حرکت به سوی معبود
اشاره
مطالب این بخش که به اختصار ارائه می گردد، ترسیم دورنمایی است از برنامه های سیر و سلوک، تا در گام نخست و سرآغاز حرکت، به مدد الهی و عنایات بی دریغ طلایه داران لشکر توحید و پرچمداران حق و فضیلت، دریچه ای بر اقیانوس بی کران رستگاری فرا راه مرکب سواران سفینه نجات و پویندگان راه استقامت و ثبات باز گشوده، درخت ایمان و باور را در وجود آنان بارور، و زمینه ارتقای معرفت، فوز ابدی و سعادت و رستگاری را برای آنان فراهم آورد.
باید توجّه نمود که ارزش هر فردی به اندازه مقصد و مطلوب اوست و تمایز افراد از تفاوت مقاصدشان معلوم می گردد، از این رو، کسی که قصد خدا می کند، با کسی که مثلاً قصد ثروت اندوزی دارد، تفاوتشان به فاصله خُدا و مال خواهد بود. حضرت ربّ الارباب کجا و سکّه طلا کجا؟
اینک خوشا به حال آنان که قصد خدای سبحان می کنند و از دریای بیکران هستی به سوی ساحل امید در حرکتند، و از آن جا که هر کس به قدر همّت خود اراده می کند؛ بنابراین تنها مردان بلند همّت هستند که مردانه به سوی خداوند قصد و آهنگ می کنند و او را تنها مطلوب نهایی دانسته، به سوی حضرتش پرواز می نمایند.
امیر مؤمنان
عليهالسلام
در دعای کمیل می فرمایند:
«یا غایةَ آمالِ الْعارِفِینَ! »
«ای نهایت آرزو و آرمان عارفان! ».
و فرزند بزرگوارشان امام سجّاد
عليهالسلام
- در مناجات مفتقرین - این گونه راز و نیاز می کنند:
«فَیا مُنْتَهی اَمَلِ الْآمِلِینَ! وَ یا غایةَ سُؤْلِ السَّائِلِینَ! وَ یا اَقْصی طَلَبَةِ الطَّالِبِینَ وَ یا اَعْلی رَغْبَةِ الرّاغِبِینَ! ».
«ای منتهای آرزوی آرزومندان! ای نهایت نیاز سؤال کنندگان! ای نهایت مطلب جویندگان! ای بالاترین و برترین خواهش خواهشمندان! ».
آری، تنها بلند همّتان قوی، بال گشوده و به سوی حضرت حق پرواز می نمایند و کرکس صفتان، به دنیا و آن چه در اوست، قناعت می کنند.
ای مقصد همّت بلندان
|
|
مقصود دل نیازمندان
|
ای عقل مرا کفایت از تو
|
|
جستن ز من و هدایت از تو
|
از ظلمت خود رهاییم ده
|
|
با نور خود آشناییم ده
|
* * *
اِیاکَ اَدْعوُ، اَنْتَ السَّمِیع
|
|
اِیاکَ اَرْجُو، اَنْتَ الشَّفِیع
|
همّت بلندم، کوتاه دستم
|
|
اَنْتَ الْرَّفِیعُ، اَنْتَ المَنِیعُ
|
همگان در خود گمشده ای دارند و برای او، شمع وجودشان می فروزد. ولی غالباً از شناخت مطلوب ناتوانند و مطلوب حقیقی جان را که حضرت حقّ می باشد، با دیگری اشتباه می کنند و در آن صورت، نسبت به کسی یا چیزی حبّ شدید پیدا می کنند و در نتیجه دچار شرک خفی یا جلی می شوند. امّا حقیقت نه آن است که می پندارند، بلکه خدای حکیم در هر کس که لیاقت هدایت را بنگرد، لطف و عنایت فرموده، احساس خداجویی را در او پدید می آورد تا به کمال واقعی نایل آید و این احساس، بویی از گلستان اوست، دردی است که درمانش تنها او است و عطشی است که ساقی اش اوست و کسی جز از حضرت او سیراب نگردد.
امام سجّاد
عليهالسلام
- در مناجات مریدین - این چنین با خدای خود راز و نیاز می کنند:
«فَاَنْتَ لا غَیرُکَ مُرادی وَ لَکَ لا لِسِواکَ سَهَری وَ سُهادِی وَ لِقاءُکَ قُرَّةُ عَینی وَ وَصْلُکَ مُنی نَفْسِی وَ اِلَیکَ شَوقی وَ فی مَحَبَّتِکَ وَلَهی.. وَ عِنْدَکَ دَواءُ عِلَّتی وَ شِفاءُ غُلَّتی وَ بَرْدُ لَوْعَتی وَ کَشْفُ کُرْبَتی.
«مقصود من تنها تویی نه دیگری، بیداری و کم خوابیم (جهت شب زنده داری) برای توست نه برای غیر تو. ملاقات تو روشنی دیدگانم، وصالت آرزویم، شوقم سوی تو و شیفته و سرگردان محبّت تو هستم... داروی دردم، شفای قلب سوزانم، تسکین حرارت دلم و برطرف شدن گرفتاری هایم، همگی نزد توست».
باید توجّه داشت که طبق گفتار بعضی جامع تمام فضایل و کمالات، معرفت و محبت حضرت حق است و جامع تمام نقایص و رذایل، نقطه مقابل آن، که میل و محبت به دنیاست. زیرا دوستی دنیا، چشم دل را کور می گرداند و چنان آدمی را در جهل و نادانی فرو می برد که راه را از چاه و حق را از باطل تمییز نمی دهد.
و از طرفی همه مفاسد اخلاقی، ناشی از دوستی دنیا می باشد و محبت دنیا و خودبینی و نفس پرستی، انسان را به سوی حرص، حسد، کبر، عجب، بخل و سایر رذایل اخلاقی سوق می دهد و معرفت و محبت حضرت حق، نوری است که در هر قلبی پرتو افکند، ظلمت شرک، نفاق، خودبینی، خودپسندی و سایر صفات ناپسند را از درون او پاک می سازد.
مثلاً انسان آنگاه خود را بزرگ می نگرد و به تکبّر مبتلا می شود که حقیقتاً خدای را نشناسد و به عظمت او پی نبرد و متوجه نشود که کبریایی و بزرگی مخصوص حضرت اوست. اما اگر آفریدگار را نیکو بشناسد و به عظمت و کبریایی او آگاه گردد، خود را نمی بیند و آنگاه که خود را نبیند، تکبّر و عجب در وجود او راه نیابد و همچنین سایر صفات ناپسند که همگی از عدم معرفت پروردگار متعال ناشی می شود و در مقابل تمام صفات نیکو؛ نظیر علم، حلم، شکیبایی، رضا، تسلیم، توکّل از معرفت و شناخت صحیح حضرت حق ناشی می گردد.
پس از آن که سالک، این مرحله را به پایان رسانید و متنبه و آگاه گردید، راه طولانی و پر خطر در پیش رو دارد که باید با جدیت در این وادی گام گذارد. نخست باید در مقام طلب بوده و آنگاه راه را از چاه تمییز داده و با عزمی راسخ و اراده ای استوار در مقام اصلاح خود برآید و موانع را از سر راه برداشته و با کوششی فراوان، قلب را از آلایش نفسانی و رذایل اخلاقی شستشو دهد و خویشتن را از صفات حیوانی پاک و به صفات انسانی متّصف گرداند و روح را از اسارت نفس آزاد سازد. البته باید در سیر تکامل و پیمودن راه، به تدریج گام پیش نهد، گر چه راه بسیار طولانی و پر خطر است و موانع زیادی در آن وجود دارد.
همچنین در طی مراحل، ممکن است حالات نورانی در خود مشاهده کند که قلب او را روشن نماید و در هر مرتبه، ظهور و اشراق آن زیادتر و مکث آن نیز بیشتر می شود تا آن که سالک به مرتبه و مقام اطمینان و یقین خواهد رسید.
سالک هنگامی که تجلیات نور عظمت الهی را مشاهده نمود، در وی شوق و اضطراب پدید آید و گاه در اثر اضطراب و وحشت، بهت زده خواهد شد و نمی داند راز دل خود را به چه کسی باز گوید. در آن صورت، دلی قوی و نفسی مطمئن لازم است که مقاومت نموده، خود را نگهدارد و راز دل را با کسی نگوید و بداند چه بسیار افرادی که خودباخته و مغرور گشته و شیطان آنان را فریب داده و آنچنان به اشتباه افتاده اند که فریفته خیالات و اوهام گشته، باطل به صورت حق در نظرشان جلوه نموده و از طریق مستقیم و حق منحرف گشته اند. بی شک نیتی خالص و قلبی سلیم و نفسی مطمئنه لازم است که آدمی از شرّ شیطان و اوهام و خیالات در امان باشد.
پس از عبور از این مرحله، مؤمن و سالک الی اللَّه موظّف است که درون خود را پاک و موانع را از سر راه خود بردارد و برای رسیدن به این مقصود مهم چند چیز لازم است:
قدر دانی از سرمایه عمر
بعضی نقل نموده اند که بین بنده و خالق پانصد هزار حجاب است و همین حجاب ها است که آدمی را از کمال واقعی باز می دارد. او که باید پر بگیرد و به نزدیک ترین مرحله از قرب الهی پرواز نماید - تا آن جا که حتی برای جبرئیل از نزدیک شدن به آن امکان پذیر نیست - متأسفانه خود را در چاه طبیعت محصور می دارد و به لذت های زودگذر دنیا قناعت نموده و تنها از خور و خواب و شهوت، لذت می برد و از فیض عظمای انسانیت محروم می گردد و تا آن جا سقوط می نماید که حتی خودش از خویشتن ناامید می شود. در دعای ابوحمزه ثمالی - که در سحرهای ماه مبارک رمضان وارد شده است - این چنین راز و نیاز می کنیم:
«فَقَدْ أَفْنَیتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الْآمَالِ عُمْرِی وَ قَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الْآیسِینَ مِنْ خَیرِی، فَمَنْ یکُونُ أَسْوَأَ حَالاً مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلی مِثْلِ حَالِی إِلی قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی»
«عمرم را به مسامحه کاری و امروز و فردا کردن و آرزوها گذراندم و اینک خود را جزء کسانی که از خیر و خوبی (و اصلاح نفس خود) ناامیدند رساندم، پس بد حال تر از من کیست اگر به این حالت به گورم برده شوم که برای خوابیدنم آراسته اش نکرده ام و برای آرمیدنم به عمل و کردار شایسته فرش نکرده ام؟ ».
امّا مردان خدا از سرمایه گرانمایه عمر استفاده بهینه کرده و آنی غفلت نمی ورزند و مدام با عمل صالح و جهادی پی گیر روسفید مشتاقانه به سوی پروردگارشان می شتابند.
توبه
توضیح
نخستین هجرت از خود انسان شروع می شود اگر آدمی نسبت به این فاصله ها و دوری ها که برای خود فراهم آورده آگاه شود می فهمد که چقدر دور شده و لا اقل دیگر خدا را بدهکار خویش نمی پندارد اگر آدمی به آثار سوء گناه - از قبیل قساوت قلب و مردن دل و صدها آثار سوء دنیوی و اخروی فردی و اجتماعی آن - توجّه داشته باشد ممکن است روزی از کردار خویش پشیمان شده و دوباره پرو و بالی بگیرد. در روایت است که برخی افراد سیصد هزار سال در دوزخ معذّب می شوند!
آری اگر کمی دقت کند باعث می شود رویکردِ خودش را به خدای متعال تغییر دهد و به فکر عمر از دست رفته خود افتد و برای نجات خود اقدام نماید.
با ندامت و پشیمانی از گناهان و ترک نمودن معاصی و عزم بر عدم بازگشت؛ توبه تحقّق می پذیرد. ولی توبه درجات مختلفی دارد. گاهی توبه از گناه کبیره و صغیره و گاهی از مکروهات و در مرحله بالاتر از ترک مستحبّات و نیز از انجام مباحات می باشد که در این صورت، هیچ عملی جز واجب و مستحب از انسان انجام نمی گیرد و بالاخره آخرین مرحله توبه بازگشت به حضرت حق و انصراف از غیر او خواهد بود. البته توبه واقعی به چند چیز تحقّق پذیرد از جمله:
1 - پشیمانی
اگر کسی از گذشته خود پشیمان نشود در فکر آینده نخواهد بود و اگر فردی از کردار خود پشیمان نباشد دگرگونی در او به وجود نخواهد آمد و رفتار و گفتار خود را تغییر نمی دهد.
2 - تدارک
آدمی پس از پشیمانی باید خطاهای گذشته خود را تدارک نماید و تدارک هر چیز به تناسب آن چیز خواهد بود. مثلاً کسی که نماز خود را قضا نموده، تدارک آن به این است که آن نماز را قضا نماید و یا اگر کسی حقّ الناس بر ذمّه اوست جز با پرداخت آن یا رضایت آن شخص تدارک نشود و یا اگر کسی در انجام وظیفه اش کوتاهی نموده، باید آن را تدارک نماید نظیر قیام توّابین که گروهی پس از شهادت سالار شهیدان حضرت امام حسین
عليهالسلام
گفتند: آن حضرت را کمک نکردیم و اطراف گوساله سامری جمع شدیم، اینک باید برای خون خواهی حضرتش بپاخیزیم و با هدایت افرادی قیام خود را آغاز نمودند.
3 - جبران
پس از توبه و پشیمانی باید گناهان خود را جبران نماییم به این معنی که؛ عمل شایسته ای که در خور جبران آن معصیت باشد انجام دهیم تا ضعف ها و کاستی ها و شکستی هایی که در اثر گناه در وجود ما پدید آمده جبران شود، بسان بیماری که به فکر بهبود خود است، علاوه بر مصرف دارو و پرهیز از غذاهایی که برای او ضرر دارد باید با خوردن بعضی از داروها و غذاها مرض خود را جبران نماید.
ابوخدیجه گوید: امام صادق
عليهالسلام
فرمودند:
«شخصی محضر پیامبر
صلىاللهعليهوآله
آمد و عرض کرد: برایم دختری متولد شد، او را پروریدم تا بالغ گشت، پس از آن لباس و زینت آلاتش را بر او پوشاندم و او را کنار چاهی آوردم و در میان آن انداختم! و آخرین سخنی که از او شنیدم این بود که گفت: پدر جان! اکنون جبران این کارم چه باشد؟
حضرت فرمودند: مادرت زنده است؟ گفت: نه، فرمودند: خاله ات زنده است؟ گفت: آری. فرمودند:
با او نیکی و خوش رفتاری کن که او به منزله مادر است و نیکویی و خوش رفتاری با او کفاره آن کارت خواهد شد. ».
ابوخدیجه گوید: به امام صادق
عليهالسلام
عرض کردم: این کار در چه زمانی بود؟ فرمودند:
«در زمان جاهلیت که دختران را می کشتند که مبادا اسیر شوند و در میان قبیله دیگری فرزند آرند. »
امام سجّاد
عليهالسلام
می فرمایند:
«شخصی خدمت پیامبر
صلىاللهعليهوآله
آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! هر کار زشتی را مرتکب شده ام، آیا برایم توبه (ممکن) است؟ آن حضرت به او فرمودند: آیا یکی از پدر و مادرت زنده اند؟ عرض کرد: پدرم. فرمودند: برو به او نیکی و خوش رفتاری کن.
هنگامی که آن شخص خواست برود، پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند: کاش مادرش زنده بود. »
در قسمت علم گذشت که شخصی مردی را نزد امام سجاد
عليهالسلام
آورد و ادعا نمود که این کشنده پدرم می باشد و او نیز اعتراف نمود. آن حضرت حکم به قصاص نمودند و برای قاتل درخواست بخشش کردند تا آن پسر به پاداش بزرگی نائل آید ولی پسر راضی نشد. سپس پرسیدند: آیا قاتل پدرت بر تو حقّی دارد؟ پسر گفت: به من حقّ تعلیم دارد. امام
عليهالسلام
پسر را راضی نمودند که به سبب این حق بزرگ او را ببخشد.
از جمله عبادت های مهمی که کاستی و ضعف ها را کاهش داده و موجب جبران گناهان می شود عمل صالح - خصوصاً نماز و صلوات بر محمّد و آل محمّد
عليهمالسلام
- و ولایت و دوستی اهل بیت
عليهمالسلام
است که اولیای دین در ضمن صدها روایت به آن ها سفارش نموده اند.
گاهی با پرداخت مال و انفاق و صدقه جبران گناه می شود. ابولبابه پس از آن که توبه نمود خواست برای جبران گناهش همه اموال خود را تقدیم نماید، رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
نپذیرفتند، دو سوّم و نصف آن را درخواست نمود، پذیرفته نشد، حاضر شد ثلث اموال خود را صدقه بدهد حضرت این مقدار را پذیرفتند که آیه 102 و 103 سوره توبه نازل شد.
زهد
زاهد کسی است که به خاطر خدا و خشنودی او، به دنیا و آن چه به آن تعلّق دارد، رغبتی ندارد و این عدم رغبت، از جهت عجز و نرسیدن به آن یا عدم آگاهی به دسترسی به آن ها و یا عدم فراهم بودن اسباب و راه رسیدن به آن ها نیست، بلکه بی میلی او، از آن جهت است که این امور، انسان را از توجّه به حضرت حق باز داشته و به دنیا متوجه می سازد.
زاهد جز برای خشنودی خدا و فرمان حضرتش، از خوراکی، آشامیدنی، لباس، مسکن، لذّات، مال و ثروت، جاه و منصب، نزدیک شدن به افراد، خصوصاً زمامداران بهره بری نمی کند و اگر به علّتی دنیا را از دست بدهد، حالش دگرگون نمی شود. بلکه خود را از تمام علایق پاک نموده و علاوه بر قناعت کردن به آنچه در اختیار دارد رغبتی به جمع مال و منال نداشته، با ساده زیستی و به اندازه نیاز و احتیاج به دنیا دست درازی می کند.
ریاضت
ریاضت در اصل به معنی رام کردن چهارپایان و جلوگیری آن ها از حرکت نامطلوب - نظیر لگدزدن، گاز گرفتن و شرارت نمودن - است و در این مقام، منظور منع نفس از متابعت قوای شهوانی و حیوانی و نیز منع آن از رذایل اخلاق و کردار ناپسند است.
محاسبه و مراقبه
سالک برای کنترل خویشتن و رفع موانع از سر راه، مدام مشغول حسابرسی و رسیدگی به خود بوده تا به مرور زمان، خویشتن را از کدورات معاصی پاک و از رذایل و بدی ها، پالایش دهد و در حقیقت از خواب گران و غفلت بیدار گشته و تمام اعمال و گفتار خویش را مطابق خواسته مولا انجام می دهد.
تقوا و پرهیزکاری
مؤمن در مرحله نخست، اعضا و جوارح را از آن چه بر آن ها حرام است، نگه می دارد تا بتواند همه موانع را از سر راه خود بردارد.
علاوه بر عنایت خاص به امور یاد شده، حرکت سالک به سوی حضرت حق نیازمند چند چیز است.
ایمان قلبی به خدا و انبیای الهی و پیشوایان معصوم و نیز ایمان به روز رستاخیز
ثبات در ایمان
اگر ثبات و استقامت در ایمان نباشد، برای نفس آدمی اطمینان حاصل نگشته، کمالات و درجات بالای ایمان در او پدید نمی آید.
نیت جازم و عزم ثابت
اگر سالک، با دوراندیشی به این مقام نائل نگردد، از سلوک باز مانده و به مقصد نرسد.
راستی در گفتار و کردار
مؤمن باید صادق و با صادقین در ارتباط باشد و البته این صداقت را با پایداری در عزم و ایمان استحکام بخشد.
بازگشت به سوی پروردگار متعال
این بازگشت به چند چیز حاصل می گردد: بازگشت در باطن؛ که مؤمن پیوسته باید متوجّه حضرت حق باشد و دیگر بازگشت در ظاهر؛ که مؤمن پیوسته در ذکر خداست، الطاف و موهبت های او را در نظر آورد و از یاد او غافل نگردد و از شعبه های یاد پروردگار، ذکر اولیا و مقرّبان الهی است.
البته مؤمن در انجام طاعات و عبادات نیز خدا را در نظر دارد و به خاطر خشنودی پروردگار و پیروی از فرمان حضرتش، آن ها را انجام می دهد، و هدفی جز دوستی و قرب به او را ندارد.
اخلاص
در این مرحله، باید وجود مؤمن آنچنان خدایی شود که قصد و هدفی جز او نداشته و محرک او تنها خدا باشد، انگیزه اش از هر گونه شائبه آلودگی به هواهای نفسانی به دور و عملش از هر نوع رنگ غیر الهی پاک گردد، به طوری که بندگی او آمیخته به غیر خدا نباشد.
مؤمن و سالک الی اللَّه پس از طی این مراحل، برای ادامه سیر و سلوک و طلب کمال به چند چیز محتاج است:
خلوت
بر مؤمن لازم است در طی مراحل، خود را از غیر حق فارغ و خالی سازد و تنها برای او خلوت نموده و با او انس بگیرد و از غیر حضرت حق دل ببرد. چه آن که اعظم موانع اخذ فیض، شواغل نفسانی است که آدمی را از توجّه به خداوند باز داشته و به دیگری مشغول می سازد و از اقبال کلّی به مقصد حقیقی باز می دارد.
البته عمده شواغل از حواس ظاهره؛ چشم و گوش و زبان است، بسان کودکی که دیدنی ها و گفتنی ها او را مشغول می سازد و از قوای باطنه؛ خیال و فکر که بدون افسار به هر جا روی می آورد و از خویشتن و خدای متعال غافل می گردد.
تفکّر
تفکّر در عظمت پروردگار و اندیشه در نعمت های الهی و عبرت گرفتن از آفریده ها و مصنوعات آفریدگار متعال و رویدادها و تفکّر در آیات انفسی و آفاقی که در این مرحله، حجاب ها کنار رفته، به مرتبه ای می رسد که جز او نبیند و جز او نیندیشد.
خوف و رجا
در این مرحله، مؤمن، خدای را حاضر و ناظر خود می داند و از آفریدگار بزرگ پروا نموده و از گفتار و کردار ناشایست خود بیمناک باشد، به طوری که اگر عبادت جن و انس انجام دهد، از خوف او کاسته نشود.
از سویی، سالک آن چنان به خدا و رحمت او امیدوار است که اگر گناه جن و انس مرتکب شود، ناامید نباشد.
صبر و شکیبایی
منظور از صبر در این مقام، خودداری نفس از انجام محرمات و ترک طاعات و نیز ضبط نفس از واردات و ناگواری هاست؛ به طوری که از عبادات و طاعات او کاسته نشود، بلکه با خشنودی درونی و تحمّل همه گونه فشارها و ناگواری ها، به سوی حضرت حق حرکت نماید.
سپاسگزاری
سالک باید در طول راه پیوسته نعمت های آفریدگار متعال را در نظر داشته و از ولی نعمت حقیقی غافل نگردد که علاوه بر ازدیاد نعمت، موجب تشدید حرکت در مسیر لقاءاللَّه گردد.
پس از این مقامات نسبت به احوال مقارن سیر و سلوک و استقامت پیدا نمودن در میدان عمل چند چیز لازم است که اگر هر یک نباشد، حصول فعل و عمل انجام نپذیرد و یا به صورت ناقص انجام گیرد:
نخست اراده که فعل و عمل با خواستن و اراده تحقّق پذیرد و پس از آن، در انجام عمل، شوق و میل به آن لازم است و نیز باید محبّت آن کار در دل پدید آید.
پایه دیگر ایجاد فعل و عمل، آگاهی و معرفت نسبت به آن است، آن گاه به سوی آن رود، که این مرتبه را سلوک نامند و بالاخره باید یقین به خوبی و نیکی داشته و حقیقت آن را نیز دارا باشد.
امّا اموری که توفیق آور است و سالک طریق الی اللَّه را یاری می دهد، چند چیز است:
تضرّع و زاری
سالک، آن گاه در طی طریق موفّق خواهد شد و به مقصد خواهد رسید که پیوسته دست نیاز به سوی حضرت حق دراز کند و با گریه و زاری و مناجات، رحمت حق را به حرکت آورد، مدام بگوید:
اگر دعا و مناجات و گریه های شبانه نباشد، از حقیقت خبری نخواهد بود. زیرا نیایش و تضرّع، فراتر از مطالبه آب و نان و عمیق تر از درخواست مایحتاج زندگی است.
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
|
|
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
|
نیایشگر با اصرار و سماجت، برای رشد و تعالی معنوی و ارتقای بینش و معرفت خود و دیگران ملتمسانه دعا و زاری می کند.
توسّل
به روشنی ثابت است که هیچ موجودی را به تنهایی یارای آن نیست به دور از نظر و اختیار سلسله عوامل و بدون واسطه اسباب، به مقصد اعلا و اهداف خویش نایل آید و از ساحت پروردگار متعال درک فیض نماید و مفهوم توسّل نیز جز این نیست که صاحبان نیاز و راه پویان کوی وصال، پیشوایان الهی را واسطه نزول برکات آسمانی ببینند و برای برآورده شدن حاجات خود خصوصاً جهت پیشبرد مقاصد عالی انسانی و جهت تقرّب به پیشگاه ربوبی، از آن مجریان مشیت خداوندی، استمداد و استعانت جویند.
باید گفت: سالک در طی طریق بدون تضرّع و زاری و توسّل به ذیل عنایات معصومین
عليهمالسلام
نخواهد توانست حتی گامی بردارد. لذا برای پیشبرد مقصد عالی خود، پیوسته باید از حضرت حق و اولیای گرامی اش استمداد طلبد تا اسباب آن فراهم آید و به مقصود خود موفّق گردد.
محبّت
بدون شک جاذبه ها، انسان را به این سو و آن سو می کشاند و تا انسان چیز بهتری نبیند و نیابد، جذب آن نمی گردد. اگر مؤمن به این مسأله توجّه کند که تمام خوبی ها از آنِ پروردگار یکتاست و همه خوبی ها از یمن اوست و از طرفی همه خوبی ها محدودند، تنها اوست که نامحدود بوده و کمالات و خوبی هایش نامتناهی است و نیز تنها اوست که در تمام اوقات شب و روز و در تمام حالات و همه جا با ما است و ساحت مقدّسش از مرگ و مردن
و از همه نقص ها مبرّاست، در آن صورت، تنها به او که دارای همه خوبی هاست و خوبی دیگران هم از اوست، عشق می ورزد و به سوی او حرکت می کند.
عشق و محبت؛ سرزمینی بلاخیز، آتشی سوزان، سوزی جانکاه و در عین حال بسیار لذت بخش است و محتاج به دلی قوی، عزمی راسخ و اراده ای استوار است و هر کس را سزاوار نیست که لاف عشق و محبت زند. بلکه چابک سوارِ زنده دلی می خواهد که با همّتی بلند و کوششی فراوان، خود را در آتش سوزان عشق داخل نماید و با کمال شوق و وجد در این سرزمین گام گذارد.
عشق بازی کار هر شیاد نیست
|
|
این شکار دام هر صیاد نیست
|
عاشقی را قابلیت لازم است
|
|
طالب حق را حقیقت لازم است
|
عشق و محبّت موهبت ربّانی، هدیه ملکوتی، نور الهی و جاذبه رحمانی است و رشد معنوی و تعالی در گرو معرفت و وابسته به ارتقای سطح دوستی است و این موهبت، نصیب کسی خواهد شد که قلب خود را از آلایش طبیعت پاک نموده، فکر و خاطر را از ظلمت ها و تعلّقات آزاد ساخته، سرای دل را از دوستی دنیا پاکسازی نموده و خود را از خودپسندی و خودسری تخلیه و برای لقای حضرت حق آماده می سازد.
برخی معتقدند که محبت خدا، بالاترین و والاترین درجات است و منتهی سیر انسانی به وسیله محبت تحقّق پذیر است و اگر مقامی بالاتر مثل شوق و انس یافت شود، ثمره ای از ثمرات آن باشد.
و همچنین پیش از مقام دوستی، هر فضیلت و کمالی مثل صبر، زهد و سایر فضایل نفسانی یافت می شود، مقدّمه ای از مقدّمات دوستی خواهد بود.
ذکر
مؤمن و عارف واقعی مدام به یاد حضرت دوست بوده و جز به یاد حضرت حق انس نمی گیرد و از غیر او غافل، بلکه بیزار است. برای او، نامی و یادی شیرین تر از یاد و نام محبوب مطلق نباشد و لذّتی برایش بالاتر و والاتر از یاد او نخواهد بود و پیوسته با یاد او زنده است.
همان گونه که پیش تر گفته شد، ما در مقام بیان و ترسیم دورنمایی از سیر و سلوک هستیم و روشن است که بحث مفصل آن، کتاب مستقلّی را می طلبد.
در عین حال به مناسبت و اهمیت ذکر شریف صلوات، تنها این مبحث را با تفصیل بیشتری دنبال می کنیم.
صلوات
اشاره
گرچه یاد خدا و اولیای او سرچشمه همه خیرات و منبع جوشان همه خوبی هاست، لکن دارای درجات و مراتبی است که به اعتبار آن، از فضیلت و ارزش متفاوتی برخوردار خواهد بود.
در میان اذکار، نباید نقش مهّم ذکر «صلوات» را از یاد برد و سالک ولایتمند باید بیش از همه ذکرها، از این ذکر شریف استمداد طلبد. چه آن که مقام پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآله
آن چنان والا و بالا و ارجمند است که آفریدگار جهان هستی و تمامی فرشتگان که تدبیر عالم هستی به فرمان حضرت حق بر عهده آنان است، بر آن بزرگوار صلوات و درود می فرستند، مؤمنان نیز باید هماهنگ و همنوا شده و بر آن حضرت درود بفرستند و برابر فرمانش، تسلیم باشند.
خداوند می فرماید:
(
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیماً
)
.
«خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلوات و درود می فرستند.
ای مؤمنان! بر او درود بفرستید و به خوبی تسلیم فرمانش باشید».
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«هرگاه پیامبر
صلىاللهعليهوآله
یاد شود، بسیار بر آن حضرت صلوات بفرستید. زیرا هر کس بر آن بزرگوار یک مرتبه صلوات فرستد، خداوند هزار بار در هزار صف از فرشتگان بر او صلوات فرستد و از مخلوق و آفریده خداوند چیزی باقی نماند، مگر آن که بر آن شخص صلوات فرستند. به جهت آن که خداوند و فرشتگان بر او صلوات می فرستند. هر کس در این پاداش رغبت نکند، نادان و مغرور است و خداوند و پیامبر و خاندان رسالت، از او بیزارند».
عبدالعظیم حسنی (ره) می فرماید: شنیدم از امام هادی
عليهالسلام
که می فرمودند:
«اِنّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ اِبْراهِیمَ خَلِیلاً لِکَثْرَةِ صلاتِهِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیتِهِ صَلَواتُ اللَّه عَلَیهِمْ».
«خدای بزرگ حضرت ابراهیم را خلیل خود برگزید، بدان جهت که بسیار بر محمّد و اهل بیتش
عليهمالسلام
صلوات می فرستاد».
محمّد بن مسلّم از امام باقر و یا امام صادق
عليهماالسلام
روایت می کند که فرمودند:
«در ترازوی اعمال (روز رستاخیز) ، چیزی سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست. به راستی اعمال فردی را در ترازو گذارند سبک باشد، پاداش صلوات او بر آن نهاده شود، اعمالش سنگین گردد».
در حدیث دیگر می فرمایند:
«أَثْقَلُ ما یوضَعُ فِی الْمِیزانِ یوْمَ القِیامَةِ اَلصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیتِهِ».
«روز قیامت، سنگین ترین عملی که در ترازو نهاده شود، صلوات بر محمّد و اهل بیت او خواهد بود».
روزی پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
در نخلستانی نشسته، و امیر مؤمنان
عليهالسلام
در خدمت آن بزرگوار بود. ناگاه زنبوری آمده، (بسان پروانه) دور آن شمع رسالت طواف می کرد، پیامبر
صلىاللهعليهوآله
فرمودند: این زنبور می خواهد ما را مهمانی کند و می گوید: در فلان موضع مقداری عسل نهاده ام. به امیر مؤمنان بفرمایید حاضر سازد، امیر مؤمنان
عليهالسلام
آن عسل را حاضر نمود. پیامبر
صلىاللهعليهوآله
از زنبور سؤال نمود که خوراک شما شکوفه تلخی بیش نیست، چگونه در درون شما به عسل شیرین تبدیل می گردد؟! عرض کرد: هرگاه مقداری شکوفه می خوریم، به الهام الهی سه مرتبه بر جناب شما صلوات می فرستیم، به برکت آن، در درون ما شیرین می گردد.
بلی، شیرینی درون و صفای باطن آدمی از تلخی ها، تیرگی ها و آلودگی ها نیز جز به حلاوت صلوات بر محمّد و آل محمّد میسّر نمی گردد.
پیامبر
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«اَکْثِرُوا الصَّلاةَ عَلَی، فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلَی نُورٌ فِی الْقَبْرِ وَ نُورٌ عَلَی الْصِّراطِ وَ نُورٌ فِی الجَنَّةِ».
«بسیار بر من صلوات بفرستید. زیرا صلوات بر من در قبر نور است و بر صراط نور است و در بهشت نیز نور است».
پیامبر
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«هر کس بر من یک مرتبه صلوات بفرستد، خداوند بر او ده مرتبه صلوات می فرستد و آن که ده مرتبه صلوات بفرستد، خداوند بر او صد مرتبه می فرستد و هر کس صد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند بر او هزار مرتبه صلوات می فرستد و هر کس خداوند بر او هزار مرتبه صلوات بفرستد، هرگز او را در آتش دوزخ کیفر و عذاب نخواهد نمود».
[یک روز پس از نماز صبح]پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
فرمودند:
[اصحابم! دیشب عمویم حضرت حمزه و برادرم جعفر طیار را در خواب دیدم. در کنارشان طبقی از میوه سدر بود. اندکی مشغول خوردن شدند که به انگور تبدیل گشت. پس از قدری تناول، به خرما مبدّل شد. چون آن را تناول کردند، به ایشان نزدیک شدم و گفتم: پدر و مادرم فدایتان! کدام عمل را برتر یافتید؟
پاسخ دادند: پدران و مادران ما فدایت! صلوات فرستادن بر تو، تشنه را سیراب کردن و دوستی علی بن ابی طالب را برترین اعمال یافتیم.
عالم بزرگوار، مرحوم شیخ احمد بن شیخ زین الدّین گوید:
در خواب امام سجّاد
عليهالسلام
را زیارت نمودم. از کمی توشه برای روز قیامت و نداشتن توفیق توبه و کمی اعمال صالحه و شایسته شکایت کردم. آن حضرت فرمودند:
«بر تو باد بسیار صلوات فرستادن. ما نیز برای تو صلوات می فرستیم و آن را پاداش صلوات تو قرار خواهیم داد».
امام رضا
عليهالسلام
می فرمایند:
«... مَنْ لَمْ یقْدِرْ عَلی ما یکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیکْثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً».
«کسی که نمی تواند با چیزی گناهانش را جبران نماید، بسیار بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستد، زیرا صلوات گناهانش را نابود و از بین می برد».
خانمی دخترش را پس از فوت در خواب دید که به عذاب گرفتار است. پس از بیدار شدن، ناله و زاری بسیار نمود. پس از یک شبانه روز دیگر، دوباره دخترش را در خواب دید که خوشحال و شادمان در باغی از باغ های بهشت به سر می برد. علّت آن را از او پرسید؟ پاسخ داد: به واسطه گناهانم در عذاب بودم. امّا امروز شخصی به قبرستان گذر نمود و چندین صلوات فرستاد و ثواب آن را به اهل این قبرستان نثار کرد. خداوند متعال به برکت آن صلوات ها، عذاب را از اهل قبور برداشت و به حور و قصور تبدیل نمود.
ضمن سفارشات پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به حضرت علی
عليهالسلام
آمده است:
«یا عَلِی! مَنْ صَلّی عَلَی کُلَّ یوْمٍ اَوْ کُلَّ لَیلَةٍ وَجَبَتْ لَهُ شَفاعَتِی وَ لَوْ کانَ مِنْ اَهْلِ الْکَبائِر».
«هر کس در روز یا شب بر من صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب می شود، ولو مرتکب گناه کبیره باشد».
زیرا صلوات بر پیامبر و آل او
عليهمالسلام
، زمینه ساز شفاعت آن بزرگواران خواهد بود
پیامبر
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«لَنْ یلِجَ النَّارَ مَنْ صَلّی عَلَی»
«کسی که بر من صلوات بفرستد، هرگز داخل آتش نخواهد شد».
شخصی هنگام طواف و در سایر موقف ها جز صلوات ذکری نمی گفت. علّت را از او پرسیدند؟ پاسخ داد: با خداوند عهد نموده ام که غیر از صلوات ذکری نگویم. زیرا پدرم از دنیا رفت. پس از مرگ، او را به شکل الاغ دیدم. با ناراحتی خوابیدم. پیامبر
صلىاللهعليهوآله
را به خواب دیدم، دامن حضرتش را گرفته، با التماس برای پدرم درخواست شفاعت کردم و از آن حضرت علّت تغییر شکل را پرسیدم! آن بزرگوار فرمودند:
«پدرت رباخوار بود و رباخوار در دنیا و آخرت به این شکل خواهد بود. لکن پدرت هر شب هنگام خواب صد مرتبه بر من صلوات می فرستاد، اینک شفاعت تو را درباره او می پذیرم و صورتش را به حالت نخست برگردانیدم».
از خواب بیدار شدم، صورتش را بسان ماه درخشنده مشاهده کردم. او را دفن نمودم، از هاتفی شنیدم که می فرمود: سبب عنایت آفریدگار و آمرزش حضرتش، صلوات و سلام پدرت بر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
بود.
مردی ماهی ای را از بازار خرید و به خانه آورد. همسرش ماهی را در میان آتش نهاد تا کباب کند. آتش در آن تأثیر نکرده، پخته نشد. شگفت زده شدند! آن شخص ماهی را نزد پیامبر
صلىاللهعليهوآله
آورد و جریان را بازگو نمود. آن حضرت علّت آن را از ماهی سؤال نمودند.
ماهی به قدرت الهی و معجزه آن بزرگوار به سخن آمده، گفت: یا رسول اللَّه! از برکت شما و آل شما آتش مرا نمی سوزاند. زیرا در فلان دریا بودم که روزی، کشتی ای از آن دریا عبور کرد. شخصی در میان آن، بر تو و عترت تو صلوات می فرستاد. من نیز متابعت نموده، بر تو و آل تو صلوات فرستادم. ندایی شنیدم که ای ماهی! آتش بر تو حرام شد و به برکت محمّد! و آل محمّد دیگر آتش به تو تأثیر نخواهد نمود.
در شب معراج، رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
، در آسمان چهارم ملکی را دید که لوحی در پیش رو دارد و به آن نظر می کند و اشک از دیدگانش جاری است و برای آن حضرت تعظیم نکرد. جبرئیل بال خود را برآورد و آن ملک آمد و رکاب آن بزرگوار را بوسید و عرض کرد: مرا معذور دار که چندان نور از این لوح بالا می رفت که من شما را ندیدم. آن حضرت فرمودند که در این لوح چه نوشته است؟ عرض کرد: در آن نوشته است «لا اِلهَ اِلّاَ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّه عَلِی وَلِی اللَّه».
آن گاه آن ملک گفت: دو رکعت نماز در بیست هزار سال به جا آورده ام. به امر حقّ تعالی؛ پنج هزار سال در قیام، پنج هزار سال در رکوع، پنج هزار سال در سجده و پنج هزار سال در تشهّد. ثواب آن را به تو می دهم که تقصیر مرا عفو فرمایی!
آن حضرت فرمودند: به طاعت تو احتیاج ندارم! عرض کرد: به پیروانت بخشیدم. فرمودند:
«می پنداری پیروانم به این نمازت احتیاج دارند؟ به عزّت پروردگارم هرگاه از آنان یک مرتبه صلوات بر من بفرستد، پاداش آن از این نماز تو بیشتر خواهد بود. ».
محمّد بن سعید گوید: با خود عهد کردم که هر شب پیش از خواب، تعداد معینی صلوات بفرستم. شبی در خواب پیامبر گرامی
صلىاللهعليهوآله
را دیدم از نور مبارکش، در و دیوار نورانی شد. فرمودند:
«کجاست آن دهانی که بر من صلوات می فرستاد تا او را ببوسم؟ ».
من خجالت کشیدم، دهانم را نزد حضرتش ببرم، لذا صورتم را نزدیک بردم آن بزرگوار صورتم را بوسید. از شدّت خوشحالی از خواب بیدار شدم. تمام فضا از بوی مبارکش خوشبو شده و تا مدّت هشت روز آن بو بر صورتم باقی بود.
هنگامی که خداوند حضرت حوّا را آفرید و نظر حضرت آدم بر او افتاد، به او مایل گردید، از او پرسید که تو کیستی؟ حوّا در اثر حیا هیچ نگفت. جبرئیل نازل شده، فرمود: این حوّاست و او را برای تو آفریده اند و همواره با تو الفت گیرد و محرم و همدم تو خواهد بود...
جبرئیل فرمود: ای آدم! اگر او را خواهی، باید که کابین داده به عقد خود در آوری... حضرت آدم فرمود: که ای برادر می دانی که من چیزی ندارم! چگونه می توانم او را به نکاح خود آورم؟ جبرئیل فرمود که سه مرتبه بر حبیب خدا
صلىاللهعليهوآله
که نام مبارکش بر ساق عرش دیده و اوصاف کمالش از ملائکه شنیده ای، صلوات فرستاده تا حوّا بر تو حلال گردد.
امام صادق
عليهالسلام
روایت می کند که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند:
«اَلصَّلاةُ عَلَی وَ عَلی اَهْلِ بَیتِی تَذْهَبُ بِالنِّفاقِ».
«صلوات بر من و بر اهل بیتم، نفاق را برطرف می سازد».
و در حدیث دیگر:
«صداهای خود را به صلوات بر من بلند کنید که نفاق را برطرف می سازد».
امام حسن
عليهالسلام
از پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
روایت می کند که فرمودند:
«هر کس بگوید: «صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»، خداوند جلّ جلاله بر او صلوات فرستد بدین جهت بسیار صلوات بفرستید.
و هر کس بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد، بوی بهشت به او نخواهد رسید. در حالی که بوی بهشت تا مسیر پانصد سال استشمام می شود».
یکی از اولیا به حضرت الیاس و خضر
عليهماالسلام
شکایت نمود که مردم بسیار غیبت می کنند - و آن از گناهان کبیره است - و هرچه آنان را نصیحت می کنم و از آن منع می نمایم، سخن مرا نمی شنوند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند. حضرت الیاس
عليهالسلام
فرمود:
«چاره این کار آن است که هرگاه کسی به مجلسی آمد، از او درخواست کند که «بسم اللَّه الرحمن الرحیم و صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» بگوید، خداوند ملکی را بر اهل آن مجلس موکّل می گرداند که هرگاه کسی شروع در غیبت نماید آن ملک او را از آن باز دارد و از خداوند درخواست نماید، تا آن گروه را از غیبت کردن نگاه دارد».
صلوات فرستادن در همه حالات و زمان ها و مکان ها مستحب است. لکن در مواردی بیشتر سفارش شده و از پاداش بیشتری برخوردار است از جمله؛
* هنگام شنیدن نام رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
روایات در این باره فراوان است: پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«اَجفَی النَّاسِ رَجُلٌ ذُکِرْتُ بَینَ یدَیهِ فَلَمْ یصَلِ
عَلَی».
«جفاکارترین مردم کسی است که چون نزد او یاد شوم، بر من صلوات نفرستد».
* هنگام نوشتن نام مبارک آن حضرت:
پیامبر
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«هر کس در نوشته ای بر من صلوات بنویسد تا زمانی که این نوشته وجود دارد، فرشتگان پیوسته تا روز قیامت بر او صلوات می فرستند».
مرحوم شهید ثانی می نویسد: اوّلین کسی که صلوات را با رمز
صلىاللهعليهوآله
نوشت، دست او قطع گردید
هنگام دعا کردن
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
لا یزالُ الدُّعاءُ مَحْجُوباً حَتَّی یصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.
«پیوسته دعا محجوب است (و میانه آن و استجابتش حجاب حایل است) تا بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستاده شود. ».
زیرا حضرت محمّد و خاندانش صلوات اللَّه علیهم، وسایط بین خداوند و بندگانش هستند. به ناچار باید هنگام دعا، به آن بزرگواران تمسّک بجوییم و نیز صلوات دعایی مستجاب است هرگاه آغاز و پایان دعا صلوات فرستاده شود، خداوند حیا می کند که آغاز و پایان دعایی را بپذیرد و وسط آن را نپذیرد. همان گونه که از امام صادق
عليهالسلام
روایت شده که فرموده اند:
«هر کس به درگاه خدای بزرگ حاجتی دارد، باید در آغاز بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستد، آن گاه حاجت خود را بخواهد و در پایان هم صلوات بفرستد، زیرا خدای بزرگ کریم تر از آن است که دو طرف دعا را بپذیرد و وسط آن را واگذارد. چه آن که صلوات بر محمّد و آل محمّد محجوب نیست (و مستجاب می شود) ».
و نیز آن حضرت نقل می کند که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند:
«صَلاتُکُمْ عَلَی اِجابَةٌ لِدُعائِکُمْ وَ زَکاةٌ لِأعْمالِکُمْ».
«صلوات شما بر من موجب اجابت دعاهایتان و سبب پاکیزگی و رشد اعمالتان خواهد شد».
پس از نمازها
پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«روز قیامت نخستین کسی که حُلّه بهشتی می پوشد، پدرم ابراهیم
عليهالسلام
است. بر طرف راست عرش کرسی نهاده، او را بر آن نشانند، پس از آن، مرا حلّه پوشانند، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب
عليهالسلام
در پیش روی من قرار گیرد و تمام امّت در پشت سرم بایستند. هر کس پس از نماز واجب، ده مرتبه بر من و آل من صلوات فرستد، او را نزد من جای دهند، در حالی که او مرا ببیند و من نیز او را ببینم و روی او بسان ماه شب چهارده تابان باشد».
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«هر کس پس از صبح و نماز ظهر، صد مرتبه بگوید: «اللّهم صَلِ
عَلی محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»، از دنیا نرود تا آن که قائم آل محمّد (عج اللَّه فرجه) را درک کند».
پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«... هر کس پس از نماز ظهر صد مرتبه بگوید: «اللّهم صَلِ
عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خداوند سه چیز برای او انجام دهد: مدیون نشود و اگر احیاناً مدیون شد، خداوند دین او را ادا می کند. ایمان او را از زوال و نابودی حفظ نماید و روز رستاخیز، از هیچ نعمتی از او سؤال نفرماید.. ».
در رکوع و سجده
امام باقر
عليهالسلام
می فرمایند:
«هر کس در رکوع و سجده و قیام (نماز) بگوید: «اَللّهُمَّ صَلِ
عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». خداوند برای او، مثل رکوع و سجده و قیام بنویسد».
شب و روز جمعه
امام صادق
عليهالسلام
می فرمایند:
«در آخر روز پنج شنبه و شب جمعه، گروهی از ملائکه از آسمان فرود می آیند و قلم هایی از طلا و لوح هایی از نقره با خود دارند، در آخر روز پنج شنبه و شب جمعه و روز جمعه تا غروب آفتاب، چیزی جز صلوات بر پیامبر و آل او
عليهمالسلام
نمی نویسند».
و نیز آن حضرت می فرمایند:
«ما مِنْ عَمَلٍ اَفْضَلُ یوْمَ الْجُمُعَةِ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ».
«در روز جمعه، هیچ عملی برتر از صلوات بر محمّد و آل او نیست».
امام رضا
عليهالسلام
نقل می کنند که پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند:
«هر کس روز جمعه صد مرتبه صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او برآورد، سی حاجت آن برای دنیا و سی حاجت آن برای آخرت».
از امام صادق
عليهالسلام
درباره برترین اعمال در روز جمعه سؤال شد. فرمودند:
«بعد از عصر صد مرتبه «صلوات بر محمّد و آل محمّد» و هر چه بیشتر باشد، بهتر است».
هنگام فراموشی
پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«هرگاه چیزی را فراموشی کنید، بر من صلوات فرستید که موجب یاد آمدن آن چیز خواهد شد «إنْ شاءَ اللَّهُ»».
حضرت خضر ضمن پرسش های خود از امام حسن
عليهالسلام
پرسید: چگونه انسان چیزی به خاطرش می آید و گاهی فراموش می کند؟ پاسخ دادند:
«دل آدمی در حقّه و ظرفی است که روی آن، طبق و سرپوشی خواهد بود. هرگاه بر محمّد و آل محمّد صلوات تامّه بفرستد، آن سرپوش برداشته می شود و قلب روشن می گردد و آن چیز فراموش شده به خاطرش آید و اگر بر محمّد و آل او صلوات نفرستاد یا صلوات (بر آل محمّد را ترک نمود و) ناقص فرستاد، آن سرپوش بر آن محکم تر شده و دل تاریک گردد و آن چیز را فراموش می کند».