بخش دوّم: ضدّ ارزش های اخلاقی و صفات ناپسند
ضدّ ارزش های اخلاقی و صفات ناپسند
به هوش باش که روح ایمان و حرمت انسانی خود را به هوسی بر باد ندهی و خویشتن را به خاطر گناهی که جز شیطان را خرسند نمی کند، از سعادت ابدی محروم نسازی. همّت خود را استوار دار و با تمام نیرو برای ترک این پدیده نامیمون به پاخیز.
الف) درآمدی بر مباحث ضد ارزش های اخلاقی
نقش صفات ناپسند در تخریب ارزش ها
پزشکان بر این باورند که بهداشت و تأمین سلامتی بدون مبارزه اساسی با بیماری ها و ریشه کن ساختن آن ها از باطن میسّر نبوده، درمان و مداوا از طریق تجویز داروهای تسکین بخش تلاشی بی حاصل است که کم ترین اثر برای پیشگیری یا علاج قطعی بیماری بر آن مترتب نخواهد بود.
این نظریه که مبتنی بر دانش و تجربه است عیناً در مورد رذایل اخلاقی و صفات ناپسند صادق است. عالمان دینی، پویندگان راه فضیلت و مربیان اخلاق بر این نکته تأکید دارند که فعالیت در زمینه تهذیب اخلاق و تلاش برای خود سازی چنانچه مبتنی بر پاک سازی روان از ضد ارزش های اخلاقی نبوده، صفات ناپسند و رذیله های اخلاقی به حال خود رها شوند و انسان در رأس فعالیت های معنوی در صدد ریشه کن ساختن آن ها از باطن نباشد، درون وی لانه فسادی برای رشد روزافزون آن ها شده و حتی ذکر و وِرد و عبادت جز تقویت پایه های این رذایل، حاصلی در بر نخواهد داشت.
نفس سرکش به اقتضای طبیعت طغیانگر خود همواره متمایل به شرّ و بدی است و در همه حال آدمی را به سوی مقتضای خود سوق می دهد. کسی که در مقام اصلاح خویش برآمده و خواهان تخلّق به صفات نیک است، مبارزه با رذیله های اخلاقی را از مهم ترین دغدغه های خود قرار داده، تا زمانی که کم ترین صفت ناپسند را در خود می یابد، از پای ننشسته و پیوسته برای ریشه کن نمودن آن تلاش می نماید. او به نیکی دریافته که وجود حتی یک صفت ضد ارزش در درون، بسا زمینه سقوط و هلاکت وی را فراهم آورده، همه تلاش های سازنده دیگر او را تحت الشعاع حملات و آثار ویرانگر خود قرار می دهد.
طرد شیطان لعین از قرب درگاه الهی به واسطه تکبّر، بهترین شاهد برای اثبات این مدّعا است. آن ملعون با اینکه در مراتب بلندی از جوار قرب به سر می برد و حتی جایگاه وی مورد حسرت و غبطه ملائکه قرار گرفته بود تنها به واسطه صفت پلید خود بزرگ بینی و نخوت تکبر، مطرود همیشگی درگاه ایزد متعال گشت و سرنوشت شوم او درس عبرت برای کسانی شد که خودسازی و تخلّق به صفات نیک را مقصد اعلای خویش قرار نداده اند.
به جز اولیای الهی و پیشوایان معصوم
عليهمالسلام
همه انسان ها کم و بیش به رذیله های اخلاقی و صفات ناپسند مبتلا بوده و هر چه بر سن آنان افزوده می شود - چنانچه در مقام اصلاح خود برنیامده باشند - بر گرفتاری آنان افزوده شده و درمان آن دشوارتر می گردد.
علامه بزرگوار مرحوم نراقی می فرماید:
«إِنَّ الْأَخْلاقَ الْمَذْمُومَةَ فِی الْقَلْبِ هِی مَغارِسُ الْمَعاصِی فَمَنْ لَمْ یطَهِّرْ قَلْبَهُ مِنْها لَمْ تتمَّ لَهُ الطَّاعات الظَّاهِرَةِ. »
«اخلاق مذمومه و صفات ناپسند در قلب، نهالستان گناهان و محلّ رشد معاصی است. بنا براین کسی که قلب خویش را از آلودگی رذایل اخلاقی پاک سازی ننماید، عبادات و طاعات ظاهری برای او اثربخش نخواهد بود. »
اخلاق ناپسند حجاب های ظلمانی و پرده های تاریکی است که انسان را از درک حقایق و بهره مندی از فیوضات و معارف معنوی بازداشته، مانع کسب فضایل و برخورداری از نفحات رحمانی و اِشراقات قُدسی می گردد.
پرداختن به ظواهر و بی توجهی به باطن و به عبارت دیگر، مراقبت و مواظبت بر طاعات و بی اعتنایی به وجود اخلاق نکوهیده و صفات ناپسند در نفس، و در یک کلام عبادت بدون تزکیه بی ثمر است و همانند چراغی می ماند که در برابر تند بادها برافروخته گردد.
از این نکته نباید غفلت ورزید که مبارزه جدی با رذیله های اخلاقی گرچه فعالیت آن ها را کم رنگ ساخته، به تدریج از قدرت و تاخت و تاز آن ها می کاهد، لیکن تا زمانی که به طور کلی ریشه این صفات ناپسند از نفس و باطن قطع نگشته و انسان به کمال واقعی و حیات طیب دست نیافته، چنانچه زمینه فعالیت آن ها فراهم گردد، مجدّداً به صورت فعّال خود نمایی کرده، بلکه بدتر و شدیدتر از پیش به تخریب ارزش ها و صفات نیک خواهد پرداخت. تو گویی مار زخم خورده ای است که با تمام قوا در صدد انتقام جویی برخواهد آمد.
بنا براین، تا هنگامی که امیال پست، شهوات نفسانی، خواسته های حیوانی و رذایل اخلاقی به طورِ کامل از وجود آدمی ریشه کن نگشته، سالک باید با کمال دقت و مراقبت به مبارزه خود ادامه داده، هیچ گاه از آن غفلت نورزد.
نکته مهم دیگری که باید به آن توجه نمود این است که فضیلت ها و رذیلت ها در دو بُعد مخالف و دو نقطه مقابل هم قرار دارند. انسان هر اندازه در تضعیف رذایل همت بگمارد به همان اندازه به فضایل نزدیک شده، ارزش های اخلاقی در درون او رشد می کند و به همان نسبت که از ظلمت نفس و تاریکی باطن می کاهد، نور ایمان و روشنی معنویت در قلب و روح وی جایگزین شده، به او بهجت و سرور می بخشد. دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
در نقطه مقابل نیز به هر مقدار از سرمایه وقت و انرژی و قابلیت و تلاش برای تقویت فضیلت ها هزینه کرده، کوشش و فعالیت نماید، به همان اندازه از شدت و غلظت ظلمت رذایل کاسته و از جاذبه و قدرت نفوذ آن ها فاصله می گیرد.
کسی که در مقام تزکیه و تهذیب برآمده، به صفای باطن و کسب فضایل می اندیشد، باید بکوشد تا در نخستین گام به صفات رذیله و خلق های ناپسند آگاهی یافته نسبت به راه درمان و دستورات دینی در این باره واقف گردد، و همچنان که علوم حقه و حکمت نظری و عملی بر این روش استوار است و بنا بر نظر عالمان اخلاق، رسیدن به کمالات نیز منحصراً از همین طریق امکان پذیر می باشد، پس از کسب علم در صدد درمان خود از این بیماری های هلاک کننده برآید. و البته از تضرع و زاری به درگاه ذوالجلال و توسّل و تمسّک به ذیل نفوس طیبه حضرات معصومین
عليهمالسلام
و پایداری و مقاومت و جهاد و مبارزه همیشگی با نفس برای ریشه کن ساختن صفات تباه کننده اخلاقی غفلت نورزد تا به لطف الهی و عنایات بی دریغ اولیای خدا به سعادت ابدی و کمالات شایسته خویش نایل گردد.
با مطالعه خلاصه ای از حدیث شریف نبوی به نقل از معاذ بن جبل که نشانگر لزوم مراقبه دقیق از گفتار و رفتار، و بی حاصل بودن اعمال عبادی بدون هدف قرار دادن پاکسازی باطن و تزکیه جان و روان از رذایل اخلاقی است، بحث را پی می گیریم.
شخصی از معاذ درخواست نمود تا او را از شنیدن حدیثی از پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
بهره مند سازد تا هر روز با تأمل در آن از نورانیت کلام رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
کسب فیض نماید.
معاذ با چشم گریان گفت: روزی هم ردیف رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
سوار بودم. آن حضرت در حال حرکت چشم مبارک خود را به آسمان دوخته، فرمودند: برایت حدیثی نقل می کنم که هیچ پیامبری آن را برای پیروانش بازگو نکرده است:
«فرشته الهی عمل شخصی را از بامداد تا شامگاه بنویسد و در حالی که نور آن بسان خورشید است تا آسمان اول بالا برد. ملکی که مأمور غیبت است بنا بر فرمان پروردگار، آن عمل را متوقف ساخته و می فرماید: به روی صاحبش زنید! زیرا هر کس غیبت نماید اعمالش از اینجا باز گردانده می شود.
روز دیگر (همان شخص یا دیگری) عمل شایسته ای انجام می دهد که مورد ستایش فرشته الهی قرار می گیرد و آن را تا آسمان دوم بالا می برد. ملکی آن را متوقف ساخته و گوید: آن را به روی صاحبش کوبید، زیرا منظورش از این عمل، اغراض دنیوی بوده، و من مأمورم که عمل او را در همین جا متوقف سازم.
و عمل بنده ای تا آسمان سوم بالا می رود، در حالی که (فراوانی) صدقات و نمازهایش موجب شادی او و شگفتی فرشتگان الهی می گردد، لیکن به دستور پروردگار فرشته موکّل تکبّر آن را متوقف ساخته و می گوید: آن را به روی صاحبش زنید، زیرا گرچه این اعمال را انجام داده، لیکن در مجالس بر مردم تکبّر می ورزیده است.
(همچنین) فرشتگان، عمل بنده ای را بالا می برند در حالی که (نورِ) زمزمه های تسبیح، روزه و حج او بسان ستاره درخشان آسمان می درخشد، تا آنکه در آسمان چهارم به فرشته مسئول عجب می گذرد. او نیز آن عمل را متوقف ساخته و می گوید: آن را به روی صاحبش بزنید. سپس گوید: او به خود می بالید و هنگام انجام آن عمل به عجب مبتلا می شد.
و فرشته نگهبان، عمل بنده ای را که بسان عروس در حجله آراسته است تا آسمان پنجم بالا می برد. ملک مسئول حسد، آن را متوقف ساخته و می گوید: من فرشته حسدم، آن را به روی صاحبش بزن که او نسبت به دانش پژوهان و کسانی که برای خداوند طاعتی انجام می دادند رشک می برد و هرگاه از کسی فضیلتی مشاهده می کرد حسد می ورزید.
و حافظان اعمال، عملی را تا آسمان ششم بالا می بَرَند، لیکن فرشته رحمت آن را متوقف ساخته و گوید: آن را به روی صاحبش فرو کوبید که وی هیچ گاه ترحّم نمی کرد. و اگر کسی گناهی مرتکب می گردید و یا در امور دنیوی زیان می دید او را شماتت و ملامت می نمود.
(همچنین) نگهبانان اعمال، عمل بنده ای را همراه با سه هزار فرشته تا آسمان هفتم بالا می برند، لیکن ملک مسئول حجاب، عمل او را متوقف می سازد و می گوید: آن را به روی صاحبش بزنید. زیرا او خواهان آن بود که آوازه اش سر زبان ها بیفتد و در مجالس و محافل از او یاد کنند. پروردگار مرا مأمور ساخته تا جز عمل خالص از من گذر ننماید.
و فرشتگان الهی عمل بنده ای را شادمان بالا می برند. ملائکه هفت آسمان، همگی او را مشایعت می نمایند و از تمامی حجاب ها عبور می کنند و در حضور پروردگار متعال قرار گرفته و نسبت به شایستگی عمل آن بنده گواهی می دهند. این بار خداوند می فرماید: گرچه شما فرشتگان، مأموران عمل بنده ام هستید، لیکن من خود مراقب باطن او بودم که این عمل را با چه انگیزه ای انجام می دهد! او این اعمال را برای من و به قصد (رضای) من انجام نداده است!
لعن و نفرینم بر او باد. پس ملائکه نیز او را لعنت می کنند. »
در این هنگام معاذ گریست و گفت: به آن حضرت عرض کردم: چه کنم؟ (با این وصف چه عملی مورد قبول پروردگار قرار می گیرد؟) آن حضرت فرمودند:
(برای جبران این همه کاستی ها) در یقین به پیامبرت اقتدا کن و او را الگوی خود قرار ده! عرض کردم: شما پیامبر خدا هستید و من معاذم.
پاسخ دادند: گرچه در اعمال خود کوتاهی کرده و مقصر هستی، لااقل زبانت را در باره برادران و حاملان قرآن نگهداری کن...
(سپس سفارشاتی در این باره فرمودند)
راوی گوید: من ندیدم معاذ به تلاوت قرآن بیش از این حدیث بپردازد.
نادیده گرفتن واقعیت های نظام آفرینش و انکار تدبیر آن به دست توانای ربّ العالمین و تکذیب بندگان خدا که جز به حق دعوت نمی کنند، از مصادیق روشن دروغ گویی، بلکه بزرگ ترین مصداق آن است که لعنت خدا و دوری از رحمت و مرحمت حق تعالی را به همراه خواهد داشت.
ب) موانع و آفات برونی
1 - دروغ گویی
اشاره
دروغ سخن نادرست، و دروغ گویی خبر دادن از چیزی برخلاف واقع است با علم به اینکه آن خبر مطابق با واقع نیست؛ البته معنای دروغ بر کسی پوشیده نیست تا نیاز به تحقیق باشد. و چنانکه از آیات و روایات استفاده می شود به سخن خلاصه نگشته، عمل را نیز در بر می گیرد، مثل آنکه باطن انسان برخلاف ظاهر و بدتر از آن باشد، یا وعده ای دهد که به آن عمل نمی کند و یا مدعی مقاماتی همچون زهد و تقوا و توکّل باشد در حالی که به آن ها متصف نیست.
دروغ گویی از بزرگ ترین گناهان، ناستوده ترین رذایل اخلاقی، بدترین آفات زبان، زیان بارترین معصیت ها و خط فاصل ما بین حق و باطل است که اعتماد و اطمینان را از جامعه سلب کرده، انسان را از گام نهادن در مسیر پاکسازی نفس، تهذیب اخلاق و سیر و سلوک به طور جدّی محروم می سازد.
دروغ گفتن ستیز با نظام آفرینش، پشت پا زدن به مقتضای فطرت، نادیده گرفتن حکم عقل و مخالفت با راه و روش پیامبران است. عقل سالم آن را تقبیح کرده، ادیان آسمانی بر حرمت آن اتفاق نظر داشته، مصلحت همگانی با آن ناسازگار است و شخص دروغ گو جز رسوایی در دنیا و شقاوت در آخرت نصیبی نخواهد داشت.
در آیین صداقت محور اسلام هیچ گناهی همانند دروغ گویی مورد نکوهش قرار نگرفته است. واژه کذب و مشتقات آن حدود سیصد بار در قرآن به کار رفته که نشان از اهتمام شرع مقدس به دور ساختن پیروان خود از این خصلت ناپسند دارد.
خداوند می فرماید:
(
إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ
)
.
«به راستی خدا کسی را که دروغ پرداز و بسیار ناسپاس است هدایت نمی کند. »
پرستش غیر خدا عملی ناهمسو با نظام آفرینش، کاری بی اساس و دروغین، و حرکتی ناجوانمردانه است که ریشه در ناسپاسی نسبت به پروردگار جهان آفرین دارد، به همین جهت کسی که مرتکب آن می شود از هدایت الهی بی بهره خواهد بود.
(
إِنَّما یفْترِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یؤْمِنُونَ بِآیات اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ
)
.
«تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغ گویان (واقعی) هستند. »
نادیده گرفتن واقعیت های نظام آفرینش و انکار تدبیر آن به دست توانای رَبُّ الْعالَمِین و تکذیب بندگان خدا که جز به حقّ دعوت نمی کنند، از مصادیق روشن دروغ گویی، بلکه بزرگ ترین مصداق آن است که لعنت خداوند و دوری از رحمت و مرحمت حضرتش را به همراه خواهد داشت. همچنان که ذیل آیه مباهله، لعنت خدا برای کسانی درخواست شده است که دارای ادعای باطل و مدّعای دروغ هستند.
(
فَنَجْعَلْ لَعْنَت اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ
)
.
«لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم. »
در برخی از آیات قرآنی از دروغ با تعبیر «قَوْلِ زُور» در کنار نهی از پرستش بت پرهیز داده شده است.
پیشوایان معصوم
عليهمالسلام
نیز به موازات قرآن مبارزه با دروغ گویی را به شدت مورد توجه و اهتمام قرار داده، دوستان و پیروان خود را با عنایت ویژه از این عمل نکوهیده که در ستیز با ایمان و سرچشمه همه گناهان است پرهیز داده اند.
امام باقر
عليهالسلام
می فرمایند:
«إِنَّ الْکِذْبَ هُوَ خَرَابُ الْإِیمانِ. »
«دروغ ویران کننده ایمان است. »
اساساً دروغ گویی با ایمان سر سازش ندارد، بسا با ادامه آن چراغ پر فروغ عقل و فطرت خاموش، و از ایمان اثری باقی نماند.
امیر مؤمنان و پیشوای راست گویان
عليهالسلام
می فرمایند:
«لا یجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِیمانِ حَتی یترُکَ الْکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ. »
«انسان طعم ایمان را نمی چشد تا آنکه دروغ شوخی و جدّی (هر دو) را ترک نماید. »
هم آن بزرگوار می فرمایند:
«جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجانِبٌ لِلْإِیمانِ؛ الصَّادِقُ عَلی شَفا مَنْجاةٍ وَ کَرَامَةٍ وَ الْکاذِبُ عَلی شَرَفِ مَهْواةٍ وَ مَهانَةٍ. »
«از دروغ اجتناب ورزید که دور کننده ایمان است؛ راست گو مُشرف به نجات و رستگاری است و دروغ گو بر پرتگاه هلاکت و خواری است. »
امام رضا
عليهالسلام
می فرمایند:
«از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
سؤال شد: آیا مؤمن ممکن است ترسو باشد؟ فرمودند: آری؛ پرسیدند: ممکن است بخیل باشد؟ پاسخ دادند: بلی؛ سؤال کردند: ممکن است دروغ گو باشد؟ فرمودند: نه! »
چرا که مرتکب شدن به این گناه بزرگ به مثابه ورود به همه گناهان، و اثر ویرانگر آن بر جان و خرد حتی از نوشیدن شراب و میگساری زیان بارتر است.
محمد بن مسلم از امام باقر
عليهالسلام
روایت کرده که فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أَقْفالاً وَ جَعَلَ مَفاتیحَ تلْکَ الْأَقْفالِ الشَّرابَ وَ الْکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرَابِ. »
«خدای بزرگ برای شرّ و بدی قفل هایی نهاده و کلید همه آن ها را شراب قرار داده است. امّا دروغ گفتن از شراب نیز بدتر است. »
با گشوده شدن باب دروغ، پرده حیا دریده شده، جسارت بر ارتکاب گناهان افزایش می یابد. مداومت بر این کار ناشایسته نیز فروغ عقل را تیره و انسان را از سلاح تشخیص نیک و بد محروم می سازد؛ و در این حالت است که انسان همانند شخص مست بلکه بدتر از آن، نه تنها بی پروا به هر کار ناروا دست می زند، بلکه هر کار زشت و ناستوده ای را نیز نیک و پسندیده به حساب خواهد آورد.
امام عسکری
عليهالسلام
می فرمایند:
«جُعِلَت الْخَبائِثُ فِی بَیت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ. »
«همه پلیدی ها در اتاقی نهاده شده و کلیدش دروغ گفتن است. »
دروغ گویی از یک سو کلید ارتکاب سایر گناهان و از سوی دیگر ابزار تداوم آن هاست. شخص گناهکار برای پیش گیری از رسوایی و پوشاندن عمل زشت خود ناگزیر از دروغ گویی است، به همین جهت تا گناه انجام می دهد، دروغ نیز می گوید. در مقابل، ترک دروغ نیز زمینه پرهیز از گناهان را هموار ساخته، انسان را به صلاح و پاکی و درستی نزدیک می سازد.
«شخصی به حضور پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
شرفیاب شد (و با جسارت) عرض کرد: من به چهار عمل زشت: عمل منافی عفت، شراب خواری، دزدی و دروغ گویی مبتلا هستم، اینک به خاطر شما کدامیک از آن ها را ترک نمایم؟ آن بزرگوار فرمودند: دروغ گویی را. (او نیز تعهد کرد دروغ گفتن را ترک نماید.)
از آن پس، هنگامی که خواست به سراغ عمل منافی عفت برود با خود گفت: اگر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
در این باره از من سؤال کند، در صورتی که بگویم مرتکب نشده ام، دروغ گفته و نقض عهد کرده ام، و چنانچه با صداقت خبر از عمل خود بدهم مجازات می شوم! در رابطه با دزدی و شراب نیز چنین اندیشید و نتیجتاً همه گناهان را ترک نمود. »
بلی، دروغ گویی سرچشمه گناهان و عامل جرأت، جسارت و رها شدن بی قید و شرط در دام پلیدی ها و ناپاکی هاست و صداقت عامل تأمّل، تنظیم و کنترل قوای انسانی و حرکت در مسیر راستی، درستی و پاکی آدمی است.
مردی به محضر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
آمده، عرض کرد: یا رسول اللَّه! مرا به عملی رهنمون کنید که به خدا نزدیک شوم. فرمودند: دروغ را ترک کن.
این دستور سبب اجتناب وی از سایر گناهان گردید. زیرا تصمیم به هر گناهی می گرفت در می یافت که در بردارنده دروغ است و یا سرانجام او را به دروغ فرا می خواند.
دروغ گویی علاوه بر آنکه باب سایر گناهان را بر انسان می گشاید، طبیعتاً بسیار قبیح بلکه زشت ترین خوی ناپسند بوده و خود منشأ خصلت های نکوهیده دیگری همچون نفاق خواهد بود.
امیر مؤمنان و سالار راست گویان
عليهالسلام
می فرمایند:
«لا سَوْءَ أَسْوَءُ مِنَ الْکَذِبِ. »
«هیچ چیز ناپسندی بدتر از دروغ گویی نیست. »
هم آن بزرگوار فرموده اند:
«شَرُّ الْأَخْلاقِ الْکِذْبُ وَ النِّفاقُ. »
«بدترین خوی ها دروغ گویی و دو رویی است. »
نفاق و دو رویی که همان دروغ عملی و ضد راست گویی است، چیزی جز ناهمسویی دل و زبان و متفاوت بودن ظاهر و باطن نیست.