بهار روزگاران

بهار روزگاران0%

بهار روزگاران نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

بهار روزگاران

نویسنده: آیت الله سید حسن فقیه امامی
گروه:

مشاهدات: 6573
دانلود: 2824

توضیحات:

بهار روزگاران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6573 / دانلود: 2824
اندازه اندازه اندازه
بهار روزگاران

بهار روزگاران

نویسنده:
فارسی

گرایش به اسلام و منجی در آخرالزمان

گزارش هایی که برای ما آورده اند از آمریکا، فرانسه، انگلستان و سایر کشورها، نشان می دهد که در آنجا رفته رفته گرایش بسیار عمیقی به اسلام شروع شده است.

از آثار حکومت حضرت بقیة اللهعليه‌السلام این است که نفاق از روی زمین ریشه کن می شود، منافقین سر به نیست می شوند. دولت کریمه حضرت بقیة اللهعليه‌السلام که منحصر به فرد هم هست که امتیازاتش باید مطرح شود. مردم بدانند که اگر می گویند: «یا صاحب الزمان عجل علی ظهورک» و امثال این دعاها، چه چیزی مطالبه می کنند و از خدا چه حکومتی را می خواهند؟

پاسخ به شبهات روز و دفاع از امامت و مهدویت

اشاره

ما مسلمان ها به طور عموم و ما شیعه به طورخصوص، خیلی باید خسارت مسامحه را بپردازیم.

امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام درد دلشان همین بود. اصحابشان، آن استقامت و آن جدیّت و آن دلسوزی که باید داشته باشند را نداشتند و این مسامحه ها موجب شد که امیرالمؤمنینعليه‌السلام خانه نشین شوند ومشکلات دیگری از این قبیل برایشان پیش بیاید.

ما گاهی باید بنشینیم، فکر کنیم که از کم کاری ها، از بی همّتی ها و از بی فکری ها چه مشکلاتی پیش می آید.

قرآن کریم می فرماید:

( وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ ) (۱)

اگر ما ایمان راسخ داشته باشیم، سستی معنا ندارد، حزن و غم، معنا ندارد.

تعارف که نداریم، بهترین ادیان، دین اسلام است و این مسأله ای است که حتّی دشمنان اسلام هم به جامعیّت این دین کامل اقرار دارند.

همین یک ساعت قبل، عدّه ای از آمریکا برای مصاحبه آمده بودند. یکی از سؤالات این بود که: پذیرش جوان ها نسبت به اسلام در چه حدّ است؟ گفتم: چون دین اسلام یک دین عقلی است، انسان ها هر چه بیشتر درس خوانده باشند، گرایش آن ها به اسلام بیشتر است. و ما به شما توصیه می کنیم مطالعه کنید.

____________________

۱- آل عمران ۱۳۹.

بهترین دین در اختیار ماست.

( اًِّنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْاًِّسْلامُ ) (۱)

ادلّه ی ما، معارف ما، مسائل اخلاقی و احکام فقهی ما، سرآمد تمام معارف و احکام و ادلّه ی ادیان دیگر است. این ها در مقایسه معلوم می شود.

____________________

۱- آل عمران ۱۹.

شیعه اثنی عشری، نیرومندترین مکتب است

فرقه ی شیعه اثنی عشری در میان هفتاد و سه فرقه ی مسلمین - بدون تعارف، بدون اجحاف و مبالغه – راستی قوی ترین، نیرومندترین و پربارترین مطالب را دارد. حرف برای گفتن دارد.

مثلاً مکتب حدیث مان را با مکتب حدیث اهل سنّت مقایسه می کنیم، می بینیم کدام پربارتر است؟ کدام حجمش بیشتر است؟ کدام پر محتواتر است؟

و همچنین در سایر معارف ما، دوازده امام معصوم داریم که معارف مان را از ایشان می گیریم. یکی از این معارف را هم آن ها ندارند.

بنابر این بهترین دین را داریم، بهترین مذهب را هم داریم.

اگر این حربه های قوی در دست هر ملّتی بود، بیش از این از آن ها استفاده می کردند.

کم کاری می کنیم، من حالا نمی خواهم بین پیروان ادیان باطله و مذاهب ضالّه و بین عمل کرد خودمان مقایسه کنم. نمی خواهم اسم ببرم و توضیح دهم، چون ترویج باطل می شود. ولی انصافاً کم کاری می کنیم.

می توانیم کار کنیم. مخصوصاً ایرانی ها امتحان خود را در دنیا پس داده اند. مغزهای قوی، فکرهای باز و طرّاح های بسیار چشمگیری داریم. الآن می بینیم که در المپیادها برنده می شوند، در تست های مختلف تست های جهانی برنده می شوند.

معلوم می شود فکر دارند، معلوم می شود که می توانند همّت کنند و به مراحل عالی برسند.

اما در مسائل مذهبی آن طور که باید و شاید کار نمی شود. البتّه مشکل هم هست. باید منصف باشیم.

شیعه با فرقه های انحرافی مبارزه می کند

ما در یک جبهه نمی جنگیم. در جبهه های مختلف باید بجنگیم. با مادیّون یک گونه باید بجنگیم، با ارباب ادیان مختلفه مثل یهود ونصاری گونه ای دیگر بجنگیم، با فِرَق ضالّه هم همین طور. در بین مسلمین هم باید با مذاهب مختلف دست و پنجه نرم کنیم.

کار ساده ای نیست، امّا عجیب است که همین مکتب شیعه جواب گوی همه ی آن ها خواهد بود. یعنی الآن قلم به دست های شیعه چیزی را برای شبهات مخالفین باقی نگذاشته اند. در هر زمینه ای آن چنان کار کرده اند که حدّ و حساب ندارد. ولی باز هم باید عرض کنیم که کم کاری می کنیم.

دشمن با تمام قوا و چهره های گوناگون ریشه می کُند و وقتی ما احساس می کنیم انحراف دارد، ریشه می زند، همان وقت باید به فکر باشیم و انحرافات را در نطفه خفه کنیم، ولی مسامحه می کنیم، کوتاهی می کنیم، مدارا می کنیم، سازش می کنیم وقتی خوب رخنه کرد، دیگر حریف آن ها نیستیم. انحرافات مانند سرطان است، خبر نمی کند وقتی خوب ریشه کرد، آن وقت بروز می کند.

چرا باید در کشور ما وهابیّت بتواند رخنه کند؟

علّتش چیست؟ من بررسی کرده ام و دیده ام آن وقتی که آثارش ظاهر شده است، دائماً مسامحه کرده ایم، کار به اینجا رسیده، حالا هم مسامحه می کنیم، در آینده خدا رحم کند. آن ها خیلی کار کرده اند؛ یعنی استعمارگران راه رخنه کردن را تجربه کرده اند، آموخته اند، می دانند چه کار کنند، ما باید بیدار باشیم!!!

از قول مرحوم آقای صهری(قدس سره) که از خطبای بسیار عالی مقامِ شهر ما بودند، قصّه ای نقل می کنند که تاجری از اصفهان به سمت تهران حرکت کرد، در آن زمان وسیله هم نبود، یک سری وسائل قیمتی هم همراه داشت، غلامش را برداشت و با هم به طرف تهران حرکت کردند؛ در راه به غلامش گفت: ما باید نوبت بگذاریم. مقداری من می خوابم تو بیدار باش و مقداری تو بخواب من بیدار می مانم، مراقب اموالمان باشیم تا دزد آن ها را نبرد.

مقداری از راه را طی کردند تا خسته شدند، به غلام گفت : تو استراحت کن، من بیدار می مانم، غلام استراحت کرد و آقا نشست تا خوب که خواب هایش را رفت، بیدار شد، آقا گفت: حالا من می خوابم تو بنشین و مراقب باش. خوابید، اما نگران بود که نکند غلام خوابش ببرد و دزد بیاید و اموالش را ببرد. بیدار شد، دید غلام نشسته است، گفت: غلام خوابی؟ بیداری؟

گفت: بیدارم. گفت چه کار می کنی؟ گفت: فکر می کنم.

گفت: چه فکری می کنی؟ گفت: فکر می کنم میخ طویله را که در زمین می کوبند خاک هایش کجا می رود؟ گفت: خوب تو بیدار باشی کافیست، کار با او نداریم.

مقداری دیگر استراحت کرد و دوباره از خواب پرید گفت : غلام خوابی؟ بیداری؟ گفت: بیدارم گفت: چه کار می کنی؟ گفت: فکر می کنم. گفت: چه فکری؟ گفت: این همه خار در این بیابان است، فکر می کنم چه کسی این ها را تیز کرده است، چه حوصله ای داشته یکی یکی بنشیند این ها را تیز کند ؛ تاجر گفت : باز هم خوب است، الحمد لله بیدار است، و دوباره خوابید.

مرتبه سوم بیدار شد و غلام را صدا زد گفت: غلام خوابی؟ بیداری؟ گفت: بیدارم، گفت: چه کار می کنی؟

گفت: فکر می کنم. گفت: به چه فکر می کنی؟ گفت : فکر می کنم دزد یعنی چه؟ گفت: دزد، آدم بیگانه ای است که می آید اموال آدم را برمی دارد و می برد. گفت: دزد این است؟ گفت: بله. گفت: این که همان وقت آمد و اموال را برد.

ما این چنین هستیم، بعد از این که اموالمان را بردند و سرمایه های ما را سرقت کردند، تازه می گوییم دزد کیست؟ تازه می خواهیم بفهمیم دزد کیست؟

خطر دشمنان را جدی بگیریم

این خطر بزرگی است، من تاریخ ادیان را بررسی می کردم، دیدم واقعاً چقدر هنرمندانه در کشورهای اسلامی رخنه کرده اند و آن ها را متلاشی و نابود کردند. واقعاً این شبهات، تزلزلی ایجاد کرده که تمام این کشورهای اسلام را از هم گسیخته کرده است. حتی در یک کشور به عدد هر سری، یک فکری هست.

ریشه، ریشه ی عجیبی است، سیصد سال پیش یک نفر یهودی به فکر افتاد که مسیحیّت را متلاشی کند.

گفت چاره ای نیست باید فرقه گرایی کرد. تمام مسیحی های روم، کاتولیک بودند. این شخص یهودی آمد و این فکر را بین آن ها القا کرد که در مسیحیّت یک خرافاتی هست، ما باید با خرافات مبارزه کنیم. راه مبارزه با خرافات این است که ما متّکی به عقلمان باشیم؛ از یک طرف عقل گرا باشیم و از طرفی مساله ی شفاعت - یعنی این که عدّه ای بیایند واسطه ی بین مردم و خدا بشوند تا گناهانشان بخشیده شود- را هم سفره اش را جمع کنیم. فقط و فقط ما انجیل را می شناسیم، آن هم نه با آن دیدگاهی که گذشتگان انجیل را مطالعه می کردند. ما باید انجیل را فقط سند قرار دهیم با قرائت جدید. و طبق

همان گفتاری که: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّه »(۱)

از همین دریچه وارد شد گفت: «حَسْبُنَا اِلانجیِل».

انجیل بس است ما دیگر احتیاجی به غیر از انجیل نداریم. عقل را کنار انجیل می گذاریم هر جا عقل با انجیل تطبیق کرد که هیچ، هر کجا انجیل با فکر ما منطبق نبود ما انجیل را بر مبنای افکار خودمان منطبق می کنیم.

____________________

۱- بحار الأنوار: ج ۲۲ ص ۴۷۳.

باید قرائت جدید از انجیل داشته باشیم، نوگرا باشیم و این گونه، مکتب پروتستان را به وجود آورد.

مسیحی ها، دو فرقه شدند، یک عده پروتستان و عقل گرا شدند و یک فرقه هم همان راه کاتولیکِ خود را ادامه دادند. بعد از سیصد سال، هر ساله یک جنگ خونینی بین این دو فرقه وجود دارد. به جان هم می ریزند و کُشت و کشتار می کنند. پایه گذار این مفسده ی یک نفر یهودی است.

خوب، این تجربه در غرب جواب داد. یهودی ها دیدند عیناً همین کاری که با مسیحی ها کردند با مسلمان ها هم بکنند و برای آن ها هم برنامه ریزی بکنند و این ها را از هم بپاشند و متفرّق کنند تا یدِ واحده نباشند. چون اگر این ها در دنیا با هم متّحد شوند، دیگر غربی، یهودی، مسیحی، هیچ چیز نخواهد بود. اسلام هم امتحان خودش را داده است. اسلامی که با صدهزار مسلمان در صدر اسلام، فتوحات داشته است، این ها همان هستند ممکن است اگر جلویشان باز شد، با هم متّحد شوند و برای ما مسئله ساز شوند.

ناخواسته غرب زده نشویم

می دانید، یک عدّه از ایرانی های ما هم غرب زده بودند و هنوز هم هستند. در غذا خوردن، در لباس پوشیدن، در طرز تفکّر، در برنامه های اجتماعی، در برنامه های اعتقادی، همه و همه مقلّد غرب اند.

نشسته اند ببینند آن ها چه کرده اند، این ها هم بکنند. در این مسائل هم دیدند، بد نیست از این روش استفاده کنند.

در فرانسه یک گروهی روشنفکر تربیت کردند. در فرانسه مرکزی هست که در ده سال پیش آمار دادند، صد و پنجاه استاد اسلام شناس یهودی در آن جا مشغول کارند تا ببینند چگونه روی برنامه های اسلام برنامه ریزی کنند تا از بین برود. صد و پنجاه کارشناس اسلام شناس؟!

ترویج شبهات و گرایشهای باطل

الغرض، یک عدّه ای را تربیت کردند و به ایران فرستادند و بعد هم متشکّل شدند و عین همان برنامه ها را پیاده کردند. گفتند: ما قرآن را ملاک قرار می دهیم، عقل هم میزان است. اگر قرآن با عقل سازش پیدا کرد، که هیچ، اگر نشد قرآن را با عقل خودمان توجیه می کنیم. حزب راه انداختند، ارباب قلم را استخدام کردند، از حسینیّه ها استفاده کردند، از روحانیّونی که توانستند به آن ها شستشوی مغزی دهند استفاده کردند، از مجالس مذهبی استفاده کردند، منبرها را تبدیل به تریبون کردند.

در تهران سیزده نفر سخنران تربیت کردند که جای منبرها را اشغال کنند و با تریبون با مردم صحبت کنند.

از حسینیه ها استفاده کردند، حسینیه ای که با پول امام زمانعليه‌السلام ساخته شده بود، همان حسینیّه را پایگاه قرار داده برای کوبیدن مکتب امام حسینعليه‌السلام ، برای مبارزه با عزاداری امام حسینعليه‌السلام ، برای مبارزه با تشکیل مجالس امام

حسینعليه‌السلام ، و این قدر زیبا این برنامه ها را پیاده کردند که ما هنوز هم که هنوز است می گوییم: دزد کیست؟! و دزد یعنی چه؟!

قلم ها را به دست گرفتند، اوّلین کاری که کردند (قبل از انقلاب) در ظرف تقریباً ده سال، این بود که شروع به ترجمه ی آثار مصری ها کردند.

چرا؟ برای این که همان مکتب پروتستان را پروتستان اسلامی را، اوّل در هند پیاده کردند. در آن جا به دست پسر احمد خان هندی، دانشگاه به وجود آوردند، و پسر احمد خان، دقیقاً قرآن را به آراء عقلی خودش تفسیر کرد. من چهار جلد از تفسیرهایش را موجود دارم. این کاری که می خواستند بکنند، اول به قلم او انجام گرفت و طرحش موفّق هم بود، یک عدّه مسلمانِ نادان، نوگرا، عقل گرا، به آن ها گرایش پیدا کردند و این ها موفّق شدند جریان را به مصر منتقل کردند. در مصر چاشنی وهابیّت هم به آن ها خورد. یک عدّه از اساتید و روشنفکران مصری را استخدام کردند و آن ها با بیان و قلم شروع به ترویج همان افکار کردند.

بعد کار را در عراق دنبال کردند. در آن جا همین برنامه را به دست کسی به نام: «علی الوردی» اجرا کردند.

در ایران، از «کسروی» شروع کردند و این برنامه ها را پیاده کردند. بعد کارها را تقسیم کردند.

من همه ی این ها را دقیق بررسی کردم. دیدم واقعاً چقدر زیبا برنامه ریزی کردند. چون اگر یک نفر بلند شود و بخواهد با تمام مقدّسات شیعه، یکجا مبارزه کند خُرد می شود، شکستش می دهند. برای همین، کارها را تقسیم کردند، قرار شد یک نفر در رابطه با تقلید بحث کند و با آن به وسیله ی جزوه، کتاب، سخنرانی مبارزه کند.

و جالب این است که اگر این ها بخواهند مبارزه با تقلید بکنند دیگر خودشان را نباید مطرح کنند. امّا به مردم می گفتند مراجع را رها کنید، ما را بگیرید. این یعنی تقلید از ما. با تقلید مبارزه می کردند، مقلّد برای خودشان درست می کردند. این جالب بود یک کسی بنشیند برای مبارزه با تقلید یکی قلم در دست بگیرد برای مبارزه با علم امامعليه‌السلام .

یکی قلم در دست بگیرد برای مبارزه با ولایت تکوینی.

دیگری یک کتاب بنویسد راجع به آقا امام حسینعليه‌السلام در رابطه با این که جنگ امام حسینعليه‌السلام برای حکومت بود ولی موفّق نشد و شکست خورد. و علمی هم نداشت و اطلاعاتی هم نداشت و خبری جایی نبود.

کسی را مأمور کردند برای مبارزه با شفاعت.

و همین طور کارها را تقسیم کردند. در قالب روحانی و غیر روحانی. هر قسمتی از افکار و معارف و مقدّسات شیعه را به عهده ی یکی گذاشتند تا بکوبد، خُرد کند، له کند.

خمس را گذاشتند به عهده ی دیگری و... در عین حالی که همه ی این ها از یک جا الهام می گرفتند، در ظاهر در قسمت های مختلف شروع به کار کردند یکی در اصفهان، یکی در تهران، یکی در دامغان و یکی مشهد.

تقسیم کردند که نتوانیم با آن مبارزه کنیم. اگر در یک جبهه بجنگیم آن یکی خالی می ماند، در این بجنگیم دیگری خالی می ماند. عجیب نقشه را پیاده کردند امّا ما هنوز داریم می گوییم: دزد کیست؟!

کتاب ها را می بینیم، قلم ها را می بینیم، افکار را می بینیم، اعمال را می بینیم، مبارزه با روحانیت را می بینیم، همه ی این ها را می بینیم، باز می گوییم دزد کیست؟!

ما کوتاهی نکردیم؟ ما میدان ها را باز نکردیم تا این ها همه جا را اشغال کنند؟

الآن هم من هشدار می دهم، و می گویم حواستان جمع باشد، میدان به این ها ندهید به بهانه های مختلف آوانس ندهید تا این ها خوب رخنه کنند.

تخریب مراقد اهل بیتعليهم‌السلام

یک روز هم دیگر دین در کشور نباشد. این، محسوس است چرا باید یک عده عناصر خائن جرأت پیدا کنند عسکریینعليهم‌السلام را خراب کنند؟ این به خاطر ماست!. جدّاً کوتاهی کرده ایم.

ما به این آقایانی که اقدام به این کارها می کنند می گوییم شما چه سودی از این کارها بردید؟

شما چه سودی از تخریب بقیع بردید؟ به جز این که روز به روز نفرت مردم دنیا از شما بیشتر می شد. شما این قدر احمق و نادانید که نمی دانید با خراب کردن مقبره ی ائمهعليهم‌السلام نمی توانید شخصیت آن ها را زیر سؤال ببرید. مگر می توانید محبّت این ها را از دل مردم بیرون کنید؟

این چه کار احمقانه ای است.

شما فکر می کنید اگر ضریح عسکریینعليهم‌السلام خراب شود دیگر شخصیت این ها از بین می رود. تازه در دنیا گُل کردند، در رادیو می گفت: بوش یک عده ای را استخدام کرده تا بروند راجع به عسگریینعليهم‌السلام تحقیق کنند. بعد می گوید دیدیم این ها دو نفر از شخصیت های بزرگ اسلامی هستند.

دشمن اقرار می کند. صد سال، یا هزار سال دیگر هم عسکریینعليهم‌السلام مخروبه باشد این ها از بین رفتنی نیستند. علمشان در دنیا حاکم است. شخصیتشان حاکم است. معنویتشان حاکم است. مگر می شود با این خبرها حقایق را از بین برد؟ منهای این که خدای متعال وعده داده است:

( اًِّنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اًِّنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) (۱)

خداوند وعده حفظ داده است. هم حفظ اسلام و هم حفظ تشیع که دلائل آن در قرآن و روایات موجود است.

____________________

۱- حجر: ۹.

مقدمات ظهور امام زمانعليه‌السلام

این ها همه، مقدمات ظهور حجت خدا در روی زمین است. مگر وعده ی خدا خُلف دارد؟ ما مطمئن هستیم یقین داریم، ایمان داریم که سفره ی این کثافت کاری ها و این خلاف کاری ها جمع می شود، زمستان می رود و روسیاهی به زغال می ماند. چرا این قدر احمقید؟ آن روز تا حالا که شما فتوا به قتل شیعه دادید کجا را گرفتید؟ حالا به فرض که چهار تا شیعه هم این گوشه و آن گوشه ی دنیا کشته شدند حالا فکر می کنید با کشته شدن شیعه دنیا در اختیار شما می آید؟

یک عدّه عناصر یهودی الاصل، فکر می کنند با کشتن شیعه و مسلمان ها به جایی می رسند!

یک اشتباه!! یک غلط!!

به هر حال ما امیدواریم ان شاءالله بتوانیم ندای خود را به دنیا برسانیم. ندای مظلومیت شیعه و ائمه ی شیعه را به دنیا برسانیم که مظلومیت رمز پیشرفت است و ظلم و ستم رمز نابودی و هلاکت می باشد.

و الحمدلله با این حرکاتی که این ها کردند، با این بمب گذاری ها، با این آدم کشی ها و با این خشونت ها آن چنان چهره ی ننگینی در دنیا پیدا کرده اند که حدّ و حساب ندارد.

من خیلی نگران بودم چون در دنیا طوری بود که وقتی اسم اسلام به میان می آمد وهابیّت تداعی می شد.

اما با جنگ عراق و این مصیبت هایی که در آن جا پیش آمد مظلومیّت شیعه برای مردم دنیا ثابت شد. نجابت و عفت شیعه برای دنیا ثابت شد. اگر این نجابت را شیعه ها نداشتند این ها چه می کردند؟

اگر می گفتند شما که به خودتان اجازه می دهید ساختمان عسکریین (عليهم‌السلام ) را خراب کنید پس اجازه دهید ما هم به طور وضوح بت های شما را خراب کنیم، صنمی قریش را خراب کنیم. آن وقت چه می شد؟

می توانستید این آتش را خاموش کنید؟ شیعه نجابت کرده و نجابتش در دنیا به نفعش بود.

مراجع شیعه می توانستند فتوا دهند که شما هم به هر سنّی رسیدید قتل عامش کنید.

الآن فتواهای بعضی از علمای گذشته را نمی گویم که نسبت به اهل سنّت چه نظری داشتند. اگر این نظرات را مطرح کنیم آفت می شود.

می گوییم : اِن شاء الله این ها مسلمان اند و خونشان هدر نیست. این ها از نجابت و عفت شیعه سوء استفاده کردند. فتوا به قتل می دهند. فتوا به کشتار دسته جمعی می دهند. به عنوان این که شیعیان مشرک اند.

این ها موحّد واقعی هستند که خدا را جسم می دانند، یا ما که خطبه های امیرالمؤمنینعليه‌السلام سر لوحه عقایدمان است؟ ما مشرکیم؟!

آن خطبه هایی که احدی در دنیا دهان ندارد که بتواند چنین خطبه هایی به این جالبی را در مورد توحید بیان کند، آیا ما مشرکیم؟!

اُف بر این منطق!!

به هر حال من خیلی از آقایان معذرت می خواهم، امیدوارم که آقایان هر کدام در حدّ خودشان تلاشی داشته باشند و قلماً و لساناً از شیعه دفاع کنند. و ان شأالله همه ی ما دست به دست هم بدهیم وجبران گذشته را بکنیم و توبه کنیم از این کم کاری هایی که شده و به این ها اجازه داده شده در ممالک اسلامی این طور شیطنت کنند وفساد راه بیاندازند.

وامیدواریم ناله ی ما به دنیا برسد و این ها را ان شاء الله سر جای خودشان بنشاند.

سندسازی، سندسوزی

اشاره

ابتدا عرض کنم که فرق است بین درس و منبر:

منبر اکثراً جنبه ی عاطفی دارد که باید خطیب شور و احساسات و عواطف مردم را تحریک کند؛ چون با عامّه ی مردم مواجه است و اکثراً این ها بیشتر جنبه ی عاطفی شان قوی تر از جنبه ی عقلانی شان است.

در درس و بحث هایی که سر کلاس ها انجام می گیرد جنبه ی عقلانی اش ترجیح دارد بر جنبه ی عاطفی. چون جای استدلال است؛ جای منطق و برهان است؛ کسانی که در کلاس شرکت می کنند، جنبه های عقلانیشان قوی تر از جنبه های عاطفی شان است، چون بحث علمی مطرح است.

ما کلاس تشکیل دادیم و بحث هایمان بحث منطقی و استدلالی است. اگر بخواهیم همین مطالب را روی منبر مطرح کنیم سبکش، سبک دیگری است.

این مطالبی که من عرض می کنم، در مقام استدلال است.

گفتار اوّل

خلیفة الله و خلیفة الناس

قبلاً توضیح دادیم که بحثمان، بحث خلافت است و خلافت یا «خلافة عن الله» است یا «خلافة عن الرسول» و یا «خلافة عن الناس».

یک کسی یا خلیفه ی خداست، یا خلیفه ی پیغمبر است و یا خلیفه ی مردم.

ما بر می گردانیم این سه نوع خلافت را به دو نوع خلافت، چون خلافت از پیغمبر هم، خلافت از خداست.

چرا؟ برای این که پیغمبر خلیفة الله است و آن خلیفه ی بعد از پیغمبر که «خلافة عن النبیّ» است آن هم در حقیقت «خلیفة الله» است. چون پیغمبر بدون اذن خدا کسی را به جای خودش نصب نمی کند.

پس ما دو نوع خلافت داریم: «خلافة عن الله» و «خلافة عن الناس» سه فرق بین این ها وجود دارد:

تفاوت اول

فرق اوّلش این است که خلافة عن الله توأم با قداست است. یعنی شرطش قداست است.

به چه دلیل؟ در قرآن کریم خلافة عن الله و خلافة عن رسول الله را با عدم فساد توأم کرده است؛ مثلاً آن جایی که خدا می فرماید:

( اًّنّی جاعِلٌ فِی الاَْرْضِ خَلیفَة ) (۱)

ملائکه چه گفتند؟ آن چیزی که در ذهن ملائکه بود، این بود که خلافة عن الله نمی تواند توأم با فساد باشد به دلیل این که

____________________

۱- بقره / ۳۰.

اعتراض کردند و گفتند:( أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّمآ ) (۱)

خداوند در جواب این ها چیزی گفت که این ها قانع شدند. فرمود:( اًّنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ) (۲)

من می دانم چه کسی را می خواهم خلیفه قرار بدهم، شما نمی دانید، چون نمی دانید اعتراض می کنید؛ حقّتان هم هست. ولی من که نمی آیم هر کس را به عنوان خلیفه انتخاب کنم!!

آن وقت خداوند اسماء را به آدم یاد داد و دستور داد که آن اسماء را برای ملائکه بگو تا آرام بگیرند. آدم اسماء ائمه: را برای ملائکه گفت و آن ها را قانع کرد.

پس می بینیم در آن جا که بنااست خدا خلیفه تعیین کند، ملائکه مسأله ی فساد را مطرح کردند که نکند آن خلیفه فاسد باشد، و گفتند: ما این انسان را می شناسیم، این ها فاسد هستند؛ زیرا می دانستند که خلیفه نمی تواند فاسد باشد. خدا جواب می دهد که من می دانم چه کسی را انتخاب کنم که فاسد نباشد.

____________________

۱- بقره / ۳۰.

۲- بقره / ۳۰.

یا در رابطه با هارون که حضرت موسیعليه‌السلام به هارون گفت:( اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ ) (۱) فساد و خلافت با هم سازش ندارد، من تو را خلیفه کردم به شرط عدم الفساد.

پس ببینید آن جایی که مسأله ی خلافة الله یا خلافة عن النبیّ ذکر شده، قداست و عدم فساد مطرح است و این شرط در خلیفة الله است. ولی در خلافة عن الناس این مسأله مطرح نیست.

این هایی که می گویند مردم باید رأی بدهند؛

قداست را در نظر نمی گیرند. می گویند: ما خودمان جمع می شویم رأی می دهیم، مردم هر کسی را انتخاب کردند همان خلیفه باشد؛ این فرق اوّلش.

تفاوت دوم

امّا فرق دوّم این است که خلیفة الله تا وقتی که دین آن پیغمبر بر قرار باشد، دوام دارد.

بنابراین تا دین موسیعليه‌السلام برقرار است خلافت از موسیعليه‌السلام هم دوام دارد. دین حضرت موسیعليه‌السلام مدّت و اجل معیّن داشت.( لِکُلِّ أُمَّةٍ أجَلٌ ) (۱) تا آن اجل باقی است، خلافت هم اثرش باقی است. آن مدّت که تمام شد، دیگر خلافت هم منتفی است.

چون دین خدا وقتی موقّت باشد، پیغمبرش هم موقّت است، خلیفه اش هم موقّت است. ولی اگر دین دوام داشت، پیغمبر هم دوام دارد، خلافتش هم دوام دارد.

____________________

۱- اعراف / ۱۴۲.

۲- اعراف / ۳۴.

اگر گفتیم اسلام دینی است که تا قیامت برقرار است، سنّت پیغمبر هم تا قیامت برقرار است. خلافة عن الرّسول هم تا قیامت برقرار است ثُبات و دوام دارد. ولی در آن جایی که خلافة عن الناس باشد آن جا دوام ندارد.

مثلاً فرض کنید یک انتخاباتی شروع می شود، مردم قرار است رأی بریزند و یکی از کاندیداها را انتخاب کنند. این انتخاب چهار سال اعتبار دارد، بعد از چهار سال آن کسانی که نماینده ی مردم بودند برکنار می شوند و دیگر برای آن ها بقاء و ثُباتی نیست.

مرحوم امام یک جمله ای فرمودند راجع به مسأله ی مشروطیّت، گفتند: خیلی خوب، در دوران مشروطه یک عدّه ای جمع شدند و یک گروهی را انتخاب کردند و قوانینی هم جعل کردند، ولی آن مردمی که در آن زمان بودند، آن ها برای خودشان نماینده انتخاب کردند، برای ما که حق نداشتند نماینده انتخاب کنند...

بنابراین آن نماینده ها، تا زمانی نماینده بودند که آن مردم حیات داشتند. آن مردم که آن وقت حیات داشتند بر ما ولایت نداشتند، ما برای خودمان یک شخصیّت تازه ای هستیم. آن ها رأی دادند به ما چه مربوط؟!

بنابراین آراء مردم آن زمان برای ما سندیّت ندارد، ما برای خودمان مستقل هستیم. ما هم باید بنشینیم برای خودمان افرادی را انتخاب کنیم. آن ها نمی توانسنتد برای ما تصمیم بگیرند.

خلافت مردمی ثُبات ندارد ولی خلافة الله یا خلافة عن النبیّ ثُبات دارد، این هم فرق دوّمش است.

تفاوت سوم

فرق سوّمی که هست بین خلافة عن الله و عن الناس این است که این خلافت ناس قابل عزل است و خلافة الله قابل عزل نیست. مثلاً مردم آمدند با عثمان بیعت کردند، چندی که گذشت خود این مردم آمدند عثمان را عزل کردند، بنابر این همین طور که نصبش با مردم است عزلش هم با مردم است و قابل عزل است.

یکی از آقایان بحثی را با یکی از افراد اهل سنّت انجام داده، خیلی جالب! خدا رحمتش کند، مرد ملاّ یی بود به نام شیخ الاسلام، در اصفهان زندگی می کرد و من هم ایشان را دیده بودم. خیلی آدم زرنگ و خوش درک و فهمی بود.

گفت: در مسجدالحرام نشسته بودیم، یکی از این سنّی ها آمد برای بحث کردن از من پرسید: شما مذهبتان چیست؟

من نگفتم شیعه هستم و نگفتم سنّی هستم، گفتم: عقایدم را می گویم شما هر تشخیصی دادید ما قبول داریم.

گفتم: «أشْهَدُ أنْ لا الهَ اِلاّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أشْهَدُ أنَّ أبابَکرً وَ عُمَرَ وَ عَلّیًا خُلَفاء الله».

مدّتی نگاه کرد، گفت: اگر بگوید من سنّی هستم چرا عثمان را رها کردم؟ اگر بخواهد بگوید شیعه هستم، چرا خلفاء را اسم بردم؟ تعجّب کرد!

از من سؤال کرد که پس عثمان چه شد؟ گفتم: «النّاسُ عَزَلُوهُ» مردم عزلش کردند، دیگر من او را به خلیفه بودن قبول ندارم.

گفت: «ما للنّاسِ وَ لِلْعَزْلِ »؟ مردم چه حقّی دارند عزل کنند؟ بلافاصله گفتم: «ما للنّاسِ وَ للنَّصْبِ؟! » چه طور شد که مردم اختیار ندارند عزل کنند امّا اختیار دارند نصب کنند؟!

می خواست بگوید اگر مردم بتوانند عزل کنند، بر نصب هم قادرند. تو که اجازه نمی دهی که مردم عزل کنند؛ پس اجازه هم نداری که بگویی مردم نصب کنند، خیلی ناراحت شد و سکوت کرد.

بنابر این آن نصب مردمی، با خود مردم و آراء مردم هم عزل می شود.

مردم دوازده میلیون رأی دادند، بنی صدر را رئیس جمهورش کردند، همین مردم هم عزلش کردند.

امّا سابقه ندارد و سراغ نداریم که یک کسی خلیفة الله یا خلیفة النبیّ باشد و عزل شده باشد، این هم فرق سوّم.

به فرق هایی که بین خلافة الله و خلافة الناس هست توجه کنید، ما بعداً با آن کار داریم.

نتیجه گیری

مطلبی که می خواستم عرض کنم این است که، خلفایی که برای پیامبر می شمارند به اعتراف خودشان خلفاء عن الناس هستند و اگر چنانچه مردم حق دارند خلیفه تعیین کنند آن خلفائی که در آن زمان انتخاب کردند، هیچ ارتباطی با ما ندارد!

شما می گویید خلیفة الناس بودند! کدام ناس؟ اگر ما را می گویید که ما کسی را انتخاب نکردیم، و اگر آن ها را می گویید، آن خلیفه برای خودشان حجّت است. آن ها حق

ندارند که از جانب ما بیایند رأی بدهند و با آراء خودشان خلیفه انتخاب کنند.

بنابر این، این مطلب خیلی جالب است. بسیار مطلب مهمّی است که اگر خلافت در آن زمان مردمی بود به درد امروز نمی خورد؛ چون آن مردم رفتند و آراء خودشان را هم همراه خودشان بردند، باید یک فکری برای ما بکنید.

گفتار دوّم

اسباب استیلای باطل

حالا بحث این است که می خواهیم ببینیم علّت این که مردم خلیفة الله و خلیفة النبی را رها کردند و آمدند خلافة الناس را مطرح کردند چه بود؟

شاید به این سبک، کسی وارد این بحث نشده باشد.

به هر صورت...

همیشه در طول تاریخ حقّ و باطل با هم درگیر بوده اند، از زمان هابیل و قابیل این اختلافات بین حقّ و باطل بوده و هنوز هم ادامه دارد معلوم هم نیست تا چه موقع ادامه داشته باشد.

باطل یا آن کسانی که مدافع آن هستند، چهار کار باید انجام بدهند تا بتوانند خودشان را جا بیندازند. دوتا از آن ها در مورد خود باطل و دوتای دیگر در رابطه با رقیبش، اثباتاً و نفیاً. این چهار کار خلاصه می شود در دو کار: یکی «سند سازی» و دیگری «سند سوزی».

باطل این دو کار را باید انجام بدهد تا خودش را اثبات و دیگری را نفی کند حالا این چهار کار را توضیح می دهم، دقّت کنید:

اوّل این که دلائلی برای مشروعیّت خودش بیاورد.

دوّم دلائلی را برای عدم لیاقت طرفش ارائه کند و اثبات کند که طرف لیاقت ندارد.

پس در این جا ایجاد دو سند را لازم دارد، یک سند برای حقّانیّت خودش و یک سند برای عدم لیاقت رقیبش.

این ها را «سند سازی» می گویند، توضیحش را هم با آیات قرآن عرض می کنم.

یکی هم «سند سوزی» اولاً دلائل صحیح طرف حق را خنثی کند، ثانیاً نقاط ضعف خودش را هم از بین ببرد. این ها را سند سوزی می گویند که توضیحاتش را از قرآن برایتان اجمالاً عرض می کنم.