ملاک گمنامی و شناخته شدگی
محور شناختهشدن یا ناشناخته (گمنام) بودن ، نام و نام خانوادگی نیست شناخت شناسنامهای ، گمنامی را تغییر نمیدهد البته دانستن نام ، ممکن است در کاهش گمنامی بیتأثیر نباشد ؛ ولی با دانستن اطّلاعات شناسنامهای ، گمنامی به طور کلّی برطرف نمیشود ، همان گونه که بیخبری از اطّلاعات شناسنامهای
. نیز موجب گمنامی نمیگردد گاهی اطّلاع از موقعیت اجتماعی افراد ، آنان را از گمنامی در میآورد یونیفُرم و لباس مخصوص هر قشر در این مسئله نقش دارد در گذشته ، هر قشری لباس مخصوصی داشته که به وسیله آن ، شناخته میشده و اکنون ، این ، مخصوص بعضی اقشار است اگر مثلاً از روی لباس ، تشخیص داده شود که فلان کس پزشک است ، موقعیت او با وقتی که مردم از شغل وی بیاطّلاع باشند ، متفاوت خواهد بود یا یک استاد دانشگاه اگر با عنوان اجتماعی خود شناخته شود ، رفتار او با موقعیت قبل ، تفاوت خواهد کرد همچنین یک روحانی وقتی لباس مخصوص خود را بر تن داشته باشد ، دیگر گمنام به شمار نمیرود اساسا در این قبیل افراد ، اطّلاع از نام آنان ، چندان تأثیری در شناختهشدن آنان ندارد و محور شناساییشان ، موقعیت اجتماعی آنان است و هر چه این موقعیت اجتماعی از احترام بیشتری برخوردار باشد ، تأثیر آن در شناخته شدن ، بیشتر است پس از انقلاب اسلامی در ایران ، کسانی که در نهادهای انقلابی (مثل سپاه ، کمیته ، بسیج ، جهاد سازندگی و ...) مشغول به خدمت شدند ، اعتبار ویژهای پیدا کردند و انتظارات مردم از آنان ، بیش از دیگر اقشار جامعه بود به همین جهت ، وقتی یکی از این افراد به عنوانی که داشت ، شناخته میشد ، دیدِ مردم و انتظارات آنان از وی تغییر میکرد و همین امر ، آنان را بیشتر در موقعیت شرم و حیا قرار میداد بنا بر این ، به نظر میرسد شناخته شدن ، پیش از آن که مرهون نام و نام خانوادگی باشد ، مرهون عناوین اجتماعی است .
مصون سازی گمنامی
آیا میتوان موقعیت گمنامی را ایمن ساخت ؟ آیا راهی برای مصون سازی آن وجود دارد ؟ آیا راه ایمنسازی ، آن است که شهرها کوچک شوند و راه مهاجرت ، سد شود و مسافرتها ممنوع گردند ؟ یا باید تسلیم روند تمدّن جدید شد و بدین سان ، فاتحه حیا را خواند ؟ آیا راهی نیست که با حفظ شرایط موجود بتوان حیا را نیز حفظ کرد و آسیبهای آن را زدود ؟ در روند تحقیق ، وقتی مسئله گمنامی در کلانشهرها مطرح شد و تأثیر آن در برچیدن حیا مورد توجّه قرار گرفت ، این سؤال در ذهنْ نقش بست که اگر طبیعت کلانشهرها کاهش حیا و افزایش گمنامی و بیحیایی است ، پس چرا در اسلام بر شهرنشینی ، آن هم در شهرهای بزرگ ، تأکید شده است ؟ برای نمونه ، امام علی علیهالسلام
میفرماید :
اُسکُنِ الأَمصارَ العِظامَ
. 1 در شهرهای بزرگ ، مسکن گزین .
مؤلّفههای شهر دینی
سؤال این است که : چگونه ممکن است معصومان علیهمالسلام زندگی در مکانهایی را توصیه کرده باشند که قلمرو گمنامی را گسترش و حیا را کاهش میدهد ؟ این تناقض ، ما را به پژوهش بیشتر در این زمینه وا داشت و در نتیجه ، از مجموع آموزههای دین در این موضوع ، چنین به دست آمد که الگوی دینی شهرنشینی ، هرگز به گمنامی منجر نمیشود آن الگوی شهرنشینیای به گمنامی و بی حیایی منجر میشود که مؤلّفههای یک شهر دینی را نداشته باشد در ادامه ، به برخی از این موارد ، اشاره میکنیم :
ـ مساجد و اجتماعات
مذهبی
اگر از زندگی در روستاها منع شده ، به این دلیل است که در آنها «جمعه» و «جماعت» وجود ندارد رسول خدا میفرماید
: الرُّستاقُ حَظیرةٌ مِن حَظائِرِ جَهَنَّمَ ، لَیسَ فیها حَدٌّ ولا جُمُعَةٌ ولا جَماعَةٌ
2
روستا ، استراحتگاهی از استراحتگاههای جهنّم است ؛ نه در آن حدّی اقامه میشود ، و نه جمعهای و نه جماعتی .
روستا به آن جهتْ نکوهش شده که جمعه و جماعت ندارد در طرف مقابل ، از آن جهت به شهرنشینی و زندگی در شهرهای بزرگ توصیه شده که مرکز اجتماعات مسلمانان است رسول خدا ، برتری شهرها را در وجود جماعتها و حلقههای ذکر میداند 1 در شهرهای بزرگ سکونت گزین ، زیرا آن جا مرکز اجتماع مسلمانان است .
بنا بر این ، در الگوی شهرنشینی اسلامی ، اجتماعات دینی نقش مهمّی دارند در هر شبانه روز ، نمازهای جماعت در اوقات متعدّد ، اقامه میشوند و مردم ، دور هم جمع میگردند و یکدیگر را میبینند و از حال هم خبردار میشوند این اجتماعات متعدّد ، هر روز در محلّهها تشکیل میشوند پس از آن ، هفتهای یک بار همه مردم شهر دور هم جمع میشوند و نماز جمعه را اقامه میکنند همچنین نمازهای عید (مثل عید فطر و عید قربان و عید غدیر) را داریم که معمولاً با تعداد افراد بیشتری برگزار میشوند مراسم جشن و عزاداری را هم میتوان به این مجموعه افزود به هر حال ، هر یک از این اجتماعات ، به نوعی مردم را گِرد هم جمع میکند و در هر یک ، مجموعهای از افراد حضور دارند که با هم آشنا میشوند نخست در مساجد محل با هم آشنا میشوند ، سپس روز جمعه مردم همه محلّهها در نماز جمعه ، یکدیگر را میبینند که جمعیت بیشتری حضور دارند و . این قبیل امور عبادی ، قلمرو آشنایی افراد با یکدیگر را گسترش داده ، قلمرو گمنامی را کاهش میدهند به بیان دیگر ، در الگوی شهرنشینی اسلامی، اجتماعات دینی و پایگاههایی همچون مساجد و
.همچنین در روایتی آمده :
اُسکُنِ الأَمصارَ العِظامَ ؛ فَإِنَّها جِماعُ المُسلِمینَ
نهج البلاغه ، نامه 69 2 - نهج البلاغه ، نامه 69 حسینیهها و هیئتهای مذهبی و نقش تعیین کننده دارند این مکانها در حقیقت ، پایگاههای برقراری پیوند و ارتباط میان آحاد متفرّق جامعهاند ؛ پیوندی عاطفی که رنگی دینی دارد و در سایه معنویتْ حاصل شده است این نوع پیوند ، هم موجب استحکام پیوندهاست ، و هم کارکردهای بازداری آن را بیشتر میسازد ، و همه اینها در سایه اجتماعات دینی و در مکانهایی همچون مسجد ، حاصل میشود اتّفاقا وقتی با این بخش از الگوی شهرنشینی اسلامی مواجه شدیم ، بار دیگر به روایات حیا مراجعه کردیم و در کمال شگفتی مشاهده کردیم که در میان روایات مربوط به حیا ، حدیثی آمده که رابطه میان حیا و مسجد را بیان کرده است این حدیث ، نشان میدهد که گسترش مساجد در شهرهای اسلامی و گسترش فرهنگ مسجد رفتن ، عامل مهمّی در برانگیختن حیاست مسجد رفتن و شرکت در اجتماعات دینی ، قلمرو آشنایی افراد را گسترش داده ، دایره گمنامی آنان را کاهش میدهد هر چه یک شهروند مسلمان بیشتر در اجتماعات شرکت کند و حضور بیشتری یابد و با دیگر برادران ایمانی خود ، پیوند بیشتری برقرار سازد ، در حقیقت ، قلمرو شناخته شدن خود را افزایش داده است امام علی علیهالسلامدرباره ثمره رفت و آمد به مساجد ، همواره میفرمود :
مَنِ اختَلَفَ إلَی المَساجِدِ أصابَ إحدَی الثَّمانِ : أخا مُستَفادا فِی اللّهِ ـ عَزَّوجَلَّ ـ ، أو عِلما مُستَطرِفا ، أو آیَةً مُحکَمَةً ، أو رَحمَةً مُنتَظِرَةً ، أو کَلِمَةً تَرُدُّهُ عَن رَدًی ، أو یَسمَعُ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلی هُدًی ، أو یَترُکُ ذَنبا خَشیَةً أو حَیاءً
هر که به مساجدْ رفت و آمد داشته باشد ، یکی از این هشت چیز را به دست میآورد : برادری که در راه خدا سودرسان باشد ، یا دانش گلچین شده ، یا نشانهای محکم و استوار ، یا رحمت منتظره ، یا سخنی میشنود که او را به هدایتْ رهنمایی میکند ، و یا گناهی را از سرِ ترس یا شرم ، ترک میکند .
.
در این حدیثِ شریف آمده که مسجد ، سبب افزایش پیوندهای برادری میشود و همچنین ، موجب شرم و حیا میگردد میان این دو ( پیوند برادری و شرم از یکدیگر ) نیز رابطه وجود دارد در فرهنگ مسجد ، چنین آمده است که اهل ایمان ، یکدیگر را میبینند و از حال هم باخبر میشوند و به کمک یکدیگر میشتابند دامنه آشنایی در مساجد ، باید به گونهای باشد که اگر کسی به مسجد نیامد ، عدم حضور وی ، محسوس باشد و دیگران نسبت به آن ، حسّاس باشند و پِیجوی وی شوند رسول خدا این گونه بود و هر وقتْ کسی را در مسجد نمیدید ، سراغ وی را میگرفت این ، نشان میدهد که آشنایی و شناخته شدن در مساجد اسلامی تا چه اندازه عمیق است و دامنه آن ، چه قدر گسترده است دقیقا به همین جهت است که رسول خدا در آغاز ورود به مدینه ، ساختن مسجد را آغاز کرد و به همین جهت است که اهل ایمان ، در جای جای شهرها به ساختن مسجد روی میآوردند این امر در طرّاحی شهرهای اسلامی باید بیشتر مورد توجّه قرار گیرد اکنون برخی از احادیث را بهتر میتوان فهمید در روایتی از رسول خدا آمده است :
مَن سَرَّهُ أن یَسکُنَ بُحبوحَةَ الجَنَّةِ فَلیَلزَمِ الجَماعَةَ ؛ فَإِنَّ الشَّیطانَ مَعَ الواحِدِ وهُوَ مِنَ الاِثنَینِ أبعَدُ .
هر که خرسند میشود از این که در میانه بهشت مسکن گزیند ، همراهی با جماعت را برگزیند ؛ زیرا شیطان با فرد تنهاست و از دو نفر ، دورتر است .
در بحث خلوت ، مطرح شد که شیطان ، چه قدر به انسانِ تنها نزدیک است 2 و گفتیم که حضور در جمع دیگران تا چه اندازه در کاهش وسوسههای شیطان ،
. 2 - ر ک : بخش دوم ، فصل اوّل : حیا و خلوت مؤثّر است این حدیث نیز مردم را از تنهایی برحذر داشته و بیان شده که انسان ، باید همراه جماعت مسلمانان باشد و جماعت مسلمانان ، قلمرو گمنامی را کاهش میدهد در حدیث دیگری از رسول خدا آمده که خداوند با جماعت است و شیطان با فرد تنها : عَلَیکُم بِالجَماعَةِ ؛ فَإِنَّ یَدَ اللّهِ عَلَی الجَماعَةِ وإنَّ الشَّیطانَ مَعَ الواحِدِ وهُوَ مِنَ الاِثنیَنِ أبعَدُ 1 همراه جماعت باشید که دست خداوند ، با جماعت است و شیطان ، همراه فرد تنهاست و از دو نفر ، دورتر است در حدیث دیگری از امام علی علیهالسلام نقل شده که هر که از جماعت مسلمین دور افتد و کنارهگیری کند ، طعمه شیطان است
: فَإِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّیطانِ ، کَما أنَّ الشّاذَّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئبِ
2 جدا شده از مردم ، نصیب شیطان است ، همان گونه که جدا شده از گلّه گوسفندان ، نصیب گرگ است و رسول خدا فرموده است
: إنَّ الشَّیطانِ ذِئبُ الإِنسانِ کَذِئبِ الغَنَمِ ، یَأخُذُ الشّاةَ القاصِیَةَ وَالنّاحِیَةَ ، فَإِیّاکُم وَالشِّعابَ وعَلَیکُم بِالجَماعَةِ وَالعامَّةِ وَالمَسجِدِ
شیطان ، گرگ انسان است مثل گرگِ گوسفندان که گوسفندان دور افتاده و کناره گرفته را شکار میکند پس ، از شعبه شعبه شدن بپرهیزید و همراه جماعت و عموم مردم و مسجد باشید .
در این حدیث ، نام مسجد به تصریح برده شده که در کنار حدیثی که ثمره مسجد را حیا کردن میدانست ، معنای خاصّ خود را پیدا میکند همچنین
رسول خدا در کلام دیگری فرموده است :
یَدُاللّهِ عَلَی الجَماعَةِ ؛ فَإِذا شَذَّ الشّاذُ مِنهُمُ اختَطَفَهُ الشَّیطانُ ، کَما یَختَطِفُ الذِّئبُ الشّاةُ مِنَ الغَنَمِ
دست خدا بر سرِ جماعت است پس هر گاه یکی از جمع آنان دور افتد ، شیطان ، او را شکار میکند ، همان گونه که گرگ ، گوسفند جدا شده از گله گوسفندان را شکار میکند
معمولاً این گونه روایات را در بحث اتّحاد و تفرقه به کار میبرند و درست نیز هست ؛ ولی با توجّه به مباحثی که داشتهایم ، نمیتوان دلالت آن بر مباحث خلوت و گمنامی را انکار کرد و یا دستکم باید درباره آن ، قدری تأمل کرد ملاک ، این است که انسانِ تنها و گمنام ، حیا نمیکند و طعمه شیطان میشود یکی از راهکارهای برچیدن گمنامی و تنهایی ، برقراری ارتباط با دیگران و تشکیل جماعتهای دینی و شرکت در اجتماعات اسلامی است در روایات درباره خلوت ، بر این اصل ، تصریح شده بود که انسانِ تنها طعمه شیطان است آن جا صحبت از اتّحاد و تفرقه نبود ؛ صحبت از خلوت و جلوت بود بنا بر این ، روایاتی هم که در این جا ذکر کردیم ، میتوانند این اصل را تأیید کنند در حدیث دیگری از رسول خدا ، این اصل به گونه دیگری آمده است :
اِثنانِ خَیرٌ مِنَ الواحِدِ ، وثَلاثٌ خَیرٌ مِنَ اثنَینِ ، وأربَعَةٌ خَیرٌ مِن ثَلاثَةٍ ، فَعَلَیکُم بِالجَماعَةِ
2 دو نفر ، بهتر از یک نفر است و سه نفر ، بهتر از دو نفر و چهار نفر ، بهتر از سه نفر پس همراه جماعت باشید .
علّت ، آن است که شیطان ، همراه فردِ تنهاست و به وی ، به شدّتْ نزدیک است و هرچه تعداد افرادْ بیشتر شود ، شیطان ، دورتر میشود و فریب وی
ضعیفتر میگردد افزایش تعداد ، همچون رشتههای متعدّدی است که فرد را به دیگران پیوند زده باشد هر چه این رشتههای پیوند ، بیشتر و محکمتر باشد ، موقعیت فرد ، بیشتر تثبیت میشود و از امکان فریب خوردن و رُبوده شدن وی توسط شیطان ، کاسته میشود این رشتهها ، همان رشتههای شناختهشدن و تحت نظارت چشمهای آشنا قرار گرفتن است ارتباط شناختی و چشمی میان انسانها ، حیا را برمی انگیزد و فرد را از غلتیدن در ورطه گناه و زشتی باز میدارد بنا بر این ، مسجد و اجتماعات دینی و جلسات مذهبی و حلقههای ذکر و دعا ، همگی از مؤلّفههای شهر اسلامی هستند که در صورت تحقّق ، قلمرو گمنامیها را کاهش میدهند و از افول حیا جلوگیری میکنند .
ـ همسایهها
مسئله دیگر در شهرنشینی اسلامی ، ارتباط با همسایگان است اسلام بر مسئله ارتباط با همسایه ، بسیار تأکید کرده است جبرئیل علیهالسلام ، آن قدر بر حرمت همسایه تأکید میکرد که رسول خدا گمان بُرد همسایه از همسایه ، ارث میبرد
: مازالَ جَبرَئیلُ یوصینی بِالجارِ حَتّی ظَنَنتُ أنَّهُ سَیُوَرِّثُهُ .
جبرئیل ، پیوسته مرا به همسایگان سفارش میکرد تا این که گمان کردم همسایه را میراثبَر همسایه میکند
و رسول خدا نیز آن قدر سفارش همسایگان را به مردم میکرد که آنان نیز گمان بردند همسایهها از یکدیگر ارث میبرند 2 حرمت همسایه ، یکی از سنگینترین حرمتها در اسلام است 3 و همانندِ خود انسان 4 و خون انسان 5 و
والدین انسان ،
حرمت دارد اگر در فرهنگ شهرنشینی این حرمتْ مورد توجّه قرار گیرد و همسایهها با یکدیگر روابطی محترمانه داشته باشند ، میتواند به کاهش قلمرو گمنامی بینجامد در فرهنگ اسلامی ، حدّ همسایگی از هر سمت ، چهل خانه است که محدودهای به اندازه یکصد و شصت خانه را در برمی گیرد اگر برای هر خانهای این حلقه یکصد و شصت خانهای را ترسیم کنیم ، تصوّر کنید که ارتباط همسایهها ، چه شبکه درهم تنیده و به هم پیوستهای را به وجود میآورد امروز ، ارتباط همسایهها ، بخصوص در شهرهای بزرگ ، رو به کاهش است گاهی وقتها اساسا همسایهها یکدیگر را نمیشناسند و حتّی شاید بسیار کم یکدیگر را ببینند معمولاً هیچ رابطه عاطفیای میان آنان وجود ندارد و از وضع یکدیگر باخبر نیستند گویی هر کدام در جزیرهای دور افتاده زندگی میکنند و گویی میان آنان ، دیوارهای سرد بیعاطفگی کشیده شده است این ، همان پدیده گمنامی در جمع است که قلمرو گمنامی را بیشتر و بیشتر گسترش میدهد و به موازات آن ، بزه و ناهنجاری افزایش مییابد امّا اگر الگوی اسلامی همسایهداری اجرا شود ، یک شبکه گسترده ارتباطی میان همسایگان برقرار میشود و شناخت افراد از یکدیگر ، افزایش مییابد و در نتیجه ، کسی غریبه و گمنام نخواهد ماند رخت بربستن پدیده گمنامی ، موجب سلامت محلّه و شهر میشود مشاهده میشود که حتّی کسانی که قصد انجام دادن کار خلاف را دارند ، سعی میکنند به محلّههای دیگر بروند و یا اگر در شهرهای کوچک زندگی میکنند ، سعی میکنند شهر خود را ترک کنند این پدیده ، «جرم بیرون از محلّه مجرم » نامیده میشود که نشان میدهد نقش شناختهشدن در کاهش جرم ، تا چه اندازه است و گمنامی چه تأثیری در گسترش جرم دارد هر چه دامنه شناخت همسایهها از -
یکدیگر گسترش یابد ، قلمرو جرم ، کاهش مییابد و هر چه دامنه شناختْ کمتر شود ، قلمرو جرم ، افزایش مییابد بنا بر این ، گمنامی در محلّهها و شهرها ، شرم افراد را کاهش میدهد و شناخته شدن ، موجب افزایش دامنه شرم افراد از یکدیگر میگردد .
ـ پیمان برادری
آموزه دیگری که در الگوی دینی شهرنشینی تأثیرگذار است ، مسئله برادری میان اهل ایمان است اسلام ، همه اهل ایمان را «برادر» یکدیگر خوانده است رسول خدا ، وقتی نخستین شهر اسلامی را بنیاد نهاد ، میان اهل ایمان ، پیمان برادری برقرار نمود یثرب ، پس از ورود رسول خدا ، به شهر دیگری تبدیل شد و ترکیب جمعیتی آن تغییر کرد بخشی از ساکنان این شهر جدید را «مهاجران» تشکیل میدادند همان گونه که قبلاً توضیح دادیم ، پدیده مهاجرت ، همیشه برای شهرها یک فاجعه خوانده شده است غالبا مهاجران از آن جا که در محیطی غیر بومی قرار گرفته و گمناماند ، بیشتر به فساد ، و بزه روی میآورند ؛ امّا این اتفاق در شهر مدینه رخ نداد زیرا میان تمام شهروندان ، چه مهاجر و چه انصار ، پیوند برادری برقرار شد با این پیوند ، گروه مهاجر در بدنه اصلی شهر (یعنی انصار) ادغام شدند اگر مهاجران ، به هر دلیلی از سوی ساکنان اصلی یک شهر مورد پذیرش قرار نگیرند و به عنوان عضو زاید و تحمیلی خوانده شوند ، این امر میتواند آسیبهای اجتماعی بیشماری را در پی داشته باشد آری ! در صدر اسلام ، اعلام پیمان برادری میان اهل ایمان ، مهاجران را به شهروندان پیشین مدینه پیوند زد و آنان را در بدنه اصلی شهر ، ادغام نمود البته پیامد فرهنگ برادری ، فقط محدود به پیوند مهاجران با شهروندان نمیشود ؛ بلکه خودِ شهروندان را نیز به یکدیگر نزدیکتر و آشناتر میکند مهمْ این است که این فرهنگ ، آحاد شهروندان را به هم پیوند میزند و غریبی و گمنامی را از میان میبرد در این فرهنگ ، غربت و گمنامی عنوانی ناشناخته است اگر این فرهنگ در میان تمام اهل ایمان جای بگیرد ، آن گاه نه تنها در یک شهر و نه تنها در یک کشور ، بلکه در تمام کره زمین ، غریبی و گمنامی برچیده میشود و هیچ کس در هیچ مکانی ناشناخته نیست و همه ، برادر یکدیگر خواهند بود و «رفتارهای برادرانه» و « انتظارات برادرانه» از یکدیگر خواهند داشت و «حرمت برادری» را نگاه خواهند داشت در این صورت ، مشکل کلانشهرها و پدیدههای مهاجرت و مسافرت نیز حل خواهد شد و تمام آسیبهایی را که ممکن بود از جانب گمنامی وارد شود ، بر میچیند بنا بر این ، یکی از مؤلّفههای مهم در الگوی شهرنشینی اسلامی ، پیوند برادری میان شهروندان ایمانی است این ، شعار قرآن کریم است که میفرماید : إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ همانا مؤمنان با هم برادرند 1 در روایات زیادی نیز تأکید شده است که :
المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ
مؤمن ، برادر مؤمن است 2
ـ آشنا برای نظارتهای نامحسوس
نکته دیگر ، این که هر چند شاید انسان در برخی موقعیتها نسبت به نظارت محسوس ، گمنام باشد ، امّا آیا در برابر نظارتهای نامحسوس نیز گمنام است ؟ آیا «خود» او خودش را نمیشناسد و نمیداند کیست ؟ آیا حجّتهای الهی نیز او را نمیشناسند ؟ آیا نزد فرشتگان نیز ناشناخته است ؟ آیا در برابر خداوند نیز گمنام است ؟ ممکن است در برابر مردم ، گمنام باشیم ؛ امّا آیا در برابر ناظران نامحسوس نیز گمنامیم ؟ ممکن است ما توجّهی به این ناظران نداشته باشیم و
. آنان نزد ما گمنام محسوب شوند ، امّا آیا آنان نیز ما را نمیشناسند ؟ و آیا ما نزد آنان ، گمنام هستیم ؟ پاسخ این پرسشها به روشنی منفی است در برابر این نظارتهای نامحسوس ، گمنامی وجود ندارد بنا بر این ، «توجّه کردن» و «توجّه دادن» به این بخش از نظارتها میتواند به سالم سازی شهرها و مهاجرتها و مسافرتها بینجامد توجّه به ناظران نامحسوس و مقدّس ، حیای فرد را بر میانگیزد و در این صورت ، همان گونه که در خلوت ، خود را تنها نمیدید ، در غربت نیز خود را گمنام نخواهد دانست بنا بر این ، تعمیق باورهای دینی و ایمان به خدا و شناخت واقعیتهای هستی و درک نظارتهای نامحسوس و مقدّسی که وجود دارند ، عامل مهمّی در الگوی شهرنشینی اسلامی است که نتیجه آن ، حفظ فرهنگ حیاست و حفظ این فرهنگ ، موجب مصونیت قلمرو گمنامی و ناشناختگی میگردد .
فصل سوم : حیا و پوشش
لباس ، پدیدهای است که کمتر به جنبههای مختلف آن توجّه میشود اوّلین و سادهترین چیزی که از لباس به ذهن میرسد ، کارکرد محافظتی آن در برابر سرما و گرماست مسئله دیگر ، کارکرد پیامرسانی آن است نوع لباس ، ضخامت لباس ، رنگ لباس ، مدل لباس و میتواند مشخّص سازد که شخص ، چه شغلی دارد ، شاد است یا عزادار ، افسرده است یا خوشحال ، به چه گروهی تعلّق دارد و . اگرچه وظیفه اصلی لباس ، محافظت از ما در برابر سرماست ، اما اطلاعاتی را هم درباره ما در اختیار دیگران قرار میدهد مثلاً سبک لباسها و ویژگیهای شخصتی افراد ، رابطه مستقیم با هم دارند محافظهکارها معمولاً لباسهای کمرنگ و معمولی بر تن میکنند ، در حالی که افراد برونگرا ، رنگهای تند و لباسهای آخرین مُد را میپسندند یکی از نکات جالب در این زمینه ، این است که کسانی که برای مصاحبه شغلی مراجعه میکنند ، معمولاً کت و شلوار میپوشند ، در حالی که در اوقات فراغت خود ، لباسهای خودمانیتری بر تن میکنند از نوع لباس افراد میتوان پایگاه اجتماعی و خودآگاهی آنها و نیز ارزیابی آنها از خودشان را حدس زد.
در مدارس نیز سعی میشود کودکان را مجبور به پوشیدن روپوش یا لباس یکدست کنند و به این ترتیب ، از آنان مهارتهای اجتماعی در ارتباطات میان فردی ، ص 71 «فردیّتزدایی» نمایند ؛ یعنی احساس فردیّت
آنان را کم کنند یونیفورمها (روپوشهای خاصّ مشاغل) ، علاوه بر این که افراد را در برابر صدمات مصون میدارند (مثلاً لباس غواصی ، لباسهای آتش نشانها، لباسهای رانندگان اتومبیلهای مسابقهای و لباس خلبانان هواپیماهای آزمایشی) عامل شناسایی هم هستند ؛ زیرا به سرعت ، هویّت افراد را فاش میسازند بیکمن،
متوجه شد که وقتی تقاضاکنندهای روپوش بر تن داشته باشد ، درخواستهای ساده او ، بیشتر اجابت میشود. 3 جنبه دیگری که مورد نظر این بحث است ، کارکرد زیباییشناختی پوشش است دو نکته پیشین ، نقش لباس را در دنیای خارج از آن نشان میدادند ؛ امّا این نکته از دیدگاه زیباییشناختی به تأثیر لباس بر آنچه در درون دارد ، میپردازد اگر لباس را محور قرار دهیم ، چیزی در درون آن قرار دارد که بدنِ فرد است و دنیایی نیز در خارج آن قرار دارد پوشش ، فارغ از این که ساده باشد یا شیک ، عامل مهمّی در زیبا جلوه دادن آن چیزی است که در درون دارد از این دیدگاه ، پوشیدگی ، عامل زیبایی است و به همین جهت ، استفاده از پوشش ، امری فراگیر است تقریبا در تمام مصنوعات بشری میتوان مسئله پوشش نهایی را دید برای مثال ، تلویزیونی را تصوّر کنید که پوشش نهایی نداشته باشد و یا وسیله نقلیهای را که اتاق نداشته باشد و یا درهای آن ، روکش نداشته باشند و یا ساختمانی را که کار نماسازی آن انجام نشده باشد ، و یا کتابی را که جلد نداشته باشد این ، نشان میدهد که پوشش ، به طور کلّی ، نقش مؤثّری در زیباسازی دارد حیا نیز چنین کارکردی دارد همانگونه که در ادامه بحث خواهید دید ، 1 -
individualise 2 - Bickman 3
- همان جا حیا را میتوان پوشش انسانیت دانست انسان بدون حیا ، جلوهای عریان ، دریده و نازیبا دارد به وسیله حیاست که قامت رعنای انسان ، خلعتی زیبا مییابد به همین جهت ، امام علی علیهالسلامحیا را با تعبیر لباس و حجاب و پوشش ، یاد میکند و میفرماید : الحَیاءُ لِباسٌ سابِغٌ ، وحِجابٌ مانِعٌ ، وسِترٌ عَنِ المَساوِیَ?واقٍ 1 حیا ، لباسی بلند و حجابی منعکننده و پوششی نگهدارنده از بدیهاست .
پس حیا ، همانند هر پوششی ، نسبت به عوامل بیرونی ( ناهنجاریها ) حالت بازدارندگی دارد و نسبت به قامتی که آن را دربرگرفته ، زیباییبخش است سؤال این است که حیا ، پوشش کدام قامت رعنایی است ؟
جامه دین
در حدیثی که ذکر شد ، از حیا به عنوان «لباس» یاد شده و در حدیثی از رسول خدا ، از حیا به عنوان «لباس اسلام» نام برده شده است : الإِسلامُ عُریانٌ ، فَلِباسُهُ الحَیاءُ 2 اسلام ، عریان است و حیا ، لباس آن است امام علی علیهالسلام در این باره فرموده است
: أحسَنُ مَلابِسِ الدّینِ الحَیاءُ .
3 بهترین لباس دین ، حیاست .
وقتی اجزای تشکیل دهنده یک چیز ، سالم و مناسب باشند و هر کدام به خوبی در جای خود قرار گیرند ، آن گاه لازم است پوششی سراسر آن را فرا گیرد
1 - شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ، ج 20 ، ص 272 2 - الکافی ، ج 2 ، ص 46 ؛ المحاسن ، ج 1 ، ص 286 (ح 427) ؛ کتاب من لایحضره الفقیه ، ج 4 ، ص 364 ؛ الأمالی ، صدوق ، ص 341 ؛ روضة الواعظین ، ص 405 3 - غررالحکم و دررالکلم ، ح 2997و به آن مجموعه کنار هم چیده شده ، زیبایی و یکپارچگی دهد اسلام نیز همین گونه است دین ، مجموعهای از معارف و احکام و اخلاق نیکوست که نظاممند بوده ، هر کدام در جای مخصوص خود قرار دارند وقتی این مجموعه هماهنگ ، کامل شد ، نیاز به پوششی دارد که قامت رعنای آن را فراگیرد و به آن ، زیبایی بخشد این مأموریت ، از آنِ حیاست اسلامِ منهای حیا ، اسلامی کامل ، ولی عریان و نازیباست در حقیقت ، حیا ، لباسی است که به اسلام عریان ، زیبایی ، آراستگی و چشمنوازی میبخشد .