اسلام آیین فطرت است
حقیقت این است که به حکم آیه قرآن: ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث
وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال میکند وچیزهای ناپاک را حرام.
در اسلام حکمی بر خلاف عقل وفطرت اصیل انسانها وجود ندارد، هر آن چه پاک وبری آدمیان مفید است، حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبری بشر مضر است، حرام میباشد، بنابراین به صورت کلی، عقل میتواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد، گو این که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد.
در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است، یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خط بطلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص، حکم به ممنوعیت ازدواج با او دادهاند، اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر حتی از میان غیر مسلمان آزاد گذاشته است، البته مشروط به این که اولا، همسر برگزیده شده از غیر مسلمانان، آلودگی دیگری نداشته باشد، وثانیا، اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد، یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج میکند وهمچنین جامعه اسلامی، از این ناحیه دچار مشکلات نشوند وآسیب نبینند.
و به دیگر سخن، آیین اسلام، غیر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمیداند، بلکه در این زمینه قائل به تفصیل است، یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانیاند هر چند در ادامه کار دچار انحرافات عقیدتی نیز شده باشند در اصل، مجاز شمرده واز سوی دیگر، فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نیستند، مطلقا جایز نمیدانند.
قرآن کریم میفرماید:
الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتاب
، امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است.
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است، ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب.
اهل کتاب کیانند؟
قبل از این که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم، لازم است در این مبحث مشخص کنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند.
اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد، بدین معنا که از دیدگاه فقه اسلامی، پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند، دارای حقوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی، همانند یهود ونصارا، برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند، فی المثل، مسلمانان به پیروان ادیان الهی اجازه میدهند که در عین حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پرداخت مالیاتی تحت عنوان جزیه، به صورت تحت الحمایه وهم پیمان، زندگی آزادی داشته باشند، ولی از دیدگاه بسیاری از فقها، مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند.
چنان که از نظر فقهای اسلام، ازدواج با زنان یهودی ومسیحی، به عنوان یک اصل اولی جایز است، هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانستهاند، ولی همه فقهای اسلام، ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسیاری از آنان هر نوع هم خوابگی را هر چند تحت عنوان بردگی باشد جایز ندانستهاند.
عامل اصلی این برخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان، آیات قرآن کریم است که در برخورد با مشرکان، تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه، مطرح نساخته، ولی درباره اهل کتاب، جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند، جایز دانسته است.
برهمین اساس، در سوره توبه (آیه 29) میخوانیم
: قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم ادخر و لایحرمون مها حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیةعن یدوهم صاغرون
، با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمیآورند وچیزهایی را که خدا وپیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند ودین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
در تفسیر آیه فوق، هر چند که مفسران مباحث گستردهای را مطرح نمودهاند واحیانا اختلاف نظرهایی نیز در فهم آیه داشتهاند، ولی آنچه را متفقا تایید کردهاند، همین نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست.
همچنین در سوره مائده (آیه 5) آمده است:
الیوم احل لکم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من المومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا متخذی اخدان
، امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است.
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است.
ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب هرگاه مهرشان را بپردازید، به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری، بر شما حلالند.
براساس آیه سوره مائده، همگی فقهای اسلام جز کسانی که این آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر
وب دانستهاند قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بعضی از فقهای شیعه به قرینه جمله اذا اتیتموهن اجورهن آیه را ناظر به ازدواج موقت دانستهاند، ولی بسیاری از فقهای شیعه این دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نیز هستند که از جمله این فقها، صاحب جواهر، فقیه بزرگ شیعه میباشد.
البته از آن جا که از نظر آیین یهود ومسیحیت ازدواج زنان یهودی ومسیحی با همه بیگانگان ممنوع است، ونیز از نظر آیین اسلام نیز ازدواج زنان مسلمان با غیر مسلمانان مطلقا ممنوع است، بر این آیه شریفه عملا اثری مترتب نبوده، جز این که در مواردی زنانی از مسیحیان ویهودیان بر خلاف عقیده دینی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند، در عین حال اصل بحث در کتب فقهی همیشه مطرح بوده وهست.
نکته مهمی که در این بخش مطرح است این که به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الکتاب در سوره توبه وواژه من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟
آیا مقصود در آیات فوق، تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا این که این آیات شامل افرادی غیر از این دو گروه نیز در صورتی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل، اعتقاد توحیدی داشتهاند میشود؟
بسیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب، تنها یهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر این مطلب آیه دیگری از قرآن است که میفرماید:
وهذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا وان کنا عن دراستهم لغافلین * اوتقولوا لو انا انزل علینا الکتاب لکنا اهدی منهم
این کتابی است مبارک، آن را نازل کردهایم، پس، از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفهای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بودهایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل میشد، بهتر از آنان به راه هدایت میرفتیم.
چه این که در این آیه، تنها دو گروه یهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی میکند واین مطلب هر چند مدعای کسانی است که در صدد بودهاند به عذر این که دارای کتاب آسمانی نیستند، از زیربار مسوولیت شانه خالی کنند، ولی به هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای آنان را ظاهرا تایید نموده است، بنابراین، احکام ویژه اهل کتاب در آیات فوق منحصر به همین دو طایفه میباشد که یهودیان ومسیحیان هستند.
ولی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین انحصاری، تمام ندانسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب آسمانی واعتقاد توحیدی بودهاند، مشمول همین احکام میدانند ودر نتیجه انعقاد پیمان ذمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز میدانند.
به عنوان نمونه، بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده که بر پایه آن، مجوسیان نیز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشتهاند وبعدها دچار انحرافات عقیدتی شدهاند
آنان را نیز اهل کتاب دانستهاند، ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمیدانند، در عین حال، براساس روایت دیگری از پیامبر (ص) که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شده که: سنوا بهم سنة اهل الکتاب، انعقاد پیمان ذمه را با مجوس مجاز میدانند، ولی ازدواج با زنان آنان را مباح نمی شمارند، چه این که این دسته از فقها معتقدند که حلت ازدواج، مخصوص اهل کتاب است، در حالی که مجوسیان اهل کتاب نیستند ویا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانی داشتهاند وقهرا ازدواج با آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز نمیداند، صحیح نخواهد بود، ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم سنة اهل الکتاب جایز است، زیرا این روایت، حکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است.
اکثر فقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر، انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهل کتاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانستهاند، به استثنای مشرکان عرب که آنان را از این حکم مستثنا کردهاند.
ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست، بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بودهاند میشود، مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب.
جمله علی طائفتین من قبلنها همان گونه که علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان مینویسد:
ناظر است به حصر شریعت وقانونی که امکان داشت در اختیار مسلمانان ومردم عرب قرار گیرد وناظر به انحصار کتاب آسمانی نیست، ولذا از آن جا که شریعت نوح وابراهیم به دلیل گذشت زمان نمیتوانست به صورت کتاب شریعت در اختیار مسلمانان قرار گیرد وتنها تورات، به عنوان شریعت در جزیرة العرب مطرح بود که آن هم به زبان عبری بود ونه تنها مسلمانان، بلکه یهودیان ومسیحیان عرب نیز با آن آشنایی نداشتهاند.
قرآن کریم میفرماید: ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل کردیم، تا برای شما که به زبان عربی آشنا هستید عذری نبوده باشد.
جالب این که آیه 154 و155 همین سوره، یعنی دو آیه قبل از آیه فوق میفرماید:
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذی أَحْسَنَ وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ به لقاء رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ * وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ،
سپس به موسی کتاب دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده است نعمت را تمام کنیم وبری بیان هر چیزی ونیز برای راهنمایی ورحمت، باشد که به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند * این کتابی است مبارک، آن را نازل کردهایم.
پس، از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
بنابراین، کتاب تورات برای یهودیان ومسیحیان نازل شده وپس از آن، قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در این آیه نظری به انحصار کتاب آسمانی در تورات نیست.
نکته قابل توجه این که بسیاری از فقها ومفسران براساس همین آیه شریفه از دو کتاب تورات وانجیل یاد کردهاند، در حالی که در آیه شریفه، تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک یهود ونصارا بوده واساسا هیچ نظری به کتاب انجیل ندارد، چه این که مسیحیان در شریعت، تابع مقررات توراتند وحضرت عیسی در آیین یهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبیر قرآن بخشی از محرماتی را که به عنوان عقوبت وکیفر بر یهود حرام شده بود، نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مربوط به اخلاق واحکام را به این آیین افزوده است، ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست، چنان که زبور نیز چنین است، ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتشت نیز کتاب شریعت باشد، یا صابئین نیز دارای کتاب باشند، ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمیتوانستند از آنها استفاده نمایند.
مهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر، بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است، مثلا، آمده است که: شرع لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین مها تدعوهم الیه
، برای شما آیینی مقرر کرد، از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود واز آنچه بر تو وحی کردهایم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیه کردهایم که دین را بر پای نگه دارید ودر آن فرقه فرقه مشوید.
تحمل آنچه بدان دعوت میکنید بر مشرکان دشوار است.
بنابراین، شرایع الهی براساس آیه فوق، پنج شریعت است که همه آنها به اقامه دین وعدم تفرقه فرمان دادهاند وپیروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرک دعوت کردهاند واین همان چیزی است که پذیرش آن بر مشرکان دشوار بوده است.
حاصل این که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند، هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: ِّ
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ به ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ
، برای هر گروهی از شما شریعت وروشی نهادیم، واگر خدا میخواست همه شما را یک امت میساخت، ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است، بیازمایدتان، پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید.
همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف میکردید، آگاهتان سازد.
در این زمینه روایتی نیز از امام باقر (ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق میباشد، متن روایت چنین است:
ان اللّه بعث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان یعبدوه ولا یشرکوا به شیئا ثم بعث الانبیاء علی ذلک الی ان بلغوا محمدا (ص) فدعاهم الی ان یعبدوا اللّه ولا یشرکوا به شیئا وقال شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المومنین جعل لکل نبی منهم شرعة ومنهاجا والشرعةوالمنهاج سبیل وسنة
بنابراین، معنا ندارد که در این سوره که موضوع سخن در باب تعدد شرایع است، از انحصار کتاب شریعت در تورات سخنی به میان آمده باشد.
نهایتا ممکن است آیه 156 انعام در صورت تردید در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار کتاب به آنچه بر یهود ونصارا نازل شده، قابل استناد نخواهد بود.
نکته مهمتر این که از آیه 68 و69 سوره مائده به دست میآید که یهود ونصارا وصابئین دارای حکم واحدی هستند
وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمایند:
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی شَیْءٍ حَتَّی تُقیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزیدَنَّ کَثیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرین * إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون،
بگو: ای اهل کتاب! شما هیچ نیستید، تا آن گاه که تورات وانجیل وآن چه را از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پای دارید. آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است، بر طغیان وکفر بیشترینشان بیفزاید، پس بر این مردم کافر غمگین مباش! * هر آینه از میان آنان که ایمان آوردهاند ویهود وصابئین ونصارا، هر که به خدا وروز قیامت ایمان داشته باشد وکار شایسته کند، بیمی بر او نیست ومحزون نمیشود.
در این آیه شریفه، ممکن است ومها انزل الیکم من ربکم علاوه بر تورات وانجیل، ناظر به شرایع دیگر باشد وبه هرحال در این آیه، صابئین نیز در صورتی که به وظایف الهی خود عمل نمایند، اهل نجات معرفی شدهاند واگر آیه 68 را به آیه 48 همین سوره که میفرماید: لکل جعلنها منکم شرعةومنهاجا ولوشاء الله لجعلکم امةواحدة ولکن لیبلوکم فی ما اتیکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا ضمیمه نماییم، دلالت آیه یاد شده بر اهل نجات بودن پیروان شرایع دیگر روشنتر خواهد شد.
و جالبتر این که آیه هفدهم سوره حج، مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است:
ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهام یوم القیمة.
چنانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود، تردیدی باقی نمیماند که صابئین ومجوس همانند یهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآیات تحریم ازدواج نمیتواند شامل آنان شود.
این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنتر خواهد شد
افزون بر این که روایاتی نیز از پیامبر (ص) وامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تایید میکند، به عنوان نمونه، شیعه واهل سنت هر دو روایت کردهاند که مردم مکه، یعنی مشرکان از پیامبر (ص) خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.
پیامبر پاسخ دادند که جز با اهل کتاب پیمان ذمه منعقد نمیکنند.
مردم مکه اعتراض کردند که شما با مجوس هجر
پیمان ذمه منعقد ساختید، در حالی که آنان اهل کتاب نیستند، بلکه پیرو آیین مجوس میباشند.
پیامبر (ص) پاسخ داد: مجوسیان نیز پیامبری داشتند که او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانیدند (بنابراین آنان نیز اهل کتاب هستند)
به هر حال دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن، تنها یهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عمومیت آیه الذین اوتوا الکتاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شود دارای شریعت الهی بودهاند هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در میان آنان به چشم بخورد میشود واصل نیز بر حلت ازدواج است، مگر آن جا که دلیلی صریح آن را منع نماید.
ظاهرا فقهایی که حکم به جواز ندادهاند، بیشتر از باب احتیاط بوده ویا این که واژه مشرکان را در قرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانستهاند وبه حکم آیه سوره مائده، قدر متیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شدهاند، یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عمومیت نهی دانستهاند، وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قرآن معنای اصطلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان میشود وقهرا غیر از آنان کسان دیگری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است
.
و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده، معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بودهاند یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشتهاند روایاتی باشد که در تفسیرآیه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها، آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن، زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مسلمان نازل شده واز این مجموع، تنها زنان اهل کتاب استثنا شدهاند وقهرا ازدواج با همه زنانی که اهل کتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد، حرام میباشد، جز این که در مورد زنان مجوسی، تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کردن) جایز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه، واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود.
روایات یاد شده به قرار ذیل است: علی (ع) فرموده:
واما الاییات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصة فی العزیمة، فقوله تعالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامة مومنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فی اهل الکتاب من الیهود والنصاری وینکحونهم حتی نزلت هذه الایه نهیا ان ینکح المسلم من المشرک او ینکحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورة المائدة ما نسخ هذه الایة فقال: والمحصنهات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعد ان کان نهی وترک قوله ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه،
واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته، پس از این که حکم لازم داشته، این آیه است که میفرماید: از مشرکات زن نگیرید تا زمانی که ایمان آورند، وکنیز مسلمان برای شما بهتر است از زن آزاد مشرک، هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند، وزن مسلمان را به مرد مشرک ندهید تا زمانی که ایمان آورند وبدانید که برده مسلمان برای شما بهتر است از مرد آزاد مشرک، هر چند به نظر شما جالب آیند.
و این به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن میگرفتند وبه آنها زن میدادند تا آن گاه که این آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند، وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی فرمود که ناسخ این آیه است، چه این که فرموده است: ب از زنان اهل کتاب برای شما حلال است که همسر برگزینید.
پس خداوند ازدواج با آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت، پس از این که در سوره بقره از آن منع فرموده بود، ولی بخش دوم آیه بقره را که میفرماید: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنید، همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است.
علامه مجلسی خود در این به اره مینویسد: والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورة البقرة ولاتنکحوا المشرکات حتی یومن وانما یحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیة علی ما یجب فاما اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیة لم تحل مناکحتهم.
همان گونه که ملاحظه میشود، این روایات حاکی از این است که آنچه در مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده، ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر میتوانست مورد توجه باشد.
یکی از عوامل گرایش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب، بالا بودن مهریهها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود، ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران، تمایلات جنسی خویش را از این طریق ارضا مینمودهاند.
به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان، به صورت کلی در این آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمیتوان از شمولت این عنوان کلی که شامل همه کفار میشود فردی را خارج ساخت.
آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است، زنان مسیحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در این زمینه در میان فقهای شیعه مطرح است)، ولذا ازدواج با زنان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان، به حکم این آیه، تحریم شده است.
البته روایات فوق از نظر سند تمام نیست، ولذا نمیتواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول این آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است، واز طرفی همان گونه که قبلا اشاره کردیم، زنان یهودی ومسیحی بر طبق شریعت خود، ازدواج با افراد مسلمان را حرام میدانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند، ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده است واز طرفی حکم تحریم ازدواج با مشرکان براساس آنچه قبلا گفته شد از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت، مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تا حدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر این که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری یهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر این است که در آیات تحریم، کنیزان اهل کتاب موضوع تحریم نیستند، بلکه آن چه مورد توجه آیه است، زنان آزاد است، چرا که در صورت اضطرار وعدم امکان ازدواج با زنان آزاد مسلمان، قرآن دستور میدهد که از کنیزان مسلمان بهره بگیرند، نه از زنان آزاد مشرک.
بنابراین براساس این دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی، نمیتوان حکم به حرمت ازدواج با همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه، اصالة الحرمه که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است تثبیت گردد.
حاصل این که آنچه از آیات شریفه میتوان استنتاج کرد، حرمت ازدواج به مفهوم عقد است، آن هم در مورد زنان مشرک، ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم.
نکته دیگری که در این جا قابل توجه است، این است که براساس شواهد تاریخی، حکم تحریم ازدواج با کفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند، ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده، ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده باشد، وبه دیگر سخن، آیه الیوم احل لکم الطیبات
با آیه اولئک یدعون الی النار
در سوره بقره از نظر بلاغت سازگار نبود، بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته، غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است.
از جمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی، مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده، که در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان گردید وهنگامی که نزدیک خراسان رسید، به او خبر دادند که مردم نیشابور از اطاعت برگشتهاند ویکی از دختران خسرو را که از کابل آمده، مردم متوجه او شدهاند وخلید با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزد علی (ع) فرستاد.
علی (ع) به او گفت: آیا دوست داری تو را به همسری این پسرم، یعنی حسن در آورم؟
گفت: با کسی که زیر دست دیگری است ازدواج نمیکنم، ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج میکنم.
علی (ع) فرمود: من پیرم واین پسرم چنین خوبیهایی دارد.
گفت: تمام خوبیهایش را به خودت بخشیدم.
یکی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت: من از خاندان پادشاهی هستم واز خویشاوندان او هستم، او را به ازدواج من در آور.
امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هر کس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست
این گونه مطالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از هم خوابگی با زنان مجوسی منعی نداشتهاند، ولذا علی (ع) به دختر یاد شده، که بی شک مجوسی بوده وهنوز مسلمان نبوده است، پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را میدهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند، وموید دیگر، برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هر کسی که خود خواهند ازدواج کنند، وبدین ترتیب، شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.
ازدواج با بی دینان وپیروان ادیان غیر توحیدی
همان گونه که قبلا گفته شد، معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام، مسائل نژادی وافتخارات ملی وگروهی نیست، بلکه تنها علت این ممنوعیت، جلوگیری از نفوذ انحرافات عقیدتی در مسلمانان است که این تحریم نیز در مورد پیروان ادیانی که در اصل توحیدی بودهاند، هر چند که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل کتاب مجاز شمرده شده است، ولی در مورد افرادی که جزء پیروان ادیان توحیدی نیستند، آیات وروایات متعددی ازدواج با آنان را منع کرده است.
دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان، در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددی ازدواج با گروهی از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آیات، حاکی از منع ازدواج با هر فرد غیر مسلمان است، چه این که از ازدواج با کفار نهی شده وواژه کافر حتی اهل کتاب را نیز شامل میشود، بر خلاف واژه مشرک که در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد، ولذا یک بار دیگر مجموع آیات ناظر به این مساله را مورد توجه قرار میدهیم.
مجموع آیاتی که در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد
، آیات ذیل است:
1
. ولا تنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامة مومنة خیر من مشرکة ولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنة والمغفرة باذنه ویبین ایهاته للناس لعلهم یتذکرون
،
زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است، هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند، زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مشرک است، هر چند شما را از او خوش آید.
اینان به سوی آتش دعوت میکنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش.
وآیات خود را آشکار بیان میکند، باشد که بیندیشند.
2. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا جاءَکُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْیَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ علیام حَکیم
، ای کسانی که ایمان آوردهاید! چون زنان مومنی که مهاجرت کردهاند به نزدتان آیند، بیازماییدشان.
خدا به ایمانشان داناتر است.
پس اگر دانستید که ایمان آوردهاند، نزد کافران بازشان مگردانید، زیرا اینان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنها حلال نیستند.
وهر چه آن کافران برای این گونه زنان هزینه کردهاند بپردازید.
واگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بدهید، مرتکب گناهی نشده اید وزنان کافر خود را نگه مدارید وهر چه هزینه کردهاید از مردان کافر بخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کردهاند از شما بخواهند.
این حکم خداست.
خدامیان شما حکم میکند واو دانا وحکیم است.
3. الزَّانی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ
مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را نمیگیرد، وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمیگیرد، واین بر مومنان حرام شده است.
الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات والطیبات للطیبین والطیبون للطیبات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفرة ورزق کریم
،
زنان ناپاک برای مردان ناپاک ومردان ناپاک برای زنان ناپاک وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای زنان پاک.
آنها از آنچه دربارهشان میگویند منزهند.
آمرزش ورزق نیکو برای آنهاست
4. وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً * وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ * یُریدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهُ علیام حَکیمٌ،
و نیز زنان شوهردار بر شما حرام شدهاند، مگر آنها که به تصرف شما درآمده باشند.
از کتاب خدا پیروی کنید، جز اینها زنان دیگر هر گاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید، نه به زنا، بر شما حلال شدهاند.
و زنانی را که از آنها تمتع میگیرید، واجب است که مهرشان را بدهید، و پس از مهر معین، در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهید گناهی نیست.
هر آینه خدا دانا وحکیم است * هر کس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد، از کنیزان مومنی که مالک آنها هستید به زنی گیرد، وخدا به ایمان شما آگاهتر است.
همه از جنس یکدیگرید، پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به نحو شایستهای بدهید.
وبید که پاکدامن باشند، نه زناکار ونه از آنها که به پنهان دوست میگیرند.
وچون شوهر کردند، هرگاه مرتکب فحشا شوند، شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است، واین برای کسانی است از شما که بیم دارند که به رنج افتند.
با این همه، اگر صبر کنید بریتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا میخواهد برای شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهای پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را بپذیرد، که خدا دانا وحکیم است.
5.الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ،
امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است.
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است.
ونیز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل کتاب، هرگاه مهرشان را بپردازید، به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری، بر شما حلالند.
وهرکس که به اسلام کافر شود، عملش ناچیز شود ودر آخرت از زیانکاران خواهد بود.
شان نزول آیات
علامه طباطبائی (ره) مینویسد: اولین سورهای که بعد از هجرت در مدینه نازل شده، سوره بقره است وسوره ممتحنه قبل از فتح مکه (سال هفتم هجرت) در مدینه نازل شده وسوره مائده آخرین سورهای است که بر پیامبر (ص) نازل شده، ولذا احکام این سوره در صورت تعارض، ناسخ احکام دیگر است واحکام این سوره منسوخ نیست، چه این که آیه پیشین نمیتواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان) باشد
مرحوم طبرسی مینویسد: آیه 220 از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرثد بن ابی مرثد نازل شده که از جانب پیامبر (ص) ماموریت داشت گروهی از مسلمانان را که در مکه بودند برباید، وهنگامی که مرثد وارد مکه شد، زنی به نام عناق که سابقه دوستی با وی داشت او را به هم خوابگی با خود دعوت کرد واو امتناع کرد وگفت: بایستی از پیامبر (ص) اجازه بگیرم، وبه این مناسبت، آیه 221 بقره ازدواج با مشرکان را حرام اعلام فرموده است، از نویسندگان اهل سنت، سیوطی نیز در تفسیر در المنثور همین وجه را از ابن عباس نقل کرده است
سیوطی میافزاید که واقدی از سدی، از انس بن مالک واو از ابن عباس نقل کرده که آیه 221 به مناسبت ازدواج عبداللّه بن رواحه با کنیز سیاه پوست مسلمانی نازل شده، چه این که روزی عبداللّه به جهت کاری کنیزش را آزاد کرد واو به پیامبر (ص) شکایت برد وپیامبر به عبداللّه اعتراض کرد واز این رو عبداللّه برای جبران کار خود در صدد ازدواج با کنیزش بر آمد، در حالی که از نظر عمومی، این کار قبیح به نظر میآمد، یعنی مردم عرب ازدواج با کنیز را نمیپسندیدند، ولذا آیه قرآن نازل شد که ولامة مومنة خیر من مشرکة، بنابراین، هدف اصلی آیه221، رفع موانع ازدواج با کنیزان است
بعضی نیز نزول آیه را به مناسبت ازدواج حذیفه دانستهاند که کنیزی داشت واو را آزاد کرد وبا وی ازدواج نمود.
علامه طباطبایی میفرماید: مانعی ندارد که آیه پس از همه این امور وناظر به همگی نازل شده باشد.
واما آیه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضی از زنان اهل مکه به مدینه،پس از صلح حدیبیه، نازل شده است، زیرا پیامبر (ص) در صلح حدیبیه با مشرکان مکه عهد نموده بود که هر فردی از مردم مکه که مسلمان شود وبه مسلمانان بپیوندد، براساس پیمان صلح، بایستی به مردم مکه بازگردانده شود، ولی مردم مکه الزامی به بازگرداندن فردی که از جمع مسلمانان گریخته باشد ندارند
اتفاقا زنی از مردم مکه مسلمان شد وبه مسلمانان پیوست وهنگامی که شوهر زن برای بازگردانیدن او مراجعه کرد، پیامبر (ص) فرمود: پیمان حدیبیه مخصوص مردان فراری از مکه است وشامل زنان نمیشود وبه این مناسبت آیه نازل شد که زنانی که از مردم مکه به مدینه مهاجرت میکنند، بایستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی که واقعا به اسلام ایمان داشته باشند، نبایستی به مکه عودت داده شوند، چرا که نه زنان مومن بر مشرکان حلالند ونه مردان مشرک بر زنان مومن حلالند، بنابراین تنها مسلمانان براساس پیمان صلح ویا حکم ویژه موظفند مهریه ومخارجی را که شوهر آن زن در مراسم ازدواج با این زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود، واز این جهت در مواردی مشابه، مسلمانان ومردم مکه میبایست تنها مهریه زنان فراری از یکدیگر را بپردازند.
چه این که مسلمانان نیز در صورتی که زنانشان به کفر میگراییدند، بایستی به حکم آیه ولاتمسکوا بعصم الکوافر، از ادامه زناشویی با آنان اجتناب میکردند، چنان که آیه یازدهم از همین سوره نیز تاکیدی بر مطلب فوق است.
علامه طباطبائی مینویسد: آیه سوم از سوره نور براساس روایات رسیده از ائمه اهل بیت، ناظر به حرمت ازدواج با زنان متهم به زنا پس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه میباشد وبعضی این آیه را که مفهوما میرساند مرد زناکار با زن زانی ومشرک میتواند ازدواج کند وزن زانی میتواند با مرد مشرک وزناکار ازدواج کند را منسوخ به آیه 221 بقره دانستهاند، چه این که به اعتقاد بعضی، ازدواج با بیگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآیه سوره نور، مبین همین مطلب است وبا نزول آیه 221 سوره بقره، ازدواج با مشرکان مطلقا ممنوع اعلام شده است.
سیوطی در تفسیر درالمنثور از احمد حنبل ونسائی وحاکم نیشابوری وابن جریر وبیهقی وابوداوود از عبداللّه بن عمر روایت کردهاند که زنی به نامم فهرول معروف به زنا بود ویکی از مسلمانان در صدد هم خوابگی با او بر آمد وبه این مناسبت آیه سوم از سوره نور نازل شد.
و بعضی نیز آوردهاند که پس از هجرت مسلمانان به مدینه، به علت بالا بودن مهر وگرانی قیمتها به زحمت افتادند، ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف برای اطفای غریزه جنسی استفاده کنند ولذا آیه فوق نازل شده است، واما آیه 26 سوره نور را نیز مرحوم طبرسی در مجمع البیان میفرماید: براساس روایتی از امام باقر (ع) این آیه همانند آیه سوم، منع از ازدواج مسلمانان با زناکاران مینماید وبه همین مناسبت نازل شده که گروهی از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بودهاند وقرآن آنان را از این کار برحذر داشته است
.
و اما در مورد آیات سوره نساء، بدون شبهه آیه 24 ناظر به حکم ازدواج موقت است وعلامه طباطبائی میفرماید: این آیه در نیمه اول سالهای بعد از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، نازل شده وبسیاری از اهل سنت معتقدند که این آیه، ناظر به ازدواج موقت است وبسیاری معتقدند که این آیه، ناظر به غزوه اوطاس است که پیامبر (ص) براساس آیه شریفه به مسلمانان اجازه داد که از زنان اسیر پس از سپری شدن یک طهر استمتاع جویند ونیز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است.
بنابراین بسیاری از اهل سنت، این آیه را مربوط به جنگ اوطاس دانستهاند که پس از فتح مکه وبعد از جنگ حنین رخ داده است وبر اساس این آیه، ازدواج با زنان اسیر، هر چند شوهر دار بودهاند پس از استبرا جایز شمرده شده است، چنان که سیوطی در درالمنثور، از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبیهقی از ابوسعید خدری روایت نموده است، وبه همین مناسبت، روایتی از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود: لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغیر حامل حتی تحیض.
چنان که احمد در مسند وترمذی در صحیح وحاکم در مستدرک، آن را روایت کردهاند
وبعضی نیز نزول آیه را مربوط به شهر مکه، پس از عمره قضای پیامبر (ص) دانستهاند