«نفس آدمی با سوء ادب و تربیت ناپسند آمیخته (و طبعاً به آن مایل) است در حالی که انسان به ملازمت و همراهی ادب و تربیت نیکو موظّف است. نفس به اقتضای طبع خود در میدان مخالفت (با صلاح و فضیلت) می تازد و بنده خدا می کوشد تا مسیر او را از خواسته های ناروا بگرداند. پس هرگاه عنان نفس سرکش خود را رها سازد، در تباه ساختن آن شریک گردیده و کسی که نفس خویش را در خواسته های آن یاری رساند، خویشتن را در نابودی خود شریک ساخته است».
امام صادق
عليهالسلام
در حدیثی کوتاه، جامع و کامل به شخصی فرموده اند:
«إِنَّکَ قَدْ جُعِلْتَ طَبِیبَ نَفْسِکَ وَ بُینَ لَکَ الدَّاءُ، وَ عُرِّفْتَ آیةَ الصِّحَّةِ، وَ دُلِلْتَ عَلَی الدَّواءِ فَانْظُرْ کَیفَ قِیامُکَ عَلی نَفْسِکَ».
«به راستی تو را طبیب خود قرار داده اند، درد را نیز برایت بیان کرده اند، نشانه صحّت و سلامتی هم تعریف شده، آن را به تو شناسانده اند و تو را به دارو و راه درمان راهنمایی کرده اند، اکنون بنگر چگونه درباره نفس خویش (و برای اصلاح آن) اقدام می نمایی! ».
مرحوم علامه مجلسی - رضوان اللَّه علیه - در شرح این حدیث فرموده است:
«درد همان اخلاق زشت و گناهان کشنده است، نشانه سلامتی همان نشانه هایی است که خدا و رسول و ائمّه اطهار
عليهمالسلام
بیان کرده اند... دارو هم توبه، استغفار، هم نشینی با نیکان، دوری از اشرار، زهد و بی رغبتی به دنیا، تضرّع به سوی خدای متعال، توسّل و توکّل به او و تحقیق درباره بیماری ها و عیوب نفس خواهد بود. و مداوای هر یک به ضدّ خودش می باشد... ».
آری نجات از دام های ابلیس لعین و وسوسه های نفس حیله گر، و تقرب به ساحت اقدس الهی و نیل به کمالات معنوی و دست یابی به اسرار عالم هستی تنها در پرتو تهذیب نفس و تخلّق به اخلاق و صفات انسانی میسّر است و بس! باید دردها را شناخت و با مطالعه استعدادها و قابلیت هایی که خالق مهربان در وجود ما نهاده، برای بارور ساختن آنها از همه نعمت ها و موهبت های الهی بهره گرفت و در این مسیر از هیچ کوششی دریغ نورزید، که چشمان همیشه بیدار ملکوتیان نظاره گر اعمال ماست! «فَانْظُرْ کَیفَ قِیامُکَ عَلی نَفْسِکَ».
امام باقر
عليهالسلام
ضمن سفارشات خود به جابر جعفی می فرمایند:
«به راستی مؤمن به مبارزه با نفسش همّت می گمارد تا بر هوای آن پیروز گردد. (در این میان) گاهی در اثر محبّت خداوند، کژی و کج روی نفس را جبران کرده، با هوای خویش مخالفت می نماید. و گاهی نفسش او را زمین زده (مغلوب آن می گردد و نتیجتاً) از هوایش پیروی می کند، (امّا تفضّلاً) خداوند او را یاری نموده، از هلاکتش نجات می بخشد و از خطا و لغزشش در می گذرد، پس (همین لطف خاص باعث می گردد که) متذکّر گشته، به توبه روی می آورد و بیم و هراس وجودش را فرا می گیرد و در اثر افزایش خوف و نگرانی، بصیرت و معرفتش فزونی می یابد. این همان است که خداوند می فرماید:
«به راستی پرهیزکاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان می شوند به خود آمده، خدا را یاد می کنند و بی درنگ بینا می گردند! »
».
آری مؤمن با اراده ای پولادین و با عزمی راسخ و استوار برای عبور از سنگلاخ های صعب العبور و فتح دشوار قلّه های مرتفع انسانیت و اعتلای معنوی، کمر همّت را با استحکام هرچه بیشتر بر بسته، و در این راه پر نشیب و فراز گرچه بارها و بارها در اثر ضعف و غفلت، مغلوب نفس حیله باز گردد، هرگز غبار یأس و ناامیدی بر چهره همیشه شاداب او ننشسته، و با اتّکاء به الطاف بی دریغ الهی و عنایات ویژه اولیاء کرامش و به برکت یاد خدا و صلابت ایمانی خویش به زودی متذکّر گشته، با عبرت از خطاها و لغزش های گذشته خویش، همواره بیناتر و با معرفت بیشتر به سوی هدف عالی خود گام برداشته، پیش می رود.
رسول گرامی اسلام
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«أَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیکَ».
«دشمن ترین دشمنانت نفس تو است که بین دو پهلو و میان سینه تست (و از هر چیز و هر دشمنی به تو نزدیک تر است) ».
امیر مؤمنان
عليهالسلام
نیز می فرمایند:
«إِنَّ الْمُؤمِنَ لا یمْسِی وَ لا یصْبِحُ إِلّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلایزالُ زارِیاً عَلَیها وَ مَسْتَزِیداً لَها».
«به راستی مؤمن پیوسته شب و روز به نفس خویش بد گمان است و همواره از آن عیب جویی کرده، و زیادتر از آنچه انجام داده از وی می طلبد».
همه انبیا و اولیا و مربیان تربیتی و اهل سیر و سلوک اتفاق نظر دارند که نفس و خواهش های نفسانی پیوسته در تمامی مراحل سیر و در طول مسیر حرکت به سوی کمال، مزاحمی جدّی برای آدمی بوده، تبعیت و پیروی از آن که از حسن ظنّ و خوش بینی به خویش آغاز می گردد، نهایتاً به سلطنت وی بر تار و پود افکار و اعمال آدمی می انجامد، و سینه و قلب او را به پایگاهی مناسب برای تاخت و تاز ابلیس لعین مبدّل می گرداند و سرانجام موجب سقوط حتمی انسان به ورطه هلاکت و محرومیت ابدی از عالم روحانیت و جوار قرب حقّ خواهد گشت.
از اینرو آنان همواره پیروان خود را به مخالفت با نفس دعوت کرده، تلاش و مجاهده در راه تهذیب آن و تعدیل شهوات و تمایلات نفسانی را امری ضروری و لازم دانسته اند. به همین لحاظ است که در برخی احادیث، پرهیز از پیروی از نفس را از ارکان اساسی اطاعت از حقّ برشمرده، تقرّب به ساحت اقدس الهی و رضای خداوند متعال و انس و ارتباط با او را تنها از همین طریق ممکن دانسته اند. چنانکه در حدیث وارد شده است که مردی به نام مجاشع به محضر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
شرفیاب گردید و عرض کرد:
«یا رسول اللَّه! راه شناخت حقّ کدام است؟ آن حضرت فرمودند: (از طریق) شناخت نفس. عرض کرد: یا رسول اللَّه! راه موافقت حقّ چیست؟ فرمودند: مخالفت با نفس. پرسید: یا رسول اللَّه! رضا و خشنودی خدا در چیست؟ پاسخ دادند: در خشم نسبت به نفس. سؤال کرد: یا رسول اللَّه! راه ارتباط با خدا چیست؟ جواب دادند: دوری گزیدن از نفس.
عرض کرد: یا رسول اللَّه! اطاعت حقّ چگونه است؟ فرمودند: از طریق فرمان نبردن از نفس. پرسید: یا رسول اللَّه! یاد خدا در چیست؟ پاسخ دادند: در فراموش کردن نفس. گفت: یا رسول اللَّه! راه تقرّب به خداوند کدام است؟ فرمودند: دوری گزیدن از نفس. عرض کرد: یا رسول اللَّه! راه انس با حقّ چیست؟ فرمودند: فرار از نفس. پرسید: یا رسول اللَّه! راه رسیدن به این امور چیست؟ پاسخ دادند: یاری خواستن از خداوند علیه (فعالیت های زیان بار) نفس. ».
برای راه یابی به فضیلت های انسانی و دستیابی به خُلق های پسندیده و کمالات متعالیه و نیل به حیات طیب و وصول به عالم نورانیت باید مبارزه ای پی گیر و سخت با نفس سرکش داشته، پیوسته با آن کارزار نمود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نباید کرد. البته نباید چنین پنداشت که سالک، خود از عهده این کار برآید، و این مهم به سادگی صورت پذیرد، بلکه حلّ این معمّای پیچیده و گشودن این گره کور تنها به دست توانای صاحبان اصلی ولایت کبرای الهی ممکن خواهد بود. و سالک را راهی جز تضرّع و انابه نیست.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
|
|
آنقدر ای دل که توانی بکوش
|
ثمره همین کوشش و تلاش است که اندک اندک او را با تیرگی ها و پرده های تاریک نفس آشنا ساخته، خود را در زندان طبیعت محبوس می بیند و دوری خویش را از جوار قرب حقّ در می یابد و بسان گنجشکی که در دام صیاد افتاده و با تمام توان، خود را به این سو و آن سو می زند، هر دری را می کوبد و به هرچه و هر که امید دارد متوسّل گشته، و از هیچ کوششی دریغ نمی کند تا آنکه سرانجام خود را ناتوان دیده، و به عجز و بیچارگی خویش پی می برد. اینجاست که خود را تسلیم می کند و کار را به صاحبش وا گذاشته، گریان و نالان، با تضرّع و شکستگی، عاجزانه دست نیاز بالا برده، و از خداوند متعال و اولیای بزرگوارش استعانت و یاری می طلبد.
این همه و جز این ها نیز تنها گوشه ای از کلام گهربار رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
است که راه دستیابی به اطاعت از حق، یاد و رضای خدا و انس با حقّ را استعانت از خداوند مهربان در برابر نفس طغیانگر و سرکش بیان فرموده اند.
خدای متعال در حدیث معراج به پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
(
یمُوتُ النَّاسُ مَرَّةً وَ یمُوتُ أَحَدُهُمْ فِی کُلِ
یوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ مُخالَفَةِ هَواهُمْ وَ الشَّیطانِ الَّذِی یجْرِی فِی عُرُوقِهِمْ
)
.
«مردم یک بار می میرند ولی هر یک آنان (اهل خیر و آخرت) در اثر مجاهده با نفس خود و مخالفت با هوای خویش و مبارزه با شیطان که (چون خون) در رگهای آنان جاری است در هر روز هفتاد بار خواهند مرد».
مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«إِنَّ المُجاهِدَ نَفْسَهُ عَلی طاعَةِ اللَّهِ وَ عَنْ مَعاصِیهِ، عِنْدَ اللَّهِ سُبْحانَهُ بِمَنْزِلَةِ بَرٍّ شَهِیدٍ».
«به راستی آنکس که در راه اطاعت خداوند و دوری از گناهان با نفس خویش مبارزه می کند، نزد خداوند سبحان به منزله شخص نیکوکاری است که در راه خدا به شهادت رسیده است».
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«خوشا به حال بنده ای که برای خدا با نفس و هوای خویش به جهاد برخیزد. (چه آنکه تنها) در این صورت است که با فراری دادن هوای نفس خویش، به رضای خداوند دست می یابد، و آنکه با کوشش و شکستگی، خاضعانه در میدان وسیع خدمتگزاری به خدای بزرگ گام نهاده، (و از این طریق) عقل بر نفسش - که پیوسته به بدی ها و کارهای ناشایست فرمان می دهد - چیره گردد، بی تردید به رستگاری بزرگ نائل آمده است. (البته) میان خداوند بزرگ و بنده اش هیچ حجابی تاریک تر و وحشتناک تر از نفس و هواپرستی نیست و برای کشتن و غلبه بر آن دو، هیچ سلاحی برنده تر از اظهار نیاز به خدای سبحان و خشوع و گرسنگی و تشنگی در روز، و بیداری در شب نیست. اگر کسی در این حال بمیرد شهید از دنیا رفته، و اگر زنده بماند و در این راه پایداری کند، سرانجام او را به رضوان اکبر نائل می گرداند».
نفس به اقتضای طبیعت خود با جلوه دادن کارهای ناشایست و رفتارهای ناپسند به صورت زیبا و پسندیده، همواره آدمی را در جهت مفاسد و شرور فرا می خواند، از اینرو برای در امان ماندن از دسیسه های آنان هرگز نباید آن را رها کرده و از وی غافل گردید.
امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«إِنَّ هذِهِ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَنْ أَهْمَلَها جَمَحَتْ بِهِ إِلَی الْمآثِمِ».
«به راستی که این نفس بسیار به بدی ها فرمان می دهد، هر کس عنان آن را رها کند، او را (بر مرکب هواها سوار کرده) به سرعت به طرف گناهان سوق خواهد داد».
در عین حال، دست یابی به حیات انسانی و نیل به مقامات رفیع معنوی جز به برکت تصفیه همین گوهر گرانبها و شستشوی آن از آلودگی ها و رذائل اخلاقی میسّر و ممکن نخواهد گشت. چه آنکه خداوند حکیم از راه لطف و به اقتضای حکمت بالغه خویش آن را برای هدف بزرگی که جز اطاعت و بندگی نیست خلق فرموده است.
قسمت دوم
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«إِنَّ النَّفْسَ لَجَوْهَرَةٌ ثَمِینَةٌ، مَنْ صانَها رَفَعَها وَ مَنِ ابْتَذَلَها وَضَعَها».
«به راستی نفس گوهر گرانبهایی است که هر کس آن را (از آلودگی ها و صفات ناپسند) حراست نماید، بلندش سازد و هر که (سختی نگهداری از آن را متحمّل نگشته) آن را (با هواها و امیال ناروایش) رها سازد وی را ساقط نموده، (از عالم انسانیت) فرو افکند».
آری، ارتقای معنوی و زنده شدن به حیات طیب جز به مدد تهذیب نفس و صیانت آن از هواها و خواهش های ناپسند و ضد ارزش های انسانی امکان پذیر نخواهد بود.
نیز آن حضرت فرموده اند:
«رَدْعُ النَّفْسِ وَ جِهادُها عَنْ أَهْوِیتِها یرْفَعُ الدَّرَجاتِ وَ یضاعِفُ الْحَسَناتِ».
«جهاد با نفس و باز داشتن آن از هواها و آرزوهایش، درجات انسان را بالا می برد و حسنات را دو چندان می گرداند».
در حدیث وارد شده که مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
میل به جگر پیدا کرده، و این حالت یک سال ادامه داشت، روزی در حالی که روزه بودند جریان را برای فرزند بزرگوار خویش امام مجتبی
عليهالسلام
بازگو نمودند. امام حسن
عليهالسلام
هنگام افطار جگری آماده کرده خدمت پدر آوردند. همزمان نیازمندی در را کوبیده، درخواست کمک نمود. آن جناب به امام حسن
عليهالسلام
فرمودند:
«جگر را به او ده! نمی خواهم روز قیامت (مانند اهل عذاب) در نامه عمل خویش چنین بنگرم: «أَذْهَبْتُمْ طَیباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها»
شما بهره خود را از طیبات و لذائذ در زندگی دنیای خود برده، و از آن بهره مند شده اید».
همچنین می فرمایند:
«لَنْ یحُوزَ الْجَنَّةَ إِلّا مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ».
«هرگز به بهشت دست نیابد مگر آن که با نفس خویش مجاهده کند».
و نیز فرموده اند:
«جِهادُ الْهَوی ثَمَنُ الْجَنَّةِ».
«مبارزه با هوای نفس بهای بهشت است».
البته این بهای گرانقدر نیز خود موهبتی است والا و توفیقی است بس ارزشمند که هر کس را عطا کنند راه رضای خداوند و طریق سعادت را یافته است. حقیقتاً خوشا به حال چنین بنده ای و طُوبی لَه.
بدبخت نیز کسی است که از دست یابی به این توفیق عظمی بازمانده، محروم از سعادت در دنیا و بی نصیب از رستگاری در آخرت گردد. و وای به حال کسی که پیش از پرداختن به اصلاح خود، مورد توجّه جامعه قرار گرفته، در صدد ارشاد و اصلاح آنان برآید، که بدون شک همواره سرگردان در تاریکی ها و غوطه ور در باتلاق غرور و گمراهی خواهد ماند.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیرِ نَفْسِهِ فَقَدْ تَحَیرَ فِی الظُّلُماتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکاتِ».
«هر کس خود را به غیر (اصلاح) نفس خویش سرگرم سازد، بی تردید در تاریکی ها سرگردان گشته، و در طریق نابودی و محل هلاکت فرو خواهد افتاد».
قدرت و قوّت جوانی پایدار نیست و صلابت و نشاط آدمی برای همیشه باقی نخواهد ماند، تا دیر نگشته و گرد پیری سر و روی ما را سفید نساخته، از این نیروی خدا دادی بهره بگیریم و برای عبور از این راه دشوار و پر نشیب و فراز، عزم خود را جزم کرده، کمر همّت محکم سازیم که فرصت ها چون ابر می گذرند و از آن پس، نه نیرویی برای جبران می ماند و نه امیدی برای مداوا خواهیم یافت!
مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ لَمْ یتَدارَکْ نَفْسَهُ بِإصْلاحِها أَعْضَلَ دَواءُهُ وَ أَعْیی شِفاءُهُ وَ عَدِمَ الطَّبِیبَ».
«هر کس در صدد رفع بیماری های نفس خویش بر نیاید درمانش دشوار، شفایش سخت، و دسترسی به طبیب برایش ناممکن خواهد گشت».
همچنین می فرمایند:
«أَقْوَی النَّاسِ أَعْظَمُهُمْ سُلْطاناً عَلی نَفْسِهِ.
أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنْ اِصْلاحِ نَفْسِهِ».
«تواناترین مردم کسی است که از جهت تسلّط بر نفس از همه آنان بزرگتر باشد.
ناتوان ترین مردم نیز کسی است که از اصلاح نفس خویش ناتوان و عاجز باشد».
رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
نیز می فرمایند:
«إِنَّ الشَّدِیدَ لَیسَ مَنْ غَلَبَ النَّاسَ وَ لکِنَّ الشَّدِیدَ مَنْ غَلَبَ نَفْسَهُ».
«به راستی شجاع آن نیست که بر مردم چیره گردد، بلکه شجاع کسی است که بر نفس خویش فائق آید».
البته توان جسمی و قوّت بازو خود امتیازی است که آدمی را از این جهت از سایر مردم متمایز می سازد لیکن در فرهنگ اهل بیت
عليهمالسلام
این ویژگی جسمی نمی تواند نشانگر شجاعت فرد باشد. چه بسا پهلوانانی که در میدان رزم، توانسته اند پشت بسیاری از قوی مردان روزگار را بر خاک بنشانند امّا کمترین نشانی از انسانیت و مردانگی در آنان یافت نمی گردد.
شجاعت پیش از آنکه حاکی از قدرت و قوّت جسم باشد نشان از صلابت روح دارد. قصّه آن مرد بزرگ و آن پهلوان نامی را نشنیده ای که چگونه قدم بر نفس خویش نهاد و با آن همه توان جسمی و قدرت تن و تسلّط بر حریف، به خاطر التماس پیر زنی که از آینده خود و خویشانش نگران بود از خود گذشت و با شجاعت تمام خود را مغلوب حریف ساخت؟ او به راستی از شجاعت بهره مند بود و همین شجاعت که ناشی از تسلّط او بر نفس امّاره بود، درهای رحمت را بر روی او گشود و او را که نامش «پوریا» بود، به «پوریای ولی» معروف ساخت.
نوشته اند که او همواره آیینه ای بر سر زانو داشت که خبر از آن می داد که کسی حریف او نبوده و تاکنون مغلوب نگشته است. هنگامی به اصفهان رفت و همه پهلوانان آن دیار را بر زمین زد و همگی بازوبندش را مهر کردند. تا آنکه نوبت به پهلوان مخصوص پادشاه رسید و مقرّر شد تا روز جمعه در میدان قدیم اصفهان که میدانی بزرگ بود در حضور پادشاه و انبوه مردم، کشتی بین این دو پهلوان انجام پذیرد.
منزل پوریا در یکی از اطاق های آن میدان بود، چون شب جمعه فرا رسید پیر زنی را با طبقی از حلوا دید که از مردم برای برآورده شدن حاجتش التماس دعا دارد. پوریا پرسید: حاجت تو چیست؟ پیر زن گفت: فرزندم پهلوان مخصوص پادشاه است و فردا با پهلوانی که به این شهر آمده کشتی می گیرد. عده ای از جمله من و زن و فرزند و برادرش نان خور او هستیم، می ترسم مغلوب گشته و حقوقش قطع شود. حاجتم این است که فرزندم بر این پهلوان پیروز گردد.
خواهش پیر زن غوغایی در سر پوریا انداخت. در طول آن شب و روز پیوسته باخود دست و پنجه نرم می کرد.
وقت موعود فرا رسید. در حضور سلطان و طبقات مختلف مردم که برای تماشا حاضر شده بودند، دو کشتی گیر در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. پوریا او را برانداز کرد و متوجّه شد که به راحتی و بدون زحمت از سدّ او خواهد گذشت، امّا سخن آن پیر زن را از یاد نبرده بود. با خود گفت: ای پوریا! خدا را خوش نیاید که به واسطه زور بازویت نان جماعتی قطع گردد، اگر جوانمردی، خود را به زمین بزن!
این را گفت و با نهیبی بر سر نفس که از قدرت ایمان و تسلّط بر نفس خبر می داد، نفس خود خواه را بر جای خویش نشانده، خود را بر زمین انداخت!!
چون جهاد اکبرت آمد به پیش
|
|
تیغ باطن کش به قتل نفس خویش
|
تیغ باطن را ندانی گر تو چیست
|
|
جز خلاف آرزوی نفس نیست
|
نفس را تا آرزویی در سر است
|
|
هر دمش فوج وسپاهی دیگر است
|
هان میفکن تیغ باطن را ز دست
|
|
تا سپاه نفس بتوانی شکست
|
پهلوان مخصوص پادشاه به خیال خام خود بر پوریا پیروز گشته، بر سینه اش نشست و با زانوان خویش بر سینه و شکم پوریا کوبید! خداوند مهربان در همین حال پرده ها و حجابها را از دیدگان پوریا زدود و به عالم بالا روشن ساخت.
امام صادق
عليهالسلام
از امیر مؤمنان
عليهالسلام
نقل می کنند که آن حضرت فرمودند:
«أَشْجَعُ النَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَواهُ».
«شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای خویش پیروز گردد».
امّا ای عزیز! این مهم به سادگی میسّر نمی گردد، و این قلّه بلند و مرتفع به راحتی فتح نخواهد شد. همّتی مردانه، عزمی جزم، اراده ای پولادین و استوار، جهادی مستمر و مبارزه ای دائمی می طلبد تا در پرتو آن و به یمن عنایات حقّ و توجّهات بی دریغ اولیای الهی - سلام اللَّه علیهم - گام به گام و قدم به قدم، موانع فراوان آن را یکی پس از دیگری پشت سر گذارده، سرکشی و طغیان نفس را که در مقام ادعای خدایی است، سرکوب کرده، به مدد الطاف ویژه و عنایات خاص، آن را در جای خود نشانده، مطیع و منقاد پروردگار خود نمایی و خلعت فوز و رستگاری را بر قامت خویش بپوشانی.
عزّت نفس
آدمی به اقتضای انگیزه لذّت طلبی و غریزه مهر خواهی دوست دارد عزیز و ارجمند باشد، و از عزّت و شرافت و گرانمایگی خویش لذّت می برد. بسیاری از تلاش های شبانه روزی نیز با انگیزه دستیابی به همین خواسته فطری، و در راستای اجابتِ همین نیاز طبیعی صورت می گیرد.
خدای متعال نیز که انسان را با دست توانای خویش آفریده - و به همین سبب خود را «أحسن الخالقین» خوانده - و او را به تاج «کرّمنا» تکریم، و به خلعت زیبای اختیار مزین فرموده، از طیبات بهره مند و با نعمت عظمای عقل و منطق، از سایر موجودات متمایزش ساخته، پیامبران را برای هدایت او فرستاده و بهشت را ضیافتگاهی برای وی قرار داده، چیزی جز عزّت او را اراده نفرموده است.
آدمی نیز خود دوست دارد عزیز باشد و از تن دادن به مظاهر تحقیرآمیز و ذلّت و خواری، و آنچه که شرف و عزّت او را در معرض خطر قرار می دهد - حتی در مواردی که برای صیانت جان و ناموس خویش از آن ناگزیر است - به شدّت رنج برده و از آن متنفّر است.
از دیدگاه مکتب عزّت بخش اسلام نیز حفظ و حراست از این موهبت الهی به عنوان یک وظیفه دینی و انسانی مورد تأکید بوده و هیچ کس حق ندارد دیگری را تحقیر نماید. حتی در مورد شخص خود نیز مُجاز نیست عزّت خویش را - به هر دلیل و بهانه ای - دستخوش مخاطره قرار دهد.
امام صادق
عليهالسلام
به نقل از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: قَدْ نابَذَنِی مَنْ أَذَلَّ عَبْدِی الْمُؤْمِنَ».
«خدای بزرگ فرموده است: کسی که بنده مؤمن مرا خوار سازد، آشکارا به جنگ با من برخاسته است».
در عین حال، تأکید فراوان آیات و روایات، و پافشاری شگفت انگیز مربیان بر لزوم مجاهده و مبارزه با نفس، این سؤال را بر می انگیزد که آیا مخالفت قاطعانه با امیال و خواسته های نفسانی، سبب انهدام روح خود باوری و اعتماد به نفس، و عامل تحقیر ذلّت بار و متلاشی شدن پایه های عزّت نفس آدمی نمی گردد؟ و آیا اساساً مخالفت پیوسته و بی چون و چرا با نفس، با پاسداری از عزّت و شرافت آدمی سازگار است؟
همچنان که پیشتر نیز یادآور گشتیم، وجود انسان آمیزه ای از دو بُعد روحانی و جسمانی، و ترکیبی از دو جنبه ملکوتی و حیوانی است. گُل حقیقت انسان با گِل طبیعت او آمیخته، و از ترکیب این دو، موجودی شگفت انگیز به نام انسان پدید آمده است. گاهی در جذبه جنبه روحانی و حرکت به سمت عالم ملکوت، و زمانی متأثر از بُعد حیوانی و متمایل به عالم ناسوت است.
در اثر تابش پرتو ملکوتی حقیقت بر او، موجودی کمال خواه، حقیقت جو، عدالت طلب، نوع دوست، و به جانب منبع کمال و مبدأ نور و خیر و فضیلت مایل؛ و به واسطه جنبه مادی که از عالم خاک و سرشت طبیعت است، با حق و عدالت و رعایت حقوق دیگران در ستیز، از اعتلای معنوی و اهداف انسانی بیگانه، و نسبت به ظلم و خیانت و تمایلات حیوانی راغب است.
البته همچنان که هیچ عضوی از اعضای بدن بی جهت خلق نشده، و فقدان هر یک از آنها، نوعی کاستی و منقصت برای آدمی به حساب می آید، بلکه بسا او را در انجام فعالیت های مادّی و انسانی دچار مشکل جدّی می سازد، جوارح روحی، غرایز انسانی، و خواهش های طبیعی نیز بی هدف به وجود نیامده، و نقش آنها را در رشد و حرکت انسان به سوی کمال نمی توان انکار کرد.
لیکن اعضای بدن و جوارح روح و نفس آنگاه برای تأمین کمال و سلامتی، و تضمین رشد و تعالی مفید و مؤثّرند که از هدایت کافی، کنترل منطقی و تعادل کامل برخوردار، و در راستای حرکت به سوی رشد علمی، اعتلای معنوی، نیک اندیشی، حق طلبی، خیرخواهی، و رفتار و کردار نیک، در خدمت انسان و مطیع و فرمانبردار او باشند.
آزاد گذاردن دستی که ناجوانمردانه بر سر مظلومی فرود می آید، و رها کردن گامی که در راه خیانت به حقوق مردم برداشته می شود، رفتاری شایسته و کاری منطقی به حساب نمی آید.
دلی که از عشق و محبت لبریز نیست، سینه ای که سرشار از دشمنی و کینه توزی با مردم است، و نفسی که بی امان از نیکی و پاکی و یگانگی ممانعت، و پیوسته به شرّ و پلیدی و تفرقه دعوت می نماید، حقیقتاً نیازمند تهذیب، و به راستی محتاج پالایش است.
«انسان در هر مرتبه و مقامی که باشد پیوسته از ناحیه تمایلات و هواهای نفسانی و طغیان غرایز و بیراهه رفتن عواطف و احساسات در معرض خطر است. و این خطر بیش از همه متوجّه کسانی است که غرایز و احساسات در آنان، از بیشترین و بالاترین قوّت و قدرت برخوردار بوده، و امیال، کشش ها، خواسته ها، و شهوات گوناگون، آنان را از جمیع جوانب مورد هجوم کوبنده خود قرار داده است....
تعدیل تمایلات نفسانی و رام کردن غرایز، نه تنها از شروط اساسی سعادت و تکامل، و از ضروریات مهمّ تعالی و رشد معنوی است بلکه امروزه حتّی بنابر اعتقاد دانشمندان، آگاهان، و دست اندرکاران امور فرهنگی غرب نیز که از نزدیک شاهد انحطاط تکان دهنده اخلاقی جوامع خود هستند، از اصول بسیار مهمّ همزیستی، و از ارکان اصلی تمدّن بشری به حساب می آید».
اگر با بهره گیری از طوفان نیروی خشم و ستیزه گری در برابر تجاوز و چپاول بیدادگران و ستمگران آرام نگرفته، به دفاع از حقوق پایمال شده خود و دیگران بر می خیزیم، با انحراف آن از مسیر طبیعی، و تبدیل شدن به ابزاری در اختیار نفس طغیانگر، نه تنها در برابر بیداد و ظلم و جنایت دم نخواهیم زد، بلکه خود از عوامل اصلی ستم بر دیگران گشته، و در زندگی اجتماعی، چون حیوانی درنده، به هیچ حدّ و مرزی پای بند نخواهیم بود.
«اگر به یمن وجود غریزه حبّ نفس، زمینه فعالیت های شبانه روزی فراهم آمده، و زندگی رونق می یابد،
اگر انگیزه صیانت نفس، انسان را به دفاع از خویش برانگیخته، و در مقابل ظلم و جنایت، پایداری می بخشد،
اگر در سایه گرایش کمال جویی، دستیابی به صفات عالی انسانی امکان پذیر گشته، و زمینه تکامل و تعالی روحی و معنوی انسان فراهم می گردد،
اگر زمینه حرکت به سوی ذات مستجمع جمیع زیبایی ها و تلاش برای تعالی معنوی که از عالی ترین جلوه های زیبایی برخوردار است، به وسیله غریزه زیبا پسندی فراهم می گردد،
اگر بقای زندگی و تأمین سلامتی آدمی به برکت وجود غریزه گرسنگی و تشنگی میسّر می گردد،
و اگر تشکیل خانواده و به جریان افتادن طبیعی تولید نسل و بقای نوع انسان از پرتو وجود غریزه جنسی و به میمنت این کشش نیرومند امکان پذیر گشته، خودخواهی، خودپسندی، تکبّر، ستمگری، جرم و جنایت، سر و دست شکستن برای نیل به مقامات مادّی دنیوی، پرداختن به تزیینات و تجملات بی حدّ و حصر که آسایش و امنیت زندگی را در معرض نابودی قرار داده، قساوت قلب و بیماری های روزافزون روانی، گسترش فساد اخلاقی، مفاسد نکبت بار بی بند و باری و پایمال شدن شرافت و عزّت انسانی نیز از پی آمدهای خطرناک انحراف همین گرایش های طبیعی، و از تبعات حتمی ارضای نادرست آنها به حساب می آید».
مبارزه با هواهای نفسانی و مخالفت با خواسته های نفس، نه تنها مغایرتی با ارجمندی و عزّت نفس ندارد، بلکه صیانت آن نیز در گرو مخالفت بی امان با آنها خواهد بود.
واگذاردن بی قید و شرط نفس در برآوردن همه خواسته ها و تمایلات درونی، علاوه بر آنکه با پاسداری از شرافت آدمی ناسازگار است، او را از هدف والایی که برای وصول به آن آفریده شده، به طور جدّی دور ساخته، و تا حدّ یک حیوان تنزّل خواهد داد. و در آن صورت، نه از عزّت نفس و ارجمندی آدمی اثری می ماند، و نه از رعایت حقوق دیگران خبری خواهد ماند.
خواسته ها و تمایلات نفس، پیوسته با مصالح فردی و اجتماعی انسان ها در ستیز و تعارض است. منطقی نیست که مصالح حیاتی خود و دیگران را - به بهانه تحکیم اعتماد به نفس و حراست از شرافت آدمی - قربانی امیالی نماییم که نوعاً اثری از ارزش های متعالی و فضیلت های انسانی در آن ها نمی یابیم.
باید جانب مصالح را گرفت و به هواهای حیوانی و وساوس شیطانی - که عزّت، شرافت، خود باوری، ایمان، و دین و دنیای انسان ها را در معرض نابودی قرار می دهد - به هیچ وجه تن نداد، تا علاوه بر بهره مند شدن از مزایای بی شمار آن، به نظام حیات اجتماعی، رعایت حقوق دیگران و بقای تمدّن بشری که عزّت و گرانمایگی حقیقی انسان ها نیز در گرو آن است، خدشه ای وارد نگردد.
غالب جنگ های بزرگی که میلیون ها انسان را قربانی خود کرده است، ریشه در خودخواهی و پیروی از هواهای نفسانی داشته است.
چه بسیار افرادی که به خاطر یک لحظه هوسرانی، نه تنها عرض و آبروی خویش را دستخوش حوادث بسیار تلخ نموده، و عمری را در پشیمانی گذرانده اند، بلکه خانواده ها و سرمایه های فراوانی را به دست نابودی سپرده اند.
نفس انسانی عزیزتر از آن است که مُشک معطّرش به گند متعفّن خواسته های حیوانی و هواهای نفسانی آلوده گردد.
منظور از جهاد با نفس آن است که انسان عزیز، تسلیم امیال حیوانی نگردد و در برآوردن خواسته های درونی، با پیروی از مکتب وحی و با معیار عقل - که تمیز دهنده حق از باطل و خیر از شرّ است - حرکت کرده، عقل را در مُلک وجود خویش بر کرسی حکومت بنشاند.
تنها از این طریق است که می توان خود را از بند اسارت آمال و آرزوهای خوار کننده و هوی و هوس های ذلّت بار رهایی بخشیده، از عزّت، شرف و حیثیت انسانی خویش پاسداری نمود.
مبارزه با نفس از اصول مهم همزیستی، و از ارکان و پایه های اساسی کمال خواهی است. آسایش و رفاه اجتماعی، سلامت و امنیت زندگی، حفظ حقوق مردم، تحکیم اعتماد به نفس، تأمین رشد و تعالی، و نیل به مقام شامخ انسانیت، در گرو تزکیه نفس و تهذیب اخلاق است، و این جز به مدد مخالفت با هواهای نفسانی میسّر نمی گردد.
با مبارزه با هوای نفس، چراغ عقل فروزان تر و دامنه تابش آن وسعت می یابد. پیروی از هواهای نفسانی چراغ عقل را تدریجاً بی فروغ ساخته، انسان را در برابر طوفان غرایز از فیض راهنمایی مشاوری امین محروم می سازد.
مولا علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ لَمْ یهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ ینْتَفِعْ بِالْعَقْلِ».
«هر کس نفس خویش را تهذیب نکند و خود سازی ننماید، از عقل و خرد بهره مند نمی گردد».
ای عزیز! هر لبّیکی که به نفس خود می گویی، زنجیری بر پایت می افکنی. اگر نفس خود را آزاد بگذاری، خویشتن را در بند کرده ای، و اگر با خواسته های نفس خود به مخالفت برخیزی، در جهت آزادی خود گام برداشته ای!
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً».
«کسی که خواسته ها و امیال نفسانی را واگذارد آزاد است».
جهاد با نفس، تو را بر هواهای نفسانی، و شهوت و غضب شیطانی چیره، روح و قلبت را از رذائل اخلاقی و تیرگی های نفسانی پاک، چراغ عقلت را فروزان، و حجاب های تاریکی که تو را از جوار قرب پروردگار مهربان و خالق زمین و آسمان دور ساخته برطرف، و سرانجام تو را مالک بر خویش می گرداند.
مولا علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَکَها. مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَهْلَکَها».
«هر کس نفس خویش را اصلاح کند آن را مالک گردد. آنکه نفس خود را رها نماید آن را هلاک سازد».
البته مبارزه با هواهای نفسانی و جهاد با نفس نیز مانند هر عمل دیگری، آنگاه از ارزش واقعی و آثار مثبت کامل برخودار است که با انگیزه صحیح، و در راستای اوامر الهی و دستورات شرع صورت گیرد.
ریاضت های شاقّه، شکنجه های طاقت فرسا، پرداختن به عبادت های ساختگی، تن دادن به امور بسیار پر مشقّت و ذلّت آور، و ترک معاشرت با مردم که از روش های متداول مرتاضان و راهبان و گروه های دیگری است که مخالفت با نفس از سوی آنان، بدون انگیزه الهی، و صرفاً به منظور تحصیل آثار وضعی آن انجام می پذیرد، با همه آثار خیره کننده و پی آمدهای شگفت انگیزی که به ارمغان می آورد، به مراتب از اهداف اسلامی - که اعتلای معنوی و قرب به جوار حقّ، از شاخص ترین آنهاست - به دور است.
اسلام برترین ریاضت و مجاهده را تقوا و پرهیزکاری معرفی می نماید که با انگیزه الهی صورت گیرد.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«وَ إِنَّما هِی نَفْسِی أَرُوضُها بِالتَّقْوَی لِتَأْتِی آمِنَةً یوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ، وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ».
«همّت و اندیشه ام تنها در این است که نفس خود را با تقوا و پرهیزکاری تربیت نموده، رام گردانم تا در روزی که ترس و بیم آن فراوان است، آسوده باشد و بر اطراف لغزشگاه استوار ماند».
عثمان بن مظعون پس از آنکه فرزند خویش را از دست داد، در اثر شدت ناراحتی، سوگند یاد کرد که هرگز با همسر خویش آمیزش ننماید. از مردم کناره گرفت و گوشه ای از منزل خود را به عنوان مسجد برای عبادت برگزید.
هنگامی که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
از کار او با خبر شدند او را منع کرده و فرمودند:
«یا عُثْمانُ! إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَمْ یکْتُبْ عَلَینَا الرُّهْبانِیةَ، إِنَّما رُهْبانِیةُ أُمَّتِی الْجِهادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ... ».
«ای عثمان! خدای متعال ترک دنیا را بر ما واجب نفرموده؛ رهبانیت امّت من جهاد در راه خداست».
خطاب به مردم نیز فرمودند:
«چیست که گروهی از مسلمانان، روزی های حلال و نعمت های پاکیزه را بر خود حرام می کنند؟ آگاه باشید که من شب ها می خوابم، و با زنان آمیزش می کنم. روزها غذا می خورم، هر کس از روش و سنّت من روی گردان باشد از من نیست! ».
امیر مؤمنان
عليهالسلام
نیز خطاب به عاصم بن زیاد حارثی که گلیمی پوشیده و از دنیا کناره گرفته بود فرمودند:
«شیطان پلید خواسته است که تو را سرگردان نماید؛ آیا به زن و فرزندت رحم نکردی؟ آیا اعتقاد داری که خداوند، روزی های پاکیزه را برای تو حلال کرده، ولی دوست ندارد از آنها بهره مند گردی؟ ».
آنگاه در توجیه زهد شگفت انگیز خویش فرمودند:
«من مانند تو نیستم، زیرا خدای بزرگ بر پیشوایان حقّ واجب فرموده که خود را با مردمان تنگدست برابر کنند تا پریشانی تهیدستان بر آنان فشار نیاورده، آنان را نگران نسازد».
4 - تقوا
توضیح
انسان ذاتاً طالب کمال است و به همین سبب برای دست یابی به هر چیزی که آن را دارای ارزش و عامل رشد دانسته یا نیل به آن را برای خویش کمال پندارد، در مسیر آن می کوشد، و بسا با کمترین تشویق و ترغیب، سخت ترین مشکلات را در راه رسیدن به آن متحمّل می گردد.
ولی از آن جا که معیار شناختِ ارزش ها با تفاوت میان فرهنگ ها متفاوت می گردد و غالب افراد ارزش های زودگذر و کاذب را به جای ارزش های راستین بر می گزینند، و از طرفی سلوک معنوی و رشد و تعالی انسان بدون بر گزیدن روشی درست برای حفظ و حراست از هر گونه کج روی و انحراف میسّر نبوده، حتی ارضای صحیح گرایش های ذاتی و غرایز طبیعی نیز که ریشه در نهاد آدمی دارد، نیازمند ارشاد دائمی و کنترل مستمر است و بدون مراقبت و هدایت صحیح، نه تنها حاصلی در بر نخواهد داشت، بلکه وبال پی آمدهای خسارت بارش دامنگیر آدمی می گردد، از اینرو اسلام که دینی است جامع و کامل؛ ضمن ارائه عالی ترین برنامه های عملی جهت رشد و ارتقای معنوی، کارآمدترین راه کارهای پاسداری و حراست از دین و ایمان را نیز در اختیار پیروان خود قرار داده، و تقوا و پرهیزکاری را - که عاملی است بازدارنده از انحرافات، لغزش ها و خطرات گوناگون و هم نردبانی است برای رسیدن به قله کمال و وسیله ای است برای نیل به تعالی معنوی - به عنوان معیار فضیلت و میزان کرامت انسان در پیشگاه پروردگار متعال مطرح نموده و موفقیت آدمی را در مسیر چیره شدن بر هواهای نفسانی و دستیابی به کمالات معنوی در گرو پای بندی به آن دانسته است.
بلکه آن را به عنوان شرط پذیرش اعمال و بهترین زاد و توشه و روشن ترین نشانه و اثر ایمان به مبدء و معاد و سرمایه بزرگ جهان آخرت معرفی کرده است. حتی موضوعات مهمی همچون علم و دانش را نیز در صورتی دارای ارزش حقیقی دانسته که در مسیر ایمان و تقوا و ارزش های اخلاقی قرار گیرد.
مفهوم تقوا
«تقوا» از ماده «وقایه» است و چنانکه راغب گفته است: وقایه عبارت از محافظت کردن چیزی در برابر اموری که به آن زیان و آزار می رساند و تقوا به معنای قرار دادن نفس در یک پوشش حفاظتی برای حراست آن از آسیب ها و خطرات نگران کننده و زیان بار است. گاهی هم تقوا را به ترس از خدا تفسیر کرده اند، زیرا ترس از خدا سبب تقوا می شود. و در عرف اهل شرع تقوا به معنای خویشتن داری در برابر گناه است که با ترک محرّمات و مکروهات و در برخی موارد با پرهیز از مباحات حاصل می گردد.
این تعریف را تا حدودی می توان منطبق بر مفهوم «ورع» دانست ولی نظر به اینکه تنها بیانگر بخشی از مفهوم تقوا است خالی از اشکال نیست، چه آنکه تقوا دارای دو جنبه است که به صورت دو عامل محرّک و بازدارنده، از یک سو آدمی را به انجام طاعات و واجبات الهی برانگیخته، به کسب کمالات معنوی وامی دارد، از سوی دیگر او را به خویشتن داری فرا خوانده، از ارتکاب آنچه که در شرع مورد نهی قرار گرفته باز می دارد.
عامل محرّک آن موجبات کمال و ترقی را فراهم آورده، رشد و سازندگی کشور نفس را تأمین می کند، که لازمه آن تقویت قدرت اراده، تحکیم شخصیت معنوی و تسلّط بر خویشتن است، و نیروی باز دارنده اش که به مثابه ترمزی نیرومند است از ماشین وجود آدمی در برابر خطرات، لغزش ها و انحرافات پاسداری نموده، انسان را از هواهای نفسانی و گناهان باز می دارد.
تقوا در قرآن
از موضوعات بسیار مهمی که قرآن با عنایتی خاصّ به آن پرداخته و آیات فراوانی را به آن اختصاص داده، تقوا و پرهیزکاری است.
تعداد قابل توجهی از این آیات، ضمن آنکه توجّه مردم را به خدای متعال جلب می کند، آنان را امر به تقوا نموده است. از آن جمله:
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
)
.
«ای اهل ایمان! تقوای الهی پیشه کنید آنگونه که شایسته آن است و از دنیا نروید مگر آنکه مسلمان باشید. ».
پروای از خدا، تعظیم مقام شامخ ربوبی اوست، و توجّه به خداوند، گرایش به همه خیرها و خوبی هاست. کسی که آن را پاس می دارد از هر چه ناپاکی، نابخردی، ناشایسته و ناستوده است گریزان است و معنای حقیقی تقوا نیز جز این نخواهد بود.
(
فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ...
)
.
«تا می توانید از خدا پروا کنید و تقوای الهی را پیشه نمایید».
(
وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یذَّکَّرُونَ
)
.
«لباس تقوا و پرهیزکاری بهتر است این (نکته) از نشانه های خداست، باشد که آنان متذکّر شوند».
در اهمیت تقوا همین بس که خداوند، خود را اهل تقوا معرفی فرموده است.
(
هُوَ أَهْلُ التَّقْوی وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ
)
.
«او اهل تقوا و آمرزش است».
تعداد دیگری از این آیات نیز - با توجّه به آیات قبل و بعد آنها - نشان می دهند که دل بستن به دنیا، پیروی از هواهای نفسانی، ارتکاب گناهان و اعمال ناپسند و - در یک کلمه - نداشتن تقوا، از عوامل مهم تکذیب پیامبران الهی بوده، و آن بزرگواران همواره مردم را به تقوا و پرهیزکاری به عنوان یکی از نخستین اصول و برنامه های خود دعوت کرده اند:
(
وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ
)
.
«به سوی قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم (هود به آنها) فرمود: ای قوم من! خدا را پرستش کنید که جز او معبودی برای شما نیست. آیا پرهیزکاری پیشه نمی کنید؟ ».
رابطه تقوا و عمل به فرمانهای الهی، یک رابطه متقابل است: پای بندی به تقوا و پرهیزکاری، احساس مسئولیت را در انسان تحکیم بخشیده و او را به انجام تکالیف الهی و رعایت حقوق انسان ها وادار می سازد، و در مقابل، انجام وظایف دینی، پایه های تقوا را در انسان استحکام بخشیده، روح پرهیزکاری را در وی تقویت می نماید. برخی از آیات به خوبی نشان می دهند که دستورات الهی و برنامه های دینی، وسیله ای برای احیای این خصلت مهم در آدمی بوده و با همین هدف از سوی شرع مقدس مورد ترغیب قرار گرفته است:
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
)
.
«ای اهل ایمان! روزه بر شما واجب گردید همچنان که بر امّت های پیش از شما نوشته شد، تا پرهیزکار شوید. ».
گروهی از آیات نیز به ذکر نشانه های پرهیزکاران پرداخته، ضمن بر شمردن آثار پُر برکت تقوا و نتایج ثمربخش آن، آنان را با اوصاف ویژه ای که دارا هستند به گونه ای معرفی کرده است که از ملاحظه آنها به دست می آید که تحصیل همه خیرات و برکات و کمالات در گرو پرهیزکاری و تقوا پیشگی است. با ذکر تعدادی از این آیات، نسبت به بخشی از آثار گرانقدر تقوا آشنا می شویم:
پرهیزکاران اهل عبادتند:
(
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیونٍ ا آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ ا کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیلِ ما یهْجَعُونَ ا وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یسْتَغْفِرُونَ ا وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ
)
.
«پرهیزکاران در باغ های بهشت و در میان چشمه ها هستند و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت می دارند زیرا پیش از این، از نیکوکاران بودند آنان اندکی از شب را می خوابیدند و در سحرگاهان استغفار می کردند و در اموالشان حقّی برای سائل و محروم بود».
امّا آنان هرگز به این امور اکتفا نکرده، به خوبی می دانند که برای عبور از تنگناها و گردنه های پر خطر سیر معنوی، نیازمند توجّهات دائمی مربیان حقیقی نفوس و الطاف پیوسته واسطه های فیض الهی، حضرات معصومین
عليهمالسلام
هستند، از این رو ضمن پای بندی به اصول تقوا و پرداختن به لوازم پرهیزکاری می کوشند تا با نزدیک شدن به نفوس عالیه و چنگ زدن به دامان صاحبان ولایت مطلقه
عليهمالسلام
و جهاد پی گیر، مراحل دشوار سیر و سلوک معنوی را یکی پس از دیگری پشت سر گذارند.
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
)
.
«ای اهل ایمان! تقوای الهی پیشه کنید و وسیله ای برای تقرّب او برگزینید و در راه او جهاد نمایید، باشد که رستگار شوید. ».
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ
)
.
«ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید و با صادقین باشید. ».
تقوا پیشگان هدایت پذیرند:
(
ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ هُدی لِلْمُتَّقِینَ
)
.
«آن کتاب باعظمت که در آن شک راه ندارد، مایه هدایت تقوا پیشگان است».
گرچه آیات الهی برای ارشاد و راهنمایی جمیع انسان ها نازل گردیده و همه موظف اند از دریای بی کران آیات هدایت گر این فیض عظمی بهره مند گردند، لیکن تنها پرهیزکارانند که - به واسطه نورانیتی که در اثر انتخاب راه درست و مناسب به دست آورده اند - شایسته پذیرش هدایت ویژه الهی گشته و از معارف بلند آیات قرآنی به خوبی بهره مند می گردند.
به تعبیر دیگر؛ انسان ها از دو نوع هدایت بهره مند می شوند: هدایت فطری و هدایت اکتسابی. بهره مند شدن از هدایت اکتسابی آنگاه برای آدمی میسر است که به خوبی از هدایت فطری برخوردار باشد. تقوا و پرهیزکاری مشعل تابناک فطرت را پر فروغ تر ساخته و زمینه را برای بهره مندی کامل از راهنمایی پیامبران و برخورداری از هدایت اکتسابی فراهم می آورد. کسی که چراغ فطرت خود را در اثر عدم پای بندی به تقوا و پرهیزکاری خاموش نموده و از خیر هدایت فطری بی بهره است، در واقع انسانیت خویش را از دست داده و طبیعتاً نمی تواند از تعلیمات انبیای الهی بهره مند گردد.
پرهیزکاران، تیزبین و اهل بصیرت اند:
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیئاتِکُمْ وَ یغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
)
.
«ای اهل ایمان! اگر از خدا پروا کنید برای شما نیروی تشخیص (خوب از بد و حقّ از باطل) قرار می دهد، و گناهانتان را از شما می زداید و شما را می آمرزد، خداوند دارای فضل و بخشش بزرگ است. ».
در مسیر انسان همواره پرتگاه ها و بیراهه های فراوانی وجود دارد که چنانچه آنها را به نیکی نشناسد دیر یا زود سقوط کرده و از صراط مستقیم گمراه می گردد. از اینرو شناخت حقّ از باطل، نیک از بد، سود از زیان و دوست از دشمن را می توان از ارکان اساسی گام نهادن در مسیر و طریق معنوی بلکه زندگی مادی دانست. انسان پیوسته در تشخیص خود دچار اشتباه می شود و چه بسا باطل را حقّ انگارد و دشمن را به جای دوست برگمارد. پرهیز از این خطر جدّی، نیازمند درکی نیرومند و نورانیتی فوق العاده است تا به واسطه آن بتوان به سلامت از این گذرگاه پر خطر عبور کرده، موانع و لغزشگاه ها را یکی پس از دیگری پشت سر گذارد.
تقوا به عنوان نیرویی توان مند و به مثابه چراغی روشنگر است که در پرتو ممارست و تمرین فشرده تقویت می گردد و از ثمرات مهم آن، دستیابی به نورانیتی است که انسان را در تشخیص حقّ و باطل یاری کرده، او را قادر می سازد با قضاوت صحیح و درک درست از واقعیات پیرامون خود برای دوری جستن از گناهان و کسب کمالات و بالمآل، تملّک خویش، با اطمینان خاطر گام بردارد.
آری فرد با تقوا به واسطه دریافت «فرقان» که نوعی روشن بینی و آگاهی باطنی است، چشم دلش باز شده و حقایق عالم را به شکل صحیح و واقع بینانه درک می کند و از این رهگذر قادر است وظایف دینی خود را - که در برخی شرایط، تشخیص آن از دشوارترین مشکلات مؤمن است - از طریق هدایت مخصوص الهی و الهام باطنی شناخته، حق را از باطل، نور را از ظلمت، هدایت را از گمراهی، نیک را از بد و بالأخره راه را از بیراهه به خوبی تشخیص دهد.
اهل تقوا سریع التذکّر هستند:
(
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ
)
.
«کسانی که تقوا پیشه کرده اند هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند متذکر گشته و بی درنگ بینا می گردند. ».
پرهیزکاران از نصرت الهی برخوردارند:
(
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یضُرُّکُمْ کَیدُهُمْ شَیئاً...
)
.
«و اگر صبر کنید و پرهیزکاری پیشه سازید نقشه های آنان به شما زیانی نمی رساند. ».
(
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ
)
.
«و از خدا پروا کنید و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است. ».
(
وَ اللَّهُ وَلِی الْمُتَّقِینَ
)
.
«خداوند ولی و یار پرهیزکاران است».
افراد با تقوا اهل کرامت و بزرگواری اند:
(
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ
)
.
«گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست».
انسان از یک سو دارای کرامت ذاتی است و همان گونه که قرآن تصریح می کند، به لحاظ همین کرامت ذاتی است که بر بسیاری از موجودات جهان برتری دارد.
از سوی دیگر از کرامت اکتسابی برخوردار است که اگر راه سیر و سلوک را برگزیند و تقوا و پرهیزکاری را پیشه سازد به فوز عظمای کرامت اکتسابی دست یافته، در پیشگاه خداوند متعال از گرامی ترین مردم خواهد شد، و چنانچه راه طغیان و سرکشی در پیش گیرد و از هواهای نفسانی پیروی کند از هر حیوانی پست تر می گردد.
تقوا پیشگان محبوب خداوند متعال اند:
(
إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ
)
.
«خداوند پرهیزکاران را دوست می دارد! ».
و چه افتخاری از این برتر و کدامین مقام از این ارجمندتر که آدمی محبوب پروردگار لایزال و ایزد بی مثال گردد؟
خداوند برای پرهیزکاران، راه گریز مقرّر فرموده:
(
وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ا وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ...
)
.
«هر کس تقوای الهی پیشه کند، برایش راه نجاتی فراهم می سازد و او را از جایی که گمان ندارد روزی می دهد. ».
گشایش برکات آسمان برای تقوا پیشگان:
(
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ...
)
.
«اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند برکات آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم. ».
تنها از پرهیزکاران پذیرفته می شود:
(
إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ
)
.
«خداوند تنها از پرهیزکاران می پذیرد. ».
برترین زاد و توشه در سفر طولانی و روحانی به سوی حضرت حق پرهیزکاری است:
(
وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ
)
.
«برای خود زاد و توشه برگیرید که بی شک بهترین توشه پرهیزکاری است، و از من پروا کنید ای خردمندان! ».
خداوند به پرهیزکاران بشارت می دهد:
(
اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یتَّقُونَ ا لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ...
)
.
«برای کسانی که ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند در زندگانی دنیا و آخرت بشارت است. ».
پرهیزکاری وسیله اصلاح اعمال و بخشش گناهان است:
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً ا یصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً
)
».
«ای اهل ایمان! تقوای الهی پیشه کنید و سخنی استوار گویید تا اعمال شما را اصلاح نماید و گناهانتان را ببخشاید هر کس از خدا و پیامبرش فرمان برد قطعاً به رستگاری بزرگی نائل آمده است. ».
نجات از عذاب دوزخ در سایه پرهیزکاری میسر خواهد بود:
در قیامت همه مردم از دوزخ عبور داده می شوند و تنها پرهیزکاران نجات پیدا کرده به سلامت می گذرند ولی ستمگران و گنه کاران در دوزخ سقوط خواهند کرد.
پرهیزکاران داخل بهشت می شوند و در جوار حضرت حق از نعمت های بی شمار الهی بهره مند می گردند.
تقوا در احادیث
حضرات معصومین
عليهمالسلام
نیز همگام با قرآن شریف ضمن احادیث فراوان به مناسبت های مختلف، همواره مردم را به تقوا و پرهیزکاری توصیه فرموده و آنان را از پیروی هواهای نفسانی، دل بستن به دنیای فانی، و ارتکاب گناهان برحذر داشته اند.
در میان آن بزرگواران، مولا امیر مؤمنان
عليهالسلام
بیش از همه بر رعایت این مهم تأکید کرده، خصوصاً روزهای جمعه ضمن خطبه های نماز، مردم را به پرهیزکاری ترغیب می فرموده اند. به همین مناسبت نهج البلاغه را که عمدتاً از خطبه های آن حضرت تشکیل گردیده، می توان کتاب تقوا خواند، چه آنکه رایج ترین و شایع ترین کلمات آن، تقوا و پرهیزکاری است و به جرأت می توان گفت که در آن کتاب شریف، به کمتر معنا و مفهومی تا این اندازه توجه و عنایت شده است.
با نگاهی گذرا به برخی از احادیث که از آن پیشوایان معصوم به ما رسیده، بیش از پیش نسبت به ارزش و آثار مهم تقوا آگاه خواهیم شد:
امیر تقوا پیشگان حضرت علی
عليهالسلام
درباره ارزش و اهمیت تقوا می فرمایند:
«التُّقَی رَئِیسُ الْأَخْلاقِ».
«پرهیزکاری اساس خُلق های پسندیده است. ».
در جای دیگر به جنبه باز دارندگی آن توجّه نموده، می فرمایند:
«اعْلَمُوا عِبادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَی دَارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ... أَلا وَ بِالتَّقْوَی تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا».
«بدانید ای بندگان خدا! تقوا دژی است مستحکم و غیر قابل نفوذ... و آگاه باشید که به وسیله تقوا نیش زهرآگین گناهان قطع می گردد. ».
همچنین نقش آن را در پاسداری از دین یادآور شده، می فرمایند:
«أَمْنَعُ حُصُونِ الدِّینِ التَّقْوی.»
«بازدارنده ترین (نفوذناپذیر ترین) دژ دین پرهیزکاری است».
و همین بازدارندگی است که از تقوا سپری در برابر عذاب قهر الهی ساخته است. آن حضرت می فرمایند:
«اَلتَّقْوی آکَدُ سَبَبٍ بَینَکَ وَ بَینَ اللَّهِ إِنْ أَخَذْتَ بِهِ، وَ جُنَّةٌ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ».
«تقوا - چنانچه بدان چنگ زنی - استوارترین وسیله ارتباط بین تو و خدا، و سپری در برابر عذاب دردناک است».
بلکه استخوان بند ایمان، تقوا و پرهیزکاری است. مولا امیرمؤمنان
عليهالسلام
می فرمایند:
«مُخُّ الْإِیمانِ التَّقْوی وَ الْوَرَعُ».
«پرهیزکاری و پارسایی مغز (پایه و وسیله قوام) ایمان است. ».
و در مورد مقام اهل تقوا می فرمایند:
«سادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْأَتْقِیاءُ الْأَبْرارُ».
«سروران اهل بهشت، پرهیزکاران نیکو کردارند».
هنگامی که آن حضرت از جنگ صفین باز می گشتند، گذرشان به قبرستان بیرون کوفه افتاد. در آن جا به گونه ای شگفت انگیز با مردگان سخن گفته، فرمودند:
«ای کسانی که در سراهای خوف ناک و مکان های بی آب و گیاه و خالی از سکنه و گورهای تاریک ساکن گشته اید! ای به خاک خفتگان! ای غریبان! ای وحشت زدگان! شما از ما پیشی گرفته اید و ما پیروان شماییم و (عن قریب) به شما خواهیم پیوست.
(بدانید که) خانه هایتان را ساکن شدند! با زنان شما ازدواج کردند! دارایی هایتان را نیز تقسیم نمودند! این است خبر آنچه که نزد ماست! (اینک باز گویید که) چیست خبر آنچه نزد شماست! ».
آنگاه متوجّه همراهان خود شده، فرمودند:
«أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی».
«بدانید که اگر به آنان اجازه سخن داده می شد، به شما خبر می دادند که بهترین توشه، تقوا و پرهیزکاری است».
و نیز حضرتش می فرمایند:
«شما را به تقوای الهی سفارش می کنم... زیرا تقوای الهی داروی درد قلب ها، بینایی کوری دل ها، بهبودی و شفای امراض بدن ها و اصلاح بیماری سینه های شماست. (همچنین) پاکیزگی آلودگی جان ها، روشنی بخش کم نوری دیده ها، ایمنی ترس دل ها و نور سیاهی تاریکی شما خواهد بود. ».
همچنین می فرمایند:
«تقوای الهی کلید هدایت و رستگاری، اندوخته برای روز رستاخیز، سبب آزادگی از هر بندگی و رهایی از هر هلاکت و تباهی است. با پرهیزکاری حاجت درخواست کننده روا می گردد، گریزان (از عذاب و سختی و گرفتاری) رهایی می یابد و عطاها و بخشش های بسیاری (از جانب خداوند) دریافت می شود. ».
آن حضرت در مورد آثار و پی آمدهای تقوا می فرمایند:
«هُوَ أَنَّهُ لَوْ وُضِعَ عَمَلُکَ عَلی طَبَقٍ وَ لَمْ یجْعَلْ عَلَیهِ غِطاءٌ وَ طِیفَ بِهِ عَلی أَهْلِ الدُّنْیا لَما کانَ فِیهِ شَی ءٌ تَسْتَحْیی مِنْهُ».
«پرهیزکاری آن است که اگر اعمالت را بدون سرپوش بر طبقی گذارده، در میان اهل دنیا بگردانند، در آن چیزی نباشد که موجب شرمساری تو گردد».
و نیز می فرمایند:
«بدانید هر کس از خدا پروا کند، خداوند راه بیرون رفتن و گریز از فتنه ها را به او می نمایاند و نوری به وی عطا کند که از تاریکی ها (ی جهل و حیرت) رهایی یابد و او را (در بهشت) در جایی که خواهان آن است، جاودانه نگاهش داشته، و نزد خویش در سرای برگزیده اش کریمانه وارد نماید. (در سرایی که) سایه آن، عرش او و نور و روشنایی آن، خشنودیش، زیارت کنندگان آن ملائکه، و دوستانش پیامبران خدا خواهند بود. ».
تأثیر تقوا در آبادانی دین و استحکام باورهای دینی و نقش حساسی که در راه یابی به صلاح و رستگاری دارد را نیز این چنین بیان فرموده اند:
«إِنَّ تَقْوَی اللَّهِ عِمارَةُ الدِّینِ وَ عِمادُ الْیقِینِ وَ إِنَّها لَمِفْتاحُ صَلاحٍ وَ مِصْباحُ نَجاحٍ».
«تقوای الهی آباد ساختن دین و رکن یقین است. و البته کلید صلاح و درستی و چراغ (روشنگر راه) رستگاری است».
آری، پرهیز از گناه و رعایت تعظیم پروردگار متعال و پافشاری بر پاسداری از حرمت دستورات دینی و توجّه به اصول اخلاقی که تبلور همه آنها در تقوا و پرهیزکاری است، دین و دنیا را آباد ساخته، ممارست بر آن عامل مهمی در تهذیب نفس، پیدایش نور ایمان و یقین در آن، و شناخت درست راه رستگاری خواهد بود. و در مقابل، کسی که از روح تقوا و ملکه پرهیزکاری بهره ای نداشته باشد به هر نکبتی گرفتار گشته، وبال ویرانگر آن، دنیا و آخرت او را تیره و تار خواهد ساخت.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«إِنَّ مَنْ فارَقَ التَّقْوی أُغْرِی بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَواتِ وَ وَقَعَ فِی تِیهِ السَّیئاتِ وَ لَزِمَهُ کَثِیرُ التَّبِعاتِ».
«کسی که از تقوا جدا گردد، فریب لذائذ و خواسته ها (ی خویش) را خورده و در وادی گناهان سرگردان شود، و پی آمدهای فراوان (و عواقب شوم آن) دامن گیر او گردد. ».
تقوا و پرهیزکاری، وسیله تحکیم ایمان، و تقویت آن سبب افزایش نور ایمان در جان آدمی می گردد، و در مقابل، به هر اندازه چراغ تقوا کم فروغ گردد روح ایمان از انسان فاصله گرفته و نقش آن در تصحیح اعمال و اصلاح رفتار بی رنگ تر خواهد گشت، به طوری که بسا ایمان نیز به کلّی نابود، و چراغ آن در دل خاموش گردد.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«لا ینْفَعُ الْإِیمانُ بِغَیرِ تَقْوی».
«ایمان بدون پرهیزکاری سود نمی بخشد».
بلکه پذیرش سایر اعمال و مقبولیت آنها در پیشگاه حضرت حقّ - جلّ جلاله - نیز مستقیماً وابسته به دارا بودن ملکه تقوا و در گرو برخورداری از روح پرهیزکاری است.
آن حضرت می فرمایند:
«صِفَتانِ لا یقْبَلُ اللَّهُ سُبْحانَهُ الْأَعْمالَ إِلّا بِها: اَلتُّقی وَ الْإِخْلاصُ».
«خداوند سبحان، اعمال را جز به دو صفت نمی پذیرد: پرهیزکاری و اخلاص».
آری تقوا و اخلاص بسان دو بال حقیقی اند که پرواز آدمی و ارتقاء منزلت و مقام انسانی او را در عالم معنا امکان پذیر ساخته و زمینه بالا رفتن اعمال و پذیرش آنها را فراهم می آورد. چنین عملی به راستی ارزشمند و حقیقتاً از بزرگی و عظمت برخوردار است.
امام باقر
عليهالسلام
به نقل از حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«لا یقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَی وَ کَیفَ یقِلُّ ما یتَقَبَّلُ! ».
«عملی که با تقوا همراه است اندک نیست، چگونه کم باشد آنچه که مقبول خداوند است! ».
مفضل بن عمر از امام صادق
عليهالسلام
نقل می کند که فرموده اند:
«... إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَی خَیرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ بِلا تَقْوَی... ».
«عمل اندک همراه با تقوا البته از عمل فراوان بدون تقوا بهتر است.
مفضل گوید: عرض کردم: چگونه عمل فراوان بدون تقوا می باشد؟
حضرت فرمودند: همچون مردی که از غذای خویش به مردم می خوراند و با همسایگان خود مهربانی کرده، درِ خانه اش (بر میهمانان و واردین) باز است، اما هنگامی که دری از حرام بر او باز شود بدان داخل گردد. این (نمونه ای از) عمل بدون تقوا است ؛ و شخص دیگری (از این کارهای به ظاهر نیک) بی بهره است ولی چون باب حرامی بر او گشوده شود (به واسطه ملکه تقوا) به آن وارد نمی گردد».
چنین کسی گرچه از نظر مقدار عمل، پایین تر از دیگری است، امّا از جهت ارزش و منزلت البته به مراتب برتر از او خواهد بود.
بر عکس، چه بسیار اعمالی که با همه زیبایی ظاهر و بزرگی حجم، از کمترین ارزش و فضیلتی نیز بی بهره است.
مراتب تقوا
گرچه تقوا همچون سایر وظایف اخلاقی و تکالیف شرعی اختصاص به بُرهه ای از زمان و یا فردی خاص ندارد و فرد فرد مکلفین وظیفه دارند در جمیع دوران زندگی و در همه مراحل عمر خویش با دقت و مراقبت به آن اهتمام ورزیده، به بهترین صورت وظیفه خویش را انجام دهند، بلکه بسا توان گفت که انجام وظایف ابتدایی تقوا و سایر امور دینی به لحاظ آنکه اساس باورهای دینی بر آنها استوار است به مراتب از تلاش های بعدی مهم تر و از حساسیت بیشتری برخوردار است و در واقع سعی و اهتمام نخستین سالک است که آرام آرام او را در این راه دشوار یاری رسانده، گام هایش را استوار و ایمانش را تحکیم و دلش را از غیر حقّ گریزان نموده و تلاش و ریاضتش را حقیقتاً جنبه الهی می بخشد، و استحکام همین پایه های ایمانی است که به واسطه تقوا و عمل به وظایف، او را به مرحله ای از کمال می رساند که حتی به وعده های بهشت و حور و قصور قانع نگشته و او را مطلوبی جز دیدار محبوب نباشد.
لیکن تقوا نیز همانند سایر ملکات انسانی و نفسانی دارای مراتب گوناگونی است که صاحبان تقوا و پرهیزکاران به اعتبار همین اختلاف مراتب، هر یک از رتبه و جایگاه ویژه ای برخوردار می گردند.
تعبیر «أتقی» (پرهیزکارتر) و نیز عبارت «حَقَّ تُقاتِهِ» (شایسته تقوای الهی) در آیات قرآن
نیز به خوبی بر این نکته دلالت دارد. در روایاتی هم که از حضرات معصومین
عليهمالسلام
به ما رسیده، برای تقوا درجات و مراتبی مطرح گردیده است، چنانکه امام صادق
عليهالسلام
تقوا را سه گونه و در واقع دارای سه مرحله، و هر یک از آنها را مربوط به گروه مخصوصی دانسته اند.
بر این اساس، کسی که خود را از گناهان باز می دارد و تلاش می کند تا تکالیف الهی را انجام دهد از شخصی که نه تنها از شبهات می پرهیزد، بلکه با کمال مراقبت، قلب خویش را از توجّه به غیر حضرت حقّ باز داشته و آنی از نفس و وسوسه های آن غافل نیست، از نظر تقوا به مراتب فاصله دارد.
مرحوم علامه مجلسی می فرماید:
«تقوا دارای مراتب سه گانه است:
مرتبه نخست آن؛ نگهداری نفس از عذاب جاویدان از راه تحصیل اعتقادات صحیح.
مرتبه دوّم: خودداری از گناهان که تنها این مرتبه نزد اهل شرع معروف است.
مرتبه سوّم: خویشتن داری در برابر آنچه که قلب را از حضرت حق مشغول داشته و منصرف می نماید و این درجه مخصوص خواص افراد بلکه خاص الخاص است. ».
آری، آنکه از معرفت بالاتر بهره مند گردد ایمانش قوی تر است و چنین کسی طبیعتاً از گفتار و رفتار خویش بیش از دیگران مراقبت کرده و تقوای او شدیدتر خواهد بود.
در مورد شدّت تقوا و مراقبه مرحوم محدّث قمی قدس سره و کوشش دائمی او در امر اخلاص نوشته اند:
«هر زمان جمعیت کثیری در نماز خود مشاهده می کرد و یا به واسطه کثرت جمعیت، مکبّری تکبیر می گفت، پس از آن روز، دیگر به نماز حاضر نمی شد! و پیوسته مراقب احوالات خود بود».
و در شرح حال عالم ربّانی و فقیه بزرگوار جناب حاج میرزا علی آقا شیرازی قدس سره نیز نوشته اند:
«از امامت جماعت پرهیز داشت. سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که آن یک ماه را در مدرسه صدر اصفهان اقامه جماعت کند، با آنکه مرتب نمی آمد و قید منظّم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمی کرد، جمعیت بی سابقه ای برای اقتدا شرکت می کردند، به طوری که جمعیت های جماعات اطراف خلوت گردید. ایشان هم چون متوجّه این قضیه شد، دیگر به جماعت حاضر نگردید».
در شرح حال عالم بزرگوار مرحوم شیخ انصاری هم آمده است:
«مادر شیخ زن صالحه ای بود و خودش متحمل نان پختن و غذا پختن می شد. روزی به شیخ زبان اعتراض گشود و گفت: با این همه وجوهاتی که شیعیان از اطراف نزد شما می آورند، چرا برادرت منصور را کمتر رعایت می کنی و به او به اندازه احتیاجش خرجی نمی دهی؟ شیخ در این هنگام بی درنگ کلید اتاقی را که وجوه شرعیه در آن محافظت می شد به مادر داد و گفت: هر قدر صلاح می دانی به فرزندت بده، ولی روز قیامت مسئولیتش با خودت باشد!
امّا آن زن صالحه چون خودش را در مقابل یک محذور بزرگ مشاهده کرد، از این کار امتناع ورزیده، گفت: هیچ گاه برای رفاه چند روزه فرزندم خود را در روز قیامت مبتلا و گرفتار نخواهم نمود.
همچنین یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری می گوید:
شبی شیطان را در خواب دیدم که طناب های متعددی در دست داشت، از شیطان پرسیدم: این بندها چیست؟ گفت: این ها را به گردن مردم انداخته و آنها را به دام می اندازم. روز گذشته یکی از این طناب های محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه کشیدم ولی افسوس شیخ از قید رها شد و برگشت.
فردای آن روز به حضور ایشان شرفیاب شدم و خواب خود را برای ایشان گفتم. شیخ فرمود: شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا فریب دهد که به لطف پروردگار از دامش گریختم.
جریان از این قرار بود که دیروز پول نداشتم و چیزی در منزل لازم شد، با خود گفتم: این مال اندک (یک ریال) از سهم مبارک امام
عليهالسلام
نزدم موجود است آن را به عنوان قرض برمی دارم و سپس ادا خواهم کرد. آن را برداشته، همین که خواستم چیز مورد نیاز را بخرم با خود گفتم: از کجا که (زنده باشم و) بتوانم این قرض را ادا کنم؟ از تصمیم خود برگشتم و آن پول را سر جای خود گذاشتم. ».