«در زمان رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
مؤمنی تهی دست (به نام سعد) از اصحاب صفّه و بسیار نیازمند بود که جمیع نمازهای خود را با آن حضرت می خواند، و حضرتش از فقر و غربت وی ناراحت بوده، (پیوسته) به او می فرمودند: ای سعد! اگر چیزی به دستم رسید بی نیازت خواهم کرد.
مدتی به همین حال گذشت و اندوه رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
برای او شدّت گرفت. خدای سبحان که از این اندوه آگاه بود، جبرئیل را با دو درهم به سوی آن حضرت فرو فرستاد.
جبرئیل عرض کرد: ای محمّد! خدای بزرگ از غمی که برای سعد دارید آگاه است. آیا دوست دارید او را بی نیاز کنید؟ فرمودند: آری، عرض کرد: این دو درهم را به سعد دهید تا با آن تجارت کند...
رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
دو درهم را به او داده، فرمودند: با آن تجارت کن و خرج خود را به دست آور...
سعد مشغول تجارت شد. چیزی را که یک درهم می خرید به دو درهم می فروخت. و در مقابل آنچه برایش دو درهم پرداخته بود چهار درهم دریافت می کرد! (در اثر بلند پروازی و زیر پا گذاشتن انصاف) دنیا به او روی آورده، مال و تجارتش فراوان گشت، و هنگامی که آن حضرت برای نماز تشریف می آوردند، بر خلاف گذشته برای نماز آماده نشده و مشغول دنیا بود.
پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
پیوسته به او می فرمودند: ای سعد! دنیا تو را از نماز بازداشته است! و او پاسخ می داد: چه کنم؟ مالم را ضایع سازم؟! به این مرد جنسی فروخته ام می خواهم پولش را دریافت کنم، از آن دیگری چیزی خریده ام باید وجه آن را بپردازم!
رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
بیش از پیش برای او اندوهگین شده بودند. سرانجام جبرئیل نازل شده، عرض کرد: ای محمّد! خداوند از غمت آگاه است. کدام یک از دو حال سعد را بیشتر دوست دارید؟ پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند: ای جبرئیل! دنیای سعد آخرتش را به باد داد، البته حال سابقش را بیشتر دوست دارم.
جبرئیل عرض کرد: دوستی دنیا و حبّ مال و ثروت فتنه و آزمایش است و انسان را از آخرت باز می دارد. به سعد بگویید: دو درهمی که به او پرداختید باز گرداند! این کار، او را به حال گذشته باز می گرداند.
پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
تشریف آورده، به سعد فرمودند: ای سعد! دو درهمی که به تو دادم باز نمی گردانی؟ عرض کرد: البته با دویست درهم دیگر! حضرت فرمودند: من جز آن دو درهم از تو نمی خواهم. سعد دو درهم را به حضرتش تقدیم کرد. (دیری نپایید که) دنیا به او پشت کرده، هر چه جمع کرده بود از دستش رفت و به حال گذشته باز گشت! ».
در تاریخ آمده است هنگامی که امیر احمد بن اسماعیل سامانی با عمرو بن لیث روبرو شد، بیش از هفتاد هزار سرباز مجهّز عمرو را همراهی می کردند، در حالی که امیر احمد تنها دوازده هزار سرباز داشت.
عمرو چنان به سپاه مجهّز، خود مغرور بود که وقتی به او گفتند: غذا حاضر است، اجازه دهید جنگ را پس از صرف غذا آغاز کنیم! گفت: نخست این سپاه اندک را درهم می کوبیم، آنگاه به صرف غذا خواهیم پرداخت! و بر اسب خود سوار شده به میدان رفت.
(امّا دیری نپایید که چوب غرور خود را خورد) اسبش او را به میان سپاه امیر احمد برد. سربازان او را گرفته و به زنجیر بستند و سپاهش را درهم شکستند.
به دستور امیر احمد وی را در طویله ای زندانی کرده، تا سه روز به او غذا ندادند. روز سوّم یکی از نوکران خود را دیده، به وی گفت: سه روز است غذا نخورده ام، نزدیک است از گرسنگی تلف شوم.
نوکر بی درنگ سطلی برداشته غذایی تهیه کرد و آن را بر زمین نهاد و برای آوردن ظرف دیگری آن جا را ترک نمود. در این هنگام سگی سر رسیده، سر در سطل کرد و به خوردن غذا مشغول گردید. نوکر باز گشته، سگ را نهیب داد. سگ وحشت کرده دسته سطل به گردنش افتاد و به همان حال پای به فرار گذاشت.
عمرو که این منظره را مشاهده می کرد، خندید. امیر اصطبل پرسید: از چه می خندی؟ گفت: خنده ام از بی اعتباری دنیاست. سه روز پیش به من گفتند: وسایل آشپزخانه را سیصد شتر حمل می کنند و هنوز نیمی از آن بر زمین مانده است. اینک می بینم سگی غذای مرا برداشته، می برد!
مرحوم نراقی - رضوان اللَّه تعالی علیه - می نویسد:
«اخبار و آثاری که در مذمّت دنیا و محبّت آن و بی وفایی و کمی منزلت آن و در ذمّ اهلش و هلاکت ایشان وارد شده، بی حدّ و حصر و در کلمات ائمّه معصومین
عليهمالسلام
خصوصاً سید و سرور زاهدین امیر المؤمنین
عليهالسلام
این قدر رسیده که تأمل در آنها دل را از دنیا سیر و آدمی را از تربیت آن دلگیر می کند و هر که ملاحظه فقرات خطبه ها و مواعظ آن بزرگوار را که در نهج البلاغه و غیر آن مذکور است بکند پستی مرتبه دنیا و ردائت آن را می فهمد و حمق اهل دنیا و سفاهت آنان را بر می خورد...
حضرت روح الأمین از نوح نبی اللَّه - که به روایت صدوق دو هزار و پانصد سال عمر داشت - پرسید: دنیا را چون یافتی؟ گفت: آن را خانه ای یافتم که دو در داشته باشد، از یک در آمدم و از در دیگر بیرون رفتم!
و از بسیاری آفات دنیا و حقارت آن، آن است که خدا آن را به هیچ یک از دوستانش نپسندیده و ایشان را به اجتناب از آن امر فرموده، ایشان هم دل از آن برداشتند و به قدر ضرورت اخذ، و باقی را از پیش فرستادند...
پس تو نیز ای جان برادر! به ایشان اقتدا کن و دل از این دنیای فانی بردار و بدان که دنیا را بقایی نه، و این عجوزه خون خواره را وفایی نیست. بسی عاشقان خود را کشته و بسی دل های طالبان خود را به خون آغشته!
آبستنی که این همه فرزند زادو کشت
|
|
دیگر که چشم دارد از او مهر مادری؟
|
شاهان عرب و عجم را ببین که از خیل و حشم با خود چه بردند؟ و خسروان ترک و دیلم را نگر که به جز لقمه نانی از دنیا چه خوردند؟ شاه و گدا از لوح مزار، سنگ بر سینه خفته! و صالح و طالح در حجله قبر خود را نهفته! هیچ گِل زمینی نیست که یوسف جبینی در چاه آن نیفتاده، و هیچ راهی نه که سلیمان جاهی در آن روی بر خاک قبر ننهاده! هیچ صبحی نه که پسری را در مرگ پدری گریبان چاک نکرده، و هیچ شامی نه که پدری در عزای پسر غمناک نه! سپهسالاران را نگر که تنها در دست شحنه اجل گرفتار، و گردن فرازان را بین که سرها در پیش و به کار خود درکارند! وزیران را بین دفتر وزارتشان بر باد رفته، امیران را نگر بی سپه و لشکر در وحشت آباد گور خفته!
عالمان را بین بر منبرِ تابوت نهاده، بر دوش می کشند، عابدان را نگر که در محراب لحد سر بر خشت خام می نهند! کدام پادشاهی بر سریر دولت نشست که آخر الأمر طعمه گرگ اجل نشد؟ و کدام شهنشاهی را بر تخت عزّت متمکّن ساخت که دست مرگ به خاک مذلّتش نکشید؟
صد قرن بیش است که ذوالقرنین به زندان لحد محبوس، و دارای جهان دار از دارایی خود مأیوس است! دستان رستم دستان بین به زنجیر قضا و قدر! افسر افراسیاب را نگر با خاک راه برابر، کاسه سر کاووس از سنگ حوادث شکسته، و کتف و بازوی شاپور ذو الاکتاف را به ریسمان اجل محکم بسته!
بهرام گور گرفتار زندان گور، و قامت قباد از قبای زندگانی عور! اشکانیان در ماتم حیات اشک ریز! و ساسانیان در دست اجل وسائس قهر الهی در رستخیز! عباسیان در مصیبت زندگی لباس سیاه در بر و آل سامان را خاک بی سامانی بر سر! ».
دوستی مال و ثروت
تردیدی نیست که فراهم نبودن ما یحتاج زندگی، کاستی ها و کمبودهای مادی از عوامل بسیار آزار دهنده ای است که می تواند آسایش، آرامش، سلامتی و حتی امنیت جوامع انسانی را سلب نموده، زندگی را به سوی تلخ کامی و تیره روزی سوق دهد.
تردیدی نیز وجود ندارد که گشودن گره بسیاری از معضلات و گرفتاری های فردی و اجتماعی در گرو در اختیار داشتن مال و ثروت بوده و بدون آن، مشکلاتِ مادی همچنان لا ینحلّ باقی خواهد ماند، بلکه به تعبیر قرآن کریم قوام زندگی به اموال وابسته است:
(
وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً
)
.
«اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفیهان نسپارید. ».
هیچ کس نیز منکر لزوم تلاش و فعالیت برای به دست آوردن مال و ثروت جهت تأمین معاش، برآوردن خواسته های طبیعی و رفع نیازهای مادی آدمی نبوده است.
مکتب های آسمانی و روش عملی اولیای خدا و بندگان صالح نیز سرمشق روشنی برای همه انسان هاست تا به دست آوردنِ مال و ثروت در حدّ نیاز را با کسب و کار و تجارت و زراعت و... غنیمت شمرده، از آن برای تأمین زندگی شرافتمندانه به نیکوترین شکل بهره مند گردند.
حتّی بسیاری از احکام آیین حیات بخش اسلام نیز در ارتباط با موضوع مال و منال دنیا بوده، و صرفاً به امور مرتبط با مال و ثروت خلاصه می گردد.
با این همه، روشن است که پریشانی و تلخ کامی همیشه از فقدان مال و ثروت سرچشمه نمی گیرد. بسیارند سیاه بختانی که با وجود همه نوع وسایل رفاهی و امکانات مادی، از کمترین سرور و لذّت و شادی بی بهره اند. و چه فراوان است دل های شاد و لب های خندان که در عین محرومیت از ابتدایی ترین ضروریات زندگی، از روزگاری خوش و سرشار از نشاط و مهر و شادمانی برخوردارند.
علاوه بر این، از آن جا که علاقه به مال و ثروت و اندوختن خارج از حدّ نیاز آن، از شاخه های مهم دنیا دوستی و از خطرناک ترین شعبه های حبّ دنیاست، لازم است انسان خصوصاً سالک همواره با دقّت و حساسیت نسبت به این مهم، در تصحیح انگیزه و پاک سازی نیت کوشا بوده، از خطر بزرگی که دامنگیر عموم مردم است - و با کمترین غفلت، گریبان خواصّ را نیز خواهد فشرد - بر حذر باشد.
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«شیطان آدمی را گرد هر چیز می چرخاند (و از هر طریق او را به ارتکاب گناه فرا می خواند) هنگامی که انسان او را خسته کرد، در کنار مال کمین کرده، در آن جا گریبانش را می گیرد! ».
اندوختن مال و دوستی ثروت نور عقل را تاریک، چشم و گوش را از واقع بینی و گرایش به حق باز داشته، در مستی و خود پرستی رها می سازد.
امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«مستی چهار گونه است: مستی شراب، مستی مال، مستی خواب، و مستی ریاست. ».
همین مستی است که زمینه ارتکاب هر جنایت و انجام هر گناهی را فراهم می آورد.
آن حضرت می فرمایند:
«اَلْمالُ مادَّةُ الشَّهَواتِ. ».
«مال و ثروت ریشه و اساس شهوات و خواهش های نفسانی است. ».
و جز در سایه صفات ناپسند اخلاقی، خود داری از پرداختن به امور خیر، و برگزیدن دنیا در برابر آخرت انباشته نگردد.
امام رضا
عليهالسلام
می فرمایند:
«لا یجْتَمِعُ الْمالُ إِلّا بِخِصالٍ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شَدِیدٍ وَ أَمَلٍ طَوِیلٍ وَ حِرْصٍ غالِبٍ وَ قَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَ إِیثارِ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ. ».
«مال و ثروت جز با پنج خصلت انباشته نگردد: بخل شدید، آرزوی دور و دراز، حرص چیره، رحم قطع شده، و گزینش دنیا بر آخرت. ».
و انبوه آن میل به گناهان را در انسان بر انگیخته و صفای دل ها را از بین می برد.
مولا علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«کَثْرَةُ الْمالِ یفْسِدُ الْقُلُوبِ وَ ینْسِی الذُّنُوبَ. ».
«ثروت فراوان دل ها را تباه و گناهان را از یاد می برد. ».
و دوستی آن، سر انجامِ امور را ضایع، آرزوها را تقویت، اعمال نیک را فاسد، پایه دین را سست، و نور یقین را کم فروغ می سازد.
هم آن حضرت می فرمایند:
«حُبُّ الْمالِ یفْسِدُ الْمَآلِ. ».
«دوستی مال پایان کار را تباه می کند. ».
«حُبُّ الْمالِ یقَوِّی الْآمالَ وَ یفْسِدُ الْأَعْمالَ. ».
«دوستی ثروت آرزوها را بر انگیخته، تقویت می کند و اعمال نیک را فاسد می سازد. ».
«حُبُّ الْمالِ یوهِنُ الدِّینَ وَ یفْسِدُ الْیقِینَ. ».
«دوستی مال و ثروت دین داری را سست و یقین را تباه می سازد. ».
4 - هواهای نفسانی
قسمت اول
کلیه کسانی که در زمینه زیبایی، قدرت، قوّت و مهارت بدن به فعالیت می پردازند، علاوه بر انجام تمرین های سخت و فشرده، سلامت و حفظ و حراست جسم را نیز از آنچه که آن را در معرض آسیب قرار می دهد به عنوان امری مهم و شرطی اساسی تلقّی کرده، با تنظیم برنامه های عملی و اجرای آنها، از هر کاری که سلامت، نشاط و شادابی بدن را به مخاطره می اندازد می پرهیزند.
رعایت این مهم برای کسی که در صدد خود سازی و اصلاح نفس خویش برآمده، امری است حیاتی و به مراتب بیش از جسم و تن از حساسیت و اهمیت برخوردار است. بلکه اساساً جهاد با نفس و خود سازی بدون مبارزه با آفاتی که مخلّ به سلامت نفس است و به شکل هواها و شهوات نفسانی ظهور می یابد بی مفهوم است. امیال و خواسته های نفسانی چنانچه تعدیل نگردد به شدّت سلامتی بلکه حیات معنوی نفس را به مخاطره می اندازد و بسا باعث سقوط ابدی آدمی از عالم انسانیت گردد.
سنبل جهاد با نفس و خود سازی مبارزه با هواها و شهوات نفسانی است، لذا هنگامی که مسأله جهاد با نفس و خود سازی مطرح می شود همین مبارزه با هوا و هوس و شهوت به ذهن می آید، این مسأله از نظر اولیای گرامی بی اندازه مهم است.
خداوند متعال مَثل عالمی را که به واسطه پیروی از هوای نفس گمراه گشته - و آن چنان از مسیر حق منحرف شده که به قول معروف به هیچ صراطی مستقیم نمی گردد - مَثل سگ هاری بیان فرموده که پیوسته دهانش را باز و زبانش را بیرون می آورد!
(
وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ ا وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ
)
.
«بر آنها بخوان حکایت آن کس را که آیات خود را به او عطا کردیم ولی خود را از آن جدا ساخت به طوری که شیطان در پی او افتاد! و از گمراهان گردید و اگر می خواستیم (به جبر، مقامِ) او را با این آیات بالا می بردیم ولی او به دنیا و طبیعت گرایید و از هوای نفس خود تبعیت کرد. بنا بر این مثل او بمانند سگ است که اگر به او حمله کنی یا او را به حال خود واگذاری (در هر صورت) عوعو کند، این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، پس این داستانها را بازگو کن باشد که به فکر آیند».
بسیاری از مفسرین با عنایت به روایاتی که در ذیل این دو آیه وارد شده است معتقدند که آیات مذکور درباره بلعم باعورا است که از علمای مشهور بنی اسرائیل و از عبّاد هم عصر حضرت موسی
عليهالسلام
بوده، و بنا بر آنچه از امام رضا
عليهالسلام
نقل شده:
«خداوند به او اسم اعظم عطا فرمود و به این واسطه دعاهایش مستجاب می گردید، لیکن در اثر هواپرستی به فرعون تمایل پیدا کرد و هنگامی که فرعون حضرت موسی و یارانش را تعقیب می نمود، برای اینکه به آنان دست یابد از بلعم خواست که علیه جناب موسی و اصحابش دعا کند تا خداوند آنان را محبوس نماید!
بلعم بر الاغ خود سوار شد تا به جانب آنان حرکت کند امّا الاغش امتناع ورزید! و در برابر ضربات بلعم به قدرت خداوند زبان گشود و گفت: وای بر تو، چرا مرا می زنی؟ آیا می خواهی همراه تو بیایم تا علیه پیامبر خدا و مؤمنین نفرین کنی؟!
بلعم پیوسته در صدد آزار حیوان برآمد و آن چنان وی را مورد ضربات خود قرار داد که حیوان جان سپرد و همزمان، اسم اعظم از خاطر بلعم محو گردید...».
از امام باقر
عليهالسلام
روایت شده که فرمودند:
«این آیه درباره بلعم نازل شده و خداوند متعال آن را در این امّت به عنوان یک مثال برای کسانی که هواپرستی را بر (خدا پرستی و) هدایت الهی برگزینند بیان فرموده است».
در آیه دیگر خداوند متعال حضرت داود
عليهالسلام
را مورد خطاب قرار داده، ضمن بیان مقام والای او، مقتضای این موهبت بزرگ الهی را انجام وظیفه حکم به حق در میان مردم دانسته، آنگاه مهم ترین خطری که یک حاکم را تهدید می کند یاد آور شده، می فرماید:
(
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِ
وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْمَ الْحِسابِ
)
.
«ای داود! ما تو را خلیفه (خود) در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن و از هوای نفس پیروی منما که تو را از راه خدا منحرف می سازد. آنان که از راه خدا گمراه شوند، به خاطر فراموش کردن روز حساب، عذاب شدیدی خواهند داشت. ».
تیرگی و ظلمت حاصل از پیروی نفس و هواهای نفسانی اعم از هوای نفس خود انسان یا هوای دیگران همچون پرده های تاریکی است که مانع بینش و اندیشه صحیح آدمی گشته، او را از گزینش حقّ و عدالت خواهی باز می دارد و سرانجام به گمراهی وی می انجامد.
(
فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا
)
.
«از هوا و هوس پیروی نکنید که از حقّ منحرف خواهید شد».
(
أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ
)
.
«آیا دیدی کسی را که معبودش را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟ با این حال غیر از خداوند چه کسی می تواند او را هدایت نماید؟ آیا متذکّر نمی شوید؟ ».
گرچه هدایت یک تفضّل و موهبت است لیکن هواپرستی درهای رحمت و راه های نجات را بر روی انسان بسته و زمینه استحقاق هدایت را از بین می برد. هنگامی که فرمان خدا زیر پا گذارده شده، و از خواسته های دل و هواهای نفسانی تبعیت می گردد و در واقع اطاعت نفس بر پیروی از حقّ مقدّم می گردد، جایی برای هدایتِ استحقاقی هم باقی نمی ماند تا چه رسد به هدایتی که صرفاً تفضّل است. آنان با دست خویش مشعل های هدایت را خاموش ساخته و راه های نجات را بر روی خود بسته و پل های بازگشت را پشت سر خود ویران کرده اند. در چنین شرایطی است که خداوند متعال لطف و رحمتش را از آنها برگرفته، حسّ تشخیص نیک و بد را از آنها سلب می نماید. و با همین سلب رحمت است که آنان برای همیشه در وادی ضلالت سرگردان خواهند ماند.
مفسّرین نوشته اند:
«یکی از شب ها ابوجهل در حالی که ولید بن مغیره با او همراه بود به طواف خانه کعبه پرداخت و در ضمن طواف درباره پیامبر اسلام
صلىاللهعليهوآله
با هم سخن گفتند. ابوجهل گفت: به خدا سوگند، می دانم او راست می گوید! ولید به او گفت: خاموش باش، از کجا این سخن را می گویی؟ ابو جهل گفت: ما او را در کودکی و جوانی راستگو و امین می نامیدیم، چگونه بعد از تکمیل عقل و کمال و رشد، او را دروغگو و خائن بنامیم؟ باز تکرار می کنم می دانم او راست می گوید! ولید گفت: پس چرا او را تصدیق نمی کنی و ایمان نمی آوری؟ گفت: می خواهی دختران قریش بنشینند و بگویند: از ترس شکست، تسلیم برادر زاده ابو طالب شدم؟ سوگند به بت های «لات» و «عزّی هرگز از او پیروی نخواهم کرد. اینجا بود که آیه
(
وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ
)
نازل شد. ».
درباره خلیفه دوّم نیز نوشته اند: هنگام مردن از وی خواستند که به حقّانیت مولا علی
عليهالسلام
اقرار کند، او نپذیرفت و گفت: اَلنَّارُ وَ لاَ الْعارُ!
آری، پرستش بت و پیروی نکردن از عقل و منطق، آدمی را از پذیرش حقّ باز داشته، به انواع گناهان و انحرافات سوق می دهد. و کدام بت اغوا کننده تر از بت هوای نفس؟
از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
نقل است که فرموده اند:
«ما تَحْتَ ظِلِ
السَّماءِ مِنْ إِلهٍ یعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ هَوی مُتَّبَعٍ».
«در زیر آسمان هیچ بتی نزد خدا بزرگتر از هوا و هوسی که از آن پیروی کنند وجود ندارد».
حضرت علی
عليهالسلام
نیز می فرمایند:
«إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَیکُمُ اثْنانِ: إِتِّباعُ الْهَوی وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّباعُ الْهَوی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِ
وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ... ».
«هولناک ترین چیزی که از آن بر شما بیمناکم دو چیز است: پیروی از هوای نفس، و آرزوهای دور و دراز! پیروی از هوی از حقّ باز می دارد. و درازی آرزو باعث فراموشی آخرت می گردد».
برای خواهش و تمنّای نفس و آرزوهای آن پایانی نیست. اگر یک گام با آن همراه شدی، صدها گام همدلی در پی خواهد داشت، و چنانچه به خواهش کوچکی پاسخ مثبت دادی منتظر باش که از تو هزاران تمنّا دارد، گشودن دریچه ای بر خواسته های آن به مثابه چراغ سبزی است که برای ورود قوای شیطانی ابلیس لعین به او نشان داده ای. تمام کلام اینجاست که باید راه نفوذ آن را با دیوارهای بلند مراقبت و هشیاری مسدود سازی و آنی غفلت را مجاز نشماری که خصم حیله گر منتظر همین لحظات غفلت تو است. دیدگان خویش بگشا و هشیار و بیدار باش که دشمن در کمین است، بسا لحظه ای غفلت که برای همیشه راه حق و طریق نجات را بر آدمی مسدود ساخته، موجب حرمان ابدی گردد!
پذیرش حق با پیروی از هواهای نفسانی سازگار نیست. از دیدگاه قرآن گمراه ترین مردم کسانی هستند که به دنبال خواسته ها و امیال نفسانی خویش اند. ریشه سرباز زدن ستمگران از پذیرفتن مطالب متین و منطقی پیامبران نیز همین است، چرا که هوای نفس قدرت درک حقیقت را از آدمی سلب می کند.
(
فَإِنْ لَمْ یسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیرِ هُدی مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ
)
.
«اگر تو را اجابت نکردند (و پیشنهاد منطقی تو را درباره آوردن کتابی هدایت بخش تر از قرآن و غیر آن نپذیرفتند) پس بدان که اینان پیرو هوس های خویش اند. کیست گمراه تر از آنکه هدایت الهی را رها کرده و از هوای نفس خود پیروی می کند؟ بی تردید خداوند ستمگران را هدایت نخواهد کرد».
در برخی روایات این آیه به کسانی تفسیر شده است که امامت امامان معصوم
عليهمالسلام
را نپذیرفته و در گزینش آراء دینی تنها به رأی خویش تکیه کرده اند.
باز داشتن نفس از امیال و خواسته های نفسانی آنگاه آدمی را در سمت و سوی کمال و اعتلای معنوی قرار می دهد که در راستای اجابت دعوت انبیا و با انگیزه پاسداری از حرمت حق و هماهنگ با رعایت مقام پروردگاری خداوند متعال باشد. در این صورت است که بهشت و ضیافت گاه الهی مأوی و جایگاه نهایی و ابدی انسان خواهد بود.
خداوند می فرماید:
(
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی ا فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأْوی
)
.
«کسی که از مقام پروردگارش نگران و خاشع باشد و نفس را از هوی باز دارد قطعاً بهشت جایگاه اوست».
از اینرو پرهیز از پیروی و تبعیت نفس با هدف دستیابی به قدرتِ انجام امور خارق العاده که از سوی مرتاضین و امثال آنان صورت می گیرد، و بسا با ارتکاب معاصی نیز همراه می شود، به هیچ وجه مصداق مجاهده شرعی نبوده و طبیعتاً نمی تواند پاداش اخروی را به همراه داشته باشد.
حضرت موسی بن جعفر
عليهماالسلام
ضمن حدیثی طولانی به هشام می فرمایند:
«ای هشام! عمل اندک از عاقل و خردمند پذیرفته می شود و دو چندان محسوب می گردد، ولی عمل زیاد از نادان و هواپرست مردود است و پذیرفته نمی گردد (زیرا عاقل هر کاری را بر اساس خردمندی و به مقتضای عقل انجام می دهد، به خلاف نادان که کارهایش از هوا پرستی سرچشمه می گیرد)
ای هشام! خدای متعال می فرماید: سوگند به عزّت و جلال و عظمت و قدرت و بها و بلندی مقامم که هیچ بنده ای خواست مرا بر هوای خود اختیار نکند جز آنکه بی نیازی او را در نفس خودش قرار دهم، همّت او را متوجه آخرت ساخته، زندگیش را روبراه سازم و آسمان ها و زمین را ضامن روزیش قرار دهم...
ای هشام! خدای متعال به داود
عليهالسلام
وحی فرمود: ای داود، اصحاب و یارانت را از شهوت پرستی بترسان. زیرا قلب کسانی که اسیر شهوات است از من محجوب می باشد...
ای هشام! هرگاه دو کار برایت پیش آمد که ندانستی کدام یک بهتر و پاداشش بیشتر است، بنگر کدام یک از آن دو به هوایت نزدیک تر است، با همان مخالفت کن. زیرا اجر و پاداش فراوان در مخالفت با هوی و هوس است... ».
کسی که با انگیزه دستیابی به خُلق های متعالی و احیای ارزش های انسانی، قرب حقّ و ملاقات با پروردگار خود را مقصد اعلای خویش قرار داده، خود را سرگرم هواهای نفسانی نساخته، و از شهوات حیوانی پیروی نمی کند، مأوایش ریاض قدس و حریم کبریایی حضرت دوست، و پاداشش البته لقای اوست.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ أَحَبَّ نَیلَ الدَّرَجاتِ الْعُلی فَلْیغْلِبِ الْهَوی.
«هر کس دوست دارد به مقامات بلند (معنوی) نایل گردد باید بر هوی و هوس غالب گردد».
همچنین فرموده اند:
«کَیفَ یجِدُ لَذَّةَ الْعِبادَةِ مَنْ لا یصُومُ عَنِ الْهَوی».
«کسی که از هوی پرستی پرهیز نمی کند چگونه لذّت عبادت می چشد».
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند: رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
پیوسته می فرمودند:
«إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَواتِ».
«بهشت با سختی ها (و تحمّل رنجهای فراوان در برابر گناهان و استقامت و شکیبایی بر انجام تکالیف و طاعات) درهم پیچیده، و دوزخ با خواهش های نفس درآمیخته است».
در ادامه می فرمایند:
«بدانید هیچ یک از طاعات الهی نیست مگر آنکه انجامش گران (و خلاف میل آدمی است) و هیچ چیز از گناهان نیست جز آنکه موافق میل و خواسته نفس می باشد. خدا رحمت کند کسی را که شهوت را از خود دور کرده و از پیروی خواهش و آرزوی نفس باز ایستد، زیرا این نفس، مشکل ترین چیزی است که از شهوات باز گرفته (و به سوی حقّ کشانده) می شود. و همیشه انسان را از راه هواپرستی به سوی گناه می کشاند».
دل دادن به خواهش های نفس و همراه شدن با کشش های ویرانگر آن، آخرت را تباه و دنیا را بر باد می دهد. جنگ و خون ریزی، نا امنی، ظلم و ستمگری، فحشا و منکرات و فساد و تباهی همه و همه زاییده هوس بازی و هوا پرستی است. هوای نفس، زشتی ها را در نظر آدمی زینت بخشیده، و راه نفوذ شیطان را هموار می سازد، و بسا یک لحظه شهوت رانی که عمری پشیمانی را در پی داشته و حاصل همه زندگی را بر باد دهد.
پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
به ابوذر غفاری - رضوان اللَّه علیه - می فرمایند:
«اَلْحَقُّ ثَقِیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفِیفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تُورِثُ حُزْناً طَوِیلاً».
«حقّ سنگین و تلخ، و باطل سبک و شیرین است! و بسا شهوت رانی یک ساعت که اندوه درازی را به جای می گذارد. ».
قسمت دوم
امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«لَنْ یسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقِیقَةَ الْإِیمانِ حَتّی یؤْثِرَ دِینَهُ عَلی شَهْوَتِهِ وَ لَنْ یهْلِکَ حَتّی یؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلی دِینِهِ».
«ایمان حقیقی بنده هرگز کامل نمی گردد مگر آنکه دین خود را بر شهوت و میلش مقدم بدارد. و هرگز بنده به هلاکت نمی رسد جز آنکه شهوت و هوای خویش را بر دینش برگزیند».
چگونه هلاک نگردد آنکه به پرستش بت هوی و هوس پرداخته، و چه بتی بزرگتر از هوی و هوس؟ و مگر ایمان به خدا با شهوت رانی جمع شدنی است که مجالی برای کمال ایمان باشد؟ هوا پرستی و شهوت رانی سرچشمه بی خردی و غفلت و بی خبری، و منشأ شرک و کفر و گمراهی است. تمام مفاسد از همین جا نشأت می گیرد و به تعبیر قرآن:
«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ».
«اگر حق تابع هوای نفس کافران شود آسمان ها و زمین و هر چه در آنهاست فاسد خواهد شد».
حضرت علی
عليهالسلام
نیز سبب کم بودن تعداد افرادی که از آتش جهنم نجات می یابند را غلبه هوی و هوس بر شمرده اند:
«اَلنَّاجُونَ مِنَ النَّارِ قَلِیلٌ لِغَلَبَةِ الْهَوی وَ الضَّلالِ».
«نجات یابندگان از آتش به خاطر چیره شدن هوی و غلبه گمراهی اندک می باشند».
نه تنها جهنم آخرت زاییده هواپرستی است بلکه آتش های سوزان دنیوی همچون ناامنی ها، جنگ ها، خون ریزی ها، فحشا و منکرات، همه از آن نشأت می گیرند.
همچنین امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«اَلْهَوی أُسُّ الْمِحَنِ. اَلْهَوی مَطِیةُ الْفِتَنِ».
«هواپرستی اساس و ریشه گرفتاری هاست. هوا و هوس مرکب فتنه هاست».
آن جا که میدان تاخت و تاز هوس هاست، غنیمتی جز رنج و بلا به چنگ نمی آید، و هنگامی که زمینه دستیابی به خواسته ها و امیال نفسانی به واسطه سیطره هواپرستی فراهم می آید، باید دانست که دستاورد این سلطه دور از خرد و بیگانه از دین، چیزی جز مفاسد ویرانگر دنیا و آخرت نخواهد بود.
چه بسا افرادی که سرمایه عمر گرانبهای خود را به واسطه ساعتی هواپرستی به باد فنا سپرده اند، و چه بسا جوانانی که بر اثر پیروی از هوی و هوس، در دام اعتیادهای خطرناک و انحرافات اخلاقی گرفتار گشته، جوانی، آبرو و شرف و حیثیت خانوادگی خویش را از دست داده اند.
مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«اُهْجُرُوا الشَّهَواتِ فَإِنَّهَا تَقُودُکُمْ إِلَی ارْتِکابِ الذُّنُوبِ وَ التَّهَجُّمِ عَلَی السَّیئاتِ».
«از خواهش های نفسانی دوری کنید زیرا آنها شما را به گناهان کشانده، و باعث می شود که با تکلّف و سختی به بدی ها و کارهای زشت یورش برید! ».
آن حضرت در جای دیگر می فرمایند:
«اَوَّلُ الشَّهْوَةِ طَرَبٌ وَ آخِرُها عَطَبٌ».
«آغاز شهوت رانی اضطراب و پایانش هلاکت است».
و نیز می فرمایند:
«اَلشَّهَواتُ مَصائِدُ الشَّیطانِ».
«خواهش های نفسانی ابزارهای شکار شیطان است».
عقل و دین هر دو با هوای نفس و ابلیس لعین در ستیزند و این هر دو به یاری یکدیگر سدّ محکمی در برابر کیدهای شیطانی است و تا هنگامی که این دو رکن اساسی حیات انسانی از قدرت و قوت کافی برخوردار باشند، آن ملعون را راهی بر انسان نیست.
از این رو پیوسته در صدد به دست آوردن وسیله و ابزاری است که بتواند این سدّ مستحکم را از پیش پای خود بردارد. عمده ترین عاملی که می تواند او را در دستیابی به هدف شومش یاری رسانده و زمینه اسارت آدمی را فراهم آورد، همان خواهش ها و هواهای نفسانی است که سبب درهم فرو ریختن پایه های دین و خشکاندن ریشه های عقل در انسان می گردد.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«سَبَبُ فَسادِ الْعَقْلِ الْهَوی.
«هوی و هوس باعث تباهی و نابودی عقل است».
و نیز می فرمایند:
«سَبَبُ فَسادِ الدِّینِ الْهَوی.
«پیروی از خواهش های نفسانی سبب از بین رفتن دین است».
آری، هوی پرستی، دین و عقل و حسّ تشخیص خوب از بد را - که از بزرگ ترین نعمت های الهی بوده و وسیله امتیاز آدمی از حیوانات است - از او می گیرد و اعمال بد و کارهای ناپسند را در نظرش نیک جلوه می دهد، و در این حال است که انسان هر گناهی را مرتکب می گردد، به هر خیانتی دست می زند، هر ستم و تجاوزی را برای رسیدن به امیال شوم خود نسبت به دیگران روا می دارد، و با تن دادن به هر کار پست و ضد ارزشی سرانجام، خود را به تباهی و هلاکت خواهد کشید. قدرتی که می تواند و باید وسیله تعدیل خواهش های نفسانی گردد، خود عامل گمراهی، آلت نفس، و ابزار شیطان ملعون می گردد.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«عقل و خرد صاحب لشکر خداوند، و هوی و هوس قائد و جلودار لشکر شیطان است. نفس آدمی میان این دو در حال کشش است، هر یک از این دو غالب گردند، نفس در اختیار اوست».
البته اگر آدمی به سرانجام کار خویش بیندیشد، آثار و پی آمدهای پیروی از هوای نفس را در نظر بگیرد، و نتیجه اطاعت از حقّ و عقل را به خوبی مدّ نظر قرار دهد، هرگز برای لذّت زودگذر و خوشی چند لحظه، خود را از نیل به مقامات بلند انسانی و سعادت ابدی محروم نخواهد کرد.
مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
فرموده اند:
«کَمْ مِنْ لَذَّةٍ دَنِیةٍ مَنَعَتْ سَنِی دَرَجاتٍ».
«بسا لذّت و خوشی ناچیزی که انسان را از دستیابی به درجات عالیه باز می دارد».
و نیز فرموده اند:
«إِذا أَبْصَرَتِ الْعَینُ الشَّهْوَةَ عَمِی الْقَلْبُ عَنِ الْعاقِبَةِ».
«هرگاه چشم به دیده شهوت بنگرد دیدگان دل از دیدن پایان کار کور می گردد».
همچنین می فرمایند:
«إِنَّکَ إِنْ أَطَعْتَ هَواکَ أَصَمَّکَ وَ أَعْماکَ وَ أَفْسَدَ مُنْقَلَبَکَ وَ أَرْداکَ».
«به راستی اگر مطیع هوای نفس خویش گردی تو را (از درک حقایق و پایان کار) کر و کور کرده، جای بازگشتت را تباه ساخته و تو را به هلاکت می رساند».
هنگامی که چشم دل نابینا شد و گوش جان از لذّت شنیدن فضایل انسانی و حقایق معنوی محروم گشت، نفس آدمی به هر جرم و جنایتی متمایل گشته، و به هر کار خلافی تن می دهد، بلکه بسا در گمراهی معنوی و انحراف اعتقادی تا آن جا سقوط کند که با تمامی حقایق و مقدسات عالم به ستیز برخاسته تا مرحله مبارزه با خالق یگانه و آفریننده آسمان ها و زمین پیش می رود!
مولای متقیان و امیر مؤمنان حضرت علی
عليهالسلام
می. فرمایند:
«إِیاکَ وَ طاعَةَ الْهَوی فَإِنَّهُ یقُودُ إِلی کُلِ
مِحْنَةٍ».
«از هواپرستی و پیروی از هوای نفس بپرهیز و برحذر باش که آدمی را به جانب هر گرفتاری و محنتی می کشاند».
چه محنتی بزرگتر از اینکه انسان در ردیف چار پایان قرار گیرد؟ و کدام گرفتاری عظیم تر و شکننده تر از اینکه آدمی را تا سر حدّ بندگی بلکه خوارتر از آن ساقط سازد؟!
حضرت علی
عليهالسلام
می فرماید:
«مَنْ غَلَبَ عَلَیهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَهُوَ فِی حَیزِ الْبَهائِمِ».
«هر کس خشم و شهوتش بر او چیره گردد در زمره چار پایان است».
و نیز می فرمایند:
«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِ عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَسِیرٌ لا ینْفَکُّ أَسْرُهُ».
«بنده شهوت از بنده زر خرید خوارتر است. شهوت پرست، اسیری است که اسارتش از او جدایی پذیر نیست».
آری، کسی که با نادیده گرفتن استعدادها و مواهب بزرگ خدادادی که برای پیمودن مدارج عالیه معنوی و نیل به مقامات بلند انسانی در وجودش نهاده شده، و ارضای بی قید و شرط غرایز و اجابت بی منطق و نامعقول خواهش های نفسانی - که مستلزم ارتکاب انواع گناهان و گرایش به هر عمل ضد اخلاق انسانی و تن دادن به هر پلیدی و رذالت است - خود را از ورود به عالم انسانیت و نورانیت و دستیابی به مکارم اخلاق و تعالی روان محروم ساخته، گرچه به ظاهر آزاد و در زمره آدمیان است اما باطناً و حقیقتاً در ردیف بهائم و در زمره بندگان بلکه خوارتر از آنان است.
خداوندا! تنها تو را می خوانیم و به لطف و عنایت دوستان برگزیده ات دل بسته ایم. برای فائق آمدن در این جهاد مقدّس، نصرت خود را بر ما ارزانی دار، و ما را بر شهوت های نفسانی و هواهای ظلمانی چیره گردان، که توئی راه گشا، وَ أَنْتَ الْمُسْتَعان.
5 - ضعف اراده
یکی دیگر از عوامل بازدارنده که ممکن است انسان را از پرداختن به تهذیب نفس و اصلاح آن باز داشته یا تداوم حرکت او را با مشکل جدّی رو به رو سازد ضعف اراده است.
اراده عبارت از علاقه شدیدی است که - از تصوّر، ارزیابی، و تصدیقِ مفید بودن یک شی ء سرچشمه می گیرد، و چنانچه علاقه شدیدتری مغایر با آن وجود نداشته باشد - آدمی را در جهتِ رسیدن به شی ء مورد نظر حرکت داده، در برخورد با موانع آن استقامت می بخشد.
چشم، گوش و سایر حواسّ آدمی ابزارهایی برای انعکاس صورت اشیا در ذهن اوست. هنگامی که چیزی به ذهن انسان خطور کرده، صورتی از آن در صفحه اندیشه وی شکل می گیرد، گرچه نخست چیزی جز یک تصوّر محض نمی باشد، لیکن در واقع بذر علاقه یا تخم نفرتی است که در وجود او افشانده می گردد، و جرقّه آتش حرکتی است که مشتعل گشته، دیر یا زود آثار و نشانه های آن پدیدار خواهد شد.
تصوّر یک شی ء، ارزیابی ساده بسیار سریعی را به دنبال دارد که پس از آن، سودمندی یا زیان بخش بودن آن مورد تصدیق قرار می گیرد. و تکرار همین تصوّر و تصدیق است که آتش میل یا تنفّر نسبت به آن شی ء را در وجود آدمی شعله ور ساخته، خواست و اراده را در او تقویت می نماید. و سرانجام همین خواست و اراده است که وی را به اقدام عملی بر می انگیزاند.
مناظری که از طرق گوناگون در برابر دیدگان آدمی قرار می گیرد، و سخنانی که از راه های مختلف به گوش وی می رسد، هر یک به سهم خود در هدایت یا انحراف او مؤثّر خواهد بود. با هر نگاهی قدمی، و با هر کلامی گامی به اهداف انسانی یا مقاصد شیطانی نزدیک خواهد شد.
رسول گرامی اسلام
صلىاللهعليهوآله
فرموده اند:
«کسی که به سخن گوینده ای گوش فرا داده، آن را بپذیرد، او را عبادت کرده است! اگر گوینده از خداوند بزرگ سخن می گوید، عبادت خدا نموده، و چنانچه از زبان ابلیس صحبت می کند، عبادت شیطان کرده است. ».
از همین جا به نقش حیاتی تلاش های انسانی، فعالیت های مذهبی، کتب سودمند، مجالس وعظ، توصیه های نیک و هم نشینان صالح و تأثیر شگفت انگیز آن ها در اصلاح و هدایت مردم پی می بریم. همچنان که از نقش ویرانگر تبلیغات زهرآگین بیگانگان در جهت دادن عموم مردم به طرف اهداف شیطانی و دور ساختن آنان از فرهنگ اسلامی و ارزش های انسانی آگاه می گردیم.
افرادی که در راه خود سازی و تهذیب نفس گامی برنداشته، نسبت به گفتار، رفتار و سرنوشت خود احساس مسئولیت نمی کنند، بدون آنکه عواقب نیک یا بد تصوّرات ذهنی و خطورات قلبی را عمیقاً مورد ارزیابی قرار دهند، با سرعت از آن متأثّر گشته، برای تحصیل یا دفع آن به حرکت در می آیند.
امّا کسانی که با حالات نفس و فعل و انفعالات درونی انسان آشنا، و با تلاش های انسانی و اخلاقی، در صدد اصلاح خویش هستند، بدون ارزیابی دقیق از سود و زیان خطورات ذهنی به آن ارادت نورزیده، به سادگی تسلیم خواهش های نفسانی نمی گردند.
آنچه را می نگرند، مطالبی را که به گوش آنان می رسد، و اموری را که در ذهن آنان منعکس می گردد، مجموعه ای از تصوّرات و معلومات نیک و بد به حساب می آورند که باید با حسّاسیت و دقّت، عمیقاً مورد بررسی قرار گیرد، سپس با اتّخاذ موضعی شایسته، به آن راغب گشته، دنبال آن روند، یا از آن بیزاری جسته، آن را ترک نمایند.
در هر حال، آنچه که آدمی را به این سو یا آن سو فرا خوانده، به این طرف یا آن طرف سوق می دهد، علاقه غالب و محبّت حاکم است. نیروی محرّک در همه گرایش ها و گزینش ها علاقه حاکم است؛ و نقش اصلی را در همه روی کردها و عمل کردها محبّت غالب ایفا می نماید.
بر این اساس، حتّی با انجام نیک و شایسته مراحل تصوّر، ارزیابی، و تصدیقِ سود یا زیان نیز کار تمام نمی گردد و بسا تأثیر آن تنها به ایجاد شوق محدود گشته، اعضا و جوارح از آن متأثّر نگردد. زیرا برای تحقّق یک شی ء علاوه بر وجود شرایط، فقدان موانع نیز ضروری است.
تصوّر، ارزیابی و تصدیق گرچه برای به حرکت در آوردن عضلات، لازم است، امّا کافی نیست. هنگامی که مفید بودن یک شی ء مورد تصدیق آدمی قرار می گیرد، تردیدی نیست که نسبت به آن علاقه مند گشته، آماده حرکت به سوی آن می گردد، لیکن همان طور که در تعریف اراده نیز به آن اشاره گردید، این علاقه مندی زمانی قادر است موتور حرکت عضلات را روشن نماید که علاقه شدیدتری که مغایر با آن است از آن ممانعت ننماید.
کم نیستند علاقه مندان به نافله شب که از منافع آن به خوبی آگاهی داشته، آن را تصدیق نموده و باور دارند، امّا به واسطه انس شدید به خواب و احساس لذّت غالب در آنها، موفّق به انجام آن نمی گردند. و چه بسیار افراد معتادی که در عین آگاهی از مضرّات ویرانگر مواد مخدّر و علاقه شدید به ترک آن، به سبب وابستگی شدیدتری که به آن دارند، قادر به ترک آن نگشته، در برابر آن عاطل و باطل، و اسیر و عاجز مانده اند!
مطالعه منافع، تفکّر در آثار، تلقین فواید، صبر و شکیبایی در برابر موانع و ناملایمات و سایر راه کارهای ممکن برای تقویت اراده، در چنین مواردی گرچه بی تأثیر نیست، لیکن مانع اصلی را مرتفع نمی سازد. باید در کنار این امور بلکه پیش از آن، زمینه های وابستگی غالب و انس و علاقه مغایر را از میان برداشت.
توسّل به ارواح طیبه حضرات معصومین
عليهمالسلام
، معاشرت با اخیار و نیکان و افرادی که قادرند انسان را در مسیر مورد نظر یاری رسانند، استعانت از عبادت خصوصاً نماز و روزه، گذراندن اوقات فراغت در فضاها و محیطهایی که به نوعی انسان را از اسارت انس غالب دور می سازد، ترک معاشرت با کسانی که علاقه مغایر را تشدید می نمایند، و بالاخره هجرت از محلّ سکونت در برخی موارد و انتخاب محیط مناسب تری برای زندگی از جمله راه کارهای مفید برای کاستن از وابستگی غالب و انسِ مغایر در راستای تقویت اراده است.
6 - پستی همّت
علاقه به کمال و میل به دستیابی به مراتب عالی و مناصب متعالی، از گرایش های ذاتی آدمی است و انسان بدون نیاز به ترغیب و تشویق به طور طبیعی خواهان رسیدن به کمالات انسانی و مقامات بلند معنوی است، امّا از آن جا که پی گیری هر مقصد مادی یا معنوی به تناسب بزرگی و ارزشی که از آن برخوردار است، نیازمند همّت، توان، بردباری و پایداری است، و تعلّقات مادی و محبّت شدید به دنیا، هر یک از این امور را به شدّت تحت تأثیر آثار زمین گیر کننده خود قرار می دهد، بسیار اتفاق می افتد که کمترین نشانه ای از کمال خواهی و فعالیت در مسیر اهداف انسانی از انسان ظاهر نمی گردد.
خداوند متعال می فرماید:
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ
)
.
«ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا هنگامی که به شما گفته می شود: به سوی جهاد در راه خدا حرکت نمایید، بر زمین سنگینی می کنید؟ آیا به زندگی (زود گذر) دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ پس (اگر چنین است همّت بلند داشته، دل از آن برکنید که) متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست. ».
آری، پستی همّت که از عوامل باز دارنده تهذیب نفس، و مانعی جدّی در مسیر تلاش و فعالیت برای اصلاح درون به حساب می آید، خود از حبّ دنیا و تعلّقات مادی - که مانع بزرگ تری در راه خود سازی است - سر چشمه می گیرد، و به همین جهت است که هر گونه تلاش و فعالیت برای مرتفع ساختن آن که در راستای مبارزه ای اساسی با ریشه های مولّد آن نباشد کاری بی حاصل و تلاشی بی ثمر خواهد بود.
بنا بر این، کسی که این خصلت نکوهیده را مانعی برای خویش می بیند، باید پیش از هر چیز برای فرو ریختن پایه های علاقه به دنیا و وابستگی های اسارت بار مادی همّت گمارده و در کنار آن برای توسعه قابلیت و بالا بردن همت خویش از طریق تفکر در عظمت خالق، شکر نعمت هایی که به بندگان خود ارزانی داشته، اندیشیدن درباره ارزش و ارجمندی صفات نیک و طهارت نفس، پرداختن به دعا، توسّل به مربیان حقیقی و نفوس عالیه، و صبر و پایداری در برابر موانع و مشکلات راه کوشا باشد.
7 - ریا
توضیح
یکی دیگر از اموری که انسان را از «سلوک الی اللَّه» و راه یابی به کمالات انسانی و مقامات معنوی باز داشته و اجر و پاداش اخروی او را از بین می برد ریا می باشد.
ریا در لغت به معنای تظاهر؛ و در شرع مقدّس عبارت است از انجام یا ترک هر امری که با انگیزه غیر الهی به منظور کسب اعتبار و قدر و منزلت نزد مردم صورت پذیرد. بنا بر این ریا منحصر در اعمال عبادی نبوده، شامل امور اعتقادی، اخلاقی و غیر آن نیز می باشد.
انگیزه ریا
انسان به اقتضای غریزه محبت خواهی میل دارد همواره نزد دیگران عزیز و گرامی بوده، محبوب آنان باشد. مهرطلبی و محبّت خواهی از گرایش های ذاتی آدمی است و در تأمین بهداشت روان و امنیت و سلامت جسم و جان نقش فوق العاده ای ایفا می نماید. بخش عظیمی از فعالیت های انسان در پاسخ به همین خواسته طبیعی صورت می پذیرد.
این غریزه مانند هر گرایش ذاتی دیگر نیازمند کنترل و هدایت است و ارضای آن از طریق نادرست و مسیر غیر طبیعی، خسارت های جبران ناپذیری را بر روح و جان آدمی وارد خواهد ساخت، همچنان که پاسخ صحیح به آن، در راستای رفع نیازهای آدمی بوده و برخی از خواسته های طبیعی انسان را برآورده می سازد.
کسی که به خدا ایمان آورده، علم او را در همه امور نافذ، سلطنتش را بر تمام کائنات محیط، قلوب بندگان را در قبضه قدرت وی، و شرافت و عزّت و بزرگواری را در گرو بندگی حقیقی او می بیند، هرگز برای جلب محبّت و توجّه مردم در بیراهه نرفته، از راه صحیحِ ارضای مهرطلبی و محبّت خواهی - که جز بندگی خدا و جلب رضای او نیست - منحرف نمی گردد.
با تکیه بر ایمان به خدا و باورهای دینی، و با استعانت از الطاف و عنایات ویژه خدای متعال و حضرات معصومین
عليهمالسلام
و با مدد گرفتن از نیروی اراده و تصمیم، اندیشه خود نمایی را از صفحه دل و خاطر زدوده، و انگیزه اش در انجام واجبات و ترک محرّمات، در ظاهر و باطن و آشکار و پنهان فرمانبرداری از خداوند است و سرزنش یا تحسین دیگران در انجام وظایف او نقشی ایفا نمی نماید.
رفتار و گفتار و پندار خویش را متناسب با اصول اخلاقی و ارزش های والای انسانی رقم زده، تکالیف دینی را با نیت خالص و تنها برای خشنودی پروردگار متعال انجام می دهد و به دلیل آنکه کسی را جز خداوند منشأ اثر نمی داند آنها را به رخ دیگران نمی کشد.
امّا از آن جا که نوع مردم امور معنوی را فاقد اعتبار و از ارزش حقیقی بی بهره می پندارند و توجّه آنان صرفاً به جنبه های مادی و شئون دنیوی معطوف است، برای ارضای غریزه مهرطلبی از صراط مستقیم و مسیر طبیعی منحرف گشته، به جای روی آوردن به کمالات انسانی و کسب مقامات معنوی و برگزیدن طریق بندگی، به تظاهر و ریاکاری متوسّل می گردند و از هر طریق - گرچه با خدعه و فریب - تلاش می کنند توجّه دیگران را به خود جلب کرده، در دل آنان جایی پیدا کنند تا بدین وسیله، محبوب آنان گشته و در نظرشان عزیز و گرامی باشند!
ضعف ایمان، حبّ جاه و مقام، شهرت طلبی، علاقه به دنیا، احساس حقارت، و دشواری غلبه بر هواهای نفسانی نیز به آتش ریاکاری دامن زده، صفای باطن و خلوص نیت را بیش از پیش از بین می برد، تا جایی که هدف از انجام کار خیر و پرهیز از امور ناپسند، تنها جلب عواطف اطرافیان و نفوذ در افکار این و آن گشته و پاکی و نیکی در نظر شخص ریاکار در صورتی از ارزش و اهمیت برخوردار است که در جامعه منعکس شده و سبب محبوبیت او گردد و الّا نسبت به کارهای ناپسند از کمترین امتیازی برخوردار نخواهد بود!
ریا در قرآن و روایات
آیات و روایات فراوانی در حرمت و نکوهش ریا وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
خدای متعال می فرماید:
(
إِنَّ الْمُنافِقِینَ یخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یراؤُونَ النَّاسَ وَ لا یذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً
)
.
«منافقان در صددند که خدا را فریب دهند! در حالی که او آنها را فریب می دهد. و هنگامی که به نماز بر می خیزند با کسالت بر پای می ایستند، و در برابر مردم ریا می کنند، و خدا را جز اندکی (از مردم) یاد نمی نمایند. ».
همچنین می فرماید:
(
فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ ا الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ ا الَّذِینَ هُمْ یراؤُنَ
)
.
«پس وای بر نماز گزاران. همان ها که در نماز خود سهل انگاری می نمایند همان کسانی که ریا می کنند. ».
و نیز می فرمایند:
(
فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً
)
.
«هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید عمل شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگار خود شریک نسازد. ».
شداد ابن اوس گوید: به حضور رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
شرفیاب شدم، آن بزرگوار را ناراحت (و گریان) دیدم. سبب آن را جویا شدم، فرمودند:
«بر امّتم از شرک بیمناکم! عرض کردم: مگر آنان پس از شما مشرک خواهند شد؟ پاسخ دادند: البته آنان خورشید و ماه و بت و سنگ را پرستش نمی کنند ولی با اعمال خود ریا خواهند کرد! و ریا همان شرک است. (سپس این آیه را قرائت فرمودند:) «فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ... »».
امام صادق
عليهالسلام
هم می فرمایند:
«کُلُّ رِیاءٍ شِرْکٌ إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ کانَ ثَوَابُهُ عَلَی النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ کانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللَّهِ».
«هر گونه ریایی شرک است، هر که برای مردم کار کند پاداش آن بر عهده آنان است. و هر کس برای خدا کار کند ثوابش بر خداست. ».
و نیز می فرمایند:
قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: أَنا خَیرُ شَرِیکٍ مَنْ أَشْرَکَ مَعِی غَیرِی فِی عَمَلٍ عَمِلَهُ لَمْ أَقْبَلْهُ إِلّا ما کانَ لِی خالِصاً. ».
«خدای بزرگ فرموده است: من بهترین شریک هستم (بنا بر این) هر کس در کاری که انجام می دهد دیگری را با من شریک سازد، از او نپذیرم، مگر عملی که خالص برای من باشد. ».
امام باقر
عليهالسلام
می فرمایند:
«نگهداری عمل از انجام آن دشوارتر است. راوی می پرسد: نگهداری عمل چیست؟ پاسخ می دهند:
کسی برای خدای یگانه بی شریک (مثلاً) صله ای به جای می آورد و احسان و بخششی می کند، برایش پاداش عمل پنهان نوشته می شود. پس از آن، کار خود را نزد دیگران یادآوری می کند، در نتیجه اجرش محو می گردد و برایش ثواب عمل آشکار (که کمتر است) می نویسند، بار دیگر بر زبان می آورد، پاداش آن از بین می رود و برای او عمل ریا ثبت می گردد. ».
امیر مؤمنان
عليهالسلام
هم می فرمایند:
«... اعْمَلُوا فِی غَیرِ رِیاءٍ وَ لا سُمْعَةٍ فَإِنَّهُ مَنْ یعْمَلْ لِغَیرِ اللَّهِ یکِلْهُ اللَّهُ إِلَی مَنْ عَمِلَ لَهُ... ».
«عبادت و کار نیک را - نه به قصد ریا و نه به انگیزه رساندن به گوش دیگران -
انجام دهید. زیرا کسی که برای غیر خدا کاری را انجام دهد، خداوند او را به همان که عمل را برایش انجام داده، وا می گذارد. ».
و نیز می فرمایند:
«آفَةُ الْعِبادَةِ الرِّیاءُ. ».
«آفت بندگی خدا ریا است. ».
عبادت خالص، عملی است هماهنگ با تمایلات فطری و طبیعتاً اطمینان دل و آرامش خاطر را - که اصلی ترین خواسته طبیعی و فطری آدمی است - در پی خواهد داشت. در مقابل، ریا کاری و مردم فریبی حرکتی است غیر طبیعی و بر خلاف فطرت، و باز تاب آن جز نگرانی و آشفتگی خاطر نخواهد بود. ریا کار به دلیل ضدّیت ظاهر و باطن همواره با دلی نا مطمئن و ضمیری نا آرام دست به گریبان است و تلاش او برای پنهان داشتن این دو گانگی به جهت غیر طبیعی بودن عملش حاصلی به بار نمی آورد.
امام صادق
عليهالسلام
در ذیل آیه: «فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ... » می فرمایند:
«شخصی عبادتی را که موجب پاداش الهی است انجام می دهد ولی منظورش خدا نیست، بلکه می خواهد مردم بشنوند و او را ستایش کنند، چنین شخصی مردم را در عبادت پروردگارش شریک قرار داده است.
آنگاه می فرمایند:
هیچ بنده ای کار نیک خود را پنهان نمی کند جز آنکه بعد از مدتی خداوند آن را آشکار می نماید و هرگز بنده ای شرّی را پنهان نمی سازد مگر آنکه خداوند پس از زمانی آن را آشکار خواهد ساخت. ».
همچنین از پدر بزرگوار خود نقل می کنند:
«از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
سؤال شد: روز قیامت نجات در چیست؟ پاسخ دادند: نجات تنها در آن است که با خداوند خدعه نکنید (و الّا) با شما خدعه خواهد کرد. زیرا هر کس با خداوند نیرنگ نماید، خدا با او نیرنگ کرده، و ایمان را از او باز پس ستاند. بلکه ریا کار اگر به خود آید درمی یابد که با خویشتن خدعه می کند!
عرض شد: چگونه با خدا نیرنگ می نماید؟ فرمودند:
به آنچه خدا دستور می دهد عمل می کند ولی (عملش خالص نیست و) غیر او را اراده می نماید.
آنگاه حضرت فرمودند:
تقوای الهی پیشه کنید و از ریا دوری نمایید، زیرا ریا شرک به خداست. در روز رستاخیز ریاکار به (این) چهار نام خوانده می شود: ای کافر! ای فاجر! ای پیمان شکن! ای زیان کار! عملت فاسد و پاداشت تباه گشت. و اینک (نزد ما) بهره ای نداری. از همان که عمل را برایش انجام داده ای تقاضای پاداش کن. ».
آری، آنان که خائنانه به نام دین و دینداری، خود و دیگران را فریب می دهند و برای تحقّق بخشیدن به منویات پلیدشان با حیله و تزویر خود را در صف پاکان و نیکان جا می زنند و خویشتن را مؤمن و درستکار نشان می دهند، حقیقتاً پیمان شکن و به راستی زیان کارند.
آن حضرت خود از جدّ بزرگوارشان رسول خدا
عليهالسلام
نقل می کنند که فرموده اند:
«زمانی فرا رسد که مردم برای طمع دنیا، باطنشان پلید و ظاهرشان نیکو است ولی مقصود آنان (رسیدن به پاداش الهی و) آنچه نزد پروردگارشان می باشد نیست، بلکه دینشان ریا، و ترس از خدا با ایشان در نیامیخته است. خداوند آنها را مجازاتی همگانی نماید و آنان مانند کسی که در حال غرق شدن است (با همه وجود)
دعا کنند ولی خدا آن را مستجاب نفرماید! ».
اقسام ریا
همچنان که گذشت ریا منحصر در عبادات نیست،
و هر کار یا سخن دینی، اعتقادی، اخلاقی، و غیره می تواند از مصادیق آن قرار گیرد.
ریا کار می کوشد تا برای رسیدن به مقاصد غیر الهی خویش از هر طریق، توجه و قلب مردم را به خود جلب نموده، آنان را با خود همراه سازد. خصوصاً اگر قصد به دست آوردن پست و ریاستی را داشته باشد، آن چنان خباثت و نفاق خود را پنهان می سازد که گاهی امر بر خود او نیز مشتبه گشته، خود را حقیقتاً برخوردار و شایسته ادعاهای دروغین خویش می پندارد.
گاهی با بیان عقاید حقّه و اظهار مطالب توحیدی و معارف الهی خود را اهل توحید معرفی می کند.
زمانی با نقل احادیث ناب، و ابزار برائت از دشمنان، دم از دوستی اهل بیت
عليهمالسلام
زده، خود را از مدافعین ولایت نشان می دهد.
گاهی با به خود بستن ملکات پسندیده و ادعای خصال کریمه خود را در صف اهل توکّل و صبر و رضا جا می زند و یا با مذمّت صفات ناپسند، خویشتن را مبرّا از آنها وانمود می نماید.
زمانی در عبادات و انجام فرایض و نوافل و غیره ریا می کند. و هنگامی هم با ریا در وصف و کیفیت آنها در این مقام برآمده، با طول دادن رکوع و سجود و شرکت در جماعت و غیره مردم را فریب می دهد.
زمانی با موی ژولیده و بدن لاغر و رنگ زرد و لباس خشن و گردن کج مردم را فریب می دهد.
و گاهی با حرکت زبان به ذکر و موعظه و پند خود را در صف اهل زهد جا می زند.
زمانی با مجالست با علما و زیارت عبّاد، خود را از آنان نشان می دهد. و بالاخره گاهی با سکونت در خانه فقیرانه و پوشیدن لباس کذایی و امثال آن در مقام ریا کاری بر می آید.
اهل دنیا نیز به نوبه خود در پنهان داشتن واقعیات زندگی از انظار مردم و تظاهر و ریاکاری، گوی سبقت را از سایرین ربوده، زندگیشان سراسر پوشیده از فریب، دروغ، خدعه و ریاکاری است و این امور را نه تنها عیب نمی دانند بلکه آنها را لازمه حفظ آبرو و شخصیت، و از نشانه های زندگی شرافتمندانه به حساب می آورند!
همه اقسام ریا مذموم و از گناهان کبیره بوده و سبب حبط اعمال و بطلان عبادات و خروج ایمان از قلب می گردد. البته ریا در عقاید و دم زدن دروغین از ولایت و خود را به دروغ اهل صفات کریمه معرفی کردن، به مراتب از ریا در عمل خطرناک تر و ظلمت و گناهش از آن بیشتر است و ریاکار در این نوع ریا در زمره منافقین محشور می گردد.
در هر حال، ریا کار به واسطه آنکه زمام خود را به دست شیطان سپرده و غرض او از اعمال و گفتارش جلب رضایت مردم به جای خشنودی خداوند است، انوار معنوی را که روشنی بخش روح و جان و سرمایه نجات آدمی است به ظلمات که سرچشمه خسران و نکبت دنیا و آخرت است مبدّل ساخته و خویشتن را از سعادت ابدی و رحمت و فیض سرمدی محروم، و به هلاکت و شقاوت همیشگی مبتلا خواهد نمود.
نشانه های ریا
ریا نیز مانند بسیاری از مفاهیم دیگر دارای مراتب متفاوتی است که برخی روشن و بعضی حتی از دید افراد تیزبین هم پنهان می ماند. از اینرو حضرات معصومین
عليهمالسلام
برای تشخیص آن نشانه هایی بیان کرده اند تا انسان - که به اقتضای حبّ نفس نوعاً عیوب خود را نمی بیند - بتواند با میزان قرار دادن آنها به مطالعه خود پرداخته، حدّ و حدود اخلاص خویش را بیازماید.
امیر مؤمنان و پیشوای مخلصان حضرت علی
عليهالسلام
فرموده اند:
«ثَلاثُ عَلاماتٍ لِلْمُرَائِی: ینْشَطُ إِذَا رَأَی النَّاسَ وَ یکْسَلُ إِذَا کانَ وَحْدَهُ وَ یحِبُّ أَنْ یحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ. ».
«ریا کار سه نشانه دارد: هنگامی که مردم را می بیند (در عبادت) به نشاط آید! زمانی که تنها باشد (نشاط کاذب خود را از دست داده) کسل می گردد! و دوست دارد در همه کارهایش او را ستایش کنند! ».
البته هر نوع گرایش و رغبتی را - که با مواجه شدن با دیگران در انسان به وجود می آید - نمی توان در زمره ریا به حساب آورد.
انسان طبیعتاً از محیط و معاشران متأثّر گشته، رنگ می پذیرد. بسیار اتفاق می افتد که آدمی در تنهایی به کار خیر و عبادت رغبت ندارد، امّا هنگامی که سعی و نشاط گروهی از اهل عبادت را مشاهده می کند، روح تازه ای یافته، به عبادت راغب، یا میلش به آن بیشتر می گردد. در این صورت چنانچه حقیقتاً دیدن و ندیدن مردم برای او یکسان بوده، انگیزه اش از پرداختن به عبادت، نه ستایش مردم، بلکه صرفاً رضایت و خشنودی خداوند باشد، عملش عمل ریایی نیست و این میل و رغبتِ تازه، از ارزش کار او نمی کاهد.
در عین حال، نفس، بیش از این فریبکار، و شیطان، افزون از تصوّر افراد تازه کار و ساده اندیش، مکّار و حیله گر است! انسان - خصوصاً کسی که هنوز به اندازه کافی با خدعه ها و حیله های نفس آشنایی ندارد - تا با دقت و حساسیت کامل خویشتن را مو شکافی نکند و وضع و حال خویش را دقیقاً مورد مطالعه قرار ندهد، از حقیقت امر آگاه نگشته، بسا پس از سالهای طولانی متوجّه گردد که ریا در اعمالش رخنه کرده است.
در شرح حال جناب سید بحر العلوم - رضوان اللَّه علیه - نوشته اند:
«روزی شاگردانش وی را خندان یافتند، سبب آن را از استاد جویا شدند. در پاسخ فرمود:
پس از بیست و پنج سال مجاهده اینک موفّق به دفع و رفع ریا از دایره اعمال خویش گشته ام. ».
قصه عابدی را که سی سال نمازش را در صف اوّل جماعت خوانده بود نشنیده ای؟ نوشته اند که وی در مسجد، جای مخصوصی داشت. روزی نتوانست اوّل وقت در جماعت حاضر گردد. هنگامی که وارد مسجد شد فرد دیگری در جای اختصاصی وی به نماز ایستاده بود. ناگزیر در انتهای مسجد به جماعت اقتدا کرده، تکلیف نماز به جای آورد. پس از فراغت از نماز متوجّه شد از اینکه مردم او را در جای خود ندیده اند خجل و ناراحت است! در این وقت دریافت که ایستادنش در صف اوّل جماعت برای خدا نبوده است. گویند: نمازهای سی ساله را همه قضا نمود!
درباره هارون خلیفه عباسی نیز نوشته اند که در بغداد مسجدی ساخت و نام خود را بر آن نقش نمود. یک روز که برای نظارت بدانجا رفته بود، بهلول عاقل سر رسید و پرسید: چه ساخته ای؟ هارون گفت: خانه خدا! بهلول گفت: امر کن نامت را پاک کنند و نام مرا به جای آن بنگارند! خلیفه غضبناک گردیده، گفت: من ساخته ام، نام تو را بنویسند؟ بهلول گفت: پس چرا می گویی خانه خدا! بگو: خانه خودم! بنایی که برای شهرت به پای کرده ای تنها برازنده نام تو است.
ای عزیز! تصرّف در دل ها از حیطه قدرت من و تو خارج است. تلاش برای جلب دوستی مردم و شهرت نزد آنان ثمری جز زیان و خسران به بار نمی آورد. نام نیک و محبّت در قلوب را جز از صاحب دل ها درخواست کردن خطاست. آنچه از ما ساخته است - البته به توفیق الهی - جز این نیست که انگیزه خود را در گفتار و کردار خویش خشنودی خدای متعال قرار دهیم. او خود - جلّ جلاله - در دنیا محبّت دل ها را و در آخرت کرامت و لطف بی انتهای خویش را به ما ارزانی خواهد داشت.
به هوش باش! که برای به دست آوردن احترام کاذبِ چند صباح دنیا خویشتن را در صف مشرکان و کافران و منافقان در نیاوری و اسباب رسوایی خویش را در روز رستاخیز در محضر حضرت حقّ و در حضور انبیا و اولیای الهی فراهم نیاوری و خود را از آن همه درجات و مقامات، ضیا و نور، کرامت و ضیافت محروم نسازی!
به خدا سوگند! سرگذشت کسی که خود را برای غیر حقّ به رنج عبادت در می افکند، در روز رستاخیز بسیار فضاحت بارتر از حکایت مرد ریاکاری است که شب تا بامداد به خاطر سگی خویشتن را به زحمت در انداخت!
او خود گوید:
«گرفتار ریا بودم و نمی توانستم عبادات خود را برای خدا خالص به جا آورم. تصمیم گرفتم به مسجد متروکی در کنار شهر رفته، در آن جا به عبادت بپردازم. پاسی از شب گذشته بود. در حالی که ظلمت همه جا را فرا گرفته، به شدّت باران می بارید خود را به آن مسجد رسانده، مشغول عبادت شدم. امّا طولی نکشید که در آن تاریکی شب کسی وارد مسجد گردید. شیطان به سراغم آمده، مرا به جدّ و جهد بیشتری ترغیب نمود و نفس نیز از این حادثه بسیار مسرور گشت!
کم کم هوا روشن گردید و از اینکه به خیال خود، شخص تازه وارد مرا در حال عبادت می دید خوشحال بودم. بساط عبادت را جمع کرده به قصد بازگشت به محل خود حرکت کردم که ناگهان سگ سیاهی را داخل مسجد دیدم! سخت ناراحت شده، خود را خطاب کردم: ای بدبخت! شب تا صبح خود را به خاطر سگی به رنج افکندی، اینک این تو و این هم پاداش عملی که برای غیر خدا انجام داده ای!
عالم بزرگوار مرحوم علامه نراقی می نویسد:
«... کسی که از خود مطمئن نیست و ریشه ریا را از زمین دل نکنده، لازم است عبادات خود را در خلوت و پنهان به جای آورد، و اگر در اثنای آن دیگری مطلع شد و شیطان او را به ریا افکند، آن عبادت را اعاده نماید. البته این در مورد عبادتی است که ربطی به دیگران ندارد و تنها بین او و خداست.
امّا آنچه را که باید دیگران بر آن مطلع شوند، مانند امامت، فتوی، حکم و قضا، تدریس، وعظ و ارشاد، امر به معروف و نهی از منکر و برآوردن حوایج برادران، خطر آن بسیار است. همچنان که اگر بتواند آنها را با اخلاص و کامل انجام دهد پاداش و ثواب آن نیز بی شمار خواهد بود. پس کسی که از جهت علم و دانش قابلیت این منصب های بزرگ را دارد و صاحب نفس قدسی و دل قوی است و هیچ گاه خشنودی مردم را بر رضای خداوند مقدّم نمی دارد، و وسوسه شیطان او را فریب نمی دهد، پرتو انوار عظمت و جلال خداوند متعال چندان بر دل او تابیده که او را از توجّه به خلق باز داشته و چشم داشتی به مردم ندارد و شائبه ریا پیرامون خاطر او نمی گردد و شایسته این مقامات است، همّت گمارد و این منصب ها را قبول نماید و وظایف خود را انجام دهد.
امّا اگر نفس او ضعیف است و ایمان حقیقی دارا نیست و دلش مانند ریسمانی که در برابرش آویخته، هر لحظه به طرفی روی می آورد، زنهار، هزار زنهار! که گام در این وادی نگذارد و این منصب های پر خطر را نپذیرد، و خود و دیگران را هلاک نسازد...