مادر زن
یکی از اموری که بین زن و شوهر را بهم میزند و آسایش وخوشی را از خانوادهها سلب میکند و حتی گاهی باعث طلاق بلکه قتل وجنایت میشود مزاحمتها و دخالتهای بی جای مادر زن است.
مادر زن قبل از اینکه دخترش را شوهر دهد دامادی را در مغز خویش مجسم مینماید که دارای تمام کمالات و خوبیها بوده و از کلیهنواقص و بدیها منزه باشد. انتظار دارد یک چنین جوان ایدهآلی که به طور حتم نصیب خودش نیز نشده از دخترش خواستگاری کند و او را سعادتمند و قرین خوشبختی گرداند. و به همین امید جوانی را به دامادی انتخابمیکند. ابتدائا امیدوار است همان داماد ایدهآل باشد بدین جهت نسبتبهاو اظهار علاقه مینماید، پذیرایی و احترام میکند. پیش خود میگوید: اگر مختصر عیبی هم داشته باشد با دخالت و راهنماییهای من اصلاح میشود.
اگر تازه داماد مطابق میلش در آمد شاد و خرم است و حرفی در میان نیست. لیکن اگر مطابق دلخواه نبود فورا در صدد چارهجویی برمیآید. ابتدائا تصمیم میگیرد از تجربههایی که در دوران زندگی زناشوییخودش با دیگران داشته استفاده نماید و دامادش را مطابق دلخواه بار بیاورد، بدین منظور نقشهها میکشد و از کلیه امکانات استفاده میکند.
گاهی به عنوان دلسوزی و خیرخواهی پند و اندرزش میدهد، مصلحت اندیشی و راهنمایی میکند. گاهی از طریق قهر و دعوا و غر و نقوارد عمل میشود.
بهترین حربهاش اینست که در دخترش نفوذ کرده او را وسیلهرسیدن به هدف قرار میدهد. با تلقینات خویش او را به ناسازگاری و ایراد و بهانهجویی وادار میکند.
گاهی دستور قهر و دعوا میدهد. گاهی دستور التماس و گریهمیدهد. از شوهرش بدگویی و عیب جویی میکند. زن بیچاره هم که هنوز سرد و گرم روزگار را نچشیده و با شوهرش کاملا مانوس نشده و بهمصالح واقعی خویش وقوف کامل ندارد، و مادرش را بهترین حامی و خیرخواه میپندارد تحت تاثیر افکار و تلقینات او قرار گرفته بر طبقدستوراتش رفتار میکند. اگر توانستند بدین وسائل داماد را مسخر سازند حرفی در میان نیست، لیکن اگر داماد تسلیم خواسته آنان نشد لجبازی و کشمکش به صورت شدیدتری شروع خواهد شد. حتی ممکن است در اثر لجبازی، کار به طلاق بلکه قتل و جنایت منتهی شود. بدین جهت اکثر دامادها از دست مادر زنشان ناراضی هستند و از مزاحمتها و دخالتهایبیجای او آه و ناله دارند. ناسازگاریها و بهانهگیریهای همسرشان را بگردناو میگذارند. میگویند اوست که حرف یاد دخترش میدهد و نمیگذاردزندگی کند.
بد نیست به عنوان نمونه به درد دل چند داماد توجه کنید:
(جواد-م) مینویسد: مادر زن من یک دیو است یک اژدها است افعی دو سر است. خدا چنین مادر زنی را نصیب گرگ بیابان نکند. چناندماری از من در آورده و چنان روزگارم را سیاه و زندگی را به کامم تلخکرده است که کم مانده از دستش دیوانه شوم. و سر به کوه و بیابانبگذارم … تنها من نیستم که از دست مادر زنم دل خونی دارم این یک درد عمومی است. فکر میکنم از هر صد نفر مرد متاهل 95 نفرشان به آن مبتلا هستند. تازه بقیه هم لابد مادر زن ندارند.
(محمد-ف) مینویسد: مادر زنم در زندگی من و زنم دخالت میکند. بیخود باعث ناراحتی ما میشود. پشتسر فامیل من غیبت میکند. وقتی برای زنم چیزی میخرم فورا ایراد میگیرد. از رنگ آن انتقاد میکند مدلش را نمیپسندد و با هزار و یک جور دلیل سعی میکندچیزی را که خریدهام بیارزش جلوه دهد.
(پرویز-ک) مینویسد: تا حال سه مرتبه ما را تا آستانه طلاقبرده. مثل عقرب نیش میزند. به دخترش یاد میدهد که نسبت به من بیاحترامی کند و به کارهای منزل نرسد و توقعات بیجا داشته باشد هروقتبه خانه ما بیاید تا یک هفته منزل ما تبدیل به جهنم میشود. بدینجهت چشم دیدنش را ندارم
اکثر دامادها چاره کار را در این میبینند که بهر طور شده نفوذ مادرزنشان را قطع کنند و جلو دخالتهای او را بگیرند. بدین منظور ملاقاتها ورفت و آمدها را حتی المقدور محدود میسازند. اجازه نمیدهند همسرشانبخانه پدر و مادرش برود یا آنها به خانهاش بیایند. با آنها قطع رابطهمیکند، گوش به حرفشان نمیدهد، بیاعتنایی میکند. به دخالتهای آنان اعتراض مینماید. و به طور خلاصه در مقابل آنها سرسختی و مقاومتنشان میدهد.
لیکن روش مذکور با اینکه متعارف است یک روش عقلائی نیست بلکه غالبا نتیجه معکوس میدهد. زیرا محبت دختر و مادر یک پیوند طبیعیاست که قطع کردن آن به آسانی امکان پذیر نیست. چگونه مرد انتظار دارد دختری که سالها در دامن مادرش پرورش یافته و از مهر و محبتبیشائبهاو برخوردار بوده و هنوز او را بهترین حامی و خیرخواه خویش میداند، به مجرد اینکه با یک مرد ناشناس پیمان زناشویی بستبدون چون و چرا تسلیم او شود و زحمتها و محبتهای پدر و مادرش را یکسره نادیده بگیرد وبطور کلی با آنان قطع رابطه کند؟ !
هرگز چنین امری امکان پذیر نیست. و اگر هم در اثر ناچاری چند روزی با آنها قطع رابطه کرد دوام پیدا نخواهد کرد. زیرا حرکت جبریهمیشگی نخواهد بود. تا مدتی ممکن است صبر و حوصله به خرج بدهد اما بالاخره به ستوه آمده در موقع مقتضی عکس العمل شدیدی از خویش نشانخواهد داد. ممکن است، در اثر سختگیریهای زیاد گستاخ و پررو شود وبنای نافرمانی و عصیان را بگذارد. ممکن استبه قصد انتقام، با خویشانشوهرش ناسازگاری و اوقات تلخی کند و هر روز اسباب نزاع و کدورتفراهم سازد. به علاوه خیلی بعید است که مرد بتواند بدین وسیله روابط مادر زنش را به کلی قطع کند. بالاخره او از دخترش دستبردار نیست. بلکههمین امر باعث میشود که کینه و کدورتش زیادتر گردد و مستقیم وغیر مستقیم با دخترش تماس بگیرد و او را به ناسازگاری و اذیت و آزار تشویق کند. در این صورت ممکن است در اثر لجبازی و کینهتوزی کار بهطلاق و جدایی بکشد. بسیاری از طلاقها در اثر همین لجبازیها وستیزهگریهای غیر عقلائی به وجود آمده است.
از همه اینها گذشته، اصولا به نفع انسان نیست که با خویشانهمسرش که میتواند از حمایت آنها برخوردار شود و از معاشرت و رفت وآمد با آنها استفاده کند به طور کلی قطع رابطه کند.
بهر حال این روش نه تنها کار را اصلاح نمیکند بلکه مشکلات را زیادتر و اوضاع را وخیمتر خواهد کرد. حتی ممکن استبه خودکشی یا قتل و جنایت منتهی شود.
پلیس هند گزارش داد که روابط نامساعد میان داماد و مادر زن یکیاز علل اصلی 146 خودکشی است که در سال گذشته در دهلی نو وقوعیافته است
مردی که از دخالتهای مادر زنش ناراحتبود خودکشی کرد
مردی که از دخالتهای بی جای مادر زنش به تنگ آمده بود او را از تاکسی بیرون انداخت
داماد سر مادر زنش را با چکش شکست. و برادر زنش کینه او رادر دل گرفته با چاقو وی را مجروح کرد و متواری شد
مردی بنام … چون از دست مادر زنش به ستوه آمده بود ظرف کله وپاچه جوشان را روی سر و صورت او ریخت. مادر زن فریادی کشید و نقشبر زمین شد. او را به بیمارستان رساندند. اما پزشک معالج پس از معالجات اولیه گفت:
چون سوختگی عمیق و خطرناک استباید او را به تهران ببرید.
زن همراه مادرش عازم تهران شد و به شوهرش گفت: ما در شوشتر ازدواج کردیم ولی بزودی در تهران از هم طلاق خواهیم گرفت. چونشوهری مثل تو به درد من نمیخورد
.
پس روش مذکور بر رویهام روش خوبی نیست و تا ضرورت اقتضا نکند نباید آن را انتخاب نمود. لیکن چاره کار منحصر به آن نیستبلکه راهدیگری نیز وجود دارد که معقولتر و اطمینان بخشتر بوده علاوه بر اینکهضرری ندارد غالبا با موفقیت توام است. قبلا لازم است دو نکته را یادآور شویم:
اول-این مطلب مسلم است که مادر زن دشمن و بدخواه داماد نیست. بلکه بر طبق ناموس طبیعتباید دوستدارش باشد، چنانکه در اوائلخویشاوندی غالبا چنین است. به علاوه، مقتضای محبتی که نسبتبهدخترش دارد اینست که دامادش را نیز دوست داشته باشد زیرا سعادت وخوشبختی دخترش را در دست او میداند. پس اگر در زندگی داخلی آنها دخالت میکند مسلما قصد سوئی ندارد بلکه هر چه باشد از روی دلسوزی وخیرخواهی است.
البته امکان دارد که دخالتهای بیجا و پیشنهادهای نادرست و حتیزیانبخشی داشته باشد لیکن آنهم در اثر نادانی و جهالت میباشد. نباید به نظر بدبینی بآنها نگاه کرد.
دوم-علاقه مادر و فرزند یک علاقه طبیعی است که قطع آن به آسانی امکانپذیر نیست. و اگر کسی در صدد قطعش برآید چون بر خلافناموس خلقت قدم برداشته آثار سوئی ببار خواهد آورد. اصولا وجهیندارد و دور از انصاف هم هست که انسان بخواهد رابطه مادر و دختر راقطع کند و در بینشان جدایی بیفکند.
چنانکه مرد میخواهد با پدر و مادرش آزادانه رفت و آمد کند همسرش نیز اهل عاطفه است و دلش میخواهد با خویشانش معاشرتداشته باشد.
با توجه به مطالب مذکور میتوان گفت که بهترین طریق حل اینمشکل اینست که با مادر زن بلکه سایر خویشان همسرش معاشرت وروابط حسنه داشته باشد و از آنها کاملا احترام کند. با زبان خوش ومهربانی سعی کند محبت آنها را جلب نماید. با نیکی و اظهار محبت دلشان را بدست آورد. در کارها با آنها مشورت نماید. مشکلات زندگی را در میاننهاده از فکر آنها استمداد کند. به پیشنهادها و راهنماییهای مفیدشان گوش بدهد. از همسرش انتقاد نکند. کاری کند که آنها یقین داشته باشند کهنسبتبه دخترشان وفادار است و واقعا او را دوست دارد. اگر پیشنهاد نادرستی داشتند که انجام دادن آن صلاح نیستیا برایاش امکان ندارد بداند که قصد سوئی ندارند در اینصورت سعی کند با زبان خوش و دلیل و برهانمفاسد آن را بریشان اثبات کند، در رد پیشنهادشان به تندی و خشونتیابیاعتنائی متوسل نشود. حتی اگر از همسرش دلخوری داشت میتواند بهعنوان استمداد نه اعتراض مطلب را دوستانه با آنها در میان بگذارد و از نظریاتشان استفاده کند.
داماد باید همواره این مطلب را در نظر داشته باشد که مدارا و سازش با مادر و پدر و برادر زن و جلب دوستی آنها یکی از رموز بزرگزناشویی و از لوازم زنداری محسوب میشود. بدینوسیله نسبتبه داماد اعتماد و محبت پیدا میکند و بسیاری از مشکلات زناشویی خود به خود حلمیشود. بنابراین اگر دیده میشود که اکثر دامادها از دست مادر زنشانناراضی هستند چنان نیست که همهاش تقصیر مادر زن باشد بلکه خودشاننیز بیتقصیر نیستند. زیرا آنها هستند که با رفتار غیر خردمندانه خویشیک دوست واقعی را به صورت یک مزاحم در آوردهاند.
بسیارند دامادهایی که با مادر زن و پدر و برادر همسرشان روابط نیک دارند و از معاشرت و پشتیبانی آنها برخوردار میشوند.
به نمونه زیر توجه فرمایید:
(منوچهر … ) مینویسد: مادر زن من یک فرشته استبلکه از فرشته هم بهتر. از مادرم بیشتر او را دوست دارم. مهربان و رئوف و فهمیدهو خوش قلب است. مادر زن من حلال مشکلات زندگی داخلی من است.
وجود او ضامن خوشبختی و سعادت خانوادگی من است
البته ممکن است در بین مادر زنها افراد لجوج و نادان وخودخواهی پیدا شوند که قابلیت تفاهم و اصلاح نداشته باشند و به هیچ وجهنتوان جلو دخالتهای بیجا و پیشنهادهای سفیهانه آنها را گرفت، لیکن در این صورت هم صلاح نیستبا تندی و خشونت و قهر و دعوا با آنها رفتار کرد، بلکه بهتر استحتی الامکان با نرمی و مدارا و اخلاق خوش با آنها رفتار کرد. زیرا گرچه قابلیت اصلاح ندارند لیکن بدینوسیله میتوان تا حدودی از لجبازیها و ایرادهای آنها کاست و از خطرهای بزرگی که ممکن است کاخ زناشویی را از هم بپاشد جلوگیری کرد.
در این گونه موارد بر مرد لازم استسعی کند با همسرش تفاهم کاملبرقرار سازد. با اظهار محبت قلبش را مسخر نموده اعتمادش را جلب کند.
در مورد پیشنهادها و دخالتهای نادرست مادر زنش با زبان خوش ومهربانی مطلب را با همسرش در میان بگذارد و مفاسد آن را برایاش تشریحکند و با دلیل و برهان برایاش اثبات کند که پیشنهاد مادرش از روی نادانیصادر شده به صلاح واقعی نیست.
اگر مرد توانستبا همسرش تفاهم کامل برقرار کند و او را هم عقیده وهم سلیقه خویش گرداند همه مشکلات و از جمله مشکل مادر زن خود به خود برایش حل میشود. بهر حال این مطلب را هیچگاه نباید فراموش کرد که با نرمی و مدارا و اخلاق خوب و تدبیرات خردمندانه همه مشکلات را میتوانحل کرد و پیمان مقدس زناشویی را استوار ساخت.
حضرت علی (ع) فرمود: جلب دوستی نصف عقل است
.
حضرت علی (ع) فرمود: نزدیکی با مردم و خوش اخلاقی با آنها از شرور و بدیها جلوگیری میکند
علی (ع) فرمود: با کسی که در مقابل تو خشونت و درشتی میکند نرمی ومدارا کن شاید بدینوسیله رام گردد
.
علی (ع) فرمود: با یکدیگر نزدیک شوید و احسان کنید. از قهر وجدایی به بپرهیزید
مراقب باش
زن یک موجود عاطفی است. غالبا احساساتش بر تعقلاتش غلبه دارد.
خوش باورتر از مرد است. زودتر تحت تاثیر قرار میگیرد. زودتر فریبمیخورد. چون روحی حساس و لطیف دارد زود متاثر میشود. زود شیفته ومجذوب میگردد زود آزرده خاطر میشود. در مقابل خواستههای نفسانی ومظاهر فریبنده خیلی زود متاثر میشود و کنترل احساسات برایاش دشوار است. هنگامیکه عواطفش تحریک شد بدون اینکه در عواقب امور خوببیندیشد تصمیم میگیرد. پس اگر مرد بر اعمال و رفتار همسرش نظارتداشته باشد به صلاح خانواده میباشد و بدینوسیله میتواند بسیاری از خطرات احتمالی را دفع کند.
بدین جهت در آیین مقدس اسلام مرد به عنوان قیم و سرپرستخانوادهتعیین شده در مقابل آنها مسئولیت دارد.
خداوند حکیم در قرآن شریف میفرماید:
«مردان سرپرست و کاراندیش زنانند زیرا خدا بعض کسان را بر بعض دیگر برتری داده است و برای اینکه از مالهای خویش خرج کردهاند. پسزنان شایسته، فرمانبردار و حافظ غیبند
» .
مرد چون به عنوان سرپرستخانواده شناخته شده نمیتواند همسرشرا به اختیار خود رها کرده در اعمال و رفتارش نظارتی نداشته باشد. بلکهمسؤولیت ویژهاش اقتضا میکند که همواره مراقب او باشد و از دورادور بر اعمال و حرکاتش نظارت کند مبادا در اثر خوش باوری و ساده لوحیمنحرف گردد. اگر دید با افراد ناباب و فاسد معاشرت میکند با زبان خوش او را متنبه سازد و ضرر و زیان آن را برایاش تشریح کند. و به هر طور شدهدوستی و رفت و آمد آنها را قطع کند. اجازه ندهد با لباسهای بدن نما وآرایش کامل و بیبند و بار از منزل خارج شود و خودش را در معرضچشم چرانی بیگانگان قرار دهد. اجازه ندهد در مجالس فساد شرکت کند.
زن اگر در معاشرتها و رفت و آمدها مطلق العنان و بیقید و بند باشد و کسیاز وی مراقبت نکند ممکن استبدم ناپاکان و دیو صفتان گرفتار شدهدر وادیهای فساد و بد اخلاقی سقوط کنند.
مرد باید به آمار بانوان بیگناهی که در اثر عدم مراقبتشوهر تحتتاثیر القاآت شیادان و فریبکاران قرار گرفته به وادیهای فساد کشاندهشدهاند، مراجعه کند و قبل از اینکه همسر معصومش نیز گرفتار شود از خطر جلوگیری کند.
چه بانوان پاکدامن و خانهداری که در یک شبنشینی غیر مشروعیا در یک مجلس عمومی فاسد، فریب خورده آبرو و شوهر و خانه وفرزندانشان را از دست دادهاند؟ کسی که به همسرش اجازه میدهد کهبدون حجاب کامل اسلامی از منزل خارج شود و در هر مجلسی شرکت کندو با هر کسی طرح دوستی بریزد بزرگترین خیانت را به خودش و همسرشانجام داده است. زیرا بدینوسیله آن بانوی بیگناه را در معرض صدها خطر قرار داده که رهائی از آنها کار آسانی نیست. کار پنبه سوختن و کار آتشسوزاندن است کسی که پنبه را در معرض آتش قرار دهد و انتظار داشتهباشد نسوزاند احمق و سفیه شمرده میشود.
چقدر نادان و پر توقعند مردانی که همسران و دختران خویش را بدون حجاب کامل اسلامی و با وضع زننده از منزل خارج میسازند و در معرض چشمچرانی جوانان قرار میدهند و انتظار دارند بدون اینکه متلکی بشنوند و کوچکترین نظر خیانتی بآنها بیفتد به منزل بازگردند! ! آزادیهای دروغین و غلط همین آثار و لوازم بلکه بدتر از اینها را در بر دارد. زن اگر در خواستههای غیر مشروعش پیروز گشت و قدمی به جلو نهاد و توانست شوهر خویش را مطیع گرداند روز بروز دائره خواستههایش توسعه مییابد وتا پیروزی کامل میراند. در آن صورت نه تنها خودش بلکه شوهر وفرزندانش را به بدبختی و سیه روزی خواهد انداخت.
بدین جهت پیغمبر اسلام فرمود: مرد سرپرستخانوادهاشمحسوب میشود و هر سرپرستی نسبتبه زیردستانش مسؤولیتخواهدداشت
پیغمبر اکرم (ص) فرمود: زنان را به کارهای نیک دستور دهید قبلاز اینکه شما را به کارهای بد وادار کنند
.
حضرت صادق علیه السلام فرمود: سعادت مرد در اینست کهسرپرست و قیم خانوادهاش باشد
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس از همسرش اطاعتکند خدا او را برو در آتش خواهد افکند. عرض شد یا رسول الله این چهاطاعتی است؟ فرمود: زن از شوهرش بخواهد که به حمامهای عمومی وعروسیها و عیدها و مجالس سوگواریها برود و لباسهای نازک و ظریفبپوشد و مرد به او اجازه بدهد
پیغمبر اکرم فرمود: هر مردی که زنش آرایش کند و از منزل خارج شود دیوث است و هر کس او را دیوث بنامد گناهکار نیست. و هر زنی که زینت کرده و خوشبو از منزل خارج شود و شوهرش بدان امر راضی باشد خدا در مقابل هر قدمی که بر می دارد برای شوهرش خانهای در دوزخ بنا خواهد کرد
در خاتمه لازم است دو مطلب را یادآور شوم:
مطلب اول-درست است که مرد باید از همسرش مراقبت کند لیکن باید از روی عقل و تدبیر و در نهایت متانت و احتیاط انجام بگیرد.
باید حتی المقدور از تندی و خشونت اجتناب کرد. تا ممکن استبصورتامر و نهی نباشد مبادا زن احساس محدودیت و سلب آزادی کند و در قبالآن عکس العمل نشان بدهد و بسا اوقات کار به لجبازی و ستیزهگری منتهیشود. بهترین راه موفقیت، حسن تفاهم و جلب اعتماد و اظهار محبت وخوش اخلاقی است. باید همانند یک مربی دلسوز و مهربان با زبان خوشو به صورت خیرخواهی مصالح و مفاسد امور را برای همسرش تشریح کند تا خودش با میل و رغبت کارهای خوب را انجام دهد و از کارهای مضر اجتناب نماید.
مطلب دوم-مرد باید حد اعتدال و میانهروی را حفظ کند.
چنانکه بیقیدی مطلق و لاابالیگری صلاح نیست همچنین سختگیری ووسواسی گری نیز عواقب خوبی ندارد. زن نیز مانند مرد آزاد آفریده شدهاحتیاج به آزادی دارد. باید در معاشرتها و رفت و آمدهای بیخطر آزادیداشته باشد.
باید به او آزادی داد که به خانه پدر و مادر و برادر و خواهر و سایر خویشانش رفت و آمد کند و با دوستان شناخته شده و مورد اعتماد معاشرت نماید. مگر در موردی که مفسدهای در بر داشته باشد. بهر حالممنوعیتباید حالت استثنائی و محدودیت داشته باشد، اگر از حد خود گذشت و به صورت سختگیری و سلب آزادی در آمد غالبا عواقب خوبیندارد. ایجاد کدورت و عقده میکند، صفا و صمیمیتخانوادگی را بر هممیزند. ممکن است زن در اثر فشارها و سختگیریهای زیاد جانش بستوهآمده تصمیم بگیرد بهر طور شده قید و بندها را پاره کند و خودش را آزاد سازد. حتی ممکن است در اثر ناچاری به طلاق و جدایی هم راضی شود.
به داستان زیر توجه فرمایید:
خانم جوانی بنام … در دادگاه حمایتخانواده به خبرنگار اطلاعاتگفت: پنجسال پیش با جوانی بنام … ازدواج کردم. در آن موقع سرم پر از شور جوانی بود که متاسفانه چندان دوامی نداشت. اکنون حاصل ازدواج ما یک پسر و یک دختر است. چندی استشوهرم عینک بدبینی به چشم زدهو نسبتبه همه بدبین است. در نتیجه زندگی را به کام ما تلخ کرده است.
اجازه نمیدهد با هیچکس معاشرت کنم. بدتر اینکه وقتی از خانه خارجمیشود در را بروی من و بچهها قفل میکند و ما تا بازگشت او در قفس خانهزندانی هستیم. حتی این حق را هم از من گرفته که گاهگاهی به دیدن پدر ومادرم بروم. فامیل من هم به خاطر اخلاق شوهرم دیگر به دیدن ما نمیآیند.
حالا سینهام پر از غصه شده. از یک طرف نگران سرنوشت کودکان خود هستم و از سوی دیگر طاقت ادامه زندگی را ندارم. آمدهام تا دادگاه حمایتخانواده درباره طلاق من تصمیم بگیرد
این قبیل مردها که متاسفانه نمونههای فراوانی هم دارند در اثر بدبینی های بیجا یا عادتهای غلط آن قدر بر همسرانشان سختگیری میکنند کهآن بیچارهها به ستوه آمده با اینکه به شوهر و فرزندان خویش علاقه دارند در اثر ناچاری تقاضای طلاق و جدایی میکنند، آخر چه وجهی دارد که مرد برای اظهار قدرت و مردانگی همسر بی گناهش را به طوری زندانی کند کهحتی حق ملاقات با پدر و مادر و سایر خویشانش را نداشته باشد؟ آیا فکر نمی کنند که گاهی همین سختگیریها اسباب انحراف بعض بانوان پاکدامن را فراهم ساخته است؟ آیا فکر نمیکنند که در اثر همین سختگیریهای غلط چه خانوادههایی از هم متلاشی شدهاند؟
بر فرض اینکه بانوی عاقل و فداکاری بود و با همین وضع ساخت لیکن بدون شک در چنین خانوادهای صفا و صمیمیت وجود نخواهد داشت. چگونه میتوان از بانویی که خودش را مسلوب الاختیار و زندانی خانه میداند انتظار داشت که نسبت به شوهر و فرزندانش اظهار محبت کندو از روی میل و رغبت وضع منزل را مرتب سازد؟
تنبیه
زن و شوهر گر چه یک زندگی مشترک خانوادگی را تشکیل میدهند و باید در اداره امور منزل تشریک مساعی نمایند لیکن بهر حال در بعض موارد اختلاف سلیقه هم دارند. مرد میل دارد تمام امور خانواده مطابق خواست خودش انجام بگیرد و زن مطیع او باشد، بر عکس زن همهمین خواست و تمایل را دارد. در اینجاست که صدور اوامر و نواهی از طرفین آغاز میشود و مخالفتها و کشمکشها شروع میگردد. بهترین راه حل اینست که زن و شوهر دست از امر و نهی بردارند و در موارد اختلاف با مشورت و تبادل نظر به تفاهم برسند، و اگر دست از زورگوئی ولجبازی بردارند غالبا به تفاهم میرسند و مشکلی به وجود نخواهد آمد. لیکن هیچیک از آنها حق ندارد عقیدهاش را بر دیگری تحمیل کند و او را مجبور نماید که مطابق دستورش عمل کند، و در صورت تخلف حق ندارد توبیخ یا تنبیهش کند. لیکن بعض مردها به بهانه اینکه قیم و سرپرستخانواده هستند چنین حقی را برای خودشان قائل هستند. به خودشان حقمیدهند که مطابق دلخواهشان امر و نهی کنند. و همسرانشان را موظفمیدانند که مطیع دستوراتشان باشند و هرگز تخلف نکنند. و در صورتتخلف او را مورد عتاب و خطاب و توبیخ و تهدید قرار میدهند. و چنینرفتاری را حق خویش میپندارند. حتی گاهی به ضرب و شتم و اذیت اقداممینمایند. در صورتیکه مرد حق اذیت و آزار و کتک زدن به همسرش راندارد. مردان زمان جاهلیت که از عاطفه و انسانیت کم بهره بودند همسرانخودشان را مورد اذیت و آزار و ضرب و شتم قرار میدادند و پیامبر اسلامبرای جلوگیری از این عمل زشتبه پا خاست و فرمود: هر مردی کهبصورت همسرش سیلی بزند. خدا به فرشته مامور دوزخ (مالک) دستورمی دهد که در دوزخ هفتاد سیلی بر صورتش بزند. و هر مردی که دستش رابر موهای زن مسلمانی بگذارد (برای اذیت موی سرش را بگیرد) در دوزخدستش با میخهای آتشین کوبیده میشود
رسول خدا صلی الله علیه و آله زدن زنان را نهی کرد مگر در موردی که تنبیه واجب باشد
پیامبر گرامی اسلام فرمود: هر مردی که همسرش را کتک بزند - وبیش از سه ضربه باشد- خدا او را در قیامت در حضور خلائق نگه می دارد و رسوایش میسازد. و خلق اولین و آخرین چنین مردی را تماشا میکنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: تعجب میکنم از مردی کههمسرش را کتک میزند در صورتیکه خودش در کتک خوردن سزاوارتر از همسرش میباشد. ای مردم! زنانتان را با چوب نزنید، زیرا قصاصدارد
مردی که همسرش را کتک بزند بر او ستم کرده و ستمگر، هم در اینجهان و هم در جهان آخرت به کیفر خواهد رسید. آن هم ظلم به فرد ناتوانیکهبا صدها امید و آرزو به خانه شوهر آمده. بدان امید آمده که در پناه او آرامش و آسایش بجوید. به مردی پناه آورده که حامی و غمخوار او باشد ودر مشکلات یارش کند. زن امانتی است از جانب خدا که به مرد سپردهمیشود. آیا کسی با امانت الهی چنین رفتار میکند؟ ! امیر المؤمنینعلیه السلام فرمود: زنان به نزد مردان به امانت گذارده میشوند. مالک نفع وضرر خودشان نیستند. آنها نزد شما امانتهای خدا هستند. آزارشان نرسانیدو بر آنها سخت نگیرید.
مردی که همسرش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد بر روح اوضربهای وارد میسازد و عقدهای به وجود میآورد که به سادگی قابل رفعنخواهد بود. صفا و محبتخانوادگی را از بین میبرد. من نمیدانم با چنین همسر کتک خورده و تحقیر شدهای چگونه میتوان روابط همسریبرقرار کرد؟ واقعا خجالت دارد! !
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آیا یکی از شما همسرش رامیزند سپس او را در آغوش میگیرد؟ !
بنابراین در مواردیکه شوهر حقی بر همسرش ندارد شرعا و قانوناو اخلاقا مجاز نیست او را بکاری مجبور سازد و در صورت تخلف به تنبیهو کتک اقدام نماید. مثلا زن شرعا موظف نیست که امور خانهداری را انجام دهد. مانند نظافت منزل، طبخ غذا، شستن لباس و ظرفها، بچهداری وهم چنین خیاطی، قالی بافی، گلدوزی و دیگر کارها، گر چه بانوان با میل ورغبت کارهای منزل را انجام میدهند و در این به اره هم حرفی ندارند، لیکنوظیفه آنها نیست. شوهر باید از همسرش در برابر انجام این کارها تشکر وقدردانی نماید. و بدین وسیله او را تشویق نماید. ولی اگر بعض کارها را انجام نداد یا ناقص انجام داد، مرد حق ندارد او را مورد تنبیه و توبیخ وضرب و شتم قرار دهد.
اسلام فقط تنبیه را در جائی تجویز میکند که حقی از شوهر تضییعمیشود. و آن در دو مورد است:
اول-مرد شرعا و قانونا حق دارد از همسرش بهره جنسی بگیردو از انواع تمتعات و لذتها استفاده کند. زن شرعا و قانونا موظف است در برابر این خواسته مرد تمکین نماید. و خویشتن را در اختیار او قرار دهد.
اگر زن تمکین نمود مشکلی به وجود نخواهد آمد. اما اگر از انجامخواستههای مرد امتناع ورزید، در اینصورت بهتر است مرد، ابتداء با نرمی و ملایمت و حتی تقدیم هدیه دل همسرش را بدست آورد و بکمجوئی نائلگردد. ولی اگر احساس کرد که زن قصد اذیت و لجبازی دارد و به هیچ وجهتمکین نمیکند، و مرد هم تاب تحمل ندارد، در یک چنین موردی مرد حقدارد به تنبیه متوسل شود. آنهم با رعایت احتیاط و حفظ سلسله مراتب در چنین موردی قرآن میگوید: همسرانی را که احساس میکنید از تمکین در برابر خواسته شما (تمتعات جنسی) امتناع میورزند، ابتداء آنها را پند وموعظه بدهید، سپس در بستر از آنها جدا شوید سپس آنها را بزنید. پساگر اطاعت نمودند بر آنان ستم روا ندارید. بدرستیکه خدا عالی و بزرگاست
چنانکه ملاحظه میفرمائید، خداوند متعال در این آیه، به شوهر اجازه میدهد که همسرش را که در برابر خواستههای مشروعش، یعنیلذتجوئی و کامیابی تمکین نمیکند و قصد اذیت و تمرد دارند، مورد تنبیهقرار دهند. آن هم در سه مرحله: مرحله اول: پند و اندرز. مرحله دوم: اگر پند و اندرز مفید واقع نشد یا بسترش را جدا کند یا در بستر پشتبه او کندو بخوابد و بدین وسیله، خشم و ناراحتی خودش را اظهار نماید. مرحلهسوم: اگر این عمل هم مؤثر واقع نشد و زن هم چنان به لجبازی و تمرد خویش ادامه میدهد، به مرد اجازه داده شده که برای استیفای حق مشروعو قانونی خویش به کتک زدن متوسل شود. اما مرد حتی در این حال همحق ندارد از حد مشروع تجاوز نماید و مرتکب ظلم و ستم شود. مرد باید در این مورد به چند نکته توجه کند. 1-هدف از ضرب باید اصلاح وتربیتباشد نه انتقام جوئی. 2-با دستباشد یا چوب نازک، چنانکه در روایات آمده با چوب مسواک. 3-طوری بزند که بدن او سیاه و قرمز نشود و الا باید جریمه (دیه) بپردازد. 4-از ضربه زدن به جاهائی که احتمالخطر دارد، مانند چشم و سر و شکم جدا اجتناب نماید. 5-ضرب طوریباشد که موجب کدورت عمیق و عقده غیر قابل علاج نگردد، و زن را بهلجبازی و تمرد و طغیان بیشتر وادار ننماید. 6-همواره این نکته را درنظر داشته باشد که میخواهد با این زن زندگی کند و از محبتهای قلبی وصفا و اخلاص او بهره بگیرد. 7-توسل به کتک در صورتی تجویز شده، که زن در برابر عدم تمکین، معذور نباشد. مثلا اگر زن به علتحائضبودن، یا روزهدار بودن در ماه رمضان، یا در حال احرام بودن، یا بیمار بودن، از تمکین خودداری نمود مرد حق ندارد او را تنبیه نماید.
دوم-زن اگر خواست از منزل خارج شود باید از شوهرش اجازهبگیرد و اگر اجازه نداد شرعا حق ندارد خارج شود. و اگر بدون اجازهخارج شد مرتکب گناه شده است. در حدیث آمده که پیغمبر اکرم صلی اللهعلیه و آله نهی کرد که زن بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود و فرمود:
هر زنی که بدون اذن شوهر از منزل خارج شود همه فرشتگان آسمانی و هرچیزی که بر او مرور میکند-از جن و انس-او را لعنت میکنند تا اینکهبه منزل باز گردد
و این موضوع حقی است که شوهر بر گردن زن دارد کهواجب است آن را ادا کند.
لیکن مرد نباید در این به اره سختگیری کند و همسرش را بدین وسیلهاذیت نماید. بهتر است در هر جا که محذوری نمیبیند اجازه بدهد برود.
تشریع این حق برای قدرت نمائی و تحت فشار قرار دادن همسر نیستبلکه بدان منظور است که مرد بتواند همسرش را از رفتن به جاهای غیر مناسب باز دارد و در حفظ و صیانت او اقدام نماید. سختگیریهای بیجا نهتنها مفید نیستبلکه به انس و محبت و اعتماد خانوادگی نیز لطمه وارد می سازد. و حتی ممکن است گاهی موجب طغیان و تمرد و انحراف او را فراهم سازد. اما اگر رفتن به جائی را غیر مناسب و باعث فساد اخلاق وارتکاب گناه تشخیص داد باید همسرش را از رفتن به آنجا جدا نهی کند. وبر زن هم واجب است اطاعت کند و از رفتن به آن مجلس خودداری نماید.
بهر حال اگر زن از دستورات شوهر سرپیچی و تمرد میکند و بدوناجازه بلکه با نهی شوهرش از منزل خارج میشود، مرد حق دارد او را به همان صورت قبل مورد تنبیه قرار دهد. با حفظ همان مراحل و شرائط.
البته زن میتواند در چند مورد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود وشوهر هم حق ندارد او را منع نماید. 1-خارج شدن از منزل براییاد گرفتن مسائل ضروری دین. 2-مسافرت برای حج در صورتاستطاعت. 3-خارج شدن از منزل برای پرداختبدهی در صورتیکهبدون خروج امکان پرداخت نباشد.
مردان بدبین
درست است که مرد باید از همسرش مراقبت کند لیکن نه بحدیکهبه وسواسیگری منتهی شود. بعض مردها به بیماری بدگمانی و سوءظنمبتلا هستند. بیجهت نسبتبه همسرانشان بدبین هستند. درباره آناناحتمال خیانت میدهند.
هر مردی که بدین بیماری خانمانسوز مبتلا شد زندگی را به خودش و خانوادهاش تلخ میکند. ایراد و بهانهجویی میکند. نسبتبه اعمال وحرکات همسرش به نظر بدبینی نگاه میکند و مانند سایه او را تعقیبمینماید. چون سوءظن دارد از در و دیوار شاهد و قرینه پیدا میکند.
چیزهایی را که اصلا دلیل خیانت نیستند به منزله ادله قطعیه غیر قابل انکار می شمارد. مثلا: چون فلان مرد برایاش نامه نوشته لابد با هم سر و سریدارند. چون با فلان مرد سلام و تعارف کرد معلوم میشود خیانتکار است.
چون جوان همسایه از پشتبام به او نگاه کرد معلوم میشود خواهان یکدیگر هستند. چون از فلان مرد تعریف کرد معلوم میشود دل بسته اوست. چوننامهاش را از من مخفی نمود لابد از معشوقش بوده است. چون کمتر از سابق اظهار محبت میکند معلوم میشود زیر سرش بلند است. چون قیافهدخترم با همسرم شباهت ندارد معلوم میشود خیانت کرده است.
این قبیل امور بلکه کوچکتر از آنها را دلیل قطعی خیانت میشمارد.
بدتر از همه اینکه گاهی مادر یا خواهر یا یکی از همسایگان در اثرغرضورزی و کینهتوزی عقیدهاش را تایید نماید در اینصورت جرم وخیانتیقینی میشود.
بدبختخانوادهایکه به مرض بدگمانی مبتلا شوند. آسایش وخوشی ندارند. آب خوش از گلوی هیچ کدامشان پایین نمیرود. مرد همانند یک پلیس مخفی دائما از اعمال و حرکات همسرش مراقبت مینماید. از درو دیوار شاهد و دلیل میتراشد و در رنج و عذاب دائم به سر میبرد. زنبیچاره هم ناچار است همانند یک متهم بیگناه همواره در شکنجه و عذابروحی و در حال محدودیت و تحت نظر زندگی کند. بنیاد چنین خانوادهایهمواره در معرض خطر قرار دارد. ممکن است طلاق و جدایی به میان آید و زن و شوهر هر دو بدبختشوند. ممکن است در اثر بدبینی قتل و جنایتبوجود آید.
مردانی که در اثر سوءظنهای بیجا همسران بیگناه خویش را بقتلرسانده و حتی خودشان انتحار کردهاند نمونههای فراوانی دارند.
در چنین موردی که واقعا یکی از مواقع حساس و خطرناکزناشویی است مرد و زن باید دست از لجبازی بردارند و قبل از وقوعحوادث ناگوار با عقل و تدبیر در صدد چاره بر آیند. زن و مرد اگر اندکیبخود آیند و خطر بزرگی را که در کمینشان نشسته در نظر بگیرند و بااحتیاط کامل و عاقبتاندیشی در صدد حل مشکل برآیند پیروز خواهندشد.
مرد باید تعصبهای غلط و توهمات بیجا را از خویش دور گرداند وبر طبق موازین عقل و وجدان رفتار کند. نسبتخیانتبه کسی دادنموضوع بسیار دشوار و پر مسؤولیتی است. تا موضوع خیانتبا دلیل وشاهد قطعی به اثبات نرسد نمیتوان کسی را متهم کرد. خداوند متعال در قرآن میفرماید: ای کسانیکه ایمان آوردهاید از بسیاری از گمانهای بد اجتناب کنید زیرا بعض گمانها گناه است
.
رسول خدا (ص) فرمود: هر کس همسرش را (بیجهت) متهم بهزنا کند همانند مار که از پوستش خارج میشود از حسناتش خارج خواهدشد. و به تعداد موهای بدنش هزار گناه در نامه اعمالش ثبتخواهد شد
پیغمبر اسلام (ص) فرمود: هر کس به مرد یا زن مؤمنی بهتان بزند خداوند متعال در قیامت او را بر تلی از آتش نگه میدارد تا به کیفر بهتانش برسد
مادامی که با ادله و براهین شرعی خیانت زن به اثبات نرسد مرد حقندارد او را متهم سازد. و تهمت زدن به او گناه بسیار بزرگی است که درشرع مقدس اسلام هشتاد تازیانه برای آنان مقرر شده است.
به صرف احتمال یا به وسیله شواهد و علائم خیالی نمیتوان یک چنین موضوع مهمی را اثبات نمود. مثلا اگر در روزگار جوانی برای کسینامه فرستاده یا برایاش نامه یا عکس فرستادهاند دلیل خیانت او نیست.
درست است که نباید چنین عملی را انجام داده باشد لیکن ممکناست در اثر سادگی و نادانی مرتکب این اشتباه شده باشد و واقعا عفیف وپاکدامن باشد.
برای جوانان از این قبیل اشتباهات اتفاق میافتد. اگر مردیبرایاش نامه فرستاده البته نباید نامهاش را قبول کند لیکن اگر از روینادانی نامهاش را پذیرفتیا از ترس اتهام مخفی ساخت نمیتوان صرفاین نامه را دلیل خیانتشمرد.
اگر با مرد بیگانهای سلام و تعارف کرد گر چه کار خوبی نکرده کهبا بیگانهای گرم گرفته است لیکن تنها اینکار را نمیتوان دلیل خیانتشمرد. شاید به عقیده خودش میخواسته خوش اخلاقی به خرج بدهد یا منظور دیگری داشته است. شاید از دوستان پدر یا برادرش بوده است.
شاید به مناسبتی سابقه آشنایی داشتهاند.
اگر از مردی تعریف کرد دلیل آن نمیشود که به او دلبسته است.
البته زن کار خوبی نمیکند که نزد شوهرش از مرد دیگری تعریف میکندلیکن شاید از روی سادگی و عدم توجه باشد و نباید از علائم خیانتمحسوب شود.
اگر نامهاش را مخفی ساختیا در مورد معاشرتهایش مرتکب دروغو خلافگویی شد دلیل خیانت نیست. شاید از ترس اتهام نامهاش را مخفی ساخته یا مرتکب دروغ شده باشد شاید مطلب دیگری در آن نامه بودهخواسته از شوهرش مخفی بماند. شاید برای خلافگویی منظور دیگری داشته است.
اگر کمتر از سابق اظهار محبت میکند دلیل آن نیست که نسبت به دیگری دلبسته است. شاید از شوهرش دلخوری داشته باشد. شاید غم وغصهای به دل داشته باشد، شاید بیمار باشد. شاید در اثر بیتوجهی و عدماظهار محبت شوهرش، نسبتبه زندگی دلسرد شده باشد.
به هر حال، در این قبیل امور که از علائم خیانت شمرده میشود دهها احتمال صحیح عقلایی وجود دارد که اگر با وجدان پاک و بیآلایش مورد سنجش قرار گیرد احتمال خیانت یک احتمال مرجوح و غیر عقلایی محسوب خواهد شد.
آقای محترم! تو را به خدا سوگند دست از سوءظن و وسواسیگریبردار. مانند یک قاضی با انصاف در محکمه داوری بنشین و ادله و شواهد خیانت همسرت را با دقت و انصاف بررسی کن و مقدار دلالت آنها را بسنج و ببین آیا قطعی هستند یا ظنی یا احتمالی؟
من نمیگویم لاابالی و بیغیرت باش بلکه میگویم: بهر دلیلی بهمقدار دلالتش ترتیب اثر بده نه زیادتر. چرا برای بعضی توهمات بیجا و شواهد پوچ زندگی را به خودت و خانوادهات تنگ میکنی؟ اگر کسی با همین قبیل شواهد خیالی خودت را متهم سازد چه حالی پیدا میکنی؟ چرا انصاف و وجدان نداری؟ چرا آبروی خودت و همسرت را میریزی؟ چرا بر احوال زار و پریشان او ترحم نمیکنی؟ هیچ فکر نمیکنی که ممکن استدر اثر همین بددلیها و تهمتهای بیجا همسر پاکدامنت از وادی عفاف خارجشود و دامنش به فساد آلوده گردد.
حضرت علی علیه السلام به فرزندش امام حسن فرمود: مواظبباش در غیر موضع غیرت، غیرت به خرج ندهی. زیرا این عمل افراد صحیحرا به سوی فساد و افراد پاکدامن را به جانب گناه متمایل خواهد ساخت
اگر نسبتبه همسرت بدبین هستی مطلب را با هر کس در میاننگذار زیرا ممکن است در اثر دشمنی یا نادانی یا تظاهر به خیرخواهی، بدون دقت و بررسی، عقیده تو را تایید نمایند بلکه شواهد بیاساس دیگریرا بدان بیفزایند و سوءظنت را به مرحله یقین برسانند و بدینوسیله دنیا وآخرتت را تباه سازند. مخصوصا با مادر و خواهرت در این به اره صحبتنکن زیرا اکثر آنها باطنا با همسرت میانه خوبی ندارند. چه بسا در اینمواقع حسد و کینهتوزی آنان تحریک شود و بدون عاقبتاندیشی بدبینیتو را زیادتر گردانند. اگر خواستی از راهنمائیهای دیگران استفاده کنی با دوستان عاقل و با تجربه و خیرخواه و عاقبتاندیش مشورت کن. بهتر از همه اینکه نسبت بهر یک از اعمال و رفتار همسرت بدبین هستی مطلب را بالصراحه با خودش در میان بگذاری و توضیح بخواهی. لیکن منظورت این نباشد که مطلب را باثبات برسانی.
بلکه حس بدبینی را و لو موقتا کنار بگذار و خودت را خالی الذهنبگیر. و مانند یک قاضی با انصاف که بخواهد درباره دیگران داوری کند به توضیحات همسرت گوش بده. اقلا احتمال صدق دربارهاش بده، فرضکن شوهر خواهرت برای داوری به نزد تو آمده و برای خیانت همسرش یکچنین شواهدی را ذکر میکند ببین درباره او چطور قضاوت میکنی دربارههمسرت نیز همانطور حکم کن؟ چرا گریه و زاریها و دلیل و برهانهای او در دل سنگ تو اثر نمیکند؟ و به عنوان یک مجرم قطعی به سخنانش نگاهمیکنی؟
بردبار و عاقل باش. مبادا به مجرد این شواهد پوچ همسر بیگناهت و را طلاق بدهی و خودت و او را بدبخت گردانی. گیرم این زن را طلاقدادی و توانستی با تحمل خسارتهای زیاد همسر دیگری انتخاب کنی از کجا که او بهتر باشد؟ حالتبدبینی تو آنوقت هم خواهد بود. وانگهی فکربچههای بیگناهت را نمیکنی؟ آخر آنها چه کردهاند که باید فدای مرضبدبینی تو شوند؟ به چشمهای معصوم و رنگ پریده آنان نگاه کن و دست از بددلی بردار.
مبادا در اثر بدبینیهای بیجا دستبخودکشی بزنی یا همسر بیگناهت و را به قتل رسانی. از یک طرف مرتکب قتل نفس که بدترین گناه است و خدا بدان وعده دوزخ داده بشوی، از طرف دیگر زندگی را از هم بپاشی وخودت را سیه روز و بدبخت گردانی.
این مطلب را بدان که کمتر خونی است که مخفی بماند. بالاخرهآثار خون بروز میکند. آنگاه به کیفر اعمالتیا کشته میشوی یا برای همیشهباید در زندان به سر بری. اگر مطلب را قبول نداری به آمار محکومین که مقداری از آنها در صفحات مجلات و روزنامهها منعکس میشود بنگر تا عواقب این قبیلجنایتها برایات روشن گردد.
همسران یک چنین مردانی نیز وظیفه بسیار سنگینی بر دوش دارند.
باید برای نجات خودشان و شوهر و فرزندانشان فداکاری کنند. باید واقعا شوهرداری کنند. در یک چنین مواقع دشوار است که مراتب لیاقت و کاردانی و عقل و تدبیر بانوان ظاهر میگردد.
خانم محترم! قبل از هر چیز این مطلب را بدان که شوهرت به یکبیماری خطرناک روانی مبتلا است. بیجهت نمیخواهد زندگی را بهخودش و تو تلخ کند بیمار است. آری وسواسی گری نیز یکی از بیماریهایخطرناک است. با بیمار باید مدارا نمود تا بیمارش برطرف گردد. تا می توانی به او اظهار عشق و محبت کن. آن قدر اظهار علاقه کن تا یقین کند که جز او کسی در دل تو راه ندارد. اگر ایراد و بهانهجویی میکند تحملکن. در مقابل تندیها و خشونتهایش بردباری به خرج بده. در مقابلسختگیریهایش مدارا کن. داد و قال راه نینداز. قهر و دعوا نکن. در مقابلپیشنهاداتش لجبازی نکن. اگر احساس کردی که نامهها و معاشرتهایت را کنترل میکند اصلا برویش نیاور. تمام اعمال و رفتار و حوادث روزانه را برایش تشریح کن. هیچ حادثهای را از وی مخفی مدار. در هر موردیتوضیح خواستحقیقت را بدون کم و زیاد در اختیارش بگذار. از دروغ وکتمان واقع جدا اجتناب کن زیرا اگر یک مرتبه دروغت آشکار شد آن را سند جرم و دلیل قطعی خیانت محسوب میدارد و به این آسانیها بدبینی او برطرف نخواهد شد. اگر گفت: با فلان کس معاشرت نکن و فلان کار را انجام نده بدون چون و چرا بپذیر و سرسختی نشان نده که سوءظنشزیادتر میشود.
از کارهایی که اسباب بدگمانی و تهمت میشوند جدا اجتناب کن.
حضرت علی (ع) فرمود: هر که نفس خویشتن را در موضع تهمتقرار دهد نباید کسانی را که به او گمان بد میبرند ملامت کند
اگر نسبتبه شخص معینی حساسیت دارد او را به طور کلی رها کن.
تو اگر بتوانی شوهر و زندگی خودت را حفظ کنی بهتر است تااینکه دوستی با افراد مخصوصی را نگهداری کنی. پیش خود نگو مگر مناسیر و بنده زر خرید شوهرم هستم که مجبور باشم اینقدر مدارا کنم. البتهبنده نیستی لیکن همسر یک مرد بیمار هستی.
در آن هنگام که با هم پیمان زناشویی بستید متعهد شدید که در مشکلات و گرفتاریها یار و غمخوار یکدیگر باشید آیا رسم وفا است که با یک شوهر بیمار لجبازی و ستیزهگری کنی؟ احساسات خام را کنار بگذار هوشمند و عاقبتاندیش باش. به خدا سوگند برای حفظ شوهر وخانوادهات هر چه بردباری و فداکاری کنی ارزش دارد. هنر زن در اینستکه در یک چنین مواقع دشوار با چنین مردانی سازگاری کند.
امام صادق (ع) فرمود: جهاد زن در این است که در مقابل اذیتها وغیرتهای شوهرش بردباری کند
کاری نکن که شوهرت بدبین یا بدبینتر شود. از مردان بیگانهمخصوصا آنها که شوهرت نسبتبه آنها حساسیت دارد تعریف نکن. به مردان نامحرم خیلی نگاه نکن. پیغمبر اسلام (ص) فرمود: خداوند متعال برزن شوهرداری که چشمش را از نگاه به نامحرم پر کند غضب شدید خواهدکرد
با مردان بیگانه معاشرت و گفتگو نکن. بدون اجازه شوهرت بهخانه آنها نرو. به اتومبیل آنها سوار نشو. عفت و پاکدامنی تو کافی نیستبلکه باید از اموری که اسباب سوء ظن میشود جدا اجتناب نمایی. ممکناست در اثر غفلت و سادگی کار کوچکی از تو سر بزند که شوهرت را بدبین گرداند.
به داستان زیر توجه فرمایید:
دختر 27 سالهای … در دادگاه گفت: در زمستان سال 1342 در یکروز برفی به تقاضای یکی از دوستانم به اتومبیل دایی او سوار شدم تا مرا به منزل برساند. و همین امر هشتسال است که مرا بلاتکلیف گذاردهاست، دو ماه قبل از واقعه موقعی که در کلاس ششم دبیرستان تحصیلمیکردم عقد شده بودم. یک روز که برای حاضر کردن درس به خانه یکیاز هم
شاگردیهایم رفته بودم برف شروع شد. هم شاگردی از من خواست کهداییاش مرا به منزل برساند. اتفاقا هنگامی اتومبیل حامل من به منزلرسید که شوهرم سر کوچه ایستاده بود. من که متوجه خطر شده بودم بهراننده گفتم فرار کند او هم مانند یک مجرم فرار کرد و همین امر بر سوءظن شوهرم افزود. بعدا نیز موقعی که مورد اعتراض قرار گرفتمجریان را انکار کردم و این امر سوءظن او را بیشتر کرد به طوری که بعدا حتی شهادت هم شاگردی و خانوادهاش نتوانستخاطر او را آسوده سازد و مرا از اتهام برهاند.
شوهرم دیگر نه حاضر شد مرا به خانه ببرد و نه طلاقم بدهد، هشتسال است که همینطور بلا تکلیف ماندهام
به نظر خوانندگان مقصر در این داستان کیست؟ به نظر من عمدهتقصیر به گردن زن است. اوست که در اثر سادگی و غفلت، خودش وشوهرش را به این روز انداخته است.
اولا کار خطائی کرد که در اتومبیل مرد بیگانهای سوار شد. بر فرض اینکه شوهرش هم این قضیه را ندیده بود اصولا سوار شدن زن در اتومبیل یک مرد بیگانه کار زشت و خطرناکی است.
ثانیا گیرم که در اثر غفلت این عمل را انجام داد لیکن وقتی دید شوهرش سر خیابان ایستاده استباید فورا به راننده بگوید نگهدار. از اتومبیل پیاده شود و با شوهرش به منزل برود و جریان را برای او شرح بدهد ثالثا یکی از اشتباهات بزرگش این است که به راننده دستور فرار داده.
چهارمین اشتباهش اینست که بعدا قضیه را به کلی انکار نمودهاست. بعد از همه اینها جا داشت وقتی شوهرش را ملاقات میکرد تمامقضایا را برایاش شرح میداد و اعتراف میکرد که من در اثر سادگی وخجالت اشتباه کردم.
البته مرد هم در مرتبه دوم بیتقصیر نبوده است. نباید تنها این حادثهرا دلیل قطعیایانتبشمارد. باید احتمال بدهد که همسرش در اثر غفلتو سادگی و عدم تجربه مرتکب این خطا شده بعدا هم از ترس اتهام دستور فرار داده و به همین جهت هم اصل قضیه را منکر شده است.
در این صورت باید با کمال انصاف و بی طرفی در اطراف قضیهخوب تحقیق کند. وقتی به برائت او اطمینان حاصل کرد خطایش را ببخشد و زیاد سختگیری نکند.
زن خیانتکار
اگر با ادله و شواهد قطعیه به اثبات رسید که زن خیانتکار است و با مردان بیگانه رابطه نامشروع دارد مرد با مشکل بسیار دشواری روبرومیشود. از یک طرف حیثیت و آبرویش در معرض خطر قرار دارد ازطرف دیگر تحمل چنین ننگی دشوار است. مرد در بنبستسختی گیر کرده که نجات از آن کار بسیار خطرناک و دشواری است.
در اینجا مرد چند راه در پیش دارد:
راه اول-برای حفظ آبرو و بقای خانوادهاش دندان بر سر جگر نهاده موضوع خیانت همسرش را نادیده بگیرد و با وضع موجود تا آخر عمر بسازد. البته این راه درستی نیست. زیرا هیچ مرد غیرتمندی نمیتواندشاهد خیانتهای همسرش باشد و وجود اطفال نامشروع را تحمل کند.
غیرت برای مرد یکی از صفات پسندیده است و مرد بیغیرت نزد خدا ومردم خوار و فرومایه و بیآبروست.
واقعا چه زندگی کثیف و ننگآوری دارند نامردانی که بدین خویبد آلودهاند؟ !
نه تنها مرد نیستند بلکه از حیوانات هم پستترند. پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
بوی بهشت از پانصد سال راه استشمام میشود لیکن دو دسته مردماز بوی بهشت محرومند: عاق والدین و دیوث. عرض شد: یا رسول اللهدیوث کیست؟ فرمود: مردی که میداند همسرش زناکار است (و در مقابلخیانت او سکوت میکند)
راه دوم-همسر خودش یا مرد خیانت پیشه را به قتل برساند.
البته بدین طریق میتواند انتقام بگیرد و به طور موقت تشفی قلب حاصلکند. لیکن کار بسیار خطرناکی است و عاقبتخوشی ندارد. زیرا کمتر اتفاق میافتد که موضوع قتل برای همیشه مخفی بماند. بالاخره قاتلشناخته و مورد تعقیب قرار خواهد گرفت. در دادگاه هم موضوع خیانتهمسرش را به این آسانیها نمیتواند به ثبوت برساند. بدین جهت احتمالتبرئه شدنش بسیار ضعیف است. یا محکوم به اعدام میشود یا اینکه اقلا مدت درازی را باید در زندان به سر برد. زندگی او از هم میپاشد. اطفالشبدبخت و بیسرپرست میشوند. بنابراین، عقلایی نیست که انسان تحتتاثیر احساسات خام قرار بگیرد و برای تشفی نفس و ارضای حسکینهتوزی دستبه چنین اقدامات خطرناکی بزند و جان خودش را در معرض خطر قرار بدهد.
مرد باید عاقل و بردبار و عاقبتاندیش باشد. آن قدر قدرت نفسداشته باشد که دستبه اقدامات جنونآمیز نزند تا اینکه چاره واقعی را پیداکند.
مردانی که به یک چنین بلیه زندگی گرفتارند باید قبل از هر گونه اقدام خطرناک، عواقب آن را به خوبی بسنجند و به آمار مردانی که همسر خویش یا مرد خیانت پیشه را به قتل رساندهاند، و در صفحات مجلات وروزنامهها هر روز منعکس میشوند، مراجعه کند و نتیجه کارشان را ببیند وآنگاه تصمیم بگیرد.
راه سوم-خودکشی کند تا خیانتهای همسرش را نبیند و از اینزندگی ننگین نجات پیدا کند، البته این راه هم عقلایی نیست. زیرا از یکطرف مرتکب قتل نفس شده که از لحاظ شرع یکی از گناهان بزرگی استکه خداوند متعال وعده دوزخ بدان داده است.
از طرف دیگر، خودش را نابود و از زندگی محروم نموده است.
این چه کار غیر عقلایی است که انسان برای انتقام از دیگران خودش را بههلاکت دنیوی و اخروی بیندازد؟ ! و همسرش را برای ارتکاب خیانتآزادی بیشتری بدهد؟ شاید بدترین راهها همین راه باشد.
راه چهارم-در صورتی که خیانت همسرش به طور یقین به اثباترسید و دید به هیچ قسمی حاضر نیست از کارهای غیر مشروعش دستبردارد بهترین و بیخطرترین و عقلاییترین راه اینست که او را طلاقبدهد و از شر او نجات پیدا کند.
درست است که در اثر طلاق زندگی او از هم میپاشد و خسارتهایزیادی هم خواهد دید و تحمل اینکار دشوار است مخصوصا اگر بچهدارباشد لیکن به هر حال چارهای جز این وجود ندارد. بهترین راه اینست کههمسرش را طلاق بدهد و فرزندانش را تحویل بگیرد. زیرا صلاح نیستفرزندان بی گناهش را در اختیار یک زن فاسد قرار دهد.
البته نگهداری از بچهها دشوار است لیکن باید مرد مطمئن باشد که چون برای رضای خدا این طریق را انتخاب نموده خدا هم یارش میکند و بزودی یک زن پاکدامن و عفیف نصیبش میگردد و طولی نخواهد کشید که زندگی او در یک مسیر عادی و آبرومند قرار خواهد گرفت.
از همسرت پرستاری کن
زن و شوهر همیشه به تعاون و اظهار محبت احتیاج دارند. لیکناین احتیاج در بعضی مواقع شدیدتر میشود. انسان در موقع گرفتاری وبیماری بیشتر از سایر اوقات احتیاج به دلجویی و پرستاری دارد. بیمار همان مقدار که به دکتر و دوا احتیاج دارد به همان مقدار بلکه زیادتر بهمراقبت و پرستاری احتیاج دارد. پرستار خوب با دلجویی و نوازشاعصاب بیمار را آرامش میدهد و به زندگی امیدوارش میگرداند.
زن از شوهرش انتظار دارد که در موقع بیماری به یارش بشتابد وبهتر از پدر و مادرش از او پرستاری کند. نوازشها و همدردیهای او را از علائم صفا و محبت میشمارد.
زنی که شبانهروز مانند یک کلفت در خانه زحمت میکشد حق دارد از شوهرش انتظار داشته باشد که در موقع بیماری به فریادش برسد و درمعالجهاش کوشش نماید.
پول دوا و دکتر نیز یکی از مخارج رسمی زندگی و از نفقههاییاست که تامین آن بر مرد واجب است.
زنی که شبانهروز بدون مزد و مواجب در خانه زحمت میکشد آیا این مقدار بر شوهرش حق ندارد که در موقع بیماری به دادش برسد؟
در بین مردها افرادی دیده میشوند که اصلا انصاف و وجدان وعاطفه ندارند.
در موقعی که همسرشان سالم استحداکثر استفاده را از اومیبرند اما وقتی مریض شد برای چند تومان که برای بهبود او میخواهند خرج کنند هزار مرتبه جان میدهند! ! و اگر بیماری او طول کشید یا مخارج بیشتری لازم داشت او را به کلی رها میکنند. آیا رسم وفا و مردانگی همیناست؟
به نمونه زیر توجه فرمایید:
«زنی به نام … علیه شوهرش شکایت کرد که مدتها با بود و نبود شوهرم ساختم و با نهایت تلاش به او خدمت کردم. اما حالا که بیمار شدهاممرا از خانه بیرون کرده میگوید: زن بیمار نمیخواهم
.
آقای محترم! اگر به زندگی و خانوادهات علاقه داری وقتیهمسرت بیمار شد و به طبیب و دوا احتیاج پیدا کرد فورا او را نزد دکتر ببر. دواهای لازم را برایاش تهیه کن. دکتر و دوای تنها هم کافی نیستبلکهباید در یک چنین موقعی مانند پدر و مادر مهربان از او پرستاری کنی. پدرو مادرش را رها کرده و بدان امید هستیاش را در اختیارت نهاده که از پدرو مادر برایاش بهتر باشی. شریک زندگی، مادر اطفال، یار و غمخوار تومیباشد. در موقع بیماری بیشتر از سابق اظهار محبت کن. از بیماری ودرد و نالهاش اظهار تاسف و همدردی کن دلدارش بده، به زندگی و بهبود امیدوارش کن. بر طبق دستور دکتر غذایش را تهیه کن. اگر به غذا با میوهمخصوصی میل دارد و دکتر آن را تجویز نموده به هر طور شده برایاش تهیهکن. سعی کن دوا و غذا را با دستخودت به او بدهی، زیرا همین عملباعث دلخوشی و آرامش اعصاب او است.
بچهها را آرام کن سر و صدا راه نیندازند. رختخوابت را نزدیکبسترش بینداز و در شب کاملا مراقب او باش. گاهی که از خواب بیدارمیشوی اگر بیدار است احوالش را بپرس. اگر از شدت درد خوابش نمیبرد سعی کن حتی القوه بیدار بمانی. و اگر خواستی بخوابی با یکی ازفرزندانتیا پرستار دیگری که داری نوبتبگذار که همیشه یک نفرتانبیدار بماند و از بیمار مراقبت کند. مبادا از سر شب تا صبح راحتبخوابیو همسرت از شدت درد بنالد.
اگر در یک چنین موقعی از همسرت کاملا پذیرایی و دلجویینمودی به زندگی دلگرم میگردد، به وفاداری و صمیمیت تو اطمینان پیدایمیکند، محبت و علاقهاش زیادتر میشود.
وقتی از بستر بیماری برخاستبیشتر از سابق در خانهات زحمتمیکشد. محبتها و نوازشهای تو را هرگز فراموش نمیکند و اگر بیمار شدیکاملا از تو پرستاری و دلجویی خواهد کرد.
پیغمبر اسلام (ص) فرمود: بهترین شما کسی است که برای اهلبیتش خوبتر باشد و من نسبتبه خانوادهام از همه بهتر هستم
رسول خدا (ص) فرمود: هر کس برای بر آوردن حاجتبیماریکوشش کند، موفق شود یا نه، از گناهانش خارج میشود مانند روزی که از مادر متولد شده است. یکی از انصار عرض کرد: پدر و مادرم به قربانتیارسول الله اگر مریض از اهل بیتش باشد آیا ثواب زیادتری ندارد؟ فرمود:
چرا