بیعت مردمی، ادامه راه پدر و توطئه دشمنان
پس از شهادت امیرمؤمنان، امام علیعليهالسلام
، حضرت امام حسنعليهالسلام
زمام امور امامت و رهبری امت اسلامی را به دست گرفت و مدت امامت آن حضرت، ده سال (از سال چهل تا پنجاه هجری قمری) ادامه یافت. در این مدت، حوادث تلخ و شیرین فراوانی رخ داد.
روز بیست و یکم ماه رمضان سال چهل هجری قمری، سراسر شهر کوفه، غرق در ماتم و عزای شهادت حضرت امیرمؤمنان، امام علی بن ابی طالبعليهالسلام
بود. و مردم، گروه گروه به محضر امام حسن مجتبیعليهالسلام
و برادران آن حضرت، برای عرض تسلیت، می آمدند.
امام حسنعليهالسلام
، در آن روز، در اجتماع مردم، خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای خداوندی فرمود: ای مردم! شب گذشته، مردی از دنیا رفت که، پیشینیان، بر او سبقت نگرفتند و آیندگان، به او، نرسند! او، پرچمدار رسول خداصلىاللهعليهوآله
بود، (در حالی) که جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او بودند.
او از میدان بر نمی گشت، مگر آنکه خداوند، پیروزی را نصیبش می ساخت. او در شبی وفات کرد، که یوشع بن نون، وصی موسیعليهالسلام
، وفات یافت. همان شبی که عیسیعليهالسلام
، در چنان شبی به آسمان رفت.
به خدا سوگند! او از درهم و دینار دنیا، جز هفتصد درهم، باقی نگذاشت. آن هم از سهمیه ی خودش بود، که می خواست با آن، خدمتگزاری، برای خانواده اش بخرد.
در این هنگام، بغض گلوی امام حسنعليهالسلام
را گرفت و آن حضرت، گریه کرد. مردم نیز از گریه ی آن حضرت، گریه کردند.
آنگاه، امام حسنعليهالسلام
، به معرفی خود پرداخت و بخشی از سوابق درخشان و فضایل خود را برشمرد و در پایان فرمود: من، از خاندانی هستم که خداوند در قرآن خود، دوستی آن خاندان و نیکی به آنها را واجب کرده است. آنجا که می فرماید:
(
قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا
)
.
یعنی: بگو: من، هیچ پاداشی را از شما - برای رسالتم - نمی خواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم و هر کس عمل نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم.
آنگاه آن حضرت فرمود: نیکی در این آیه، دوستی ما خاندان است.
سپس، آن حضرت نشست. در این هنگام، عبدالله بن عباس، پیش روی آن حضرت برخاست و خطاب به مردم، چنین گفت: ای مردم! این فرزند پیامبر شما و فرزند امامتان می باشد، پس با او بیعت کنید.
مردم، سخن عبدالله بن عباس را پذیرفته و گفتند: به راستی که چه اندازه حق او بر ما واجب است! و (چقدر) او در نزد ما، محبوب می باشد!
آنگاه، مردم با امام حسن مجتبیعليهالسلام
بیعت کردند.
به این ترتیب، امام حسنعليهالسلام
زمام امور رهبری امت اسلامی را به دست گرفت و کارگزاران خود را برای اجرای کارها، مشخص کرد و آنها را بر سر کارهایشان فرستاد و عبدالله بن عباس را هم حاکم بصره نمود و خود، به کار رهبری مشغول گردید
.
معاویه، دو نفر از جاسوسان خود را، برای ایجاد اغتشاش و اختلاف اندازی و اطلاع رسانی، به بصره و کوفه، فرستاد.
امام حسنعليهالسلام
، از این موضوع اطلاع یافت و فرمان داد که آن دو نفر را دستگیر کرده و گردن بزنند.
آنگاه، امام حسنعليهالسلام
برای معاویه نامه ای نوشت و در آن نامه، او را - در مورد فرستادن جاسوس ها - سرزنش و تهدید نمود.
معاویه، پاسخ امام حسنعليهالسلام
را داد.
سپس، بین امام حسنعليهالسلام
و معاویه، نامه های متعددی رد و بدل شد.
سرانجام، معاویه راه طغیان را در پیش گرفت و با سپاه مجهز خود، برای مخالفت و تجاوز به حکومت امام حسنعليهالسلام
، روانه ی عراق گردید
.
معاویه، برای رسیدن به این هدف خود، به بزرگترین جنایات و کشت و کشتارها دست زد و پس از شهادت امام علیعليهالسلام
و بیعت مردم عراق با امام حسنعليهالسلام
، تصمیم قاطع گرفت که به سرکشی خود ادامه دهد و از گسترش نفوذ قدرت امام حسن مجتبیعليهالسلام
، جلوگیری نماید.
طغیان و تجاوز معاویه، به جایی رسید که او افرادی را بصورت مخفی، به کوفه فرستاد، تا آنها در فرصت مناسب، امام حسن مجتبیعليهالسلام
را ترور کنند. آن
افراد، عبارت بودند از:
۱- عمرو بن حریث.
۲- اشعث بن قیس.
۳- حجر بن حارث.
۴- شبث بن ربعی.
معاویه، با هر یک از آنها، بصورت محرمانه، ملاقات کرد و به هر کدام از آنها به طور جداگانه، پیشنهاد کرد که: اگر (هر کدام از آنها) حسنعليهالسلام
را بکشد:
۱- من، دویست هزار درهم، به عنوان جایزه به او خواهم داد.
۲- او، به عنوان و مقام فرماندهی یکی از گردان های ارتش شام، خواهد رسید.
۳- من، یکی از دختران خود را به همسری او، در خواهم آورد.
آنها، پیشنهاد معاویه را پذیرفتند.
سپس، معاویه برای هر کدام از آنها، جاسوسی را گماشت تا آن جاسوس ها، کار آن چهار نفر را به صورت محرمانه، به معاویه گزارش دهند.
امام حسنعليهالسلام
، از این توطئه ی معاویه آگاه شد. از آن پس، آن حضرت همواره مراقب بود تا از ناحیه ی آن تروریست های پول پرست، آسیب نبیند؛ به همین دلیل، از زیر لباس خود، زره می پوشید.
یک بار، یکی از آنها، امام حسنعليهالسلام
را که مشغول نماز بود، هدف تیر خود قرار داد، ولی همان زره باعث شد که تیر کین او، به بدن مبارک آن حضرت، کارگر نشود
.