فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق0%

فرهنگ اخلاق نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ اخلاق

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 12893
دانلود: 1909

توضیحات:

فرهنگ اخلاق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12893 / دانلود: 1909
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

رکود

الف) عوامل درونی رکود

اشاره

اینک ضروری است ولو به طور اختصار به اصلی ترین عواملی که حرکت معنوی و سیر روحانی را دستخوش رکود یا بازگشت می سازد اشاره ای داشته باشیم.

گرچه علل زیادی می تواند در سهل انگاشتن امر سلوک یا رکود و توقف و حتّی بازگشت - از مسیری که برای پیمودن آن متحمّل زحمات فراوانی شده ایم - دخیل باشد، لیکن سبب اصلی این امر را می توان در چند عامل بازدارنده ریشه یابی کرد:

1 - جهل

جهل و نادانی نسبت به صفات ناستوده و ناخالصی ها، غفلت از اهداف بلند انسانی و قابلیت ها، و بی خبری از حقایق و ارزش ها که بزرگ ترین نوع ناآگاهی و از زشت ترین صفات ناپسند محسوب می گردد، از اصلی ترین عوامل رکود و توقّف نسبت به مسأله خود سازی و تهذیب است که آدمی را به گونه ای وحشتناک در ظلمت نفس و تیرگی طبیعت فرو برده، و از هر گونه حرکت معنوی و تحوّل در امر سیر روحانی باز می دارد.

امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْجَهْلُ بِالْفَضائِلِ مِنْ أَقْبَحِ الرَّذائِلِ. ». ( 503 )

«بی خبری از فضیلت های انسانی از زشت ترین صفات ناپسند و ناستوده است. ».

«أَعْظَمُ الْجَهْلِ جَهْلُ الْإِنْسانِ أَمْرَ نَفْسِهِ». ( 504 )

«بزرگ ترین نادانی، بی خبری آدمی از کار خویشتن است».

«لا تَجْهَلْ نَفْسَکَ فَإِنَّ الْجاهِلَ بِمَعْرِفَةِ نَفْسِهِ جاهِلٌ بِکُلِ  شَی ءٍ». ( 505 )

«به نفس خویش جاهل مباش! زیرا کسی که نفس خود را نشناسد به همه چیز نادان است».

و در واقع همین جهل است که راه هر خیر و نیکی را بر آدمی مسدود ساخته، او را در ظلمت نفس و طبیعت فرو برده و از صلاح و رستگاری محروم می سازد.

هم آن حضرت فرموده اند:

«لَوْلا خَمْسُ خِصالٍ لَصارَ النَّاسُ کُلُّهُمْ صالِحِینَ: اَوَّلُهَا الْقَناعَةُ بِالْجَهْلِ. وَ الْحِرْصُ عَلَی الدُّنْیا، وَ الشُّحُّ بِالْفَضْلِ، وَ الرِّیا فِی الْعَمَلِ، وَ الْإِعْجابُ بِالرَّأْی». ( 506 )

«اگر پنج خصلت نبود، همه مردم شایسته و درست کردار و از صلحا می شدند: نخستین آنها (یا ریشه آنها) قانع شدن به جهل و نادانی است. و (چهار خصلت دیگر:) حرص بر دنیا، بخل ورزیدن به چیزهای زاید و اضافی خود، ریا در کارها، و به رأی خویش بالیدن و خود محوری است».

2 - حبّ نفس

انسان به اقتضای خود دوستی همواره خود را از هر گونه عیب و نقص مبرّا دانسته، ضعف ها و لغزش هایی را که قادر به کتمان آنها نیست و از چشم دیگران مخفی نمی ماند نیز توجیه کرده، خود را از آنها تبرئه می نماید.

گرچه در مقام ادّعا خصوصاً هنگامی که در محافل و نشست های علمی دست روی نقطه ضعف ها و عیوبِ فراگیر انسانی گذارده می شود، از اعتراف به آن اِبایی نداشته، به صورت کلّی خود را از هیچ ضعف و نقص و عیبی عاری نمی داند، و حتّی چنین وانمود می کند که در صدد رفع عیب های خویش است، لیکن به خوبی روشن است تا هنگامی که این چنین خوش بینانه به خویش می نگرد هرگز توفیق اصلاح خود را نیافته، گامی در جهت نیل به کمالات بر نخواهد داشت.

بلکه می توان گفت: کسی که عیب و نقص های اساسی خود را نمی بیند و خویشتن را انسانی کامل و عاری از ضعف و عیب می پندارد - و در واقع از بدیهی ترین واقعیات موجود در خود چشم پوشی می کند - به وسیله این پندار نادرست با یک احساس استغنا و بی نیازی کاذب، راه هر گونه اصلاح جدّی و سازندگی اصولی را بر خود مسدود می سازد.

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد بسیار نادرند افرادی که صادقانه و مشتاقانه در صدد شناخت عیب های درونی خویش برآمده و برای یک خانه تکانی عمیق و تزکیه حقیقی اقدامی جدّی به عمل آورند.

اغلبِ کسانی هم که ظاهراً در مسیر کمالات معنوی گام بر می دارند، به تزکیه صوری و تقوای ظاهری اکتفا کرده و فکری اساسی و اقدامی جدّی برای پاک سازی ناخالصی های درونی نکرده اند. لذا نوعاً پس از مدّت ها تلاش و فعالیت در این مسیر غافل گیر شده، نه تنها قادر به نگهداری دستاوردهای گذشته نیستند، بلکه به کلّی از مسیر خارج شده و حتی نسبت به کسانی که در مقام اصلاح خویش اند - و بسا نسبت به اصل حقایق! - موضعی خصمانه در پیش می گیرند.

این ها و جز این ها هشدارهای تکان دهنده ای است به کسانی که به سعادت و کمال خویش می اندیشند و نسبت به سرنوشت خود احساس مسئولیت می نمایند، تا بیش از این در صدد فریب خود و اِغفال دیگران - که واقعیات را تغییر نمی دهد و سودی عاید آنها نمی گرداند - نباشند و به تحلیلی اساسی از احوال درونی خود روی آورند.

حبّ نفس، تکبّر، خودخواهی، خود پسندی، و خوش بینی بیش از اندازه به خود، حجاب سنگین عقل آدمی گشته، باعث می شود خصلت های ناستوده و انحرافات و کاستی های معنوی را در خویش ندیده یا آنها را توجیه نماید و به جای آنکه خود را مورد سرزنش قرار داده، در صدد اصلاح خویش برآید، حفظ شرایط و موقعیت موجود را واجب و ترک آن را معصیت انگارد! و بسا زشت ترین کارها را عملی بسیار زیبا و ستوده پنداشته، با خرسندی و رضایت کامل در مقام تکرار آن باشد!

( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً ا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً ) . ( 507 )

«بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه افرادی هستند؟ آنان که تلاش هایشان در زندگی دنیا به هدر رفته، با این حال می پندارند کار نیک انجام می دهند. ».

( أَ فَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً... ) . ( 508 )

«آیا کسی که زشتی کردارش بر او آراسته گشته و آن را نیک می بیند (همانند واقع بینان است؟) ».

آری، گره کور و درد بی درمان که پشتِ بندگان خدا را خمیده، و گام های همیشه استوار آنان را در مسیر ارشاد خلق سست ساخته، جهل و نادانی است، و از عوامل اصلی انحرافات و لغزش های آدمی و آنچه که وی را به طور جدّی از پرداختن به خودشناسی، خودسازی، و اصلاح خویش باز می دارد، خود دوستی و علاقه نادرست به خویشتن است.

3 - حبّ دنیا

اشاره

انسان در طبیعت زندگی می کند. به متاع دنیا و مظاهر آن نیازمند است. مشتهیات خود را در آن می یابد و از مواهب آن بهره مند گشته، لذّت می برد.

هیچ کس نمی تواند بدون بهره مندی از متاع دنیا زندگی کند. اولیای دین، پویندگان راه حقیقت، جویندگان کمالات روحانی و واجدین مقامات انسانی با بهره گیری از مواهب همین دنیا، عمر پر برکت خویش را سپری کرده اند.

دنیا محل تربیت، جایگاه تحصیل کمالات معنوی، و مدرسه انسان سازی است. زمینه دستیابی به مقامات عالی انسانی در تجارتخانه دنیا فراهم می گردد. دنیا پل، مزرعه، و گذرگاه آخرت است.

حضرت رضا عليه‌السلام فرموده اند:

«... لا یفُوتَنَّکُمْ خَیرَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْآخِرَةَ لا تُلْحَقُ وَ لا تُنالُ إِلّا بِالدُّنْیا». ( 509 )

« (به هوش باشید!) خیر دنیا از دستتان نرود! زیرا نیل به آخرت و دستیابی به (مواهبِ) آن جز به وسیله دنیا میسّر نمی گردد. ».

حضرت علی عليه‌السلام نیز هنگامی که شنیدند مردی دنیا را نکوهش می کند، فرمودند:

«إِنَّ الدُّنْیا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها وَ دارُ عافِیةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها وَ دارُ غِنی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها وَ دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلّی مَلائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْی اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیاءِ اللَّهِ، اِکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ... ». ( 510 )

«بی تردید دنیا سرای راستی است برای کسی که آن را باور دارد، و خانه عافیت است برای آنکه از آن توشه بردارد، و سرای اندرز است برای کسی که از آن پند گیرد؛ جایگاه عبادت و بندگی دوستان خدا، محل نماز گزاردن فرشتگان الهی، جای فرود آمدن وحی خداوند و تجارتخانه اولیای خداست که در آن از فیض رحمت بهره مند گشته و بهشت را غنیمت برند.

امام باقر عليه‌السلام هم در تفسیر آیه شریفه «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ». ( 511 ) دنیا را سرای نیکوی پرهیزکاران دانسته اند. ( 512 )

با این همه، اولیای دین، صاحبان کمال و جمیع اهل فضیلت و معنا اتّفاق نظر دارند که ریشه همه مفاسد و تیره روزی ها و منشأ همه گناهان و بدبختی ها حبّ دنیاست! و آدمی به همان نسبت که به دنیا روی آورد به آخرت پشت کرده و از معنویات فاصله می گیرد. از اینرو پیوسته وی را از دنیا پرهیز داده، هلاکت و شقاوت او را در دل سپردن به دنیا معرفی کرده اند!

مذمّت دنیا تا این پایه، و پرهیز از آن تا این حدّ، و هشدارهای تکان دهنده درباره غرور و فریب دنیا و ناپایداری و بی وفایی آن تا این اندازه، یک امر تصادفی نیست، همچنان که از نگرشی خصمانه و غیر واقع بینانه به مظاهر زیبای طبیعت سرچشمه نمی گیرد.

تردیدی نیست که انسان نباید بلکه نمی تواند جمیع پیوندهای خویش را از دنیا بریده و نسبت به جهانِ پیرامون خود بیگانه باشد. نه جهان بیهوده آفریده شده، و نه انسان به خطا گام بر عرصه دنیا نهاده، و نه کشش های طبیعی از اموری است که می توان آنها را نادیده انگاشت.

جاذبه های دنیا و میل آدمی به آن که یک کشش طبیعی است، مانند سایر تمایلات فطری و استعدادهای درونی، به خودی خود دارای ارزش مثبت یا منفی نبوده، نقص یا مزیتی را برای او به وجود نمی آورد.

آنچه که آنها را از رنگ و بو و ارزش مثبت یا منفی برخوردار می سازد، هدفی است که در مسیر آن به کار گرفته می شود، و انگیزه ای است که آدمی به تحریک آن در صدد بهره وری از آنها بر می آید.

امام سجّاد عليه‌السلام فرموده اند:

«... اَلدُّنْیا دُنْیاءَانِ: دُنْیا بَلاغٍ وَ دُنْیا مَلْعُونَةٍ. ». ( 513 )

«دنیا دو گونه است: دنیای رساننده ( 514 ) (که آدمی از طریق آن به هدف مطلوب خویش نائل می گردد) و دنیای ملعونه (که غفلت زاست و زاید بر نیاز، و آدمی را از وصول به اهداف عالی انسانی باز می دارد.) ».

بنا بر این اگر دنیا را سرای عافیت، محل اندرز، جایگاه بندگی و تجارتخانه اولیای خدا معرفی می کنند، به اعتبار هدف عالی و انگیزه متعالی کسانی است که آن را مزرعه آخرت، پلی برای عبور، و وسیله ای برای سعادت و نیک بختی قرار داده و در آن، عمر گرانمایه خویش را در راه خشنودی خدا و کسب کمالات معنوی و مقامات انسانی صرف می نمایند.

هنگامی هم که دنیا را دار غرور، و زندگی دنیا را بازی و سرگرمی و فخر فروشی و افزون طلبی معرفی کرده، و دلبستگی به آن را ریشه همه مفاسد و منشأ جمیع گناهان ارزیابی می کنند، به لحاظ ناهمگامی با نظام آفرینش، فراموش کردن اهداف بلند انسانی، باز ایستادن از حرکت و پرواز، و همگامی با خواسته های حیوانی کسانی است که تمام همّت خویش را برای به چنگ آوردن متاع ناچیز دنیا به کار گرفته، خدا، معنویت و عالم آخرت را از یاد برده، خویشتن را به واسطه وابستگی اسارت آمیز به لذّت های دنیوی و مشتهیات حیوانی و پیروی از هواهای نفسانی تا حدّ یک حیوان بلکه پایین تر از آن تنزّل داده و از سعادت ابدی محروم ساخته اند.

آری، هشدارهای مکرّر پیشوایان دین خصوصاً مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام نسبت به حبّ دنیا و وابستگی و دلبستگی به مظاهر فریبنده آن ناشی از خطرات عظیمی است که همواره جهان بشریت را مورد تهدید جدّی قرار داده و آن بزرگواران به نیکی آن را احساس می کرده اند.

پیامبران الهی و اوصیای بزرگ آنان، ارزش های جهان را از اعتبار ساقط نکرده اند. بلکه در پرتو تعالیم آسمانی و مکتب وحی، با هدف تکریم انسان و ارج نهادن به ارزش های والای انسانی، دنیا را برای انسان - نه انسان را برای دنیا - خواسته اند.

از اینرو همواره کوشیده اند تا با ارائه برنامه های واقع بینانه و سازنده، پیروان خود را در مسیر ارضای صحیح کشش های فطری و امیال طبیعی قرار داده، راه درستِ بهره وری از مواهب موجود در عالم طبیعت را به آنان بیاموزند تا در دنیا آسوده و در آخرت سعادتمند باشند.

باید با جهت مند کردن بهره وری در مسیر اهداف و مصالحی که نعمت های الهی برای آن خلق شده، و با انگیزه ای پاک و متعالی در صدد احیای ارزش های حقیقی آنها برآمده، از ضایع شدن آنها به شدّت جلوگیری نمود و از این طریق به عالی ترین شکل مطلوب از نیروها، قابلیت ها و مواهب موجود در انسان و طبیعت بهره مند گردید.

امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام در تفسیر آیه: ( وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا ) . ( 515 ) می فرمایند:

«لا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبابَکَ وَ نَشاطَکَ [و غناک]أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ». ( 516 )

«سلامتی، نیرو، فراغت، جوانی، نشاط و بی نیازی خود را از یاد مبر تا (سعادتِ) آخرت را با آنها به دست آوری. ».

علامه بزرگوار مرحوم مجلسی می فرماید:

«بنا بر آنچه که از مجموع آیات و روایات استفاده می شود، دنیای مذموم عبارت از اموری است که انسان را از فرمان خداوند، دوستی او و تحصیل آخرت باز دارد. بنا بر این دنیا و آخرت با هم متقابل اند. هرچه باعث خشنودی خدای متعال و قرب به او شود آخرت است، گرچه به ظاهر از امور دنیوی باشد. مثل تجارت، صنعت و زراعت که مقصود از آنها تحصیل معیشت خانواده می باشد - زیرا خدا به آن فرمان داده است - و (یا مقصود از آنها) صرف کردن در کارهای نیک، کمک به نیازمندان، پرداخت صدقات، بازداشتن خود از تکدّی و امثال این هاست، که همگی از امور اخروی است گرچه مردم آنها را از امور دنیوی به حساب می آورند. ( 517 )

در واقع، آنچه مذموم است وابستگی، دلدادگی و دلبستگی به مظاهر جهان مادی و فراموش کردن مقصد نهایی است که حرکت را به توقّف، تلاش را به در جا زدن، و آزادگی و آزادی را به ذلّت و اسارت مبدّل گردانده، و نابودی و پایمال شدن ارزش های عالی انسانی را به ارمغان می آورد!

امّا اگر کسی در این جهان زندگی کند، از مواهب مادی و معنوی آن با انگیزه رفع نیازهای انسانی خویش به قدر کفاف بهره برگیرد، فریفته جاه و مقام و دارایی نگردد، دنیا را برای دنیا نخواهد، رابطه خود را با دنیا از نوع رابطه کشاورز با مزرعه و تاجر با بازار تجارت به حساب آورده و همچنان که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند: «دنیا را مزرعه آخرت» بداند، ( 518 ) در حقیقت طالب آخرت است نه جستجوگر دنیا.

چنین کسی بر فرض هم که بهره ای بیش از نیاز از دنیا داشته باشد، به آن دل نمی بندد و آن را در راه خشنودی خدای متعال و قرب بیشتر به ساحت اقدس حضرت حقّ هزینه می نماید.

با عنایت به همین روش و روی کرد است که گفته اند: میزان ارزیابی افراد در گرایش به دنیا یا پرهیز از آن، داشتن یا نداشتن مال و منال نیست، دل بستن و دل نبستن است. لذا ممکن است کسی در عین برخورداری فراوان از مال و منال دنیا، اهل دنیا نباشد، و بسا فردی از دنیا جز آه در اختیار نداشته باشد ولی شیفته دنیا و اهل آن به حساب آید!

چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن

نی لباس و لقمه و فرزند وزن

دوستی دنیا با محبّت خدای متعال جمع نمی گردد. کسی که به دنیا دل می بندد، حرم امن الهی را به خانه نا امن شیاطین مبدّل ساخته، فراغت، آسایش و امنیت زندگی را از دست می دهد، و ضمن آنکه خود را از کمالات انسانی و نعمت های سرشار معنوی محروم می سازد، زیان جبران ناپذیر دوری از همجواری با دوستان و اولیای خدا، و خسارت بزرگ محرومیت از فیوضات عظیم اخروی گریبان گیر او خواهد گشت.

حضرت عیسی عليه‌السلام می فرماید:

«قَسْوَةُ الْقُلُوبِ مِنْ جَفْوَةِ الْعُیونِ وَ جَفْوَةُ الْعُیونِ مِنْ کَثْرَةِ الذُّنُوبِ وَ کَثْرَةُ الذُّنُوبِ مِنْ حُبِ  الدُّنْیا وَ حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِ  خَطِیئَةٍ. ». ( 519 )

«قساوت قلب ها از خشکی دیدگان سرچشمه می گیرد و خشک شدن چشم ها به خاطر زیادی گناهان است. فراوانی گناهان نیز ریشه در دوستی دنیا دارد و محبت دنیا سرچشمه و ریشه همه خطاهاست. ».

بی تردید بسیاری از مظاهر زندگی دنیا غرورآمیز و غفلت زا است. هر گامی که در جهت دنیا برداشته می شود، به همان نسبت پرده های غرور و غفلت آدمی استحکام می یابد. و هر قدمی که در مسیر اندوختن مال و منال دنیا و محبّت به مظاهر فریبنده آن بر زمین نهاده می شود، به همان نسبت انسان به عوارض شوم و مفاسد نکبت بار آن نزدیک تر خواهد گشت.

کدام بی عدالتی است که از محبّت دنیا سرچشمه نمی گیرد؟ و کدام ستمی است که ریشه در دوستی دنیا نداشته باشد؟ ما در زندگی خود و دیگران بارها این واقعیت محسوس را آزموده ایم، خصوصاً هنگامی که علل جنگ ها، خونریزی ها، فتنه ها، فسادها، ستم ها و بی عدالتی ها را مورد مطالعه قرار دهیم به روشنی ردّ پای حبّ دنیا و شیفتگان دنیا را در آنها مشاهده می نماییم.

هنگامی که محبّت دنیا مملکت دل را تسخیر نماید، پرده های جهل و غرور و غفلت آن چنان بر قلب و اندیشه آدمی سایه می افکند که کمترین نشانه ای از هشیاری و بیداری - که از طبیعی ترین صفات انسانی است - در او نمانده، جز از دنیا از همه چیز غافل خواهد شد! نه از ایمان و آخرت در وجود او اثری ظاهر می گردد، و نه از عواطف انسانی در قلب وی خبری می ماند؛ بلکه حتی کمترین تلاش جهت حفظ مصالح بشری و پاسداری از سلامتی خویش نیز از او دیده نخواهد شد!

مرحوم صدوق - رضوان اللَّه علیه - در کتاب گرانقدر «کمال الدین» ضمن حدیث شریف «بلوهر و یوذاسف» - که داستان هدایت معجز آسای یک شاهزاده توسّط یکی از بندگان خدا، و مشتمل بر پندها، نکته ها، ظرایف و مَثَل های فراوان است، و اثر شگفت انگیز مطالعه آن، در دل کَندن از دنیا و مظاهر آن بسیار چشم گیر است - مَثَل زیبایی برای محبّت دنیا و غفلت حاصل از آن نقل فرموده که ذکر خلاصه ای از آن خالی از لطف نیست:

«آورده اند که فیلی مست در پی مردی افتاده، او را تعقیب می نمود. آن مرد هراسان از این سو به آن سو گریخته ناگزیر خود را داخل چاهی بیاویخت و به دو شاخه که از دیوار چاه روییده بود چنگ زده، پای در درون سوراخ هایی کرد که مارهایی چند در آن خزیده بودند. ناگهان چشمش به دو موش بزرگ سفید و سیاه افتاد که به کندن ریشه های آن دو شاخه مشغول بودند. به عمق چاه نظر افکند اژدهایی دهان گشوده را یافت که برای فرو بلعیدن او انتظار می کشد! چون سر بلند کرد، اندک عسلی که بر سر آن دو شاخه آغشته بود توجّه او را به خود جلب نمود!

از اژدها و مارها و موش ها و خطرات آن که لحظه به لحظه او را به کام مرگ می کشید غافل گشته، به لیسیدن عسل و شیرینی آن مشغول گردید! ». ( 520 )

ای عزیز! این چاه مَثَلی است برای دنیا که از انواع و اقسام آفت و بلا و مصیبت و گرفتاری آکنده است. موش های شب و روز به سرعت از عمر انسان می کاهند. و اخلاط چهارگانه که چون مارهای کشنده وقتی به هیجان آیند، آدمی را از پای در خواهند آورد. اژدها نیز مثلی است برای مرگ که هر دم به انتظار من و تو است. و امان از عسل! و لذّت ها و شهوت ها و نعمت ها و عیش دنیا که تا چه حدّ غفلت زاست و تا کجا آدمی را فریفته خویش ساخته است.

ایمانی محکم، رأی و اندیشه ای استوار، و همّتی مردانه می طلبد تا در برابر جاذبه های دنیا و تشویق و ترغیب بی امانِ دنیاداران و دنیا طلبان، هدف و آخرت و فضیلت های انسانی را از یاد نبرده، با صلابت در برابر آن ایستادگی نماییم.

از امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام پرسیدند:

«أَی النَّاسِ أَثْبَتُ رَأْیاً؟ ».

«چه کسی رأی و اندیشه اش از همه مردم استوارتر است؟ ».

فرمودند:

«مَنْ لَمْ یغُرَّهُ النَّاسُ مِنْ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ تَغُرَّهُ الدُّنْیا بِتَشْوِیقِها». ( 521 )

«کسی که مردم او را فریب ندهند و تشویق های دنیا او را نفریبد».

قرآن و محبّت دنیا

تعداد قابل توجّهی از آیات قرآنی با زینت شمردن مال و منال و فرزندان - که سبب اصلی دل بستن به حیات دنیا است - زندگانی دنیا را مایه فریب و غرور معرفی کرده، مؤمنین را از دل بستن به آن بر حذر داشته است:

( زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ ) . ( 522 )

«دوستی و محبّت خواسته های نفسانی - که زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسب های نشاندار (ممتاز) و چارپایان و مزارع هستند - در نظر مردم جلوه داده شده (تا به وسیله آن آزمایش شوند) این ها سرمایه زندگی دنیاست و سرانجام نیک (و زندگی جاوید) نزد خداست. ».

زندگی بدون ما یحتاج آن همچون تجارت بدون مال التجاره است. انسان ناگزیر از بهره گیری از سرمایه های دنیا و طبعاً علاقه مند به آن خواهد بود.

امّا همچنان که عشق و دلدادگی به مال التجاره با تجارت سازگار نیست و تاجر برای پیشبرد امر تجارت و پی گیری مقصد اصلی خویش ناگزیر از ترک آن است، علاقه مندی و بهره گیری از سرمایه های دنیا نیز آنگاه امری پسندیده و مورد تأیید شرع و عقل است که در راستای پیشبرد هدف نهایی و مقصد اعلای انسانی قرار گیرد.

اساساً هدف قرار دادن زندگی دنیا و معامله عاشقانه با مال و منال فناپذیر و زودگذر آن نه مورد تأیید شرع مقدس و نه مقتضای خردمندی است و با تجربیات تلخ دوران زندگی و مشاهدات روز مره امور پیرامون خود ما نیز به هیچ وجه نمی سازد.

( ... وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ ) . ( 523 )

«زندگی دنیا جز سرمایه فریب نیست! ».

فریبا و فریبنده به فرد یا چیزی اطلاق می شود که از طریق جاذبه های کاذب، با ایجاد پنداری نادرست در طرفِ مقابل، وی را مجذوب خویش سازد.

این خصیصه بیش از هر چیز با زندگی دنیا عجین گردیده تا ابزاری برای رشد و مدرسه ای برای تربیت باشد. و انسان آنگاه می تواند به نیکی از آن بهره برگیرد که با تصحیح رابطه خویش با آن، فریب لذّت های زودگذر و به ظاهر دلپذیر آن را - که با انواع و اقسام درد سرها همراه است - نخورده، آن را پلی برای عبور و مزرعه ای برای کشتِ مطلوب حقیقی خویش قرار دهد.

( اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیرٌ أَمَلاً ) . ( 524 )

«مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و پاداش نیکی های ماندگار و شایسته نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است. ».

مال و فرزند، شکوفه های زیبای بوستان زندگی اند که اگر از طریق هدفمند کردن زندگانی دنیا بر شاخسار درختِ قرب الهی، عطر جاودانگی به خود نگیرند، بسیار بی اعتبار و زودگذرند و با کمترین نسیم فرو می ریزند. فرد با ایمان در عین حال که از رایحه دل انگیز این بوستان استشمام می کند، مست غرور نگشته، آنها را زینت های عاریتی می شمرد و جز به لطف حضرت حقّ - و پاداش خیر او به اعتقاد نیک، گفتار پسندیده و کردار شایسته که برکاتش همیشه باقی است - دل نمی بندد.

( اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ.... وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ ) . ( 525 )

«بدانید زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی بین خودتان و افزون طلبی در اموال و فرزندان است.

... و زندگی دنیا جز سرمایه فریب نیست. ».

در این آیه تصویری گویا از مراحل پنجگانه عمر آدمی ارائه گردیده است:

کودکی به بازی و غفلت و بی خبری خلاصه می شود.

نوجوانی دوران لهو و سرگرمی است.

ایام جوانی به خود نمایی، تجمل گرایی و آرایش و زینت اختصاص دارد.

میان سالی دوران تفاخر به حَسَب و نَسَب و روزگار فخر فروشی است.

و سالخوردگی دوران حرص و میدان ازدیاد مال و منال دنیا است!

و از آن پس، مرگ و کوله باری از ظلمت و تیرگی!

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ) . ( 526 )

«ای کسانی که ایمان آورده اید اموالتان و فرزندانتان شما را از یاد خداوند غافل نسازد! و کسانی که چنین کنند آنان (بلی) آنان زیانکارانند. ».

روایات و محبّت دنیا

قسمت اول

رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِ  خَطِیئَةٍ. ». ( 527 )

«دوستی دنیا ریشه هر خطا و اساس هر کار نادرست است. ».

گرچه آدمی همواره می کوشد تا خود و دیگران را در مورد علاقه به دنیا و تلاش بی وقفه و حیرت آورش در زمینه امور مادی با انواع حیله ها - از جمله بهانه تأمین معاش و رفع نیازهای زندگی - فریب دهد، لیکن روشن است که این روی کرد، خواه ناخواه و تدریجاً مقام و منزلت آدمی و هدف والای انسانی او را از یاد وی برده، و انواع و اقسام مفاسد اجتماعی و آلوده شدن به صفات ناپسند اخلاقی همچون حبّ جاه و مقام، ضعف اراده و دون همّتی، نفاق و دو رویی، کینه توزی، تکبّر و حسد، بغض و دشمنی، بخل، طمع، قطع رحم، خودپسندی و خرسندی از فعل و رأی و گفتار خویش را در پی خواهد داشت.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«ما ذِئْبانِ ضارِیانِ فِی غَنَمٍ قَدْ فارَقَها رِعاؤُها أَحَدُهُما فِی أَوَّلِها وَ الْآخَرُ فِی آخِرِها بِأَفْسَدَ فِیها مِنْ حُبِ  الْمالِ وَ الشَّرَفِ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ. ». ( 528 )

«دو گرگ درنده که از جلو و عقب به گلّه بی شبانی حمله کنند، ضررشان به آن گلّه از زیان مال دوستی و شخصیت پرستی به دین مسلمان بیشتر نیست. ».

همچنین می فرمایند:

«حضرت عیسی بن مریم عليه‌السلام عبورشان به روستایی افتاد که اهل آن و پرنده ها و جانداران همه یک جا مرده بودند. حضرتش فرمود: اینان جز به خشم و عذاب هلاک نشده اند، و اگر به مرگ خود به تدریج می مردند حتماً یکدیگر را به خاک سپرده بودند.

حواریون عرض کردند: یا روح اللَّه! از خدا درخواست کنید آنان را برای ما زنده گرداند تا به ما بگویند کردارشان چه بوده، تا ما از آن دوری نماییم.

حضرت عیسی عليه‌السلام درخواست حواریون را از پروردگار خویش مسئلت نمود. در این هنگام از آسمان به وی ندا شد که آنان را صدا بزن. آن حضرت شب هنگام بر تپّه ای برآمده، آنان را صدا زدند. ناگهان یکی از آنها لبّیک گویان حضرتش را پاسخ گفت.

حضرت عیسی عليه‌السلام فرمود: وای بر شما! کردار شما چه بوده است (که به این عذاب مبتلا شدید) ؟ عرض کرد: پرستش طاغوت و دوستی دنیا! همراه با ترس اندک (از خدا) و آرزوی دور و دراز و غفلت در سرگرمی و بازی.

حضرتش فرمود: دوستی شما به دنیا چگونه بود؟ پاسخ داد: مانند دوستی کودک به مادرش! هر گاه به ما روی می آورد شاد و مسرور می شدیم و هنگامی که از ما روی بر می تافت گریان و محزون می گشتیم.

فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ عرض کرد: از گنهکاران فرمان می بردیم. فرمود: سر انجام کارتان به کجا کشید؟ پاسخ داد: یک شب خوش و سرمست خوابیدیم و بامدادان در هاویه افتادیم!

حضرتش سؤال کردند: هاویه چیست؟ گفت: سجّین! فرمود: سجّین چیست؟ عرض کرد: کوه هایی از آتش گداخته که تا روز قیامت بر ما شعله ور است! فرمود: چه گفتید و به شما چه گفتند؟ پاسخ داد: عرض کردیم: ما را به دنیا باز گردانید تا در آن زهد ورزیم. به ما گفتند: دروغ می گویید.

فرمود: وای بر تو! چه شد که جز تو کسی با من سخن نگفت؟ عرض کرد: یا روح اللَّه! همه آنان به دهنه و لجام آتشین مهار شده، و به دست ملائکه سخت گیر و تند رفتار گرفتارند، و من در دنیا در میان آنان بودم ولی از آنها نبودم تا اینکه عذاب الهی فرود آمد و مرا نیز در بر گرفت. و اینک به تار مویی بر لبه دوزخ آویزانم و نمی دانم آیا در آن به رو در افتم یا از آن رهایی یابم.

در این هنگام حضرت عیسی عليه‌السلام متوجّه حواریون گشته، فرمود: ای دوستان خدا! خوردن نانی خشک با نمکی زبر و خوابیدن بر مزبله ها همراه با عافیت دنیا و آخرت (آن چنان) پر خیر است (که تعویض آن با هیچ متاعی خردمندانه نیست.) ». ( 529 )

ابن ابی یعفور یار راستین امام صادق عليه‌السلام گوید: از آن حضرت شنیدم که می فرمودند:

«مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٍّ لا یفْنَی وَ أَمَلٍ لا یدْرَکُ وَ رَجاءٍ لا ینالُ. ». ( 530 )

«هر که دل به دنیا بندد سه خصلت گریبان گیر وی گردد: اندوهی که پایان ندارد، آرزویی که به چنگ نیاید، و امیدی که به آن نرسد. ».

دلی که به عشق دنیا مشغول شد، امنیت و آرامش را برای همیشه وداع گفت. و آنکه دل به دنیا داد هرگز به همه امید و آرزوی خویش دست نیافت. دنیا پرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی با اضطراب و نگرانی عجین است. تشویش خاطرها، ناآرامی ها، افسردگی ها و بسیاری از بیماری های روانی عمدتاً از سرخوردگی و ناکامی در دستیابی به آمال و آرزوهایی سرچشمه می گیرد که ریشه در محبّت دنیا دارد.

امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«دنیا را چگونه توصیف نمایم که آغازش رنج، پایانش نیستی، در حلالش حساب و در حرام آن عقاب است. کسی که از آن بی نیاز شود در فتنه افتاده، و آنکه بدان نیازمند شود غمگین گردد. آن کس که در تحصیلش بکوشد بدان دست نیابد و آنکه در طلبش تلاش نکند به او روی آورد! کسی که به دیده عبرت به آن نگریست بینایش ساخت و آنکه به زینت و آرایش و لذایذ آن خیره گشت نابینایش گردانید. ». ( 531 )

امام صادق عليه‌السلام از پدران بزرگوار خویش نقل فرموده اند که از جمله سفارشات پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت علی عليه‌السلام این بوده است:

«یا علی! همانا دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.

یا علی! خداوند به دنیا وحی فرمود: خدمت کن به کسی که مرا خدمت نماید و به زحمت افکن آنکه را به تو خدمت کند.

یا علی! اگر دنیا به اندازه بال پشه ای نزد خدا ارزش می داشت، شربت آبی به کافر نوشانده نمی شد.

یا علی! هیچ کس از اوّلین و آخرین نیست مگر آنکه در روز قیامت آرزو می کند؛ ای کاش از دنیا جز قوتی به او داده نشده بود! ». ( 532 )

در عین حال، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله با آنکه می دانستند برخورداری از دنیا از مقام و منزلت آن بزرگوار در روز قیامت چیزی نمی کاهد به آن اعتنا نمی فرمودند. در حدیث نقل شده است:

«مقام شامخ پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله روزی اندوهگین بیرون رفتند. فرشته ای با کلیدهای خزاین زمین نزد آن حضرت آمده، عرض کرد: ای محمّد! این ها کلید خزینه های زمین است. پروردگارت می فرماید: بگشا و هر چه خواهی از آن برگیر، بدون آنکه از مقامت نزد من کاسته شود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: دنیا سرای کسی است که خانه (آخرت) ندارد، و برای دنیا جمع می کند آنکه از عقل بهره ای نداشته باشد.

آن فرشته عرض کرد: سوگند به آنکه تو را به حقّ مبعوث کرد، در آسمان چهارم هنگامی که کلیدها را به من دادند، این سخن را از فرشته ای شنیدم. ». ( 533 )

فضّه دختر پادشاه هند و کنیز عظیم الشأن حضرت زهرا عليها‌السلام علم کیمیا داشت. هنگامی که به خانه آن بزرگوار شرفیاب شد، جز شمشیر، زره و آسیا چیز دیگری نیافت! بر زندگی ساده آن عزیزان درگاه إلاه رقّت نمود. قطعه ای مس را به وسیله ماده مخصوصی که داشت طلا کرده، بر مولای خود حضرت علی عليه‌السلام عرضه داشت.

هنگامی که چشم مطهّر آن جناب به طلا افتاد فرمودند: أحسنت! ای فضّه! اگر «جسد» ( 534 ) را آب می کردی رنگش نیکوتر و قیمت آن بیشتر می شد!

فضّه عرض کرد: ای آقای من! مگر شما این علم را می شناسید؟ فرمودند: آری، فرزندم حسین نیز بر این علم آگاه است. امام حسین عليه‌السلام جلو آمده، همان فرمایش پدر را به او یاد آور گردیدند. آنگاه امیر مؤمنان عليه‌السلام فرمودند:

«نَحْنُ نَعْرِفُ أَعْظَمَ مِنْ هَذا».

«ما بالاتر از این می دانیم».

سپس با دست مبارک اشاره ای فرمودند. ناگهان طلاهایی همچون گردن شتر همراه با گنج های زمین نمایان گشت. آنگاه به فضه فرمودند: آن طلاها را روی بقیه طلاها بگذار.

وی اطاعت کرده، همه آنها از نظر پنهان گردید. ( 535 )

مرحوم شیخ حسن علی اصفهانی در پاسخ شخصی که طالب علم کیمیا بوده می نویسد:

«ای طالب راه خدا! و ای سالک راه هدایت! جستجوی «کبریت احمر» ضایع کردن عمر است. روی بر خاک سیه آر که یکسر کیمیا است.

شیخ بهایی - رحمة اللَّه علیه - می فرماید:

گیرم که نحاس را تو زر کردی

زر کن مس خویشتن اگر مردی

ای برادر! یقین دان که قنطار قنطار طلای سرخ برای کسی که از این عالم داخل عالم دیگر می شود، به قدر ذره ای نفع و اثر ندارد. چنان فرض کن که انسان عمری را صرف آن علم نمود و آن را به دست آورد، بعد که دستور انتقال به آن عالم داده شد و از اینجا رفت، چنین علمی ذرّه ای نفع ندارد. پس اکسیری حاصل کن که برای آن عالم اثر بخش باشد، و آن اکسیر را حضرت حقّ توسّط پیامبر بر حقّ صلى‌الله‌عليه‌وآله برای شما آورده است. ». ( 536 )

ابن عباس گوید:

«هنگامی که حضرت علی عليه‌السلام (برای دفع اهل جمل) عازم بصره شدند، در ربذه فرود آمدند. آخرین گروه از حاجیان در آن جا با حضرت برخورده، برای شنیدن سخنان آن بزرگوار گرد آمدند. آن جناب داخل خیمه خویش بودند. نزد ایشان رفته، دیدم کفش خود را وصله می زنند! عرض کردم: نیاز ما به شما برای سر و سامان بخشیدن به امورمان بیش از کاری است که به آن مشغولید!

آن بزرگوار تا فراغت از کار خود با من سخن نگفتند. آنگاه کفش را با لنگه دیگر جفت کرده و فرمودند: این ها را قیمت کن! عرض کردم: ارزشی ندارد. فرمودند: با اینکه ارزش ندارد، گفتم: کمتر از یک درهم! فرمودند:

«وَ اللَّهِ لَهُما أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَمْرِکُمْ إِلّا أَنْ أُقِیمَ حَقًّا أَوْ أَدْفَعَ باطِلاً. ».

«به خدا سوگند! این جفت کفش نزد من از زمامداری بر شما محبوب تر است مگر آنکه به وسیله آن حقّی به پای دارم، یا از باطلی جلوگیری نمایم... ». ( 537 )

هم آن حضرت می فرمایند:

«وَ اللَّهِ لَدُنْیاکُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِی عَینِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یدِ مَجْذُومٍ. ». ( 538 )

«به خدا سوگند! این دنیای شما در چشم من از استخوان بی گوشت خوکی که در دست مجذومی باشد پست تر و بی ارزش تر است. ».

و نیز می فرمایند:

«دنیا و آخرت دو دشمن متفاوت و دو مسیر از هم جدایند، کسی که دنیا را دوست داشته، به آن دل بندد، آخرت را دشمن داشته، با آن دشمنی نماید. و آن دو بسان مشرق و مغربند که رونده بین آنها هر قدر به یکی نزدیک تر شود از دیگری فاصله می گیرد. علاوه بر آن، آنها همانند دو بانوی یک شوهرند (که هرگز با هم سازگار نگردند.) ». ( 539 )

امام صادق عليه‌السلام نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«إِنَّ أَوَّلُ ما عُصِی اللَّهُ بِهِ سِتَّةٌ: حُبُّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الرِّئاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعامِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ النِّساءِ. ». ( 540 )

«نخستین اموری که خدای متعال بدانها نافرمانی شد شش خصلت بود: محبّت به دنیا، علاقه به ریاست، دوستی خوراک (شکم پرستی) ، علاقه به خواب (پُر خوابی) ، راحت طلبی و وابستگی به زن. ».

امیر مؤمنان علی عليه‌السلام دنیا را اینگونه ترسیم می فرمایند:

«قصه دنیا همچون داستان مار است که چون دست بر آن کشیده شود (ظاهرش) نرم، ولی اندرونش زهر کشنده است! فریب خورده نادان به سویش گراید و خردمند فرزانه از آن دوری گزیند». ( 541 )

همچنین حضرتش می فرمایند:

«سوگند به خدا اگر شب بر روی خارِ (سر تیز) سَعدان بیدار بگذرانم و مرا در غل ها بسته، (به این سو و آن سو) بکشند، نزد من محبوب تر است از اینکه خدا و رسول را روز رستاخیز در حالی ملاقات کنم که بر بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از مال دنیا را غصب کرده باشم.

چگونه به کسی ستم نمایم برای نفسی که با شتاب به کهنگی و پوسیدگی باز می گردد؟! ».

... سوگند به خدا اگر هفت اقلیم را با هر چه در زیر آسمان است به من دهند تا با ربودن پوست جوی از دهان مورچه ای خدا را نافرمانی کنم چنین نخواهم کرد!

بی تردید دنیای شما نزد من خوارتر و پست تر از برگی است که در دهان ملخی باشد که آن را می جود. علی را با نعمتی که از دست می رود و لذّتی که بر جای نمی ماند چه کار! ». ( 542 )

و پیشوای راست گویان حضرت صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«دنیا مانند آب (شور) دریاست که شخص تشنه هرچه بیشتر بیاشامد تشنه تر گردد تا آنکه او را از پای درآورد. ». ( 543 )

و نیز حضرتش چنین می فرمایند:

«جُعِلَ الشَّرُّ کُلُّهُ فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ حُبَّ الدُّنْیا.

وَ جُعِلَ الْخَیرُ کُلُّهُ فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا. ». ( 544 )

«همه بدی ها در خانه ای نهاده شده و کلید آن دوستی دنیاست!

خوبی ها (نیز) همه در خانه ای قرار داده شده و کلیدش بی رغبتی به دنیاست. ».

امیر مؤمنان عليه‌السلام هم می فرمایند:

«ای مردم! از دوستی دنیا بپرهیزید که آن ریشه هر خطا، دروازه هر گرفتاری، همسایه هر فتنه و کشاننده هر مصیبت بزرگ است. ». ( 545 )

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«دنیا به صورت زنی کبود چشم بر حضرت عیسی عليه‌السلام نمایان شد. آن حضرت فرمود: چقدر شوهر کرده ای؟ عرض کرد: فراوان! فرمود: همه آنان تو را طلاق داده اند؟ گفت: نه، بلکه من آنان را کشته ام! فرمود: وای بر شوهران باقی مانده ات که چگونه از شوهران گذشته ات پند نمی گیرند... ». ( 546 )

قسمت دوم

پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است

بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است

دل بر این پیر زن عشوه گر دهر مبند

نو عروسی است که در عقد بسی داماد است

آری، دنیا چون سایه درخت و کنار جویباری است که مسافر ساعتی در آن آرمیده، دیر یا زود آن جا را ترک می کند. خردمند هیچ گاه به آن دل نبسته، از روی آوردنش خوشحال و از رفتن آن اندوهگین نمی گردد.

امام سجّاد عليه‌السلام به یاران خویش فرموده اند:

«اصحاب من! برادرانم! به سرای آخرت روی آورید، من شما را به دنیا سفارش نمی کنم، که شما بر آن حریص بوده، به آن چنگ زده اید!

آیا گفتار عیسی بن مریم عليهما‌السلام به حواریین به شما نرسیده که فرمود:

دنیا پل است از آن عبور کنید و در عمارتش نکوشید؟ همچنین فرمود: کدام یک از شما بر موج دریا خانه می سازد؟ دنیا چنین است، آن را قرارگاه مطمئن مپندارید! ». ( 547 )

جابر بن عبد اللَّه در حضور مولا علی عليه‌السلام آهی کشید. آن حضرت فرمودند:

«برای چه آه می کشی، برای دنیا؟ عرض کرد: آری! حضرت فرمودند: لذّات دنیا در هفت چیز است: خوردنی، آشامیدنی، پوشیدنی، همسر، مرکب، بوییدنی، شنیدنی!

لذیذترین خوردنی ها عسل است که باقی مانده آب دهان است. گواراترین آشامیدنی آب است و همین بس که در اختیار همه، و بر زمین جاری است. نفیس ترین پوشیدنی حریر است که لعاب کرم می باشد. برترین کسانی که با آنها ازدواج واقع می شود زنان اند که این کار داخل کردن محل ادرار در محل ادرار است...

بهترین وسیله سواری اسب می باشد که بسیار کشنده است. نیکوترین بوییدنی ها مشک می باشد که خونی از ناف حیوانی است. و بهترین شنیدنی ها غنا است که گناه می باشد و چیزی که دارای چنین اوصافی باشد عاقل برای آن آه نمی کشد.

جابر گوید: به خدا سوگند! از آن پس دیگر دنیا بر دلم خطور نکرد. ». ( 548 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«هرگاه عالم را دوستار دنیا یافتید، وی را نسبت به دینتان متّهم سازید. زیرا دوست هر چیزی گرد محبوبش می گردد. ».

همچنین می فرمایند:

«خداوند به حضرت داود عليه‌السلام وحی فرستاد که میان من و خود، عالم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از دوستیم باز می گرداند! زیرا آنان راهزنان طریق بندگانِ جویای منند. کمتر چیزی که در مورد آنان روا دارم این است که شیرینی مناجاتم را از دل هایشان بر گیرم! ». ( 549 )

عبرت از دنیا

مرحوم صدوق از امام صادق عليه‌السلام نقل کرده که فرمودند:

«روزی حضرت داود عليه‌السلام بیرون رفت و زبور می خواند. و آن حضرت هنگامی که مشغول خواندن زبور می شد، هیچ کوه و سنگ و پرنده و درنده ای نبود جز آنکه با او همنوا می گشت. تا آنکه به کوهی رسید.

بالای آن کوه پیامبری به نام حزقیل عبادت می کرد. وقتی زمزمه کوه و آواز درندگان و پرندگان را شنید دانست که حضرت داود می آید.

داود عليه‌السلام فرمود: ای حزقیل! اجازه می دهی بالای کوه نزد تو آیم؟ گفت: نه! آن حضرت گریست. خدای بزرگ به حزقیل وحی فرستاد که داود را سرزنش مکن و از من عافیت بخواه. جناب حزقیل برخاست و دست داود را گرفته او را بالا برد.

حضرت داود فرمود: ای حزقیل! هیچ گاه قصد کار نادرست کرده ای؟ عرض کرد: نه، فرمود: نسبت به عبادت خداوند دچار عجب شده ای؟ گفت: نه، فرمود: آیا به دنیا مایل شده، به آن اعتماد کرده ای و لذّت و شهوت آن را خواستار گشته ای؟ عرض کرد: آری، بسا بر دلم خطور کرده است. فرمود: هنگامی که این خیال تو را فرا می گیرد، چه می کنی؟ گفت: میان این درّه می روم و عبرت می گیرم.

حضرت داود عليه‌السلام بدان درّه رفته، در آن جا تختی از آهن یافت که در زیر آن کاسه سر متلاشی شده و استخوان های پوسیده ای بود. لوحی را که این مضامین بر آن نوشته شده بود خواند:

من اوری بن سلم هستم. هزار سال سلطنت کردم، هزار شهر ساختم، با هزار دختر کابین بستم، در پایان عمر بسترم خاک، بالشم سنگ و همنشین هایم کرم ها و مارها شدند! هر که مرا بنگرد هرگز فریب دنیا نخورد. ». ( 550 )

ابا بصیر گوید: از امام باقر عليه‌السلام شنیدم که می فرمودند: