ثبات و تغیّر در ناهنجارها
آیا ناهنجارها همواره ثابت و تغییر ناپذیرند و یا ممکن است دستخوش تغییر شده ، یکسان باقی نمانند ؟ از آن جا که احکام شریعت ، ثابت است ، نابههنجاری شرعی نیز ثابت و تغییرناپذیر بوده ، اختصاص به زمان خاص یا جامعهای خاص ندارد به بیان دیگر ، تفاوت فرهنگها و زمانها ، موجب تفاوت در نابههنجار شرعی نمیشود ، بر خلاف نابههنجار عرفی که به تناسب فرهنگها و زمانها ، متغیّر است چه بسا کاری در زمانی نابههنجار باشد و در زمان دیگر و در همان جامعه ، خوب شمرده شود و چه بسا کاری در یک فرهنگ ، نابههنجار شمرده شود ؛ امّا همان کار در فرهنگ دیگری قبحی نداشته باشد جامعه برای خود ، آداب و رسوم خاصّی دارد و بر همین اساس ، ناهنجار ، مصداقهای خاصّی پیدا میکند و لذا نمیتوان در قلمرو آداب و رسوم ، به وحدت نابههنجاری عرفی قائل شد ، چه وحدت در طول زمان و چه وحدت در عرض زمان هر رفتاری در هر فرهنگی معنای خاصّی دارد یکی از پژوهشگران در این زمینه میگوید : در برخی فرهنگها انتظار میرود کسانی که عزیزی را از دست دادهاند ، با گریه و مویه ، بازگشت او را آرزو کنند در برخی دیگر ، انتظار میرود افراد داغدیده برقصند ، آواز بخوانند و شادی کنند در اروپا ( و برخی کشورهای شرقی و کشورهای اسلامی) ، وقتی دو مرد در خیابان به هم میرسند ، ممکن است یکدیگر را در آغوش بگیرند و ببوسند ؛ امّا در امریکا چنین رفتاری ناپسند است
این امر میتواند منشأ سوء تفاهم شود وقتی کسی از جغرافیای فرهنگی خود ، وارد جغرافیای فرهنگی دیگری میشود ، ممکن است شاهد رفتارهایی باشد که از نظر او شرمآور است و ممکن است رفتارهایی از او سر بزند که از نظر فرهنگ میزبان ، شرمآور باشد مثلاً در برخی فرهنگها ، تعارف زیاد ، نشانه دوستی و میهماننوازی است ؛ امّا همین رفتار در برخی فرهنگهای دیگر ، نشانه ناراحتی میزبان از حضور میهمان ، ارزیابی میشود به همین جهت ، اگر شخصی دارای فرهنگ اوّل ، میهمان کسی شود که دارای فرهنگ دوم است و با چنین رفتاری از سوی میزبان خود مواجه شود ، آن را شرمآور و گستاخانه تلقی خواهد کرد بنا بر این ، بهتر است در تعامل میان فرهنگها ، به این امور توجّه شود و هر یک از طرفین ، در ارزیابی رفتار دیگری شتاب نکند و احتمال دهد که ممکن است چنین رفتاری در فرهنگ طرف مقابل ، عادی بوده ، مطابق عرف جامعه خود او باشد
حیا ، فطری یا فرهنگی ؟
با توجّه به آنچه گفته شد ، میتوان به مسئله فطری بودن یا فرهنگی بودن حیا نیز پرداخت یکی از مسائل دامنهدار ، این است که آیا اموری همچون حیا ، فطریاند یا فرهنگی ؟ اگر حیا فطری باشد ، یک پدیده انسانی است که تابع فرهنگ خاصّی نبوده ، دو ویژگی خواهد داشت : یکی این که در همه انسانها مشترک خواهد بود و دیگری این که ثابت بوده ، بر اثر گذر زمان ، تغییر نخواهد کرد امّا اگر فرهنگی باشد ، تابع فرهنگ هر جامعه خواهد بود و لذا ، نه مشترک میان همه انسانها خواهد بود و نه ثابت و تغییرناپذیر ؛ بلکه ممکن است در برخی انسانها حیا وجود داشته باشد و در برخی دیگر ، نه ؛ و ممکن است روزگاری حیا در میان مردم وجود داشته باشد ، امّا روزگاری برسد که حیا از میان آنان ، رخت بربندد بنا بر این ، سؤالْ این است که آیا انسان ، چون انسان است ، شرم دارد و یا چون تابع فلان فرهنگ یا فلان دین است ، شرم دارد ؟ آیا علّت حیا ، انسانیت است یا دیانت و فرهنگ ؟ برخی با نفی اصالت ارزشهای انسانی و فطری بودن آنها و از جمله حیا ، بر این باورند که ارزشها ، ساخته فرهنگها و ادیان هستند و اصالت انسانی و فطری ندارند میگویند هر فرهنگ و تمدّنی ، یک سری از ارزشها را تولید میکند و ممکن است پس از مدّتی ، ارزشهای جدید دیگری بیافریند و ارزشهای کهنه را کنار بگذارد پس نتیجه میگیریم که این گونه امور ، فطری و اصیل نیستند اینان برای اثبات ادّعای خود ، ممکن است به دو چیز استناد کنند یکی از آن دو ، تفاوت فرهنگهاست ممکن است بگویند تفاوت فرهنگها ، دلیل غیر فطری بودن ارزشهاست ؛ مقتضای فطری بودن ارزشها ، یکسانی و همسانی آنها در تمام فرهنگها و زمانهاست ؛ امّا بر خلاف آن ، شاهد تفاوت فرهنگها هستیم مثلاً در فرهنگی فلان کار ، نابههنجار شمرده میشود و مردم از انجام دادن آن ، شرم میکنند ؛ امّا در فرهنگ دیگری همان کار ، نابههنجار شمرده نمیشود و در نتیجه ، مردم از انجامدادن آن ، ابایی ندارند مسئله حجاب و حیای میان زن و مرد و الگوی ارتباطی برخاسته از آن را نیز از این دست میدانند و معتقدند اینها اموری فرهنگیاند نه فطری ، و لذا اصالت نداشته ، قابل تغییر خواهند بود بر همین اساس ، معتقدند که برای یافتن اصالتهای انسانی ، باید به جوامع بدوی و به دور از تمدّن ، روی آورد ؛ چرا که دوری آنها از تمدّن ، سبب شده که از هیچ فرهنگی تأثیر نپذیرند و اصالت انسانی خود را حفظ کنند از همین جا ، استدلال دوم شروع میشود میگویند مطالعه جامعههای بَدَوی و بدور از تمدّن (مثل برخی قبیلههای افریقایی) نشان میدهد که در این قبیلههای به اصطلاح دست نخورده ، مردم از عریانی عورت خود نزد دیگران ، حتّی جنس مخالف ، ابایی نداشته ، شرم نمیکنند و یا زنان آنان ، اختلاط با مردان را قبیح نمیدانند و یا از نداشتن حجاب ، احساس شرم و خجالت نمیکنند و . بنا بر این ، نتیجه میگیریم که ارزشها و از جمله حیا و شرم ، پدیدههایی فرهنگی و محصول تمدّناند ، نه این که فطری و ذاتی باشند مبنای این نظریه ، دو چیز است : یکی تفاوت فرهنگها که موجب تفاوت ارزشها میشود ، و دیگری این که جامعه مبنا برای تشخیص فطری از غیر فطری ، جامعههای به دور از تمدّناند پرسشی که در برابر این نظریه قرار دارد ، این است که : متفاوت بودن فرهنگ و تمدّن ، در چه چیزی تأثیر میگذارد و به اصطلاح ، قلمرو تأثیرگذاری آن ، کدام یک از ارکان حیاست ؟ آیا تأثیر آن ، در اصل حیاست یا موضوع حیا ؟ دو چیز را باید از یکدیگر جدا نمود : موجودیت حیا و موضوع حیا را اگر تأثیر فرهنگ و تمدّن بر اصل و ریشه و ماهیت حیا باشد ، در حقیقت ، موجودیت آن را تحت تأثیر قرار میدهد و در این صورت ، هم میتواند حیا را بیافریند و هم میتواند آن را نابود سازد ؛ امّا اگر تأثیر فرهنگ و تمدّن بر موضوع حیا باشد ، اصل موجودیت حیا تحت تأثیر قرار نمیگیرد ، بلکه اموری که موضوع حیا هستند ، متأثّر شده ، دچار تغییر میشوند در این صورت ، ممکن است کاری در فرهنگی شرمآور باشد و همان کار ، در فرهنگ دیگر ، مایه مباهات در این فرض ، موجودیت روانی حیا تغییر نکرده و این گونه نیست که در فرهنگ دوم ، ریشه حیا معدوم شود ؛ بلکه آن چیزی که در فرهنگ اوّل ، موضوع حیا بود ، در فرهنگ دوم ، از فهرست موضوعات حیا خارج شده است و در عین حال ، امکان دارد و بلکه این گونه است که در فرهنگ دوم ، امور دیگری موضوع حیا قرار میگیرند در همان جوامع بَدَوی ، میتوان مواردی را یافت که همان مردم از آنها شرم میکنند پس ریشه حیا ، هرگز از جامعه انسانی رخت بر نمیبندد تا انسان هست ، حیا هم هست آنچه تغییر میکند ، مصداقها و موردهای حیاست به عبارت دیگر ، تفاوت فرهنگها ، موجب تفاوت مصداقهای حیا میشود دلیل آن نیز روشن است یکی از ارکان حیا این است که ملاکی برای تشخیص نابههنجاری داشته باشیم و بر اساس آن ، امور نابههنجار و شرمآور را معیّن کنیم این مسئله ، دقیقا به نظام ارزشی مربوط میشود نظام ارزشی است که درست و نادرست ، و زشت و زیبا را مشخّص میسازد در این جا فرهنگها نقش بازی میکنند هر فرهنگی دارای نظام ارزشی خاصّی است و بر اساس آن ، ملاک زشتی امور ، متفاوت خواهد بود در نتیجه ، کار نابههنجار در هر فرهنگی با فرهنگ دیگر ، متفاوت خواهد بود بنا بر این ، آنچه با تغییر فرهنگ تغییر میکند ، مصداقها و موضوعات حیاست ، نه اصل و ریشه حیا ، و تفاوت مصداقهای حیا نمیتواند دلیل غیر فطری بودن حیا باشد حیا ، قابلیت ثابتی است که در وجود انسان ، نهاده شده و هر فرهنگ و آیینی ، به نحوی و در طریقی از آن استفاده میکند حتّی جامعههای بَدَوی و بِکر و دورافتاده از تمدّن جدید هم عاری از حیا نیستند آنها نیز دارای یک نظام ارزشیاند و براساس این نظام ارزشی ، برخی امور را نابههنجار شمرده ، و انجامدادن آن را ناروا میدانند و لذا اگر کسی به آن اقدام کند ، مایه شرمساری خواهد بود ، هر چند شاید مصداق حیا در آن جامعه با جامعه دیگر ، تفاوت داشته باشد بنا بر این ، اصل حیا ، ثابت و تغییرناپذیر است که دلیل این امر ، فطری بودن آن است ؛ ولی مصداقها و مواردی که مردم از آن شرم میکنند ، چون تابع فرهنگ و نظام ارزشی است ، تغییرپذیرند البته امکان تغییر مصداقهای حیا به معنای مشروعیت (شرعی بودن) آن نیست مسئله مشروعیت مصداقهای حیا ، بحث دیگری دارد آن بحث ، بحثی فقهی است و این بحث ، بحثی روانشناختی است اکنون بحث در این است که امکان تغییر در مصداقها وجود دارد ، بی آن که موجب تغییر در اصل حیا باشد به بیان دیگر ، آنچه تغییرپذیر و ناپایدار است ، موارد حیاست این در حالی است که تغییر ریشه و استعداد حیا ، نشانه غیرفطری بودن آن است ، نه تغییر موارد آن پس استدلالی که اقامه شده ، نمیتواند فرضیه غیر فطری بودن این گونه امور را ثابت کند فرضیه ، مربوط به چیزی است ، و شواهد و قرائن ، مربوط به چیز دیگر محور فرضیه ، استعداد و قابلیت حیاست و شواهد ، مربوط به موارد و مصادیق حیا وانگهی ، برای اثبات فطری بودن یا نبودن ، نمیتوان جامعه معیار را جامعهای دانست که از فرهنگ و تمدّن روز ، به دور است چنین جامعهای ، هر چند از تأثیرات تمدّن روز به دور است ، امّا نمیتوان گفت نسبت به اصالت انسانی ، بکر و دست نخورده بوده ، تحت تأثیر هیچ فرهنگ و تمدّنی قرار نداشته است در چنین مواردی جامعه معیار را باید «انسان نخستین» قرار داد که از تأثیر هر فرهنگ و آیینی به دور بوده ، دارای فطرتی بکر و دست نخورده است خداوند متعال ، در جریان نقل داستان حضرت آدم و حوّا و اخراج آن دو از بهشت ، تصریح میکند که پس از خوردن از میوه آن درخت ممنوعه ، عورت آنها آشکار شد و آنها از این آشکار شدن ، متأثّر شدند و برای پوشاندن عورت خود ، تلاش کردند قرآن کریم میفرماید
: فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ تُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ.
چون از آن درخت خوردند ، عورت آنها آشکار شد ، با برگهای درختان باغ ، خود را پوشاندند این نشان میدهد که شرم از آشکار شدن عورت ، امری فطری است و به فرهنگ خاصّی اختصاص ندارد از مجموع آنچه گفته شد ، روشن میشود که حیا به عنوان یک قابلیت و استعداد انسانی ، فطری است ؛ امّا موارد و مصادیق حیا میتواند تابع فرهنگ و تمدّن باشد ؛ هر چند مسئله مشروعیت هر تغییر ، بسته به هماهنگی آن با قوانین الهی است .
3 حضور و نظارت
مسئله حضور و نظارت ، از مهمترین و اساسیترین مفاهیم حیاست بدون وجود این عنصر ، هر چند این امکان وجود دارد که بازدارندگی و مدیریت نفس به دلیل دیگری رخ دهد ؛ امّا ممکن نیست حیا برانگیخته شود حیا فقط هنگامی برانگیخته میشود که عنصر نظارت ، وجود داشته باشد اگر ناظری وجود داشت ، حیا برانگیخته میشود در غیر این صورت ، نباید انتظار برانگیختگی
حیا را داشت این که برخی افراد ، کارهای خلاف خود را دور از چشم دیگران انجام میدهند و مکانهای خلوت را برای اینگونه کارها بر میگزینند و سعی میکنند تنها باشند و یا هنگام تاریکی شب ، اقدام میکنند و ، همه به این جهت است که در نقطه کور نظارت قرار گیرند و خود را از قلمرو دید دیگران ، خارج سازند تا شرم ، مانع آنان نشود بنا بر این ، همان گونه که در جای خود آمده است ،
عنصر نظارت ، فصل مقوِّم حیا و وجه تمایز آن از دیگر صفات تنظیمکننده رفتار است درک نظارت نکته مهمّی که مطرح است ، این که صرف وجود نظارت به عنوان واقعیتی خارجی ، برای برانگیختن حیا کافی نیست حیا هنگامی برانگیخته میشود که نظارت موجود ، از طرف شخص «درک» شود و حتّی ممکن است احساس وجود نظارت ، موجب برانگیخته شدن حیا شود ، بدون آن که ناظری وجود داشته باشد پس «درک نظارت موجود» و یا دستِ کم ، «احساس وجود نظارت» ، شرط لازم برای حیاست ، نه صِرف وجود ناظر مثلاً اگر کسی احساس کند در برابر دوربین مخفی قرار دارد ، رفتار خود را کنترل میکند ، حتّی اگر واقعا دوربینی وجود نداشته باشد و بر عکس ، اگر کسی احساس کند هیچ چشم ناظری وجود ندارد ، دلیلی برای کنترل رفتار خود نمیبیند ، هر چند واقعا چشمِ ناظری وجود داشته باشد پس « درک نظارت موجود » یا «احساس وجود نظارت » ، مهمتر از وجود نظارت است و البته مراد از این اهمّیت ، نقش آن در برانگیختن حیاست ، نه اهمّیت آن در مقام ارزشگذاری مراد این است که آنچه حیا را بر میانگیزد ، وجود نظارت به عنوان یک واقعیت خارجی نیست ؛ بلکه توجّه فرد به این ر ک : بخش اوّل ، فصل اوّل : / حیا از منظر آیات و روایات واقعیت و درک آن ، موجب برانگیختگی حیا میشود کسانی که نظارت موجود را درک نمیکنند ، حیا نیز نمیکنند بسیاری از افراد ، به این دلیل از خداوند و فرشتگان حیا نمیکنند که توجّه به این حضور و نظارت ندارند و اساسا از وجود چنین نظارتی یا بی خبرند و یا غافل البته هستند کسانی که با علم به این حضور ، گستاخی کرده ، اقدام به معصیت میکنند (که در بحث بعدی به آن خواهیم پرداخت) ؛ امّا بیشتر افراد از این حضور و نظارت بیخبرند و لذا حیا نیز در آنان برانگیخته نمیشود این گونه افراد ، کسانیاند که برای گناه خود ، تنهایی و مکان خلوت را بر میگزینند ، غافل از این که در همه جا خداوند ، ناظر است و همین غفلت ، موجب خفتگی حیا در آنان میشود اگر «بدانیم» کسی ناظر است ، حیا نیز برانگیخته میشود امام صادق علیهالسلاممیفرماید که دانستم خداوند از من مطّلع است ، پس شرم کردم :
وعَلِمتُ أنَّ اللّهَ عز و جل مُطَّلِعٌ عَلَیَّ فَاستَحیَیتُ .
در این حدیث شریف ، به خوبی روشن است که « آگاهی » از اطّلاع خداوند ، مقدّم بر حیاست صِرف وجود نظارت ، کافی نیست باید شخص از وجود آن نظارت ، آگاهی داشته باشد بر همین اساس ، میتوان نتیجه گرفت که راه برانگیختن حیا در افراد ، توجّه دادن آنان به نظارت است حضرت علی علیهالسلاموقتی میخواهد در میدان نبرد ، یاران خود را به شرم کردن از فرار فرا خوانَد ، نخست ، آنان را به ناظر بودن خداوند توجّه میدهد :
إنَّکُم بِعَینِ اللّهِ
شما در دید خدا قرار دارید سپس میفرماید
عاوِدُوا الکَرَّ وَ استَحیوا مِنَ الفَرِّ
دوباره حمله کنید و از فرار کردن ، شرم کنید .
و یا وقتی آن حضرت ، مردم را به مهار کردن نفس و تنظیم رفتار بر اساس قانون خدا فرا میخواند ، از خداوند به عنوان ناظر نام میبرد و میفرماید
: فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذی أنتُم بِعَینِهِ
. 2 تقوای خدایی را داشته باشید که شما در دید اویید و یا در جای دیگر میفرماید :
أیُّهَا النّاسُ ! اتَّقُوا اللّهَ الَّذی إن قُلتُم سَمِعَ
، وإن أضمَرتُم عَلِمَ
ای مردم ! تقوای خدایی را داشته باشید که اگر سخن بگویید ، میشنود و اگر پنهان سازید ، میداند .
در این جا نیز برای مدیریت نفس ، از خداوند با ویژگیهای سمیع و علیم نام برده شده است در روایت دیگری آمده که امام صادق علیهالسلام فرمود :
لَو تَعلَمُ مَن عَن یَمینِکَ و شِمالِکَ لَأَحسَنتَ صَلاتَکَ
اگر بدانی چه کسی سمت راست یا چپ توست ، نمازت را خوب به جا میآوری .
روشن است که خوب به جای آوردن نماز ، نتیجه طبیعی «وجود » افراد دیگر نیست ، بلکه نتیجه «آگاهی » از وجود حضور آنان است به همین جهت ، امام صادق علیهالسلامدر ادامه سخن ، برای تصحیح رفتار مخاطب خود ، او را به ناظر بودن خدا توجّه میدهند تا در همه جا به خاطر خدا نماز خود را خوب به جا آورد ؛ چه کسی حضور داشته باشد یا نداشته نباشد :
وَاعلَم أنَّکَ بَینَ یَدَی مَن یَراکَ ولا تَراهُ
.
بدان تو در برابر کسی هستی که تو را میبیند ، ولی تو او را نمیبینی .
در این جا صحبت از توصیه کردن نیست ، بلکه فقط صِرف توجّه دادن است ؛ زیرا کسی که توجّه به این نظارت پیدا کند ، رفتار خود را اصلاح میکند همچنین ، وقتی اولیای دین میخواهند حیای از فرشتگان را بر انگیزند ، نخست ، مردم را به حضور و نظارت آنان توجّه میدهند ، سپس دعوت به حیا کردن از آنان میکنند امام صادق علیهالسلاممیفرماید :
وَاعلَم أنَّ مَعَکَ مَلَکا کَریما مُوَکَّلاً بِکَ یَحفَظُ عَلَیکَ ما تَفعَلُ ، ویَطَّلِعُ عَلی سِرِّکَ الَّذی تُخفیهِ مِن النّاسِ ، فَاستَحیِ
بدان که همراه تو فرشته بزرگواری است که بر تو گماشته شده و آنچه را انجام میدهی ، ثبت میکند و حتّی بر اسراری که از مردم پنهان میسازی ، آگاه است پس حیا کن .
رسول خدا ، نخست میفرماید که همراه شما فرشتگانی هستند که از شما جدا نمیشوند آن گاه میفرماید : «پس ، از آنان حیا کنید»
تکریم ناظر
مسئله دیگر این که برای برانگیختگی حیا ، گذشته از لزوم «وجود ناظر» و گذشته از لزوم «درک نظارت» ، نکته سومی که لازم است ، محترم بودن ناظر است اگر ناظری وجود داشته باشد ، ولی دارای ارزش و احترامی نزد فرد نباشد ، حتّی اگر علم به حضور وی داشته باشد ، از او حیا نمیکند ؛ چون تکریم و احترام او را لازم نمیداند و بیحرمتی نسبت به او را روا میدارد حرمت داشتن ناظر ، لازمه حیای از اوست و هر چه درجه حرمت و احترام ناظر بالاتر
1 - همان 2 - تفسیر العیاشی ، ج 2 ، ص 163 ؛ بحار الأنوار ، ج 71 ، ص 184 3 - سنن الترمذی ، ج 5 ، ص 112 (ح 2800). برود ، میزان حیای از وی نیز بیشتر میشود و از اینرو ، مقدار حیایی که شخص از یک فرد غریبه دارد ، با حیایی که از پدر ، مادر ، معلّم ، عالم دینی و یا اولیای الهی دارد ، متفاوت است از آن جا که حرمت فرد ناظر نیز از عوامل اساسی در حیای از ناظر است ، در مواردی که پیشوایان دینی صحبت از نظارت فرشتگان کردهاند و قصدشان بر این بوده که حیای مردم را نسبت به آنان برانگیزانند ، از آنان به «فرشتگان کِرام (ارجمند)» تعبیر کردهاند
و از مردم خواستهاند تا آنان را « تکریم » کنند (یعنی ارج نهند و بزرگ شمارند)
مسلّم است کسی که کریم دانسته نشود ، شایسته تکریم نیز دانسته نمیشود و قطعا از او شرم نیز نخواهد شد همچنین از امام علی علیهالسلام نقل شده که هر کس از خودش حیا نکند ، برای خود ارزش قائل نیست
این نشان میدهد که انسان از کسی حیا میکند که برای او ارزش و احترام قائل باشد و اگر از او شرم نکرد ، معلوم میشود که ارزشی برای وی قائل نبوده و بیحرمتی نسبت به وی را جایز شمرده است به همین جهت ، در پارهای از روایات آمده که هر کس بداند خداوندْ او را میبیند و با این حال ، در محضر او معصیت کند ، در حقیقت ، خداوند را خوارترینِ ناظرها دانسته است
در این دسته از روایات ، اولاً مسئله «درک نظارت» خدا آمده است و ثانیا تصریح شده که نگهنداشتن حیا در برابر خداوند ، نشانه بیارزش دانستن خداوند است .