زهر کشنده، در میان ظرف شیر
جعده، دختر اشعث، همسر امام حسن مجتبیعليهالسلام
بود.
معاویه، یکصد هزار درهم برای جعده فرستاد و به وی پیغام داد که: اگر تو حسنعليهالسلام
را زهر بدهی، من تو را به همسری فرزندم یزید، در می آورم.
جعده، این پیشنهاد معاویه را قبول کرد و امام حسنعليهالسلام
را مسموم نمود. معاویه، سم آبکی را برای جعده فرستاد.
امام حسنعليهالسلام
، روزه بود و هوا هم گرم بود.
هنگام افطار، جعده، آن سم را در میان ظرف شیر ریخت و آن ظرف را نزد امام حسنعليهالسلام
گذاشت.
امام حسنعليهالسلام
، آن شیر را آشامید و همان دم، احساس مسمومیت کرد. آنگاه، امام حسنعليهالسلام
، به جعده فرمود: تو مرا کشتی، خدا تو را بکشد! سوگند به خدا! تو به آرزویت نمی رسی و خداوند، تو را رسوا خواهد کرد!
دو روز بعد از این مسمومیت، امام حسنعليهالسلام
، به شهادت رسید.
معاویه، درباره ی جعده به قول خود، وفا نکرد و او را همسر یزید نکرد.
جعده، پس از شهادت امام حسنعليهالسلام
، با مردی از خاندان طلحه، ازدواج کرد و از او دارای فرزندانی شد.
هرگاه، میان فرزندان جعده و سایر افراد قریش، نزاعی می شد، آنها به آنان می گفتند:
«يَا بَنِي مُسِمَّةِ اَلْأَزْوَاجِ
!»
یعنی: ای پسران آن زنی که شوهران (خود) را زهر می خوراند
.
در روایت (دیگری) آمده است که:
جعده، نزد معاویه آمد و گفت: تو، مرا همسر یزید گردان!
معاویه گفت: برو، دور شو! زنی که برای حسنعليهالسلام
شایسته نباشد، برای پسرم یزید نیز شایسته نخواهد بود!
عمرو بن اسحاق می گوید: من با امام حسن و امام حسینعليهماالسلام
، در خانه بودیم.
پس، امام حسنعليهالسلام
برای تطهیر، بیرون رفت و هنگام بازگشت از بیرون فرمود: بارها، مرا زهر دادند، ولی هیچگاه مانند اینبار نبود. همانا، پاره ای از جگرم افتاد و من با چوبی که همراهم بود، آن را حرکت دادم!
امام حسینعليهالسلام
فرمود: چه کسی تو را زهر داد؟
امام حسنعليهالسلام
فرمود: تو از آن کس (که مرا زهر داد) چه می خواهی؟ آیا تو می خواهی او را بکشی؟ اگر او آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بر او، بیش از (خشم و عذاب) تو (بر او) است و اگر او نباشد، که من دوست ندارم که فرد بی گناهی، به خاطر من، گرفتار گردد
.
در نقل دیگر، آمده است: حضرت امام جعفر صادقعليهالسلام
فرمود:
وقتی که امام حسینعليهالسلام
، به بالین برادر بزرگوارش (امام حسنعليهالسلام
) آمد و وضع برادر خود را مشاهده کرد، گریه کرد.
امام حسنعليهالسلام
فرمود: برادرم! چرا تو گریه می کنی؟!
امام حسینعليهالسلام
پاسخ داد: من چگونه گریه نکنم، در حالیکه می بینم تو را مسموم و مرا بی برادر کردند!
امام حسنعليهالسلام
فرمود: برادرم! اگر چه مرا با زهر مسموم کردند، ولی در عین حال، من آنچه را که (از آب، شیر، دوا و مانند اینها) بخواهم، در اینجا، آماده است. برادران و خواهران و بستگانم نیز، نزد من جمع هستند، ولی:
«لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ
صلىاللهعليهوآله
وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ
...»
یعنی: «ای اباعبدالله! هیچ روزی، به سختی روز شهادت تو نیست! به طوری که سی هزار نفر، در حالیکه خود را از امت جد ما و مسلمان می دانند، تو را محاصره کرده و به کشتن و ریختن خون تو، اقدام می نمایند. آنها حرمت تو را هتک می کنند و زن و بچه ی تو را اسیر کرده و اموال تو را، غارت نمایند. در این هنگام، لعنت خدا بر بنی امیه روا گردد.»
سپس، امام حسنعليهالسلام
خطاب به امام حسینعليهالسلام
، فرمود: برادرم! چگونگی شهادت تو، به قدری جانسوز است که:
«
وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ
».
یعنی: «و همه چیز (از آسمانی و زمینی)، بر تو گریه می کنند، حتی جانوران وحشی در بیابانها، و ماهی ها در دریاها»
«جُنَادَة بن امیه
» روایت می کند:
در آن بیماری که امام حسنعليهالسلام
بر اثر آن به شهادت رسید، من به عیادت آن حضرت رفته، دیدم که تشتی در نزد آن حضرت است و خون گلوی آن حضرت، در آن تشت می ریخت، در حالیکه لخته های جگر آن حضرت، در آن بود!
من به آن حضرت عرض کردم: ای مولای من! چرا خود را معالجه نمی کنی؟!
امام حسن مجتبیعليهالسلام
فرمود: ای بنده ی خدا! مرگ را به چه چیز معالجه کنم؟!
سپس، من به امام حسنعليهالسلام
عرض کردم: مرا موعظه ای بفرمائید!
امام حسنعليهالسلام
به من فرمود:
«اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ! وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ! وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُكَ
!...»
یعنی: «ای جناده! آماده ی سفر آخرت خود باش!
و پیش از پایان عمر خود، توشه ی سفر آخرت خود را بدست آور!
و بدان که تو در جستجوی دنیا بوده و مرگ نیز در جستجوی تو می باشد! و هیچگاه امروز، غم و اندوه فردا را - که هنوز نیامده است - نخور!» «جُنَادَة
» می گوید:
ناگاه دیدم امام حسینعليهالسلام
، وارد حجره شد، در حالیکه رنگ امام حسنعليهالسلام
زرد شده بود و نفسش، قطع می شد!
امام حسینعليهالسلام
، خود را به روی بدن برادر خود انداخته، سر و چشم امام حسنعليهالسلام
را بوسیده و نزد آن حضرت نشست و آن دو بزرگوار، ساعتی به یکدیگر، راز گفتند
.
حکیم متأله و فقیه متعهد، جناب آیت الله شیخ محمد حسین غروی کمپانی اصفهانی (رحمة الله علیه) درباره ی مظلومیت حضرت امام حسن مجتبیعليهالسلام
، اینچنین مرثیه سرایی نموده است:
«هرگز کسی دچار محن، چون حسن نشد
|
|
ور شد، دچار آن همه رنج و محن نشد
|
یوسف، اگر چه از پدر پیر دور ماند
|
|
لیکن غریب و بی همه کس در وطن، نشد
|
جز غم، نصیب آن دل والاگهر نبود
|
|
جز زهر، بهر آن لب شکر شکن، نشد»
|
***
از دوست آنچه دید، ز دشمن روا نبود
|
|
جز صبر، دردهای دلش را دوا نبود
|
هرگز دلی ز غم، چو دل مجتبی نسوخت
|
|
ور سوخت ز اجنبی، دگر از آشنا نسوخت
|
خونابه ی غم از جگر، اندر پیاله ریخت
|
|
یا غنچه ی دل از دهن شاخه لاله ریخت
|
آن سروری، که صاحب بیت الحرام بود
|
|
بیت الحرام، بهر چه بر وی حرام بود؟
|