فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 20548
دانلود: 2250

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20548 / دانلود: 2250
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

و به اعتبار همین جایگاه رفیع است که راست گویی در زمره مهم ترین معیارهای ارزیابی و راه کاری برای شناخت و سنجش افراد نیک سیرت از نکوهیده باطن معرفی گردیده است.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در پاسخ به این سؤال که مؤمن به چه چیز شناخته می شود فرموده اند:

«بِوَقارِهِ وَ لِینِهِ وَ صِدْقِ حَدِیثِهِ. » ( 281 )

«به وقار، نرمی و راست گوئیش. »

و امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«فریب روزه و نماز مردم را نخورید! چه بسا شخصی به نماز و روزه عادت می کند به طوری که ترک آن سبب وحشت او می شود. ولی آنان را با راست گویی و ادای امانت بیازمایید. » ( 282 )

راست گویی و امانت داری وسیله ارتباط با اولیای دین است.

ابی کهس گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض کردم: عبداللَّه بن یعفور (یار برگزیده و بی بدیل آن بزرگوار) به شما سلام می رساند. آن حضرت پاسخ سلام را داده و فرمودند:

«هنگامی که نزد او رفتی سلامش برسان و به او بگو: جعفر بن محمد به تو پیام می دهد که به آنچه حضرت علی عليه‌السلام را نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به آن منزلت شامخ رسانید بنگر و ملازم آن باش،

«فَإِنَّ عَلِیاً عليه‌السلام إِنَّما بَلَغَ ما بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَداءِ الْأَمانَةِ».

به راستی حضرت علی عليه‌السلام به سبب راست گویی و امانت داری نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به آن مقام رسید. » ( 283 )

زید بن علی از پدران بزرگوار خود از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کند که حضرتش فرمودند:

«إِنَّ أَقْرَبَکُمْ مِنِّی غَداً وَ أَوْجَبَکُمْ عَلَی شَفاعَةً، أَصْدَقُکُمْ لِلْحَدِیثِ وَ آداکُمْ لِلْأَمانَةِ وَ أَحْسَنُکُمْ خُلْقاً وَ أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاسِ. » ( 284 )

«نزدیک ترین شما به من در روز قیامت و سزاوارترین شما به شفاعت من کسی است که در گفتار از همه شما راست گوتر، در امانت از همه ادا کننده تر، در اخلاق از همه خوش خلق تر و به مردم از همه نزدیک تر باشد. »

حضرت علی عليه‌السلام نیز در مقام بیان ارزش راست گویی و برخی دیگر از خلق های کریمانه فرموده اند:

«اَرْبَعٌ مَنْ أُعْطِیهُنَّ فَقَدْ أُعْطِی خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ: صِدْقُ حَدِیثٍ وَ أَداءُ أَمانَةٍ وَ عِفَّةُ بَطْنٍ وَ حُسْنُ خُلْقٍ. » ( 285 )

«چهار چیز است که به هر کس داده شده، خیر دنیا و آخرت به او ارزانی شده است: راست گویی، ادای امانت، پاکداری شکم و خوش خلقی. »

در این میان، صداقت و راست گویی دارای امتیاز ویژه و از چنان جایگاهی برخوردار است که آن حضرت می فرمایند:

«إِذا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً أَلْهَمَهُ الصِّدقَ. » ( 286 )

«هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد، راستی و صداقت را به او الهام فرماید. »

متأسفانه امروزه جوامع بشری از این عطای ارزشمند آسمانی و محک و میزان انسانی به شدّت فاصله گرفته، پایه زندگی، کار و کسب، روابط اجتماعی و بسیاری از امور زندگانی را بر اساس نیرنگ و دروغ پی ریزی کرده اند. راستی و درستی از میان آنان رخت بربسته، بلکه آن را مانع پیشرفت خود به حساب می آورند. در موارد اندک و بسیار نادر نیز که در آغاز کارها بنایشان راستی و صداقت است، استقامت نکرده، خواسته و نخواسته به تدریج از این راه مستقیم فاصله می گیرند.

بر دست اندرکاران امور تربیتی، مربیان، پدران و مادران است که برای احیای کریمه صداقت و پرورش فطرت راست گویی در انسان ها خصوصاً در کودکان، نوجوانان و جوانان از هیچ کوششی دریغ نکرده، با یک نهضت فراگیر تربیتی، شرایط خانه، مدرسه و به طور کلّی اجتماع را آن چنان متحوّل سازند که همه شهروندان جامعه از کوچک و بزرگ به صداقت و راست گویی روی آورده، و به عنوان اصیل ترین خصلت ستوده انسانی، نه تنها در گفتار، بلکه در کردار و عمل نیز که بخش مهمی از موارد ضروری پای بندی به صداقت است ( 287 ) عادت کنند.

ناگفته نماند: از نظر اسلام بلکه به حکم عقل نیز در مواردی که راست گویی، پی آمدهای ناگواری - مانند وارد شدن صدمات جانی بر فرد بی گناه، به مخاطره افتادن آبروی مؤمن و مفاسد بزرگ دیگری از این قبیل به همراه - داشته باشد، نه تنها واجب نیست بلکه جایز نیز نمی باشد.

7 - امانت داری

امانت داری نشانه بارز ایمان و نوعی رابطه اعتماد آمیز بین انسان و غیر اوست که اساس نظام اجتماعی بر آن استوار، و استحکام روابط شهروندان به طور مستقیم به آن وابسته است.

امانت داری به مثابه صداقت و راستی در عمل است، همچنان که راست گویی نوعی امانت داری در گفتار به حساب می آید. به همین جهت در بسیاری از روایات، از امانت داری در کنار راست گویی سخن به میان آمده است.

امانت داری صرفاً به مورد اموال و سرمایه های مادی اختصاص نمی یابد، بلکه بنابر آنچه از قرآن و روایات استفاده می شود، امانت معنای وسیعی دارد که سرمایه های عظیم معنوی، دین و آیین حق، ایمان، فرمایشات پیامبران و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام ، موقعیت های ارزشمند اجتماعی، و حتی گفتگوهایی که در جلسات خصوصی ردّ و بدل می شود امانت هایی است که انسان به حکم شرع وظیفه دارد از آن ها به نیکی حراست کرده، در حفظ و نگهداری آن ها به شکل شایسته کوشا باشد.

در روایت وارد شده است:

«اَلْمَجالِسُ بِالْأَمانَةِ. » ( 288 )

همچنان که فرزندان نیز امانت هایی هستند که کوشش در تعلیم و تربیت آنان بخشی از وظیفه امانت داری است که به عنوان یک وظیفه شرعی و یک مسئولیت انسانی بر عهده ما نهاده شده است.

خداوند متعال یکی از ویژگی های مؤمنان را امانت داری معرفی کرده، می فرماید:

( وَالَّذِینَ هُمْ لِأَماناتهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ ) . ( 289 )

«آنان که امانت ها و پیمان خود را مراعات می کنند. »

حسن بن محبوب گوید: به امام صادق عليه‌السلام عرض کردم: آیا مؤمن ممکن است بخیل باشد؟ فرمودند: آری. پرسیدم: ترسو؟ پاسخ دادند: آری. سؤال کردم: دروغ گو؟ فرمودند: نه، خیانت کار هم نیست. آنگاه افزودند:

«یجْبُلُ الْمُؤْمِنُ عَلی کُلِ طَبِیعَةٍ إِلّاَ الْخِیانَةِ وَالْکِذْبِ. » ( 290 )

«مؤمن به هر طبیعتی شکل می گیرد مگر به خیانت کاری و دروغ گویی. »

حضرت موسی بن جعفر از پدران بزرگوار خود عليهم‌السلام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

«لا إِیمانَ لِمَنْ لا أَمانَةَ لَهُ». ( 291 )

«ایمان ندارد کسی که امانت دار نیست. »

پای بندی به عهد و پیمان و باز گرداندن امانت به صاحبان آن از پایه های حیاتی پیوندهای اجتماعی است و کم ترین کاستی و نارسایی در تحقّق این مهم، جوامع انسانی را دستخوش بی نظمی و در آستانه آشوب و هرج و مرج قرار می دهد. از اینرو امانت داری در دایره روابط دینی خلاصه نمی گردد و خیانت در امانت حتی نسبت به کسانی که اعتقاد مذهبی ندارند جایز نمی باشد.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«ثَلاثٌ لَمْ یجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةٌ. أَداءُ الْأَمانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَالْفاجِرِ وَ بِرُّ الْوالِدَینِ بَرَّینِ کانا أَوْ فاجِرَینِ. » ( 292 )

«سه چیز است که خدای بزرگ به هیچ کس اجازه تخلّف از آن ها را نداده است: باز گرداندن امانت به صاحب آن، چه نیکوکار و چه بدکار، پای بندی به عهد و وفای به پیمان نسبت به نیکو رفتار و بدکردار، و نیکی به پدر و مادر، خواه درستکار باشند یا فاسق و بد رفتار. »

ابو حمزه ثمالی گوید: امام سجّاد عليه‌السلام به شیعیان خود می فرمودند:

«بر شما باد به ادای امانت؛ سوگند به آنکه حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله را به پیامبری مبعوث فرمود، اگر کشنده پدرم شمشیری را که با آن وی را به شهادت رسانده نزد من امانت گذارد، به او باز می گردانم. » ( 293 )

حضرت صادق عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«امانت را به صاحبش باز گردانید چه نیکوکار و چه بدکار باشد. اگر کشنده حضرت علی عليه‌السلام مرا بر امانتی امین بداند، آن را به وی باز گردانم. » ( 294 )

عبد الرحمان سیابه گوید:

هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستانش نزد من آمده، مرا تسلیت داد و گفت: آیا پدرت چیزی به ارث گذاشته است؟ گفتم: نه، وی کیسه ای را که هزار درهم در آن بود به من داد و گفت: از درآمد آن امرار معاش کن.

من خوشحال شده، نزد مادرم رفتم و او را از این جریان مطلع ساختم. سپس توسط یکی از دوستان پدرم با آن پول لباس های سابری خریده و در مغازه ای مشغول کسب و کار شدم و خداوند از این طریق ثروت فراوانی روزی من گردانید.

همان سال تصمیم سفر حج گرفته، نزد مادرم رفتم و او را از این تصمیم با خبر کردم. وی گفت: نخست پول آن مرد را به او باز می گردانی، سپس عازم سفر حج می شوی. من پذیرفتم و پول دوست پدرم را باز گردانده، عازم مکه شدم. پس از اعمال حج به مدینه آمده، و با عده ای از حُجّاج به حضور امام صادق عليه‌السلام شرفیاب شدم. پس از معرفی خود، آن جناب را از فوت پدرم با خبر ساختم. آن حضرت متأثر شده و برایش طلب رحمت و آمرزش کردند.

سپس پرسیدند: آیا پدرت چیزی برای تو به ارث گذاشته است؟ من جریان خود را برای آن بزرگوار تعریف کردم. هنوز سخنم به پایان نرسیده بود که فرمودند: هزار درهم را چه کردی؟ عرض کردم: به صاحبش برگرداندم.

فرمودند: آیا به تو نصیحت و سفارشی بکنم؟ عرض کردم: آری. فرمودند:

«بر تو باد به راست گویی و ادای امانت تا در اموال مردم شریک شوی. » ( 295 )

صرف نظر از حُسن امانت داری و آثار و پی آمدهای سودمند آن، خیانت در امانت از منفورترین اعمال و از زشت ترین گناهان محسوب می شود، به طوری که اولیای اسلام آن را یکی از نشانه های منافق بر شمرده اند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«عَلامَةُ الْمُنافِقِ ثَلاثٌ: إِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ إِذا وَعَدَ أَخْلَفَ وَ إِذَا ائْتمِنَ خانَ. » ( 296 )

«نشانه منافق سه چیز است: هنگام سخن گفتن دروغ می گوید، آنگاه که وعده دهد تخلّف می کند و هرگاه امانتی نزدش بگذارند خیانت می نماید. »

8 - عهد و پیمان

اشاره

پای بندی به عهد و پیمان از اساسی ترین پایه های زندگی اجتماعی، زیر بنای همه پیوندهای حیاتی بشری، پشتوانه عظیم همدلی، همیاری و همبستگی، و رکن مهم بسیاری از فعالیت های دسته جمعی است.

روابط اجتماعی، ارتباطات فرهنگی، معاملات اقتصادی، معادلات سیاسی و قراردادهای لشکری و کشوری همه بر اعتماد متقابل استوار گشته و با پایداری بر حفظ و حراست از تعهدات استحکام می یابد.

هنگامی که پیمان ها پی در پی شکسته شود، کم ترین اثری از اعتماد عمومی - که از سرمایه های مهم جوامع انسانی است - باقی نمانده، و نه تنها هیچ گونه همکاری و کار مشترک جمعی ممکن نمی گردد، بلکه جامعه دچار بلای نکبت بار بدبینی، بی اعتمادی و هرج و مرج شده و ارکان نظام اجتماع فرو می ریزد.

در قرآن و سایر منابع اسلامی، این فریضه حیاتی با عنایتی ویژه مورد تأکید قرار گرفته، و از پیمان شکنی - که از گناهان بزرگ شمرده می شود - به شدّت پرهیز داده شده است.

خداوند می فرماید:

( وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلاً ) . ( 297 )

«به پیمان خود وفا کنید، که از پیمان و عهد پرسش خواهد شد. »

روشن است که این پیمان، به تعهدات شخصی و خصوصی خلاصه نمی شود، بلکه هر قراردادی اعم از پیمان های خصوصی و بین المللی که میان افراد، گروه ها، ملت ها و حکومت ها بسته می شود نیز مشمول آن می باشد.

قرآن پیمان شکنان را از چار پایان بدتر معرفی کرده، می فرماید:

( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لایؤْمِنُونَ ا الَّذِینَ عاهَدْت مِنْهُمْ ثُمَّ ینْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِ مَرَّةٍ وَ هُمْ لایتقُونَ ) ( 298 )

«به راستی بدترین جنبندگان نزد خداوند کسانی هستند که کفر ورزیده و ایمان نمی آورند همان ها که از ایشان پیمان گرفتی ولی هر بار پیمان خود را می شکنند و تقوا پیشه نمی کنند. »

در مقابل، پای بندی به عهد را از نشانه های مؤمنان دانسته، می فرماید:

( وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ ) . ( 299 )

«آن ها که امانت ها و پیمان خود را پاس می دارند. »

امام باقر عليه‌السلام به نقل از پدر بزرگوار خود می فرمایند:

«اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمُلَ إِسْلامُهُ وَ مُحِصَت عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِی رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفی لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ بِما یجْعَلُ عَلی نَفْسِهِ لِلنَّاسِ، وَ صَدَّقَ لِسانَهُ مَعَ النَّاسِ، وَ اسْتحْیی مِنْ کُلِ قَبِیحٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ، وَحَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ أَهْلِهِ. » ( 300 )

«چهار خصلت است که هر کس از آن برخوردار باشد، اسلامش کامل، گناهانش پاک و پروردگار متعال را در حالی که از او خشنود است ملاقات می نماید: هر که برای خدا به آنچه با مردم پیمان بسته وفا کند، زبانش را با مردم به راستی وا دارد، نزد خدا و مردم از هر کار زشتی شرم نماید و با خانواده اش خوش خلق باشد. »

امام سجّاد عليه‌السلام زمانی به سبب مضیقه مالی نزد غلام آزاد شده خود آمده، از وی درخواست ده هزار درهم قرض کردند تا هرگاه که برای ایشان گشایشی حاصل شود به او باز پس دهند، و چون از آن حضرت وثیقه ای مطالبه کرد، آن بزرگوار نخی از ردای مبارک خود کشیده، به او دادند و فرمودند: این وثیقه من است. غلام بر خلاف میل خود با توجه به شخصیت آن جناب، وثیقه را پذیرفت و آن را در ظرف کوچکی قرار داد.

پس از آنکه خداوند برای امام سجاد عليه‌السلام گشایشی فراهم آورد، ده هزار درهم را نزد وی آورده و فرمودند: پولت حاضر است، وثیقه مرا بیاور. غلام عرض کرد: آن را گم کرده ام.

فرمودند: در این صورت طلب خود را مطالبه مکن، زیرا تعهّد شخصی مانند من نادیده گرفته نمی شود!

سرانجام غلام وثیقه را پیدا کرده، به آن حضرت تسلیم نمود. امام عليه‌السلام نیز نخ را گرفته، به دور انداختند و پول را پرداخت کردند. ( 301 )

و در واقع عملاً به او نشان دادند که حتی پاره نخی بی ارزش نیز هنگامی که به عنوان وثیقه نزد کسی قرار می گیرد، تا زمانی که مشمول اعتبار تعهّد و پیمان است، از ارزشی ویژه برخوردار بوده و نباید آن را ناچیز شمرد.

در زمان حَجّاج ملعون جمعی را به اتهام این که از خوارج اند دستگیر کردند. حَجّاج مجازات هر یک را تعیین کرد، هنگامی که نوبت به آخرین فرد رسید، به علّت فرا رسیدن وقت نماز، وی را به عنبسه سپرد و گفت: امشب او را نزد خود نگاه دار و فردا به حضور من بیاور.

در راه متهم به عنبسه گفت: به خدا سوگند که من از گروه خوارج نیستم و به جنگ با کسی اقدام ننموده ام، و چون بدون جرم و گناه گرفتار شده ام، اطمینان دارم رحمت و فضل الهی شامل حالم خواهد شد. و هرگز بدون گناه مجازات نمی شوم. اینک تمنّا دارم که احسان کنی و اجازه دهی تا امشب نزد زن و فرزندانم رفته، آنان را وداع کنم و پس از ادای حقوق مردم و انجام وصیت های خود، فردا نزد تو بیایم!

عنبسه گوید: نخست از این تقاضا خنده ام گرفت و به او پاسخ ندادم. امّا پس از آنکه بار دوم خواسته خود را مطرح ساخت، در دلم تأثیر کرد و با خود گفتم: خوب است به خداوند اعتماد کرده، خواهش او را بپذیرم. لذا به او گفتم: باید عهد کنی که فردا صبح باز آیی!

آن مرد گفت: پیمان بستم و بر این عهد خدا را گواه می گیرم. من نیز او را رها ساختم. امّا هنگامی که از من دور شد، از کار خویش سخت پشیمان و مضطرب شدم و با خود گفتم: بی جهت خود را در معرض خشم حَجّاج قرار دادم. با نگرانی به منزل رفته، قضیه را با اهل خانه مطرح ساختم، آنان نیز مرا ملامت کردند و آن شب از ناراحتی تا صبح نخوابیدم.

امّا آن مرد طبق تعهّد خود در اوّل صبح بازگشت و مرا به تعجّب انداخت. پرسیدم: چرا بازگشتی؟ گفت: کسی که به سعادت معرفت خدا نائل گشته و پروردگار خود را به قدرت و کمال بشناسد، هنگامی که عهد کند و خداوند را بر آن گواه گیرد، به آن وفا می کند.

وقتی نزد حَجّاج رفتند، عنبسه قضیه را با وی در میان گذاشت. حَجّاج نیز از ایمان و پای بندی آن مرد تعّجب کرده و به عنبسه گفت: میل داری او را به تو ببخشم؟ پاسخ دادم: اگر چنین کنی بر من منّت بسیار داری. حَجّاج وی را به عنبسه بخشید. عنبسه نیز او را به خارج دار الإماره آورد و با کمال مهربانی گفت: تو آزاد هستی!

مرد با ایمان بدون آنکه از او سپاسگزاری کند به راه افتاد! عنبسه نیز از این بی اعتنایی رنجیده خاطر شد. امّا روز بعد نزد عنبسه آمد و با قدردانی فراوان گفت: نجات دهنده من خداوند بود، لیکن تو واسطه آن کار شدی. اگر دیروز از تو قدرشناسی می کردم، تو را شریک نعمت خدا قرار داده بودم، به همین جهت لازم دیدم نخست سپاس خدای را به جای آورم، سپس از تو قدردانی کنم. دیروز و دیشب خداوند را سپاسگزاری کرده، آنچه وظیفه بندگی بود انجام دادم و امروز برای حق شناسی نزد تو آمده ام. ( 302 )

این خصلت نیک و خلق پسندیده تا آنجا مورد توجه و اهتمام شارع مقدس است که حتی پای بندی به عهد و پیمانی که از سوی مسلمانان با کفّار بسته می شود مورد تأکید قرار گرفته است. به همین جهت چنانچه مثلاً در عرصه جنگ توسط یکی از سربازان عادی به فرد یا گروهی از لشکریان دشمن امان داده شود، رعایت آن از سوی سایر مسلمانان لازم بوده و نباید به دلیل کفر و دشمنی مورد نقض و بی اعتنایی قرار گیرد.

در تاریخ اسلام نوشته اند:

فضیل بن زید با سربازان خود قلعه «سهریاج» را محاصره کرده، بر آن بودند تا یک روزه آن قلعه را به تصرّف خود درآورند. هنگامی که سربازان مسلمان برای استراحت به لشکرگاه خود می رفتند، یکی از آنان که غلام بود از بقیه عقب افتاد.

دشمنان از این فرصت استفاده کرده و از وی درخواست امان کردند. غلام ضمن پذیرش درخواست آنان، امان نامه ای نوشته، به آن ها تسلیم نمود. هنگامی که سپاهیان اسلام آماده نبرد شدند، سربازان دشمن درب قلعه را گشودند و بدون واهمه از آنجا بیرون آمده، امان نامه را به لشکریان مسلمان ارائه کردند.

(پذیرش امان یک سرباز از سوی ارتش اسلام امری رایج بود، لیکن نظر به اینکه این امان نامه توسط غلامی مملوک به امضا رسیده بود، آنان مردّد شدند) ناگزیر برای روشن شدن تکلیف موضوع را به مقامات بالا گزارش دادند. آنان در پاسخ نوشتند: مملوک مسلمان نیز از مسلمانان، و تعهّدات وی مانند سایر مسلمانان نافذ است. ( 303 )

بلی، همین پای بندی به عهد و پیمان مسلمانان صدر اسلام بود که زمینه را برای گرایش گروه های زیادی از مخالفان هموار ساخته، آنان را به پذیرش این آیین آسمانی شرفیاب نمود. ( 304 )

اصولاً هر انسانی در پرتو ضمیر هشیار و فطرت بیدار خود، خویشتن را موظف می داند نسبت به پیمانی که با دیگران بسته، وفادار باشد و چنانچه در این زمینه تخلّفی از او سر زند، خود را مقصّر قلمداد کرده و از این کار در باطن خویش احساس شرمساری می کند. در مقابل، از کسی هم که با او عهد و پیمانی بسته، طبیعتاً انتظار دارد به پیمانش پای بند بوده، نسبت به آن کوتاهی و تقصیر روا ندارد.

این رابطه متقابل از یک سو، و قباحت فراوان و زشتی بی اندازه پیمان شکنی از سوی دیگر باعث شده است که بر خلاف برخی دیگر از کارهای خلاف، معمولاً افراد پیمان شکن برای کار خود هر چند واهی و بی پایه عذر می تراشند و کمتر کسی حاضر است مسئولیت این امر بسیار قبیح را - که ریشه در سستی اعتقاد دینی داشته و سبب هلاکت آدمی می گردد - به طور صریح بر عهده بگیرد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا دِینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ». ( 305 )

«کسی که به پیمان خود پای بند نیست دین ندارد»

از حضرت سلمان عليه‌السلام نیز روایت شده که فرمود:

«تهْلَکُ هذِهِ الْأُمَّةُ بِنَقْضِ مَواثِیقِها. » ( 306 )

«هلاکت این امت در گرو پیمان شکنی آنان خواهد بود. »

وفا به وعده

عهد و پیمان دارای مصادیق گوناگون و شعبه های متفاوتی است. قراری که بر سر انجام کاری گذارده می شود، مسئولیتی که برای به پایان رساندن پروژه ای پذیرفته می شود، تعهدی که در امر داد و ستد و معامله ای مورد قبول طرفین واقع می گردد، توافقی که بر ازدواج و پیوند زندگی بین زوج و زوجه ای صورت می گیرد و... هر یک مصداقی از مصادیق مختلف عهد و پیمان است که وفا و پای بندی به آن ها از خلق های بسیار پسندیده و نیک، و تخلّف از آن ها از زشت ترین صفات رذیله و ملکات ناستوده به حساب می آید.

در این میان، قول و قرارهای روزانه و وعده های روزمره که در زمره پر تعدادترین و شایع ترین مصادیق عهد و پیمان است، به دلیل کثرت موارد و همگانی بودن ابتلا به آن از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد، به گونه ای که پای بندی به آن عامل بسیار مهمی برای حصول صمیمیت، اعتماد، هماهنگی و برادری بین شهروندان جامعه بوده، و نادیده گرفتن آن - که عبارت از تناقض بین گفتار و کردار، و مبین دو گانه بودن شخصیت مرتکبین آن است - سبب افشاندن بذر نفاق، بی اعتمادی، اختلاف و سلب اطمینان از یکدیگر که از بدترین بلاهای جامعه است می گردد.

کسی که وعده می دهد و به آن وفا نمی کند، به دلیل برخورداری از شعبه ای از نفاق در خود، عملاً گفتار خود را زیر پا گذارده، آن را ناگفته می انگارد، و همین تناقض آشکار بین گفتار و کردار، گواهی روشن بر وجود نفاق در وی می باشد.

قرآن از این کار زشت با تندی یاد کرده، آنجا که می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تقُولُونَ ما لا تفْعَلُونَ ا کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تقُولُوا ما لا تفْعَلُونَ ) . ( 307 )

«ای مؤمنان! چرا سخنی می گویید که آن را عمل نمی کنید خدا سخت به خشم می آید که سخنی را بگویید که عمل نمی کنید. »

در این آیه هرگونه گفتار بی عمل مورد نکوهش قرار گرفته است. در روایات معصومین عليهم‌السلام خلف وعده نیز از مصادیق روشن آن بر شمرده شده است.

امیر مؤمنان عليه‌السلام به مالک اشتر می فرمایند:

«إِیاکَ... أَنْ تعِدَهُمْ فَتتبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ... وَ الْخُلْفُ یوجِبُ الْمَقْت عِنْدَ اللَّهِ وَالنَّاسِ، قالَ اللَّهُ تعالی «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تقُولُوا ما لا تفْعَلُونَ». ( 308 )

«بپرهیز از اینکه به مردم وعده بدهی و تخلّف کنی، زیرا خلف وعده موجب خشم شدید خدا و مردم خواهد شد. خداوند متعال می فرماید: خدا سخت به خشم می آید که سخنی را بگویید که عمل نمی کنید. »

امام صادق عليه‌السلام اهمیت پای بندی به وعده را چنین بازگو کرده اند:

«وعده مؤمن به برادرش نوعی نذر است که کفّاره ندارد. ( 309 ) کسی که خلف وعده می کند با خدا مخالفت کرده و خویشتن را در معرض خشم او قرار داده است.

سپس آن حضرت دو آیه مذکور را قرائت فرمودند. » ( 310 )

قرآن کریم هنگام ذکر «اسماعیل صادق الوعد» با یادآوری یکی از صفات برجسته وی، در واقع اهتمام شرع مقدس را نسبت به این خصلت عالی و اهمیت فوق العاده آن گوشزد کرده و می فرماید:

( وَاذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیاً. ) ( 311 )

«در کتاب (شریف و آسمانی خود) از اسماعیل یاد کن که او در وعده هایش صادق و رسول و پیامبر (ی بزرگ) بود. »

امام صادق عليه‌السلام در این باره فرموده اند:

«سبب آنکه اسماعیل «صادق الوعد» نامیده شده، این بود که وی با مردی در مکانی وعده گذاشت و تا یک سال در آنجا انتظار او را می کشید! از این رو خدای بزرگ او را «صادق الوعد» نام نهاد. »

سپس می فرمایند:

«هنگامی که آن مرد پس از یک سال آمد، اسماعیل به او فرمود: من همواره در انتظار تو بودم. » ( 312 )

عبد اللَّه بن سنان گوید: از امام صادق عليه‌السلام شنیدم که می فرمودند:

«رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله با مردی وعده گذاشتند که در مکان معینی نزد سنگی بمانند تا او بیاید. آن حضرت در همان نقطه توقف کردند. آفتاب سوزان بدن مبارک حضرتش را آزرد. اصحاب عرض کردند: به سایه بیایید. فرمودند:

در این نقطه وعده گذاشته ام. و اگر نیاید حشر از همین مکان خواهد بود! » ( 313 ) (یعنی تا روز رستاخیز در اینجا می مانم!)

انسان نوعاً با خوش بینی و اعتمادی که به افراد دارد هنگامی که وعده ای به او داده می شود، طبعاً به پای بندی و وفای طرف وعده امیدوار است و برنامه های خود را در زمینه های مختلف، از جمله رفع مشکلات به گونه ای تنظیم می کند که با قول و قراری که با دیگران گذارده، منافاتی نداشته باشد و بتواند از مساعدت آنان بهره مند شود. و در این راستا برای این وعده در چارچوب برنامه های زندگی خود حساب باز می کند. لذا بسا فرصت های مناسبی را در جهت کارگشائی مشکل خویش از دست داده، گاهی ضررهای جبران ناپذیری نیز به او وارد خواهد شد.

بر این اساس، چنانچه طرف مقابل بدون برنامه و به طور حساب نشده وعده داده باشد، و بعداً با جملاتی از قبیل: «فراموش کردم»، «نتوانستم»، «گرفتاری پیش آمد» و... بخواهد سهل انگاری خود را توجیه نماید، نه تنها این کار توجیه پذیر نیست، بلکه چنین افرادی از یک سو خود را برای همیشه از اعتبار ساقط می کنند، از سوی دیگر ضمن آنکه ضرر و زیان فراوانی بر دیگران وارد می سازند و باعث درد سر و گرفتاری بندگان خدا می شوند، وِزر و وبال حقّ الناس و آزار و اذیت دیگران نیز در آخرت دامن گیر آنان خواهد بود.

با توجه به همین پی آمدهای کمر شکن است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«مَنْ کانَ یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ فَلْیفِ إذا وَعَدَ» ( 314 )

«هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد باید به وعده خود وفادار باشد. »

همچنان که پیشتر نیز اشاره شد، پای بند نبودن به وعده، حکایت از وجود شعبه ای از نفاق در وجود آدمی دارد، به همین جهت آن را از نشانه های منافق برشمرده اند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کانَ مُنافِقاً وَ إِنْ صامَ وَ صَلّی وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ: مَنْ إذَا ائْتمِنَ خانَ و إذا حَدَّثَ کَذِبَ وَ إذا وَعَدَ أَخْلَفَ. » ( 315 )

«هرکس سه خصلت در او باشد منافق است، هرچند روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بپندارد، کسی که امین مردم قرار گیرد و خیانت کند، هنگام سخن گفتن دروغ بگوید، و هرگاه وعده دهد تخلّف نماید. »

این نشانه خطرناک از یک سو، و دشواری وفاکردن به وعده و اهمیت فوق العاده آن از سوی دیگر، انسان را از کثرت وعده دادن که در واقع نوعی بیماری است بر حذر می دارد. در عین حال در مواردی که از وعده دادن گریزی نیست، وفاداری به آن، راه کاری مناسب برای مداوای این بیماری و مصونیت از پی آمدهای شوم آن خواهد بود.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْوَعْدُ مَرَضٌ وَ الْبُرْءُ اِنْجازُهُ. » ( 316 )

«وعده دادن، (نوعی) بیماری است و مداوای آن وفا کردن به آن است. »

برخی از فقیهان عظام، خلف وعده و نقض عهد را - خصوصاً هنگامی که از آغاز، تصمیم بر انجام ندادن آن وعده در میان باشد - از اقسام دروغ برشمرده اند.

از این رو می توان آیات و روایاتی که در مذمّت و حرمت و عقوبت دروغ وارد شده است را نیز شامل نقض عهد و خلف وعده دانست. ( 317 )

تأثیر رفتار و گفتار انسان بر اطرافیان خصوصاً بر روح و روان کودکان - که دائماً از حرکات و سکنات محیط و معاشران خود تصویر برداری می کنند و دیدنی ها و شنیدنی های روزمره، بنای زندگی آینده آن ها را پایه گذاری می نماید - مربیان، پدران، مادران و دست اندرکاران امور تربیتی را بر آن می دارد تا با مراقبت دقیق از رفتار و گفتار خود از دروغ گویی، فریب کاری، خلف وعده و هر کار خلاف دیگر به شدت بپرهیزند و برای حسن تربیت فرزندان و کودکان که مورد سفارش فراوان قرار گرفته، از هیچ کوششی دریغ نورزند و از مفاسد تربیت نادرست و پی آمدهای خطرناک آن که گرایش به صفات ناپسند از بدترین آثار آن محسوب می شود آنان را حراست نمایند.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«کودکان را دوست بدارید و با آنان مهربان باشید، هنگامی که به آن ها وعده ای دادید به آن وفا کنید. زیرا کودکان به پندار خود شما را رازق خود می دانند.» ( 318 )

9 - قناعت

از جمله صفات نیکو و مکارم پسندیده که به گفته عالمان اخلاق منشأ بسیاری از فضائل انسانی و ارزش های معنوی است و آدمی را از دغدغه های نفسانی و وسوسه های شیطانی فراغت بال و اطمینان خاطر می بخشد، قناعت است.

قناعت حالتی است نفسانی که انسان در اثر آن به آنچه خداوند روزی کرده راضی، و به قدر حاجت و نیاز قانع و خشنود می گردد. شخص قانع به طور طبیعی از بسیاری از رذائل اخلاقی همچون حرص، طمع، حسد، دنیاطلبی و... فارغ بوده و ضمن آنکه فی الجمله از گرفتاری های دنیا آسوده خاطر است، تحصیل آخرت نیز برای او آسان و از مزایای نعمت های اخروی و پاداش های بی نظیر معنوی بهره مند خواهد بود.

پیشوایان دین و معصومین عليهم‌السلام درباره آن سفارشات مؤکّد فرموده و آثار و فواید فراوان آن را همواره گوشزد کرده اند.

ابو حمزه ثمالی گوید: امام باقر یا امام صادق عليهما‌السلام فرمودند:

«مَنْ قَنَعَ بِما رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَی النَّاسِ. » ( 319 )

«هرکس به آنچه خدا روزیش کرده قانع باشد، از بی نیازترین مردم است. »

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْقَناعَةُ مالٌ لاینْفَدُ. » ( 320 )

«قناعت ثروتی است که تمام نمی گردد. »

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اَلْقَناعَةُ کَنْزٌ لا یفْنی» ( 321 )

«قناعت گنجی تمام ناشدنی است. »

در روایت وارد شده است که:

«امیر مؤمنان عليه‌السلام روزی از جلوی مغازه قصابی عبور می کردند. قصاب عرض کرد: گوشت فربهی است، آن را بخرید. فرمودند: پولش حاضر نیست. گفت: یا امیر المؤمنین! صبر می کنم. پاسخ دادند:

من از خوردن گوشت صبر می کنم. خداوند پنج چیز را در پنج چیز قرار داده: عزّت را در طاعت و بندگی، ذلّت و خواری را در نافرمانی، حکمت را در شکم خالی، هیبت را در نماز شب، و بی نیازی را در قناعت. » ( 322 )

همچنین نقل است که روزی حضرت سلمان ابوذر را دعوت کرده، نان خشکی که داشت مرطوب ساخت و جلوی او گذاشت. ابوذر گفت: چه نیکو و خوش مزه می شد اگر با آن نمکی هم بود! جناب سلمان برخاسته، بیرون رفت و آفتابه خود را در برابر مقداری نمک گرو گذاشت و نزد او آورد. ابوذر نان و نمک را می خورد و می گفت: سپاس خدای را که به ما این قناعت را ارزنی داشت.

سلمان فرمود: اگر قناعتی در کار بود، آفتابه من به گرو نمی رفت! ( 323 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«کَفی بِالْقَناعَةِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلْقِ نَعِیماً» ( 324 )

«قناعت از هر سلطنتی بسنده است و خوش خلقی از هر نعمتی کفایت می کند. »

هم آن بزرگوار در پاسخ به سؤال پیرامون: «فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً»، ( 325 ) حیات طیب و زندگی پاکیزه را قناعت دانسته اند. ( 326 )

آری، به راستی قناعت از مصادیق روشن آیه شریفه است. چه انسان آشکارا می یابد که اگر تمام دنیا را به او دهند و روح قناعت را از وی سلب کنند، در واقع آسایش، آرامش و راحتی را از او سلب کرده اند و زندگی برای او در چنین حالی جز آزار، رنج و نگرانی نخواهد بود. در مقابل، هنگامی که از کریمه قناعت و خرسندی به آنچه خدا خواسته برخوردار باشد، در واقع همه چیز از آنِ اوست و دلیلی برای حرص زدن، طمع ورزی، هوا و هوس، و به تبع آن ذلّت و خواری وجود نداشته، همواره آسوده خاطر و در همه حال خوش و راحت بسر خواهد برد. این است خیر واقعی و این است پرتوی از حیات پاکیزه!

آن حضرت فرموده اند:

«إِذا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیراً أَلْهَمَهُ الْقَناعَةَ فَاکْتفی بِالْکَفافِ وَ اکْتسی بِالْعَفافِ. » ( 327 )

«هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد، قناعت را به او الهام می کند. از آن پس به مقدار کفاف بسازد و جامه پاکدامنی بر تن نماید. »

کَفاف

آرزوی اهل قناعت جز این نیست که از دنیا به اندازه ضرورت و نیاز به آن ها داده شود و خود از تحصیل مازاد بر آن پرهیز نمایند، و این همان است که در روایات از آن به کَفاف تعبیر شده است.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله این چنین دعا می کنند:

«بار خدایا! به محمّد و آل محمّد و دوستان آن ها پاکدامنی و روزی به مقدار کَفاف عنایت فرما. » ( 328 )

هم آن بزرگوار بر شتربانی گذر فرمودند. شخصی را برای تهیه شیر نزد وی فرستادند. او عذر آورده و گفت: آنچه در پستان شتران است صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف ها است شام آنان می باشد. حضرتش به پیشگاه خداوند عرض کردند:

«خدایا! مال و فرزند او را زیاد فرمای! »

آن گاه عبورشان بر چوپانی افتاد. از او نیز درخواست شیر کردند. چوپان گوسفندها را دوشید و هرچه داشت در ظرفی ریخت و به ضمیمه گوسفندی برای آن جناب برد و عرض کرد: آنچه نزد ما بود همین است، اگر بیشتر بخواهید فراهم سازیم. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله برای او این چنین دعا کردند:

«خدایا! او را به قدر کَفاف روزی فرما. »

یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَّه! برای شتربان دعایی کردید که همه ما آن را دوست داشتیم و برای چوپان دعائی فرمودید که ما آن را ناخوش داریم! حضرتش پاسخ دادند:

«آنچه اندک باشد و کفایت کند بهتر از زیادی است که دل را مشغول سازد. بار خدایا! به محمّد و آل محمّد به قدر کفاف ارزانی دار. » ( 329 )

10 - غنای نفس

انسان دارای نیازهای گوناگونی است. برخی از این نیازها به طور غریزی بر آورده می شود و نه خود وی و نه دیگران هیچ دخالتی در تحقّق و رفع آن ندارند. گروهی از احتیاجات او نیز توسط شخص وی مرتفع می گردد. و به طور کلی بدون اینکه نیاز به کمک دیگران داشته باشد می تواند از عهده انجام آن ها برآید. اما برطرف شدن تعداد زیادی از نیازهای او خصوصاً در زندگی مدنی و اجتماعی جز با یاری و همکاری هم نوعان وی امکان پذیر نمی باشد و به همین لحاظ است که گفته اند: «هیچ کس قادر نیست جمیع نیازهای خویش را بدون یاری و کمک دیگران بر طرف سازد».

بر این اساس، استفاده از کمک دیگران امری طبیعی، و آن چنان مورد قبول همگانی است که هیچ مرام و مسلکی آن را مردود نشمرده است. به عنوان مثال بیماری که از شدّت درد به خود می پیچد و به پزشک مراجعه می کند و از او برای التیام درد جانکاه خویش کمک می طلبد، از دیدگاه هیچ مکتب و آئینی نکوهش نمی شود.

از سوی دیگر انسان فطرتاً دارای کرامت و عزّتی است که هیچ نیازی - ولو حیاتی، کمر شکن و طاقت فرسا - نباید کرامت و عزّت انسانی او را دست خوش بزرگی، شدت و ضرورت مرتفع ساختن آن نماید.

او ناگزیر است برای رفاه، آسایش و تأمین زندگی انسانی خود با دیگران معاشرت، تعامل، همدلی و همکاری داشته باشد، به دیگران کمک کند و از یاری دیگران بهره مند شود، امّا این بدان معنا نیست که طمع و چشم داشتی ذلیلانه به دیگران داشته باشد و خویشتن را در معرض ذلّت و خواری قرار داده، برای برآورده شدن خواسته های هر چند طبیعی و ضروری خود، در مقابل این و آن کرنش نماید.

به بیان دیگر، کرامت انسانی اقتضا می کند که آدمی در عین حال که ظاهراً و حقیقتاً به کمک دیگران نیازمند است، از درون و باطناً غنای نفس خود را حفظ کرده، بی نیاز باشد. و مؤمن به راستی چنین است. نقش ایمان نیز جز این نیست که انسان مؤمن را به گونه ای فرهنگ و جهت می بخشد که در زندگی شرافتمندانه خود با مردم معاشرت می نماید، به شخصیت دیگران احترام می گذارد، با آنان به گرمی و با خوشرویی رفتار می نماید، حقوق و حدود آنان را محفوظ می دارد، امّا هرگز تن به ذلّت و خواری نمی دهد و تنها دست نیاز به سوی بی نیاز مطلق و آفریدگار جهان دراز می کند. و این یکی از آثار مهم بی نیازی درونی است که از آن به «غنای نفس» نام برده می شود و موجب قرب به پروردگار بی نیاز و سبب عزّت در نزد مردم می گردد.

حالت بی نیازی باطنی و علو همّت از ویژگی های مؤمن است که در پرتو آموزه های گران قدر اسلام، ارزش انسانی خویش را به درستی درک کرده، و چنانچه با بحران های اقتصادی، مادی و اجتماعی روبرو، و در شرایط بسیار سخت شکننده و ناگوار قرار گیرد، هرگز زیر بار پستی و ذلّت نرفته، عزّت و کرامت انسانی خویش را به هیچ قیمتی نمی فروشد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْمَنِیةُ وَ لَا الدَّنِیةُ، وَ التقَلُّلُ وَ لَا التوَسُّلُ... » ( 330 )

«مرگ آری، پستی و خواری هیچ گاه، راضی بودن به اندک آری، واسطه قرار دادن و متوسّل شدن به این و آن هرگز! »

و نیز حضرتش فرموده اند:

«ساعَةُ ذُلٍ لا تفِی بِعِزِّ الدَّهْرِ. » ( 331 )

«ساعتی خواری، به عزّت و آسایش تمام روزگار نمی ارزد. »

همچنین می فرمایند:

«اَلْغِنَی الْأَکْبَرُ اَلْیأْسُ عَمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ. » ( 332 )

«توانگری بزرگ در چشم ندوختن به آنچه در دست مردم است می باشد. »

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لَیسَ الْغِنی عَنْ کَثْرَةِ الْعُرُوضِ، إِنَّمَا الْغِنی غِنَی النَّفْسِ. » ( 333 )

«توانگری از ثروت و امکانات فراوان نیست، بلکه توانگری تنها بی نیازی نفس است. »

در روایت وارد شده است: مردی از اصحاب پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله که به شدّت در تنگ دستی قرار گرفته بود، به پیشنهاد همسرش به حضور آن حضرت شرفیاب شد تا از آن بزرگوار درخواست کمک نماید. هنگامی که حضرتش وی را دیدند، فرمودند:

«هر کس از ما کمک بخواهد به او کمک می کنیم و هر که (شرافت نفس داشته و) خود را بی نیاز نشان دهد، خداوند او را بی نیاز می کند. »

مرد با خود گفت: منظور آن جناب جز من نمی باشد، برگشت و جریان را برای همسرش باز گو کرد. وی دوباره شوهر خود را برای رفتن به حضور پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله ترغیب کرد و این کار تا سه بار تکرار شد و هر بار همان سخن را از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می شنید.

ناگزیر کلنگی عاریه گرفت و در کوهسار مشغول جمع آوری هیزم گشت. سپس هیزم ها را به مقداری آرد فروخت و به خانه برد. این کار را روزهای بعد ادامه داد تا اینکه کلنگی خرید و مدّتی نگذشت که صاحب دو شتر و یک غلام گردید و سرانجام از ثروتمندان محل خود گشت.

روزی به حضور رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شده، جریان را از آغاز تا پایان گزارش داد. آن حضرت این بار نیز کلام خود را تکرار کرده و فرمودند:

«هرکس از ما کمک بخواهد او را یاری می کنیم و هرکه بی نیازی بورزد، خداوند او را بی نیاز می کند. » ( 334 )

همچنان که اشاره شد بی نیازی حقیقی به هیچ وجه با بهره گیری از یاری دیگران در موارد طبیعی و ضروری منافات ندارد. اساساً انسان باید باطناً طمع و امید خود را از هرچه و هرکه جز خدای متعال، حتی از نزدیک ترین دوستان خود قطع کرده، همچون مردان حقّ و توانگران راستین الهی که در پرتو ایمان به خدا و اتکای به او - جلّ و علا - به کمالات حیرت انگیزی نائل گشته اند، در صدد دستیابی به غنای حقیقی باشد و بداند که از این طریق حاجاتش روا، خواسته هایش برآورده، و دعایش مستجاب خواهد بود.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«هرگاه یکی از شما بخواهد که هرچه از پروردگارش درخواست می نماید حضرتش به او عطا فرماید، باید از همه مردم مأیوس و نا امید شود و جز به او امید نداشته باشد، هنگامی که خدای بزرگ دلش را این گونه یافت، هرچه از او بخواهد به او عطا نماید. » ( 335 )

و این از برکات غنای نفس و قطع امید از غیر خداست. یکی از ویژگی های عصر ظهور حضرت بقیة اللَّه - ارواحنا فداه - نیز همگانی شدن این خصلت متعالی است. چه آنکه در آن روز مردم از غنای طبع و عزّت نفس در عالی ترین سطح آن برخوردار خواهند بود.

با این همه جای بسی تأسف است که در دوران ما که بسیاری از مردم از امکانات فراوان مادی برخوردارند، از شرافت نفس، بی نیازی دل، و عزّت باطنی محرومند و با آنکه به ظاهر توانگرند در واقع و باطن سخت محتاج و نیازمندند، و نکبت بارتر آن که ذلّت درونی با نیاز بیرونی همراه باشد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«أَکْبَرُ الْبَلاءِ فَقْرُ النَّفْسِ. » ( 336 )

«بزرگ ترین بلاها فقر نفس است. »

11 - آزرم و حیا

حیا در لغت - مقابل وقاحت و ضدّ بی شرمی و - به معنای شرم و خجلت و خودداری از امری در اثر بیم از ملامت است و در فرهنگ عالمان اخلاق یکی از مهم ترین صفات پسندیده انسانی است که از عزّت نفس و کرامت و بزرگواری نشأت می گیرد و با قدرت بازدارندگی نیرومندی که داراست، انسان را از ارتکاب خلاف عفت و کارهای زشت و امور ناپسند باز می دارد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْحَیاءُ یصُدُّ عَنْ فِعْلِ الْقَبِیحِ. » ( 337 )

«شرم و آزرم، آدمی را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد. »

به طوری که از روایات و گفتار بزرگان بر می آید، منشأ این صفت نیک، درک حضور در محضر ناظری آگاه و محترم است. انسان با ایمان به واسطه دل بیدار و چشم بینای باطن، همواره خود را در محضر آفریدگار قادر بصیر می بیند و به دلیل درک این حضور دائمی هیچ گاه گرد گناه نمی رود و از این که در حضور او - جلّ و علا - مرتکب خطایی شود شرم می نماید.

حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْحَیاءُ مِنَ اللَّهِ یمْحُو کَثِیراً مِنَ الْخَطایا. » ( 338 )

«شرم از خداوند، بسیاری از گناهان را از بین می برد. »

مؤمن نه تنها از ارتکاب گناه در حضور خداوند شرم دارد، بلکه به دلیل بزرگواری طبع خود حیا از مردم را شعبه ای از حیا از خدا دانسته و در حضور هیچ ناظر محترم دیگری به خطا و عمل ناپسند نزدیک نمی گردد.

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«مَنْ لَمْ یسْتحْی مِنَ النَّاسِ لَمْ یسْتحْی مِنَ اللَّهِ سُبْحانَهُ. » ( 339 )

«کسی که از مردم شرم نمی کند از خدای سبحان حیا نخواهد کرد. »

حیا هم دوش ایمان و وابسته به تقوا است و هرکه از آن برخوردار نباشد از این دو نیزه بی بهره است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«لا إِیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ. » ( 340 )

«کسی که از حیا برخوردار نیست، از ایمان بی بهره است. »

و به همین جهت از روایات استفاده می شود که حفظ ایمان در گرو برخورداری از حیا است:

«حیا و ایمان هم سنگ و هم دوش یکدیگرند، هنگامی که یکی از آن دو رخت بر بندد، دیگری نیز در پی آن خواهد رفت. » ( 341 )

و امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ قَلَّ حَیاءُهُ قَلَّ وَرَعُهُ» ( 342 )

«کسی که بهره اش از حیا اندک باشد، پرهیزش از گناه کم خواهد بود. »

با اینکه جوهره خصلت شریف حیا، منبع نیرومند باز دارندگی از ارتکاب اعمال ناپسند است، سرچشمه جوشان انجام اعمال نیک و آداب پسندیده نیز هست.

امیر مؤمنان علی عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْحَیاءُ مِفْتاحُ [ کُلِ] الْخَیرِ. » ( 343 )

«شرم و حیا کلید همه خوبی ها ست. »

امام صادق عليه‌السلام به این هر دو خصوصیت حیا اشاره فرموده و به مفضّل یار بزرگوارشان می فرمایند:

«در صفتی که خداوند آن را به انسان اختصاص داده و حیوانات از آن بی بهره اند دقّت کن، و آن خوی بزرگ و ارزشمند حیا است که اگر تأثیر آن نمی بود، میهمان اکرام و احترام نمی شد، وفا به عهد، قضای حوایج و جلب نیکی صورت نمی پذیرفت و از بدی ها اجتناب نمی شد. چه بسیار است واجباتی که در پرتو حیا انجام می گیرد و چه بسیارند کسانی که اگر حیا نمی بود (حتی) مراعات حق پدر و مادر و صله رحم نمی کردند، امانت مردم را ردّ نمی نمودند و از هیچ عمل منافی عفت چشم پوشی نمی کردند. » ( 344 )

البته حیا غیر از کم رویی است. زیرا گرچه کم رویی نیز مانع ارتکاب جرائم، و دارای قدرت بازدارندگی است، لیکن این خصیصه برخاسته از حقارت نفس بوده و به صورت نوعی احساس انفعال روانی و انقباض نفسانی، شخص کم رو را - نه از سرِ بزرگواری بلکه - به خاطر ترس از سرزنش دیگران از گناه باز می دارد.

شخص کم رو نگاهش به مردم است و در حالی گناه را ترک می کند که بسا در دل تمایلات غیر مشروع داشته، مایل باشد به خواهش های نفسانی خود جامه عمل بپوشد و شهوات خویش را بدون قید و شرط إعمال نماید و حتی کم ترین احساس مسئولیتی نیز نسبت به اخلاق و قانون و ارزش های اجتماعی نداشته و از ارتکاب هیچ گناهی ابا نداشته باشد، لیکن ترس از تنفّر افکار عمومی و سرزنش و ملامت مردم - که از زندان و هر شکنجه و عذابی سخت تر است - باعث می شود که گرد گناه نرفته، از ارتکاب معاصی پرهیز نماید.

امام صادق از پدران بزرگوار خود عليهم‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اَلْحَیاءُ عَلی وَجْهَینِ: فَمِنْهُ الضَّعْفُ وَ مِنْهُ قُوَّةٌ وَ إِسْلامٌ وَ إِیمانٌ. » ( 345 )

«حیا دوگونه است: یکی ناشی از ضعف و زبونی نفس است و دیگری از موضع قدرت و از اسلام و ایمان سرچمشه می گیرد. »

خصیصه مذموم کم رویی ممکن است از کودکی دامن گیر انسان شده و تا پایان عمر همواره وی را رنج دهد و حتی در موارد زیادی سبب محرومیت او از حقوق خود گردد. بسا افرادی که در اثر کم رویی و خجالت کشیدن بیجا جرأت معاشرت با دیگران را ندارند و حتی در برخی موارد از رفتن به منزل بستگان و سخن گفتن با آنان احساس شرمساری می کنند. بسا کودکانی که با کمال جدیت تحصیل می کنند ولی هنگام امتحان به علّت شرم بی مورد از بیان پاسخ صحیح عاجزند.

این حالت ناپسند که از احساس پستی و بعضاً از عقده حقارت سرچشمه می گیرد، در مواردی به سبب تحقیر معاشران و ناشی از سوء تربیت است. لیکن گاهی نیز به علّت پاره ای از کمبودهای طبیعی، جسمی و اجتماعی به جود می آید.

بر پدران و مادران و مربیان جامعه است که با پی گیری دقیق و مراقبت پیوسته، در صدد ریشه یابی عوامل این پدیده ناستوده در کودکان خود بر آمده، به تربیت صحیح آنان اقدام نمایند و از هرگونه افراط و تفریط در ترغیب و تشویق و ممانعت و پرهیز آنان در این راستا بپرهیزند و با درمان صحیح این بیماری، آنان را از تعادل روان و بهداشت سالم روحی و رفتاری و بهره مندی از حقوق خود برخوردار سازند.

در هر حال، آنچه که ضامن اجرای قوانین شرعی و پشتوانه قوی و محکم رعایت اصول اخلاقی است، روح ایمان، ملکه تقوا، و دارا بودن کریمه ارزشمند شرم و حیا از خداوند است، و تنها ترس از مردم - چه به دلیل کم رویی و چه به سبب ضعف ایمان - نمی تواند حربه و سپر بازدارندگی افراد از خطا و جرم و گناه قرار گیرد.

امام صادق عليه‌السلام - ضمن بیان اهمیت حیا از خداوند و یاد آوری شدت قبح بی شرمی، با عنایت به اختلاف انگیزه ها و تفاوت مراتب افراد - حیا را داری اقسامی دانسته و می فرمایند:

«إِنَّ خُطْوَةً یتخَطَّاهُ فِی ساحات هَیبَةِ اللَّهِ بِالْحَیاءِ مِنْهُ إِلَیهِ خَیرٌ لَهُ مِنْ عِبْادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً. وَ الْوَقاحَةُ صَدْرُ النِّفاقِ وَ الشِّقاقِ وَ الْکُفْرِ...

وَ الْحَیاءُ خَمْسَةُ أَنْواعٍ: حَیاءُ ذَنْبٍ وَ حَیاءُ تقْصِیرٍ وَ حَیاءُ کَرامَةٍ وَ حَیاءُ حُبٍ وَ حَیاءُ هَیبَةٍ وَ لِکُلِ واحِدٍ مِنْ ذلِکَ أَهْلٌ وَ لِأَهْلِهِ مَرْتبَةٌ عَلی حِدَةٍ. » ( 346 )

«گامی که انسان با حیا در ساحت هیبت خدا بر می دارد از هفتاد سال عبادت برایش بهتر است. و بی شرمی اساس نفاق و تفرقه و کفر است... حیا بر پنج نوع می باشد: شرم از ارتکاب گناه، شرم از قصور و تقصیر، حیا از روی کرامت و بزرگواری، آزرم برخاسته از دوستی و حیا که از هیبت (پروردگار) سرچشمه می گیرد. و برای هر یک از موارد یاد شده اهلی است و هر کدام مرتبه خاص خود را دارند. »

ناگفته نماند که یکی از عواملی که می تواند در فرو ریختن پایه های حیا و جسارت بخشیدن به مردم در ارتکاب گناه بسیار مؤثر باشد تظاهر به جرم و قانون شکنی و مرتکب شدن گناه در منظر و محضر مردم است. از این رو اسلام ضمن پرهیز دادن مردم از گناه و خودداری کردن آنان از هر عمل خلاف دین و شئون انسانی، بر پرهیز شدید از گناه آشکار که سبب شکستن حرمت ها و دریدن پرده حیا و افزایش جسارت افراد حریم شکن در ارتکاب گناه می شود تأکید فراوان کرده است.

متأسفانه امروزه در اثر تساهل و تسامح بی مورد و ترک مسئولیت بزرگ امر به معروف و نهی از منکر، زشتی و قباحت بسیاری از گناهان از بین رفته است، به طوری که برخی از افراد آلوده ضمن آنکه بعضی از گناهان را آشکارا مرتکب می شوند به آن افتخار نیز می کنند و چنانچه کسی در صدد مقابله با آن ها بر آید، از ناحیه سایر مردم نیز حمایت نمی شود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله از جبرئیل پرسیدند: آیا بعد از من به زمین نزول خواهی کرد؟ عرض کرد: بلی یا رسول اللَّه! (در اثر فراوان شدن گناهان) ده بار به زمین نازل می شوم و ده گوهر (گران بها) را از زمین با خود می برم. پرسیدند: آن گوهرها کدامند؟ پاسخ داد: نخست برکت را از زمین بر می دارم، مرتبه دوم رحمت را خواهم برد، بار سوم حیا را از چشمان زنان بر می دارم! ( 347 )

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که حیا آنگاه ارزشمند و پسندیده است که از آگاهی نشأت گرفته و مبتنی بر جهل و نادانی نباشد و الّا فاقد ارزش بلکه مذموم و ناستوده است.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اَلْحَیاءُ حَیاءانِ: حَیاءُ عَقْلٍ وَ حَیاءُ حُمْقٍ، فَحَیاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ. » ( 348 )

«حیا دو گونه است: یکی حیای عقلانی و دیگر شرم احمقانه. حیای عقلانی خود، علم است (و از آگاهی نشأت می گیرد و موجب ازدیاد دانش می شود) و حیای احمقانه، جهل و نادانی است (و ریشه در نا آگاهی داشته، روز به روز بر حماقت آدمی می افزاید) »

و به همین جهت است که امیر مؤمنان عليه‌السلام بر آموختن نادانسته ها تأکید نموده و می فرمایند:

«... و لا یسْتحِینَّ أَحَدٌ إذا لَمْ یعْلَمِ الشَّی ءَ أَنْ یتعَلَّمَهُ... » ( 349 )

«هیچ کس نباید از آموختن آنچه نمی داند شرم کند. »

چرا که این نوع شرم، جز محرومیت حاصلی به بار نمی آورد.

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«اَلْحَیاءُ مَقْرُونٌ بِالْحِرْمانِ. » ( 350 )

«کم رویی، توأم با محرومیت و همدم با ناکامی است. »

و بسا عامل حرمان از روزی و مانع دستیابی به نعمت های دیگر گردد.

و نیز فرموده اند:

«اَلْحَیاءُ یمْنَعُ الرِّزْقَ. » ( 351 )

«کم رویی از روزی جلوگیری می کند. »

12 - عفت

تمایلات آدمی دو گونه است: قسمی مانند شهوت، غضب، تمایل به خواب و خوراک، محبّت فرزند و حبّ ذات که مشترک بین انسان و حیوان، و از لوازم زندگی مادی و طبیعی است.

این قسم از تمایلات نفسانی هیچ مزیتی برای آدمی محسوب نمی گردد و به اقتضای طبیعت خاص خود انسان باید پیوسته در صدد تعدیل و کنترل آن ها بوده، در راستای حیات معنوی و شرف و فضیلت از آن ها بهره مند گردد.

قسم دیگر گرایش ها و کشش هایی مانند حیا، امانت داری، پای بندی به عهد و پیمان، صداقت و راست گویی است که به انسان اختصاص دارد و ارجمندی و شرافت آدمی در گرو متصف شدن به آن ها بوده، امتیاز و برتری انسان به حیوان با میزان آن ها ارزیابی می شود.

عفت و پاکدامنی یکی از ارزشمندترین صفات پسندیده است که در زمره این قسم از تمایلات انسانی بوده و از چنان جایگاه بلندی برخوردار است که آن را تاج انسان و برترین عبادت معرفی کرده اند.

عفت در لغت به معنای مطلق «خودداری» است که به طور شایع در خودداری از انجام کارهای حرام و زشت استعمال می شود، و در علم اخلاق صفتی نفسانی است که در اثر مقابله و مجاهده در برابر حاکمیت شهوات، پاکدامنی و تعدیل تمایلات جنسی از افراط و تفریط، پرهیز از شکم پرستی و تربیت صحیح شکم و دامن به وجود آمده، و جایگاه انسان را از حیوانات جدا می سازد.

شهوت شکم و دامن را می توان از نیرومندترین امیال و خواسته های نفسانی و سرآمد آن ها به حساب آورد، و همین امر طبیعتاً کنترل این دو کشش نیرومند را با دشواری بسیار زیادی همراه ساخته است. عالمان اخلاق نیز با عنایت به این واقعیت و به تبع روایات و متون اسلامی - که عفت را صرفاً به خویشتن داری از شکم و دامن اطلاق کرده اند - این دو را در معنا و مفهوم عفت درج نموده اند.

ملکه عفت به مثابه سد محکمی در برابر طغیان امیال جنسی و زیاده روی در اجابت خواهش های شکم پرستانه، و به منزله حصار عظیمی در برابر هرگونه شهوت پرستی، پلیدی اخلاقی و بی عفتی است که در پرتو آن، زمینه دستیابی به سایر کمالات انسانی و رشد و تعالی به مقام شامخ آدمیت فراهم می گردد.

در روایات معصومین عليهم‌السلام ارزش و اهمیت این صفت نیک و لزوم تحصیل آن مورد تأکید فراوان قرار گرفته است.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَی ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ. » ( 352 )

«خداوند به چیزی برتر از عفت شکم و پاکی دامن عبادت نشده است. »

و نیز می فرمایند:

«إِنَّ أَفْضَلَ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ. » ( 353 )

«به راستی برترین عبادت عفت شکم و پاکی دامن است. »

امیر مؤمنان و پیشوای عفّت پیشگان عليه‌السلام پاداش عظیم و دشواری دستیابی به این صفت نیک را این چنین ترسیم فرموده اند:

«مَا الْمُجاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفِیفُ أَنْ یکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلائِکَةِ. » ( 354 )

«اجر و پاداش جهاد کننده ای که در راه خدا کشته شود از کسی که (بر اِعمال شهوت و کار ناشایست) توانایی داشته باشد ولی پاکدامنی ورزد بیشتر نیست. شخص عفیف و پاکدامن نزدیک است فرشته ای از فرشتگان باشد. »

هم آن حضرت می فرمایند:

«تاجُ الرَّجُلِ عَفافُهُ وَ زِینَتهُ إنْصافُهُ. » ( 355 )

«تاج افتخار مرد، پاکدامنی او و زینت (و زیبائی) وی انصاف اوست. »

حراست از شرافت انسانی و پاسداری از حقوق انسان ها جز از طریق تلاش همیشگی و همه جانبه در مسیر تزکیه نفس، و چشم پوشی از خواهش های ناروا میسّر نمی گردد. رعایت مصالح فردی و اجتماعی نیز ایجاب می کند که انسان ها از اجابت مطلق و بدون قید و شرط خواسته های نفسانی دست شسته، رفع نیازهای معقول و مقبول همگانی را در راستای مصالح جمعی مورد اهتمام قرار دهند.

دو گانگی و ضدّیت موجود بین بسیاری از خواهش های نفسانی و مصلحت های فردی و اجتماعی نیز چنانچه - از طریق اندازه گیری صحیح، کنترل و تعدیل کشش های درونی خصوصاً غریزه نیرومند جنسی - مرتفع نگردد، جوامع انسانی را اسیر افراط و تفریط، دچار ناهنجاری های بنیان برانداز، و گرفتار فساد، تباهی، کشتار، جنایت، خیانت و بیماری های جانکاه روحی ساخته، پایه های حیات معنوی، زندگی انسانی و آرامش و آسایش انسان ها را متزلزل و در معرض خطر حتمی قرار می دهد.

به بیان دیگر؛ نیل به کمالات روحانی و صفات عالی انسانی از یک سو، و نظم و انتظام و رفاه و راحتی زندگی مادی از سوی دیگر - به عنوان دو هدف مهم و اساسی اسلام - صرفاً در پرتو تزکیه و تطهیر نفس، و منحصراً در سایه کنترل صحیح شهوت های نفسانی میسّر می گردد.

پرچمدار پاکدامنی و ایثار، امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«لا تکْمُلُ الْمَکارِمُ إِلّا بِالعَفافِ وَ الْإِیثارِ. » ( 356 )

«ارزش های بزرگوارانه جز از طریق پاکدامنی و از خود گذشتگی کامل نمی گردد. »

مکتب حیات بخش اسلام سعادت و خوشبختی انسان ها را به عنوان یک اصل اساسی مورد توجه قرار داده، هر عملی که مخالف مصلحت فرد یا اجتماع و در ستیز با این اصل مهم باشد، مانع رشد معنوی برشمرده و نیل به کمالات روحانی و دستیابی به مقام ارجمند انسانیت را وابسته به پرهیز از آن می داند.

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«اَلْعَفافُ یصُونُ النَّفْسَ وَ ینَزِّهُها عَنِ الدَّنایا. » ( 357 )

«پاکدامنی موجب صیانت نفس است و آن را از زشتی ها پاکیزه می سازد. »

متأسفانه این اصل اساسی در جوامع متمدّن و فرهنگ غرب مورد بی مهری قرار گرفته و آزادی مطلق، اصل مقبول همگانی تلقی شده است. به همین جهت بسیاری از کارهای خلاف عفّت، شراب خواری، قمار، و سایر فسادهای اخلاقی مورد نکوهش نبوده، بلکه از آنها ترویج نیز می شود که در نتیجه پی آمدهای خانمان سوز آن ها دامن گیر شهروندان آن جوامع شده است.

دکتر کارل می گوید:

«همه کس در پی زندگی بر وفق تفنّن خویشتن است. این میل در انسان فطری است، ولی در ملل دموکراتیک این تمایل بی تناسب شدّت یافته و به حدّ زیان بخش، رسیده است. فلاسفه قرون روشنائی بودند که در اروپا و آمریکا نهال چنین آزادی بی بند و باری را کِشتند و به نام منطق، سنن و اصول آن را به مسخره گرفتند و هر نوع الزامی را نامعقول و نکوهیده تلقی کردند و از اینجا مرحله آخرین نبرد بر علیه اصولی که نیاکان ما در زندگی از آن پیروی می کردند و مقرراتی که بشریت در طول هزاران سال به تجربه آموخته و به مدد اخلاق مذهبی پای بند آن بود آغاز گردید. » ( 358 )

آری، جهان متمدن، آزادی را اجابت بی قید و شرط خواسته های نفسانی پنداشته، اسارت در بند شهوات حیوانی - که کم ترین تناسبی با آزادگی و آزادی انسانی نداشته و فطرت سالم انسانی از آن ابا دارد - را سند ترقی و پیشرفت خود به حساب می آورد، غافل از آنکه حریت حقیقی از آن کسی است که از بند خوار کننده شهوات رها گردد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ ترَکَ الشَّهَوات کانَ حُرّاً. » ( 359 )

«آزاد کسی است که شهوات نفسانی را ترک نماید. »

همچنین می فرمایند:

«عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ عَبْدِ الرِّقِ. » ( 360 )

«بنده شهوت از بنده زر خرید خوارتر است. »

با این همه باید توجه داشت که دستیابی به خوی مبارک عفت مانند سایر تمایلات و گرایش های عالی انسانی به سادگی میسّر نمی گردد. پدران، مادران و دست اندرکاران امور تربیتی باید بکوشند تا پایه های اتصاف به این سجیه ستوده را از دوران کودکی در ضمیر کودکان پی ریزی کرده، با رفتار و گفتار عفت آمیز و به وجود آوردن محیط سالم - که بهترین راه پرورش صفات نیک در روان کودکان است - برای ایجاد ملکه عفت در آنان، شرایط مساعد در محیط خانواده و زندگی را برای نو نهالان و کودکان و نوجوانان خود فراهم سازند.

و از این رهگذر از حرکت هایی که حسّ کنجکاوی کودکان را در رابطه با غریزه جنسی بر می انگیزد بپرهیزند، بستر فرزندان خود را به هنگام خواب از یکدیگر جدا سازند و با رعایت دستورات تربیتی اسلام - که در مباحث تربیت و اخلاق از آن ها یاد شده - هر گونه عامل مهیج و تحریک کننده را از آنان دور نگاه دارند.

13 - غیرت

پاکدامنی و عفت به قلمرو رفتار و گفتار فرد محدود نمی گردد. انسان آنگاه از تلاش در زمینه تحصیل این صفت نیک سربلند بیرون می آید که علاوه بر عفت ورزیدن در محدوده رفتار و گفتار خود، نزدیکان، معاشران و اطرافیان خویش را نیز در جهت پاکی و پاکدامنی سوق داده، آن ها را همچون وجود خود، از هرگونه آلودگی، ناپاکی و صفات ناستوده دیگر حراست نماید.

این تلاش به مدد خوی پسندیده دیگری که به غیرت از آن یاد می کنند امکان پذیر می گردد. مؤمن علاوه بر خصلت اخلاقی حیا و عفت، باید از صفت غیرت برخوردار باشد تا بتواند همسر و ناموس خود را به طور شایسته از نامحرمان محافظت نموده، از هرگونه کج روی، معاشرت های ناهنجار و انحراف آنان به شدّت جلوگیری نماید.

غیرت از اشرف صفات مردان شمرده می شود. کسی که از این صفت عالی برخوردار نباشد، شایسته نام مرد نیست.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ غَیورٌ یحِبُّ کُلَّ غَیورٍ وَ مِنْ غِیرَتهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها. » ( 361 )

«خداوند غیور است و هر شخص غیوری را دوست می دارد. و از غیرت اوست که اعمال ناشایست آشکار و پنهان را حرام نموده است. »

همچنین می فرمایند:

«خدای بزرگ پیامبرانش را به خلق های کریمانه اختصاص داد. شما نیز خود را بیازمایید، اگر از آن ها برخوردار بودید خدا را سپاس گویید و بدانید که آن خیر شماست. و چنانچه از این صفات بی بهره هستید، از خداوند درخواست نموده و نسبت به آن ها اظهار علاقه نمائید. »

آنگاه یکی از آن مکارم اخلاق را غیرت بر شمردند. ( 362 )

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«عده ای از اسیران جنگی را به محضر پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آوردند. آن حضرت حکم آزادی یکی از آن ها را صادر فرمود. هنگامی که وی آزاد شد عرض کرد: سبب آزادی من چه بود؟ فرمودند:

جبرئیل از جانب خداوند مرا آگاه نمود که در تو پنج خصلت نیک وجود دارد که خدا و رسول آن ها را دوست می دارند.

غیرت شدید تو نسبت به همسرت، سخاوت، خوش خلقی، راست گویی و شجاعت.

اسیر آزاد شده با شنیدن این خبر واقعاً اسلام آورد و در حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله مردانه با دشمنان جنگید تا به شهادت رسید». ( 363 )

بلی، درباره این خلق کریمانه که از بارزترین صفات تحسین برانگیز پیامبران الهی و زیباترین جلوه های زندگی نیاکان ما به شمار می رود حکایت و روایات فراوانی نقل شده که انسان را به ارزش و اهمیت آن واقف می سازد.

جای بسی تأسف است که امروزه حساسیت مردان ما نسبت به این خصلت والا بسیار بی رنگ تر از پیشینیان، و رفتار و کردار آنان در مراقبت از محارم خود در ارتباط با این مسأله حیاتی به طور شگفت انگیز از روش رهبران آسمانی فاصله گرفته است!

به خود آئیم و با نگاهی به احوال جامعه کنونی که تحت تأثیر فرهنگ بیگانگان قرار گرفته، با صلابت، مهابت و درایت، با برحذر داشتن زنان، خواهران و دختران خود از معاشرت های ناهنجار، رفت و آمدهای غیر ضروری با نامحرمان، و شرکت در بسیاری از محافل و مجالس که کم ترین تناسبی با آموزه های دینی، فرهنگی و ملّی ما ندارد، از ناموس خود و هم کیشان خویش حراست نماییم.

عبد اللَّه بن ابی یعفور که از یاران نزدیک امام صادق عليه‌السلام می باشد گوید: از آن حضرت شنیدم که می فرمودند:

«إِذا لَمْ یغَرِ الرَّجُلُ فَهُوَ مَنْکُوسُ الْقَلْبِ. » ( 364 )

«مردی که نسبت به ناموس خود غیرت نورزد قلبش واژگون است. »

آن بزرگوار از امیر مؤمنان عليه‌السلام نقل کرده اند که فرمودند:

«ای مردم عراق! شنیده ام زنان شما با مردان نامحرم شانه به شانه می روند! أَما تسْتحْیونَ؟ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ لا یغارُ!

آیا حیا نمی کنید؟ خدا لعنت کند کسی را که غیرت نمی ورزد. » ( 365 )

همچنین امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«أَما تسْتحْیونَ وَ لا تغارُونَ! نِساءُکُمْ یخْرُجْنَ إِلَی الْأَسْواقِ وَ یزاحِمْنَ الْعُلُوجِ. » ( 366 )

«آیا شرم نمی کنید و غیرت نمی ورزید؟ زنان شما به بازار می روند و با افراد بیگانه در تنگنا قرار می گیرند! »

با این همه باید توجه داشت که هرگز نباید حساسیت و شدّت عمل را به حدّ افراط رسانده و بی سبب به اهل و عیال خویش بدبین شویم. کنجکاوی بی مورد، تجسّس ملالت آور و سخت گیری های غیر ضروری نه تنها عامل بهبود وضع کنونی نمی شود بلکه زندگی را تلخ، جسارت را افزون و خوش بینی و پاکدامنی را به بدگمانی و نادرستی مبدّل می سازد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام به فرزند بزرگوار خود امام مجتبی عليه‌السلام فرموده اند:

«از اظهار غیرت بیجا بپرهیز، زیرا این کار، بانوی درستکار را به نادرستی و پاکدامنی را به بدگمانی وا می دارد. » ( 367 )

حقیقت سیر و سلوک و نهایت آرزوی سالکان راستین جز این نیست که به این درجه از یقین (حق الیقین) نائل گردند. آن را سهل نباید پنداشت و ادعای بی اساس را بر خود روا نباید دانست که مقامی است فوق العاده مرتفع و مرتبه ای است بس بلند، و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!