مسائل علم اخلاق (سلوک)
اشاره
دلی که از عشق و محبت لبریز نیست، سینه ای که سرشار از دشمنی و کینه توزی با مردم است، و نفسی که بی امان از نیکی و پاکی و یگانگی ممانعت، و پیوسته به شرّ و پلیدی و تفرقه دعوت می نماید، حقیقتاً نیازمند تهذیب، و به راستی محتاج پالایش است.
الف) اصول راهبردی
1 - خواست و انگیزه
«پی گیری مقاصد مادی و اهداف معنوی و انسانی، نیازمند انگیزه و خواست قلبی است. انسان بدون علاقه و انگیزه، نه تنها در مقابله با مشکلات و موانع، فاقد قدرت پایداری و استقامت است و کوچک ترین مسأله ای می تواند او را به سادگی از پای درآورد، بلکه اساساً آدمی بدون دارا بودن انگیزه ای قوی، هیچ هدفی را دنبال نخواهد کرد. محرّک و انگیزه درونی از قوی ترین عوامل تکامل و رکن اساسی تمامی تلاش ها و فعالیت های مادی و معنوی است».
تلاش و فعالیت ظاهری، باهمه تأثیر و نقشی که در تحقّق اهداف مادی و پیشبرد مقاصد معنوی دارد، انعکاس خارجی خواست درونی، و فرع وجود انگیزه است؛ از اینرو مقاصد بزرگ انسانی و اهداف ارزشمند معنوی که کار و کوششی دامنه دار، فعالیتی وسیع، و تلاشی گسترده را می طلبد، به تناسب گستردگی، بزرگی، و ارزشی که داراست، نیازمند طلب و اراده ای پولادین، و خواست و انگیزه ای بسیار قوی است. و تنها در آن صورت است که انسان در برابر کوبنده ترین مشکلات، و سخت ترین موانع، در جسم و تن خویش احساس ناتوانی نکرده، آنی از پای نخواهد نشست.
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیتْ عَلَیهِ النِّیةُ».
«هیچ بدنی از انجام کاری که نیت و انگیزه انسان بر آن نیرومند گشته (و مورد توجّه جدّی نفس واقع شده) ناتوان و ضعیف نخواهد بود».
برگزیدن راه سلوک و حرکت در مسیر کمال و کوشش در راه حقّ، به لحاظ ارجمندی هدف و به تناسب شأن و منزلت مقصد، نیازمند شور و شوقی زائد الوصف، خواست و اراده ای بی پایان، و اشتیاقی بی حدّ و مرز است، تا در پرتو آن، پوینده راه حقّ و مشتاق وصال محبوب، سر از پای نشناخته، از همه چیز و همه کس جز مطلوب حقیقی بگذرد و در پی گیری مقصود والای خویش لحظه ای درنگ نکرده، کوچک ترین تردیدی به خود راه ندهد.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
|
|
یاتن رسد به جانان یاجان زتن برآید
|
بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
|
|
کز آتش درونم دود از کفن برآید
|
مولی الموالی امیرمؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ بَذَلَ جُهْدَ طاقَتِهِ، بَلَغَ کُنْهَ إِرادَتِه»ِ.
«کسی که (در راه رسیدن به هدف) نهایت تلاش و کوشش خود را نماید، به حقیقت خواسته خود خواهد رسید».
البته گرچه تلاش در جهت تقویت اراده و تعمیق انگیزه، برای پی گیری هر هدف مادی یا معنوی، از اصول اساسی و از امور بسیار مهمی است که غفلت از آن به مثابه سست شدن پایه های حرکت در مسیر آن هدف، و به منزله فروریختن ارکان هرگونه فعالیت و کار و کوشش در آن زمینه است، لیکن آنچه که طریق سالک راه حقّ را از طرق مادی و فعالیت های روز مره سایر مردم متمایز ساخته، و مسئولیت خطیر وی را جهت حفظ و حراست از آن بسیار دشوار می گرداند، ضرورت تلاشی خستگی ناپذیر و کوششی پیوسته و لحظه به لحظه برای تصحیح انگیزه، و تطهیر نیت از هرگونه ناخالصی و رنگ و بوی غیر الهی است.
ارزش و اعتبار تلاش های معنوی و اعمال عبادی - بر خلاف فعالیت های مادی که پاکی نیت در انجام بی عیب و نقصِ آنها چندان نقشی ایفا نمی کند - علاوه بر وابستگی کامل به درستی و تمامیت اجزاء و شرائط، عمدتاً منوط به پاکی انگیزه، و خالی بودن نیت از هر گونه گرایشی است که به نوعی توجّه انسان را از کمال مطلوب و وصال محبوب باز می دارد.
آرزوی نجات از عذاب الهی، دستیابی به اجر و پاداش فوق العاده اُخروی، وصول به عالم کشف و کرامت، نیل به مقامات بلند معنوی و نمونه های دیگری از این امور، گرچه در جای خود می تواند به عنوان یک ارزش، مدّ نظر قرار گیرد و در راستای ترغیب و تشویق نوع مردم، از عوامل و راه کارهای پسندیده و مناسبی است که بعضاً از طرف شارع مقدس نیز مورد تأکید قرار گرفته، لیکن از آن جا که ارزش هر کس به قدر همّت اوست، و آنچه که همّت را از ارج و منزلت حقیقی برخوردار می سازد، شرافت، ارجمندی و عظمت هدفی است که به آن، سمت و سوی و جهت می بخشد، سالک را خواهشی جز دیدار یار و آرزویی جز وصال محبوب نیست.
در مقام عرض حال به پیشگاه معبود لایزال، به پیشوای سالکان و زینت عبادت کنندگان حضرت سجّاد
عليهالسلام
تأسّی کرده، عرض می کند:
«فَیا مُنْتَهی أَمَلِ الْآمِلِینَ وَ یا غایةَ سُؤْلِ السَّائِلِینَ وَ یا أَقْصی طَلِبَةِ الطَّالِبِینَ وَ یا أَعْلَی رَغْبَةِ الرَّاغِبِینَ. ».
«ای منتهای آرزوی آرزومندان! و ای مقصود نهایی نیازمندان! و ای عالی ترین مطلوب طالبان! و ای بالاترین خواهش رغبت کنندگان! ».
ای مقصد همّت بلندان
|
|
مقصود دل نیازمندان
|
ای عقل مرا کفایت از تو
|
|
جُستن زمن و هدایت از تو
|
از ظلمت خود رهاییم ده
|
|
با نور خود آشنائیم ده
|
إِیاکَ أَدْعُو أَنْتَ السَّمِیع
|
|
إِیاکَ أَرْجُو أَنْتَ الشَّفِیع
|
همّت بلندم، کوتاه دستم
|
|
أَنْتَ الرَّفِیعُ، أَنْتَ الْمَنِیع
|
او طلب و عطش درونی خود را با گریه های طولانی، تضرع و زاری و ناله های جان سوز ابراز داشته، پیوسته از پیشگاه حضرت حقّ، تقاضای توفیق، معرفت و لقای جنابش را دارد.
من ندارم حاجتی جز روی تو
|
|
من نجویم مقصدی جز کوی تو
|
از تو غیر از تو ندارم حاجتی
|
|
جز به ذکر تو نبینم راحتی
|
آری، سالک را خواهشی جز هوای محبوب، و مقصدی جز بندگی او نباشد، گمشده ای دارد که شمع جانش پیوسته در جستجوی او می سوزد، دردی در خود احساس می کند که درمانش تنها اوست، و عطشی که جز به شربت وصال او مرتفع نگردد.
مولای عارفان امام سجّاد
عليهالسلام
در مقام مناجات با پروردگار خود عرضه می دارد:
«فَقَدِ انْقَطَعَتْ إِلَیکَ هِمَّتِی وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَکَ رَغْبَتِی فَأَنْتَ لا غَیرُکَ مُرَادِی وَ لَکَ لا لِسِوَاکَ سَهَرِی وَ سُهادِی وَ لِقاؤُکَ قُرَّةُ عَینِی وَ وَصْلُکَ مُنَی نَفْسِی وَ إِلَیکَ شَوْقِی وَ فِی مَحَبَّتِکَ وَلَهِی وَ إِلَی هَوَاکَ صَبابَتِی وَ رِضاکَ بُغْیتِی وَ رُؤْیتُکَ حاجَتِی وَ جِوَارُکَ طَلَبِی (طَلِبَتِی) وَ قُرْبُکَ غایةُ سُؤْلِی وَ فِی مُناجاتِکَ رَوْحِی (أُنْسِی) وَ رَاحَتِی وَ عِنْدَکَ دَوَاءُ عِلَّتِی وَ شِفاءُ غُلَّتِی وَ بَرْدُ لَوْعَتِی وَ کَشْفُ کُرْبَتِی.».
« (خدای من!) توجّهم از همه منقطع و همّتم تنها به سوی توست، رغبت و اشتیاقم در تو خلاصه گشته؛ تنها تویی مقصود و مرادم. بیداری و کم خوابیم تنها از شوق توست. لقایت نور دیدگانم، و مقام وصالت تنها آرزوی من است. شوقم منحصر به تو، و در راه دوستی تو سرگردان و واله هستم. دلباخته هوای توام. غرض و مقصدم خشنودی توست. به مشاهده تو نیازمندم و نعمت جوارت مطلوب من است؛ و مقام قربت منتهای خواهش من باشد. مناجات با تو فرح و آرامش خاطر من است، و دوای بیماری و شفای قلب سوزانم و تسکین حرارت دل و برطرف کننده گرفتاری و غم و اندوهم نزد توست. ».
تا انسان دل از غیر خدا نپرهیزد، به مقصد اعلای انسانیت - که چیزی جز معرفت و قرب حقّ تعالی نیست - نخواهد رسید. تلاش برای قدرت یافتن بر انجام امور خارق العاده، آرزوی باز شدن چشم برزخی و دیدن خواب های پرزرق و برق، فعالیت برای رسیدن به عالم کشف و کرامت و... هر یک به نوعی آدمی را از هدف اصلی خویش باز می دارد. بلکه بسا هدف قرار دادن تخلّق به اخلاق پسندیده، نیل به کمال، و دستیابی به حالاتی چون مستجاب شدن دعا و... نیز به مراتب، انسان را از مرحله قرب جوار حقّ دور سازد!
سالک را با کشف و کرامت و امور خارق العاده چه کار؟ عمر، شریف تر از آن است که آن را در راه غیر قرب و معرفت از کف دهیم.
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاه بازانِ طریقت به مقام مگسی؟
برگزیدن هر مقصدی جز بندگی و قرب به ساحت حقّ برای سالک دستاوردی جز حسرت و ندامت به بار نخواهد آورد. ندامتی بی حاصل که حکایات و روایات تکان دهنده بسیاری بر آن گواه است.
البته اخلاص نیز مانند بسیاری از فضیلت های انسانی و مقامات معنوی از نظر ارزش، دارای درجات و مراتبی است، و چنانکه بزرگان فرموده اند:
«ادنی مرتبه اخلاص آن است که بنده، آنچه قدر طاقت اوست به جا آورد و نزد خدا، قدری و مرتبه ای از برای عمل خود قرار ندهد. ».
2 - پیروی از آموزگاران حقیقی
«شخصیت انسان به تناسب ارزش هدف و کرامت الگویی که در مقابل خویش قرار داده ارزش می یابد. هر قدر هدف او والاتر و ارزشمندتر، و الگو و سرمشقش ارجمندتر و گرامی تر باشد، مقام و منزلت او برتر و ارزش شخصیت وی بیشتر خواهد بود. ».
تربیت صحیح اخلاقی، رسیدن به کمال انسانی و اعتلای معنوی، مستلزم داشتن هدفی است درخور استعدادهای ذاتی و پاسخگوی نیازهای حقیقی انسان، و پیروی از الگویی شایسته که مظهر کامل انسانیتِ انسان باشد.
فقدان هر یک از این دو عامل حیاتی (= هدف متعالی و الگوی شایسته) ، دستیابی به فضائل انسانی و تربیت صحیح اخلاقی را با خطر جدّی مواجه، بلکه تحقّق آن را غیر ممکن ساخته، آدمی را در معرض هلاکت قطعی قرار خواهد داد.
امام صادق
عليهالسلام
به بشیر دَهّان می فرمایند:
«لا خَیرَ فِیمَنْ لا یتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحابِنا، یا بَشِیرُ! إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ إِذا لَمْ یسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احْتاجَ إِلَیهِمْ، فَإِذَا احْتَاجَ إِلَیهِمْ أَدْخَلُوهُ فِی بَابِ ضَلالَتِهِمْ وَ هُوَ لا یعْلَمُ».
«هر یک از اصحاب ما که دین شناس نباشد خیری در او نیست. ای بشیر! هر مردی از ایشان که از نظر فهم دین بی نیاز نباشد، به مخالفین نیاز پیدا می کند و چون به آنها نیازمند شد او را در گمراهی خویش وارد کنند بدون آنکه او بفهمد. ».
همچنین آن حضرت می فرمایند:
«اَلْعامِلُ عَلَی غَیرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیرِ الطَّرِیقِ لا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلاَّ بُعْداً».
«کسی که بدون بصیرت و آگاهی عمل نماید، مانند کسی است که در بیراهه حرکت می کند، هر چه شتاب کند، از مقصد خود دورتر می گردد».
امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«... إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَوْ شاءَ عَرَّفَ النَّاسَ نَفْسَهُ حَتّی یعْرِفُوهُ وَحْدَهُ وَ یأْتُوهُ مِنْ بابِهِ وَ لکِنَّهُ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ بابَهُ الَّذِی یؤْتی مِنْهُ... ».
«خدای بزرگ اگر می خواست، البته خود را به مردم می شناسانید تا اینکه او را که یگانه است شناخته، و (بدون واسطه) به درگاهش روی آورند، لیکن ما را باب های (فیض و رحمتِ) خود و صراط خود، و بابِ (علمِ) خود قرار داد که از آن، بر (پیشگاه و ساحت اقدس) او وارد گردند».
همچنین می فرمایند:
«اَلْعَمَلُ بِغَیرِ عِلْمٍ ضَلالٌ».
«فعالیت (معنوی و دینی) بدون علم (صحیح و دانشی که از اهلش گرفته شده باشد) گمراهی است. ».
امام باقر
عليهالسلام
نیز می فرمایند:
«کُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبادَةٍ یجْهِدُ فِیها نَفْسَهُ وَ لا إِمامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ، فَسَعْیهُ غَیرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضالٌّ مُتَحَیرٌ وَ اللَّهُ شانِئٌ لِأَعْمالِهِ... ».
«هر که عبادت و طاعت خدا را با زحمت بر خود تحمیل نماید و آن را وسیله دینداری خود قرار دهد، ولی پیشوایی از جانب خدا برای خود نداشته باشد، کوشش وی پذیرفته نیست و او گمراه و سرگردان است، و خدا دشمن اعمال وی خواهد بود! ».
آری، اساسی ترین رکن دینداری و شرط مهم دین مداری، دریافت دانش دینی از اسوه ها و پیشوایانی است که صاحب اصلی دین، آنان را برای تضمین صحّت راه، و تحکیم پایه های دینداری معرّفی فرموده است.
البته در این دوران که وجود مطهّر امام عصر - عجّل اللَّه فرجه الشریف - در پس پرده غیب، و به ظاهر دست شیعیان و دوستان آن بزرگوار از دامان کبریایی آن عزیز دوران کوتاه است، نقش علمای ربّانی، تربیت یافتگان مکتب اهل بیت، آشنایان به احکام دین و آگاهان به دقایق و اسرار نفوس، و پیروان حقیقی حضرات معصومین
عليهمالسلام
را نباید از نظر دور داشت. گرچه چون کبریت احمر نادر، و بسان اکسیر اعظم کمیابند، امّا درد آشنایند و راه درمان را نیز به خوبی می دانند. وجودشان تسلّی بخش دل های مضطرب، و قلب های پاکشان محلّ نزول سکینه؛ فرشتگان الهی آنان را احاطه نموده، و محافل و مجالس انس و کرامت، در مقامی که جز خدای متعال، احدی از آن آگاه نیست برای آنان مهیا گشته است. آنان به راستی طبیبان روحانی بشرند.
امام سجّاد
عليهالسلام
ناگزیر بودن انسان از داشتن آموزگاری آگاه و پاکدل را این چنین یادآور گشته اند:
«هَلَکَ مَنْ لَیسَ لَهُ حَکِیمٌ یرْشِدُهُ».
«کسی که حکیمی (فرزانه و عالِمی ربّانی) نداشته باشد تا او را راهنمایی و هدایت نماید، هلاک خواهد شد».
امام صاق
عليهالسلام
نیز می فرمایند:
«وَ اطْلُبْ مُؤاخاةَ الْأَتْقِیاءِ وَ لَوْ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ إِنْ أَفْنَیتَ عُمُرَکَ فِی طَلَبِهِمْ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یخْلُقْ عَلی وَجْهِ الْأَرْضِ أَفْضَلَ مِنْهُمْ بَعْدَ الْأَنْبِیاءِ وَ الْأَوْلِیاءِ، وَ ما أَنْعَمَ اللَّهُ عَلی الْعَبْدِ بِمِثْلِ ما أَنْعَمَ بِهِ مِنَ التَّوْفِیقِ بِصُحْبَتِهِمْ... ».
«برادری (و مؤانستِ) با پرهیزکاران را پیوسته طالب باش، گرچه آنان در (دور دست ترین) نقاط تاریک زمین بوده، و عمر (عزیز) خود را در طلب آنان صرف نمایی، زیرا خداوند، بعد از پیامبران و اولیا بر روی زمین، بهتر از آنان نیافریده، و خدا هیچ نعمتی همچون نعمت توفیقِ همنشینی با آنان را به کسی ارزانی نداشته است».
3 - جهاد با نفس
اشاره
وجود آدمی متشکّل از دو بعد روحانی و جسمانی و آمیزه ای از دو جنبه ملکوتی و حیوانی، و ترکیبی از دو نیروی متضادّ عقل و شهوت است. از یک سو نیروی خرد، وجدان اخلاقی و کشش های عاطفی هم آواز با راهنمایان الهی، پیامبران و پیشوایان دینی همواره او را به عدالت خواهی، درستکاری، نوع دوستی و پاکدامنی فرا می خوانند؛ و از سوی دیگر گرایش های حیوانی، غرایز سرکش، خواهش های نفسانی و وسوسه های شیطانی، او را به طغیان، خیانت، شهوت رانی، خود خواهی و نادیده گرفتن حقوق دیگران و انواع مفاسد تباه کننده وا می دارند.
درون او عرصه جنگی تمام عیار بین قوای عقلانی و شهوانی، و میدانی برای ابتلا و آزمایش است. و در این گیر و دار با پیروزی یکی از دو نیرو بر دیگری سرنوشت او رقم خورده، راه سعادت یا شقاوتش هموار می گردد. چنانچه جنبه ملکوتی و روحانی پیشی گرفته و عقل بر وی حاکم شود، پویای راه سعادت گشته، در مسیر کمال قرار می گیرد. و اگر جنبه جسمانی و حیوانی سبقت یافته و شهوت بر او چیره گردد، رهسپار راه شقاوت گشته، طریق انحطاط پوید و در زمره شیاطین و محرومین جای خواهد گرفت.
عبد اللَّه بن سنان گوید: از حضرت صادق
عليهالسلام
پرسیدم: ملائکه برترند یا انسان ها؟ پاسخ دادند: امیرالمؤمنین
عليهالسلام
فرموده اند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ رَکَّبَ فِی الْمَلائِکَةِ عَقْلاً بِلاشَهْوَةٍ وَ رَکَّبَ فِی الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلاعَقْلٍ، وَ رَکَّبَ فِی بَنِی آدَمَ کِلَیهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیرٌ مِنَ الْمَلائِکَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ».
«خدای بزرگ در ملائکه عقل بدون شهوت را قرار داد، و در حیوانات شهوت بدون عقل را نهاد، و در انسان عقل و شهوت هر دو را موهبت فرمود. بر این اساس هر کس که عقلش بر شهوتش پیروز گردد از ملائکه برتر باشد، و آنکه شهوت او بر عقلش غالب آید از حیوانات بدتر خواهد بود».
امام باقر
عليهالسلام
نیز می فرمایند:
«طبیعت بشر با شهوت و میل و حرص و ترس و خشم و لذت آمیخته شده است ولی در بین مردم کسانی هستند که این کشش طبیعی را با نیروی تقوا و حیا و عزّت نفس مهار کرده اند. هنگامی که نفس، تو را به گناهی فرا می خواند چشم خود را به آسمان افکن (و به عظمت پروردگار آسمان ها و خلقت شگفت انگیز آن لختی بیندیش) اگر از آن کس که بر آسمان ها مشرف است نترسیدی به زمین نظر افکن، بسا باشد که از مردم شرم کنی! چنانچه نه از او که بر آسمان ها مسلّط است می ترسی و نه از اینان که در زمینند شرم داری خود را در زمره حیوانات برشمار».
رستگاری و نیل به فضیلت های معنوی و سجایای اخلاقی در گرو تهذیب نفس و تطهیر روان از تیرگی ها و آلودگی های درونی است و این خود بدون تلاشی خستگی ناپذیر و مبارزه ای همیشگی با خواسته ها و امیال ضد ارزش های انسانی میسّر نمی گردد. و همین واقعیت است که جهاد با نفس را به عنوان اصلی مهم و حرکتی دائمی در برابر سالک قرار داده، اهتمام جدّی و دائمی وی را در این زمینه می طلبد.
تا انسان در کوران حوادث قرار نگیرد و با مشکلات دست و پنجه نرم نکند ورزیده و آبدیده نمی شود. مخالفت با خواسته های حیوانی و مجاهدت و تلاش پی گیر برای تعدیل شهوات و تمایلات نفسانی از یک سو نفس را از تیرگی ها و صفات رذیله پاک ساخته، به آن نور و صفا می بخشد، و از سوی دیگر آن را از صلابت، قدرت و قوّت روز افزون - که برای عبور از سنگلاخ ها و موانع بزرگتر راه کمال، و صعود به قلّه های فلاح و رستگاری امری حیاتی و اجتناب ناپذیر است - برخوردار می سازد.
در مقابل، قصور و کوتاهی از پرداختن به این امر خطیر، به منزله رها کردن مرزهای کشورِ وجود و غفلت از تهاجمات ویرانگر دشمنان داخلی و خارجی نفس و ابلیس و سرانجام تسلّط نیروهای شیطانی بر قوای عقلانی و سقوط حتمی از عالم انسانیت به ورطه حیوانیت و حرمان همیشگی از جوار قرب محبوب حقیقی است و ثمره آن چیزی جز حسرت و ندامت ابدی نخواهد بود.
ای عزیز! کمر همّت محکم ببند و با تأسّی به اولیای دین، پیشوایان دلسوز، و عالمان و فرزانگان فرهیخته که سرمایه عمر گرانبهای خود را در طبق اخلاص نهاده، و در راه جهاد با نفس که انگیزه بعثت انبیا است سر از پای نشناختند، مردانه به پا خیز، و با لبّیک به دعوت رسول گرامی اسلام
صلىاللهعليهوآله
برای پرداختن به جهاد اکبر و تهذیب نفس از آلودگی ها و رذائل اخلاقی، و تعدیل غرایز و کنترل هواها و تمایلات نفسانی، از خدای بزرگ طلب توفیق نموده، با استمداد و استعانت از نفوس شریف و ارواح پاک ائمّه معصومین
عليهمالسلام
قیام کن تا با تطهیر نفس از لوث قوای شیطانی و تسلّط بخشیدنِ شرع و عقل و قوای معنوی و روحانی بر تن و جان و روان خویش، شایسته خطاب «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» گشته، در زمره بندگان صالح خدا به افتخار «فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» نائل گردی.
با مطالعه برخی از آیات قرآنی و گفتار معصومین
عليهمالسلام
که بیانگر جایگاه بلند و بسیار حسّاس جهاد با نفس و مجاهده در راه تهذیب آن در فرهنگ آیین حیات بخش اسلام است بیش از پیش به اهمیت فوق العاده این امر حیاتی پی خواهیم برد:
آیاتی از قرآن
خداوند می فرماید:
(
وَ الشَّمْسِ وَ ضُحیها ا... وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها ا فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها ا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّیها ا وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّیها.
)
.
«سوگند به خورشید و تابش آن... و سوگند به نفس و آن کس که آن را به اعتدال بیافرید و پلیدکاری و پرهیزکاریش را به او الهام فرمود هر کس آن را تزکیه و تهذیب کند رستگار می گردد و هر که پلید و آلوده اش سازد محروم (و زیان کار) خواهد گشت».
سوگند، راه کاری است برای اثبات بود یا نبود، حقانیت یا بطلان موضوعی که مورد انکار مخاطب قرار گرفته، و تأکید بر کاری که گوینده در مقام انجام یا ترک حتمی آن است. سوگندهای متعدّد نشان می دهد که موضوعِ مورد انکار، بسیار مهم و اساسی است. موضوعی که برای اثبات آن، شایسته است به خورشید و ماه، روز و شب، آسمان و بنیان گذارش، زمین و گستراننده اش، و نفس و آفریننده آن - و در یک جمله به همه هستی از جهان تا انسان و خالق آنها - سوگند یاد کنند!
آری، رستگاری از آنِ کسی است که نفس خویش را در پرتو ایمان و عمل صالح، با مجاهدت های سخت و پی در پی، از آلودگی به خلق و خوی ناشایست، و تیرگی گناهان و هوی و هوس های تباه گر پاک سازد. نومیدی و خسران، و زیان و حرمان دائمی نیز نصیب کسی است که نسبت به این امر خطیر سهل انگاری کرده، از طریق مستقیم و راه تهذیب و مسیر تقوا منحرف گشته، نفس را با همه پی آمدهای خطرناکش رها نموده، از آن غفلت ورزد.
در حدیث آمده است که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
هنگامی که آیه مذکور را تلاوت می فرمودند، توقّف نموده و این چنین دعا می کردند:
«اَللَّهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْواها، أَنْتَ وَلِیها وَ مَوْلاها، وَ زَکِّها وَ أَنْتَ خَیرُ مَنْ زَکَّیها».
«پروردگارا! به نَفْسم تقوایش را مرحمت فرمای، تو سرپرست و مولای آن هستی، آن را تزکیه فرما که تو بهترین کسی هستی که آن را (برای رشد) از آلودگی ها تطهیر می فرمایی».
آری، جهاد با نفس و پیمودن راه طولانی، دشوار و پرپیچ و خم تزکیه نفس، همّتی بلند، تلاشی مردانه، و گام هایی استوار می طلبد و این خود جز به توفیق الهی و عنایات خاصّه حضرات معصومین
عليهمالسلام
ممکن نخواهد گشت.
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
)
.
«ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا پروا کرده، پرهیزکاری نمایید و برای تقرّب به خدا به اولیای او توسّل جویید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار گردید».
حقّ تقوا جز با پرهیز از محرّمات الهی و انجام وظایف شرعی ادا نمی گردد. و از آن سوی، ادای این مسئولیت خطیر، زمینه را برای مجاهده ای سخت و حیاتی فراهم آورده، انسان را برای حرکتی دشوار مهیا می سازد، لیکن تحقّق این مهم نیز جز به مدد تضرّع به درگاه پروردگار متعال و توسّل به ذیل عنایت صاحبان ولایت و استمداد از نفوس عالیه پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
و اهل بیت طاهرین آن سرور - سلام اللَّه علیهم - میسّر نخواهد شد.
(
وَ ما أُبَرِّءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ
)
.
«من خود را تبرئه نمی کنم زیرا نفس به بدی ها بسیار امر می کند، مگر در مواردی که پروردگارم (مرا) رحم نماید. قطعاً پروردگار من آمرزنده و مهربان است».
کسی که پیوسته در صدد توجیه عیوب خویش برآمده و خود را از هر نقص و عیبی مبرّا می پندارد، در واقع راه درک صحیح واقعیات را بر خود می بندد، و این خود بزرگ ترین آفت و خطرناک ترین مانع راه تهذیب نفس و خودسازی است.
به تعبیری دیگر، غفلت و تغافل از عفریت نفس امّاره - که مرتبه ای است از مراتب نفس - و نتیجتاً بی بهره شدن از آگاهی کافی نسبت به ناخالصی ها، نقص ها و عیب های درونی - که ثمره طبیعی خوش بینی نسبت به خویشتن است - راه هر نوع سازندگی و اصلاح جدّی را مسدود می سازد. و از همین جا می توان به راز کلام گهر بار مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
بیش از پیش واقف گردید که می فرمایند:
«بدترین (و زیان بارترین) امور، از خود راضی بودن و خشنودی از خویش است».
(
وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ...
)
.
«در راه خدا به شایستگی و آنگونه که سزاوار جهاد (در راه) اوست تلاش و مجاهده نمایید، او شما را برگزید و در دین (و در مقام تکلیف) کار سخت و پر رنج و مشقّت بر دوش شما ننهاد... ».
آری، مجاهده ای خدا پسندانه و کوششی در خور و شایسته؛ و این نخواهد شد مگر با رعایت جمیع شرایط، چه از نظر کیفیت و کمیت، و چه به لحاظ خصوصیات زمان و مکان، و از همه مهم تر، حراست آن از هر گونه ناخالصی و آلودگی و انگیزه های ناپاک غیر الهی که جز از چشمان هشیار و تیز بین بندگان خالص خدا پنهان مانده و رهایی از آنها نیز تنها به مدد الطاف خاصّ الهی و امدادهای غیبی و عنایات ویژه اولیاء کرامش و در سایه مراقبت های فشرده و دقیق و پیوسته امکان پذیر خواهد بود.
(
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ
)
.
«قطعاً کسانی را که در طریق ما مجاهده می کنند به راه های (حقّ) خود هدایت خواهیم کرد، و به راستی خدا با نیکوکاران است. ».
اعمال انسانی همانند غرایز و گرایش های طبیعی، خود به خود دارای ارزش مثبت یا منفی نبوده، تا هنگامی که به واسطه نیت و انگیزه درست یا نادرست، در جهت و سمت و سوی حق یا باطل قرار نگرفته، نمی تواند به صلاح و نیکی یا ناشایستگی و ناپسندی متّصف گردد.
عمل شایسته و کار نیک، حرکت و فعلی است که هماهنگ با حرکت فطرت و نظام آفرینش، و با انگیزه ای مرتبط با کمال حقیقی و در راستای مطلوب نهایی و در جهت ارتقای معنوی و اعتلای روحی انجام می پذیرد و طبیعتاً دیگران را از ثمرات مثبت و ارزشمند آن بهره مند می سازد. همین خصایص است که کار و تلاش آدمی را رنگ و بوی الهی بخشیده، زمینه شایستگی برای دریافت عنایات ویژه و الطاف خاص، و هدایت به راه های حق را در او فراهم آورده، وی را به افتخار صفت احسان و تأیید
(
إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ
)
نائل خواهد ساخت.
البته این امر به سادگی میسّر نخواهد گشت. دشواری شناخت شرایط و مناسبت های زمانی و مکانی، کشش ها و گرایش های منحرف کننده نفس، وسوسه ها و جاذبه های فریبنده شیاطین، تبلیغات گمراه کننده دشمنان راه حقّ و سنگ اندازی آنان، و ضعف ایمان و فقدان امکانات مادی و معنوی، ضمن اینکه انجام عمل شایسته و تلاش در راه خدا و مجاهده با نفس را بسیار دشوارتر می نماید، هر یک می تواند آدمی را از دستیابی به این توفیق بزرگ الهی محروم و ناامید سازد. از اینرو حمایت و وعده نصرت الهی و هدایت به راه های حقّ برای کسانی که در راه خدا به مجاهده پرداخته و متحمّل مشکلات آن گشته، و در برابر سختی ها و دشواری های آن شکیبایی می کنند، بسیار امیدوار کننده، اطمینان بخش و نیرو آفرین خواهد بود.
بنا بر وعده حتمی الهی، با تکیه بر مجاهده آگاهانه و تلاش خالصانه در راه خدا، می توان به هدایت و نصرت قطعی، و سرانجام به رستگاری و پیروزی در این راه دشوار امیدوار و مطمئن بوده، و از آن سوی، هر گونه شکست و ناکامی را معلول قصور یا تقصیر در یکی از دو عامل مهم «مجاهده و اخلاص» دانست.
و به عبارتی دیگر، منشأ شکست ها و ناکامی های خود را باید در یکی از عوامل زیر جستجو نمود:
یا در جهاد و تلاش در صحنه های علمی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی کوتاهی کرده ایم و یا حبّ نفس و علاقه به دنیا و اغراض شخصی بر ما چیره شده و در واقع اخلاصی در کار نبوده است.
در پایانِ آیه به گروه دیگری که از مجاهدان برترند اشاره می شود. آنان محسنین هستند که علاوه بر تلاش و کوشش در راه نجات خود، دارای مقام ایثار و احسان بوده، و برای دیگران هم تلاش می کنند.
(
وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِی عَنِ الْعالَمِینَ
)
.
« (البته باید دانست) کسی که جهاد و مجاهده می کند در واقع برای خود تلاش کرده (و ثمره این کوشش، از آن خود اوست زیرا) حقیقتاً خداوند از جهانیان بی نیاز است».
گفتار معصومین
عليهمالسلام
قسمت اول
حضرت موسی بن جعفر
عليهماالسلام
از پدران خود از امیر مؤمنان
عليهمالسلام
نقل کرده اند که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
به گروهی از لشکریان که به تازگی از جنگ باز گشته بودند، فرمودند:
«مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِی عَلَیهِمُ الْجِهادُ الْأَکْبَرُ. قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ! وَ مَا الْجِهادُ الْأَکْبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْسِ.
ثُمَّ قالَ
صلىاللهعليهوآله
: أَفْضَلُ الْجِهادِ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ الَّتِی بَینَ جَنْبَیهِ».
«آفرین به گروهی که جهاد کوچک را پشت سر گذارده و جهاد بزرگ پیش روی آنان است. عرض شد: یا رسول اللَّه! جهاد بزرگ کدام است؟ فرمودند: جهاد با نفس.
آنگاه فرمودند: برترین جهاد از آنِ کسی است که با نفس خویش که (از هر دشمنی به او نزدیک تر است و) بین دو پهلو و در درون سینه اش جای دارد مبارزه نماید».
مبارزه با دشمنان خارجی و بیگانگان، گرچه کاری است دشوار، و تن دادن به آن با انواع سختی ها و مشکلات همراه است، و پیروزی در آن نیز بدون فداکاری و متحمّل شدن رنج و زحمت های فراوان و گذشتن از مال و جان میسّر نمی گردد، در عین حال در مقایسه با جهاد نفس و دشمن درونی بسیار کوچک به حساب می آید. چه آنکه این جهاد، هر آنش جان دادنی و هر لحظه اش مرگ سرخی است که جز بندگان برگزیده و مخلص، از پسِ آن برنیایند و جز اولیای خدا آن هم به نصرت و یاری و عنایت خاصّ وی بر آن چیره نگردند. از همین جاست که رسول گرامی اسلام
صلىاللهعليهوآله
آن را «جهاد اکبر» نام نهاده اند.
امام کاظم
عليهالسلام
در جای دیگری به هشام فرموده اند:
«بر تو باد که به پروردگارت پناه برده، بر او توکّل نمایی. با نفس خویش مجاهده کن تا آن را از هوایش باز داری، زیرا جهاد با نفس همچون مبارزه با دشمن واجب است.
هشام گوید: عرض کردم: مبارزه با کدام دشمن لازم تر است؟
فرمودند: آنکه از همه به تو نزدیک تر و دشمنی اش با تو بیشتر است، زیانش از همه افزون تر، و دشمنی او با تو عظیم تر، و با آنکه به تو نزدیک است از همه آنها مخفی تر است! (علاوه بر آن باید مراقب دشمن دیگری نیز باشی و او) کسی است که دشمنان را بر تو تحریک می کند، او همان ابلیس است، کارش وسوسه کردن در دل هاست! باید دشمنی خود را نسبت به او تشدید نمایی... ».
آری، در مقابل این دشمن غدّار و حیله گر باید هم شدّت عمل نشان داد و هم با استعانت از الطاف الهی و عنایات اولیای کرامش به خدا پناه برد که بدون آن کسی را یارای مقاومت و مجاهده با او نخواهد بود. این است که آن حضرت به هشام می فرمایند:
«إِذا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیتَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».
«هرگاه به خدا پناه بردی، البته (از شرّ نفس و شیطان در امان بوده و) به راه راست هدایت یافته ای».
مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«اَلنَّفْسُ مَجْبُولَةٌ عَلی سُوءِ الْأَدَبِ وَ الْعَبْدُ مَأْمُورٌ بِمُلاْزَمَةِ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ النَّفْسُ تَجْرِی بِطَبْعِها فِی مَیدانِ الْمُخالَفَةِ وَ الْعَبْدُ یجْهَدُ بِرَدِّها عَنْ سُوءِ الْمُطالَبَةِ، فَمَتی أَطْلَقَ عِنانَها فَهُوَ شَرِیکٌ فِی فَسادِها وَ مَنْ أَعانَ نَفْسَهُ فِی هَوی نَفْسِهِ فَقَدْ أَشْرَکَ نَفْسَهُ فِی قَتْلِ نَفْسِهِ».