صد و ده پرسش

صد و ده پرسش0%

صد و ده پرسش نویسنده:
گروه: متون فقهی و رسائل

صد و ده پرسش

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید محمد علی حسینی میلانی
گروه: مشاهدات: 39247
دانلود: 4396

توضیحات:

صد و ده پرسش
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39247 / دانلود: 4396
اندازه اندازه اندازه
صد و ده پرسش

صد و ده پرسش

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

( پرسش پنجاه و نهم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سماحه المرجع الدینی آیت الله العظمی السیّد محمد هادی المیلانی متّع الله المسلمین بطول بقائه.

السّلام علیکم ورحمه‌الله وبرکاته، قدیری فی بعض خطب نهج البلاغه أنّ الامام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه الصلوه والسّلام، أخذ بمدح الثانی (عمر بن الخطّاب) ویبجّله فی قوله عليه‌السلام (لله بلاد فلان، فقد قوم الآود و داوی العمد وأقام السنّه، وخلّف الفتنه، ذهب نقی الثوب، قلیل العیب، أصاب خیرها وسبق شرّها، أدّی الی الله طاعته واتّقاه بحقّه رحل وترکهم فی طرق متشعبّه، لا یهتدی بها الضّال ولا یستیقن المهتدی) وقد کثر السؤال علی هذا الکلام بل یقال: انّ الامام عليه‌السلام یمدح الثانی وأنتم تطعنونه، بیّنوا لنا ممّا علّمتم رشداً.

اهواز، شادکان السیّد حسین القمّی

« بسمه تعالی وله الحمد »

السّلام علیکم وعلی اخواننا المؤمنین، وبعد هذا المضمون والکلام (لله بلاد فلان) من النائحه وقد خاطبها الامام صلواته تعالی علیه بأنّک قلت هکذا

وقد سقط عن قلم السیّد الشریف الرضی قدس‌سره سهواً أو عن قلم الناسخ، وابن أبی الحدید یشیر اجمالاً الی النائحه وان شئتم فراجعوا جناب الفاضل الخبیر أخینا الغفاریّ صاحب مکتبه الصدوق فی طهران یبیّن لکم ذلک بما له من المدرک (1).

دمتم ودامت مکارمکم ـ محمّد هادی الحسینی المیلانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) کتبت الی الاستاذ الغفاری دامت ایامه وسألته عمّا احال الیه السید الوالد قدس‌سره فاجاب بما یلی: « از قرائنی به دست می آید که این کلام ناقص نقل شده و صدرش افتاده است و کانّه امیرالمؤمنین عليه‌السلام کلام شخص یا اشخاص دیگری را که مرثیه بوده به طور نثر تقریر می فرماید بر وجه استفهام، آن هم نه تقریری بلکه استفهام انکاری، و از تاریخ طبری که تألیفش یک قرن قبل از مرحوم سید رضی اعلی الله مقامه بوده نقل شده که در وقایع سال 23 هجری تحت عنوان « من ندب عمر » چنین آورده « لما مات عمر بکته النساء فقالت احدی نوادبه: واحرّی علی عمر، حرّی انتشر فملأ البشر، وقالت ابنه ابی حثمه: واعمراه اقام الاود وابرأ العمد امات الفتن واحیا السنن خرج نقی الثوب بریئاً من العیب » بعد باسناد خودش از صالح بن کیسان از مغیره بن شعبه نقل می کند، که گفت « لما دفن عمر اتیت علیاً عليه‌السلام وانا أحب أن أسمع منه فی عمر شیئاً فخرج ینفض رأسه ولحیته ـ الی أن قال ـ لقد صدقت النائحه ابنه ابی حثمه: ذهب بخیرها ونجی من شرّها اما والله ما قالت ولکن قوّلت » از این جملات به لحاظ ما سبق چنین پیداست که بعض زنان بدین مضامین برای عمر مرثیه ی خوانده بودند و حضرت عليه‌السلام کلمات آنها را به طور نثر برای مغیره بن شعبه بازگو می کنند. و لفظ « لقد صدقت » در طبری تصحیف شده و در اصل (اصدقت) بوده زیرا با آخر کلام یعنی « فو الله ما قالت بل قوّلت » سازگار نیست، و از فاضل محترم جناب آقای شیخ محمّد باقر محمودی مؤلّف نهج السعاده شنیدم فرمود: در تاریخ شام ابن عساکر که نسخه ی عکسی آن در نجف کتابخانه ی امیرالمؤمنین عليه‌السلام (المکتبه العامه) موجود است این جمله را دیدم (اصدقت) بود به طور استفهام انکاری ـ الخ.

گفتار آقای محمودی را در نقل کلام ابن عساکر آیت الله آقای شیخ محمد تقی تستری نیز نوشته اند: فعن ابن عساکر قال عليه‌السلام « اصدقت » لا « لقد صدقت » بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه ج 6 ص 235.

کلام طبری را چون آقای غفاری از ابن ابی الحدید نقل کرده اند، مختصر فرقی با

تاریخ طبری ج 4 ص 218 دارد.

اقول: 1 ـ فی بعض نسخ نهج البلاغه « لله بلاء فلان » کما فی نهج البلاغه تحقیق عبد العزیز سید الاهل و نهج البلاغه تحقیق الدکتور صبحی الصالح و ملا صالح قزوینی و فی ظلال نهج البلاغه للشیخ محمد جواد مغنیه وقال محمد عبده (لله بلاء فلان) أی لله ما صنع.

والخطبه نقلها العرشی فی استناد نهج البلاغه ص 51، والسید عبد الزهراء الحسینی الخطیب فی « مصادر نهج البلاغه واسانیده » ج 3 ص 170.

2 ـ قال الطبری: عن صالح بن کیسان عن المغیره بن شعبه قال: لما مات عمر رضی الله عنه بکته ابنه ابی حثمه، فقالت: واعمراه، اقام الاود وأبرأ العمد، امات الفتن واحیا السنن، خرج نقی الثوب، بریئاً من العیب. قال: وقال المغیره بن شعبه، لما دفن عمر اتیت علیاً وانا احب ان اسمع منه فی عمر شیئاً، فخرج ینفض رأسه ولحیته وقد اغتسل وهو ملتحف بثوب، لا یشک ان الامر یصیر الیه، فقال: یرحم الله ابن الخطاب، لقد صدقت ابنه أبی حثمه، لقد ذهب بخیرها ونجا من شرها، اما والله ما قالت ولکن قولت ـ تاریخ طبری ج 4 ص 218.

قال عبد الزهراء الحسینی الخطیب: ولا یخفی ما فی هذه الروایه من حذف یدل علیه سیاق الکلام تقدیره ان المغیره لما اخبر علیاً عليه‌السلام بما سمع عن ابنه أبی حنتمه اتهمه علی فیما نقل فحلف انها ما قالت ولکن قولت « مصادر نهج البلاغه واسانیده » ج 3 ص 171.

3 ـ وقال الخوئی: لا یبعدان یکون مراده عليه‌السلام (فلان) هو مالک بن الحرث الاشتر فلقد بالغ فی مدحه وثنائه فی غیر واحد من کلماته، منهاج البراعه ج 14 ص 374.

4 ـ وقال البحرانی عن قطب الراوندی، انه عليه‌السلام أراد بعض أصحابه فی زمن رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ممن مات قبل وقوع الفتن وانتشارها، شرح نهج البلاغه ی ابن میثم ج 4 صفحه ی 97.

5 ـ وقال ملا صالح القزوینی مثله فی شرح نهج البلاغه ج 3 ص 26.

6 ـ وقال ملا فتح الله: این کلام تعریض است به مخالفانی که بعد از رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فتنه انگیختند و خود را در مقام مخالفت و بدعت انداختند و به ترک سنت و طاعت خود را مستحق قهی الهی ساختند، تفسیر نهج البلاغه ی ملا فتح الله (ره).

7 ـ وقال فیض الاسلام از سخنان آن حضرت عليه‌السلام است (درباره ی عمر که از راه توریه فرموده یعنی در ظاهر می نماید که او را ستوده ولی باطناً توبیخ و سرزنش نموده و از این رو این سخن با آنچه در خطبه ی سوم (شقشقیه) فرموده منافات ندارد) ـ ترجمه و شرح نهج البلاغه ج 4 ص 712 فتحصل ممّا ذکر عند التحقیق أنه لا یمکن أن نقطع بأن العبارئ (لله بلاد فلان) او کان المراد عمر بن الخطاب او انه سلام الله علیه کان بصدد ماحه ولم یثبت الکلام منه عليه‌السلام حتی یحتج به.

( پرسش شصتم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی مدّ ظلّه العالی.

خواهشمند است به دو سؤال ذیل مستدلاًّ جواب مرقوم فرمائید:

1 ـ درباره ی ارتداد آنچه به نظر حقیر رسیده انکار توحید یا نبوّت است، آیا شخص العیاذ بالله قرآن مجید را به زمین بزند موجب ارتدادش می شود یا نه؟

2 ـ عدم وجوب خمس به ارثیّه خصوصاً ارثیّه ی قریب فتوی و نصّاً ابتدائاً واضح و لکن آنچه به نظر می رسد مال متعلّق به خمس از حیث کیفیّت به دو نحو است:

یکی آن است که به مجرّد مالکیّت وجوب و اخراج هر دو لازم می باشد مانند معاون و کنوز و دفائن و اخراج از دریا که معیشت مستنثی نیست.

و دیگری خمس ارباح مکاسب است که پس از وضع معیشت می باشد، اطلاق عدم وجوب خمس به ارثیّه آنچه متیقّن است حین الوصول یا انتقال می باشد، عموم وجوب خمس به مازاد از مؤونه ارث را هم می گیرد و حال اغلب مردم از ارثیّه صاحب مال و ثروت می شوند به مجرّد انتقال و به عدم وجوب خمس معیشت را از مکاسب صرف می کنند، اموال ارثی را سال ها نگهداری و ذخیره می کنند، مثلاً زنانی که شوهر ثروتمند دارند و ارثیه ی زیاد هم از پدر آنان می رسد سال ها نقداً و جنساً ذخیره می کنند بالاخره آن مال موروثی به بطن دیگر منتقل می شود به ارثیّه ی اقرب بلاواسطه تا ثروت ها روی هم مع می شود چون شنیده اند که بر ارث خمس واجب نیست، چه بسا یک قسمت از ثروتی که از اجداد باقی بماند به صورت تبدیل، و عوض به جنس جدید می شود مسلّماً این عمل با اصل تشریع خمس منافات دارد و حکمت در جعل خمس «یکون دوله بین الأغنیاط» عکس و نقض غرض لازم می‌آید.

« آل اعتماد »

« بسمه تعالی شأنه »

جواب 1 : راجع به ارتداد کسی که و العیاذ بالله قرآن مجید را به زمین بزند اگر از روی عمد باشد و هتک کند ظاهر آن است که مرجع آن انکار نبوّت بلکه انکار توحید است.

جواب 2 : و راجع به خمس ارث اوّلاً: اگر میّت اموالش مخمّس نباشد مقدار خمس را وارث ارث نبرده است.

ثانیاً: در صورتی که اموال میّت مخمّس بوده باشد و پاک شده جهت ندارد که وارث از مازاد بر مؤونه خمس بدهد، زیرا که وارث قائم مقام خود مورّث است پس همچنان که خود انسان مال خمس داده را کنار بگذارد و جمع کند و مؤونه خود را از ارباح مکاسبش مصرف کند در آن مال جمع کرده خمس نیست، هکذا وارثش چنین است.

ثالثاً: اطلاق دلیل که در ارث من یحتسب خمس نیست دلالت دارد که در مازاد بر مؤونه خمس نبوده باشد زیرا که مازاد جزء همان ارث است و دلیل دلالت دارد که ارث خمس ندارد.

رابعاً: در آن نحو دیگر که به مجرّد اینکه به دست آورد باید خمس بدهد مانند معادن و کنوز و غوص اگر خمس داد و جمع کرد کرّات و مرّات دیگر خمس ندارد و نمی توان حکمت تشریع ظنّی را مجری داشت.

خامساً: اگر ارث از من یحتسب بوده باشد و مورّث اموالش مخمّس بوده باشد جای ندارد در مازاد بر مؤونه خمس داده شود.

بلی اگر در آنچه ارث رسیده نماءات و منافعی پدید آمد در آنها جای سخن از خمس می باشد.

امّا آیه ی مبارکه ی « کی لا یکون دوله بین الأغنیاء » مورد استشهاد نباید باشد زیرا که دوله عبارت است از چیزی که دست به دست بگردد و گاهی برای کسی بوده باشد و گاهی برای کسی دیگر و از این معنی در فیء نهی شده است، پس در این صورت چگونه می توان استشهاد نمود به مطلبی که اظهار شده است.

والله العالم ـ سیّد محمّد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش شصت و یکم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور انور حضرت آیت الله العظمی آقای حاج سیّد محمّد هادی میلانی متّع الله المسلمین بطول بقائه.

پس از عرض سلام و ارادت بسیار شائق هستم قبر منور حضرت زینب کبری را زیارت نمایم ولی بعضی می گویند در شام و بعضی دیگر گویند در قاهره ی مصر است

مستدعی است راهنمائیم فرمائید، شاید موفّق به زیارت قبر آن مخدّره گردم، نایب الزیّاره و دعاگو باشم.

طهران ـ بازار

سیّد محسن فاطمی

« بسمه تعالی شأنه »

السّلام علیکم: امید است خداوند متعال جنابعالی را موفّق به زیارت أعتاب عالیات فرماید.

مرقد مطهّر عقیله ی بنی هاشم زینب کبری عليها‌السلام را مختلف نقل نموده اند، سیّد عبیدلی در کتاب (اخبار الزینبیّات) می نویسد در مصر است (1) . العلم عند الله.

سید محمّد هادی الحسینی المیلانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) درباره ی قبر منور حضرت زینب کبری عليها‌السلام مشهور سه قول است:

یک = در (مدینه ی منوّره) پس از مراجعت اهل بیت سیدالشهداء عليه‌السلام به مدینه، حضرت زینب کبری عليها‌السلام ملجأ و ملاذ شیعه بودند و در ظاهر وصی سیدالشهداء عليه‌السلام و دارای مرتبه ای از ولایت بوده و نائب خاص حضرت علی بن الحسین زین العابدین عليه‌السلام بودند، شیعیان در مسائل و احکام شرعی و مشکلات به حضرت زینب عليها‌السلام مراجعه می نمودند، و اهل حدیث از آن بانو حدیث می آموختند و آن مخدره واسطه ی فیض بین شیعیان و امام چهارم حضرت سجاد عليه‌السلام بودند و مردم شیعه کمتر دسترسی به امام زین العابدین عليه‌السلام داشتند.

عن حکیمه بنت ابی جعفر الثانی عليه‌السلام قالت: « والحسین بن علی عليهما‌السلام اوصی الی زینب بنت علی عليه‌السلام فی الظاهر فکان ما یخرج عن علی بن الحسین من علم ینسب الی زینب ستراً علی علی بن الحسین عليه‌السلام « و امام زین العابدین عليه‌السلام از مردم کناره گرفت در خارج شهر مدینه در خیمه ی موئی سیاه رنگ منزل کردند و گاهی به مکه ی معظمه و زیارت امیرالمؤمنین و پدرشان سید الشهداء عليه‌السلام می رفتند، حضرت زینب از شدت تأثر فقدان عزیزان و فرزندان و ناملایمات، بیش از دو سال زنده نماند و از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.

الاصابه ج 4 ص 341، طبقات ج 8 ص 341، لغتنامه ی دهخدا ج 16 ص 649، رجال مامقانی ج 3، فصل النساء ص 80، ناسخ التواریخ ج 2، زینب کبری ص 578،

خصائص الزینبیه ی جزایری ص 99، اعیان الشیعه ج 33 ص 207، منتهی الامال ج 1 ص 325، ریاحین الشریعه ج 3 ص 34، مرقد العقیله زینب ص 102 و 123، حیاه الامام الحسین ج 3 ص 428. سفینه البحار ج 1 ص 554.

دو = شام : پس از مراجعت اهل بیت سیدالشهداء عليه‌السلام به مدینه، مردم متوجّه جنایات یزید شدند و شورش کردند، بالاخره چند نفری را انتخاب کردند که به شام بروند از نزدیک وضع یزید را مطالعه نمایند، رفتند و بازگشتند، مردم در مسجد پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع شدند نمایندگان گفتند یزید نماز نمی خواند، شرب خمر، سگ بازی، و قمار بازی می نماید، و با محارم نزدیکی می کند همیشه مشغول لهو و لعب است. مردم قیام کردند و یزید را از خلافت خلع کردند. عثمان بن محمد را که عمو زاده و نماینده ی یزید بود با مروان حکم و سائر امویان از مدینه بیرون کردند.

عبدالله پسر عمر بن خطاب به عوض صد هزار دینار طلائی که گرفته بود گفت شنیدم از پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از شرک به خدا بالاترین معصیت شکستن بیعت است، یزید را از خلافت خلع نکنید و بیعت خود را نشکنید اما مردم گوش ندادند خبر به شام رسید. یزید مسلم بن عقبه را با لشکری زیاد به طرف مدینه فرستاد در ذیحجه ی 63 هجری به مدینه رسیدند و قتل عام کردند ده هزار نفر را کشتند، اسب های سواری را به حرم پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بردند و جنایاتی فراوانی را مرتکب شدند یکی از آثار بد آن جنگ قحطی بود که در مدینه پیدا شد و مردم نیازمند به خانه ی حضرت زینب و عبدالله بن جعفر عليه‌السلام رو می آوردند و چون امکان جواب آنان نبود و عبدالله بن جعفر نزدیک شام ملکی به نام راویه داشت حضرت زینب کبری عليها‌السلام را با خانواده به آنجا برد و آن بانو در آنجا مریض شدند و روز نیمه ی رجب 65 هجری از دنیا رفتند، از آن تاریخ قبر آن مخدره زیارتگاه علاقمندان بود، در قرن دوم سال 193 هـ سیده ی نفیسه (مدفون در قاهره) عروس امام صادق عليه‌السلام به زیارت عقیله ی بنی هاشم زینب کبری به شام رفت.

مرقد العقیله زینب ص 107، ناسخ التواریخ ج 2، زینب کبری ص 577، ریاحین الشریعه ی ج 3 صفحه ی 37، معارف الرجال ج 1 صفحه ی 240، عقیله الوحی علامه سید عبدالحسین شرف الدین، هدیه الزائر محدث قمی صفحه ی 353، وقایع الایام محرم خیابانی صفحه ی 401، منتخب التواریخ صفحه ی 131، تاریخ کربلا صفحه ی 92، وسیله الدارین فی انصار الحسین صفحه ی 432، نهضه الحسین ص 92، مع الحسین فی نهضته ص 328، تتمّه المنتهی ص 37، الدر المنثور فی طبقات ربّات الخدور ص 253، اسد الغابه ج 5 صفحه ی 469، زینب عقیله ی بنی هاشم، طبقات قسم 1، ج 4 صفحه 134، النصائح الکافیه لمن یتولّی معاویه صفحه ی 40، سفینه البحار.

در خاتمه : بعضی از مورخین می نویسند: خداوند متعال دو دختر به حضرت زهراء عليها‌السلام مرحمت فرمود اوّل را پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زینب و دوّمی را چون شباهت به خاله اش ام کلثوم داشت ام کلثوم نامیدند و هر دو را کبری گویند و قبر ام کلثوم در روایه ی شام است روی سنگ قبر حک شده: هذا قبر السیده زینب الصغری المکناه بام کلثوم بنت سیدنا علی رضی الله عنه، امین الدوله در سال 1317 هجری به زیارت زینبیه مشرف شد و از سنگ روی قبر عکس برداشت، صاحب کتاب بلاغات النساء خطبه ی دروازه ی کوفه را منسوب به ام کلثوم عليها‌السلام می داند و صاحب کتاب مرقد العقیله زینب با هفت دلیل ثابت می کند که کنیه ی زینب کبری عليها‌السلام ام کلثوم است که در راویه ی شام دفن می باشد، ولی ابن قتیبه در المعارف ص 211 و ابو الفرج در مقاتل الطالبیین ص 356 و محمد بن طلحه ی شافعی در مطالب السئول و ابن صباغ مالکی در فصول المهمه ص 141، زینب کبری را غیر از ام کلثوم می دانند و دو قبر منسوب به ام کلثوم و سکینه در باب الصغیر مدرک تاریخی ندارد، بله در باب الصغیر قبر خدیجه دختر امام سجّاد و ام الحسن دختر امام صادق و بلال حبشی و فضه خدمتگذار حضرت زهراء عليها‌السلام و ابو الدرداء و مادرش می باشد.

دهکده ی عذراء : دهکده ی عذراء نزدیک شام است و در آن است قبر حجر بن عدی صحابی پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یار سر به کف علی عليه‌السلام ، شخصیت حجر و پرهیز کاری او مورد قبول علمای شیعه و سنّی است، همه حجر را مستجاب الدّعوه و اهل عبادت می دانند، شبی هزار رکعت نماز می خواند در عین حال از امراء لشکر امیرالمؤمنین عليه‌السلام در جنگ صفین و نهروان بود، شب بعد از ضربت خوردن علی عليه‌السلام به عیادت آن حضرت رفت، به او فرمود: چگونه خواهی بود زمانی که به تو بگویند از من بیزاری جوئی؟ حجر عرض کرد: « والله یا امیرالمؤمنین اگر مرا با شمشیر ریز ریز نمایند و در آتش بسوزانند راضی ام و از شما بیزاری نمی جویم » علی عليه‌السلام درباره ی او دعا کردند که خداوند تو را به کارهای خیر موفق بدارد و به تو جزای خیر دهد که این گونه با اهل بیت پیغمبرت هستی، امیرالمؤمنین در سال 41 هجری، شهید شدند، معاویه بن حرب غصب خلافت نمود و دستور داد در همه ی شهرها و مساجد مردم به علیّ عليه‌السلام ناسزا گویند، نمایندگان معاویه مغیره و ابن زیاد در مسجد کوفه کنار محراب و قتلگاه علیّ عليه‌السلام آن حضرت را لعن می کردند.

هذا قبر زینب الصغری المکناه بام کلثوم ابنت علی بن ابی طالب امها فاطمه البتول سیده نساء العالمین ابنت سید المرسلین محمد خاتم النبیین صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بارگاه حضرت زینب سلام الله علیها که به همّت جمعی از اخیار و مساعی جمیله ی آقای حاج قاسم همدانی تجدید بنا و تزیین گردید وفّقهم الله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حجر شدیداً اعتراض می کرد معاویه به سعایت ابن زیاد دستور داد حجر بن عدی را با دختر و یارانش به شام فرستادند، چون به عذراء رسیدند همه ی آنان را زنجیر نموده زندانی کردند، دختر حجر این اشعار را گفت:

ترفع ایّها القمر المنیر

لعلّک أن تری حجراً یسیر

یسیر الی معاویه بن حرب

لیقتله کذا زعم الامیر

ویصلبه علی بابی دمشق

وتأکل من محاسنه النسور

تخیرت الخبائر بعد حجر

وطاب لها الخورنق والسدیر

ألا یا حجر حجر بنی عدی

تلقتّک السلامه والسرور

أخاف علیک ما اردی علیّاً

وشیخاً فی دمشق له زئیر

الا یا لیت حجراً مات موتاً

ولم ینحر کما نحر البعیر

فان تهلک فکل عمید قوم

الی هلک من الدنیا یصیر

مأمور معاویه به زندان آمد به حجر گفت امیر المؤمنین معاویه امر کرد توی سر کرده ی گمراهان معدن کفر و سرکشی ها، علاقمند به ابو تراب را با یارانت بکشم مگر آنکه از کفر خود بر گردید و از علی عليه‌السلام بیزاری جوئید! و او را لعن نمائید!! حجر و یاران گفتند صبر ما بر شمشیر آسانتر است از آنچه تو به ما پیشنهاد می نمائی و رفتن ما نزد خداوند متعال و پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وصی او (علی عليه‌السلام ) بهتر از رفتن به جهنم است.

هنگامی که خواستند حجر را شهید نمایند دو رکعت نماز خواند وصیت کرد مرا با همین زنجیر که به گردن من است دفن نمائید، در زندان گردن حجر و یارانش را زدند و همه را شهید کردند، حجر اول مسلمانی است که به صبر او را کشتند حضرت سیدالشهداء نامه ای به معاویه نوشت و اعمال ظالمانه او را نکوهش فرمود و یکی از ستم های معاویه را کشتن حجر و یاران او را نوشتند.

بحمد الله در این زمان که سال 1401 هجری است آقای مهندس محمّد علی شهرستانی موفق گردید، قبر منور حجر بن عدی را تجدید بنا نماید. خداوند متعال به ایشان جزای خیر کرامت فرماید.

معجم البلدان ج 2 ص 468 و ج 3 ص 20، رحله ابن بطوطه ص 60، تنقیح المقال ج 3 فصل نساء ص 73، اعیان الشیعه ج 33 ص 188 ف حبیب السیر ج 1 ص 584 المعارف ابن قتیبه ص 211، کامل بهائی ج 2 ص 302، نفس المهموم ص 251، مرقد العقیله زینب ص 109 و ص 167، السیده زینب ص 65، ریاحین الشریعه ج 4 ص 316 دائره المعارف الاسلامیه الشیعه حسن الامین ج 1 ص 69، خصائص الزینبیه ص 20، اختیار ـ معرفه الرجال کشی، معجم البلدان ج 4 ص 91 مروج الذهب مسعودی ج 2 ص 12، نفس المهموم محدث قمی صفحه ی 84، لغتنامه ی دهخدا ج 11 صفحه 338.

سه = مصر : عبیدلی (که مرحوم آیت الله العظمی آقای والد قدس‌سره در جواب پرسش نام برده اند) کیست؟ یحیی بن حسن بن جعفر بن أمیر عبیدالله اعرج بن حسین الاصغر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب عليه‌السلام ، عبیدلی است، فرزندان امیر عبید الله اعرج را عبیدلی گویند، همه شرفاء حسینی و امیران مدینه بودند، و عبیدلی أمیر و نقیب ـ سادات مدینه بود، و از شرفاء حسینی مدینه سید حسین جد پنجم آیت الله العظمی آقای میلانی است که به دعوت مؤمنین آذربایجان به آن منطقه هجرت کرد.

دانشمندانی که کتاب درباره ی شناسائی رجال و راویان حدیث نوشته اند، عبیدلی را ستوده و به أحادیث و نوشته های او اعتماد نموده اند، نجاشی و شیخ طوسی و اردبیلی و قهپائی و تستری درباره ی عبیدلی، جمله ی ذیل را نوشته اند « العالم الفاضل الصدوق روی عن الرضا عليه‌السلام ».

علامه ی مامقانی در دو کتاب رجال خود درباره ی عبیدلی می نویسند در (نتائج التنقیح) « ثقه علی الاظهر » و در (تنقیح المقال) « لا یقصر من التوثیق فلا بأس باعتباره توثیقاً... فالرجل حسن کالصحیح عند التحقیق ».

علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه درباره ی عبیدلی می نویسند: کان عالماً فاضلا ورعاً زاهداً نسابه فی عمده الطالب یقال: انه أول من جمع کتاباً فی نسب آل ابی طالب.

تألیفات عبیدلی 1 ـ نسب آل ابی طالب، 2 ـ کتاب مسجد النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، 3 ـ مناسک علی بن الحسین عليه‌السلام 4 ـ اخبار الزینبیات.

رجال النجاشی ص 344، فهرست شیخ طوسی صفحه ی 360، جامع الرواه اردبیلی ج 2 صفحه 327، مجمع الرجال القهپائی ج 6 صفحه ی 254، اعیان الشیعه ج 52 ص 13 موارد الاتحاف فی نقباء الاشراف ج 2 ص 216، الذریعه ج 1 ص 332 وج 2 ص 374 السیده زینب حسن قاسم ص 25، موجز من الحیاه العلمیه لآیه الله العظمی المیلانی، قاموس الرجال ج 9 ص 403 عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب ابن عنبه ص 331 ؛ عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب علی بن مهنا ص 296.

قبر زینب کبری عليها‌السلام در قاهره ی مصر

اهل بیت حضرت سیدالشهداء عليه‌السلام وارد مدینه شدند، مردم مدینه همانند روز وفات پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صدایشان به گریه بلند شد بازماندگان سه روز مجلس عزاداری برگزار نمودند حضرت زینب کبری عليها‌السلام برای بانوان مدینه داستان جانگداز کربلا و جنایات یزید را می فرمودند اخبار و گفته ها در مدینه منتشر شد، نماینده ی یزید (عمرو بن سعید) به شام گزارش داد، یزید در جواب نوشت « فرق بینها وبینهم » زینب کبری و هر زن هاشمیه که بخواهد با او باشد آنها را به مصر تبعید نما، عمرو بن سعید به حضرت زینب عليها‌السلام پیغام داد باید از مدینه خارج شوند!

حضرت زینب فرمودند خدا می داند به سر ما چه آمد و چگونه عزیزان ما شهید شدند. و ما را با چه وضع رقت بار و توهین آمیزی اسیر نموده و بر شترهای برهنه سوار کردند، دیگر از مدینه خارج نخواهیم شد اگرچه کشته شویم، با تصویب بنی هاشم اول زینب دختر عقیل (خواهر مسلم بن عقیل) خدمت حضرت زینب رفت و عرض کرد: دختر عمو ما ایمان به وعده ی خداوند متعال داریم که به ما وعده فرموده وارثان زمین ما خواهیم بود و خداوند متعال ستمکاران را به سزای اعمالشان می رساند.

آیا بیش از آنچه مصائب و داغ عزیزان دیدی می خواهی ببینی؟ بعد از گفتن آن جملات زن های بنی هاشم وارد خانه ی حضرت زینب کبری عليها‌السلام شدند و گفته ی زینب دختر عقیل را تأیید کردند و از باب مصلحت اندیشی گفتند صلاح این است از مدینه به شهری که أمن باشد هجرت فرمائید، حضرت زینب قبول فرمودند به مصر هجرت فرمایند.

امام صادق عليه‌السلام فرمودند هنگامی که عمه ام از مدینه خارج شد با او دو دختر جدم امام حسین عليه‌السلام فاطمه و سکینه بودند، چند روزی به آخر ماه رجب بود که وارد قاهره شدند.

سه شخصیّت مصر 1 ـ مسلم بن مخلد انصاری امیر مصر، 2 ـ عبدالله بن حارث 3 ـ ابو عمیره ی مزنی از طرف مردم مصر و جمعیت مستقبلین، مسلمه خیر مقدم و با گریه تسلیت گفت حضار گریه کردند حضرت زینب عليها‌السلام با دو چشم گریان فرمود: « هذا ما وعد الرحمن وصدق المرسلون» سپس به منزلی در محله ی حمراء نزول اجلال فرمودند و مدت یازده ماه و نیم در آن منزل تشریف داشتند از شدت تأثر مریضه شدند و شب یکشنبه 15 رجب سال 62 هجری از دنیا رفتند.

روز مرگ و شام هجران رازهم فرقی که بود = آن به آسانی سر آمد این به دشواری گذشت

جنازه ی حضرت زینب کبری عليها‌السلام را بعد از غسل و کفن برای نماز به مسجد جامع بردند پس از برگزاری نماز مردم قاهره بسیار تشییع باشکوهی نمودند، به حسب وصیت آن مظلومه در همان منزلی که تشریف داشتند به خاک سپرده شدند و همراهان به مدینه بازگشتند.

روزهای یکشنبه و روز وفات آن بانو 15 رجب جمعیت زیادی به زیارت آن بارگاه می روند و مجالسی درباره ی شخصیت و مصائب حضرت زینب عليها‌السلام برگزار می نمایند.

الزینبیات عبیدلی ص 18، السیده زینب حسن محمد قاسم ص 58، دائره المعارف بستانی ج 9 ص 355، دائره المعارف فرید و جدی ج 4 ص 798، تاج العروس ج 1 ص 290 (فرید و جدی و صاحب تاج در اسم اشتباه نموده اند) نهضه الحسین ص 97 ف مع الحسین فی نهضته ص 323، الاعلام زرکلی ج 3 ص 108، اعلام النساء ج 2 ص 99، السیده زینب بطله کربلا بنت الشاطی، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور ص 235، نور الابصار ص 216، اسعاف الراغبین ص 199 (در حاشیه نور الابصار). المجالس الحسینیه ص 106.

( پرسش شصت و دوّم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور مبارک حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی دام ظلّه

پس از عرض مراتب اخلاص از باب ( فاسئلوا أهل الذّکر ان کنتم لا تعلمون ) .

خواهشمندم برای اینجانب مرقوم فرمائید اقسام احتیاط را که در کتاب های فقهی آقایان علماء اشاره به آن می فرمایند.

« محمّد حسینی »

« بسمه تعالی وله الحمد »

جواب: احتیاط چند قسم است، 1 ـ گاهی احتیاط مقتضی فعل عملی است مثل آنکه حکم عملی مردّد باشد ما بین وجوب و غیر حرمت از استحباب یا اباحه یا کراهت، پس در این صورت مقتضای احتیاط به جا آوردن آن عمل است 2 ـ و گاهی احتیاط مقتضی ترک است مثل آنکه عمل مردد باشد ما بین حرام و غیر واجب 3 ـ و گاهی احتیاط مقتضی جمع است مثل آنکه نماز را هم قصر بخواند و هم تمام 4 ـ و گاهی مقتضی تکرار است مثل آنکه نداند امر فلانی شرط است یا مانع، پس باید یک مرتبه عمل را با آن امر به جا آورد و یک مرتبه بدون آن، و در مواردی که احتیاط ممکن نیست معیّن است اجتهاد یا تقلید، مثل دوران امر ما بین وجوب چیزی یا حرمت آن، یا شرطیّت چیزی و مانعیّت آن در عملی که قابل تکرار نیست و مثل مالی که مردّد باشد ما بین دو صغیر یا دو مجنون یا بین صغیر و مجنون و نحو اینها و تمیز دادن عامی موارد احتیاط را در بسیاری مقامات در نهایت صعوبت است زیرا که گاهی مختلف می شود به اختلاف حالات و کیفیّات، مثلاً جواز وضوء و غسل به آب مستعمل در رفع حدث اکبر که محلّ خلاف است و احوط ترک آن است لکن این در وقتی است که آب دیگر پاکیزه داشته باشد امّا اگر آب او منحصر باشد به آن و خاک تیمّم هم نداشته باشد احوط وضوء گرفتن به همان آب است در آخر وقت و بعد قضاء نمودن نماز است با وضوی کامل هر وقت میسور شد، چنانچه هرگاه خاک هم داشته باشد احوط جمع ما بین وضوء به آن آب و تیمّم است.

5 ـ و همچنین گاهی احتیاط از جهتی معارض می شود با احتیاط از جهت دیگر، مثل آنکه امر دائر شود بین اینکه احتیاط نماید و مقداری از نماز به خارج وقت بیفتد، و بین اینکه احتیاط ننماید و تمام نماز را در وقت به جا آورد، بلکه شاید مشقّت معرفت موارد احتیاط کمتر از زحمت اجتهاد نیست.

لهذا متعیّن است بر او در موارد بسیار اینکه تقلید نماید.

والله العالم سبحانه وتعالی

سیّد محمّد هادی الحسینی المیلانی