) میفرماید:
اما کاستی در قرآن عقلاً محال و ممنوع نیست. . جماعتی از امامیه گفتهاند: از کلمات، آیات و سورههای قرآن چیزی کم نشده، ولی آنچه از تأویل و تفسیر معانی قرآن بهگونهای که نازل شده بود و در مصحف حضرت علی علیه السلام ثبت شده بود، حذف شده است. . و چه بسا به تفسیر قرآن، قرآن گفته شود. . و این سخن نزد من، شبیه به گفته کسی است که ادعا میکند از خود قرآن - نه تأویل آن - کلماتی کم شده است؛ من هم به همین نظریه متمایل هستم. اما ما به بُطلان و فساد قول به زیادتی در قرآن، یقین داریم.
سید رضیالدین بن طاووس (متوفای
664
ه. ق) میگوید: «طبق عقل و شرع، قرآن از هر زیادتی و کاستی مصون و محفوظ است»
میرزا محمدحسن آشتیانی (ره) میگوید: «مشهور میان مجتهدان و اصولیان و بیشتر محدثان، عدم وقوع هر نوع تغییری در قرآن است. بلکه عدۀ زیادی بر این مطلب ادعای اجماع کردهاند»
ص:79
در نتیجه باید گفت: عموم علمای شیعه، از قدیم و جدید، بر این نظریهاند که قرآن از تحریف به زیادتی و کاستی، سالم و مصون است و هرکس خلاف آن بگوید، سخن او شاذ و غیر قابل اعتنا و بیارزش است.