ترویج شبهات و گرایشهای باطل
الغرض، یک عدّه ای را تربیت کردند و به ایران فرستادند و بعد هم متشکّل شدند و عین همان برنامه ها را پیاده کردند. گفتند: ما قرآن را ملاک قرار می دهیم، عقل هم میزان است. اگر قرآن با عقل سازش پیدا کرد، که هیچ، اگر نشد قرآن را با عقل خودمان توجیه می کنیم. حزب راه انداختند، ارباب قلم را استخدام کردند، از حسینیّه ها استفاده کردند، از روحانیّونی که توانستند به آن ها شستشوی مغزی دهند استفاده کردند، از مجالس مذهبی استفاده کردند، منبرها را تبدیل به تریبون کردند.
در تهران سیزده نفر سخنران تربیت کردند که جای منبرها را اشغال کنند و با تریبون با مردم صحبت کنند.
از حسینیه ها استفاده کردند، حسینیه ای که با پول امام زمانعليهالسلام
ساخته شده بود، همان حسینیّه را پایگاه قرار داده برای کوبیدن مکتب امام حسینعليهالسلام
، برای مبارزه با عزاداری امام حسینعليهالسلام
، برای مبارزه با تشکیل مجالس امام
حسینعليهالسلام
، و این قدر زیبا این برنامه ها را پیاده کردند که ما هنوز هم که هنوز است می گوییم: دزد کیست؟! و دزد یعنی چه؟!
قلم ها را به دست گرفتند، اوّلین کاری که کردند (قبل از انقلاب) در ظرف تقریباً ده سال، این بود که شروع به ترجمه ی آثار مصری ها کردند.
چرا؟ برای این که همان مکتب پروتستان را پروتستان اسلامی را، اوّل در هند پیاده کردند. در آن جا به دست پسر احمد خان هندی، دانشگاه به وجود آوردند، و پسر احمد خان، دقیقاً قرآن را به آراء عقلی خودش تفسیر کرد. من چهار جلد از تفسیرهایش را موجود دارم. این کاری که می خواستند بکنند، اول به قلم او انجام گرفت و طرحش موفّق هم بود، یک عدّه مسلمانِ نادان، نوگرا، عقل گرا، به آن ها گرایش پیدا کردند و این ها موفّق شدند جریان را به مصر منتقل کردند. در مصر چاشنی وهابیّت هم به آن ها خورد. یک عدّه از اساتید و روشنفکران مصری را استخدام کردند و آن ها با بیان و قلم شروع به ترویج همان افکار کردند.
بعد کار را در عراق دنبال کردند. در آن جا همین برنامه را به دست کسی به نام: «علی الوردی» اجرا کردند.
در ایران، از «کسروی» شروع کردند و این برنامه ها را پیاده کردند. بعد کارها را تقسیم کردند.
من همه ی این ها را دقیق بررسی کردم. دیدم واقعاً چقدر زیبا برنامه ریزی کردند. چون اگر یک نفر بلند شود و بخواهد با تمام مقدّسات شیعه، یکجا مبارزه کند خُرد می شود، شکستش می دهند. برای همین، کارها را تقسیم کردند، قرار شد یک نفر در رابطه با تقلید بحث کند و با آن به وسیله ی جزوه، کتاب، سخنرانی مبارزه کند.
و جالب این است که اگر این ها بخواهند مبارزه با تقلید بکنند دیگر خودشان را نباید مطرح کنند. امّا به مردم می گفتند مراجع را رها کنید، ما را بگیرید. این یعنی تقلید از ما. با تقلید مبارزه می کردند، مقلّد برای خودشان درست می کردند. این جالب بود یک کسی بنشیند برای مبارزه با تقلید یکی قلم در دست بگیرد برای مبارزه با علم امامعليهالسلام
.
یکی قلم در دست بگیرد برای مبارزه با ولایت تکوینی.
دیگری یک کتاب بنویسد راجع به آقا امام حسینعليهالسلام
در رابطه با این که جنگ امام حسینعليهالسلام
برای حکومت بود ولی موفّق نشد و شکست خورد. و علمی هم نداشت و اطلاعاتی هم نداشت و خبری جایی نبود.
کسی را مأمور کردند برای مبارزه با شفاعت.
و همین طور کارها را تقسیم کردند. در قالب روحانی و غیر روحانی. هر قسمتی از افکار و معارف و مقدّسات شیعه را به عهده ی یکی گذاشتند تا بکوبد، خُرد کند، له کند.
خمس را گذاشتند به عهده ی دیگری و... در عین حالی که همه ی این ها از یک جا الهام می گرفتند، در ظاهر در قسمت های مختلف شروع به کار کردند یکی در اصفهان، یکی در تهران، یکی در دامغان و یکی مشهد.
تقسیم کردند که نتوانیم با آن مبارزه کنیم. اگر در یک جبهه بجنگیم آن یکی خالی می ماند، در این بجنگیم دیگری خالی می ماند. عجیب نقشه را پیاده کردند امّا ما هنوز داریم می گوییم: دزد کیست؟!
کتاب ها را می بینیم، قلم ها را می بینیم، افکار را می بینیم، اعمال را می بینیم، مبارزه با روحانیت را می بینیم، همه ی این ها را می بینیم، باز می گوییم دزد کیست؟!
ما کوتاهی نکردیم؟ ما میدان ها را باز نکردیم تا این ها همه جا را اشغال کنند؟
الآن هم من هشدار می دهم، و می گویم حواستان جمع باشد، میدان به این ها ندهید به بهانه های مختلف آوانس ندهید تا این ها خوب رخنه کنند.