فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 20540
دانلود: 2250

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20540 / دانلود: 2250
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

د) ارکان ایمان

اشاره

تعلیمات رهبران آسمانی، وجود نیازهای فطری، حکم عقل و دلیل تجربه همه بر این معنا متفق اند که انسان بدون داشتن ایمان و عقیده، با سعادت و خوشبختی بیگانه است و هرگز نمی تواند از یک زندگی سالم و آسوده برخوردار باشد.

کسی که از مزایای ایمان و اعتقاد سالم بی بهره است طبعاً موجودی خود محور، خود پرست و خود خواه است که به جز منافع فردی به هیچ چیز نمی اندیشد و بسا برای جلب منافع شخصی خود - به تناسب سعه وجودی خویش - چنانچه قادر باشد جهان را در شُرف فتنه، آشوب جنگ و خونریزی و نابودی قرار می دهد.

فقدان ایمان در مواردی نیز آدمی را به صورت فردی هوا پرست، سرکش و ویرانگر در می آورد که نه خود از محاسن زندگی انسانی بهره مند است و نه دیگران از وجود او در آسایش اند، بلکه فردی سرگردان به جامعه تحویل می دهد که حتی تکلیف خویش را در ساده ترین امور زندگی نمی داند.

ایمان به مثابه خورشید تابناکی است که تابش بی دریغ و فروغ تابنده اش بر روح و جان آدمی، ظلمت و تیرگی صفات ناپسند و اخلاق ناستوده را از صفحه دل زدوده، لوح سینه را از ضعف و سستی، غِش، تردید، اضطراب، و نگرانی پاکیزه می سازد، و روان آدمی را از چنان قدرت و صلابتی بهره مند می سازد که حتی پیچیده ترین و دشوارترین مشکلات و موانع مسیر زندگی نیز او را به چالش نمی کشاند و کم ترین تأثیر سوء و نامطلوبی بر اراده آهنین و استوار او وارد نخواهد ساخت.

ایمان، عروة الوثقای ارتباط معنوی با مقام عظمای خلیفة اللهی، دروازه ضیافت گاه جوار قرب معنوی، و شاهراه ورود به عرصه اتصاف به مکارم اخلاق، صفات پسندیده و نیکی های رفتاری است.

دامنه آثار شگفت انگیز ایمان بسیار وسیع، و قلمرو اثرات نیک آن تا بی نهایت، فضای روح را روشن، و آینده را به نیکی و روشنی ترسیم می نماید. عرصه های زندگی را چه در بُعد حیات فردی و چه در ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی از مزایای خود بهره مند ساخته، از ناراحتی ها و آلام حشر و نشر در محیط مادی کاسته، غرایز سرکش را تعدیل، تمایلات حیوانی را در راستای حیات معنوی کنترل، و پی آمدهای ناگوار زندگی بدون ایمان را - که جرم و جنایت، فحشا و بی بندباری، تلخ کامی، اضطراب و بیماری های روحی از جمله آن ها به حساب می آید - مرتفع می سازد.

انسان در بستر تأثیرپذیری از محیط و اطرافیان، به تناسب برخورداری از قدرت باور و ایمان، در برابر واردات نامطلوب، از حفاظت و مصونیت برخوردار می باشد. هر اندازه ایمان تقویت می شود، به همان نسبت، قدرت تحمل آدمی افزایش می یابد، و این نیست مگر به واسطه تعادل روحی و روانی که مولود باور و از پی آمدهای قطعی ایمان است، که در نتیجه آن، بدون آنکه تعادل روحی آسیبی ببیند، در برابر مشکلات و واردات، ثبات قدم آسان می شود و دفاع از عقیده و هدف استوار می گردد.

امروزه برای کارشناسان امور تربیتی به نیکی روشن شده است که بسیاری از بیماری های روانی و عصبی که برآمده از تلخ کامی در زندگی و آلام روحی است، عمدتاً در میان کسانی دیده می شود که از مزایای ایمان بی بهره اند. به همین دلیل همگی بر این نظرند که نجات جوامع انسانی و بقای تمدن در گرو رواج ایمان بوده، جلوگیری از تضییع حقوق انسان ها، پرهیز از رفتارهای ضد انسانی و خودداری از پیروی کردن تمایلات ناروا منحصراً در پرتو ایمان امکان پذیر است.

متأسفانه در جهان متمدن کنونی اهداف انسانی و مقاصد روحانی و از آن جمله ایمان قلبی به حقایق عالم فراموش شده، و ملت ها و حکومت ها جز به مسائل مادی و امور دنیوی به چیزی نمی اندیشند و همین امر عامل اساسی تشدید ظلم و بیدادگری، فساد و تباهی، اضطراب و بیماری های روحی و مفاسد خانمان سوز فراوانی شده است که دامن گیر فرد و اجتماع در سراسر گیتی است و زندگی را برای جامعه بشری تلخ و ناگوار ساخته است.

پیامبران الهی و رهبران آسمانی از طریق دعوت به ایمان، مردم را به پاکی و درست کاری سوق داده و از کارهای ناشایست و درنده خویی پرهیز داده اند. منزلت و جایگاه بلند ایمان در قرآن و روایات نیز اصولاً به دلیل نقش مهمی است که در سعادت، کمال و اصلاح بشر ایفا می نماید.

از دستورات فراوانی که در متون اسلامی برای تقویت ایمان بیان شده است به خوبی روشن می شود که ایمان مانند سایر مفاهیم اخلاقی دارای مراتب و درجات مختلفی است و عوامل گوناگونی در نقصان یا ازدیاد آن مؤثر می باشد. همچنان که اصل آن نیز بر پایه هایی بنا گذاری شده و در پرتو آن ها استحکام می یابد و با نبود هر یک از آن ها بسان ساختمانی بی پایه تنها در ذهن متصوّر است.

از روایات استفاده می شود که پایه های ایمان عبارت اند از: یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکّل و تفویض امور به آفریدگار جهان و پروردگار حکیم.

1 - یقین

سیر سالک در سفر معنوی دارای مراحل گوناگون و درجات مختلفی است که پوینده راه فضیلت با پشت سر نهادن هر مرحله، ضمن برخورداری از دستاوردهای مراتب قبل، با تکالیف جدیدی مواجه می گردد که در صورت مراقبت و پای بندی به آن ها مشمول عنایات خاص حضرت حقّ - جلّ و علا - و طبیعتاً از مزایای ویژه آن مرحله نیز بهره مند خواهد گردید.

اسلام و ایمان اولیه، عزم و اراده و توبه، مراقبه و محاسبه و مشارطه و سایر وظایف مربوط به این مرحله، سالک را به زهد و ورع و تقوا و مجاهده ای فراگیر و همیشگی فرا خوانده، در نهایت مفتخر به اتصاف به صفتی متعالی به نام «یقین» خواهد ساخت که همه کمالات انسانی و خصلت های نیک بر محور استوار آن دور می زند و جمیع خلق های ستوده معنوی بر استوانه مستحکم آن شکل می گیرد.

یقین از مراتب عالی معرفت، قله منیع علم و آگاهی، مرتبه رفیع ایمان، اطمینان بخش روح، آرام بخش روان مضطرب، میزان سنجش درجات کمال و محک ارزیابی رشد و تعالی سالک الی اللَّه است.

در پرتو یقین، حقایق عالم معنا برای اهلش - که جز أخص اولیای الهی نیستند - منکشف گشته، اشیای جهان مطیع و منقاد می گردند.

یقین خود از مفاهیم دارای مراتب مختلف است که سالک راه حق به نسبت برخورداری از آن، از قدرت معنوی و کمالات انسانی بهره مند می گردد. هر اندازه اعتقاد و ایمان استحکام یافته و یقین اوج می گیرد، بهره مندی از مزایای آن افزایش می یابد تا جایی که دور دست ترین کمالات انسانی در اختیار سالک قرار خواهد گرفت.

روشن است که تفاوت مراتب یقین از اختلاف مراتب معرفت نشأت می گیرد. چه آنکه آگاهی در برخی از مراحل، بسیار سطحی بوده، فاقد هر نوع تأثیری در اعماق وجود آدمی است. چنانکه بسیاری از مردم با آنکه می دانند از مرده کاری ساخته نیست از او هراس دارند. در مقابل، گاهی شناخت و معرفت آن چنان در عمق روح نفوذ می کند که کم ترین تردید و وسوسه را نیز از دل زایل می گرداند. به همین دلیل عالمان اخلاق یقین را به حسب مراتب معرفت به درجاتی تقسیم کرده اند:

علم الیقین

باوری است که از دلائل مختلف حاصل می شود و حصول آن برای هرکس امکان پذیر است. یقین به وجود آتش از طریق مشاهده دود آن مثال روشنی برای این مرحله از یقین می باشد.

عین الیقین

درجه بالاتری از مراتب یقین است که در آن مرتبه انسان به مرحله درک و مشاهده نائل می گردد. هم چنان که آتش را - نه از طریق دیدن دود، بلکه بالعیان - مشاهده می نماید. این مرحله به پرهیزکاران اختصاص داشته و برای همگان میسر نمی باشد. اهل نظر و استدلال نیز چنانچه به طور صحیح حرکت نمایند بعید نیست تا این درجه از باور و یقین ارتقا یابند.

خدای متعادل به هر دو مرحله از یقین اشاره کرده، می فرماید:

( کَلّا لَوْ تعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ ا لَترَوُنَّ الْجَحِیمَ ا ثُمَّ لَترَوُنَّها عَینَ الْیقِینِ ) . ( 368 )

«چنان نیست (که شما می پندارید) اگر شما علم الیقین داشتید (این چنین از امر آخرت غافل نمی شدید) ، قطعاً شما جهنم را خواهید دید، سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین مشاهده می کنید. »

حق الیقین

این مرحله، برترین مرتبه از مراتب یقین محسوب می گردد که با مشاهده حقایق و دریافت وجدانی آن ها همراه بوده و جز برای خاصّان و مقربان درگاه خداوند متعال امکان پذیر نخواهد بود. احساس سوزش آتش و متصف شدن به صفات آن پس از ورود به آتش، مصداق روشنی برای این مرحله از باور و یقین می باشد.

خدای متعال با اشاره به پذیرایی از تکذیب کنندگانِ گمراه با آب جوشان! این درجه از یقین را در جهنم برای آن ها ترسیم کرده، می فرماید:

( إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیقِینِ ) ( 369 )

«به راستی که این همان حق الیقین است. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز گویا به همین مرتبه اشاره می کنند آنجا که می فرمایند:

«لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْت یقِیناً» ( 370 )

«اگر همه پرده ها از برابر دیدگانم کنار رود، بر یقینم افزوده نمی گردد. »

بلی حقیقت سیر و سلوک و نهایت آرزوی سالکان راستین جز این نیست که به این درجه از یقین نائل گردند. آن را سهل نباید پنداشت و ادعای بی اساس را بر خود روا نباید دانست که مقامی است فوق العاده مرتفع و مرتبه ای است بس بلند، و دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!

حضرت ابراهیم عليه‌السلام با آنکه به زنده شدن مردگان به طور کامل ایمان و یقین داشت از خداوند متعال درخواست نمود تا زنده کردن مرده را به او بنمایاند و در واقع با این تقاضا خواهان مقام والای مشاهده و نیل به مرتبه رفیع حق الیقین بود. خطاب آمد:

«آیا ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد:

«بَلی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی». ( 371 )

«چرا، ولی (این درخواست را می کنم) تا دلم آرامش و اطمینان یابد. »

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«یقین بنده را به هر مقام والا و رفیعی می رساند. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نیز هنگامی که در حضورشان از راه رفتن حضرت عیسی عليه‌السلام بر روی آب سخن به میان آمد، عظمت و جایگاه والای یقین را یادآور گردیده و فرمودند:

اگر یقین او افزون تر بود در هوا گام بر می داشت.

و با این کلام به این نکته هدایت فرمودند که مقام پیامبران با عظمت و ارج و قربشان نزد خداوند، بر حسب مراتب یقین آن ها متفاوت می باشد و یقین را هرگز انتهایی نیست.

مؤمنان نیز در قوّت و ضعف یقین متفاوتند. نشان کسی که یقینش قوی است آن است که هیچ حول و قوّه ای جز برای خداوند ندانسته و بر امر عبادت او در ظاهر و باطن پایداری می کند، به گونه ای که داشتن و نداشتن، کمی و فراوانی، مدح و ذمّ (دیگران) و عزّت و ذلّت (در میان مردم) برای او یکسان است. زیرا او همه این امور را از یک سرچشمه می بیند... » ( 372 )

همچنان که پیشتر یادآور شدیم و از این حدیث شریف نیز به خوبی استفاده می شود، منشأ بسیاری از ملکات ستوده و صفات پسندیده، یقین و مراتب آن است.

یونس بن عبدالرحمان گوید: از امام رضا عليه‌السلام درباره ایمان و اسلام پرسیدم، آن بزرگوار پاسخ دادند:

«حضرت باقر عليه‌السلام فرموده اند: دین فقط اسلام است و ایمان مرتبه ای برتر از آن می باشد؛ تقوا درجه ای بالاتر از ایمان است و یقین دارای منزلتی بالاتر از تقوا می باشد. و در میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است! »

عرض کردم: یقین چیست؟ فرمودند:

«توکل بر خدا، تسلیم در برابر ذات پاک او، راضی و خشنود بودن به قضای الهی و واگذاری تمام کارها به خداوند است. » ( 373 )

حضرت علی عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«اَلصَّبْرُ ثَمَرَةُ الْیقِینِ. » ( 374 )

«شکیبایی حاصل یقین است. »

«اَلْإِخْلاصُ ثَمَرَةُ الْیقِینِ. » ( 375 )

«اخلاص نتیجه یقین است. »

«اَلزُّهْدُ ثَمَرَةُ الْیقِینِ. » ( 376 )

«پارسایی میوه یقین است. »

از بزرگان مکتب و اولیای دین درباره فضیلت و ارزش یقین سخنان فراوانی به جای مانده، لیکن از همین چند حدیث شریف نیز به خوبی می توان استفاده کرد که پاداش عبادات، اعمال نیک و صفات پسندیده، و به تبع آن ها درجات و مقامات اخروی به تناسب قوّت و ضعف از یکدیگر متمایز می شوند و به هر اندازه که عبادت با یقین بیشتری همراه باشد، پاداش و ارزش آن بالاتر خواهد بود.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ الْعَمَلَ الدَّائِمَ الْقَلِیلَ عَلَی الْیقِینِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْعَمَلِ الْکَثِیرِ عَلی غَیرِ یقِینٍ. » ( 377 )

«عمل پیوسته اندک از روی یقین نزد خداوند از عمل زیاد بدون یقین برتر است. »

جابر گوید: امام صادق عليه‌السلام به من فرمودند:

«برادر جعفی! به راستی ایمان از اسلام برتر و یقین از ایمان ارزشمندتر است.

«وَ ما مِنْ شَی ءٍ أَعَزُّ مِنَ الْیقِینِ»

«هیچ چیز کمیاب تر و گرانقدرتر از یقین نمی باشد». ( 378 )

با در نظر گرفتن آموزه های دینی مقصد اعلای سالک از ایمان، زهد، تقوا و مجاهده در مراحل مختلف و مراتب گوناگون جز بندگی و معرفت حقّ - جلّ و علا - نیست. سالک پیوسته می کوشد تا از طریق آثار صنع و نشانه های آفرینش، در محدوده ظرف و توان خویش با قدرت، علم و سایر صفات خداوند متعال بیشتر آشنا شده، سطح معرفت خود را ارتقا بخشد. اما هنگامی که این معرفت با یقین کامل همراه شده، به مرحله شهود برسد، علاوه بر آنکه خدا را از روی یقین عبادت می کند و عبادت هایش به همین جهت از ارزشی به مراتب برتر از عبادت های دیگران برخوردار می شود، حقایقی نیز برای او منکشف خواهد شد که از چشم دیگران پوشیده است.

امام صادق عليه‌السلام نقل کرده اند:

«روزی رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله پس از آنکه نماز صبح را با مردم به جای آوردند نگاهشان در مسجد به جوانی افتاد که چرت می زد و سرش پایین می افتاد، رنگش زرد، بدنش لاغر و چشمانش به گودی فرو رفته بود. حضرتش از او پرسیدند: چگونه ای؟ پاسخ داد: به یقین رسیده ام. آن جناب با شگفتی فرمودند: بی گمان هر یقینی را حقیقتی است، حقیقت یقین تو چیست؟

عرض کرد: یا رسول اللَّه! یقینم مرا محزون ساخته، شب هایم را بیدار نگه داشته، روزهای گرم (در اثر روزه) تشنگی بخشیده و از دنیا و آنچه در آن است بی رغبت گشته ام؛ گویا عرش پروردگار را می نگرم که برای رسیدگی به حساب خلق بر پا شده و مردم برای حساب گرد آمده اند. گویا اهل بهشت را می نگرم که در نعمت به سر می برند و بر کرسی ها تکیه زده، یکدیگر را معرفی می کنند! گویا اهل دوزخ را می نگرم که در آنجا معذّب هستند و فریاد رس می طلبند. گویا هم اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است!

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به اصحاب و یاران فرمودند: این جوان از بندگانی است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است.

به خود او نیز فرمودند: بر این حال که داری ثابت باش.

جوان عرض کرد: یا رسول اللَّه! برایم دعا کنید که خداوند شهادت در رکاب شما را روزی ام کند. آن حضرت برایش دعا کردند. چیزی نگذشت که در جنگی همراه آن جناب بیرون رفت و پس از نه نفر به شهادت مفتخر گردید و او دهمین آن ها بود. » ( 379 )

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به شمعون برای اهل یقین شش نشانه نام برده اند:

«از روی حقیقت به خدا یقین کرده، به او ایمان آورد؛

یقین کند که مرگ حق است و از آن بر حذر باشد؛

یقین کند که بعث و قیامت حق است و از رسوایی آن هراس داشته باشد؛

یقین کند که بهشت حق است و مشتاق آن باشد؛

یقین کند که دوزخ حق است و کوشش وی برای نجات از آن آشکار باشد؛

یقین داشته باشد حساب حق است و خود را محاسبه نماید. » ( 380 )

از برترین مراتب یقین، مقام «رضا» است که سالک در آن حال از پروردگار خویش شکایتی نداشته؛ تلخی ها نیز در کامش شیرین است.

امام سجاد عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلرِّضا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ، أَرْفَعُ دَرَجات الْیقِینِ. » ( 381 )

«راضی بودن به مقدرات ناگوار، بالاترین درجات یقین است. »

و بالاخره دستیابی به دور دست ترین مقاصد انسانی و قلّه کمال صِرفاً در پرتو یقین امکان پذیر خواهد بود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«بِالْیقِینِ تدْرَکُ الْغایةُ الْقُصْوی» ( 382 )

«اهداف دور و مقاصد بسیار بلند تنها به وسیله یقین به دست می آید. »

و این جز به مدد تضرّع، عبادت، دعا و درخواست عاجزانه از منبع فیض و فیاض بی نیاز میسّر نمی گردد.

امام سجاد عليه‌السلام پس از نماز مغرب، تعقیب را طول می دادند و از خداوند درخواست یقین می کردند. ( 383 )

و بالاخره قرآن کریم دستیابی به یقین و شهود حقایق را مقصد اعلای عبادت معرفی کرده، می فرماید:

«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتی یأْتیکَ الْیقِینُ. » ( 384 )

«پروردگارت را عبادت کن تا تو را یقین حاصل شود. »

2 - شکیبایی

توضیح

زندگی آمیزه ای است شگفت انگیز از خوشی و ناخوشی، شکست و کامیابی، سختی و راحتی و شیرینی و تلخ کامی. سلامتیش آماج صدها دشمن خونین است و بیماریش دستخوش تحوّل و دگرگونی؛ خنده اش توأم با حسرت و داغ و شادیش همراه با گریه و آه؛ فقرش به کرشمه ای بر باد می رود و مال و منالش به نسیمی هباءً منثوراً است.

آب گوارایی نمی نوشی جز آنکه تلخ کامی در انتظار توست و شب پر غم و اندوهی را سپری نمی کنی مگر آنکه لبخند دمیدن صبح را دیدار خواهی کرد. و بسیاری از این ها و جز این ها درمان پذیر نیست و اگر پاره ای نیز قابل پیشگیری است رنج ها می طلبد و دشواری ها! و در این معرکه، شکوفا شدن قابلیت ها و کمال رشد هر پدیده ای در گرو اسباب فراوان و عوامل گوناگونی است که از داخل و خارج، سراسیمه و شتابان، آن را یاری می رسانند و البته انسان را نیز از این قانون همگانی گریزی نیست و - در راستای بروز استعدادها، پرورش قوای جسمی و روحی، پیمودن راه دشوار کمال و نیل به مقام شایسته خود - در بهره مندی از بسیاری از اسباب و عوامل رشد و تعالی ناگزیر و بی اختیار است.

مشکلات، دشواری ها و گرفتاری های زندگی را که در یک نگاهِ سطحی مزاحم و دست و پاگیر به نظر می رسند می توان بخش مهمی از همین اسباب و عوامل دانست که نقش انکار ناپذیر آن ها - در فراهم ساختن زمینه کمال روحی و ارتقاء معنوی و حتی سلامت جسمانی - بسیار حیاتی بوده و فقدان آن ها به منزله توقفِ تلاش، استقامت، پایداری، شادابی و در یک کلمه به مثابه خاموش شدن موتور حرکت انسان در مسیر زندگی است.

از مطالعه پدیده های جهان و چگونگی رشد آن ها به نیکی می توان به این واقعیت دست یافت که پرورش انسان و شکوفا شدن قابلیت های هر پدیده ای در نظام آفرینش، بدون دست و پنجه نرم کردن با موانع و مشکلات ممکن نبوده و اساساً همه موجودات از نخستین روزی که مزین به خلعت هستی می شوند تا آن هنگام که به اوج کمال خود نائل می گردند، همواره در دامان مبارزه با سختی ها، فشارها و مشکلات به سر برده و در بستر همین ستیز همیشگی پرورش می یابند.

از سوی دیگر برای شناسایی کامل روحیات یک فرد و ارزیابی مقدار پایداری و استقامت او در راه عقیده و ایمان خود نیز، تغییر محیط و دگرگونی اوضاع و تحوّلات زندگی وی یکی از شرایط اساسی است. زیرا زندگی یک فرد در شرایط یکنواخت نمی تواند کاملاً روحیات و مدرکات او را ترسیم نماید. در حالی که اگر شرایط و اوضاع زندگی وی دگرگون گردد و میدان برای اشباع غرایز و نیل به مقاصد مادی و دنیوی او فراهم باشد و موانع مشتهیات نفسانی از سر راهِ او برداشته شود ممکن است ایمان و اعتقادات او محکوم غرایز گشته و به دست فراموشی سپرده شود و یا به عکس، بسا فشارها و سختی ها در زندگیش او را بیش از پیش در ایمان و اعتقاداتش استوارتر ساخته بر قوت و استحکام آن بیفزاید. لذا در همین دگرگونی ها و تحوّلات است که قدرت و ثبات ایمان افراد آشکار می گردد.

ناگفته روشن است که پایداری و استقامت در برابر مشکلات و پیکار بی امان در مسیر گشودن گره های کور و پیچیده موانع، توفیقی بزرگ و موهبتی الهی است که می تواند وسیله ارتقا به کمال و مقدمه آسایش آدمی باشد.

مفهوم صبر و شکیبایی

صبر در لغت به معنای در تنگنا قرار دادن و حبس نفس است و در علم اخلاق عبارت از استقامت و پایداری در برابر سختی ها و مشکلات، مضطرب نگشتن در مقابل حوادث و گرفتاری ها، و ثبات و اطمینان نفس در همه حالات زندگی است. و نشان بارز آن حفظ اعضا و جوارح از حرکات غیر متعارف و ناهنجار و نگهداری زبان از شکوه کردن می باشد.

وادار ساختن نفس به دستورات شرع و بازداشتن آن از منهیات و امور نا مطلوب را می توان در زمره مصادیق روشن و اقسام مهم صبر به حساب آورد. و به همین جهت است که مؤمن در برابر وسوسه های شیطانی و خواسته های نفسانی کوه آسا مقاومت کرده، در گهواره رنج ها و سختی ها پیوسته درس استقامت می آموزد و در دامن طوفان ها و بلاها از صخره ها آبدیده تر و از کوه ها استوارتر باقی می ماند.

آری، فشارها و سختی ها، شکست ها و ناکامی ها، نه تنها زیان بخش نبوده و خطِ قرمز به حساب نمی آید، بلکه موضع گیری صحیح در برابر آن ها زمینه را برای بر انگیختن استعدادهای نهفته فراهم ساخته، ساختمان اخلاقی انسان را متحوّل می سازد. بهره گیری صحیح از این فرصت ها که در مواردی راه را برای دستیابی به سرچشمه لایزال نیروهای درونی هموار می نماید، شخصیت آدمی را در راستای رشد روحی و کمال حقیقی، از ارتقای معنوی روز افزون برخوردار می سازد.

با ترسیم تصویر صحیحی از زندگی در اندیشه، و تصحیح و تطبیق انگیزه بر آن، انسان خواهد توانست کوه آسا در برابر سختی ها و دشواری ها مقاومت نماید و در آن صورت است که رویدادهای ناگوار زندگی و چالش ها و ناملایمات جهان هیچ گاه او را آشفته و پریشان ننموده، در هم نمی کوبد و هرگز شاهد این سو و آن سو کشیده شدن خود همچون پرِ کاه نخواهد بود.

صبر و شکیبایی انسان را حقیقتاً نیرومند می سازد و او را آن چنان از روحیه استقامت برخوردار، و از آمادگی لازم برای روبرو شدن با سخت ترین مشکلات و مصیبت ها بهره مند می سازد که در هیچ شرایطی احساس ضعف و سستی نخواهد کرد.

شکیبایی در برابر ناملایمات زندگی کلید پیروزی بر موانع و ضامن همیشه باوفای پیشرفت و ترقی در عرصه تلاش های معنوی و مادی است و گشودن درهای موفقیت، احیای ملکات پسندیده در خود، غالب آمدن بر هوا و هوس، استوار ماندن در فراز و نشیب زندگی، و در یک کلام، ثمربخش بودن فعالیت ها و حاصل مند بودن عمر گرانمایه جز در پرتو شکیبایی به دست نخواهد آمد. تنها در سایه صبر و استقامت است که می توان موانع پیشرفت را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده، با عبور از دیوارهای بلند دشواری ها و سختی ها، قله های موفقیت و پیروزی را تسخیر نمود.

جزع و بی تابی که شعار افراد سست و کم ظرفیت است، نه تنها دردی را درمان نکرده و گره و عقده ای را نمی گشاید، بلکه جسم و جان آدمی را بیمار و مشکلات زندگی را روز افزون ساخته، درهای فتح و ظفر را بر انسان فرو می بندد.

افراد کم ظرفیت که در برابر کم ترین دشواری، با فریاد و خروش، و ناله و واویلا، خود و هم نشینان خویش را می آزارند، به تدریج نیروهای خدادادی را نیز که برای مرتفع ساختن مشکلات به آنان ارزانی شده از دست داده، راه نجات و سعادت را به طور کلی بر خود مسدود می سازند و پیوسته بر جزع و بی تابی، خشم و گرفتاری، و سوزش درونی خود می افزایند.

حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام می فرمایند:

«اَلْمُصِیبَةُ لِلصَّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اثْنَتانِ. » ( 385 )

«مصیبت برای شکیبا یکی و برای بی تابی کننده دوتاست. »

امّا فرد صبور با روانی آرام و دلی مطمئن برای رفع مشکلات زندگی به نیکی می اندیشد و ضمن استمداد از نیروی لایزال الهی، موانع را یکی پس از دیگری مرتفع ساخته، بر دشواری ها چیره می گردد و در پرتو آرامش، اطمینان خاطر و تسلّط بر خویشتن، بسا درد و سوز ناملایمات را نیز از یاد برده، و از دریای متلاطم گرفتاری ها و مصائب، با امنیت و متانت درون، خویشتن را به ساحل اطمینانِ بیشتر و آرامش روزافزون نزدیک می سازد.

قرآن و شکیبایی

نگاهی گذرا به مفاهیم و موضوعات قرآنی نشانگر این معناست که خداوند بزرگ به صبر و شکیبایی عنایتی ویژه داشته و بسیاری از خیرات دنیوی و مقامات اخروی و درجات بهشتی را بر محور این مسأله مهمّ اخلاقی استوار ساخته است. بیش از یکصد مورد از صبر و صابرین یاد کرده و به شکل های گوناگون و بیانات مختلف از این صفت نیک و دارندگان آن تمجید فرموده است.

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ا... وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ ا الَّذِینَ إِذا أَصابَتهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ ا أُولئِکَ عَلَیهِمْ صَلَوات مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتدُونَ ) ( 386 )

«ای مؤمنان! از صبر و نماز یاری بجویید، به راستی خداوند با صابران است... بشارت ده شکیبایان را همانان که هرگاه مصیبتی به آنان روی آورد گویند: ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم بر آنان (باد) درود و رحمت پروردگارشان؛ و همانها هستند هدایت یافتگان. »

چیره شدن بر دشواری های زندگی و پیشرفت و ترقی مستلزم دو رکن اساسی است: پایگاهی نیرومند و خلل ناپذیر که از درون به انسان پایداری و مقاومت بخشد، و تکیه گاهی پر قدرت، حیات بخش و پایان ناپذیر که پیوسته آدمی را از انرژی و نشاط برخوردار سازد؛ و این دو در پرتو شکیبایی و نماز و صبر و صلاة فراهم می گردد. مؤمن در سایه این دو بازوی نیرومند، از روحی مطمئن، ایمانی استوار، و اراده ای پولادین برخوردار گشته، امواج سهمگین ناملایمات، گرفتاری ها، مصائب و مشکلات زندگی را قدرتمندانه از سر راه خویش برخواهد داشت.

فرد با ایمان، دنیا را سرای جاودان نمی داند و معتقد است: انسان از خداست و سرانجام به سوی او باز خواهد گشت، به همین جهت نه روی آوردن نعمت ها او را مست می کند و نه زوال مواهب الهی وی را مأیوس می سازد، نعمت ها، کمبودها، خوشی ها، ناملایمات و هر آنچه بر او وارد گردد، همه را زودگذر دانسته، آن ها را وسیله آزمایش خود به حساب می آورد. همواره به این واقعیت توجه دارد که حتی نعمت وجود ما نیز به خداوند تعلق دارد، آنچه ارزانی می کند بر اساس مصلحت است و آنچه را باز پس می گیرد جز به واسطه خیر و صلاح ما نخواهد بود.

علامه محقّق مرحوم مجلسی - به نقل از عالم بزرگوار شهید ثانی رضوان اللَّه علیه - از زبان فردی که جریان گم شدن خود را در خلال یک مسافرت بیان کرده، چنین نقل می کند:

با دوستم راه را گم کرده بودیم، ناگهان خیمه ای را از دور مشاهده کرده، به طرف آن رفتیم. پس از سلام و احوال پرسی با صاحب آن خیمه که بانویی موقّر بود، گم شدن خود را در آن بیابان یادآور شدیم. وی گلیمی را پهن کرد و گفت: بنشینید تا پسرم بیاید و از شما پذیرایی کند.

چیزی نگذشت که مردی شتر سوار در آنجا حاضر شد. زن گفت: شتر، شتر فرزند من است ولی شتر سوار شخص دیگری است.

مرد تازه وارد خطاب به آن زن کرد و گفت: ای امّ عقیل! خداوند در مورد فرزندت عقیل پاداشی بزرگ به تو عطا کند! پرسید: مگر برای فرزندم حادثه ای رخ داده است؟ پاسخ داد: آری، شترش به خشم آمده و او را به داخل چاهی فرو انداخته است.

ام عقیل - که گویی هیچ حادثه ناگواری برایش پیش نیامده - گفت: پیاده شو و کمک کن تا از میهمانان پذیرایی کنیم. سپس گوسفندی را به او داد تا آن را برای تهیه غذا ذبح نماید.

سرانجام غذا آماده شد و ما که به شدت از شکیبایی آن زن با ایمان شگفت زده شده بودیم از آن خوردیم. در این هنگام آن زن صبور گفت: در میان شما کسی هست که بتواند قرآن بخواند؟

آیات 153 تا 157 سوره بقره را که در باره صابرین است تلاوت کردیم - و او را به خاطر مصیبتی که بر او وارد شده تسلیت گفتیم - زن به داخل خیمه رفت و چند رکعت نماز گزارد، آنگاه عرض کرد:

اَللَّهُمَّ إِنِّی فَعَلْت ما أَمَرْتنِی فَأَنْجِزْ لِی ما وَعَدْتنِی. خداوندا! من آنچه را دستور داده ای انجام دادم؛ اینک تو نیز به وعده خود وفا کن. » سپس گفت:

اگر بنا بود در این جهان کسی برای کسی بماند، پیامبر گرامی حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله برای امّتش باقی می ماند. ( 387 )

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تفْلِحُونَ ) ( 388 )

«ای مؤمنان! صبور باشید و (در برابر دشمنان) پایداری کنید و (برای جلوگیری از رخنه آنان با امامان خود مرتبط بوده) ملازم یکدیگر باشید و تقوای الهی پیشه سازید، باشد که رستگار گردید. »

با تأمل در مفهوم صبر، مصابره، مرابطه و تقوی، عنایت خاص قرآن را به مراتب یاد شده به نیکی در می یابیم.

شکیبایی و استقامت در هر مورد به تناسب شکل و محتوای دشواری ها، آمادگی ویژه ای می طلبد. جهاد با نفس و ایستادگی در برابر خواسته های ناروا، فرد با ایمان را در راستای مبارزه ای پیوسته و همیشگی قرار می دهد. پایداری در مقابل دشمن به ایثار، فداکاری و گذشت از مال و جان نیازمند است. حراست از مرزها و آماده باش کامل در برابر رخنه فرهنگی و شبیخون نظامی، مستلزم بیداری، هوشیاری و مراقبت دقیق است.

و بالاخره پرهیزگاری که دامنه وسیع آن چون مشعلی فروزان بر همه حالات درونی و برنامه های شرعی، انسانی فردی و اجتماعی پرتو افکنده، به آن ها سمت و سو می بخشد و آن را هدف مند می سازد.

البته تلاش برای ارتباط معنوی با حضرت مهدی - عجّل اللَّه تعالی فرجه - و مرزبانی از حریم حق در عصر غیبت، از مهم ترین مصادیق مرابطه است که در روایات در کنار مصادیق مختلف آیه به آن اشاره شده است.

( فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ) . ( 389 )

«آن گونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی کردند صبور باش. »

رهبران آسمانی و پیامبران عالی مقام به ویژه شخصیت بی بدیل رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله در طول حیات گرانقدر خویش آن چنان در برابر حوادث سهمگین روزگار و مخالفت های لجاجت آمیز دشمنان پایداری کردند که ملائکه آسمان را به شگفتی انداختند.

قلم از ترسیم روزهای سخت و دشواری که وجود نازنین آن پیامبر بزرگ الهی با صبر و استقامت سپری فرمود بسیار عاجز و ناتوان است. دشمنان بی خرد که بعضی از آن ها از خویشان آن بزرگوار بودند برای نابودی شخصیت آسمانیش از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند با انواع شکنجه و آزار، فشارهای روحی، محاصره اقتصادی، و تحریم روابط اجتماعی آن چنان وجود عزیز و یاران اندکش را آزار دادند که برخی از آنان در اثر گرسنگی تلف گردیدند.

با نسبت های ناروا و شایعات کذب می کوشیدند تا از یک سو دوستان و پیروان آن بزرگوار را نسبت به راه خود به تردید اندازند و از سوی دیگر مانع پیشرفت آن مکتب حیات بخش و نفوذ آن در دل و جان افراد بی غرض و منصف گردند. زمانی ساحرش می خواندند، روزی مجنونش خطاب می کردند. گاهی بر سر مقدسش خاکستر می ریختند. و آنگاه که از همه راه ها ناامید شدند با محاصره خانه نورانیش که جای گام های ملائکه بود در صدد کشتنش برآمدند. امّا هیچ یک از این امور شکننده، کم ترین تأثیر منفی در هدف بزرگی که دنبال می کرد وارد نساخت و حتی آن گاه که در اثر فرو ریختن سنگ های فراوان بر او از بدن مطهرش خون جاری بود مردم را از طریق شیوه های گوناگون به اسلام و بندگی خدا فرا می خواند.

در پرتو این پایداری شگفت انگیز و متحمل شدن این زحمات طاقت فرسا بود که آیین حیات بخش اسلام سراسر گیتی را به نور آسمانی خود منوّر ساخت و امروز در حالی که بانگ «اللَّهُ اکبر» از چهار سوی جهان به گوش می رسد بیش از یک چهارم جمعیت جهان را پیروان اسلام تشکیل می دهند. ( 390 )

( وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلّاَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات وَ تواصَوْا بِالْحَقِ وَ تواصَوْا بِالصَّبْرِ ) . ( 391 )

«سوگند به عصر که انسان ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام می دهند و یکدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه می نمایند. »

توجه به اصول جامع چهارگانه در متن این سوره شریف و اجرای دقیق آن در زندگی فردی و اجتماعی - به عنوان عالی ترین برنامه پاکسازی زندگی از بلای همگانی خسران - راه کاری تضمین شده و مترقّی برای حلّ مشکلات و نابسامانی ها و نجات انسان از زیانکاری است که باید زیر بنا و سر لوحه فعالیت های معنوی و مادی همه انسان ها قرار گیرد:

ایمان و مبانی حیات بخش اعتقادی.

کارهای نیک و اعمال شایسته که ثمره درخت بارور ایمان و قوام بخش آن است.

فراخوان همگانی به حق و حقیقت.

سفارش به شکیبایی و پایداری به شکل فراگیر و به صورت یک جریان عمومی در کلّ جامعه.

شکیبایی در روایات

قسمت اول

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام که خود جلوه شکیبایی و آیینه پایداری در برابر سختی ها و مشکلات بودند همواره مردم را به صبر و استقامت در امور زندگی فرا می خواندند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ کَذلِکَ إِذا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِیمانُ». ( 392 )

«شکیبایی نسبت به ایمان به منزله سر نسبت به تن است. هنگامی که سر برود تن نیز خواهد رفت، همچنین هر گاه شکیبایی رخت بر بندد ایمان نیز خواهد رفت. »

آری، ایمان تا این اندازه به صبر و شکیبایی وابسته است و این تشبیه بسیار زیبا جایگاه رفیع شکیبایی را در مکتب اهل بیت عليهم‌السلام به نیکی روشن می سازد.

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«امیر مؤمنان عليه‌السلام وارد مسجد شده، مردی را که افسرده و اندوهگین بود کنار در مسجد مشاهده کردند. پرسیدند: تو را چه شده؟ پاسخ داد: ای پیشوای مؤمنان! مصیبت پدر و مادر و برادر گریبانگیرم شده و نزدیک است که از غصّه دق کنم. حضرتش فرمودند: »

«عَلَیکَ بِتقْوَی اللَّهِ وَ الصَّبْرِ تقْدَمْ عَلَیهِ غَداً وَ الصَّبْرُ فِی الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذا فارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذا فارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَت الْأُمُورُ»

«تقوای الهی و شکیبایی را پیشه ساز تا فردا (ی رستاخیز) بر آن وارد شده، پاداش آن را دریابی. صبر در کارها به مثابه سر نسبت به بدن است. هرگاه سر از تن جدا گردد، بدن از بین می رود و هنگامی که شکیبایی از امور مفارقت نماید کارها تباه می گردد. » ( 393 )

مردم در برابر حوادث تلخ و پیشامدهای ناگوار یکسان نیستند:

دسته ای به سبب بی بهره بودن از صفت شکیبایی گویا بنا را بر جزع و فزع قرار داده اند؛ اینان با برخورد به کم ترین ناملایمت، اعتدال را از دست داده، خویشتن را می بازند و در واقع با دست خویش عوامل شکست را فراهم آورده، به زودی از پای در می آیند.

گروهی با تحمّل، بردباری و شکیبایی در برابر مشکلات ایستادگی کرده، پایداری می ورزند، گرچه از کریمه شکیبایی به صورت یک صفت پایدار بهره مند نشده اند.

برخی به واسطه برخورداری از ملکه شکیبایی و متصف شدن به این خوی بزرگوارانه، علاوه بر شکیبایی و پایداری، حق تعالی را بر الطاف بی کران ظاهر و باطن سپاسگزاری کرده، عاشقانه به تلاش و کوشش بر می خیزند و برای مرتفع ساختن آثار منفی و پی آمدهای نامطلوب حوادث برنامه ریزی می نمایند.

عالم بزرگوار شهید ثانی رضوان اللَّه علیه در «مسکّن الفؤاد» می فرماید:

«حکیمی یکی از مشاهدات شگفت انگیز خود را چنین نقل کرده است:

از منزل به مقصد رباط مصر بیرون رفتم. در میان راه با مرد نابینایی که با دو دست و دو پای فلج شده، زیر سایبانی نشسته، حمد و ثنای خداوند بر لب داشت، روبرو شدم!

با شگفتی نزد وی رفته، پس از سلام از او پرسیدم: خداوند را به خاطر کدامیک از نعمت هایش ستایش می کنی؟! پاسخ داد: مگر عنایات بی شمار او را نسبت به من نمی نگری؟ به خدا سوگند اگر مرا با آتش قهر خود بسوزاند، یا با فرمانش کوه ها را بر من فرو افکند، یا دریاها را امر نماید که مرا در خود غرق کنند، یا به زمین دستور دهد که مرا در کام خویش فرو بلعد، جز بر محبّتم نیفزاید و جز سپاس و ستایشم را افزون نسازد.

آنگاه گفت: پسر کوچکی دارم که مرا از اوقات نماز با خبر می کرد و هنگام افطار برایم غذایی حاضر می ساخت، لیکن از دیروز تا کنون از وی بی خبرم، بنگر که بسا او را باز یابی.

گوید: به جستجوی او پرداختم، ناگهان با جسد نیم خورده او که در کنار یک تلّ در برابر درنده ای قرار داشت روبرو شدم! گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ! » چگونه این خبر دهشت بار را به این بنده صالح منتقل سازم؟ ناگزیر نزد وی بازگشته، به او گفتم: خداوند تو را رحمت نماید، کدامیک از شما - تو و حضرت ایوب عليه‌السلام - نزد خدا مقرّب ترید؟ گفت: البته آن بزرگوار. گفتم: آن جناب در بلاها صبری جمیل داشت، اینک بدان که فرزند خود را از دست داده ای! و جریان را برایش باز گفتم.

گفت: سپاس خدای را که در دلم حسرتی از دنیا قرار نمی دهد، آنگاه صیحه ای زد و از دنیا رفت». ( 394 )

حضرت عیسی عليه‌السلام در مناجات خود عرض کرد:

پروردگارا! یکی از دوستان خود را به من بنما؛ خطاب آمد: در فلان مکان یکی از دوستان ما زندگی می کند. حضرتش به آن مکان تشریف برده، زنی را مشاهده فرمود که از چشم و دست و پا محروم، و پیوسته به این ذکر شریف مشغول بود: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی نَعْمَائِهِ وَ الشُّکْرُ عَلی آلائِهِ.

آن جناب تعجّب نموده، بر وی سلام کرد و پاسخ آن بانوی صالحه را با خطاب «علیک السلام یا روح اللَّه» از او شنید و پرسید: از کجا دانستی من عیسی هستم؟ عرض کرد: از کسی که تو را نزد من فرستاد. آن حضرت فرمود: تو نه از نعمت چشم برخورداری و نه دست و پای سالمی داری! عرض کرد: سپاس خدای را که از دلی ذاکر، زبانی شاکر و بدنی صابر بهره مند هستم. او را به یکتایی یاد می کنم که ابزارهای معصیت را از من باز گرفته است (تا به وسیله آن ها مرتکب گناه نگردم) ( 395 )

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«مَنِ ابْتلِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِبَلاءٍ فَصَبَرَ عَلَیهِ کانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ. » ( 396 )

«هر مؤمنی که به بلایی گرفتار شود و بر آن صبر و شکیبایی نماید، برایش پاداش هزار شهید خواهد بود. »

کسی که سختی های جهاد در راه خدا را به جان می خرد و عزیزترین سرمایه خویش را برای رضای خدا از دست می دهد، از پاداشی عظیم و منزلتی بس رفیع برخوردار می گردد لیکن مجاهده پیگیر و دائمی با هواهای نفسانی و هوس های شیطانی و تحمّل رنج و سختی در برابر ناگواری ها در خلال سال های طولانی آن چنان سخت و دشوار است که گویی شخص صابر همواره در حال جان فشانی و هر لحظه در حال جان دادن است. بلکه توفیق عظیم نیل به شهادت مجاهد نیز ممکن است نتیجه مستقیم مجاهده هر روز و هر ساعت وی در جبهه مشکلات و ناملایمات زندگی و ایستادگی در برابر سختی ها و تلخ کامی ها باشد.

جابر گوید: به امام باقر عليه‌السلام عرض کردم: صبر جمیل و بردباری زیبا چیست؟ فرمودند:

«ذلِکَ صَبْرٌ لَیسَ فِیهِ شَکْوی إِلَی النَّاسِ. » ( 397 )

«صبر جمیل صبری است که در آن شکایت به مردم نباشد. »

شکیبایی در برابر سختی ها، تلخ کامی ها و حوادث ناگوار زندگی نشانه سعه صدر و وسعت روح آدمی است. شکایت به مردم نوعاً از تنگی سینه، کمبود ظرفیت و بی صبری سرچشمه می گیرد که به هیچ وجه برازنده شأن و منزلت مؤمن نیست و بسا با گفتاری همراه شود که در بردارنده ناسپاسی است و همین امر سبب افزایش زشتی و نا زیبایی رفتار آدمی می گردد.

انسان با ایمان به واسطه روح بزرگ و سینه گشاده و ظرفیت فراوان خود هیچ گاه دچار شتابزدگی نشده، پیمانه صبرش لبریز نمی گردد، و به همین جهت گفتاری که در بردارنده ناسپاسی و همراه با بی تابی و جزع باشد بر زبان جاری نمی سازد و در همه حال از خلعت جمال و زینت بردباری برخوردار است.

احنف بن قیس گوید: از دل درد خود به عمویم جناب صعصعه شکایت کردم. او مرا از این کار بازداشت و گفت: فرزند برادر! ناراحتی خود را برای کسی که در برطرف ساختن آن ناتوان است اظهار مکن، زیرا اگر دوست باشد ناراحت می شود و چنانچه دشمن باشد شاد می گردد (که در هر صورت پسندیده نیست) پس به کسی پناه بر که در واقع هم او تو را به آن مبتلا ساخته و در برطرف ساختن آن قادر و تواناست.

فرزند برادر! چهل سال است که بینایی یکی از چشمانم را از دست داده ام، لیکن تا کنون هیچ کس حتی همسرم از آن آگاه نشده است. ( 398 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«عَلَیکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ لا دِینَ لِمَنْ لا صَبْرَ لَهُ. » ( 399 )

«بر شما باد به شکیبایی، زیرا کسی که صبر ندارد، دین ندارد. »

بلی، دینداری تنها در پرتو پایداری و شکیبایی میسّر می گردد، و قرآن و فرمایشات معصومین عليهم‌السلام از یک سو، و عقل و تجربه از سوی دیگر شاهد و گواه روشن بر آن است که بی صبری و نا بردباری به تدریج باعث ضعف ایمان و اندک اندک موجب از کف رفتن دین آدمی می گردد.

در تاریخ اسلام نوشته اند:

جوانی یتیم و تهیدست به نام عبد العُزی به سرپرستی عموی خود ثروت زیادی به دست آورده، صاحب شتران و گوسفندان، و از خدمت غلامان و کنیزان فراوانی برخوردار شده بود. و با اینکه به اسلام تمایل پیدا کرده بود، میل باطنی خود را از ترس عموی خود که مردی خشن، متعصّب و مخالف اسلام بود ابراز نمی کرد.

سرانجام پس از بازگشت رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله از جنگ حنین به مدینه، آن جوان سعادتمند علاقه خود به اسلام عزیز را برای عموی خویش ظاهر ساخته و گفت: مدتی است مایلم اسلام آورده، به مسلمانان بپیوندم. امیدوار بودم شما نیز سعادت پذیرش اسلام را دریابید، اینک من ایمان آورده، در زمره مسلمانان قرار می گیرم.

عموی جوان گفت: چنانکه به این کار اقدام کنی، هر آنچه به تو داده ام حتی لباس هایت را از تو باز پس گرفته، برهنه ات خواهم ساخت. جوان پاسخ داد: اسلام را بر دنیا و ثروت آن ترجیح می دهم. عموی بی سعادت، به گفته خود جامه عمل پوشانده، حتی لباس های برادر زاده را از تنش بیرون آورد و او را از خود دور ساخت.

مادر جوان که در جریان بی مهری برادر شوهر خود قرار گرفت، گلیمی به فرزند خود داد تا آن را دو نیم کرده، نیمی را بر کمر ببندد و نصف دیگر را بر شانه افکنده، عازم مدینه شود.

هنگام سحر به مدینه رسیده، وارد مسجد شد و در کنار سایر نیازمندان تازه مسلمان - که به اصحاب صُفّه شهرت یافته بودند - قرار گرفت.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بنا بر رفتار خود پس از نماز صبح از حال اصحاب صُفّه جویا شده، در میان آنان جوان تازه وارد را مشاهده فرمود. نزد وی آمده، از مشخصات او سؤال کردند. جوان نام خود و قبیله اش را برای رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله عرض نمود. آن حضرت فرمودند: تو را «عبد اللَّه ذو البجادین» نام نهادم. میهمان من باش.

عبد اللَّه به فراگیری قرآن مشغول گردید و هنگامی که مسلمانان عازم جنگ تبوک شدند، در رکاب حضرت برای جهاد در راه خدا حرکت کرد، امّا دیری نپایید که به تب و بیماری مبتلا گردید و پس از چند روز دنیا را وداع نمود.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله با دست مبارک خود او را در قبر نهاده و عرض کردند:

«خدایا! من از عبد اللَّه راضی هستم، تو نیز از او خشنود باش. »

در این هنگام عبد اللَّه مسعود گفت: ای کاش من صاحب این قبر بودم. ( 400 )

آری، شکیبایی در برابر متاع دنیا و خواسته های نفسانی و صبر و بردباری برای انجام تکالیف اسلامی و انسانی، آدمی را به منزلتی می رساند که نه تنها غبطه صحابی بزرگ پیامبر را به همراه دارد بلکه فوز عظیم خشنودی خدا و رستگاری بزرگ رضایت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را نیز در پی خواهد داشت.

از نمونه های دیگر شکیبایان، بلال حبشی مؤذّن بزرگ رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله است. مدت ها بود که به دست مبارک حضرتش اسلام آورده، امّا ایمان خود را از مردم پنهان می کرد. یک روز دور از چشم مشرکین وارد خانه خدا شد و به گمان اینکه کسی در آن جا نیست، نزد بت ها رفت و پس از توهین به آن ها گفت: کسانی که شما را پرستش می کنند، گمراه و زیانکارند.

برخی از مشرکین که پشت کعبه نشسته بودند از ماجرای اسلام او و اهانت به بت ها با خبر شده، او را تعقیب کردند. بلال خود را به خانه مولایش عبد اللَّه بن جدعان رسانده و در آنجا پنهان گردید. مشرکان جریان بلال را به وی باز گفتند. عبد اللَّه به ابوجهل و امیة بن خلف گفت: این غلام را در اختیار شما قرار دادم.

آنان بلال را به صحرا برده، در گرمای سوزان روی شن های داغ به پشت خواباندند و سنگ بزرگی را بر سینه او قرار داده و از او خواستند تا به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله ناسزا گوید. امّا او با تحمّل شکنجه های طاقت فرسا، شکیبایی نموده و خدا را با گفتن أَحَد أَحَد می ستود. ( 401 )

حتی نقل شده که ابوجهل با شکافتن برخی از اعضای بدن بلال و قرار دادن پاره آهن داغ در آن می کوشید تا وی را از اسلام منصرف نماید، امّا جز «أحد أحد» که حکایت از ایمان عمیق او به آفریدگار یگانه داشت، چیزی از او نمی شنید.

البته بنا بر نظر مشهور، بلال بنده امیة بن خلف (از سران مشرکین و از دشمن??سرسخت پیشوای بزرگ مسلمانان) و مادرش نیز کنیز وی بوده است و چون بلال نزد امیة محبوب تر از سایر غلامان او بود، او را موکّل بتخانه خویش کرده بود. امّا هنگامی که بلال مسلمان شد دور از چشم امیة داخل بتخانه به عبادت خدا اشتغال می ورزید تا آنکه امیة از اسلام وی با خبر شد و چون بر ایمان خود پافشاری می کرد، به شکنجه او پرداخت و حتی بدن برهنه او را بر خارهای زمین های داغ مکه می کشید و سنگ داغ بزرگی روی سینه او می نهاد و می گفت:

لا تزالُ هکَذا حَتی تمُوت أَوْ تکْفُرَ بِمُحَمَّدٍ وَ تعْبُدَ اللّات وَ الْعُزّی

«به همین حال خواهی بود تا بمیری و یا از خدای محمّد دست برداری و لات و عزّی را پرستش نمایی. »

تا جایی که اثر آن از پوست و گوشت بدن پاکش گذشت و به استخوان رسید، امّا او از اعتقاد قلبی و ایمان استوار خود هیچ گاه دست بر نداشت و پیوسته با گفتن «أحد أحد» به ستایش خدای متعال می پرداخت. ( 402 )

امام صادق عليه‌السلام از پدر بزرگوار خود نقل کرده اند که حضرت علی عليه‌السلام فرمودند:

«لا یذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمانِ حَتی یکُونَ فِیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: اَلْفِقْهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَصائِبِ وَ حُسْنُ التقْدِیرِ فِی الْمَعاشِ. » ( 403 )

«آدمی حقیقت ایمان را درک نمی کند مگر آنکه سه خصلت در او باشد: بصیرت و آگاهی در دین، شکیبایی بر مصیبت ها، و اندازه گیری نیکو در زندگی. »

دستیابی به اهداف بلند معنوی و مقاصد بزرگ انسانی تنها در پرتو شکیبایی، پایداری، و تحمّل گرفتاری ها میسّر می گردد. کمال انسان در گرو صبر و شکیبایی است. در سایه استقامت و شکیبایی علاوه بر آنکه توفیق جهاد با نفس و مبارزه با وسوسه های شیطانی امکان پذیر می شود، انسان از اطمینان نفس و سکون و آرامش دل نیز برخوردار گشته، خود و محیط پیرامون خود را از امنیت درونی و بیرونی بهره مند می سازد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«برای انسان نزد خداوند درجه ای منظور شده که (تنها) با اعمال نیک نمی تواند به آن دست یابد، بلکه خداوند او را به نا ملایمتی در بدن یا تلف شدن مال یا فرزند مبتلا می گرداند تا شکیبایی نماید و به آن مقام نایل گردد. » ( 404 )

قرب الهی و رضایت و خشنودی خداوند که عالی ترین مدارج سعادت و منتهای رستگاری است به مدد تربیت نفس در پرتو عنایات ویژه اولیای الهی حاصل می گردد و این خود جز از طریق صبر و پایداری در برابر ناگواری ها، تلخ کامی ها، و پافشاری برای ترک لذّات نفسانی و تحمّل سختی و مشقت عبادت امکان پذیر نیست. با صبر و پایداری - که از ثمرات بسیار زیاد روحی و معنوی و حتی مادی برخوردار است - اندک اندک می توان از چموشی و طغیان نفس کاست و با سیطره بر نفس طغیانگر به مقامات بلند معنوی و انسانی دست یافت.

قسمت دوم

آری، پایداری در برابر گناهان سرانجام به تقوای نفس می انجامد، شکیبایی در مسیر انجام طاعات و عبادات، آدمی را به انس و الفت به حقّ نائل می گرداند، و صبر و بردباری در بلاها ثمره گرانبهای تن دادن به تقدیر حقّ و خشنودی از خواست و اراده خداوند را به دنبال خواهد داشت. و همین ثمرات شگفت انگیز است که اولیای الهی را بیش از سایر مردم در معرض بلا و گرفتاری قرار داده است.

آنان با اینکه از طریق دعا و تضرّع می توانند مشکلات را برطرف سازند، بلکه امکان دفع گرفتاری ها پیش از وقوع نیز برای آن ها وجود دارد، لیکن پایداری در برابر سختی ها و تحمّل ناگواری ها را - که خواست خداست و خشنودی او در آن است - ترجیح می دهند تا علاوه بر درک پاداش های بی انتها، به قلّه های رفیع کمال و ترقی دست یابند. و البته در کنار شکیبایی، پیوسته با تضرّع و زاری روی به جانب حقّ دارند و از این طریق نیز لحظه به لحظه به او - جلّ جلاله - نزدیک تر می گردند.

خلق را بر تو بدخو کند

تا تو را رو جانب آن سو کند

این جفای خلق بر تو در جهان

گر بدانی گنج زر آمد مال نهان

یکی از بزرگان می فرمود: دعایم مستجاب است، حتی روزی با خدای متعال شوخی کردم و حضرتش اجابت نمود.

در عین حال بلا و گرفتاریش بسیار زیاد بود. با آنکه به فقری استخوان سوز و بیماری های دشواری مبتلا بود، دم فرو بسته و خدای را بر محنت ها و بلاهایش سپاسگزاری بیرون از وصف می نمود. روحش شاد و با اولیای خدا محشور باد.

مگر نه این است که پیامبران آسمانی و اولیای الهی همه از برجسته ترین نمونه های شکیبایان در برابر انبوه ناگواری ها و سختی ها بودند و در میان آنان اسوه هایی از پایداری و صبوری یافت می شد که انسان از شکیبایی آنان در برابر حوادث تلخ و مشکلات طاقت فرسا به حیرت می افتد؟

در روایات آمده است که حضرت ایوب عليه‌السلام پیش از آنکه به بلا گرفتار گردد مدت چهل سال در نعمت و رفاه به سر می برد. هر روز هزاران سفره بزرگواری می گسترد تا مردم از آن بهره مند گردند. علاوه بر آن ها که همراه گلّه های دام او بودند، بیست هزار اسب نیز داشت. زراعتش آن چنان پر حاصل و فراوان بود که دستور می داد همگان از آن برخوردار باشند و هیچ انسان و حیوانی را از آن منع نمی کرد. چهار صد غلام داشت که حراست اشتران حضرتش را بر عهده داشتند.

روزی جبرئیل نزد او حاضر شد و عرض کرد: ای ایوب! روزگار راحتی به سر آمد و زمان رنج و سختی فرا رسید، آماده بلا باش! آن جناب فرمود: باکی نیست، و در سایه الطاف بی دریغ الهی به انتظار بلا نشست.

یک روز که از نماز صبح فارغ گردید ناگهان فریاد شبان را شنید که می گفت: سیلی از دامن کوهسار فرود آمد و گله گوسفند را به تمامی به دریا برد! لحظه ای نگذشت که ساربان از راه رسید و خبر ناگوار هلاکت شتران توسط صاعقه را به او داد. در این میان باغبان نیز او را از نابودی درختان به سبب بروز آفات آگاه نمود. آن بزرگوار این ها را می شنید و تسبیح خداوند می کرد. دیری نپایید که معلّم پسران ایوب با آه جانسوز وارد شد و او را از خبر وحشتناک دیگری آگاه ساخته و عرض کرد: دوازده پسر شما میهمان برادر بزرگ بودند که ناگهان سقف خانه بر سر آنان فرو ریخت و همه هلاک شدند!

ایوب عليه‌السلام به سجده افتاد و عرض کرد: بار الها! تا تو را دارم از همه چیز برخوردارم. و بدین سان در برابر بلاهای جانکاه، بیماری های طاقت فرسا و از دست دادن مال و فرزندان شکیبایی می کرد و هر چه جام بلا می نوشید، به رضایت دوست خرسند و خشنود بود. ( 405 )

جزع و نابردباری نتیجه ای جز از دست دادن فرصت و قوای معنوی و جسمانی به همراه نخواهد داشت. باید باور کنیم که با مقدرات نمی توان جنگید و آنچه که اراده حق است به وقوع خواهد پیوست. واردات بر ما جدا از اینکه در بسیاری از موارد نتیجه اعمال نادرست ماست، خارج از اختیار ما خواهد بود، امّا با جهت گیری صحیح و برخورد معقول و منطقی و صبر و شکیبایی می توان راه خروج از بن بست مشکلات را یافت و با تسلّط بر خویشتن، از بروز آثار منفی آن ها جلوگیری نمود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّکَ إِنْ صَبَرْت جَرَت عَلَیکَ الْمَقادِیرُ وَ أَنْت مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزَعْت جَرَت عَلَیکَ الْمَقادِیرُ وَ أَنْت مَأْزُورٌ. » ( 406 )

«اگر شکیبایی ورزی آنچه مقدّر است خواهد شد و پاداش خود را می بری، و چنانچه بی تابی کنی (باز هم) آنچه مقدّر است تحقّق می یابد و بار بی صبری و وزر ناشکیبایی را (بر دوش) خواهی داشت. »

زندگی مجموعه ای از نعمت ها و بلاهاست. اصولاً نه وفور نعمت نشانه لطف و کرامت است است و نه کثرت بلا علامت بُعد و نقمت؛ بلا و نعمت دو ابزار آزمایش و دو وسیله سازندگی است. شکر گزاری در برابر نعمت ها، و شکیبایی در برابر ناملایمات و بلاها که دو وظیفه بزرگ بندگی است راه کار موفقیت و پیروزی در این آزمایش همگانی و ابزار مناسب برای تهذیب نفس و سازندگی است. همچنان که ناسپاسی و ناشکیبایی، زمینه مناسب برای شکست و نابودی و بستر هموار برای تخریب قوا و ویرانی است.

بسیاری از مفسران و حدیث شناسان از رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند که فرمودند:

«اَلْإِیمانُ نِصْفانِ نِصْفٌ فِی الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِی الشُّکْرِ. » ( 407 )

«ایمان دارای دو بخش است: نیمی در صبر و بخشی در شکر است. »

انسان از قابلیت های فراوانی برخوردار است. شکوفا شدن بسیاری از این استعدادها نیازمند تلاش و فعالیت است. بدون کوشش و پایداری هیچ گاه از مزایای گرانبهای آن ها بهره مند نخواهد شد. قدرت برخورد سازنده با مشکلات، یکی از همین قابلیت هاست که در وجود هر انسانی به ودیعه گذارده شده، و به اقتضای آن آدمی موظف است نیروهای درونی و بیرونی خود را برای نبرد با موانع راه کمال بسیج نموده، از همه امکانات و قابلیت های موجود خویش به شکل مطلوب بهره برداری نماید.

گویا سنت خدا بر این قرار گرفته که برای رشد و تربیت، شکوفا شدن استعدادها، و تعالی روح و روان انسان ها، نخست احساس نیاز را در آنان بارور ساخته، موتور حرکت و تلاش و تکاپو را از این طریق در وجود آنان روشن می نماید. آنگاه موانع و مشکلات را یکی پس از دیگری در مسیر آنان قرار داده، هر گونه سستی و کسالت و واماندگی را از وجود آن ها دور ساخته، روح استقامت و پایداری را در آنان همواره زنده و قدرت صبوری و شکیبایی را پیوسته استحکام می بخشد.

درخت رشد یافته بر فراز کوه های بلند و همیشه در معرض طوفان و باد و باران را با نهال بلوط غنوده در سایه درختان جنگل و دور از تند بادهای سخت مقایسه کن و بنگر که با وجود ریشه گرفتن نهال هر دو از درخت واحد، آن تا چه اندازه قوی و تناور و این تا چه مقدار ضعیف و کم قدرت است!

و به راستی این درسی است بزرگ برای آنان که اهداف بزرگ و مقاصد عالی را دور از تحمّل رنج و بدون شکیبایی، در زندگی راحت و همراه با عافیت می طلبند. مَثَل اینان، مثل جوانی است که برای کوبیدن نقش شیر بر بازویش نزد دلاّک رفته، و به خاطر ضعف و ناتوانی، به هنگام کوبیدن نقش هر عضو، از دلاک درخواست می کرد که از نقش آن عضو صرف نظر کرده و شیر را بدون آن عضو نقش نماید!

بر زمین زد سوزن آن دم اوستاد

گفت در عالم کسی را این فتاد؟

شیر بی دم و سر و اِشکم که دید؟

این چنین شیری خدا کی آفرید؟

چون نداری طاقت سوزن زدن

از چنین شیر ژیان پس دم مزن

هر کس در زندگی خود و اطرافیان خویش تجربه کرده؛ روایات نیز شاهد صادق بر آن است که با هر رنجی گنجی و در پی هر محنتی آسایشی و به دنبال هر اندوهی شادمانی و در کنار هر خاری گلی است که فضای زندگی را لبریز از شادی و سینه درد کشیده را سرشار از احساس راحتی و آرامش می سازد. شدّت بلا و لبریز شدن مصیبت و گرفتاری، حکایت از پایان آمدن آن دارد؛ در اوج ناامیدی روزنه های امید را به روشنی می توان مشاهده کرد، و در پس سیاهی و تاریکی شب، طلیعه سفیدی و روشنی روز را به وضوح می توان دید.

( أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ) . ( 408 )

سرگذشت دانشمند چینی را نشنیده ای که در دوران نوجوانی به علت آنکه در رشته تحصیلی خود پیشرفتی نداشت، نومید گشته، کتاب هایش را به دور افکند، و همزمان با زنی مستمند رو به رو شد که قطعه آهنی را با کوشش زیاد سوهان می زد تا از آن سوزنی فراهم آورد؟ مشاهده این تلاش شگفت انگیز آن چنان انقلاب عظیمی در وجودش پدید آورد که در دَم تصمیم گرفت به کلاس درس باز گردد و با عزمی استوار به ادامه تحصیل بپردازد و در پرتو استقامت و شکیبایی در زمره بزرگ ترین دانشمندان عصر خویش قرار گرفت.

بسیار اتفاق می افتد که فشارهای سخت و ضربات دشوار روزگار بسان جرقه ای سبب شعله ور شدن آتش استعداد نهفته ای می شود که در وجود شخص پنهان است و حتی خود از آن آگاهی ندارد و همین فشار و سختی، عامل شکوفایی و درخشندگی قابلیت های درونی وی می گردد. گرچه ممکن است در مراحل نخست، به سبب آگاه نبودن از قدرت ها و مواهب پنهان درونی، مشکلات و دشواری ها را صرفاً به عنوان مانع تلقی کرده و از وجود آن ها ناخرسند باشد لیکن باید بدانیم که خدای مهربان از هر رفیق شفیقی مهربان تر و از هر پدر و مادر مهربانی دلسوزتر است و او جلّ جلاله که عالم و حکیم و قادر است مصلحت حقیقی ما را از هر کس حتی از خود ما بهتر می داند و بنا بر لطف و مرحمت بی دریغ خود همان را مقدّر می فرماید.

در کلمات قدسی آمده است:

«مَنْ لَمْ یرْضَ بِقَضائِی وَ لَمْ یصْبِرْ عَلی بَلائِی وَ لَمْ یشْکُرْ نَعْمائِی فَلْیتخِذْ رَبّاً سِوائِی!

مَنْ أَصْبَحَ حَزِیناً عَلَی الدُّنْیا فَقَدْ أَصْبَحَ ساخِطاً عَلَی، مَنْ تواضَعَ لِغَنِی لِأَجْلِ غِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دِینِهِ.

یابْنَ آدَمَ! ما مِنْ یوْمٍ جَدِیدٍ إِلّا وَ یأْتی فِیهِ إِلَیکَ مِنْ عِنْدِی رِزْقُکَ وَ ما مِنْ لَیلَةٍ جَدِیدَةٍ إِلّا وَ یأْتی إِلَی الْمَلائِکَةُ مِنْ عِنْدِکَ بِعَمَلٍ قَبِیحٍ؛ خَیرِی إِلَیکَ نازِلٌ وَ شَرُّکَ إِلَی صاعِدٌ...

یابْنَ آدَمَ! اِعْمَلْ بِما أَمَرْتکَ وَ انْتهِ عَمَّا نَهَیتکَ أَجْعَلْکَ حَیاً لا تمُوت أَبَداً... » ( 409 )

«کسی که از تقدیر و حکم من خشنود نیست و بر بلایم شکیبایی نمی کند و در برابر نعمت هایم سپاسگزاری نمی نماید، پروردگاری غیر از من برگزیند!

کسی که برای دنیا محزون گردد به یقین با دشمنی با من صبح کرده است و کسی که برای ثروتمندی به جهت دارایی او تواضع نماید دو سوّم دین خود را از دست داده است.

ای فرزند آدم! هر روز رزق و روزیت از جانب من به تو می رسد و هر شب فرشتگان من اعمال ناپسند تو را نزد من می آورند! پیوسته خیر من به سوی تو سرازیر، و بدی تو به جانب من متصاعد است!

ای فرزند آدم! به آنچه تو را امر کرده ام عمل کن و از آنچه تو را نهی نموده ام بپرهیز تا تو را آنچنان زنده قرار دهم که هیچ گاه مرگ و نیستی به سراغ تو نیاید. »

ناگفته نماند سپاسگزاری آنگاه از ارزش واقعی برخوردار بوده، عامل رشد و تقرّب می گردد که از آگاهی، قدردانی و اقرار به نعمت سرچشمه گرفته باشد. چه بسا حمد و ثنایی که به حسب ظاهر قدردانی و سپاسگزاری، و در واقع شِکوه و اعتراض و شکایت است! حقیر خود برایم اتفاق افتاد که به هنگام گرفتاری، خداوند متعال را شکر کرده، حمد و ثنای او بر زبان خویش جاری کردم، امّا پس از ملاقات با بزرگی بدون آنکه از کار خود سخنی بگویم برایم روشن نمود که شکرگزاری و حمد و ثنایم در واقع نِق زدن و حاکی از ناخرسندی درونی از گرفتاری ها بوده است.

اقسام صبر

صبر و شکیبایی نیز مانند بسیاری از مفاهیم اخلاقی دارای اقسام گوناگون و مراتب مختلف است و پاداش آن نیز به تناسب درجات آن متفاوت می باشد.

اشاره به برخی از اقسام صبر پایان بخش این مبحث خواهد بود:

شکیبایی بر طاعت، و پایداری در برابر مشکلاتی که در راه انجام آن وجود دارد.

صبر بر خودداری از نافرمانی خداوند، و مقاومت در برابر تلخی ترک گناه.

شکیبایی در برابر مصیبت، و ایستادگی در برخورد با حوادث ناگوار، همراه با حفظ تعادل و دور از خود باختگی، جزع و فزع و فرو ریختن تعادل روحی.

در روایات معصومین عليهم‌السلام بر این سه قسم که از مهم ترین و مشهورترین اقسام صبر محسوب می شود تأکید فراوان شده است.

حضرت علی عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«الصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَی الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیةِ... » ( 410 )

«صبر بر سه قسم است: شکیبایی هنگام مصیبت، پایداری بر اطاعت و صبر بر خودداری از گناه. »

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«الصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عَلَی الْبَلاءِ، حَسَنٌ جَمِیلٌ، وَ أَفْضَلُ الصَّبْرَینِ الْوَرَعُ عَنِ الْمَحارِمِ. » ( 411 )

«صبر دو گونه است: شکیبایی بر بلا که نیکو و زیباست، ولی برترین صبر خودداری از محرمات است. »

شکیبایی در میدان جهاد که نوعی شجاعت است.

صبر به هنگام شعله ور شدن آتش غضب که نوعی حلم است و در قرآن و روایات به «کظم غیظ» از آن یاد شده است.

شکیبایی در برابر شهوات حیوانی که عفّت نام گرفته است.

پایداری بر پوشاندن راز و کتمان سرّ.

شکیبایی در برابر سوء خُلق مردم و تحمّل آزار دیگران.

استقامت بر تنهایی و کناره گیری از نا اهلان.

پایداری در برابر هوی و هوس و امیال نفسانی.

ضبط نفس و خویشتن داری در برابر فراوانی نعمت ها و مراقبت از مغرور شدن به عافیت و نعمت ها و فرو رفتن در ناز و نعمت.

شکیبایی بر نگهداری زبان و پرهیز از گفتار بیهوده و سخن ناروا.

برای صبر درجات و مراتب بلندِ دیگری هست که جز اهل معرفت و اولیای الهی بدان دست نیابند.

3 - رضا

رضا در مقابل سخط است و منظور از آن عبارت از خشنودی نسبت به پروردگار متعال و مقدّرات او در باطن و ظاهر و ترک اعتراض در گفتار و رفتار نسبت به آنچه خداوند مقرّر داشته می باشد.

کسی که به خدا ایمان آورده و او را عالم و حکیم می داند به نیکی درک کرده که رویدادهای تلخ و حوادث ناگوار زندگی هیچ یک لغو و بیهوده و از سرِ اتفاق پدید نیامده، بلکه همه بر اساس مصلحت و حکمت، و در راستای افاضه فیض و رشد و تعالی صورت می پذیرد. به همین جهت در همه حال به قضا و قدر الهی خشنود و از مقدرات خداوند گرچه بر خلاف میل نفسانی و خواسته های وی باشد راضی است و هیچ گاه گفتار و رفتاری که مفهوم عدم رضایت از آن استشمام شود از او ظاهر نمی گردد.

مؤمن حوادث تلخ زندگی و طوفان های شدید بلا و گرفتاری را بسان داروی قوی و مؤثری می داند که حجاب های تیره و موانع تاریک کمال و رستگاری ( 412 ) را از جای کنده و سبب تنبّه، تذکّر و بیداری، و عامل تطهیر قلب و تهذیب روح و روان آدمی می گردد. او معتقد است که در عالم خلقت و نظام هستی هر چیز جایگاه ویژه و حدّ و اندازه مخصوصی دارد و فقدان این تفاوت ها یا بر هم خوردن حدّ و مرز طبیعی هر یک از موجودات، موجب اختلال عظیم در نظام جامعه می گردد.

رضا از آثار گرانقدر ایمان و از لوازم پر ارزش محبت پروردگار متعال است. کسی که به این منزلت بلند دست یابد پیوسته در لذّت و بهجت و سرور و راحتی به سر برده، و هر چه را که به نوعی منتسب به محبوب باشد زیبا می بیند، زیرا فقر و غنا، راحتی و سختی، عزّت و ذلّت، تندرستی و بیماری و مرگ و زندگی را از سوی دوست می داند و به همین جهت همه در نزد او یکسان خواهد بود. محبّت حضرت حقّ در دل و جان و روح و روان او رسوخ کرده و باور دارد که خداوند دوستی مهربان است و هیچ کاری را بدون مصلحت و حکمت انجام نمی دهد، لذا به فعل و اراده حقّ - جلّ و علا - عشق می ورزد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلرَّوْحُ وَ الرَّاحَةُ فِی الرِّضا وَ الْیقِینِ، وَ الْهَمُّ وَ الْحُزْنُ فِی الشَّکِ وَ السَّخَطِ. » ( 413 )

«نشاط و آسایش در رضا و یقین است، و غم و اندوه در شک و ناخرسندی است. »