فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 19659
دانلود: 1967

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19659 / دانلود: 1967
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«هر کس چهار خصلت در او باشد منافق است و اگر یکی از آن ها در کسی باشد، خصلتی از نفاق در اوست تا آنکه آن را ترک نماید: آنکه به هنگام سخن دروغ بگوید، آنگاه که وعده می دهد تخلّف نموده، به آن عمل نکند، پیمانی که می بندد در آن حیله ورزی کند، هرگاه با کسی درگیر شود به فجور و هرزگی بگراید. » ( 597 )

و مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْکِذْبُ یؤَدِّی إِلَی النِّفاقِ. » ( 598 )

«دروغ گویی (انسان را) به نفاق و دو رویی می کشاند. »

دو رویی مولود نامیمون دروغ گویی، و این هر دو دارای وجوه مشترکی ناستوده اند: دو دلی و نگرانی را گسترش می دهند؛ اعتماد عمومی را از مردم سلب کرده، فضای جامعه و محیط زندگی را از تردید و عدم اطمینان لبریز می سازدند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ عُرِفَ بِالْکِذْبِ قَلَّت الثِّقَةُ بِهِ. » ( 599 )

کسی که به دروغ گویی شهرت یافت اعتماد به وی کم می گردد. »

اعتماد متقابل و اطمینان مردم به یکدیگر از سرمایه های بزرگ جوامع انسانی و از ارکان مهم وحدت و همدلی است. به همین جهت همواره از سوی دشمنان درونی و بیرونی با ابزارهای گوناگون - و از آن جمله دروغ گویی که از شایع ترین و کارسازترین آن ابزارهاست - مورد سخت ترین تهاجمات ویرانگر آشکار و پنهان قرار می گیرد.

دروغ گویی، نفاق و خیانت، عامل بزرگ شکست اراده ها و نافرجامی هدف هاست، همچنان که راست گویی، یکرنگی و امانت داری از مهم ترین عوامل گرایش خیل عظیم انسان ها به ادیان آسمانی، و رمز پیروزی و موفقیت مصلحان روحانی و پیامبران الهی در راستای سازندگی و اهداف انسانی است. کسی که به خصلت پلید دروغ گویی معتاد و آلوده است، از یک سو فضای زندگی را از نشاط حیات و تلاش سازنده محروم می سازد و از سوی دیگر خود به سبب سلب اعتماد دیگران از او بسان مرده ای است که از مزایای یک زندگانی پر نشاط بی بهره است.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«دروغ گو با مرده یکسان و برابر است، زیرا فضیلت زنده بر مرده همان اعتماد بر اوست، لذا هنگامی که بر سخن وی اعتماد نباشد زندگانیش فاقد ارزش و باطل است. » ( 600 )

اگر مظاهر یک جامعه پر نشاط را پیشرفت های علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بدانیم، این ها همه مرهون اعتماد متقابل و به برکت حُسن اطمینان مردم به خود و دیگران حاصل می گردد. برای بدبین شدن مردم نسبت به فرآورده های یک مؤسسه اقتصادی همین بس که در معرفی یکی از کالاهای خود دروغ بگوید. زمامداری که با وعده های دروغ مردم را فریب می دهد دیر یا زود با بی اعتمادی مردم نسبت به خود مواجه شده و از پشتیبانی نیروی عظیم ملت محروم خواهد شد.

گویا به همین جهت است که سروران عالی مقام معصوم عليهم‌السلام مردم را از رفاقت و دوستی با دروغ گو به شدت پرهیز داده اند.

پیشوای صدّیقان، سالار راست گویان و امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«سزاوار است که شخص مسلمان از رفاقت با دروغ گو بپرهیزد، زیرا او آن قدر دروغ می گوید که (اطمینان از او سلب می شود و) اگر راست هم بگوید کسی باور نمی کند. » ( 601 )

به گرد دروغ آنکه گردد بسی

از او راست باور ندارد کسی

حضرتش به فرزند بزرگوار خود امام مجتبی عليه‌السلام می فرمایند:

«وَ إِیاکَ وَ مُصادَقَةَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یقَرِّبُ عَلَیکَ الْبَعِیدَ وَ یبَعِّدُ عَلَیکَ الْقَرِیبَ. » ( 602 )

«از دوستی و رفاقت با کسی که مدام دروغ می گوید بپرهیز! زیرا او همانند سرابی است که دور را برای تو نزدیک و نزدیک را دور می نماید. »

پی آمدهای شوم دروغ گویی آنچنان فراوان است که برخی همانند حدیث شناس بزرگوار مرحوم نوری رحمه الله چهل مورد از آن را برشمرده اند ( 603 ) که از آن جمله است:

هرگاه مؤمن بدون عذر دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته او را لعنت می کنند.

دروغ گویی روی انسان را سیاه، بذر دشمنی و کینه را در دل بارور و در نهایت آدمی را رسوا می سازد.

رأی دروغ گو در مقام شور و مشورت قابل اعتماد نیست.

دروغ گویی عامل فراموشی، باعث فقر و تنگدستی، موجب خذلان الهی و سرانجام سبب کفر آدمی می گردد.

دروغ گو از نماز شب یا برکات آن محروم، از هدایت پروردگار متعال بی بهره، و در آخرت به کیفر و عذاب مخصوصی معذّب می گردد. ( 604 )

و این ها و جز این هاست که برای در امان ماندن از آن ها همه نوع دروغ، کوچک و بزرگ و جدی و شوخی آن مورد نهی قرار گرفته است.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند: پیوسته (پدرم) علی بن الحسین عليهما‌السلام به فرزندان خود می فرمودند:

«اتقُوا الْکَذِبَ الصَّغِیرَ مِنْهُ وَ الْکَبِیرَ فِی کُلِ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذا کَذَبَ فِی الصَّغِیرِ اجْتری عَلَی الْکَبِیرِ. » ( 605 )

«از دروغ گویی کوچک و بزرگش در هر امر جدّی یا شوخی بپرهیزید. زیرا هنگامی که انسان در مورد مسایل کوچک و ناچیز دروغ بگوید، در موارد بزرگ نیز جرأت پیدا می کند. »

حتی در مواردی که انسان رسیدن به مطلوب خود را در دروغ گفتن می بیند باید بداند که مسأله بر او مشتبه شده و دسیسه های ابلیس لعین و هواهای نفسانی اوست که وی را به خطا و اشتباه انداخته است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«وَ اجْتنِبُوا الْکَذِبَ وَ إِنْ رَأَیتمْ فِیهِ النَّجاةَ فَإِنَّ فِیهِ الْهَلَکَةَ. » ( 606 )

«از دروغ گویی بپرهیزید، و اگر نجات خود را در آن دیدید (بدانید که) هلاکت شما در آن است. »

حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام به هشام می فرمایند:

«إِنَّ الْعاقِلَ لا یکْذِبُ وَ إِنْ کانَ فِیهِ هَوَاهُ. » ( 607 )

«خردمند دروغ نمی گوید، گرچه خواهش نفسانیش در آن باشد. »

حساسیت این موضوع مهم ایجاب می کند که انسان در همه حال با دقت کامل مراقب گفتار و کردار خویش بوده، مواظب باشد خواسته یا ناخواسته به این صفت ناپسند مبتلا نگردد. چه بسیار است سخنانی که بی توجه بر زبان جاری می شود - همچون تعارفات معمول روز مره که مثلاً شخصی گرسنه دعوت به غذا می شود و خود را سیر معرفی می کند و نیز مانند دعوت میهمان بدون میل قلبی صاحب خانه - و در واقع در زمره گفتارهای دروغ محسوب می گردد. ( 608 )

مراتب دروغ گویی

دروغ گویی دارای مراتبی است که به تناسب شدّت و ضعفِ مفاسد مترتب بر آن، کیفرهای متفاوتی برای آن در نظر گرفته شده است.

چنانکه از آیات و روایات به دست می آید، سخت ترین کیفرها و قوانین ویژه - که بطلان روزه از جمله آن هاست - برای دروغی است که به خدا و پیامبران و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام نسبت داده شود و این خود هشدار تکان دهنده ای است برای دین ستیزان کور وجدانی که با جعل احادیث دروغ، جسارت نسبت دادن سخنان ناروا به پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را بر خود روا دانسته اند.

علامه بزرگوار آیة اللَّه امینی قدس سره در کتاب ارزشمند «الغدیر» صدها نفر از رجال حدیثی اهل تسنن را که به اعتراف رجال نویسان و حدیث شناسان خودشان، دروغ باف و حدیث ساز بوده اند معرفی کرده است. ( 609 )

از دیگر مراتب دروغ گویی که پی آمدهای هولناک اخروی آن برای هیچ کس قابل تحمل نبوده و به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته است، سوگند دروغ می باشد. در بعضی از روایات معصومین عليهم‌السلام آمده است:

«کسی که متاع خود را با قسم دروغ بفروشد، خداوند در روز قیامت با او تکلّم نمی کند (نظر رحمت بر او نمی افکند) و عمل او را نمی پذیرد و برای او عذابی دردناک است. » ( 610 )

همچنین آمده است:

«کسی که سوگند بخورد در حالی که می داند دروغ می گوید، آشکارا با خدا به جنگ برخاسته است! » ( 611 )

دروغ مصلحت آمیز

همچنان که گذشت، زیان های معنوی و مادی فراوانی بر دروغ گویی مترتب است که اسلام عزیز برای مصونیت پیروان خود از آن ها، دروغ گویی را از گناهان بزرگ شمرده و آن را مورد تحریم قرار داده است. در عین حال، از آنجا که در برخی موارد به جهت وجود شرایطی ویژه، بهره مندی از مزایای راست گویی ممکن نبوده، بلکه بسا در مواردی مصلحت در ترک آن باشد، لذا برای میسّر ساختن دستیابی به مصلحت مشروع و مهم تری که از رهگذر راست گویی ممکن نیست، حرمت دروغ گویی و گناه ارتکاب آن برداشته شده، بلکه حتی ممکن است در مواردی همانند نجات مسلمان از کشته شدن، رهایی از تجاوز به ناموس و پیشگیری از شرّ دشمنان و غیره واجب گردد.

دروغ مصلحت آمیز برای ممانعت از متوجه شدن ضرر جانی یا مالی به مؤمن و حفظ آبروی او، دروغ گویی برای اصلاح بین مؤمنین، دروغ گفتن مرد به همسر خود برای جلوگیری از بروز اختلاف در مواردی که قادر به برآورده نمودن خواسته های وی نیست، فریب دشمن در میدان جنگ و صحنه نبرد با دروغ گویی و به طور کلی دروغ گفتن در مواقع اضطرار و ناچاری از جمله مواردی است که در روایات معصومین عليهم‌السلام جایز شمرده شده است.

ناگفته نماند که تجویز دروغ گویی در امثال این موارد همانند تجویز خوردن مردار در مورد اضطرار است که باید به اندازه ضرورت بسنده نمود تا باعث جرأت بر ارتکاب این گناه بزرگ نگشته، دستاویزی برای مرتکب شدن آن در هر موضوع جزئی نگردد، بلکه تا جایی که ممکن است در موارد ضرورت نیز از دروغ صریح پرهیز نموده، با استفاده از کلمات متشابه و مناسب و انجام «توریه» ( 612 ) خود را به آن آلوده نسازد.

کودک و دروغ گویی

جای تأسف است که این بیماری هلاک کننده به بزرگسالان اختصاص نداشته، بسیاری از کودکان نیز به آن آلوده و گرفتار می شوند. بلکه گاهی چندان با آن مأنوس می گردند که از دروغ گویی لذّت می برند و از اینکه معاشران خود را با گفته های نادرست و غیر واقعی خود گمراه می سازند شاد گشته، به آن افتخار می نمایند.

بر پدران و مادران است که از وظیفه بزرگ تربیت و پرورش کودک بر اساس فطرت راست گویی غفلت نورزند و برای احیای این کریمه در وجود کودکان خود، در محیط زندگی و فضای خانواده به گونه ای رفتار نمایند که آنان به راستی و راست گویی عادت نموده، روح و جان و طبیعتشان با صداقت و درستی رشد نماید.

همواره از دروغ گویی پرهیز کنند؛ به آنان وعده دروغ ندهند؛ برای مصالح غیر ضروری و جزئی راه دروغ گویی را به آنان نیاموزند، و از هر حرکت و سخنی که آنان را در مسیر دروغ گویی قرار می دهد به شدت دوری کنند تا کودکان طبعاً با راست گویی پرورش یابند. به این نکته نیز توجه داشته باشند که آدمی همواره تحت تأثیر القاءات و تلقینات محیط و اطرافیان خود قرار داشته و بسیاری از انحرافات اعتقادی و اخلاقی که دین و دنیا را بر باد می دهد از همین طریق پدید آمده و نقش عمده در این پدیده شوم را پدران و مادران ایفا می نمایند. ( 613 )

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا تلَقِّنُوا الْکِذْبَ فَیکْذِبُوا فَإِنَّ بَنِی یعْقُوبَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ الذِّئْبَ یأْکُلُ الْإِنْسانَ حَتی لَقَّنَهُمْ أَبُوهُمْ. » ( 614 )

«به دیگران دروغ گویی را تلقین نکنید که (به سبب کار شما) به گفتن دروغ روی آورند. فرزندان یعقوب نمی دانستند که گرگ آدمی را می خورد تا آنکه از یادآوری پدرشان متوجه آن گردیدند. »

بلی، لازم است با مطالعه کارشناسانه و دقیق در رفتار و گفتار خود و فرزندان خویش، عوامل بروز و شیوع این بیماری خطرناک را ریشه یابی نموده، علل پدید آورنده آن را ریشه کن سازیم که علاج اساسی آن جز از این طریق امکان پذیر نخواهد بود.

علل و عوامل دروغ گویی

دروغ گویی معمولاً از یک سلسله نقطه ضعف های روحی سرچشمه می گیرد و بنا بر گفته دانشمندان علوم تربیتی و اخلاقی چنانچه علل و عوامل مختلفی که باعث آلودگی انسان به این بیماری خطرناک می شود از باطن و روان آدمی برطرف گردد، ریشه فعالیت آن نیز عملاً در وجود وی خشک شده و انسان از وبال نکبت بار آن نجات می یابد.

برخی از مهم ترین عوامل گرفتاری به دروغ گویی از این قرار است:

عقده حقارت

مبتلایان به این خصلت بسیار ناپسند برای جبران ضعف و حقارتی که در خود احساس می کنند، پیوسته به راه کارهای غیر طبیعی و نادرست روی آورده، به کم ترین بهانه دروغ می گویند:

پیامبر بزرگوار اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا یکْذِبُ الْکاذِبُ إِلّا مِنْ مَهانَةِ نَفْسِهِ. » ( 615 )

«دروغ گو دروغ نمی گوید مگر به خاطر ضعف و ذلّتی که در نفس خود احساس می کند. »

دروغ گویی در واقع، تغییر شکل خصیصه های ناپسند درونی و انعکاس کاستی ها و عقده های روانی - همانند احساس ترس، واماندگی، ناتوانی و عقب افتادگی - است که به تناسب شرایط مختلف، به شکل های گوناگون خودنمایی می کند. مثلاً کودکی که در اثر اهانت و تحقیر، شخصیتش جریحه دار شده، به واسطه احساس کمبود در خود پیوسته می کوشد تا با انجام کاری که توجه مردم را جلب می کند، خود را نشان دهد؛ و چون دروغ گویی محدودیتی نداشته و قابلیت انتخاب موضوع های متنوع در شرایط گوناگون را دارد، آن را راه کاری آسان به حساب آورده، با کم ترین هزینه به خواسته خود دسترسی پیدا کرده، لذت نیز می برد.

ترس

ترس خصلتی نکوهیده و پدیده ای رنج آور برای شخص ترسو است. کسی که توان روبرو شدن با واقعیات موجود در اطراف خود را ندارد، برای توجیه بسیاری از حرکات روزمره خود ناگزیر از دروغ گویی است.

بدهکار ترسویی که از پرداخت بدهی خود عاجز است به خاطر ترس از درگیری با بستانکار در منزل می نشیند و فرزند خود را وادار می سازد تا با گفتن دروغ، بستانکار را از در منزل باز گرداند.

کودک ترسو که همواره در محیط فشار و ترس و مجازات تربیت شده و طبعاً از روح آزادگی و قدرت روبرو شدن با واقعیات برخوردار نیست، چنانچه هنگام بازی حتی سهواً نیز شیشه پنجره همسایه را بشکند، آن را انکار کرده، از سبب شکسته شدن آن اظهار بی اطلاعی می نماید. گویا سبب افزایش دروغ گویی در کشورهای استبدادی - که همواره مردم از مجازات های خشن و اعمال غیر انسانی زمامداران ستمگر در هراسند - نیز همین امر است.

تعصبات کور

منشأ بسیاری از دروغ گویی های روزمره مردم که حتی باعث پایمال شدن حقوق دیگران می شود، دوستی های افراطی و تعصبات شدید و کوری است که انسان را به سمت و سویی می کشد که به نفع فرد مورد علاقه خود قضاوت کرده و برخلاف واقع، حکم و اظهار نظر نماید.

کینه ورزی و انتقام جویی

بسیار اتفاق می افتد که انسان به خاطر دشمنی و کینه ای که در دل دارد، در صدد انتقام جویی برآمده - برای از بین بردن کسی که مورد خشم و نفرت اوست، یا برای ریختن آبروی او، یا برای وارد ساختن زیان و آسیبی بر او، و یا لا اقل برای آنکه از خشم خود کاسته و خویشتن را تشفّی دهد - به دروغ گویی متوسل می شود و برخلاف واقع، سخن نادرستی را به دیگران القا می نماید.

حسد

از عوامل بسیار شایع دروغ گویی - خصوصاً در میان کسانی که در صدد اصلاح خود نبوده، برآورده شدن خواسته های غیر اخلاقی و نامشروع خود را بر هر چیز دیگری ترجیح می دهند - حسد ورزی و پاسخ مثبت و عملی دادن به احساس حسادت است.

طمع ورزی

علاقه شدید به مال و جاه و مقام، دلبستگی زیاد به زَرق و برق دنیا، و حرص و طمع به زخارف بی ارزش آن نیز از عوامل مؤثری است که انسان را خواسته و ناخواسته به رذیله پلید دروغ گویی سوق می دهد. چه بسیار سخنان دروغی که در هر روز و هر ساعت - برای دستیابی به سود بیشتری در تجارت، یا به چنگ آوردن پُستی و یا باقی ماندن در جایگاه و مقامی - بر زبان ها جاری می شود و ابداً به پی آمدهای شوم دنیوی و اخروی آن کمتر توجه و عنایتی مبذول نمی گردد.

عادت

بسیاری از برنامه های زندگی و فعالیت های مادی و حتی معنوی مردم، از جمله گفتار و رفتار آنان بر مبنای مطالعه، ترجیح، گزینش و انتخاب نیست. گرچه عادت به کار نیک، مذموم نبوده بلکه مطلوب و پسندیده نیز هست، لیکن مفسده بزرگ عادت، هنگامی که تأمل و دقت در آن نباشد، همین است که انسان به خاطر تأثیرپذیری دائمی از محیط و اطرافیان خود، به کارهای ناپسند آنان گرایش پیدا کرده، تدریجاً به آن ها عادت می کند. کم نیستند کسانی که به خاطر آلوده بودن اعضای خانواده یا دوستان و معاشران آنان به دروغ گویی و سایر خصلت های نکوهیده، به این بیماری های ویرانگر مبتلا شده و بدون آنکه کم ترین نفع یا ضرری را مدّ نظر قرار دهند، به پیروی از آنان به این خوی های ناپسند عادت کرده اند.

مباهات و فخرفروشی

رفتارهای جاهلانه و افتخارات موهوم و غیر واقعی نیز از جمله عوامل شایع دروغ گویی در میان مردم است. دارا نبودن اعتقادات واقع بینانه به حقایق ارزشی و معنوی، انسان را بر آن می دارد تا برای بالاتر نشان دادن موقعیت خود از جایگاهی که دارد، به دروغ گویی متوسل شده، با اظهار علم و کمال به آنچه ندارد افتخار و مباهات نماید.

2 - غیبت

توضیح

توجّه به پاک سازی نفس از رذایل اخلاقی و اصلاح انحرافات اعتقادی که حرکت در مسیر کمال و پیمودن راه مستقیم واقع بینی را امکان پذیر می سازد، از ویژگی های اختصاصی مکتب های آسمانی و ادیان الهی است.

اسلام عزیز که آخرین و کامل ترین مکتب حیات بخش و انسان ساز در میان ادیان آسمانی است و بنا بر فرمایش پیامبر عظیم الشأن آن تکمیل خُلق های بزرگوارانه و کرامت انسانی هدف اصلی آن می باشد، به طور ویژه و با اهتمام فراوان به این مهم عنایت کرده و پیروان خود را از هر نوع رذیله اخلاقی و گرایشی که آنان را از مسیر واقع بینی دور می سازد برحذر داشته است.

وجه مشترک بسیاری از گناهان و آلودگی های اخلاقی و ضدّ ارزش های انسانی - همچون دروغ گویی، غیبت، بهتان، تکبّر، مکر، حسد، بدگمانی و نفاق - نیز جز این نیست که انسان را با انحرافات تدریجی در رفتار و گفتار و پندار، از هدف متعالی واقع بینی منحرف ساخته، از جایگاه رفیع و ارجمند انسانیش ساقط می گرداند.

در این میان تأثیر خصلت بسیار نکوهیده غیبت در دور ساختن آدمی از این مرتبه ارزشمند بسیار چشمگیر است. انسان با چشم پوشی از عیب ها، نقص ها، کاستی ها، آلودگی ها و گناهان خود از یک سو، و نادیده گرفتن محاسن، امتیازات، صفات نیک، رفتارها و گفتارهای پسندیده دیگران از سوی دیگر، دست روی لغزش، نقص یا گرایشی ناپسند - که از چشم سایرین نیز پنهان است - گذاشته، به بازگویی و مذمت صاحب آن می پردازد و حتی چنین وانمود می کند که در این عمل ناجوانمردانه از انگیزه خیر و نیک برخوردار بوده و در مقام اصلاح است! غافل از اینکه گناه عمل او به مراتب، دور کننده تر و زشت تر از نقص یا عیب یا لغزشی است که در دیگران دیده است. و البته شنونده نیز با دل دادن و گوش کردن به سخن او در تحقّق این گناه بسیار بزرگ سهیم بوده و عواقب هولناک آن گریبانگیر وی نیز خواهد بود.

غیبت گناهی بزرگ و بسیار زشت است که با سیر و سلوک و تهذیب نفس به هیچ وجه سازگاری نداشته، بلکه از بزرگ ترین موانع راه فضایل نفسانی و کمالات انسانی می باشد. نفس را تاریک، قلب را تیره و ارزش انسانی و شخصیت معنوی آدمی را پایمال می سازد.

این رذیله پلید و ناستوده که غالباً از ضعف ایمان و انحراف فکری گوینده از صراط مستقیم سرچشمه می گیرد، مسیر افکار شنونده غیبت را نیز از مجرای طبیعی خارج ساخته، پایه های دین محوری و ملکات پاک انسانی را تخریب، ارکان فضایل معنوی و سجایای ارزشی را متزلزل، و ریشه های فساد و تباهی را بارور می سازد.

غیبت از خطرناک ترین و شایع ترین آفات زبان است که ارتکاب آن به گونه ای فراگیر و رایج گردیده که قبح آن از نظرها محو شده و بسیاری از مردم حتی برخی از نیکان نیز به آن مبتلایند و در جلسات خود به راحتی غیبت کرده یا به آن گوش می دهند.

معنای غیبت

دانشمندان دینی با استفاده از روایات برای غیبت دو معنا یادآور شده اند:

غیبت آن است که نواقص و عیوبی را که آشکار نیست پشت سر مسلمان و در غیاب او بازگو نمایند.

امام صادق عليه‌السلام به این معنا اشاره نموده، می فرمایند:

«اَلْغِیبَةُ أَنْ تقُولَ فِی أَخِیکَ ما سَترَهُ اللَّهُ عَلَیهِ وَ أَمَّا الْأَمْرُ الظَّاهِرُ فِیهِ مِثْلُ الْحِدَّةِ وَ الْعَجَلَةِ فَلا؛ وَ الْبُهْتانُ أَنْ تقُولَ فِیهِ ما لَیسَ فِیهِ. » ( 616 )

«غیبت آن است که در باره برادرت چیزی را که خدا بر او پوشانده بگویی، امّا چیزی که در وی آشکار است مانند تندخویی و شتابزدگی، غیبت نیست. و بهتان آن است که چیزی بگویی که در او نیست. »

غیبت آن است که پشت سر مسلمان نواقص و عیوبی را بازگو کنند که اگر آن را بشنود ناراحت گردد.

ابوذر - رضوان اللَّه علیه - گوید: به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کردم: غیبت چیست؟ حضرتش فرمودند:

«ذِکْرُکَ أَخاکَ بِما یکْرَهُهُ. »

«غیبت آن است که برادرت را با چیزی که از آن ناخشنود است یاد کنی. »

عرض کردم: ای رسول خدا! اگر آنچه در باره او گفته می شود در وی باشد چه طور؟ فرمودند:

«اگر آنچه را که در او هست بگویی، غیبت کرده ای، ولی اگر چیزی را که در وی نیست به او نسبت دهی، بر وی بهتان زده ای. » ( 617 )

مفاد روایت دوم مطابق نظر اهل لغت و مورد شهرت بلکه اجماع علماست. به نظر می رسد روایت نخست توضیح دهنده روایت دوم و در حقیقت راهی برای تشخیص مُفادِ آن است، زیرا غالباً انسان از اینکه عیب پوشیده اش آشکار گردد ناخرسند است. بنا براین غیبت آن است که عیب پنهانی را که آشکار شدن آن موجب ناخرسندی مسلمان می شود، پشت سر وی بازگو نمایند.

ناگفته نماند آشکار کردن عیوب ناپیدایی که باعث ناراحتی مسلمان نمی شود یا بازگو نمودن نواقص آشکار وی به قصد مذمت او گرچه غیبت محسوب نشود حرام است زیرا در صورت اول شکستن حرمت مؤمن و اشاعه فساد است و در صورت دوم از مصادیق آزار و اذیت برادر دینی و کوچک ساختن اوست.

البته بنا بر مفاد روایات معصومین عليهم‌السلام غیبت به گفتن و بازگو نمودن با زبان خلاصه نمی شود، بلکه با اشاره با چشم و ابرو و هر حرکتی که نمایانگر عیب یا نقصی از دیگری باشد همانند نوشتن یا تقلید کردن نیز مشمول عنوان غیبت خواهد بود. همچنان که دامنه متعلَق غیبت بسیار وسیع بوده، هر عیبی در رفتار، گفتار، اخلاق، لباس، بدن، خانه، همسر، فرزندان و سایر وابستگان و هر امر دیگری را که به نوعی با او ارتباط دارد شامل می گردد.

در حدیث آمده است که عایشه در باره زنی گفت: او کوتاه قد است. پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

غیبتش را کردی. » ( 618 )

در روایت دیگری وارد شده که وی تقلید زنی را کرد، حضرتش او را نهی فرمودند. ( 619 )

نکوهش غیبت

خدای متعال غیبت کردن را به منزله خوردن گوشت مرده برادر انسان معرفی کرده، می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ وَ لا تجَسَّسُوا وَ لا یغْتبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً فَکَرِهْتمُوهُ وَ اتقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ توَّابٌ رَحِیمٌ ) . ( 620 )

«ای مؤمنان! از بسیاری از گمان ها پرهیز نمایید زیرا برخی از گمان ها گناه است. و (در باره دیگران) تجسّس نکنید، و بعضی از شما غیبت برخی دیگر را نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت مرده برادر خود را بخورد؟ (به یقین) شما از آن کراهت دارید. تقوای الهی پیشه نمایید که خداوند توبه پذیر و مهربان است. »

متعلق سه حکم یاد شده در آیه فوق (اجتناب از گمان بد، خودداری نمودن از جستجوگری، و دوری گزیدن از غیبت) که هر سه از احکام اخلاق اجتماعی شمرده می شود، به شدّت به هم وابسته است. زیرا گمان بد مقدمه و عامل محرّک برای تجسّس در باره دیگران است و جستجوگری خود، عامل کشف رازهای ناپیدا و آشکار شدن عیوب نهانی مردم است که از مصادیق روشن غیبت محسوب می گردد.

و در پی نهی از این گناه بسیار بزرگ - که نتیجه و ثمره دو گناه دیگر است - برای مجسّم ساختن قبح و زشتی بی مانند آن، با ذکر یک مثال، ریختن آبروی مؤمن از طریق غیبت را به مثابه خوردن گوشت بدن مرده او که زشت ترین و زننده ترین عمل انسانی است - و تعبیر منحصر به فرد در باره این گناه نیز خواهد بود - معرفی می نماید.

همچنان که از آیه استفاده می شود، مسلمان برای مسلمان همانند برادر نَسَبی، و حیثیت و آبرویش همچون گوشت بدن او می باشد. چنین برادری هنگامی که در مجلس گفتگوی انسان با دیگران حضور ندارد، نمی تواند از خود دفاع نماید و گویا بسان مرده ای است که مورد هجوم دشمن مرده خوار خود قرار گرفته، و سخن گفتن پشت سر او و بر باد دادن آبروی او همانند خوردن گوشت بدن مرده او محسوب می گردد.

( وَیلٌ لِکُلِ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ) . ( 621 )

«وای بر هر بدگوی عیب جوی. »

همان ها که با نیش زهر آلود زبان و حرکات آزار دهنده چشم و دست و سایر اعضای خود به عیب جویی و غیبت دیگران پرداخته، آبروی بندگان خدا را می ریزند، دل مؤمنان را می رنجانند و با مسخره کردن مسلمانان، آنان را آزار می دهند؛ و راستی که وای بر آنان!

مفسران و اهل لغت بر این اعتقادند که دو واژه «هُمَزَة» و «لُمَزَة» مفهوم وسیع و گسترده ای دارند که هر گونه غیبت، استهزا و عیب جویی را شامل بوده و در هر صورت دلالت روشنی بر حرمت غیبت دارند.

روایاتی که از معصومین عليهم‌السلام در مورد حرمت و مذمت غیبت وارد شده، دارای لحنی شدید و تعبیرهای بسیار تکان دهنده ای است.

غیبت با دین و ایمان ناسازگار است.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اَلْغِیبَةُ أَسْرَعُ فِی دِینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الْأکِلَةِ فِی جَوْفِهِ. » ( 622 )

«اثر غیبت در (تخریب) دین شخص مسلمان، از تأثیر بیماری خوره در درون سریع تر است. »

همچنان که خوره در بدن بیمار پیش رفته، بخش بخش از آن را می خورد، و سرانجام او را از پای در می آورد، غیبت نیز با سرعتی به مراتب بیشتر از خوره، ایمان را فرو بلعیده، با گذشت اندک زمانی انسان را به طور کامل از ایمان بی بهره و از سعادت و رستگاری محروم خواهد ساخت.

مفسده غیبت از عمل شنیع زنا شدیدتر است.

ابوذر - رضوان اللَّه علیه - ضمن نقل سفارشات رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله گوید: آن حضرت فرمودند:

«إِیاکَ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّ الْغِیبَةَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا. »

«از غیبت بپرهیز که غیبت کردن (در تخریب ارکان ایمان) از عمل منافی عفت شدیدتر است. »

پرسیدم: یا رسول اللَّه! پدر و مادرم فدای شما باد، به چه علّت؟ فرمودند:

«زیرا شخصی که زنا کند و به توبه موفق گردد، خداوند از او در می گذرد، لیکن غیبت کننده آمرزیده نمی شود مگر آنکه شخصی که غیبتش شده از وی درگذرد. » ( 623 )

غیبت کننده در زمره کسانی است که اشاعه فحشا می کنند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«کسی که در باره مؤمنی هر آنچه را که دیده و شنیده، نقل کند از کسانی است که خدای بزرگ در باره آن ها فرموده است:

( إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ... ) . ( 624 )

«به راستی کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان شیوع پیدا کند برای آنان عذابی دردناک خواهد بود. » ( 625 )

غیبت مانع قبولی اعمال است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً أَوْ مُسْلِمَةً لَمْ یقْبَلِ اللَّهُ صَلاتهُ وَ لا صِیامَهُ أَرْبَعِینَ یوْماً وَ لَیلَةً إِلّا أَنْ یغْفِرَ لَهُ صاحِبُهُ. »

«کسی که مرد یا زن مسلمانی را غیبت کند، خداوند نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز قبول نمی کند، مگر آنکه غیبت شده از او راضی گردد. »

«مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً فِی شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یؤْجَرْ عَلَی صِیامِهِ. » ( 626 )

«هر کس مسلمانی را در ماه مبارک رمضان غیبت نماید برای روزه اش پاداشی داده نمی شود. »

غیبت اعمال نیک را از بین می برد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«إِنَّ الْغِیبَةَ حَرَامٌ عَلَی کُلِ مُسْلِمٍ وَ إِنَّ الْغِیبَةَ لَتأْکُلُ الْحَسَنات کَما تأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ. » ( 627 )

«غیبت بر هر مسلمانی حرام است، به راستی غیبت حسنات و کارهای نیک را از بین می برد همانگونه که آتش هیزم را نابود می سازد. »

و نیز می فرمایند:

«إِیاکُمْ وَ الْغِیبَةَ فَإِنَّها شَبِیهَةٌ بِالْکُفْرِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْقَذْفَ وَ الْغِیبَةَ یهْدِمانِ عَمَلَ مِائَةِ سَنَةٍ. » ( 628 )

«از غیبت کردن بپرهیزید، زیرا غیبت شبیه کفر است. بدانید که نسبت ناروا دادن و غیبت کردن، عمل (و عبادت) صد سال را از بین می برد. »

همچنین می فرمایند:

«شخصی را در موقف حساب قیامت می آورند و نامه اعمالش را به او می دهند؛ چون کارهای نیکی را که در دنیا انجام داده در آن نمی بیند، عرض می کند: خدایا! این نامه اعمال من نیست، زیرا طاعات خود را در آن نمی بینم. به او گفته می شود: خدای تو اشتباه یا فراموش نمی کند، کارهای نیک تو به سبب غیبت کردن از مردم از بین رفت.

آنگاه شخص دیگری را می آورند و نامه اعمالش را به او می دهند؛ چون در آن کارهای نیک فراوانی را می بیند که انجام نداده است، می گوید: خدایا! این نامه اعمال من نیست، زیرا این همه طاعات را من بجا نیاورده ام! به او می گویند: فلان کس از تو غیبت کرد، لذا حسنات او به تو عطا گردید. » ( 629 )

غیبت موجب عذاب قبر است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«عَذَابُ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِیمَةِ وَ الْغِیبَةِ وَ الْکَذِبِ. » ( 630 )

«عذاب قبر از سخن چینی، غیبت و دروغ می باشد. »

اثر غیبت پس از مرگ.

خداوند به حضرت موسی عليه‌السلام فرمود:

( مَنْ مات تائِباً مِنَ الْغِیبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ یدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مَنْ مات مُصِرّاً عَلَیها فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ یدْخُلُ النَّارَ. ) ( 631 )

«کسی که از غیبت توبه کند و از دنیا برود، آخرین کسی است که داخل بهشت می شود و آنکه بر غیبت اصرار بورزد و (بدون توبه) از دنیا برود، نخستین کسی است که وارد آتش دوزخ می گردد. »

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«در شب معراج مردانی را دیدم که با مقراض های آتشین لب های آنان را می چینند! پرسیدم: این ها کیستند؟ (جبرئیل) پاسخ داد: اینان کسانی هستند که غیبت مردم را می کنند. » ( 632 )

غیبت کردن همسنگ قتل نفس است.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنِ اغْتابَ مُؤْمِناً فَکَأَنَّمَا قَتلَ نَفْساً مُتعَمِّداً. » ( 633 )

«هر که مؤمنی را غیبت نماید، گویا انسانی را عمداً کشته است. »

چرا که غیبت، ترور شخصیت، هویت و حرمت مؤمن است.

غیبت موجب خروج از ولایت خداوند است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«کسی که دیگری را به آنچه در اوست غیبت نماید، از ولایت خداوند خارج شده، به ولایت شیطان داخل می گردد.

و پدرم از پدران خود نقل کردند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: هر کس مؤمنی را به چیزی که در اوست غیبت کند، خداوند هیچ گاه میان آن دو در بهشت جمع نمی کند، و هر کس مؤمنی را به آنچه در او نیست غیبت نماید، عصمت میان آن دو بریده می شود و غیبت کننده در دوزخ جاودانه گردد! وای که چه بد سرانجامی است! » ( 634 )

غیبت کننده مبغوض ترین افراد است.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«أَبْغَضُ الْخَلائِقِ إِلَی اللَّهِ الْمُغْتابُ. » ( 635 )

«مبغوض ترین مخلوقات نزد خداوند غیبت کننده است. »

برخی دیگر از آثار تکان دهنده و ویرانگر غیبت از این قرار است:

غیبت ظلمی آشکار به حقوق دیگران است که آبرو، حرمت و حیثیت آنان را مورد تهاجم قرار می دهد.

غیبت بذر بدبینی، کینه، دشمنی و نفاق را در دل ها افشانده، پیوندهای اجتماعی را سست می کند؛ روح برادری و صمیمیت را از بین برده، سرمایه اعتماد همگانی را نابود و پایه های همدلی و همکاری را متزلزل می سازد و بسا سرچشمه درگیری ها و جنگ های ویرانگر می گردد.

غیبت عامل گسترش فحشا و منکرات در سطح جامعه است، زیرا پرده های اسرار مردم را دریده و منکرات و زشتی های ناپیدا را آشکار می سازد. با ظاهر شدن خلاف های پنهان و عیوب پوشیده مردم، اهمیت گناه از بین رفته و آلودگی به آن آسان می گردد.

از سوی دیگر کسانی که برای حفظ آبرو و حیثیت اجتماعی خود از کارهای ناروا پرهیز کرده، یا از انجام آشکار آن خود داری می کنند، هنگامی که عیب و گناه آنان از طریق غیبت آشکار گردد، ترک گناه یا پنهان ساختن آن را برای مصون ماندن از رسوایی بی اثر دانسته، بی پروا به گناهان روی می آورند.

تکرار غیبت، عوامل پدید آورنده آن را که انگیزه های زشت اخلاقی است تقویت کرده، پایه های صفات ناپسند را استوار، و پاکسازی نفس و اصلاح روان را به شدت دشوار، بلکه ناممکن می سازد.

ترک غیبت

برادر و خواهر گرامی! این ها نمونه های کوچکی از انبوه هشدارهای تکان دهنده ای است که آن سروران عالی مقام برای نجات من و تو ارزانی داشته و از مهر و لطف و مرحمت خویش کم ترین دریغ را روا نداشته اند. به هوش باش که روح ایمان و حرمت انسانی خود را به هوسی بر باد ندهی و خویشتن را به خاطر گناهی که جز شیطان را خرسند نمی کند، از سعادت ابدی محروم نسازی. همّت خود را استوار دار و با تمام نیرو برای ترک این پدیده نامیمون به پا خیز.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«ترک نمودن غیبت در نزد خداوند متعال از ده هزار رکعت نماز مستحبی محبوب تر است. » ( 636 )

شخصی به حضور آن بزرگوار شرفیاب شد و عرض کرد: یا رسول اللَّه! من جز ماه مبارک روزه نمی گیرم و تنها نمازهای واجب را به جا می آورم؛ مال و ثروتی هم ندارم تا صدقه بدهم، حج بجا آورم و یا کارهای مستحب دیگر انجام دهم، با این حال، هنگامی که از دنیا می روم جایگاه من کجا خواهد بود؟

فرمودند:

«در بهشت با من خواهی بود به شرط آنکه زبانت را از غیبت و دروغ، قلبت را از کینه و حسد حفظ نمایی و به آنچه خداوند بر تو حرام نموده نگاه نکنی و از آن چشم بپوشی و مسلمانی را اذیت نکنی. (اگر چنین باشی) با من داخل بهشت می شوی. » ( 637 )

انگیزه های درونی غیبت

غیبت نیز مانند هر پدیده ناستوده دیگر که از رفتار یا گفتار آدمی ظاهر می گردد، معلول حالت یا حالات روحی و روانی است و غالباً از یک سلسله نقاط ضعف سرچشمه می گیرد. برخی از مهم ترین عوامل برانگیزاننده آدمی بر این گرایش زشت و ناجوانمردانه عبارتند از:

کبر و غرور

ریشه و خمیرمایه بسیاری از آلودگی های اخلاقی و خصلت های حیوانی، ضعف نفس و خود بزرگ بینی است. افرادی که از نظر وجودی، کم ظرفیت و از سعه صدر اندکی برخوردارند، با دستیابی به کم ترین بهره مادی یا معنوی، خود را گم می کنند و آن چنان دچار کبر و غرور می شوند که مطلقاً برای دیگران ارزشی قائل نبوده، آبرو و حیثیت غیر خود را فاقد هر گونه اعتبار و حرمت انسانی دانسته، غیبت و عیب جویی از دیگران را بسیار عادی و نوعی دفاع از شخصیت خویش به حساب می آورند.

خشم، دشمنی و کینه توزی

شعله ور شدن آتش خشم، دشمنی و کینه ورزی، عامل مهم دیگری است که بسیاری از کسانی را که در صدد پاک سازی نفس و اصلاح درون خویش نیستند، به این گناه بزرگ آلوده ساخته، به تضییع حقوق مردم و ریختن آبرو و پایمال ساختن حیثیت انسانی آنان مبتلا می سازد.

حسد ورزی

کسی که نعمت های جهان را از خدا نمی بیند، پیش افتادن دیگران و باز ماندن خود در امور زندگی و عدم برخورداری از نعمت ها را تحمّل نکرده، به جای تلاش سازنده و درخواست پیشرفت از خداوند متعال، همواره طالب از بین رفتن نعمت دیگران بوده، و چون قادر به تحصیل خواسته نادرست خویش نیست عاجزانه به بیان نقاط ضعف دیگران پرداخته، برای جبران شکست خود، می کوشد از حیثیت و اعتبار آنان بکاهد تا از یک سو، سوزش آتش حسد خود را از این طریق تسکین بخشد، و از سوی دیگر با ذکر معایب دیگران، پیشرفت و برخورداری آنان را ناچیز و عقب افتادگی و محرومیت خود را طبیعی و موجّه جلوه دهد.

عقده های روانی

کسانی که به خاطر احساس حقارت در خود، ضعف و کمبودهای خویش را بیش از آنچه هست بزرگ می بینند، پیوسته از این احساس که به صورت عقده ای درونی درآمده، رنج می برند و لذا برای سرپوش نهادن بر عیوب و نواقص خویش و کاستن از آزار و اذیت درونی، خطاهای دیگران را به رخ این و آن می کشند و گناه خود را به گردن دیگران می گذارند تا همچنان که گفته شد از این طریق عقب افتادگی و محرومیت خود را طبیعی و خود را بی تقصیر جلوه داده، بلکه دیگران را مسئول شکست های خویش معرفی نمایند.

سرگرمی و استهزاء

بی توجهی نسبت به مسئولیت خطیر انسان در بهره مند شدن از قابلیت ها و سرمایه های عظیم خدا دادی، و غفلت از پی آمدهای شوم غیبت سبب می شود که با انگیزه سرگرمی، سخریه، استهزا و یا گرم کردن مجالس و محافل، به این گناه بزرگ دامن زده، با غیبت این و آن، خود و دیگران را به نکبت محرومیت از خوشبختی و رستگاری در دنیا و آخرت گرفتار نمایند.

در پایان توجه عزیزان را به نکاتی چند جلب می کنیم:

همچنان که غیبت کردن حرام است، گوش دادن به غیبت و حضور یافتن در مجلسی که غیبت دیگران می شود نیز در زمره محرمات بزرگ شمرده می شود و بر مسلمان واجب است که از غیبت دیگران جلوگیری کرده، از برادران ایمانی خود که حیثیت و آبرویشان در معرض خطر قرار گرفته، دفاع نماید.

غیبت در برخی موارد مشمول حرمت نبوده، جایز می باشد:

حراست از امانت و پرهیز از خیانت در مقام مشورت

کسی که در زمینه انتخاب همسر، شریک، صاحب حرفه، کسب و کار و مانند آن مورد مشورت قرار می گیرد، برای پاسداری از امانت در مشورت لازم است به صورتی که آبروی طرف لکه دار نشود، عیوبی را که در ردّ یا انتخاب وی دخالت دارد بازگو نماید و از راهنمایی کردن مشورت کننده به بهانه پرهیز از غیبت دریغ نورزد.

بازگو کردن گناه متجاهر به فسق

غیبت کسانی که پرده حیا را دریده و جسورانه و آشکارا گناه می کنند و از تظاهر به فسق اِبایی ندارند جایز است. روشن است که این جواز منحصراً به ذکر گناهانی اختصاص می یابد که افراد نامبرده نسبت به آن متجاهر بوده، و بازگو کردن آن گناه نیز به خاطر وجود مصلحت - نه از سر ملامت یا میل نفسانی - باشد.

دادخواهی، دفع بدعت و نهی از منکر

غیبت در مقام رفع ظلم، رفع بدعت، شکایت از ظالم نزد قاضی، نهی از منکر در مواردی که بدون کمک دیگران امکان پذیر نیست، جلوگیری از اشاعه فحشا و انحراف اخلاقی و اعتقادی و... نیز جایز بلکه در مواردی واجب می باشد.

البته از این نکته نباید غفلت ورزید که نفس طغیانگر پیوسته در صدد دستیابی به هوس های حیوانی خود می باشد؛ ابلیس لعین نیز همواره در مقام طغیان بوده و برای وارد ساختن ضربات سهمگین خود در کمین نشسته است؛ موضوع نیز آنچنان حساس و دقیق است که حتی دیدگان تیزبین آشنا به مسایل سیر و سلوک نیز در مواردی در درک درست آن ناتوانند.

از اینرو باید احتیاط را از دست نداده، پیوسته مراقب بود که در اثر دسیسه های نفس و شیطان و حبّ و بغض های شخصی گرفتار اشتباهات و لغزش های گمراه کننده نگشته و در تعیین حَدّ و مرز موارد استثنا با حساسیت و دقت رفتار نمود. مصلحت مورد نظر را با مطالعه و تأمّل در نظر گرفته، خصوصیات و جوانب کار را دقیقاً بررسی، انگیزه خود را ارزیابی، و برتری مصلحت بر مفسده غیبت را احراز کرده و مواظب باشد که خدای نخواسته خود را به بهانه وجود مجوّزِ غیبت آلوده به این گناه بزرگ نسازد، که نفس و شیطان در کمین اند و بسا با بزرگ نشان دادن مصلحت، ارتکاب به گناه کبیره غیبت را در نظر آدمی امر واجبی جلوه دهند.

همچنان که بیان شد شناخت موارد استثنا نیازمند دقت، تأمّل و بررسی است. به همین جهت بسیاری از عذرهای عوامانه که برای جواز غیبت دیگران مطرح می گردد، بی اساس بوده و شرعاً و اخلاقاً فاقد اعتبار می باشد. به عنوان مثال، کسی که به بهانه متصف بودن شخصی به یک عیب یا نقص، خود را در غیبت کردن از او مجاز معرفی کرده، و می گوید: «این غیبت نیست بلکه صفت اوست» باید بداند که صفت بودن یک عیب، دلیل جواز غیبت نمی شود، همچنان که صفت نبودن آن نیز، عمل غیبت را به تهمت - که گناهی بزرگ تر از غیبت است - مبدّل می سازد.

همچنین کسی که برای توجیه غیبت کردن از دیگران با جسارت تمام ابراز می کند که: «من این سخنان را در حضور وی نیز خواهم گفت» باید توجه داشته باشد که بیان عیوب فرد در حضور او نه تنها از گناه غیبت در جای دیگر نمی کاهد، بلکه علاوه بر نشان دادن گستاخی او، گناهش را به خاطر آزار و اذیت مسلمان، سنگین تر خواهد کرد.

در برخی موارد نیز غیبت کننده به خیال خود برای پرهیز از غیبت، با بیان سخنان مبهم، تلویحاً مرتکب غیبت شده، و علاوه بر آلوده شدن به گناه غیبت، وِزر گناه دیگری را - که سوء ظن مخاطب را در باره دیگران بر می انگیزد - بر دوش خود بار می کند. مثلاً با طرح مطالب مختلف در باره شخص مورد نظر می گوید: «افسوس که شرع مقدس زبانم را بسته است! » یا می گوید: «متأسفم که نمی توانم بیش از این توضیح دهم، زیرا می ترسم مرتکب غیبت او شوم! » غافل از اینکه این خود از حیله های نفس طغیانگر و دسیسه های ابلیس لعین است که از این طریق با ظاهری فریبنده او را به دام خود گرفتار ساخته است.

در مواردی نیز غیبت کنندگان برای فراهم ساختن زمینه مناسب برای عمل شوم خود، نخست فسق دیگران را ثابت کرده و او را مستحق غیبت معرفی می نمایند، سپس به خیال خام خود به راحتی و بدون دغدغه خاطر، به غیبت آنان می پردازند. اینان نیز باید به هوش باشند که با این کار خود به بدترین نوع غیبت گرفتار شده اند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«غیبت چهار نوع است: اول به کفر می انجامد؛ دوم به نفاق کشیده می شود؛ سوم معصیت است؛ چهارم مباح می باشد.

امّا قسم اول که منجر به کفر می شود: آنکه کسی غیبت مسلمانی را کند و هنگامی که به او گفته می شود: چرا غیبت می کنی؟ پاسخ دهد: این (سخن یا این عمل من) غیبت نیست.

امّا قسم دوم که به نفاق می انجامد: آنکه کسی غیبت مسلمانی را کند و نام او را نبرد، ولی شنوندگان او را بشناسند.

امّا قسم سوّم که معصیت می باشد: آنکه کسی مسلمانی را غیبت کند (به طوری) که اگر بشنود ناراحت شود.

امّا قسم چهارم که مباح است: غیبت زمامدار و حاکم ستمگری است که فسق و فجور می کند. » ( 638 )

البته باید دانست که منشأ بسیاری از غیبت ها، رفتار غیر متعارف و شیوه سلوکی نامتعادل خود انسان هاست که زمینه را برای عیب جویی و غیبت هموار ساخته و به اصطلاح معروف، سوژه به دست دیگران می دهد. باید با اصلاح رفتار و گفتار خود بکوشیم تا علاوه بر پیشرفت در پاک سازی نفس از آلودگی های اخلاقی، محیط و معاشران را در پاک شدن از گناه و فساد مساعدت نموده، خود نیز در ایجاد زمینه گناه شریک جرم نباشیم.

چنانچه خدای نخواسته کسی به گناه بزرگ غیبت آلوده شود باید بداند که با این کار در واقع دو حقّ پایمال شده است: حق خالق، و حق مخلوق؛ و راه بازگشت از آن، تدارک هر دو حق از مسیر درست و شرعی آن خواهد بود.

تدارک حقّ خداوند با توبه صحیح امکان پذیر می گردد. باید بزرگی گناه را در نظر آورده، از صمیم دل پشیمان شود و حقیقتاً به سوی خدا بازگشته و توبه نماید تا مشمول عفو او جلّ جلاله قرار گیرد، که او بسیار مهربان و توبه پذیر است.

جبران حق مخلوق و کسی که مورد غیبت واقع شده است نیز - چنان که از مجموع روایات استفاده می شود - اگر از دنیا رفته، یا به او دسترسی نیست، و یا حلیت مستقیم از وی باعث ناراحتی بیشتر، یا سبب فتنه و فساد خواهد شد، در این صورت ها باید برای او استغفار کرده و از خداوند متعال طلب رحمت، مغفرت و آمرزش گناهان او را بنماید تا از این طریق وِزر و گناه غیبت مرتفع گردد.

امّا چنانچه به او دسترسی داشته و حلیت طلبیدن از وی بر ناراحتی وی نمی افزاید و فساد دیگری نیز بر آن مترتب نمی گردد، باید ولو به صورت مجمل و سربسته، با راضی ساختن صاحبِ حق، خود را از زیر بار گناه بزرگ غیبت بیرون آورد، که غیبت از موارد حقّ الناس شمرده شده، و حقّ الناس جز با عفو صاحب حقّ و راضی شدن وی، مورد آمرزش و بخشش قرار نخواهد گرفت.

علاوه بر آنچه که گفته شد، در هر صورت چنانچه امکان دارد باید در مواردی که ممکن است نزد افرادی که غیبت را شنیده اند رفته و اظهار کند که من اشتباه کرده بودم و در مقابل غیبتی که کرده، از صاحب حق به نیکی یاد کند و از او اعاده حیثیت نماید.

پویندگان راه فضیلت و دارندگان مکارم اخلاق بر این باورند که گذشت از خطای خطاکاران و پذیرش عذرِ عذرخواهان از جمله بزرگ ترین سجایای انسانی و فضیلت های معنوی است که در تعالی روح و کمال نفس، نقشی فوق العاده ایفا می نماید. از اینرو بسیار شایسته است که اگر غیبت کننده از عمل قبیح خود پشیمان شده و برای عذرخواهی و در خواست پوزش، نزد صاحب حق حاضر گردید، عذر او را بلافاصله بپذیرند و قلباً از وی ابراز رضایت نمایند تا علاوه بر جلب لطف و مرحمت خداوندی، خطاکاران را نیز به توبه و بازگشت از گناه ترغیب و تشویق نمایند.

3 - سخن چینی

سخن چینی یا خبر کشی آن است که انسان کلامی را که از یک گوینده در باره کسی شنیده و نقل آن دارای مفسده است، از طریق گفتن یا نوشتن یا اشاره کردن به آن کس منتقل سازد. این خوی بسیار قبیح و نکوهیده به انتقالِ سخن خلاصه نمی شود، بلکه کاری نیز که در باره کسی انجام می شود، چنانچه نقل آن فسادی به بار آورد، رساندن خبر آن به وی از مصادیق سخن چینی محسوب می گردد.

سخن چینی از زشت ترین گناهان کبیره، ناجوانمردانه ترین کارهای ناستوده و بدترین و قبیح ترین صفات ناپسند حیوانی محسوب می شود.

برخی از بزرگان مانند شهید ثانی - رضوان اللَّه علیه - آن را از ملحقات غیبت برشمرده و بعضی همچون علامه نراقی و پدر بزرگوارش - رضوان اللَّه علیهما - با عنایت به وصف «زنیم» در توصیف فرد سخن چین در کلام خداوند، ( 639 ) سخن چین را در حکم زنازاده دانسته اند.

کسی که به این رذیله ضد انسانی تن می دهد، خود را به گناهان بسیاری همچون غیبت، مکر، خیانت، کینه، دروغ، حسد، نفاق، فتنه انگیزی و پخشِ بذرِ فساد در میان بندگان خدا آلوده ساخته و خویشتن را از مرحله انسانیت به پایین ترین مرتبه حیوانی و در زمره خبیث ترین مردم تنزّل داده و سعادت و رستگاری همیشگی را به شقاوت و هلاکت ابدی مبتلا ساخته است.

روشن است که اگر گوینده سخن از کار سخن چین در انتقال کلامش ناراضی باشد، علاوه بر حرمت سخن چینی، گناه غیبت نیز بر آن بار شده و سخن چین مستحق عقوبت غیبت نیز خواهد بود. همچنان که افزایش مفسده سخن چینی سبب افزایش عقوبت آن خواهد گردید.

سخن چین در زمره بدترین افراد

امام صادق عليه‌السلام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کنند که آن حضرت به یاران خود فرمودند:

«آیا شما را به بدترین تان آگاه نسازم؟! عرض کردند: چرا ای رسول خدا! فرمودند: آنان که به سخن چینی روی آورند، در میان دوستان جدایی افکنند و برای افراد پاکدامن عیب جویی کنند. » ( 640 )

هم آن حضرت ضمن کلام خود می فرمایند:

«از بزرگ ترین مصادیق سحر، سخن چینی است! زیرا بین دوستان جدایی افکنده، میانشان دشمنی ایجاد (و فتنه انگیزی) می کند و به وسیله آن خون ها ریخته، خانه ها خراب و پرده ها دریده می شود. سخن چین بدترین کسی است که روی زمین راه می رود. » ( 641 )

آورده اند که شخصی غلامی را فروخت و به مشتری یادآور شد که غلامش هیچ عیبی ندارد جز آنکه سخن چین است. مشتری غلام را به خانه برد. روزی غلام به همسر خریدار گفت: شوهرت به تو بی علاقه و در خیال ازدواج مجدّد است! اگر می خواهی از این فکر منصرف شود، به وسیله تیغ مقداری از موی زیر گلویش را بیاور تا بر آن دعایی بخوانم که قلبش به تو مایل گردد.

از سوی دیگر به شوهر گفت: همسرت با دیگری ارتباط دارد و در اندیشه کشتن تو است! چنانچه باور نداری امشب خود را به خواب بزن تا حقیقت بر تو آشکار گردد.

مرد که به پیشنهاد غلامش در آن شب خود را خوابیده نشان داده بود، هنگامی که در نیمه های شب متوجه شد که همسرش تیغی در دست گرفته، به سوی او می آید، مطمئن شد که قصد کشتن او را دارد، بی درنگ برخاسته، وی را از پای درآورد. با آگاه شدن بستگان زن از جریان قتل او، آتش فتنه میان آنان و اقوام همسر برافروخته شد و چیزی نگذشت که دو قبیله به جان یکدیگر افتاده، شراره جنگ و خونریزی میان آنان شعله ور گردید. ( 642 )

میان دو کس جنگ چون آتش است

سخن چین بدبخت هیزم کش است

سخن چین کند تازه جنگ قدیم

به خشم آورد نیکمرد سلیم

محرومیت از بهشت

سخن چین بی سعادت در اثر کار زشت و عمل و صفت ناپسند خود سرانجامی شوم و پایانی نامیمون را در پیش خواهد داشت. از مردم مطرود، از رستگاری دور، و بنا بر مفاد احادیث فراوان از بهشت محروم خواهد بود.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«بهشت بر دروغ پردازان (یا کار آگاهان) که سخن چینی می کنند حرام است. » ( 643 )

سخن چینی موجب عذاب قبر است. ( 644 )

کیفر سخن چین از عقوبت همه اهل دوزخ بیشتر است. ( 645 )

سخن چینی مانع استجابت دعاست.

در روایات وارد شده است که بنی اسرائیل در یکی از سال ها به قحطی مبتلا شدند. حضرت موسی عليه‌السلام از خداوند درخواست باران کرد. خطاب آمد: چون یکی از شما سخن چین است و بر کار خود اصرار می ورزد، دعایتان را مستجاب نمی کنم. جناب موسی عرض کرد: پروردگارا! (بفرما) او کیست تا از میان خود بیرونش کنیم! پاسخ آمد: ای موسی! من از سخن چینی نهی می کنم، اینک خود سخن چین باشم؟!

بنی اسرائیل همه از گناهان خود توبه کردند تا خداوند باران را بر آنان نازل فرمود. ( 646 )

شخصی به دیدن حکیمی رفت و ضمن گفتگوی خود با وی، سخنی را که دیگری در باره آن حکیم گفته بود برایش نقل کرد. حکیم فرمود: ای مرد! با سه خیانت نزد من آمدی: میان من و آن شخص دشمنی ایجاد کردی، دل فارغ مرا مشغول نمودی، خویشتن را نیز نزد من به خیانت متهم ساختی! ( 647 )

ای عزیز! کسی که نزد تو از دیگری سخن چینی می کند، بی تردید از تو نیز نزد دیگران سخن چینی خواهد کرد. بنگر که آیا اعتماد به او شایسته است؟ به هوش باش که هرگز او را تصدیق نکنی و اندیشه و درون خویش را به گفته وی نسبت به دیگری آلوده و مشوّش نگردانی! هرگز مباد که سخنان شرّآمیز این زیان کارِ دنیا و آخرت، ذهن تو را نسبت به کسی که در باره اش نمّامی کرده، بدبین سازد یا تو را به تحقیق و تجسّس در باره وی وادار نماید. او را نصیحت کن و تا جایی که ممکن است از این کار شوم و نامیمون باز دارد.

سعایت بدترین سخن چینی

سخن چینی نزد سلاطین، فرمانروایان، حاکمان ستمگر و افرادی که هر لحظه از آن ها بیم ضرر و نگرانی، آزار و اذیت انتظار می رود، بدترین نوع سخن چینی است که از آن به «سعایت» تعبیر می شود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«کسی که سعایت مردم کند حلال زاده نیست. » ( 648 )

امام صادق عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت علی عليه‌السلام فرمودند:

«کَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ: وَ السَّاعِی فِی الْفِتنَةِ... » ( 649 )

«از این امت ده گروه به خدای بزرگ کفر ورزیده اند: (که از آن جمله است:) کسی که در فتنه انگیزی (میان مردم) کوشش می کند. »

4 - بهتان

گناه طبعاً کاری نارواست که با کمال و انسانیت ناسازگار، و با فطرت و ارزش های اخلاقی در ستیز می باشد.

بسیاری از گناهان به قلمرو حقوق شخصی عامل آن محدود نگشته، حیثیت و آبرو، جان و ناموس و حقوق انسانی، مادی و معنوی یاران، همراهان و معاشران را نیز مورد تهاجم و بی مهری قرار می دهد.

در این میان، بهتان و تهمت را می توان در زمره خیانت بارترین، ناجوانمردانه ترین و ستم آمیزترین نوع گناهانی به شمار آورد که آثار نابود کننده آن ها بسا انسان بی گناهی را همراه با خانواده و نزدیکان وی آنچنان مورد ستم قرار داده، از حیات و هستی ساقط گرداند که با هیچ وسیله ای قابل تدارک و جبران نباشد.

سخنِ دور از واقع یا نسبت نادرستی که در باره کسی در حضورش گفته شود، گناهی بزرگ، ظلمی عظیم و بدترین نوع دروغ است که کیفری بس هولناک در پی خواهد داشت، و چنانچه این گناه در غیاب وی صورت بگیرد، علاوه بر وبال نکبت بار تهمت و بهتان، مجازات غیبت و مکافات دروغ نیز گریبان گیر عامل آن می گردد.

بهتان دروغی محض و عملی به شدّت ناجوانمردانه است که با آگاهی از نادرستی آن و از روی عمد به دیگری زده می شود. امّا اگر منشأ آن، سوء ظن بوده و انسان بدون تحقیق و صرفاً بر اساس حدس و گمان، کار نادرست یا سخن دروغی را به دیگری نسبت دهد - مثل اینکه صبحت یا رفت و آمد مردی را با زن نامحرمی مشاهده کرده و به جای حمل به صحّت که وظیفه اوست، نسبت ناروایی به آنان بدهد - تهمت نامیده می شود.

بهتان و تهمت هر دو گناهی بزرگ، جنایتی ناروا، کاری قبیح و ستمی نابخشودنی است که از سوی دین و عقل و وجدان به شدت مورد نکوهش قرار گرفته، به عنوان عملی بسیار ناپسند و رفتاری ضد انسانی محکوم گردیده است. خداوند متعالی می فرماید:

( وَ مَنْ یکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً ) . ( 650 )

«هر کس کار خطا یا گناهی مرتکب شود سپس آن را به بی گناهی نسبت دهد، قطعاً بهتان و گناه آشکاری را بر دوش کشیده است. »

تعبیر لطیف «یرْمِ بِهِ» که در آن، گناه به منزله تیر و نسبت دادن آن به دیگری به مثابه پرتاب تیر به سوی وی در نظر گرفته شده، یادآور این معناست که نسبت گناه به فرد بی گناه ممکن است همانند پرتاب تیر به سوی یک فرد به قیمت جان یا آبروی او که به منزله خون اوست تمام گردد.

و همین پی آمد هولناک و نگران کننده است که پرهیز از گناه بزرگ بهتان را از اهمیتی آنچنان فوق العاده برخوردار ساخته که قرآن کریم یکی از شرایط بیعت زنان با پیامبر مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله را ترک بهتان و پرهیز از افترا قرار داده است. ( 651 )

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام نیز با تأکید فراوان مردم را از این گناه بزرگ برحذر داشته، برخی از عواقب شوم و پی آمدهای ناگوار آن را یادآور شده اند.

ابن ابی یعفور از امام صادق عليه‌السلام نقل می کند که حضرتش فرمودند:

«مَنْ بَهَت مُؤْمِناً أَوْ مُؤْمِنَةً بِما لَیسَ فِیهِ بَعَثَهُ اللَّهُ فِی طِینَةِ خَبالٍ حَتی یخْرُجَ مِمَّا قالَ. »

«هر کس مرد یا زن با ایمانی را به آنچه در او نیست بهتان بزند، خداوند (روز قیامت) او را در «طینت خبال» برانگیزد تا از عهده آنچه گفته است برآید.»

وی گوید: پرسیدم: «طینت خبال» چیست؟ فرمودند:

«چرک و خونی است که (در دوزخ) از زنان بدکاره خارج می شود. » ( 652 )

مردی به حضور امیر مؤمنان عليه‌السلام شرفیاب شد و عرض کرد: من هفتصد فرسنگ راه آمده ام تا در باره هفت کلمه سؤال کنم! آن بزرگوار فرمودند: هرچه خواهی سؤال کن.

عرض کرد: چه چیز از آسمان بزرگ تر است؟ کدام چیز از زمین پهناورتر می باشد؟ چیست که از یتیم ضعیف تر است؟ سوزنده تر از آتش چیست؟ آنچه که از زمهریر خنک تر می باشد کدام است؟ چه چیز از دریا بی نیازتر است؟ و کدام چیز از سنگ سخت تر است؟

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرمودند:

«بهتان به کسی که دامنش از آن مبرّا است، از آسمان بزرگ تر است؛ حقّ از زمین وسیع تر می باشد؛ سخن چین و کسی که نزد صاحب قدرتی سعایت کند، از یتیم ضعیف تر است؛ حرص سوزنده تر از آتش می باشد؛ حاجت بردن نزد بخیل از زمهریر خنک تر است؛ بدن قانع از دریا بی نیازتر و دل کافر از سنگ سخت تر است. » ( 653 )

امام صادق عليه‌السلام نیز به نقل از یک حکیم، بزرگی بهتان را چنین نقل می فرمایند:

«بهتان به کسی که دامن او از آن مبرّاست، از کوه های بزرگ و استوار سنگین تر است. » ( 654 )

و امام رضا عليه‌السلام به نقل از پدران بزرگوار خود از رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله پی آمد ناگوار بهتان در روز قیامت را چنین بازگو فرموده اند:

«هر کس مرد یا زن مؤمنی را بهتان زند، یا در باره او چیزی بگوید که در او نباشد، خداوند در روز قیامت آن را بر تلّی از آتش قرار دهد تا از عهده آنچه گفته است بیرون آید. » ( 655 )

و امام صادق عليه‌السلام در باره ناسازگار بودن بهتان با روح ایمان می فرمایند:

«إِذَا اتهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخاهُ انْماثَ الْإِیمانُ مِنْ قَلْبِهِ کَما ینْماثُ الْمِلْحُ فِی الْماءِ. » ( 656 )

«هنگامی که مؤمن برادر ایمانی خود را متهم می سازد، ایمان در دلش - همانند حل شدن نمک در آب - ذوب می گردد. »

از سوی دیگر، رواج دادن این کار ناجوانمردانه در محیط زندگی، ارکان عدالت و پایه های نظام اجتماعی را متزلزل ساخته، حق و باطل را مشتبه، بی گناهان را گرفتار، مجرمان و تبهکاران را تبرئه، و اعتماد عمومی را نابود می سازد.

بسا با یک تهمت یا یک بهتان، انسان بی گناهی مطرود مسلمانان گشته، به حبس، ارتداد و اعدام محکوم گردد! سرنوشت خانواده ای برای همیشه به تیرگی و تباهی کشانده شود؛ الفت و محبت بین دوستان از بین رفته، نفرت و دشمنی جایگزین آن گردد؛ روابط گرم زن و شوهری را تیره و تار، بلکه آنان را از یکدیگر جدا سازد، و بسا کلمه یا جمله کوتاهی که تأثیر شوم و مفاسد زیان بار آن ترمیم پذیر نبوده، جراحات حاصل از آن که از جراحات خنجر و نیزه تیز سخت تر است با هیچ گفته یا عملی التیام نپذیرد.

توجه و عنایت به همین پی آمدهای شوم و ناگوار است که پیشوایان معصوم عليهم‌السلام دوستان و پیروان خود را به شدّت از ارتکاب گناه بزرگ بهتان و نزدیک شدن به آن پرهیز داده، سفارش نموده اند که حتی خود را در مظانّ و معرض متهم شدن قرار ندهند.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ کانَ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَلا یقِفَنَّ مَوَاقِفَ التهَمَةِ. » ( 657 )

«هر کس به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، هرگز خود را در جایگاه و موارد تهمت قرار ندهد. »

حضرتش در مسجد معتکف بودند، صفیه همسر آن بزرگوار به زیارتشان شرفیاب شد. هنگام بازگشت، اندکی او را همراهی کرده، با او مشغول گفتگو بودند؛ مردی از انصار از کنار آنان عبور کرد، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله او را آواز داده، فرمودند: این بانو همسرم صفیه است! انصاری عرض کرد: یا رسول اللَّه! آیا به شما جز گمان خیر می بریم؟ آن حضرت فرمودند:

«شیطان بسان خون در رگ های انسان جریان دارد، ترسیدم بر تو شبهه ای داخل گردد. » ( 658 )

انگیزه های درونی بهتان

برخی از عوامل برانگیزنده درونی که آدمی را به این گناه بسیار بزرگ می کشاند عبارت است از:

بدگمانی نسبت به افراد خصوصاً معاشران و نزدیکان.

سطحی نگری و شتاب زدگی در قضاوت.

دشمنی و غرض ورزی.

چه بسیار است کینه توزی هایی که زمینه ساز تهمت به افراد بی گناه می گردد.

جهل و نادانی به موضوعات و تفسیر جریانات روز مره به رأی و نظر ناآگاهانه خود.

عقده حقارت.

کسانی که به جهت نگاه نادرست به قابلیت های خود، خویشتن را کمتر از ارزش واقعی خود احساس می کنند، می کوشند تا با بهتان و تهمت به دیگران، عیوب خویش را بپوشانند و از احساس ذلّتی که در باطن خود دارند تا جایی که ممکن است بکاهند.

5 - ناشایسته گویی

زبان نماینده دل، سخن گوی خرد، بیانگر شخصیت، سرمایه ای بزرگ و موهبتی عظیم است که آفریدگار حکیم از سر لطف و نظر مرحمت به آدمی کرامت فرموده و از این طریق او را به خلعت ذکر مبارک خویش مفتخر و به زینت نطق و بیان حقّ مزین نموده است.

نعمت بی بدیل یاد و ذکر خود را که از بزرگ ترین فیوضات اوست به برکت زبان بر انسان ارزانی داشته، و پاداش های بی نظیر معنوی و اخروی خویش را به یمن بهره مندی صحیح از این مخلوقِ به ظاهر ناچیز و بسیار شگفت انگیز نثار او ساخته است.