دانستنیهای ازدواج

دانستنیهای ازدواج0%

دانستنیهای ازدواج نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

دانستنیهای ازدواج

نویسنده: واحد تحقیقات قائمیه اصفهان
گروه:

مشاهدات: 32387
دانلود: 5198

توضیحات:

دانستنیهای ازدواج
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 53 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 32387 / دانلود: 5198
اندازه اندازه اندازه
دانستنیهای ازدواج

دانستنیهای ازدواج

نویسنده:
فارسی

تعلیم و تربیت

دختری که وارد خانه شوهر می‌شود مسؤولیت اداره یک منزل بر عهده‌اش می‌افتد. و برای اداره یک منزل اطلاعات مختلفی لازم است.

باید غذا پختن، لباس شستن، روفت و روب، اتو کردن، دوخت و دوز، مرتب کردن اثاث منزل، آداب مهمانداری، آداب معاشرت و رفت و آمد، شوهرداری، و بالاخره بچه‌داری، و ده‌ها مانند این‌ها را بداند. مرد از همسر تازه واردش انتظار دارد همه این‌ها را بداند و یک زن تربیت‌یافته کامل‌عیار باشد. لیکن متاسفانه این همه انتظار جامه عمل نمی‌پوشد و تازه‌عروس یا اصلا آداب زندگی را بلد نیست‌یا اگر چیزی بلد باشد خیلی‌محدود است.

چه کنیم؟ این هم یکی از نواقص اجتماعی ما است. نه پدر و مادر مقید هستند آداب زندگی را به دخترشان یاد بدهند، نه برنامه آموزش وپرورش دختران چنان است که به جای مطالب بی‌ثمر، آداب زندگی را به‌دختران بیاموزد. به هر حال چاره‌ای نیست، باید در صدد علاج بر آمد.

مرد چون می‌خواهد عمری را با همسرش زندگی کند ناچار است در تعلیم و تربیت او کوشش نماید تا نواقص و عیوبش را برطرف سازد. اتفاقا مرد هم از جهت‌سن بر همسرش فزونی دارد هم از لحاظ تجربیات واطلاعات.

اگر قدری صبر و حوصله به خرج بدهد می‌تواند نواقص او را برطرف سازد و مطابق دلخواه تربیت کند. کارهایی را که خودش بلد است‌با زبان خوش و نرمی به او یاد بدهد. در این به اره می‌تواند از زنان کاردان وبا تجربه‌ای که در خانه هستند مانند مادر و خواهر و عمه و خاله، استفاده کندو از راهنمایی‌های آنان بهره‌مند گردد. می‌تواند کتاب‌هایی را که در فن‌طباخی، خانه‌داری، مهمان‌داری، شوهرداری، آداب معاشرت، نوشته شده تهیه کند و در دسترسش قرار دهد.

کتاب‌های اخلاقی را خریده به خواندن تشویقش نماید. آداب‌معاشرت و رفت و آمد را به او یاد بدهد. اگر بد اخلاقی و خلاف ادب دید بازبان خوش و دلسوزی متذکرش سازد. لیکن باید از روی تفاهم و به‌صورت دلسوزی و مهربانی باشد نه به عنوان اعتراض و ایراد و نق نق و الا ممکن است عکس العمل خوبی نداشته باشد.

مرد اگر در یکی دو سال اول زناشویی صبر و حوصله به خرج بدهدو با عقل و تدبیر به تعلیم و تربیت همسرش همت گمارد می‌تواند او را مطابق دلخواه تربیت کند اگر هم موفقیت او صد در صد نباشد اما بدون‌شک می‌تواند تا حدودی او را تکمیل کند.

درست است که برای این کار صرف وقت و صبر و حوصله لازم‌است لیکن هر چه در این به اره عنایت‌بخرج بدهد ارزش دارد. زیرا شریک‌زندگی و مربی فرزندانش را تکمیل نموده و تا آخر عمر از ثمرات این کاربهره‌مند خواهد شد.

یکی از موضوعات مهمی که مرد باید بدان توجه داشته باشد اینست‌که همسر تازه عروسش که یک نفر مسلمان است و قاعدتا باید احکام وقوانین دین اسلام را بداند غالبا از آن‌ها بی‌اطلاع است. حتی احکام ودستورات ابتدائی اسلام مانند وضو و نماز و غسل و تیمم را بلد نیست.

البته قبلا پدر و مادر وظیفه داشتند که دخترشان را با احکام و قوانین اسلام‌آشنا سازند و وظائف دینی را به او یاد بدهند لیکن اکنون که آنان در انجام‌وظیفه کوتاهی نموده‌اند و دوشیزه ساده‌لوح بیگناهی را به خانه بخت‌فرستاده‌اند این وظیفه سنگین بر عهده تو می‌افتد. باید او را به وظائف دینی آشنا سازی و واجبات و محرمات اسلام را یادش بدهی. عقائد و اخلاق‌اسلامی را به طوری که مطابق فهم او باشد تعلیمش کنی. اگر خودت‌می‌توانی این کار را بر عهده بگیری چه بهتر. و الا باید با مشورت اهل‌اطلاع کتاب‌ها و مجلات سودمند علمی و اخلاقی اسلام را تهیه نموده در اختیارش بگذاری و به خواندن تشویقش کنی.

رساله عملیه ساده‌ای را در اختیارش بگذاری. و در صورت لزوم‌می‌توانی یک شخص متدین مورد اعتماد اهل اطلاع را برای تعلیم وتربیتش انتخاب کنی.

به هر حال، امر به معروف و نهی از منکر و ارشاد و راهنمایی زن‌وظیفه حتمی شوهر است. اگر بدین وظیفه عمل کرد همسری متدین وعفیف و مهربان و خوش اخلاق و دانا و زندگی کن خواهد داشت که علاوه‌بر ثواب‌های اخروی در همین دنیا نفعش عائد او خواهد شد. و اگر در انجام‌وظیفه کوتاهی نمود در این دنیا همسر بی‌اطلاع و ضعیف الایمانی خواهد داشت که مصونیت دینی و اخلاقی ندارد و در قیامت نیز مورد بازخواست‌خداوند قهار قرار خواهد گرفت.

خداوند بزرگ در قرآن مجید می‌فرماید:

ای کسانی که ایمان دارید خودتان و خانواده‌تان را از آتشی که‌هیزم آن انسان‌ها و سنگ است محفوظ بدارید. (6)

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی آیه مذکور نازل شد یکی از مسلمانان گریه می‌کرد و می‌گفت: من عاجزم که نفس خودم را از آتش‌محفوظ بدارم در عین حال مامور شده‌ام که اهل بیتم را نیز از دوزخ نگهدارم! ! پیغمبر اکرم (ص) فرمود: همین مقدار کافی است که آنان را امر کنی به کارهایی که خودت ماموریت داری آن‌ها را انجام دهی و نهی کنی از کارهایی که خودت باید آن‌ها را ترک کنی. (7)

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مرد به سرپرستی خانواده‌گمارده شده است و هر سرپرستی نسبت‌به زیردستانش مسؤولیت دارد (8).

رسول خدا (ص) زن‌ها را یاد نموده فرمود: پیش از اینکه شما را به‌کارهای بد وادار کنند، به کارهای نیک دعوتشان کنید (9).

پی‌نوشت‌ها

1-اطلاعات 11 تیر ماه 1349.

2-و نمی‌دانند چرا؟ ص 138.

3-اطلاعات 25 دیماه 1350

4-اطلاعات 26 شهریور 1348.

5-اطلاعات 18 اردیبهشت 1351.

6-سوره تحریم آیه 6

7-وسائل ج 11 ص 417.

8-مستدرک ج 2 ص 550

9بحار ج 103 ص 227

بچه‌دار شدن

یکی از اموری که گاهی باعث اختلاف زن و شوهر می‌شودموضوع بچه‌دار شدن است. این اختلاف گاهی در اصل بچه‌دار شدن است‌یا زن بچه می‌خواهد لیکن مرد به طور کلی مخالف است‌یا به عکس. این‌اختلاف سلیقه گاهی به قدری شدید می‌شود که به لجبازی و کشمکش وحتی طلاق منجر می‌شود.

خانمی به نام … در دادگاه حمایت‌خانواده می‌گوید: من در 27سالگی با مرد دلخواهم که تازه تحصیلاتش را تمام کرده بود و در یکی از دانشگاههای ایران به تدریس مشغول شده ازدواج کردم. با تمام وجود خودرا خوشبخت می‌دیدم. اما مخالفت شوهرم با بچه‌دار شدنمان مرا دیوانه کرده است. اصولا نمی‌فهمم در صورتی که ما هر دو سالمیم و می‌توانیم بچه داشته باشیم، پول به قدر کافی داریم و خلاصه از هر جهت آماده‌ای‌ام که‌حداقل 2 بچه با ادب و درس‌خوان داشته باشیم چرا با تمام قوا با بچه‌دارشدن مخالفت می‌کند در صورتی که از بچه بدش نمی‌آید و با بچه‌های‌خواهرش و دوستانمان چنان آرزومندانه رفتار می‌کند که هر کس او را ببیند فکر می‌کند جای یک بچه شیرین چقدر در زندگی‌اش خالی است. حالا من‌سی ساله شده‌ام و هیچ زنی در عالم از آرزوی مادر شدن رهایی ندارد. او مرا کاملا می‌فهمد ولی با وجود این می‌گوید: بچه خسته‌مان خواهد کرد ومزاحم خواهد بود. و خلاصه از این دلائل کاملا غیر منطقی. خانم … بشدت‌از گریستن خودداری می‌کند اما پیداست که همین غصه چطور پایه‌مشکلات گوناگون آنان شده به طوری که توافق کرده‌اند جدا شوند تا خانم‌شوهر کند و مادر شود و آقای دکتر به تحقیقات علمش برسد (1).

علاقه به فرزند و تولید مثل آرزوی طبیعی هر انسان. بلکه هر حیوان‌دیگری است. وجود فرزند ثمره دوران ازدواج و بهترین یادگار انسان‌است. اگر انسان فرزند داشته باشد با مردن، دفتر عمرش بسته نمی‌شودبلکه گویا با عمری بسیار دراز آفریده شده است.

شخص بی‌فرزند خویشتن را غریب و تنها و بی‌پناه می‌داند و این‌احساس غربت در دوران پیری شدیدتر می‌گردد. وجود بچه کانون‌خانوادگی را گرم و با صفا می‌گرداند. خانه بی‌بچه ویرانه‌ای بیش نیست، حرکت و جنب و جوش ندارد. اسباب سرگرمی و صفا ندارد. ازدواج بی‌فرزند سند رسمی و پشتوانه ندارد. و همیشه متزلزل و در معرض انحلال‌است.

امام صادق علیه السلام فرمود: سعادت انسان در داشتن فرزند شایسته است. (2)

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: زیاد فرزند بیاورید زیرا من‌در قیامت‌به وسیله شما به سایر امم مباهات می‌کنم. (3)

آری حب فرزند یک امر غریزی است لیکن بعض انسان‌ها از آئین‌فطرت منحرف بوده به یک نوع بیماری ابتلا دارند. گاهی فقر و تنگدستی‌را بهانه قرار می‌دهند. با اینکه خدا ضامن روزی است و هر جنبنده‌ای را روزی می‌دهد.

بکر بن صالح می‌گوید: به حضرت ابو الحسن علیه السلام نوشتم پنج‌سال است که از بچه‌دار شدن جلوگیری می‌کنم، زیرا عیالم از بچه‌دار شدن‌کراهت داشته می‌گوید: تربیت فرزند بر من دشوار است چون تهیدست‌هستیم عقیده شما در این به اره چیست؟

حضرت به من نوشت: مانع فرزند نشو زیرا خدا آنان را روزی‌می‌رساند (4) .

حتی گاهی خدا به برکت وجود بچه در روزی پدر و مادر توسعه‌می‌دهد. بسیارند افرادی که قبل از بچه‌دار شدن در شدت و سختی بوده‌اندلیکن بعدا زندگی مرفه و آبرومندی پیدا کرده‌اند.

گاهی وجود فرزند را مانع آزادی و اسباب مزاحمت می‌شمارند. درصورتی که بچه نه تنها مزاحم نیست‌بلکه برای پدر و مادر بهترین تفریح و سرگرمی محسوب می‌شود.

درست است که نگهداری و تعلیم و تربیت‌بچه بی‌دردسر نیست‌لیکن چون بر وفق ناموس آفرینش است تحمل آن دشوار نیست و در مقابل‌منافعش ارزش دارد. راستی یک زن و شوهر چقدر باید خودخواه و کوتاه‌فکر و لجباز باشند که به خاطر بچه‌دار شدن پیمان مقدس زناشویی را برهم‌زنند؟ !

آیا از یک مرد آن هم دانشمند تعجب نیست که با بچه‌دار شدن که‌آرزوی طبیعی هر پدر و مادری است مخالفت کند و آن قدر استقامت‌بخرج‌بدهد که حاضر شود بنیاد زناشویی را متلاشی سازد؟ !

گاهی در اصل بچه‌دار شدن اختلاف ندارند لیکن در دیر و زود آن‌اختلاف دارند.

زن یا شوهر می‌گوید: دوران جوانی را باید خوش و آزاد بود ووجود فرزند مانع آزادی است. در ایام جوانی باید از بچه‌دار شدن‌جلوگیری کرد و به خوشگذرانی پرداخت اما یک یا دو فرزند در آخر عمر ضرر ندارد. لیکن دیگری خلاف این موضوع را عقیده دارد. و همین‌اختلاف سلیقه سبب نزاع و کشمکش و گاهی باعث طلاق و جدایی‌می‌شود.

در اینجا باید یادآور شد که اگر بنا باشد انسان بچه‌دار شود هر چه‌زودتر بهتر زیرا فرزندان دوران جوانی از جهاتی بر فرزندان دوران پیری‌ترجیح دارند.

اولا معمولا سالم‌تر و نیرومندتر خواهند بود.

ثانیا چون مدت بیشتری با پدر و مادر خواهند بود بهتر می‌توانند به تعلیم و تربیتشان بپردازند و به سامانشان برسانند. بر خلاف فرزندان دوران‌پیری معمولا از تعلیم و تربیت کامل محروم می‌شوند و بعد از مرگ یا از کار افتادن پدر یا مادر یا هر دو، غالبا بدبخت و زیردست می‌گردند.

ثالثا فرزندان دوران جوانی، تا پدر و مادرشان پیر و فرسوده شوند به مقام و منصبی خواهند رسید. بدین جهت پدر و مادر در روزگار پیری ودرماندگی می‌توانند از کمک آنان برخوردار گردند. به هر حال در این جهت‌تردید نیست که در ایام جوانی بچه‌دار شدن بهتر از ایام پیری است، لیکن‌مطلب آن قدر اهمیت ندارد که باعث نزاع و کشمکش و جدایی شود.

بالاخره بهتر است‌یکی از دو طرف تسلیم شود و نزاع را فیصله دهد.

گاهی اختلاف سلیقه در تعداد فرزندان است. مرد میل دارد زیاد بچه داشته باشد اما زن مخالفت می‌کند یا به عکس.

زن در حالی که دو کودک خود را در بغل داشت گفت: بعد از چهارسال ازدواج از شوهرم دارای دو فرزند دختر شدم ولی چون شوهرم دلش‌پسر می‌خواست‌یکبار دیگر حامله شدم این بار نیز بر خلاف میل شوهرم‌دختر به دنیا آوردم. و تعداد فرزندانم به سه دختر رسید.

شوهرم کارمند بانک است و درآمدش برای تامین زندگی من و سه‌فرزند بیشتر نیست. مدتی است پایش را در یک کفش کرده که باید آن قدر وضع حمل کنم تا یک پسر به دنیا بیاورم.

من زیر بار نمی‌روم زیرا در یک خانواده طبقه سه با درآمدی که‌بیش از هزار تومان نیست داشتن فرزندان زیاد باعث می‌شود پدر و مادر آن طوری که باید و شاید نتوانند آن‌ها را تامین کنند و به تربیتشان برسند.

بارها به او گفتم پسر و دختر فرقی ندارد ولی او زیر بار نمی‌رود. می‌ترسم باز حامله شوم و دختر به دنیا بیاورم. آن وقت است که‌شوهرم پنجمین بچه را به بهانه داشتن پسر دست و پا می‌کند. این اختلاف‌عقیده کار ما را به مشاجره و آنگاه به دادگستری کشاند (5).

در اینجا باید خاطرنشان ساخت که تامین مخارج فرزندان زیاد واداره و تعلیم و تربیتشان کار بسیار دشواری است، آن هم در این زمان و برای افراد کم درآمد.

بدین جهت‌بهتر است زن و شوهر دست از لجبازی بردارند وامکانات مالی و اوضاع شرائط خودشان را در نظر بگیرند و بر طبق آن، در تعداد معینی از فرزند توافق نمایند. به هر حال، لجبازی و پافشاری کار درستی نیست. باید مرد و زن عقل و تدبیر و گذشت داشته باشند ومشکلاتشان را در بین خودشان حل کنند. و اگر یکی از آنان لجبازی بخرج‌داد، دیگری حالت تسلیم به خود بگیرد تا کار به نزاع و جدایی نکشد.

اصلا موضوع آن قدر مهم نیست. خانواده‌های کثیر الاولاد یا کم‌بچه زیادند. این هم یکی از آن‌ها. این موضوع کوچک آن قدر اهمیت ندارد که به خاطر آن پیمان مقدس زناشویی منفسخ گردد و زن و شوهر به دردسر بیفتند.

گاهی موضوع اختلاف دختر و پسر است. زن و مرد هر دو غالبا فرزند پسر را بر دختر ترجیح می‌دهند و از دختردار شدن خوششان نمی‌آید.

اگر دختر پیدا کردند زن چون چاره‌ای ندارد سکوت می‌کند لیکن مرد غالبا اظهار نارضایتی می‌نماید.

در اینجا مردها مختلفند. بعضی گر چه قلبا ناراحتند لیکن خودداری می‌نمایند و عکس العمل شدیدی نشان نمی‌دهند. فقط اظهار انزجار وتاسف می‌کنند. رویشان را در هم می‌کشند. در ایام زایمان توجه کاملی به‌همسرشان نمی‌کنند. تا مدتی اندوهگین و غمناکند. بعضی‌ها عکس العمل‌شدیدتری نشان می‌دهند. با همسر بی گناهشان اوقات تلخی و نق و نقمی‌کنند. بهانه می‌گیرند، قهر و دعوا و اعتراض می‌کنند. بعضی‌ها از این حدتجاوز نموده حتی به کتک‌کاری و طلاق نیز حاضر می‌شوند.

زنی در دادگاه گفت: پانزده ماه پیش ازدواج کردم و شش ماه بعد باردار شدم. در این اواخر که نزدیک وضع حملم بود شوهرم می‌گفت: باید پسر به دنیا بیاورم ولی من احساس می‌کردم که به جای یک فرزند شاید دو یا سه فرزند در شکم داشته باشم.

چند روز پیش در بیمارستان دو دختر دو قلو به دنیا آوردم. هنگامی‌که پرستار بیمارستان خبر تولد دو قلوها را به من داد به قدری خوشحال‌شدم که در پوست‌خود نمی‌گنجیدم.

موقعی که شوهرم به دیدنم آمد و خبر تولد دو نوزاد را به او دادم‌ناراحت‌شد و پس از چند لحظه به بهانه‌ای از اتاق خارج شد و دیگر بازنگشت. شب که شوهرم بازگشت‌به او گفتم به بیمارستان برود و دو دخترش را بیاورد. او از کوره در رفت و شروع به داد و فریاد کرد و گفت:

زن نباید دختر دو قلو به دنیا بیاورد و از من خواست که او را ترک کنم. من‌هم به خانه پدرم رفتم و اینک تقاضای طلاق دارم (6) .

خانمی به نام … در دادگاه به خبرنگار اطلاعات می‌گوید: بعد از 21سال زندگی زناشویی و نج‌بچه، از زندگی که با خون دل و اشک دیده از هیچ ساخته‌ام باید جدا شوم، باید همه سعادت و راحتی خیالم را دو دستی‌تقدیم زنی کنم که تنها هنرش باید پسر زاییدن باشد. و چون حیرت مرامی‌بیند با حسرت سرش را تکان داده می‌گوید: حق دارید گناه من اینست که‌به اصطلاح دختر زا هستم. پنج دختر دارم همه‌شان خوشگل و باهوشند هیچ وقت از درس عقب نیفتاده‌اند و هرگز مزاحم پدرشان نبوده‌اند. چه کنم‌خدا نخواست که من هم صاحب یک پسر شوم تا امروز شوهرم با این همه‌اصرار بخواهد که من اجازه دهم همسر دیگری اختیار کند (7).

این خوی زشت که متاسفانه عمومیت‌یا اکثریت دارد از عصرجاهلیت‌به عنوان یادگار برای ما باقی مانده است. همان عصری که‌مردمش در اصل انسان بودن زن تردید داشتند. از دختردار شدن احساس‌شرمندگی و حقارت می‌کردند. دختران بی‌گناه را زنده زنده به گور میکردند قرآن مجید احوالشان را بیان کرده می‌فرماید:

هنگامی که خبر دختردار شدن به یکی از آنان می‌رسید از خجالت‌رویش سیاه شده خشمناک می‌گشت. و در اثر آن خبر از مردم پنهان می‌شد.

مردد بود که آیا با خواری و خفت او را نگهداری کند یا در زیر خاک‌پنهانش سازد. آگاه باشید که بد قضاوتی دارند (7).

اما اسلام با این افکار غلط مبارزه می‌کند. زن و مرد را یکسان وبرابر قرار می‌دهد.

پیغمبر اسلام (ص) فرمود: بهترین فرزندان شما دختران هستند (8).

پیغمبر اکرم فرمود: علامت‌خوشقدمی زن اینست که اولین‌فرزندش دختر باشد (9) .

رسول خدا (ص) فرمود: هر کس سه دختر یا سه خواهر را اداره‌کند بهشت ‌برای‌اش واجب است (10).

اگر دختر بد بود خدا نسل پیغمبرش را در حضرت زهرا علیهاالسلام قرار نمی‌داد.

آقای محترم که مدعی تمدن و روشنفکری هستی این افکار غلط را دور بریز. آخر دختر و پسر چه فرقی دارند؟ هر دو فرزند و یادگار پدر ومادر هستند. هر دو انسان و قابل ترقی و تکامل هستند. دختر نیز اگر با تعلیم‌و تربیت صحیح پرورش یابد فرد برجسته‌ای خواهد شد که می‌تواند نسبت‌به اجتماع خدمات ارزنده‌ای انجام دهد و پدر و مادرش را سرافراز گرداند. بلکه دختر از جهاتی بر پسر مزیت دارد.

اولا نسبت‌به پدر و مادر مهربان‌تر و دلسوزتر می‌باشد. پسر وقتی‌بزرگ شد و استقلال پیدا کرد غالبا به پدر و مادر چندان توجهی ندارد واگر آزارشان نرساند نفعی هم به حالشان نخواهد داشت. لیکن دختر در همه حال نسبت‌به آنان مهربان و دلسوز خواهد بود. مخصوصا اگر پدر ومادر بین دختر و پسر فرق نگذارند و حقوق دختران را پایمال نسازند همیشه محبوب و محترم خواهند بود.

ثانیا-از نظر اقتصاد دختر کم خرج‌تر از پسر است. زیرا غالبا مدت توقفش در خانه پدر کمتر است. مدت کمی در خانه می‌ماند سپس با مختصر جهازی به خانه شوهر می‌رود و دیگر کاری با پدر و مادر ندارد.

لیکن پسر مدت‌های مدید بلکه تا آخر عمر سربار پدر و مادر است. ناچارند مخارج تحصیلاتش را بپردازند، شغل مناسبی برای‌اش پیدا کنند، مخارج‌دو سال خدمت‌سربازش را بدهند، آنگاه برای‌اش عروسی کنند. خانه وفرش و خرج عروسی و مهر زن می‌خواهد. بعدا هم هر وقت محتاج شد باز سربار آن‌ها خواهد بود.

ثالثا-اگر پدر و مادر بین دختر و پسر فرق نگذارند و با دامادشان‌خوشرفتاری کنند و ده یک محبت‌هایی را که نسبت‌به پسرشان دارند به‌دامادشان داشته باشند در گرفتاری‌ها و مشکلات داماد زودتر به یاریشان‌می‌شتابد و غالبا با صفاتر و با وفاتر از پسر خواهد بود.

اصولا مگر دختر دار شدن تقصیر زن است که شوهر به او ایرادمی‌گیرد. زن و مرد هر دو در این به اره شریکند. ممکن است زن به شوهرش‌اعتراض کند که چرا دختر درست کردی؟ واقع مطلب اینست که هیچکدام‌تقصیر ندارند. بلکه این مطلب به خواست‌خدا بستگی دارد هر کس را خواست دختر می‌دهد و هر کس را خواست پسر. البته دسته‌ای از دانشمندان عقیده دارند که دختر و پسر آوردن بستگی دارد به نوع غذای‌مادر در دو ماهه اول بارداری. و مدعی هستند که با استفاده از برنامه‌مخصوص غذایی می‌توان مطابق دلخواه فرزند آورد.

بنابراین کسانی که خیلی علاقه به پسر دارند بهتر است‌بامتخصصان فن در این به اره مشورت نمایند. و بیخود و بی‌جهت اسباب‌ناراحتی خودشان و همسرشان را فراهم نسازند یک مرد روشنفکر و خردمند وقتی شنید دختردار شده نه تنها اندوهگین نمی‌شود بلکه اظهار شادمانی می‌کند. برای اینکه همسرش و دیگران خیال نکنند از دختردار شدن ناراحت است، بیش از حد معمول‌اظهار فرح و خوشحالی می‌کند. نسبت‌به همسرش نوازش و دلجویی‌بیشتری به عمل می‌آورد. و حتی در صورت امکان هدیه‌ای تقدیمش می‌کند.

تولد نوزادش را جشن می‌گیرد. اگر همسرش از دختردار شدن‌ناراحت است دلدارش می‌دهد و با برهان و منطق برای‌اش اثبات می‌کند که‌دختر و پسر فرقی ندارند. در رفتارش بین دختران و پسران فرق نمی‌گذارد، هیچگاه پسران را بر دختران ترجیح نمی‌دهد. از دختر و دختردار شدن‌مذمت نمی‌کند. و بدین وسیله با افکار پوچ و غلط عصر جاهلیت مبارزه می‌کند.

مردی نزد رسول خدا (ص) بود که اطلاع یافت دختری پیدا کرده‌است. از این خبر رنگش تغییر کرد. پیغمبر فرمود: چرا رنگت متغیر شد؟

عرض کرد: هنگامی که خارج می‌شدم همسرم در حال وضع حمل بود اکنون خبر رسید که دختری به دنیا آورده. رسول اکرم فرمود: زمین جایش می‌دهد و آسمان سایه بر سرش می‌افکند و خدا روزی اش می‌دهد و گل‌خوشبویی است که از آن استفاده می‌کنی (11).

پی‌نوشت‌ها

1-اطلاعات 28 بهمن ماه 1350.

2-وسائل ج 15 ص 97

3-وسائل ج 15 ص 96

4-وسائل ج 15 ص 99

5-اطلاعات 2 مرداد ماه 1351

6-اطلاعات 14 تیر ماه 1349

7-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350

8-سوره نحل آیه 58

9-مستدرک ج 2 ص 615

10-مستدرک ج 2 ص 614

11-وسائل ج 15 ص 100

بزرگ‌ترین مانع حل اختلافات

بزرگ‌ترین مانع حل اختلافات خانوادگی بیماری اخلاقی خودبینی‌و خودپسندی است. متاسفانه بسیاری افراد به این بیماری مهلک مبتلا هستند. کسانیکه به این بیماری مبتلا باشند چشم عقلشان کور است.

خوبی‌های خودشان را می‌بینند و بزرگ میشمارند ولی بدی‌هایشان را اصلا نمی‌بینند. وقتی این بیماری با بیماری عیب جویی از دیگران ضمیمه شد غوغا می‌کند. گاهی زن و شوهر هر دو مبتلا هستند گاهی یکی از آن‌ها. اگر هر دو نفر مبتلا باشند شبانه‌روز دعوا و انتقاد دارند، هر کدام از آن‌ها عیب‌دیگری را می‌بیند و بزرگ جلوه می‌دهد و انتقاد می‌کند ولی ساحت وجود خودش را از هر گونه عیب و نقصی منزه می‌داند. و اگر یکی از آن‌ها مبتلا باشد فقط از دیگری انتقاد می‌کند ولی خودش را پاک و بی‌عیب میشمارد.

در صورتیکه زن و شوهر به این بیماری مبتلا باشند اصلاح آن‌ها بسیار دشوار است. چون خودشان را بی‌عیب میدانند به پند و اندرز گوش‌نمی‌دهند. هنگامی که به برنامه‌های خانواده صدا و سیما گوش می‌دهند اگر عیبی گفته شد که در همسرشان وجود دارد، او را خوب می‌فهمند و فورا به‌رخش می‌کشند، ولی اگر عیبی گفته شد که در خودش وجود دارد، اصلا توجه نمی‌کنند و خودش را از آن منزه و پاک می‌داند. کتاب‌های اخلاق‌خانواده را می‌خرد و به همسرش می‌دهد که بخواند و به وظائف خودش عمل‌کند لیکن در مورد خودش نیازی به خواندن کتاب نمی‌بیند. چون خودش را صد در صد بی‌عیب می‌داند. خودپسندی بعض افراد ممکن است آن قدر عمیق باشد که حتی بیماری خودپسندی خویش را نیز نبینند.

معلوم است که اصلاح و حل مشکلات چنین خانواده‌ای بسیار دشوار بلکه غیر ممکن خواهد بود. با چنین وضعی یا باید تا آخر عمر با اختلاف و دعوا و کدورت و رنج و عذاب زندگی کنند، یا به طلاق و جدایی‌و عواقب سوء آن تن در دهند.

بنابراین به همه خانواده‌هاییکه اختلاف دارند توصیه می‌شود که از خودبینی و خودخواهی دست‌بردارند و حداقل احتمال بدهند که ممکن است در وجود آن‌ها نیز عیب و تقصیری وجود داشته باشد.

در فرصت‌مناسب، بدون تعصب و خودخواهی، همانند دو قاضی با انصاف و امین به اهم بنشینند، موارد اختلاف را در میان بگذارند. بدون تعصب و قصد دفاع‌به سخن یکدیگر خوب گوش دهند. هر یک از آن‌ها به قصد اصلاح و بدون‌اغماض، قصور یا تقصیرات خود را یادداشت کند. آنگاه با هم تصمیم‌بگیرند که در اصلاح عیوب خودشان بکوشند. اگر ضرورت وجود تفاهم وحل اختلاف را واقعا احساس نمایند، بدین وسیله می‌توانند به تفاهم واقعی‌برسند و صفا و آرامش و محبت از دست داده را دوباره بازیابند.

و اگر خودشان را در این به اره ناتوان می‌بینند می‌توانند در ارجاع‌امر به یک داور آگاه و خیراندیش و با ایمان و مورد اعتماد و با تجربه‌تفاهم نمایند. و اگر این داور یا داوران از خویشان نزدیکشان باشد بهتر است. آن گاه به قصد اصلاح و بدون پرده‌پوشی تمام موارد اختلاف را بدون‌کم و زیاد در اختیار داور قرار دهند، و از او بخواهند که درباره آنان‌داوری کند. آنگاه خوب به سخنانش گوش دهند و اگر اشکالی داشتند توضیح بخواهند. به قصد عمل نظرهای او را یادداشت نمایند، و همه را مو به‌مو به اجرا درآورند. و صفا و آرامش را دوباره به خانه باز گردانند. البته‌ترک لجبازی و خودخواهی و تن دادن به چنین داوری کار آسانی نیست‌ولی انسان اندیشمندی که به بقاء و ثبات و آرامش و انس خانوادگی علاقه‌دارد می‌تواند چنین امری را بر خویشتن تحمیل کند و از ثمرات‌ارزشمندش بهره‌مند گردد.

پدر و مادر و خویشان نزدیک عروس و داماد هم اگر به اختلاف‌آن‌ها پی بردند، بهتر است‌بدون داد و فریاد و جانبداری از یک طرف و تشدید اختلاف، موضوع ارجاع اختلاف را به یک داور امین و با تجربه وخیر اندیش، با آن‌ها در میان بگذارند و در این به اره یاریشان دهند. تا بیاری‌خدا اختلافاتشان برطرف گردد.

خدا در قرآن می‌فرماید: و چنانچه بیم آن را دارید که جدایی و نزاع‌در بین زن و شوهر پیدا شود یک نفر داور از خویشان مرد و یک نفر از خویشان زن برگزینید. که اگر قصد اصلاح داشته باشند خدا در میان آنها توافق به وجود خواهد آورد. و خدا به همه چیز دانا و بر همه اسرار آگاه‌است (1).

طلاق

با اینکه طلاق در نظر اسلام یک امر جائز و مشروعی است اما درعین حال، مبغوضترین و بدترین کارها است. امام صادق (ع) فرمود:

تزویج کنید ولی طلاق ندهید. زیرا از وقوع طلاق عرش خدا می‌لرزد (2).

حضرت صادق (ع) فرمود: خدا دوست دارد خانه‌ای را که در آن‌عروسی واقع شود و بدش می‌آید از خانه‌ای که در آن طلاق واقع شود. نزد خدا چیزی مبغوض‌تر از طلاق نیست (3).

ازدواج کفش و جوراب خریدن نیست که وقتی آن را دوست‌نداشت دورش بیندازد و کفش دیگری بخرد. زناشویی یک پیمان مقدس‌انسانی و پیوند معنوی است. دو انسان با هم عهد و پیمان می‌بندند که تا آخر عمر یار و غمخوار و مونس هم باشند. به اعتماد همین پیمان مقدس‌است که دختر پدر و مادر و خویشانش را رها کرده با صدها امید و آرزو به‌خانه شوهر قدم می‌گذارد و سرمایه عفت‌خویش را در اختیار او قرارمیدهد.

به اعتماد همین پیمان ملکوتی است که مرد مبالغ هنگفتی خرج عقدو عروسی و مرتب ساختن اسباب و لوازم زندگی می‌کند و شبانه‌روز برای‌آسایش خانواده‌اش زحمت می‌کشد. ازدواج هوسبازی نیست تا مرد و زن به‌اندک بهانه‌ای آن را بر هم بزنند. درست است که طلاق امر مشروعی است‌لیکن شارع مقدس اسلام جدا از آن نهی کرده است.

متاسفانه همین امر مبغوض در کشور اسلامی چنان شیوع پیدا کرده‌که بنیاد خانواده‌ها را متزلزل ساخته اعتماد زناشویی را سلب نموده است.

کارشناسان و محققان مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی‌دانشگاه تهران، ایران را چهارمین کشور طلاق دانسته‌اند … از سال‌1337 تا 1347 مجموعا 400036 ازدواج به وقوع پیوسته است که محاسبه‌یک چهارم جدایی 100009 طلاق در پی داشته است (4).

طلاق جایز است اما جز در مواقع ضروری نباید از آن استفاده کرد.

پیغمبر اسلام (ص) فرمود: آن قدر جبرئیل درباره زنان به من سفارش کردکه گمان کردم جز در مورد ارتکاب زنا نباید آنان را طلاق داد (5).

اکثر طلاق‌هایی که بین ما واقع می‌شوند منشا درست و قابل توجهی‌ندارند. بلکه با بهانه‌های کودکانه و در اثر لجبازی زن یا شوهر انجام می‌گیرند. یعنی موضوعات کوچک و بی‌اهمیتی باعث طلاق می‌شوند که‌ارزش آن را ندارند که به خاطر آن‌ها کانون مقدس زناشویی از هم بپاشد لیکن نادانی و خودخواهی زن یا شوهر یک امر جزئی را چنان مهم جلوه‌می‌دهد که سازش را غیر ممکن می‌گرداند.

به نمونه‌های زیر توجه فرمایید:

زن 24 ساله‌ای به نام … از شوهرش تقاضا می‌کند که سور مفصلی‌به پدر و مادرش بدهد و چون شوهر زیر بار نمی‌رود تقاضای طلاق می‌کند (6) .

مردی به علت اینکه زنش دخترزا است با وجود 5 بچه او را طلاق می‌دهد (7).

زنی به علت اینکه شوهرش نیمچه عارف است و شوقی به زندگی ندارد تقاضای طلاق می‌کند (8).

مردی به علت اینکه می‌خواهد با یک زن ثروتمند ازدواج کند تقاضای طلاق می‌کند (9).

زنی به علت اینکه شوهرش پول‌هایش را در آستر کتش پنهان کرده‌تقاضای جدایی می‌کند (10).

@ طلاق‌ها غالبا از این قبیل امور جزئی و غیر قابل اهمیت است‌که اگر زن و شوهر با فکر و عاقبت‌اندیش باشند نباید بدان‌ها ترتیب اثر بدهند.

زن و مردی که قصد جدایی دارند نباید عجله کنند. بهتر است قبلا عواقب امر و آینده خویش را به خوبی بسنجند سپس تصمیم بگیرند.

مخصوصا در دو مطلب باید کاملا بیندیشند:

مطلب اول-زن و مردی که جدا می‌شوند لابد در نظر دارند بعدا با دیگری ازدواج کنند. مرد فکر می‌کند همسرم را طلاق می‌دهم و با زن‌دیگری که مطابق میلم باشد ازدواج می کنم، زن نیز فکر می‌کند از شوهرم طلاق می‌گیرم و با یک مرد ایده‌آل عروسی می‌کنم. لیکن این زن و مرد باید بدانند که در صورت جدایی بد سابقه می‌شوند. هوسباز و خودخواه وبی‌گذشت و بی‌وفا معرفی می‌شوند. مرد به خواستگاری هر زنی برود آن‌زن پس از تحقیق می‌فهمد که زن سابقش را طلاق داده بدین جهت‌به او اعتماد نخواهد کرد. پیش خود فکر می‌کند از دو حال خارج نیست‌یا زن‌سابقش طلاق گرفته معلوم می‌شود مرد خوبی نبوده است. یا اینکه او همسرش را طلاق داده معلوم می‌شود عهد و وفا ندارد.

زنی که از شوهرش طلاق می‌گیرد باید بداند که کمتر مردی حاضر می شود او را بگیرد. زیرا مردها فکر می‌کنند اگر این زن، زن خوب و باوفایی بود از شوهرش طلاق نمی‌گرفت. بدین جهت مرد برای‌خواستگاری هر زنی برود غالبا دست رد به سینه‌اش خواهد زد. زن نیز باید در انتظار خواستگار در خانه بماند. اگر با همین حال تا آخر عمر به مانند بدبخت و سیه‌روز خواهند بود. مرد ناچار می‌شود تا پایان عمر تنها وپریشان احوال زندگی کند. زن نیز ناچار است تا آخر عمر سر بار پدر ومادر یا سایر خویشان باشد. یا تنها و بدون مونس زندگی کند و در حسرت‌شوهر داشتن بسوزد و بسازد. در صورتی که زندگی انفرادی بسیار دشوار و خسته‌کننده است. به طوری که گاهی مرگ را بر آن ترجیح داده دست‌به‌خودکشی می‌زنند.

زن جوان 22 ساله‌ای که با وجود یک فرزند طلاق گرفته و به منزل‌پدرش رفته بود شب عروسی خواهرش دست‌به خودکشی زد (11).

بر فرض اینکه مرد بتواند با تحمل خسارت‌های فراوان ودوندگی های زیاد زن دیگری بگیرد تازه معلوم نیست از همسر اولش بهتر باشد بلکه غالبا بدتر خواهد بود.

به طوری که اگر از مردم خجالت نمی‌کشید و برای‌اش امکان داشت‌حاضر بود همسر دومش را طلاق بدهد و با همسر اولش آشتی کند. لیکن‌معمولا از کار گذشته و این موضوع امکان‌پذیر نیست.

مرد هشتاد ساله‌ای در دادگاه گفت: در حدود شصت‌سال پیش‌وقتی با زن اولم ازدواج کردم زندگی شیرینی داشتم ولی بعد از مدت‌ها چون‌زنم بدرفتاری کرد طلاقش دادم. در طول این مدت 97 زن دیگر به طور عقدی و صیغه گرفتم و طلاق دادم. پس از مدت‌ها متوجه شدم که زن اولم از همه با وفاتر بود. بعد از جستجو او را پیدا کردم. چون او هم مانند من از تنهایی خسته شده بود موافقت کرد با هم ازدواج کنیم (12) .

مردی به علت اینکه زن دومش نمی‌توانست از دو فرزند زن اولش‌پرستاری کند او را طلاق داد و با زن مطلقه خود که پنجسال پیش وی را طلاق داده بود ازدواج نمود (13).

مطلب دوم-زن و شوهری که در صدد جدایی هستند اگر دارای‌فرزند هستند باید به فکر آن‌ها نیز باشند. آسایش و خوشی بچه در اینست که‌پدر و مادرش با هم باشند تا او زیر سایه پدر و در دامن عطوفت مادر پرورش یابد.

اگر این زندگی مشترک از هم پاشید کانون امید بچه واژگون گشته‌دوران خوشی او خاتمه می‌یابد. اگر پدر از او نگهداری کند از مهر ومحبتهای بی‌شائبه مادر محروم می‌گردد و بسا اوقات زیر دست نامادری‌می‌شود. تکلیف نامادری هم روشن است. زیرا او از بچه هووی سابق‌خودش خوشش نمی‌آید و او را مزاحم و سربار خویشتن محسوب می‌دارد.

لذا تا بتواند او را اذیت و آزار می‌کند. پدر هم جز سکوت و صبر و حوصله‌چاره‌ای ندارد.

عروس 14 ساله‌ای که خودکشی نموده بود در بیمارستان گفت:

یک ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. و به طوری که شنیده‌ام پدرم‌یک سال و نیم بعد با زنی ازدواج کرده که هم اکنون با هم زندگی می‌کنند.

زن پدرم مرا مرتب کتک می‌زد حتی چند بار تنم را با سیخ کباب داغ کرد …

پدرم با اینکه از نظر مادی وضع خوبی داشت مانع مدرسه رفتنم شد ومجبور شدم همیشه حسرت درس و کتاب را بخورم. یک ماه قبل پدرم با تهدید و زور مرا به عقد مرد 45 ساله‌ای در آورد (14).

دختر ده ساله‌ای به نام … به مددکاران اجتماعی گفت: درست‌به‌یادم نیست ولی همین قدر میدانم که یک شب پدر و مادرم دعوایشان شد.

روز بعد مادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه‌ام سپرد. مدتی نزدعمه‌ام بودم. تا اینکه این پیرزن مرا از عمه‌ام گرفت و به تهران آورد. چند سالی است نزد او نگهداری می‌شوم و آن قدر رنج می‌برم که دیگرنمی‌خواهم به خانه او بروم. خانم آموزگار گفت: امسال‌مثل همیشه سال تحصیلی آغاز شد و دبستان مهم از عده‌ای ازدانش‌آموزان نام‌نویسی کرد … این دختر هم یکی از آنان بود. ولی در کلاس‌آرام نبود. نمی‌توانست درس بخواند. دائم مانند اشخاص مریض سرش را میان دست‌هایش می‌گذاشت و به فکر فرو می‌رفت. حتی چند روز بعد از ظهر که مدرسه تعطیل شد در گوشه‌ای از حیاط مدرسه نشست و هر چه اصرار کردیم به خانه برود قبول نکرد. پریروز علت‌به خانه نرفتن او را پرسیدم.

گفت: نزد زنی به نام … نگهداری می‌شوم. پیرزن مرا اذیت می‌کند و دیگرنمی‌خواهم به خانه او باز گردم. پرسیدم پدر و مادرت کجا هستند؟ چند دقیقه گریست‌سپس گفت: آن‌ها از هم جدا شدند و پدرم مرا به آن پیرزن‌سپرده است (15) .

دختر 13 ساله‌ای به نام … در تراس یکی از باغات دروس خود راحلق‌آویز کرد. این دختر با دو برادر خود در این باغ زندگی می‌کرد.

برادرش گفت: پدر و مادرم سه سال پیش از هم جدا شدند. مادرم با مرد دیگری ازدواج کرد و پدرم نیز دو ماه پیش فوت شد. من ساعت 5/6 بعد ازظهر دیروز وقتی به خانه آمدم مشاهده کردم خواهرم خود را حلق‌آویز کرده‌است (16).

و اگر مادر سرپرستی فرزندش را به عهده بگیرد آن طفل معصوم از سرپرستی و مراقبت پدر محروم می‌گردد و بسا اوقات زیر دست ناپدری‌واقع می‌شود.

مادری به کمک شوهر جدیدش دست و پای پسر بچه هشت‌ساله‌خود را در اتاق در بسته‌ای به تختخواب بستند و به گردش رفتند. وقتی‌برگشتند دیدند اتاق آتش گرفته و بچه سوخته است. (17)

با وقوع طلاق کانون گرم خانواده از هم پاشیده می‌شود و فرزندان‌آن خانواده بی‌سرپرست و بی‌پناه می‌گردند و گاهی پدر و مادر در اثر لجبازی و خودخواهی به کلی آن افراد بی‌گناه را رها می‌سازند. چهار کودک 12 و 9 و 6 و 4 ساله سرگردان به پاسگاه متحصن شدند. پسر بزرگ گفت: مدتی قبل پدر و مادرمان بر اثر اختلاف و دعواهای‌شبانه روزی از هم جدا شدند و دیگر هیچکدام حاضر نیستند سرپرستی ما را قبول کنند. (18)

وقتی اطفال بی‌گناه سرپرست‌خویش را از دست دادند و پناهگاهی‌نداشتند غالبا ولگرد و هرزه می‌شوند و در اثر بی‌تربیتی و عقده‌های روحی‌ممکن است در زمان کودکی یا بعد از بزرگ شدن دست‌به دزدی و قتل وجنایت‌بزنند.

چنانکه آثار آن در صفحات مجلات و روزنامه‌ها منعکس می‌گردد، اطلاعات می‌نویسد:

در تحقیق که از کانون اصلاح و تربیت کودکان دیدیم از 116 نفر جوان بزهکار کانون، هشتاد نفرشان نامادری داشتند و اغلب دلیل انحراف خود را وجود نامادری و سختگیری‌های او ذکر کرده‌اند. (19)

آقای محترم، و خانم گرامی برای رضای خدا و به خاطر فرزندان‌بیگناهتان فداکاری کنید، گذشت داشته باشید، بهانه‌جویی نکنید، از هوسبازی دست‌بردارید، عیوب کوچک را نادیده بگیرید، لجاجت وستیزه‌گری به خرج ندهید، در عواقب کار خودتان و فرزندان بیگناهتان‌خوب بیندیشید، آن‌ها تقصیر ندارند.

به چشم‌های فرو رفته و چهره افسرده آنان ترحم کنید.

این افراد بی‌گناه از شما انتظار دارند آشیانه آن‌ها یعنی کانون گرم‌خانوادگی را از هم نپاشید و آن جوجه‌های بی پر و بال را پراکنده وسرگردان نسازید.

اگر به خواسته درونی آنان توجه نکنید و دلشان را بشکنید آه و ناله‌آنان بی‌اثر نخواهد بود روی سعادت و خوشبختی را نخواهید دید.

پی‌نوشت‌ها

1-سوره نساء آیه 35

2-مکارم الاخلاق ص 225

3-وسائل ج 15 ص 267

4-اطلاعات 26 بهمن ماه 1350

5-مکارم الاخلاق ص 248

6-اطلاعات 12 اسفند ماه 1350

7-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350

8-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350

9-اطلاعات 8 اسفند ماه 1350

10-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350

11-اطلاعات 17 اسفند ماه 1348

12-اطلاعات 21 بهمن ماه 1348

13-اطلاعات 8 دیماه 1348

14-کیهان 29 آبان 1348

15-اطلاعات 28 مهر ماه 1348

16-اطلاعات 4 بهمن 1351

17-اطلاعات 7 خرداد 1349

18-اطلاعات 18 بهمن 1348

19-اطلاعات 22 اسفند ماه 1350