خشوع در نماز (109)
باطل و مكرهاي شيطاني بر آن غلبه نكند. و يا به عبارت ديگر، ايمان ما مقيد به يك حال معين نباشد، همچنانكه خداي تعالي بدان اشاره فرموده است: «وَ مِـنَ النّاسِ مَـنْ يَعْبُـدُ اللّـهَ عَلي حَرْفٍ.» (11 / حج)
پس، مؤمن وقتي علي الاطلاق مؤمن است كه آنچه ميكند مبتني بر اساسي حقيقي و واقعـي و مقتضـاي ايمـان بـاشـد چـون ايمـان اقتضـا دارد كـه اگـر انسـان عبـادت مـيكنـد خشـوع داشتـه بـاشـد، و هـر كـاري كـه ميكند خالي از لغو و امثال آن باشد.
در تفسير قمي در ذيل آيه: «اَلَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ،» ميگويد امام فرمود: خشوع در نمـاز اين است كه چشم به زير بينـدازي و همـه تـوجهـت بـه نمـاز بـاشـــد .
مؤلف: چشم به زير انداختن و توجه به نماز از لوازم خشوع است پس تعريفي كه امام فرموده تعريف به لازمه معنا است، ونظير آن روايتي است كه اَلدُّرُالْمَنْثُور از عدهاي از صاحبان جوامع حديث، از علي عليهالسلام آورده كه فرموده: خشوع آن است كه در نمازت بــه ايـن طــرف و آن طــرف نگـاه نكنـي كـه ايـن نيـز تعـريف بـه لازمـه معنـا اسـت.
(110) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
و در كافي به سند خود از مسمع بن عبدالملك، از ابي عبداللّه عليهالسلام روايت كرده كه فرمود: رسول خدا صلياللهعليهوآله فـرمـوده: هـر كسـي كه خشوع ظاهري او بيش از خشوع قلبــياش باشد نزد ما منافــق است.
مؤلف: در الدرالمنثور از عدهاي از صاحبان جوامع حديث از ابيالدراء از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت آورده كه همين معنا را افاده ميكند و عبارت آن اين است كه: به خدا پناه ببريد از خشوع نفاق! پرسيدند: خضوع نفاق چيست؟ فرمود اينكه ظاهر بدن خاشع ديده شود، ولــي در قلب خشوعـي نباشد.
در مَجْمَعُ الْبَيان گفته: روايت شده كه رسول خدا صلياللهعليهوآله در نمازش چشم به سوي آسمان بلند ميكرد، همين كه اين آيه نازل شد، از آن به بعد سر به زير ميانداخت و چشم به زمين ميدوخت.
خشوع در نماز (111)
(112)
فصل هفتم :طهارت
طهارتهاي سه گانه: غسل، وضو و تيمم
«يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَي الصَّلوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَيْدِيَكُمْ اِلَي الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَيالْكَعْبَيْنِ وَ اِنْ كُنْتُمْ جُنُبا فَاطَّهَّرُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضي اَوْ عَلي سَفَرٍ اَوْ جآءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغآئِطِ اَوْ لمَسْتُمُ النِّسآءَ فَلَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ مِنْهُ، ما يُريــدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُــمْ لَعَلَّكُمْ تَشْـكُـرُونَ،»
«هان اي كساني كه ايمان آورديد چون خواستيد به نماز بايستيد صورت و
(113)
دستهايتان را تا آرنجها بشوئيد، و سر و پاي خويش را تا غوزك مسح كنيد، اگر جنب بوديد - با غسل كردن - خود را طاهر سازيد، و اگر بيمار و يا در حال سفر بوديد، و يا يكي از شما از غائط (توالت) آمد، و يا با زنان عمل جنسي انجام داديد، و آبي نيافتيد تا غسل كنيد، و يا وضو بگيريد، با خاك پاك تيمم كنيد، دست به خاك زده به صورت و پشت دستها بكشيد، خدا نميخواهد شما دچار مشقت شويد، وليكن ميخواهد پاكتان كند، و نعمت خود را بر شما تمام سازد، باشد كه شكر به جاي آريد.» (6 / مائده)
«وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذي واثَقَكُمْ بِهآ اِذْقُلْتُمْ سَمِعْنا وَاَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِـذاتِ الصُّـدُورِ»
«و نعمــت خدا بر خويشتن را بيــاد آريد، و نيز بيــاد آريد عهــدي را كه او شما را بدان متعهــد كرد، كه در پاسخش گفتيــد سمعا و طاعــةً، و از خدا پروا كنيد، كــه خــدا دانــا بــه افكــار و نيــات نهفتــه در دلهــــا اســت.» (7 / مـائــده)
آيه اول از اين آيات متعرض حكم طهارتهاي سه گانه يعني غسل، وضو و تيمم
(114) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
است، و آيه بعدش جنبه متمم و يا مـؤكد حكـم آنرا دارد.
البته در بيان حكم طهارتهاي سه گانه يك آيه ديگر در سوره نساء هست كه ميفرمايد:
«يا اَيُّهَاالَّذيـنَ آمَنُــوا لاتَقْـرَبُــوا الصَّلــوةَ وَ اَنْتُــمْ سُكـاري حَتّي تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبا اِلاّ عابِري سَبيلٍ حَتّي تَغْتَسِلُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضي اَوْ عَلي سَفَرٍ اَوْ جآءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لمَسْتُمُ النِّسآءَ فَلَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ اِنَّ اللّهَ كانَ عَفُوّا غَفُورا،»
(43/نساء)
آيــه مــورد بحــث (ســوره مائــده) از آيــه ســوره نســاء روشــنتــر و گويــاتــر و نسبت بـه جهــات حكـم شـاملتــر اســـت.
«يا اَيُّهَاالَّذينَ امَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَي الصَّلوةِ،...»
(6 / مائده) اين آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه نماز مشروط بهشرطي است كه در آيه آمده، يعني شستن ومسح كردن كه همان وضو باشد، و از آن بيش از اين مقدار استفاده نميشود كه نماز وضو ميخواهد، و اما
طهارتهاي سهگانه: غسل، وضو و تيمم
(115)
اينكه آنقدر اطلاق داشته باشد بطوري كه دلالت كند بر اينكه هر يك نماز يك وضو لازم دارد، هر چند كه وضوي قبلي باطل نشده باشد، منوط بر اين است كه آيه شريفه اطلاق داشته باشد، و آيات تشريع كمتر اطلاق - از جميع جهات - دارد، البته اين سخن با قطع نظر از جمله: «وَ اِنْ كُنْتُمْ جُنُبا فَاطَّهَّرُوا،» است، چون با در نظر گرفتن اين جمله هيچ حرفي نيست كه آيه شريفه نسبت به حال جنابت اطلاق ندارد بلكه مقيد به نبودن جنابت اســت، و حاصل معنــاي مجموع آيه اين اســت كه اگر جنب نباشيــد، و بخواهيد به نمــاز بايستيــد، بايــد كــه وضــو بگيــريــد و اما اگــر جنــب بوديــد بايــد خــود را طاهر سازيد.
گفتيم جمله مورد بحث اطلاق ندارد تا دلالت كند كه يك يك نمازها وضو ميخواهد اينك اضافه ميكنيم كه ممكن است همين معنا را از جمله: «وَ لكِنْ يُريدُلِيُطَهِّرَكُمْ،» استفاده كرد، چون اين جمله به ما ميفهماند كه غرض خداي تعالي از تشريع غسل و
(116) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
وضو و تيمم اين نيست كه تكليف و مشقت شما را زياد كند، بلكه غرض اين است كه شما داراي طهارت معنوي به آن معنائي كه خواهد آمد بشويد - خوب وقتي غرض داشتن طهارت است، نمازگزار مادام كه وضوي قبليش باطل نشده طهارت معنوي را دارد، پس تك تك نمازها وضو نميخواهد.
اين بود آن مقدار سخني كه به عنوان بحث تفسيري در تفسير آيه ميتوان گفت، و امــا زائد بر آن ربطي به تفسيــر ندارد، بلكه بحثهــاي فقهي اســت كه بايد در كتب فقه ديــد، هر چند كه مفسريــن همه حرفهاي فقهي و تفسيري را در تفسير خود آورده و كلام را طـــولانــي كـردهانـد.
طهارتهاي سهگانه: غسل، وضو و تيمم (117)
وضو، و نحوه انجام آن
«فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَيْدِيَكُمْ اِلَيالْمَرافِقِ،»
كلمه غَسل به معناي عبور دادن آب بر جسم است، غالبا به منظور تنظيف و پاك كردن چرك وكثافت از آن جسم صورت ميگيرد، و كلمه «وَجه» به معناي روي و ظاهر سمت مقابل هر چيز است، ليكن در غالب موارد در چهره وصورت آدمي و يا به عبارتي سمت جلو سر انسان استعمال ميشود، آن سمتي كه چشم و بيني و دهان در آن سمت است و حد آن همان مقداري است كه هنگام گفتگو پيدا است. اين معناي لغوي وجه است ولي ائمه اهل بيت عليهالسلام آن را در تفسير آيه مورد بحث به حد معيني از سمت جلو سر تفسير كردهاند، و آن عبارت است از طرف طول بين ابتـداي مـوي سـر بـه پـائين تـا آخـر چـانـه، و از طـرف عـرض آن
(118) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
مقـدار از صـورت كـه ميـان دو انگشـت شسـت و ميـانـي و يا شست و ابهام قرار گيرد. كلمه «اَيْدي» جمع كلمه يد است، كه نام عضو خاصي از انسان است كه با آن ميگيرد و ميدهد و ميزند و كارهايي ديگر ميكند، و آن عضو كه نامش به فارسي دست است از شانه شروع شده تا نوك انگشتان ادامه مييابد، و چون عنايت در اعضاي بدن به مقدار اهميت مقاصدي است كه آدمي از هر عضوي از اعضاي خود دارد، و مثلاً غرض و مقصدش از دست دادن و گرفتن است، بدين جهت از همين عضو كه گفتيم حدش از كجا تا به كجا است به خاطر اينكه نيمه قسمت پائين آن يعني از مرفق تا سر انگشتانش بيشتر و يا بگومثلاً نود درصد مقاصدش را انجام ميدهد، لذا كلمه يد - دست را بيشتر در همين قسمت بكار ميزند، و باز به خاطر اينكه از آن نود درصد باز نود درصد از مقـاصـدش را بـه وسيله قسمت پائينتر يعني از مچ دست تا سر انگشتان انجام ميدهد، اين كلمه را بيشتر در همين قسمت به كار ميبرد، بنابراين كلمه دست سه معنا دارد: 1 ـ ازنوك انگشتان تا مچ 2 ـ از نوك انگشتان تا مرفق 3 ـ از نوك انگشتان تا شانه.
و اين اشتراك در معنا باعث شده كه خداي تعالي در كلام خود قرينهاي بياورد تا
وضو، و نحوه انجام آن (119)
يكي از اين سه معنا را در بين معاني مشخص كند، و آن قرينه كلمه «اِلَيالْمَرافِقِ» است، تا بفهماند منظور از شستن دستها در هنگام وضو، شستن از نوك انگشتان تا مرفق است نه تا مچ دست و نه تا شانه، چيزي كه هست از آنجا كه ممكن بوده كسي از عبارت دستها را بشوئيد تا مرفق خيال كند كه منظور از شانه تا مرفق است. سنت اين جمله را تفسيـر كـرد بـه اينكـه منظـور از آن قسمتـي از دست هست كـه كـف در آن قـرار دارد.
و اما كلمه «اِلَي»، اين كلمه بطوري كه استعمال آن به ما ميفهماند وقتي در مورد فعلي كه عبارت باشد از امتداد حركت استعمال شود، حد نهائي آن حركت را معين ميكند (وقتي ميگوئيم من تا فلان جا رفتم، معنايش اين است كه نقطه نهائي عمل من كه همان رفتن باشد فلان جا است، و اما اينكه خود آن نقطه هم حكم ماقبل از كلمه «اِلَي» - تا راداشته باشد و يا حكم آنرا نداشتهباشد مطلبي است كه از معناي اين كلمه خارج است. مثلاً وقتي گفته شود من ماهي را تا سرش خوردم كلمه تا دلالت نميكند بر اينكه سر
(120) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
آنرا هم خوردهام، و يا نخوردهام،) بنابراين حكم شستن خود مرفق از كلمه «اِلَي» استفادهنميشود،آنرابايدسنتبيان كند.
اختلاف مفسرين در شستن دست و بازو
بعضي از مفسرين گفتهانــد كه كلمه «اِلَي» به معنــاي كلمه مع (با) اســت، و جمله
«وَ اَيْدِيَكُمْ اِلَي الْمَرافِقِ،»
به معناي اين است كه فرموده باشــد:
«وَ اَيْدِيَكُمْ مَعَ الْمَرافِقِ،»
و دستها رابا مـرفـقهـا بشـوئيـد. همچنانكــه در آيـه:
«وَلا تَــأْكُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلي اَمْوالِكُمْ،»
(2 / نساء) به اين معنا آمده، دليلي كه براي اين دعوي خود آوردهاند، رواياتي است كه ميگـويـد رسـول خـدا صلياللهعليهوآله در هنگـام وضـو مـرفـق خـود را نيز ميشست، و
1- الميزان ، ج 15 ، ص 356.
اختلاف مفسرين در شستن دست و بازو (121)
اين جــرأت عجيبي اسـت كـه در تفسيــر كــلام خــداي عزوجــل بــه خــود دادهانــد.
و اما اينكه آيه مورد بحث را تشبيه كرده به آيه:
«وَ لا تَأْكُلُوا اَمْوالَهُمْ اِلي اَمْوالِكُمْ،»
اين تشبيه درست نيست، زيرا در اين آيه نيز كلمه «اِلَي» به معناي كلمه «مَعَ» نيامده، بلكه فعل «لا تَأْكُلُوا» متضمن معناي «لا تَضَمُوا» ضميمه مكنيد، يا مثل آن است، ميخواهد بفرمايد مال مردم را ضميمه مال خود نكنيد.
از آنچه گذشت روشن گرديد كه جمله «اِلَيالْمَرافِقِ» قيد است براي كلمه «اَيْدِيَكُمْ» در نتيجه حكم وجوب شستن به اطلاق خود باقي است و مقيد به آن غايت نيست. علاوه بر اينكه هر انساني كه بخواهد دست خود را بشويد - چه در حال وضو و چه در غير حالوضو - بطورطبيعيميشويد، و شستنطبيعي هميناستكه از بالا به پائين بشويد، و از پائين به بالا شستن هر چند ممكن است، ليكن طبيعي و معمولي نيست، و روايات وارده از ائمه اهــل بيت عليهالسلام هم به همـان طريقه طبيعـي فتوا ميدهـد نه به طريقــه دوم.
(122) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
علاوه بر اينكه بنا به گفته صاحب مَجْمَعُ الْبَيان امت اجماع دارد بر اينكه وضوي كسي كه از بالا به پائين ميشويد - صحيح است و اين نيست مگر بخاطر جمله مورد بحـث بـا آن سـازگـار اسـت و ايـن هـم نيسـت مگـر بخـاطـر اينكه جمله: «اِلَيالْمَرافِقِ» قيـد بـراي مـوضـوع يعنـي «اَيْدِيَكُـمْ» اسـت، نـه براي حكم يعني جمله «فَــاغْسِلُـوا
مســح ســر و پاهـا
«وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَي الْكَعْبَيْنِ،» كلمه «مَسح» به معناي كشيدن دست و يـا هـر عضـو ديگـر از لامـس اسـت بـر شـيء ملمـوس، بـدون اينكـه حـائلـي بيـن لامس و ملموس باشد، و نيز خود لامس دست و يا عضو ديگر خود را به آن شيء بكشد.
مسح سر و پاها (123)
پس اينكــه فرمــود:
«وَامْسَحُــوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ،»
دلالــت دارد بر اينكــه مسح سر، مقداري از آن واجب است نه همه آن، و اما اينكــه آن مقدار كجاي سر است؟ از مدلــول آيه خــارج است و اين سنــت است كه عهدهدار بيــان آن است، و سنت صحيـح وارد شــده به اينكـه سمت پيشانـي يعنــي جلو ســر بايــد مســح شــود.
مسح پا، و اختلاف مفسرين در آن
رواياتي كه از طرق اهل سنت آمده هر چند كه ناظر به تفسير لفظ آيه نيست، و تنها عمل رسول خدا صلياللهعليهوآله و يا فتواي بعضي از صحابه را حكايت ميكند، كه در وضو پاي خود را ميشستهاند، وليكن از آنجائي كه خود آن روايات در مضموني كه دارند متحد
(124) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
نيستند، و در بين خود آنها اختلاف است، بعضي حكايت كردهاند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله پاي خود را مسح ميكرده، و بعضي ديگر حكايت كردهاند كه ميشسته، و چون اين دو دسته روايات بـا هم متعارضنـد، ناگـزيـر بـايـد طبق روايـات ائمـه اهل بيـت عمـل كرد كه مسح پا را صحيح دانستـهانـد.
ولي بيشتر علماي اهل سنت اخبار دسته دوم را بر اخبار دسته اول ترجيح دادهاند و ما نيز در اينجا كه مقام تفسير آيه قرآن است سخني با آنان نداريم، زيرا جاي بگومگوي در اين مسأله، كتب فقهي است و ربطي به كتاب تفسير ندارد، تنها بگومگوئي كه ما با آنان داريم اين است كه در صدد برآمدهاند آيه را طبق فتوائي كه خود در بحث فقهي دادهاند حمل كنند، و به اين منظور براي آيه توجيهات مختلفهاي ذكر كردهاند، كه آيه شريفه تحمل هيچيك از آنها را ندارد، مگر در يك صورت و آن ايـن اسـت كـه قـرآن كريم را از اوج بلاغتش تا حضيـض پستترين و نسنجيـدهتـريـن كلمات پائين بياوريم.
مسح پا، و اختلاف مفسرين در آن (125)
مثـلاً بعضـي گفتهاند كلمه «اَرْجُلَكُمْ» عطف اسـت بر كلمه «وجُوهَكُمْ». (پناه ميبريم بـه خدا از خطر تعصب جاهلانه.)
بعضي گفتهاند كه در آيه مورد بحث فعلي در تقدير هست كه عمل كرد به آن موافق اسـت بـا عمـل كـرد فعــل قبلـي.
بعضي ديگر در توجيه صداي زير لام در عبارت «اَرْجُلَكُمْ» گفتهاند: منظور از مسح شستن خفيف و يا به عبارتي تر كردن است، پس چه مانعي دارد كه منظور از مسح پاها شستن آنها باشد، و درباره عضو مسح كردني هيچ تحديد حدودي نشده، به جز پا كه فرموده پا را تا كعب مسح كنيد، از همين تحديد ميفهميم كه مسح پا هم حكم شستن آنرا دارد. و اين سخن از نامربوطترين سخناني است كه در تفسير آيه مورد بحث و توجيه فتواي بعضي از صحابه در مورد شستن پاها در وضو گفتهاند، براي اينكه هر كسي ميداند كه مسح غير شستن و شستن غير مسح كردن است، علاوه بر اينكه اگر بنا باشد
(126) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
مسح پاها را بـه شستـن پـاهـا معنـا كنيـم چـرا ايـن كـار را در مـورد مسح سر نكنيم؟
اين بود آن وجوهي كه خواستند با آن و با امثال آن آيه را طوري معنا كنند كه بالاخرهمسأله شستن پاها در وضو را به گردن آن بگذارند، چرا؟ براي اينكه رواياتي كه گفته بايد پاها شسته شود را بدان جهت كه مخالف كتاب است طرح نكرده باشند، خلاصه كلام اينكه به خاطر تعصبي كه نسبت به بعضي روايات داشتهاند آيه را با توجيهاتي نچسب طوري توجيه كردهاند كه موافق با روايات نامبرده بشود، و در نتيجه آن روايات عنوان مخالفت كتاب بخود نگيرد، و از اعتبار نيفتد، حرفي كه ما با اين آقايان داريم اين است كه اگر اين عمل شمادرست باشد و بشود هر آيهاي را به خاطر روايتي حمـل بـر خـلاف ظـاهـرش كـرد، پـس ديگـر چـه وقـت و كجـا عنـوان مخالفت كتاب
مسح پا، و اختلاف مفسرين در آن (127)
مصداق پيدا ميكند ؟
پس خوب بود آقايان براي حفظ آن روايات همان حرفي را بزنند كه بعضي از پيشينيان از قبيل انس و شعبي و غير آن دو زدهاند بطوري كه از ايشان نقل شده گفتهاند: جبرئيل امين در وضو مسح بر پاها را نازل كرد، ولي سنت (پيامبر) شستن پاها را واجــب ساخت، و معناي اين حــرف اين است كه كتــاب خدابه وسيله سنت رسولخدا صلياللهعليهوآله نسخ شــد و در اين صورت عنوان بحث برگشتــه و صورتــي ديگــر به خــود ميگيرد، و آن اين اســت كه آيا جائز است كه كتــاب خدا به وسيلــه سنت نسـخ بشـــود يـا نــه ؟
(128) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
حـد نهائي مسـح پـا
«...وَ امْسَحُـــــوا بِـــرُؤُوسِكُـــــمْ وَ اَرْجُلَكُـــــمْ اِلَـــي الْكَعْبَيْـــنِ...،»
«...مسحكنيد سر خودرا، و مسحكنيد پايخودرا تا غوزك
.»(6/مائده)
كلمه كعب به معناي استخوان بر آمده در پشت پاي آدمي است، هر چند كه بعضي گفتهاندبهمعنايغوزكپا يعنيآن استخوانبرآمدهاياستكه در نقطهاتصالقدمبه ساق آدميقرار دارد، ولي اگر كعب اين باشد در هريك از پاهاي انسان دو كعب وجوددارد.
تطهير با غسل جنابت
«وَ اِنْ كُنْتُمْ جُنُبا فَاطَّهَّرُوا،»
زمينه آيه، زمينه بيان اين معنا است كه نماز طهارت لازم دارد، و طهارت شرط در آن است، در نتيجه تقدير كلام چنين ميشود: (اي كساني كه ايمان آوردهايد چون خواستيد نماز بخوانيد صورت و دستهاي خود را بشوئيد، وسر
تطهير با غسل جنابت (129)
و پاي خود را مسح كنيد البته اين در صورتي است كه جنب نبوده باشيد، و اما اگر جنب بــوديــد بايد طهــارت كسب كنيد.)
در نتيجه از آن استفاده ميشود كه تشريع وضو تنها مخصوص حالتي است كه انســان جنب نباشد، و امــا در صـورت جنـابـت فقـط بـايـد غسـل كند همچنانكه اخبار نيز بر همين معنا دلالت دارند.
و اين حكم عينا در سوره نساء نيز بيان شده، در آنجا آمده: « وَ لا جُنُبا اِلاّ عابِري سَبيلٍ حَتّي تَغْتَسِلُوا،» بنابراين آيه مورد بحث يك نكته اضافي دارد و آن اين است كه در اين آيه غسل را تَطَّهُّر (خويشتن را پاك كردن) ناميده، همچنانكه شستشوي بدن از چرك را تنظيف مينامند. از اين آيه نكتهاي كه در بعضي اخبار هست استفاده ميشود و آن اين است كه فرمودهاند:
«ما جَري عَلَيْهِ الْماءَ فَقَدْ طَهَرَ،»
هر چيزي كه آب بر آن جــريـان يـابـد پــاك شـده اســت.
(130) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
مرحوم شيخ طوسي در تهذيب با ذكر سند از امام صادق عليهالسلام روايت كرده كه در ذيل آيه شريفه: «اِذا قُمْتُمْ اِلَي الصَّلوةِ،» فرموده: يعني هر گاه از خواب برخاستيد براي نماز، راوي - كه ابن بكير است - ميگويد: عرضه داشتم: مگر خواب وضو را باطل ميكند؟ فـرمـود: بلـه، البتـه در صورتي كه بر گوش مسلط شود وگوش چيزي نشنود.
و در كافي به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت: من به امام ابي جعفر باقر عليهالسلام عرضه داشتم: از كجا فهميدي كه فرمودي: مسح به پارهاي از سر و پارهاي از پاها واجب است نهبر همه آندو؟ حضرت خنديد،و سپس فرمود:اي زراره!همرسول خدا صلياللهعليهوآله بيان كرده و هم كتاب خدا طبق آن نازل شده، براي اينكه خداي عز وجل ميفرمايد: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ،» كه از آن ميفهميم همه صورت بايد شسته شود، آنگاه فرموده: «وَ اَيْدِيَكُمْ اِلَيالْمَرافِقِ،» كه با واو عاطفه دستها تا مرفق را متصل به وجه فرموده، و از اين اتصال ميفهميم كه دو دست تا مرفق نيز همهاش بايد شسته شود،
تطهير با غسل جنابت
(131)
آنگاه با آوردن فعلي ديگر بين كلام فاصله انداخته و فرموده: «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ،» كه از اين فاصله انداختن و از حرف با در «بِرُؤُوسِكُمْ» ميفهميم، كه مسح به بعض سر واجب است و چون با آوردن واو عاطفه پاها را وصل به سر كرد، و فرمود: «وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَي الْكَعْبَيْنِ،» ميفهميم مسح بر قسمتي از پاها واجب است.
از سوي ديگر رسول خدا صلياللهعليهوآله اين آيه را براي مردم تفسير فرمود، ليكن مردم تفسير آن جناب را ضايع كرده، (به آراي خود سرانه خود عمل كردند،) خداي تعالي سپس فرمود: «فَاِن لَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ مِنْهُ،» كه چون وضو را در صورت دسترسي نداشتن به آب ساقط كرده، بعضي از اعضاي شستن در وضو را يعني از مچ تا انگشتان دست و صورت را محل مسح در تيمم قرار داده فرمود: «بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ،» و در آخر كلمه «مِنْهُ» را اضافه كرد، ميفهميم كه بعضي از صورت و دستها بايد تيمم شود و مسح همه صورت واجب
(132) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
نيست، چون آن مقدار غباري كه از خاك زمين به دست ميچسبد به بعضي از كف دست ميچسبد و به بعضي ديگرش نميچسبد خداي تعالي سپس فرمود:
« ما يُريدُ اللّهُ لِيَجْعَــلَ عَلَيْكُــمْ مِــنْ حَــرَجٍ،»
كــه منظور از حــرج در تنگنــا قـرار گرفتــن اسـت.
حكم تيمم
«وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضي اَوْ عَلي سَفَرٍ اَوْ جآءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ اَوْ لمَسْتُمُ النِّسـآءَ فَلَــمْ تَجِــدُوا مآءً فَتَيَمَّمُــوا،»
«و اگر بيمار و يا در حال سفر بوديد، و يا يكي از شما از غائط (از توالت) آمد، و يا با زنان عملجنسي انجام داديد، و آبي نيافتيد (تا غسل كنيد و يا وضو بگيريد،) با خاك پاك تيمم كنيد!» (43 / نساء)
حكم تيمم (133)
در ايـن جملــه شـروع شـده بـه بيـان حكـم كـسي كـه دستـرسـي بـه آب نـدارد تـا غسـل كنـد، و يـا بــدن خــود را بشــويــد.
خداي تعالي در ميان عذرها تنها سفر و بيماري را ذكر كرد، و در ميان موجبات وضو و غسل تنها مسأله غائط و تماس با زنان را آورد. بايد دانست منظور آوردن نمونههائي است از مواردي كه انسان اتفاقا مبتلا به بي آبي ميشود، و نمونه مواردي كه طبعا و غالبا پيش ميآيد بيماري و سفر است، كه آدمي در اين دو حال غالبا در معرض و در مظنّه بي آبي قرار ميگيرد و نمونه مواردي كه احيانا بطور اتفاق پيش ميآيد غائط و جنابت است كه دست نيافتن به آب در اين دو حال اتفاقي است، و از جهتي ديگر عكس گذشته پيش آمدن اصل بيماري و سفر در مقايسه با بنيه طبيعي بشر امري است كه احيانا پيش ميآيد، ولي احتياج به دفع غائط وتماس با زنان امري طبيعي است، يكي از آن دو باعث حدث اصغر و نجاست بدن ميشود، و ديگري موجب حدث اكبر و
(134) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
غسل است، يكي وضو را واجب ميكند و ديگري غسل را، پس اين موارد چهارگانه مواردي است كه انسان مبتلا بدان ميشود، بعضي از آنها اتفاقا پيش ميآيد و بعضي ديگر طبيعتا، و دست نيافتن به آب در بعضي از آن موارد غالبا پيش ميآيد، مانند مرض و سفر، و در بعضي ديگر احيانا مانندتخلي كردن و مباشرت با زنان كه در اين موارد اگر دست آدمي به آب نرسيد بايد تيمم كند.
و بنابراين مسأله نبودن آب كنايه است از اينكه انسان نتواند آب را استعمال كند، حال يا به خاطر اينكه آب ندارد، و يا آب برايش ضرر دارد، و يا وقت براي غسل و وضو ندارد، و اگر از همه اين موارد تعبير كرد به اينكه آب نيابد براي اين بود كه غالب مواردي كه انسان قدرت بر وضو و غسل ندارد موردي است كه آب پيدا نميكند و لازمه اين سخن آن است كه يـافت نشـدن آب قيـد باشد براي امور چهارگانه، و حتي براي بيمار.
مراد از مرض در كلمه «مَرضي» آن بيماريهايي است كه انسان مبتلاي به آن،
حكم تيمم (135)
نميتواند آب استعمال كند، به اين معنا كه استعمال آب براي او يا حرجي دارد يا مايه ضــرر اســت، اين نكتــه را ما از اينجــا استفاده كرديــم كه جملــه «اِنْ كُنْتُمْ مَرْضي،» را مقيد كرده به جملــه «فَلَمْ تَجِدُوا مآءً،» هر چنــد كه از سياق آيـه نيز استفاده ميشود.
مسافرت خود يكي از ابتلاآتي است كه آدمي دارد، و در آن حال بسيار ميشود كه دسترسي به آب پيدا نميكند.
اعــاده تيمم يا وضو براي كسي كه تيمــم يا وضويــش را به حدث اصغر نشكسته، و هنـوز آنرا دارد واجـب نيسـت. ايـن استفـاده بـوسيلـــه روايـاتـي كـه دلالـت دارد بـر عــدم وجــوب طهــارت بـر كســي كه طهــارت قبلــي را دارد تـأييـد مــيشــود.
تـوجـه بفـرمائيـد كه در عبارت
«اَوْ جآءَ اَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ،»
تا چه اندازه و چقدر زيبا رعايــت ادب شـده است.
«اَوْ لمَسْتُمُ النِّسآءَ،» اين جمله تعبيري است كنايهاي كه منظور از آن عمل جماع اســت، و به منظــور رعايت ادب جماع را لمــس زنـان خـوانـده، تـا بـه زبـان تصـريـح
(136) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
بنام عمليكه طبع بشر از تصريح بنامآن عمل امتناع دارد نكرده باشد.
چگونه و بر چه چيز بايد تيمم كرد؟
«فَتَيَمَّمُوا صَعيدا طَيِّبا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ مِنهُ،»
كلمه «تَيَمُّم» بهمعنايقصدكردناست، و كلمه «صَعيد» بهمعنايرويه و پوستزمين است (آنچهاز ظاهر زمين بهچشم ميخورد،) و توصيف صعيد به اينكه صعيدي «طَيِّب» باشد - با در نظر گرفتن اينكه «طَيِّب» از هر چيزي است كه حال و وضعي به مقتضاي طبع اوليهاش داشته باشد - براي اشاره به اين بوده كه شرط است در خاك تيمم اينكه حالت اصلي خود را داشته باشد، مثلاً از خاك يا سنگهاي طبيعي معمولي باشد، نه خاكي كه با پخته شدن و حرارت ديدن حالت اصلي خود را از دست داده و به صورت
.
چگونه و بر چه چيز بايد تيمم كرد؟
(137)
گچ، آهك و سفال در آيد و يا در اثر فعل و انفعالهاي طبيعي به صورت مواد معدني در آمده باشد، در آيه شريفه
: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذي خَبُثَ لا يَخْرُجُ اِلاّ نَكِدا،»
(58/اعراف) نيز منظور از طيب بودن بلد - سرزمين - همين است، و ما از همين طيببودن محل تيمم، همه شرطهائيكه روايات در صعيدمعتبردانستهاستفادهميكنيم. و چه بسا از مفسرينگفتهاندكه مراد از طيببودن صعيد اين است كه خاك تيمم نجس نباشد.
و اينكه فرمود:
«...فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ اَيْديكُمْ مِنْهُ...،»
(43 / نساء)اگر در مقابل آيه قبلي كه راجع به وضو بود قرار دهيم ميبينيم كه با يكديگر مطابقند، يعني آنچه در وضو دستور شستن را داده بود در تيمم دستور مسح كشيدنش را داده، پس تيمم در حقيقت همان وضو است، بــا ايـن تفـاوت كـه در وضـو مسـح سـر و پـاهـا واجـب بـود، و در تيمـم سـاقـط شـده و در وضـو شستـن صـورت و دستهـا واجـب بـود، در تيمم از باب تخفيف سـاقط شده، و به اين اكتفا شده كـه صـورت و دستهـا مسـح شود.
و اين خود اشاره دارد به اينكه اعضاي تيمم همان دو عضو وضو هستند، ولي از آنجائي كه خداي تعالي با مسح متعدي به حرف باء تعبير آورده، به ما ميفهماند كه
(138) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
مسحهمهصورت و همهدست كه در وضو شستنآن واجببود واجبنيست،بلكه بعضي ازصورت و بعضياز دستهاكافي است، اين اشاره درست باآنچه از رواياتكه از طرق ائمهاهلالبيت وارد شده منطبق است، در آن روايات محل مسح در صورت مشخص شده به مابين رستنگاه موي سر تا ابرو، و در دست تحديد شده بهمچ دستها تاسر انگشتان.
با اين بيان، فساد گفتار آن گروه از مفسرين روشن ميشود كه اندازه دست را پائينتر از گودي زيربغل مشخص كردهاند و همچنين بطلان گفتار بعضي ديگر كه گفتهاند: در تيمم همان مقدار از دستها معتبر است كه در وضو معتبر است، يعني از مرفق تا سر انگشتان. وجه فساد اين دو قول اين است كه: مسح وقتي با حرف باء متعدي شــود دلالــت بر ايــن ميكنــد كه بايد عضو ماسح
به بعضي از رويه عضو ممسـوح
كشيــده شــود، و آن دو قول ميگفتند به همه دستها.
و به نظر ميرسد كه كلمه من در منه ابتدائي باشد، و مراد از آن اين باشد كه مسح به
چگونه و بر چه چيز بايد تيمم كرد؟ (139)
صورت و دو دست از صعيد ابتدا شود، و خلاصه همان را بگويد كه سنت بيان كرده، و گفته بايد نمازگــزار دست خــود را بر صعيــد بگذارد، و بــدون فاصلـه به صورت و دو دست خود بكشد.
ليكن از گفتار بعضي از مفسرين چنين بر ميآيد كه خواستهاند بگويند حرف من در اينجا تبعيضي است و اين نكته را ميرساندكه بعد از زدن دست بر صعيد، مقداري - هر چند بهقدر غبار هم كه شده - از آن خاك بر دست مانده را به صورت و دست بكشيد، از اين معنا نتيجه گرفته كه واجب است صعيدي كه در تيمم به كار ميرود مشتمل بر خاك و غبارباشد، تا آنخاك و غبار بهصورت و دست كشيدهشود، و اما تيمّم بر سنگ صافي كه هيچغباري بهآن بندنميشود درستنيست، وليكن آنچه از آيه ظاهر است همان است كه ما گفتيم (و خدا داناتر است!)
(140) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
فصل هشتم:وضو و تيمم رسول اللّه صلياللهعليهوآله
كيفيت وضوي رسول خدا به عنوان الگو
در كافي به سند خود از زراره و بكير روايت كرده كه از امام باقر عليهالسلام از وضوي رسول خدا پرسيدند، حضرت دستور داد طشتي - و يا ظرف كوچكي - آوردند كه در آن آب بود، پس دست راست خود را در آب فرو برد، و مشتي از آن برگرفت، و به صورت خود ريخت، و صورت خود را با آن شست، سپس دست چپ خود را در آب فرو برده مشتي از آن گرفت و به ساعد خود - يعني مرفق به پائين - ريخت، و دست راست خود را با آن شست، ولي همواره دست را از بالا به پائين كشيد، هيچگاه از پائين به
(141)
طرف مرفق نكشيد، نه در دست راست و نه در دست چپ، سپس كف دست راست خود را در آب فرو برد، مشتي آب برگرفته به ذراع - مرفق تا سر انگشتان - خود ريخت، و در دست چپ همان كرد كه در دست راست كرد، آنگاه سر و دو پاي خود را با تري كف دستش مسح كرد، و آب جديدي براي مسح به كار نبرد، آنگاه فرمود: نبايد انگشتان را در زير بند كفش برد، و سپس اضافه كرد كه خداي تعالي ميفرمايد:
«اِذا قُمْتُمْ اِلَي الصَّلوةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ اَيْدِيَكُمْ،»
و به حكم اين فرمايش هيچ مقدار (و به فرموده فقها حتي سر سوزني،) از صورت و دستها بايد نشسته نماند، براي اينكه فرموده: بشوئيد صورت و دستهايتان را تا مرفقها. آنگاه فرموده:
«فَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَي الْكَعْبَيْنِ،»
و به حكم اين دستور اگر مقداري از سر ويا مقداري از روي پاي خود را از اول سر انگشتان تا به كعب مسح كنيد كافي است، راوي ميگويد: عرضه داشتم كعب پاها كجاي آن است؟ فرمود: اينجا يعني بند پا و پائينتر از ساق، پرسيدم:
(142) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
اين چيست؟ (كه نشان ميدهي) فرمود: اين جزء استخوان ساق است، و كعب پائينتر از آن است، پرسيدم: خدا تو را اصلاح كند آيا يك مشت آب براي شستن صورت و يك مشت براي شستن هر ذراع بس است؟ فرمود: آري، البته در صورتي كه با منتهاي دقت آن مشت آب را بـه همـه ذراع (استخوان پهن دست) و كـف بـرسـانـي، البته بـا دو مشت ايـن كـار بهتـر صـورت ميگيـرد.
مؤلف: اين روايت از روايــات معروف است، عَيّاشي آن را از بُكَيْــر و زُرارَة از امــام باقر عليهالسلام و در سندي ديگر مثــل آن را از عبــداللّه بن سليمــان از ابي جعفر روايــت كــرده، و در معنــاي آن و معنــاي روايــت ســابــق رواياتـي ديگـر هســت.
در تفسير برهان آمده كه عياشي از رزازه بن اعين و ابو حنيفه از ابي بكر بن حزم روايت كرده كه گفت: مردي وضو گرفت و مسح پاها را بر چكمه خود كشيده، داخل مسجد شد، و به نماز ايستاد، علي عليهالسلام آمد و با پاي خود به گردن او زد، و فرمود: واي بر
كيفيت وضوي رسول خدا به عنوان الگو (143)
تو چرا بي وضو نماز ميخواني؟ آن مرد عرضه داشت: عمربن خطاب به من چنين دستور داد، حضرت دست او را گرفته نزد عمر آورد، و با صداي بلند فرمود: ببين اين شخص چه چيزي از تو روايت ميكند، عمر گفت: بله من به او گفتم چون رسول خدا صلياللهعليهوآله آنطور مسح كرد، حضرت فرمود: قبل از مائده يا بعد از آن؟ گفت: اين را نميدانم، فـرمـود: حـال كـه نمـيدانـي پـس چـرا فتـوا مـيدهـي؟ مسـح بـر چكمـه در سابق نازل شد (و در مـائـده نسـخ شـد.)
(نكته بسيار مهمي كه در اين روايت توجه خواننده را به خود جلب ميكند اين است كه عمر بن خطاب در اين روايت ميگويد: رسول خدا از روي چكمه مسح كرد! نميگويد كه از روي چكمه پايش را شست! بعد چگونه آقايان فتوي صادر ميكنند كه پا را بـه جاي مسح بايـد شست؟!)
مؤلف: در عهد عمر اختلاف در جواز و عدم جواز مسح بر روي كفش شايع بود، و
(144) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
نظرعلي عليهالسلام اين بود كه آن دستور با آيه سوره مائده نسخ شده، اين نظريه از روايات اين باب استفاده ميشود، و به همين جهت از بعضيها از قبيل براء و بلال و جرير بن عبداللّه روايت شده كه آنان از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل كردهاند كه آن جناب بعد از مائده نيز بر روي كفش و پاپوش مسح ميكرده، وليكن رواياتشان خالي از اشكال نيست، و گويا منشأ اختلاف مذكور اين پندار بوده كه مدعيان نسخ دليل ناسخ را غير از آيه ميدانند، و غير آيـه نمـيتـوانـد ناسخ باشد، در حالي كه اين پندار صحيح نيست و دليل نسخ خود آيه مـائـده است بـراي اينكـه آيـه شـريفـه مسـح بـر قـدم را واجـب كــرده، و معلـوم است كـه پـاافـزار و كفـش قـدم نيسـت، و هميـن پـاسـخ را روايـت بعـدي داده اسـت .
و تفسير عياشي از محمد بن احمد خراساني - وي بقيه راويان حديث تا زمان امام را ذكر نكرده - روايت آورده كه گفته است، مردي به حضور اميرالمؤمنين عليهالسلام آمد، و از مسح بر پاافزار پرسيد، حضرت لحظهاي سر به پائين انداخت، آنگاه سر بلند كرد و
كيفيت وضوي رسول خدا به عنوان الگو
(145)
فرمود: خداي تبارك و تعالي بندگان خويش را امر به طهارت فرموده، و آنرا در بين اعضاي بدن تقسيـم كـرده، سهمـي از آنـرا بـه صـورت، و سهمـي بـه سـر، و نصيبـي بـه دو پـا و بهـرهاي بـه دو دست داده، اگـر پـاافزار يكـي از ايـن اعضـاي بدن است مـيتـوانـي آنرا مسح كني!!
كيفيت تيمم رسول اللّه صلياللهعليهوآله
درتفسير عياشياز حسنبنزيد از جعفربنمحمد عليهالسلام روايت كرده كه گفت: علي عليهالسلام در عهد عمر بن خطاب در مسأله مسح بر پاافزار مخالف سايرين بوده، آنها ميگفتند: ما ديديم كه رسول خدا صلياللهعليهوآله بر پاافزار خود مسح ميكرد و حضرت در پاسخ هر كس كه
(146) نماز و روزه از ديدگاه قرآن و حديث
اين استدلال را ميكرد ميپرسيد: رسول خدا صلياللهعليهوآله قبل از نزول مائده چنين ميكرد يـا بعـد از آن؟ مـيگفتنـد نمـيدانيـم، آن جنـاب مـيفـرمـود: ولـي مـن مــيدانـم كـه رسول خدا صلياللهعليهوآله بعد از نـزول سـوره مـائـده ديـگر بـر پـاافـزار مسـح نكـرد و هـر آينه مسح كردن بر پشت يك الاغ را بيشتر دوست دارم تا مسح كردن بر پاافزار، آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا...» تا آنجا كه فرموده :
«الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ اِلَيالْكَعْبَيْنِ.»
كيفيت تيمم رسول اللّه (147)
(148)