صد و ده پرسش

صد و ده پرسش0%

صد و ده پرسش نویسنده:
گروه: متون فقهی و رسائل

صد و ده پرسش

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید محمد علی حسینی میلانی
گروه: مشاهدات: 39301
دانلود: 4405

توضیحات:

صد و ده پرسش
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39301 / دانلود: 4405
اندازه اندازه اندازه
صد و ده پرسش

صد و ده پرسش

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

( پرسش بیستم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

محضر شریف حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیت الله آقای میلانی دام ظلّه العالی.

سلام علیکم: بعد از معذرت از مزاحمت اوقات شریف خواهشمندم اینجانب را روشن فرمائید در باره ی شیخ احمد احسائی و عقائد او در مباحث معاد و زنده بودن امام زمان عليه‌السلام .

1 ـ می گویند شیخ احمد احسائی عقیده به عودت جسم مثالی در روز قیامت را دارد، و معاد جسمانی را (بدن فعلی با وجود کثافاتی که از این دنیا عارض او می گردد) (1) با این خصوصیّت انکار دارد.

2 ـ می گویند عقیده دارد وجود امام زمان عليه‌السلام را در عالم مثال زنده می داند و عقیده بر ظهور آن امام را در همان عالم دارد نه در عالم طبیعی و ظاهری.

3 ـ می گویند بعضی از علماء شیخ احمد احسائی را در اواخر عمرش تکفیر نموده اند، آیا صحیح است؟ و به چه علّت او را تکفیر نموده اند؟ و آیا با تکفیر بعضی علماء او را، تقلید کردن از طائفه ای که خود را منتسب به او می دانند؟ مانند احقاقی ها که بنا به اظهار خودشان از پیروان حقیقی مکتب آن شیخ می باشند جایز است یا نه؟ محترماً متذکّر می گردد مدارک عقائد ایشان در سؤال 1 و 2 ـ در کتاب جوامع الکلم در قسمت رساله ی رشتیّه و رساله ی ملاّ محمّد حسین اناری کرمانی می باشد.

اراک ـ محمّد حدّادیان اسکوئی 12/9/48

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) منظور از کثافت در اصطلاح فلاسفه همانا جسم عنصری مادی است، و ظاهراً سؤال کننده بین این مفهوم و مفهوم کثافات به معنی آلودگی ها خلط نموده.

جواب: السلام علیکم، خداوند متعال نور هدایت و رسیدن به حقائق معارف دینی و مذهبی عنایت فرماید، چند جمله به طور اختصار گفته می شود و تفصیل جواب موکول به حضور نزد شخصی خبیر و بصیر است که به دلیل و برهان به عنایت و هدایت خداوندی بیان نماید.

1 ـ اعتقاد امری است اصولی نه حکم فرعی تقلیدی و مؤمن و کافر بودن اشخاص امری است تاریخی، انسان مسئول اعتقاد است نه مسئول تاریخ.

2 ـ بسیاری از مردم در اثر غلبه ی تاریکی وهم و خیال و نخواندن درس عقائد نزد

استاد از حقّ و حقیقت معارف دین و مذهب دور شده اند و از راه راست منحرف گشته اند و هرچه بیشتر رفته اند دورتر شده و انحراف بیشتر پیدا کرده اند.

3 ـ اعتقاد امامیّه ی اثنی عشریّه که به براهین و ادلّه ی قاطع و به برکت محکمات آیات و روایات ثابت است، این است که معاد جسمانی به حقیقت جسمیّت است نه آنکه مثالی و جسم برزخی و هور قلیائی است، که مثال جسم است نه جسم حقیقی.

4 ـ اعتقادمان دربارۀ حضرت ولیّ عصر عليه‌السلام امام زمان صلوات الله وسلامه علیه آن است که در عالم طبیعی مانند سایر مردم زنده هستند و زندگانی می کنند و از این عالم منتقل به عالم دیگر نشده اند و ظهورشان در این عالم طبیعی است که ظهور در مقابل خفاء است، نه انتقال از عالم مثال به عالم طبیعت، و گفتن اینکه آن بزرگوار در آخر غیبت صغری ـ عناصر بدن خود، هر کدام را به مرکزش سپرد، و به عالم مثال رفت که غیبت کبری شد عبارت اخری مردن و به برزخ رفتن است که بر خلاف فرموده ی پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و آل پیغمبر صلوات الله علیهم اجمعین است.

5 ـ بسیاری از گفته ها که در بعضی کتاب ها و نوشته ها است پیدا و روشن است که گوینده با موهومات خود بافته است نه آنکه حقیقت را با دلیل یافته است، از خداوند متعال باید مسئلت نمود که فکر صحیح و سالم و ادراک مستقیم بدهد.

6 ـ در امور اعتقادیّه جای آن نیست که شخص تقلید نماید و باید به دلیل و برهان تحصیل معرفت نمود، امّا در احکام فرعیّه می توان تقلید نمود از کسی که انسان یقین دارد به عقائد صحیحه داشتن او و به عدالت و اجتهاد او و اگر خود یقین ندارد باید دو نفر عادل اهل خبره شهادت بدهند و الاّ تقلید نمودن از مشکوک الحال جایز نیست و نتوان در پیشگاه الهی عذر آورد، به ظنّ و گمان و میل نفسانی نتوان رفتار نمود (1) .

ولا حول ولا قوّه الاّ بالله العلیّ العظیم ـ سیّد محمّد هادی الحسینی المیلانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) اصول عقائد شیخیه از این قرار است 1 ـ ائمه ی اثنا عشر یعنی علی با یازده فرزندانش مظاهر الهی و دارای نعوت و صفات الهی بوده اند. 2 ـ از آنجا که امام دوازدهم در سنه ی 260 از انظار غایب گردید و فقط در آخر الزمان ظهور خواهد کرد برای اینکه زمین را پر کند از قسط و عدل بعد از آنکه پر شده باشد از ظلم و جور و از آنجا که مؤمنین دائماً به هدایت و دلالت او محتاج می باشند و خداوند به مقتضای رحمت کامله ی خود باید رفع حوائج مردم را بنماید و امام غائب را در محل دسترس ایشان قرار دهد بناء علی هذه المقدمات همیشه باید ما بین مؤمنین یک نفر باشد که بلا واسطه با امام غایب اتصال و رابطه داشته واسطه ی فیض بین امام و امت باشد این چنین شخص را به اصطلاح ایشان (شیعه ی کامل) گویند ـ 3 ـ معاد جسمانی وجود ندارد و فقط چیزی که بعد از انحلال بدن عنصری از انسان باقی می ماند جسم لطیفی است که ایشان (جسم هور قلیائی) گویند بنابراین شیخیه فقط به چهار رکن از اصول دین معتقدند از این قرار، 1 ـ توحید، 2 ـ نبوت، 3 ـ امامت، 4 ـ اعتقاد به شیعه ی کامل، در صورتی که متشرعه یا بالاسری (یعنی شیعه ی متعارفی) به پنج اصل معتقدند از این قرار، 1 ـ توحید، 2 ـ عدل 3 ـ نبوت، 4 ـ امامت، 5 ـ معاد، شیخیه به اصل دوم و پنجم اعتراض کنند و گویند لغو است و غیر محتاج الیه، چه اعتقاد به خدا و رسول مستلزم است ضرورت اعتقاد به قرآن را به آنچه قرآن متضمن از صفات ثبوتیه و سلبیه ی خداوند و اقرار به معاد و غیر آن، و اگر بنا باشد عدل که یکی از صفات ثبوتیه ی خداوند است از اصول دین باشد چرا سائر صفات ثبوتیه از قبیل علم و قدرت و حکمت و غیرها از اصول دین نباشد، ولی خود شیخیه در عوض یک اصل دیگر که آن را رکن رابع خوانند در باب اعتقاد به شیعه ی کامل که واسطه ی دائمی فیض بین امام و امت است بر اصول دین افزوده اند، و شکی نیست که شیخ احمد احسائی و بعد از او حاج سید کاظم رشتی در نظر شیخیه (شیعه ی کامل) و واسطه ی فیض بوده اند بعد از فوت حاج سید کاظم رشتی در سنه ی 1259 ابتدا معلوم نبود که جانشین وی یعنی شیعه ی کامل بعد از او که خواهد بود ولی طولی نکشید که دو مدعی بر این مقام پیدا شد یکی حاج محمد کریم خان کرمانی که رئیس کل شیخیه ی متأخرین گردید و دیگر میرزا علی محمد شیرازی که خود را به لقب باب یعنی (در) می خواند، مفهوم و مقصود از این کلمه تقریباً همان معنی بود که از شیعه ی کامل اراده می شد.

(لغت نامه ی دهخدا ج 3 ص 1400)

و شیخ احمد احسائی ادعا می کرده، سمعت عن الصادق عليه‌السلام مشافهه یعنی شنیدم که دو لب امام صادق عليه‌السلام که چنین و چنان فرمود.

(دائره المعارف شیعه ص 681)

( پرسش بیست و یکم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سماحه آیت الله العظمی السیّد محمّد هادی المیلانی دام ظلّه الوارف.

السّلام علیکم وعلی من بحضرتکم. قال شیخنا النراقی فی (عوائد الأیّام):

كلّ ما يجب فيه على المستفتى السؤال، يجب على المفتى الجواب، على هذا بيّنوا لنا ما قال الشيخ المفيد (قدّه) في أجوبة المسائل السرويّة حيث سئل ما قولكم أدام الله تأييدكم في عذاب القبر وكيفيّته ومتى يكون؟ وهل تردّ الأرواح إلى الاجساد عند التّعذيب أم لا! وهل يكون العذاب في القبر أو يكون بين النفختين؟ وقال الشيخ المفيد في الجواب: الكلام في عذاب القبر طريقه السمع دون العقل وقد ورد عن الأئمّة عليهم السلام أنّهم قالوا: ليس يعذّب في القبر كلّ ميّت وإنّما يعذّب من جملتهم من محّض الكفر محضاً ولا ينعّم كلّ ماض لسبيله وإنّما ينعّم من محّض الايمان محضاً فامّا سوى هذين فانّه يلهى عنهم، وكذلك روي أنّه لا يسئل في قبره إلاّ هذان الصنفان وقد قال الله عزّ وجلّ ( النّار يعرضون عليها غدوّاً وعشيّا ويوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشدّ العذاب) وقال تعالى في قصّة الشهداء ( وَلاَ تَحْسَبَنّ الّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ ) فدلّ على أنّ العذاب والثواب يكون قبل يوم القيامة وبعده، والخبر وارد بأنّه يكون مع فراق الرّوح الجسد من الدّنيا، والرّوح هيهنا عبارة عن الجوهر الفعّال البسيط وليس بعبارة عن الحياة الّتي يصحّ معها العلم والقدرة لانّ هذه الحياة عرض لا يبقى ولا يصحّ الاعادة، فهذا ما عوّل عليه العقل وجاء به الخبر على ما بيّناه ـ انتهى.

سؤال 1 ـ در این زمینه که شیخ مفید (قدّه) می فرماید حیات که قدرت و حرکت به توسط او است از اعراض است و بقاء ندارد و قابل اعاده نیست، پس مواجهات بعد از مرگ از برزخ و قیام به توسط همان جوهر فعّال بسیط انجام می گیرد بدون روح حیوانی و حال آنکه قدرت و حرکت توسط همان روح است و کما کان فی الدّنیا ( يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنّهُمْ إِلَى‏ نُصُبٍ يُوفِضُونَ ) آیا خروج از قبور و رفتن به صحرای محشر و سایر مقامات بدون روح حیوانی چگونه صورت می گیرد؟ و همچنین حشر حیوانات که بعض آیات شریفه و روایات بر آن دلالت دارد چگونه است؟ با اینکه شیخ مفید (ره) می گویند روح حیوانی از بین می رود؟

سؤال 2 ـ روایات اصول کافی دلالت دارد به اینکه سؤال و عذاب و ثواب قبر و برزخ منحصر به کاملین در ایمان و کاملین در کفر است، باید بقیّه ی خلق که عدد آنها نسبت به عدد کاملین قابل مقایسه نیست، مهمل گذارده شوند و هر مقدار گناه هم در دنیا مرتکب شده باشند در برزخ راحت باشند، و نیز روایاتی وارد شده که خیرات و مبرّات برای اموات بنمائید، در این صورت آیا در غیر کاملین در ایمان خیرات بیهوده است؟

سؤال 3 ـ سؤال از مؤمنین (در قبر) اگر منحصر به کاملین در ایمان باشد مانند سلمان و اباذر چه نفعی در سؤال از آنها است؟ چون معلوم است آنها از عهده ی سؤال بر می آیند.

و نیز باید نفوس کثیره از انسان ها مهمل گذارده شوند و حال آنکه عبث و اهمال در فعل حقّ سبحانه و تعالی نیست.

یزد ـ سیّد هاشم طباطبائی

بسمه تعالی شأنه

جواب: پس از عرض سلام و تحیّت آنچه از مجموع آیات شریفه و اخبار مستفیضه بلکه متواتره که در احوال برزخ و قبر وارد شده این است که نفوس پس از مرگ باقی هستند و از عدّه ای از آنها از بعض معتقدات و بعض اعمال سؤال می شود و پس از آن تا روز قیامت یا متنعّم به جنّتی که در روایات از آن به جنّت ـ دنیوی تعبیر شده، و یا معاقب به ناری که از آن در روایات به نار دنیوی تعبیر شده می باشند، و عدّه ای دیگر از آنها مهمل گذارده می شوند تا روز قیامت به حساب و حالشان رسیدگی می شود، و این عدّه، مستضعفین و کسانی هستند که در اثر قصورشان حجّت بر آنها تمام نشده مانند مجانین و اطفال و بله و کسانی که دین حقّ به آنها نرسیده.

و نیز عدّه ای دیگر به سبب بعضی امور عارضی از سؤال و عقاب قبر و برزخ معاف می شوند مانند کسانی که از ظهر پنج شنبه تا آخر روز جمعه فوت نمایند و یا آنکه تلقین بر آنها خوانده شود و یا آنکه جریدتین در زیر بغل آنها گذارده شود. و مراد از ( من محّض الایمان محضاً ومن محّض الکفر محضاً ) که در روایات کافی وارد شده و شما ذکر کرده اید کسانی هستند که واجد شرائط تکلیف بوده و حجّت بر آنها تمام گشته، عدّه ای مؤمن و عدّه ای کافر شده اند نه آنکه کامل در ایمان و در اعلا درجه آن و یا کامل در کفر و در نهایت آن باشند تا وجودشان نادر و سؤال و عقاب و مثوبت در قبر و برزخ منحصر به عدّه ای قلیل باشد، و آیات کثیره و روایات عدیده که در این باب وارد شده حمل به مورد نادر و تخصیص به افراد شاذّ داده شود و بین محوضت ایمان و محوضت کفر توسّط بین آن دو می باشد و این معنای استضعاف و حال کسانی است که در اثر ضعف عقل و یا قصور دیگر، حجّت بر آنها تمام نشده باشد، بنابراین این دسته از روایات و بعضی روایات دیگر که دلالت بر نفی سؤال و عقاب در قبر و برزخ از بعضی اصناف دارد و آیات متعدّده و روایات عدیده را که به نحو اطلاق یا عموم دلالت بر سؤال و مثوبت و عقوبت در قبر و برزخ دارد تخصیص به غیر اصناف مذکوره می دهد. و مؤیّد این جمع روایتی است که کافی نقل کرده و ما پس از ذکر آیات و روایات که به آن اشاره شده نقل می نمائیم:

1 ـ آیه ی ( جَنّاتِ عَدْنٍ الّتِي وَعَدَ الرّحْمنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيّاً«61» لاّ يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلّا سَلاَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّاً ) (سوره ی مریم آیه ی 62 و 63).

فی تفسیر علیّ بن ابراهیم: ذلک فی جنّات الدّنیا قبل القیامه.

والدّلیل علی ذلک، قوله (بکره وعشیّاً) فالبکره والعشیّ لا تکونان فی الأخره فی جنّات الخلد وانّما تکون بالغداه والعشیّ فی جنّات الدّنیا. تنتقل الیها أرواح المؤمنین وتطلع فیها الشمس والقمر.

2 ـ آیه ی ( يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلّمُ نَفْسٌ إِلّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيّ وَسَعِيدٌ«105» فَأَمّا الّذِينَ شَقُوا فَفِي النّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ«106» خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السّماوَاتُ وَالْأَرْضُ ) الآیه. (هود آیه ی 105، 106، 107).

فی التفسیر المذکور، فهذا فی نار الدّنیا قبل القیامه، ( وَأَمّا الّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ ) الآیه فی التفسیر المذکور، یعنی جنّات الدّنیا الّتی تنتقل الیها أرواح المؤمنین ما دامت السّموات والأرض.

3 ـ آیه ی ( فَوَقَاهُ اللّهُ سَيّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ«45» النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدّ الْعَذَابِ ) فی التفسیر المذکور قال ذلک فی الدّنیا قبل القیامه وذلک أنّ فی القیامه لا یکون غدوّاً ولا عشیّاً لانّ الغدوّ والعشاء انّما یکونان من الشّمس والقمر، ولیس فی جنان الخلد ونیرانها شمس ولا قمر.

أمّا الرّوایات: قال رجل لابی عبد الله عليه‌السلام : ما تقول فی قول الله عزّوجلّ: (النّار یعرضون علیها غدوّاً و عشیّاً) فقال أبو عبد الله عليه‌السلام ما یقول النّاس فیها؟

فقال: یقولون: انّها فی نار الخلد ولا یعذّبون فی ما بین ذلک: فقال عليه‌السلام : فهم من السّعداء، فقیل له: جعلت فداک فکیف هذا؟ فقال انّما هذا فی الدّنیا، فأمّا فی نار الخلد فهو قوله تعالی ( وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدّ الْعَذَابِ ) (1).

و بدیهی است تخصیص مورد این آیات مانند عباد در سوره ی (مریم) و نفس به طور عموم در سوره ی (هود) و آل فرعون به نحو اطلاق در سوره ی (مؤمن) به کامل در ایمان و یا کامل در کفر تخصیص اکثری است، و أمّا تخصیص به مستضعفین و بعضی اصناف دیگر که ذکر شد جمع دلالی عرفی و بدون محذور است.

کافی (عدّه من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن الحسین بن علی عن أحمد بن عمر رفعه عن أبی عبد الله عليه‌السلام قال: قلت: انّ أخی ببغداد و أخاف أن یموت بها فقال عليه‌السلام ما یبالی حیث ما مات أما لا یبقی مؤمن فی شرق الأرض وغربها الاّ حشر الله روحه الی وادی السّلام، فقلت له: وأین وادی السّلام؟ قال: ظهر الکوفه أما انّی کانّی بهم حلق حلق قعود یتحدّثون) (2) .

و بدیهی است عموم ( لا یبقی مؤمن فی شرق الأرض وغربها ) آبی از تخصیص به کامل در ایمان است.

کافی (محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد بن عیسی عن أحمد بن محمّد عن عبدالرّحمان ابن حمّاد عن عمرو بن زید (قال: قلت لابی عبدالله عليه‌السلام : انّی سمعتک وأنت تقول کلّ شیعتنا فی الجنّه علی ما کان فیهم، قال عليه‌السلام : کلّهم والله فی الجنّه، قال: قلت: جعلت فداک انّ الذّنوب کثیره کبائر فقال عليه‌السلام امّا فی القیامه فکلّهم فی الجنّه بشفاعه النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم المطاع أو وصیّ النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ولکنّی والله أتخوّف علیکم فی البرزخ؟ قلت: وما البرزخ قال عليه‌السلام (3) : القبر منذ حین موته الی یوم القیامه).

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 522.

(2) فروع کافی ج 3 ص 243 باب فی ارواح المؤمنین.

(3) فروع کافی ج 3 ص 242.

این روایت صریح است در این که مؤمن غیر کامل که ارتکاب معاصی کبیره می نماید در برزخ مهمل نیست و معاقب می باشد.

وفی المحاسن، عن الحسن بن محبوب، عن ابراهیم بن اسحق الجازی، قال قلت لابی عبدالله عليه‌السلام : أین أرواح المؤمنین؟ فقال عليه‌السلام : أرواح المؤمنین فی حجرات فی الجنّه یأکلون من طعامها ویشربون من شرابها ویتزاورون فیها ویقولون: ربّنا أقم لنا السّاعه لتنجز لنا ما وعدتنا، قال: قلت: فاین أرواح الکفّار؟ فقال عليه‌السلام : فی حجرات فی النّار، یأکلون من طعامها ویشربون من شرابها ویتزاورون فیها ویقولون: ربّنا لا تقم لنا السّاعه، لتنجز لنا ما وعدتنا (1).
ــــــــــــــــ

(1) محاسن برقى ج 1 كتاب الصفوة باب 40 ارواح المؤمنين، حديث 165 صفحه ى 178.

عموم أرواح المؤمنین وأرواح الکفّار در این روایات و اباء آن از تخصیص به کامل در ایمان و کفر قابل انکار نیست و قس علیها سائر ما ورد من أنّ القبر امّا روضه من ریاض الجنه وامّا حفره من حفرات النّیران. و امثاله.

ذیلاً روایتی که شاهد بر جمع مذکور است نقل می شود:

عدّة من أصحابنا، عن احمد بن محمّد و سهل بن زياد ؛ وعليّ بن إبراهيم عن أبيه جميعاً عن ابن محبوب عن عليّ بن رئاب عن ضريس الكناسيّ، قال سألت أبا جعفر عليه‌السلام إنّ النّاس يذكرون إنّ فراتنا يخرج من الجنّة فكيف هو وهو يقبل من المغرب وتصبّ فيه العيون والاودية، قال: فقال أبو جعفر عليه‌السلام وأنا أسمع انّ لله جنّة خلقها الله في المغرب وماء فراتكم يخرج منها وإليها تخرج أرواح المؤمنين من حفرهم عند كلّ مساء فتسقط على ثمارها وتأكل منها وتتنعّم فيها وتتلاقى وتتعارف فإذا طلع الفجر هاجت من الجنّة فكانت في الهواء فيما بين السّماء والأرض، تطير ذاهبة وجائية وتعهد حفرها إذا طلعت الشّمس وتتلاقى في الهواء وتتعارف، قال: إنّ لله ناراً في المشرق خلقها ليسكنها أرواح الكفّار ويأكلون من زقّومها ويشربون من حميمها ليلهم فإذا طلع الفجر هاجت إلى واد باليمن يقال له: برهوت أشد حرّا من نيران الدّنيا كانوا فيها يتلاقون ويتعارفون فإذا كان المساء عادوا إلى النّار، فهم كذلك إلى يوم القيامة قال: قلت: أصلحك الله فما حال الموحّدين المقرّين بنبوّة محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من المسلمين المذنبين الّذين يموتون وليس لهم إمام ولا يعرفون ولا يتكم؟ فقال: أمّا هؤلاء فإنّهم في حفرتهم لا يخرجون منها فمن كان مهم له عمل صالح ولم يظهر منه عداوة فإنّه يخدّ له خدّ إلى الجنّة الّتي خلقها الله في المغرب فيدخل عليه منها الرّوح في حفرته إلى يوم القيامة فيلقى الله فيحاسبه بحسناته وسيّئاته فأما غلى الجنّة وإمّا إلى النّار فهؤلاء موقوفون لأمر الله، قال: وكذلك يفعل الله بالمستضعفين والله والاطفال وأولاد المسلمين الّذين لم يبلغوا الحلم، فأمّا النصّاب من أهل القبلة فانّهم يخدّ لهم خدّ إلى النّار الّتي خلقها الله في المشرق فيدخل عليهم منها اللّهب والشّرر والدّخان وفورة الحميم إلى يوم القيامة، ثمّ مصيرهم إلى الحميم ثمّ في الناّر يسجرون ثمّ قيل لهم: أينما كنتم تدعون من دون الله؟ أين إمامكم الّذي اتّخذتموه دون الامام الّذي جعله الله للناس إماماً (2) . .

ــــــــــــــــ

(2) فروغ کافی ج 3 ص 246.

دلالت این حدیث بر جمع ملاكور واضح و قابل انكار نيست .

کلام شیخ مفید أعلی الله مقامه الشریف که نقل کردید نیز حمل به معنای مذکور می شود چه ایشان عین عبارت روایات یعنی ( من محّض الایمان محضاً ومن محّض الکفر محضاً ) را نقل کرده و بلکه ذیل این موضوع از کلامش صریح است در اینکه از مؤمن محض کامل در ایمان کا نادراً موجود است اراده نکرده زیرا که آیه ی شریفه، ( وَلاَ تَحْسَبَنّ الّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبّهِمْ يُرْزَقُونَ ) را ذکر کرده و می فرماید: ( تدلّ علی أنّ العذاب والثواب یکون قبل یوم القیامه، وبعد ) .

و معلوم است تمام کسانی که در سبیل الله کشته شده اند کامل در ایمان نیستند، و امّا مورد عقاب و ثواب در عالم برزخ و قبر آیا روح است به قالب مثالی و یا بدن دنیوی؟ روایات دلالت بر اوّل دارد و ایشان هم معتقد به آن است.

پس از عبارتی که از او ذکر کردیم می فرماید: والخبر وارد بانّه یکون مع فراق الرّوح الجسد من الدّنیا والرّوح هاهنا عباره عن الجوهر الفعّال البسیط ولیس بعباره عن الحیاه الّتی تصحّ معها العلم والقدره، لأنّ هذه الحیاه عرض لا یبقی.

و مقصود ایشان (شیخ مفید) از نفی حیاتی که محقّق حسّ و حرکت است از روح جواب شبهه ای است که (در حیات شهداء پس از شهادت) نموده، و بیان نحوه حیاتی است که قرآن شریف نسبت به آنها داده که عبارت از حیات ذاتی است که عین جوهر روح انسانی است نه حیات عارضی که تعلّق به بدن مادّی انسان دارد. گرچه عبارت ایشان که این حیات را عرض دانسته خالی از اشکال نیست. چه اگر معنای اصطلاحی آن را که عبارت از حیات و مبدء درک و فعل است اراده کرده باشد عین نفس حیوانی است و لذا حیوان را به جوهر حسّاس فعّال تعریف نموده اند، و اگر روح بخاری را از آن اراده کرده باشد آن نیز جوهر است نه عرض گرچه از مفارقت روح حیوانی منحل می شود لذا می گوئیم شاید مرادش از عرض، عرضی بوده و حیات را نسبت به بدن داده که عرض او است نه روح که ذاتی او است و یا آنکه مرادش از عرض اصطلاح متکلمین از معتزله است که آنها حیات و علم و سایر صفات حقیقیّه را اعراض دانسته اند و لذا از حقّ سبحانه و تعالی تمام صفات حقیقیّه را سلب کرده و ذات او را نائب مناب آن صفات در ترتّب نتایج آنها بر ذات مقدّسش دانسته اند.

از آنچه بیان شد واضح گردید که مقصود مرحوم شیخ مفید (قده) از حیات که مصحّح علم و قدرت است حیات بدن مادّی است که نسبت به او عرض است و به موت زائل می شود، نه حیات نفس حیوانی که ذاتی او است و از او مفارقت نمی نماید و نیز معلوم شد مورد سؤال و تنعّمات و تألّمات را در عالم برزخ نفس انسانی با بدن مثالی می داند که مطابق با روایات است و امّا مورد جنّت و نار را پس از اقامه ی قیامت و تصفیه ی حساب نفس انسانی با همان بدن مادّی دنیوی می داند و فقط نواقص و کثافات بدن دنیوی را از او مسلوب می داند چه خوب بود قبل از اقدام به این سؤال رجوع به کتاب کلامی ایشان مانند شرح اعتقادات صدوق (ره) می نمودید. و قس علیه حشر الحیوانات.

و مسئله ی امتناع اعاده ی معدوم منافی با معاد جسمانی نیست، و نیز جواب سؤال ثانی و ثالث هم داده شد. زیرا روایات شریفه ی کافی مستضعفین را که نسبت به اصناف دیگر قلیل می باشند از سؤال و عذاب و ثواب قبر و برزخ معاف نموده، و این مطابق قواعد است چون هنوز حال آنها از ایمان و کفر پس از اتمام حجّت شدن بر آنها معلوم نیست و خداوند متعال می فرماید: ( لیهلک من هلک عن بیّنه ویحیی من حی عن بیّنه ) ، پس مراد از «من محّض الکفر» افراد نادره مانند ابوجهل و معاویه نیست و در سؤالب قبر، و سائر احوالی که پس از موت بر انسان وارد می شود و روایات شریفه ی وارده از اهل بیت علیهم صلوات الله دلالت بر آنها دارد مصالح و حکمی است و ممکن است یکی از آنها ترقّی و تعالی مقامات مؤمنین و پستی و تنزّل مراتب کفّار باشد.

والعلم عنده سبحانه وتعالی محمّد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش بیست و دوّم )

بسم الله الرحمن الرّحیم

حضرت مستطاب آیت الله العظمی آاقای میلانی دام ظلّه العالی.

به عرض عالی می رساند، اینجانب مدّتی است با شیخ محمّد مردوخ، پیشوای اهل تسنّن سنندج مکاتبه و بحثی دارم، اخیراً نامه ای به اینجانب نوشته فتوکپی آن را پیوست تقدیم می دارم، بدین وسیله از آن جناب کسب تکلیف نموده که جواب مردوخ را چگونه بنویسم. متّع الله المسلمین بطول بقائکم. 25 / شوال / 1389.

علی اکبر روحانی نیا

(نامه ی مردوخ)

جناب آقای شیخ علی اکبر روحانی نیا حفظه الله تعالی. اجتهاد در اسلام ممنوع است به دلیل آیه ی کریمه ی ( الیوم أکملت لکم دینکم ) آنهایی که قائل به اجتهاد هستند احاطه ی به احکام اسلام ندارند ؛ دو چیز دین پاک نبی را به باد داد، 1 ـ در سنّیان تشیّخ، 2 ـ و در شیعه اجتهاد. 29/9/1348

(الاحقر شیخ محمّد مردوخ)

(بسمه تعالی شأنه)

جواب: السّلام علیکم، از آقای مردوخ بپرسید اجتهاد یعنی چه؟ اگر معنای آن همان است که انسان به عقل و فکر خودش از روی ظنّ و استحسان و قیاس و تشبیه واقعه ای به واقعه ی دیگر حکم خدا و آئین اسلام را بگوید، البته دین پاک نبی را به باد داده است.

ولی شیعه از این رفتار و کردار بری است و کاملاً مخالفت دارد و شدیداً حرام و معصیت می داند، و اگر معنای اجتهاد جدّ و جهد نمودن در فهم و دانستن و به دست آوردن حکم خدا و آئین اسلام است از آیات و بیانات و احادیث وارده در تفسیر قرآن کریم و آنچه نبیّ اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است البته دین پاک نبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این ترتیب آباد می شود و پیروی از آئین اسلام به عمل می آید، ایشان چون در مکتب شیعه درس نخوانده و از مبانی و قواعد علماء شیعه خبر ندارد خیال می کند اجتهاد نزد شیعه به نحوی است که دیگران داشته اند (1) . والسّلام علی من اتّبع الهدی.

محمّد هادی الحسینی المیلانی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) اجتهاد لغه واصطلاحا، معنای عام اجتهاد: بذل قدرت و کوشش و وسع است برای به دست آوردن حکم شرعی، و مجتهد کسی است که دارای قوّه و نیروی اجتهاد باشد و بتواند احکام شرعیّه را از ادله ی آن استنباط نماید. و مجتهد دارای مراتبی است؛ معنای خاصّ اجتهاد: اظهار رأی مخالف احکام شارع، و اعتنا ننمودن به آن احکام، جمعی در صدر اول اسلام اجتهاد کردند و رأی به مصلحتی که در نظر داشتند مقدّم داشتند بر نصّ صریح قرآن و سنّت پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و با کمال جرأت دستور پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به میل خود تأویل کردند، عمر بن خطاب گفت دو چیز که در زمان پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلال بود من حرام کردم، کار اجتهاد تا اینجا رسید که ابو حنیفه چهار صد حدیث پیغمبر یا بیشتر را ردّ کرد و با دویست دستور پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخالفت نمود و گفت روایت خرافات است، با دم خنزیر روایت را پاک کن، و می گوید اگر پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا می دید بسیاری از فتاوای مرا می گرفت و عمل می کرد و آیا دین غیر از رأی نیکو است. (کفایه الاصول آیت الله خراسانی ج 2 ص 420، الاصول العامّه للفقه المقارن، سید محمد تقی حکیم ص 561، النص والاجتهاد، علامه شرف الدین، الامامه الکبری، علامه ی قزوینی ص 108 ـ ربیع الابرار زمخشری باب سادس ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی ج 13) تاریخ ابو حنیفه را نگارنده در ملحقات کتاب نوروز نوشته ام.

( پرسش بیست و سوّم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور محترم حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی دامت برکاته.

پس از عرض سلام خواهشمند است جواب سؤال های ذیل را مرقوم فرمائید.

یک : چرا مسلمان نباید با کلیمی و مسیحی دست بدهد؟ و مصافحه نماید؟ و اگر دست داد باید دست خود را آب بکشد، و چرا نباید با آنان هم غذا شود و یا با آنان ازدواج نماید؟ مگر حضرت موسی و حضرت عیسی عليهما‌السلام پیغمبران بر حقّ نبودند؟

دو : اینجانب دوستی ارمنی دارم، می خواهم به او ثابت نمایم که عیسی پسر خدا نیست و خدا نه فرزند دارد و نه پدر و مادری، قبول نمی کند و می گوید که عیسی عليه‌السلام نطفه ی خدا است که در شکم حضرت مریم عليها‌السلام پرورانده شده و نیز به او می گویم مگر حضرت آدم و حوّا از پدر و مادر زائیده شدند؟ در عین حال قبول نمی کند.

سه : انسان باید چه مقدار معلومات داشته باشد تا بتواند مانند جنابعالی جانشین و نائب امام عليه‌السلام شود؟ و باید چه ریاضت هایی را بکشد تا به آن مقام برسد؟

(مهدی منجّمی)

(بسمه تعالی شأنه)

جواب یک : حضرت موسی و حضرت عیسی عليهما‌السلام پیغمبر بر حقّ بودند و بعد از آنان حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز بر حقّ می باشند، ولی کلیمی و مسیحی انکار می کنند حضرت پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را و می گویند پیغمبر نیست پس بدین جهت است که نتوان دوستی نمود با کسانی که دشمن پیغمبر اسلام اند و دختر آنها را بر حسب قانون شرع می توان به ازدواج موقبت اختیار نمود ولی به پسر آنها نتوان دختر مسلمان را تزویج کرد، قانون دین اسلام این است، علاوه بر اینکه نتوان شرافت دختر مسلمان را زیر دست اجنبی قرار داد.

جواب دو : آن شخص خدا را نشناخته است، تصوّر و خیال می کند که خداوند متعال به قیاس و مانند خودش می باشد که مادّه و جسم دارد و مانند بشر و سایر حیوان ها نطفه دارد! نمی داند که خدای متعال هیچ گونه از صفات و کیفیت های مخلوقات را ندارد و او خالق و آفریننده ی مادیّات و مجرّدات می باشد، باری اگر به عقل و فکر صحیح مراجعه کند قضاوت خواهد نمود که آفریننده امکان ندارد مانند مخلوق خود باشد.

جواب سه : همان طور که دانشمندان بزرگ در علم های دیگر درس خواندند و زحمت کشیدند تا مثلاً کپلر و گالیله و اینشتاین و ادیسون شدند به همان طور باید درس خواند و زحمت کشید تا به حول و قوّه و به فضل خداوند متعال به جایی رسید، نصیحتاً به شما می گویم پیوسته به خداوند متعال ملتجی شوید و مسئلت نمائید. (المیلانی)