برخی مفهوم عدالت را عبارت از حفظ جایگاه حقوق مردم دانسته و گفته اند: هنگامی عدالت به معنای درست خود تحقق می یابد که هر صاحب حقی به اندازه صحیح حق خود از آن بهره مند گردد.
گرچه تعریف کاملی از عدالت در دست نیست لیکن می توان میزان در صحت مفهوم عدالت اجتماعی را در نظر گرفتن نیازهای طبیعی و واقعی انسان دانست. مفهوم حقیقی عدالت اجتماعی آن است که استحقاق های طبیعی و واقعی انسان در قلمرو حیات فردی و اجتماعی وی در نظر گرفته شود و با عنایت به همین نیازهای طبیعی، حقوق افراد جامعه از عالی و دانی آن چنان مراعات گردد که به هر کس برابر نیاز و استحقاقش داده شود و در حقّ هیچ کس از هیچ جهت ستمی روا نگردد.
مفهوم عدالت اجتماعی مانند معنای مطلق عدل از دامنه گسترده ای برخوردار است به گونه ای که در پرتو آن، جمیع نیازهای روحی و جسمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی انسان مرتفع می گردد، لیکن بروز و ظهور و محک ارزیابی آن عمدتاً امور اقتصادی است، به طوری که اگر مثلاً زمامداری بتواند با اجرای عدالت اقتصادی، نیازهای واقعی مردم را در این زمینه پاسخ گو باشد، بستر لازم برای تأمین عدالت در سایر موارد را نیز فراهم کرده و به مراتب، بهتر و آسان تر می تواند عدالت در سایر زمینه ها را تحقق بخشد؛ همچنان که فقدان عدالت اقتصادی نیز در واقع به منزله پشت پا زدن به همه نیازهای طبیعی و نادیده گرفتن بسترهای دیگر عدالت خواهد بود.
گویا به همین جهت است که در روایات معصومین
عليهمالسلام
بر این قسم عدالت تأکید بیشتری شده؛ کسانی هم که عدالت اجتماعی را همان عدالت اقتصادی معرفی کرده اند، در واقع به اهمیت فوق العاده آن از این دیدگاه اشاره نموده اند.
عموم مردم نیز که با امور مادی مأنوس و کاستی ها و کمبودهای آن را با همه احساس خود درک می نمایند، عدالت را منحصراً در امور مادی و مسائل اقتصادی زندگی خلاصه می کنند. برای آنان عدالت یعنی زندگی و زندگی یعنی عدالت! و جور و ستم یعنی مرگ تدریجی؛ مرگی که ستمگران از راه های مختلفِ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر آنان تحمیل کرده و محیط متعفّن و مسموم ستمگری و حنظل تلخ و کشنده بیدادگری را برای آنان جایگزین فضای عطر آگین قسط و شهد گوارای عدالت می سازند.
متأسفانه بشر در طول تاریخ همواره شاهد حکومت های ستم پیشه و رژیم های مستبدی بوده که کم ترین توجهی به این نیاز فطری و طبیعی انسان ها نکرده، اقشار محروم جامعه را با خفقان و جور و جنایت مورد استثمار و چپاول بی رحمانه، و افراد آگاه و عدالت خواه را با فشار و دروغ و تهمت مورد سخت ترین آزار و اذیت قرار داده اند.
اسف بارتر آنکه بسا با انگیزه استثمار بیشتر، با رفع اندکی از نیازهای مادی و تأمین - به اصطلاح بخور و نمیر - نان و آب گروهی از مردم بی پناه، فاصله خود و هواداران خود را بیش از پیش از اقشار مستضعف و محروم جامعه افزایش داده و با نام آزادی، انسانیت را و با شعار عدالت، قسط و عدل و عدالت را مذبوح و مقتول ساخته اند!
این جنایت پیشگانِ عدالت ستیز گویا حاصل دست رنج آن تشنگان عدالت را ارث پدری خویش دانسته و نیازهای فراوان مادی و معنوی آنان را در آب و نان خلاصه می بینند و از این حقیقت روشن غافل اند که اساسی ترین خواسته فطری بشر از حاکمان جامعه، نگاه انسانی داشتن و پاسداشت حرمت و کرامت انسان هاست که از مهم ترین پایه های اجرای صحیح عدالت است.
مردم انتظار دارند - و البته این انتظار، حق آنان است - که زمام امور خود را در اختیار زمامدارانی قرار دهند که وکیلانی عادل و امین برای آنان بوده، حقوق فرد فرد جامعه را مراعات کرده، و حق را به حق دار برسانند.
اسلام عزیز که عدالت را کریمه ای بس ارزشمند و فضیلتی بس عظیم می داند، با تبعیض، باند بازی، استثمار و ظلم و بیدادگری - که ابزار رایج و همیشگی حاکمان و سیاستمداران دنیا پرست بوده و هست - به شدّت به مبارزه برخاسته و نه تنها آموزه های جدیدی در زمینه جهان و انسان و فرد و جامعه آورده، بلکه نوع نگرش، طرز تفکّر و نحوه اندیشیدن گروندگان به اسلام را نیز متحوّل ساخته است. ارزش ها را از جایگاه شایسته خود برخوردار ساخته، و فضیلت هایی مانند عدالت و تقوا را که به هنگام ظهور اسلام فاقد کم ترین ارزش بود، به بالاترین درجه فضیلت ارتقا بخشیده است.
جامعه مورد نظر اسلام، جامعه ای است که عدالت با گستره مفهومش بر جمیع مراتب و نواحی آن حکم فرما باشد، به همین جهت، اولیای الهی و پیشوایان دین، عدالت را زیربنای قوانین آسمانی، و برای مسلمانان یک وظیفه مهم دینی دانسته و بی تفاوت بودن نسبت به صحنه های بی عدالتی را برای هیچ مسلمانی - خصوصاً کسانی که به آموزه های دینی آگاهی کافی دارند - روا ندانسته اند.
نقش عدالت در امید بخشیدن به اقشار مختلف جامعه، خصوصاً جوانان، و سوق دادن آنان به معنویت و دین و دینداری بر کسی پوشیده نیست. تجربه نشان داده است که چنانچه عدالت در همه ابعاد، زمینه ها و حوزه هایش اجرا گردد، مردم گروه گروه به دین خدا روی می آورند.
آغاز امر دین با هدف اجرای عدالت و قیام مردم به قسط و عدل همراه بوده است.
پایان آن نیز جز این نخواهد بود و لذا اساسی ترین برنامه منجی کلّ، حامی مظلومان، حضرت مهدی - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - اجرای عدالت بوده و آن بزرگوار با همین هدف متعالی - که در روایات فراوانی به آن اشاره شده،
- جهان را از عدل و قسط سرشار خواهد ساخت.
قرآن و عدالت اجتماعی
همچنان که اشاره کردیم، اسلام عزیز از آغاز حرکت عدالت خواهانه خود، اجرای عدالت را در صدر برنامه های خود قرار داده و به موازات توصیه و ترغیب به عدالت خواهی، قیام به عدل و قسط و اجرای آن را از وظایف مهم پیروان خود بر شمرده است.
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ
)
.
«ای مؤمنان! پیوسته برای برپایی عدالت قیام کنید. »
«قوّام» به معنای بسیار قیام کننده است. بنا براین مفاد آیه آن است که تنها نباید به توصیه اکتفا نمود بلکه اجرای عدالت را باید به صورت یک صفت طبیعی و خلق و خوی انسانی در خود احیا کرده، در هر حال، در هر کار، در هر مکان و در هر زمان برای اجرا و اقامه آن به پا خاست.
(
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ ل?یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتقْوی وَ اتقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تعْمَلُونَ
)
.
«ای مؤمنان! همواره برای خدا به پا خیزید و عادلانه گواه باشید. و دشمنی یک گروه، شما را بر آن وا ندارد که دست از عدالت برکشید، عدالت را اجرا کنید که نزدیک ترین راه به پرهیزکاری است. تقوای الهی پیشه سازید که خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است. »
بلی، پرهیزکاری و پروا داشتن از خداوند برتر و شریف تر از آن است که دستخوش خود خواهی ها و کینه ورزی ها گردیده و زمینه را برای تجاوز به حقوق انسان ها هموار سازد. بنا براین، حب و بغض های شخصی و گروهی هیچ گاه نباید در پای بندی به عدالت رخنه وارد نموده و مانع اجرای آن گردد.
(
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَینات وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
)
.
«ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا مردم برای اقامه عدالت بپاخیزند. »
برپایی عدالت از چنان قداست و ارزشی برخوردار است که در این آیه شریفه، مأموریت و هدف پیامبران در راستای مقصد بزرگ انسان سازی، برقراری عدالت معرفی شده است. آنان همواره می کوشیدند تا در پرتو پرورش و آموزش، پیروان خود را عدالت خواه و عدالت پیشه پرورش دهند به گونه ای که آن ها بر پایی قسط و عدل را هدف و وظیفه حتمی خویش دانسته، خود به پا دارنده عدالت باشند
(
لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
)
، نه اینکه به عدالت ورزی وادار گردند. به همین جهت تعبیر لِیقِیمُوا النَّاسَ بِالْقِسْطِ (که مردم را به عدالت وادار سازند) به کار نرفته است.
البته به اقتضای عالم طبیعت و مختار بودن انسان ممکن است گروهی عدالت ستیز به مقابله با حق و منطق برخاسته، در برابر بینات و کتاب و میزان تسلیم نگردند که در آن صورت، پی گیری اجرای عدالت به مدد جبر و تنبیه و بهره گیری از حدید (آهن) - که در ذیل آیه به آن اشاره گردیده - انجام می پذیرد.
آیات مرتبط با عدل و قسط به موارد یاد شده خلاصه نمی شود، لیکن برای پرهیز از به درازا کشیدن بحث، به همین مقدار بسنده می کنیم.
روایات و عدالت اجتماعی
رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«اَلْمُلْکُ یبْقی بِالْعَدْلِ مَعَ الْکُفْرِ وَ لا یبْقی بِالْجَوْرِ مَعَ الْإِیمانِ. »
«حکومت در سایه عدل در کنار کفر ورزی دوام می یابد ولی با ستم (حتی) در پرتو ایمان باقی نمی ماند. »
زیرا علاوه بر پی آمدهای هولناک آخرتی ستم، وبال ظلم و جور بسیار سریع دامن گیر ستمگر می گردد. نگاهی به آثار ویرانگر ستم های فرهنگی و اقتصادی که برای خود ستمگران نیز گرفتاری های فراوانی به وجود آورده - و جنگ ها، نابسامانی های اجتماعی، هرج و مرج های سیاسی، ناهنجاری های اخلاقی و بحران های اقتصادی از نمونه های بارز آن است - این حقیقت را به روشنی به اثبات می رساند.
رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
می فرمایند:
«عَدْلُ ساعَةٍ خَیرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً قِیامٍ لَیلُها وَ صِیامٍ نَهارُها، وَ جَوْرُ ساعَةٍ فِی حُکْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعاصِی سِتینَ سَنَةً. »
«ساعتی عدالت از هفتاد سال عبادت که شب هایش در حال قیام و نماز و روزهایش به روزه گرفتن سپری شود بهتر است. و ساعتی ستم در قضاوت و حکمی، نزد خداوند از شصت سال نافرمانی و گناه شدیدتر و بزرگ تر است. »
هم آن حضرت می فرمایند:
«إِنَّ أَهْوَنَ الْخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ وَلِی أَمْرَ الْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یعْدِلْ. »
«خوارترین انسان ها نزد خداوند کسی است که زمام امور مسلمانان را به دست گیرد و دادگری پیشه نسازد. »
عالم بزرگوار مرحوم نراقی - رضوان اللَّه علیه - نقل می کنند:
«یکی از پادشاهان به اشتیاق زیارت خانه خدا خود را برای سفر به مکه مهیا ساخت. هنگامی که بزرگان دولت از قصد وی با خبر شدند به او گفتند: عزیمت با همراهان لشکری و کشوری میسّر نیست زیرا تهیه اسباب سفر برای آن همه افراد امکان پذیر نمی باشد. و چنانچه تنها عازم سفر شوی علاوه بر آنکه به صلاح مملکت نیست، در مسیر نیز از خطر ایمن نیستی.
پادشاه در صدد پیدا کردن راهی برای برخورداری از پاداش عظیم حج شد و از معاشران خود در این باره درخواست کمک کرد. آنان گفتند: در این شهر عالمی هست که سال ها مجاور حرم بوده و چندین حج بجای آورده، بسا بتوان پاداش حجی را از او خریداری نمود.
جناب سلطان شخصاً به نزد آن عالم رفته، به فیض صحبت او نایل گشت و خواهش خود را با وی در میان گذاشت. عالم فرمود: ثواب همه حج های خود را به تو می فروشم. پادشاه پرسید: هر حج به چه مقدار؟ پاسخ داد: پاداش هر گامی که برداشته ام به تمام دنیا!
پادشاه عرض کرد: من جز اندکی از دنیا را در اختیار ندارم و آن بهای یک گام تو نیز نمی شود، پس چگونه این معامله را با شما توان کرد؟ عالم فرمود: پاداش یک ساعت از کار خود که در دیوانِ دادخواهی به عدالت عمل می کنی و به دادِ گرفتاران می پردازی به من بده تا ثواب شصت حج خود را در اختیار تو قرار دهم، و البته در این معامله بیش از تو سود خواهم برد! »
عدل کن که در عدل آنچه یک ساعت به دست آید
میسّر نیست در هفتاد سال اهل عبادت را
در باره منصور دوانیقی خلیفه ستمگر عباسی نوشته اند که در سال 144 هجری قمری برای حج به مکه رفته و به طور ناشناس شب ها به طواف می پرداخت و پس از نماز صبح به منزل باز می گشت. شبی در حال طواف راز و نیاز شخصی را شنید که می گفت:
«اَللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُو إِلَیکَ ظُهُورَ الْبَغْی وَ الْفَسادِ فی الْأَرْضِ وَ ما یحُولُ بَینَ الْحَقِ وَ أَهْلِهِ مِنَ الظُّلْمِ. »
«خداوندا به سوی تو شکایت می کنیم از ستم و جور و فسادی که در زمین پدید آمده و هم از فاصله ای که بین حق و صاحبان آن به واسطه ستمگری پیدا شده است! »
منصور کاملاً گوش فرا داده، سپس وی را خواست و پرسید: این چه سخنی است که از تو می شنوم! آن مرد که منصور را شناخت گفت: چنانچه امانم دهی، تو را از اموری چند با خبر می سازم. و پس از آنکه امان گرفت گفت:
خداوند تو را نگهبان مسلمانان قرار داده، امّا تو بر درِ بارگاه خود نگهبانانی گمارده ای که مانع عرض حاجت مردم می شوند. همچنین وزیران ستمگر و کارکنان خیانتکاری اطرافت را گرفته اند، از اینرو ظلم و فساد همه مملکت را فرا گرفته است. آنگاه گفت:
من گاهی به چین می رفتم. پادشاهی در آنجا بود که نعمت شنوایی را از دست داده بود و از این جهت پیوسته گریه می کرد و در پاسخ به وزرای خود که سبب گریه او را می پرسیدند، می گفت: گریه من برای این نیست که حسّ شنوایی را از دست داده ام، بلکه تأثرم به خاطر آن است که از این پس نوای ستمدیده را بر درِ سرای خویش نخواهم شنید.
با این حال می گفت: اگر گوشم نمی شنود، چشمم بیناست. لذا دستور داد هیچ کس لباس قرمز نپوشد مگر کسی که مورد ستم قرار گرفته و شکایت دارد. هر روز نیز نزدیک ظهر بر فیلی سوار می شد و در شهر گردش می کرد تا چنانچه ستمدیده ای برای دادخواهی برخاسته، او را ببیند و به کمک وی بشتابد. او به خدا اعتقاد نداشت ولی رعیت نوازیش بیش از بخل شدیدی بود که بر خود داشت. لیکن تو می پنداری که به خدا ایمان داری و پسر عموی پیامبر خدایی، با این حال آسایش مسلمانان را بر بخل خویش مقدم نمی داری! سپس او را موعظه نمود.
منصور سخت گریان شد و گفت: ای کاش هر گز به دنیا نیامده بودم. آنگاه از او درخواست چاره کرد. آن مرد گفت: باید عالمان برجسته و پرهیزکار را ممتاز شمرده و احترام نمایی.
منصور گفت: آنان از من فراری هستند! پاسخ داد: آن ها می ترسند که آنان را در ستم خود شریک سازی، لیکن اگر در بارگاه خود را برای رسیدگی به خواسته های ستمدیدگان باز گذاری و دربانان را که مانع عرض حاجت مردم اند برکنار نمایی، از طریق پاک و حلال برای زندگی خود بهره گیری و مظلومان را دادخواه باشی، من ضمانت می کنم که آنان که از تو فراری هستند به سویت باز گردند و تو را در امور مردم یاری نمایند.
منصور پس از ادای نماز صبح دستور داد او را حاضر کنند، هرچه جستجو کردند او را نیافتند. گفته اند که وی حضرت خضر
عليهالسلام
بوده است.
عوامل گوناگونی از جمله خلافت ظاهری و شرایط ویژه زمان حضرت امیر مؤمنان
عليهالسلام
سبب گردیده که آن بزرگوار در میان سایر پیشوایان معصوم
عليهمالسلام
نسبت به عدالت و زمامداری حساسیتی ویژه نشان داده و سخنان بیشتری در این باره ابراز دارند.
حضرتش می فرمایند:
«إِنَّ الْعَدْلَ مِیزانُ اللَّهِ سُبْحانَهُ الَّذِی وَضَعَهُ فِی الْخَلْقِ وَ نَصَبَهُ لِإِقامَةِ الْحَقِ فَلا تخالِفْهُ فِی مِیزانِهِ وَ لا تعارِضْهُ فِی سُلْطانِهِ. »
«عدالت میزان سنجش خداوند سبحان است که آن را برای اقامه حق برای مردم قرار داده است. پس با خداوند در میزانش مخالفت نکن و با قدرت و سلطنت او معارضه ننما. »
پس از شهادت امیر مؤمنان
عليهالسلام
سُوده دختر عماره همدانی برای ابراز شکایت از معاویه نزد وی رفت. معاویه او را شناخت و دانست که وی همان زنی است که در جنگ صفین همراه لشکر علی
عليهالسلام
بوده و مردم را علیه سپاه معاویه تهییج می کرد، لذا شروع به سرزنش او کرد. سپس پرسید: شکایتت چیست؟
سوده پاسخ داد: خداوند در باره ما از تو بازخواست خواهد کرد. کسانی که از جانب تو بر ما ریاست می کنند، همواره در مورد حقوقی که لازم است آن ها را مراعات کنی بر ما جفا کرده، ستم روا می دارند و با قهر و زور همانند خوشه گندم ما را درو کرده، بسان اسفند پایمالمان می نمایند. آنان ما را به خواری و ذلت کشانده، خونابه مرگ را به ما می چشانند.
«بُسر بن ارطاة» از سوی تو آمده، مردان ما را از پای در آورده و اموالمان را به یغما برد. اگر ملاحظه فرمانبرداری از تو نبود، نیروی بازدارندگی او و شرافت نرفتن زیر بار ستمش را داشتیم. اینک اگر از کار برکنارش کنی سپاسگزار خواهیم بود و گر نه با شخص تو نیز به مخالفت برخواهیم خاست.
معاویه گفت: مرا از قدرت قبیله ات می ترسانی؟ دستور می دهم تو را بر شتری چموش سوار کنند و نزد «بُسر» برگردانند تا هر گونه دوست داشت با تو رفتار نماید! سوده اندکی سر به زیر انداخت سپس این دو بیت را زمزمه کرد:
صَلَّی الْإِلهُ عَلی رُوحٍ تضَمَّنَهُ
|
|
قَبْرٌ فَأَصْبَحَ فِیهِ الْعَدْلُ مَدْفُوناً
|
قَدْ حالَفَ الْحَقَّ لا یبْغِی بِهِ بَدلاً
|
|
فَصارَ بِالْحَقِ وَ الْإِیمانِ مَقْرُوناً
|
درود خدا بر پیکری که در دل خاک جای گرفته و عدالت نیز با او دفن گردید.
همان که با حق هم پیمان بود و جز بر حقیقت حکومت نمی کرد و با ایمان و حق همراه گردید.
معاویه پرسید: ای سوده! این دو بیت شعر را در باره چه کسی سروده ای؟ پاسخ داد: سوگند به خدا در حقّ امیر مؤمنان علی بن ابی طالب
عليهالسلام
است. اکنون بگذار تا داستانی از او برایت نقل کنم:
آن بزرگوار برای جمع آوری حقوق واجب ما مردی را مأمور ساخته بود. آن مرد بر ما ستم کرد. من برای دادخواهی به حضور آن حضرت شرفیاب شدم. هنگامی رسیدم که آماده اقامه نماز شده بود. همین که مرا دید دست از نماز برکشید و با خوش رویی و رأفت و لطف فراوان به من روی کرده و فرمود: کاری داری؟ عرض کردم: بلی، سپس جریان آن مأمور را شرح دادم.
حضرتش گریان شد، آنگاه عرضه داشت: پروردگارا! تو بر من و آنان گواهی (و نیک می دانی) که من هیچ گاه دستور نداده ام که بر مردم ستم کنند و یا حق تو را واگذارند!
آنگاه پاره پوستی برداشت و بر آن نوشت:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
«شما را از سوی پروردگار بینه و برهانی آمد که در معاملات خود پیمانه را کامل کنید، از اموال مردم کم نکنید، در زمین پس از اصلاح آن فساد ننمایید، این برای شما خوب است اگر مؤمن باشید.
به مجرد آنکه نامه ام را خواندی اموالی را که دستور جمع آوری آن را داده ام نگه دار تا کسی که می فرستم از تو تحویل بگیرد. و السلام! »
نامه را به من داد و به خدا سوگند نه مهر و مومش کرد و نه در آن را بچسبانید. همین که نامه را به آن مرد رسانیدم از کار معزول گشت و رفت.
معاویه گفت: خواسته این زن را برایش بنویسید و او را با رضایت به وطنش باز گردانید.
از امیر مؤمنان
عليهالسلام
روایت شده است که فرموده اند:
«نزد خداوند، پاداش هیچ کس بزرگ تر از اجر سلطان عادل و ثواب شخصی که شیوه او نیکی و نیکویی باشد نیست. »
آن بزرگوار حکومت و زعامت را هنگامی که به عنوان هدف و پست و مقام دنیوی یاد می شد سخت کوچک و محقّر می شمرد و آن را همانند سایر مظاهر دنیوی از استخوان خوکی که در دست فرد مبتلا به بیماری خوره باشد بی ارزش تر می دانست.
امّا اگر وسیله ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به خلق خدا در نظر گرفته می شد مقدس به حساب می آورد. از نظر آن بزرگوار تعادل، سلامت و روح آرامش جوامع انسانی جز در پرتو عدالت حاصل نگشته و با جور و ستم حتی روح ستمگر نیز راضی و آرام نمی گردد.
حضرتش می فرمایند:
«اَلْعَدْلُ یصْلِحُ الْبَرِیةَ. »
«دادگستری و عدالت، امور خلق را سامان می بخشد. »
حضرت زهرا
عليهاالسلام
نیز در بخشی از خطبه جاودانه خود در مسجد پدر ارجمند خویش فرموده اند:
«فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمانَ تطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ... وَ الْعَدْلَ تنْسِیقاً لِلْقُلُوبِ... »
«خداوند ایمان را سبب پاک سازی شما از شرک... و عدالت را موجب انتظام و انسجام دل ها قرار داد. »
سرور مظلومان جهان حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«اَلْعَدْلُ قِوامُ الْبَرِیةِ. »
«دادگستری اساس پایداری مردم است. »
«إِمامٌ عادِلٌ خَیرٌ مِنْ مَطَرٍ وابِلٌ. »
«پیشوای دادگستر از باران درشت پر برکت بهتر است. »
«أَسْنَی الْمَوَاهِبِ الْعَدْلُ. »
«بلندترین و درخشان ترین بخشش ها عدالت است. »
«شَیئانِ لا یوزَنُ ثَوَابُهُما الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ. »
«دو چیز است که پاداش آن ها به حساب نمی آید: گذشت از خطا و دادگستری. »
سیره آن امام مظلوم تجسّم تام و تمام عدالت بود، همواره با حق و در همه حال با عدالت قرین و همراه بود. اهتمامش به اجرای قسط در میان مردم و سرشار ساختن زندگی آنان از عدالت قابل وصف نبود و دوست و دشمن و موافق و مخالف، او را برترین عدالت پیشه، بلکه نمونه بی بدیل دادگستری و صدای عدالت دانسته اند.
هم آن بزرگوار می فرمایند:
«اَلْعَدْلُ حَیاةٌ الْأَحْکامِ. »
«عدالت زنده کننده احکام است. »
حیات دین و زنده ماندن احکام الهی به صورت شایسته جز در پرتو عدالت میسّر نیست، همچنان که کم رنگ شدن آن نیز حضور و بقای دین را در معرض خطر قرار می دهد، از اینرو به موازات حراست دین و در راستای پاسداری از احکام الهی، اجرای قسط و گسترش عدالت نیز واجب خواهد بود. و به همین جهت پیشوای عادلان حضرت علی
عليهالسلام
در نخستین روزهای خلافت ظاهری خود به استوار سازی شالوده های عدالت پرداخت و از آن پس نیز از لحظه لحظه حیات گرانقدر خویش در این مسیر هزینه می کرد و کم ترین دریغ را در این راستا روا نمی داشت. جان عالم فدای او باد.
این فریاد بلند اوست که - پس از پذیرش درخواست مسلمانان مبنی بر به دست گرفتن سکّان کشتی خلافت در دومین روز بیعت مردم با آن بزرگوار - بر جان ها نشست و هرگز از لوح سینه ها و صفحه قلب ها زدوده نخواهد شد:
«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتهُ قَدْ تزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِماءُ لَرَدَدْتهُ (عَلی مُسْتحِقِّیهِ) فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ أَضْیقُ. »
«سوگند به خدا اگر مالی را بیابم که (به ناحق در اختیار آنان قرار گرفته، مهریه زنان خود کرده اند یا) صرف ازدواج نموده یا با آن کنیزان را خریده باشند، (به بیت المال) باز می گردانم، زیرا وسعت و آسایش تنها در سایه عدالت میسّر است. آن کس که تحمّل عدالت برایش دشوار است، تنگی ستم بر او بیشتر و تحمّل آن دشوارتر است. »
از ویژگی های حکومت جهانی حضرت مهدی - عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف - گسترش عدالت در سراسر گیتی و شمول و تأثیر شگرف آن حتی نسبت به حیوانات است. روایات فراوانی از شیعه و سنی در باره آخرین مصلح الهی وارد شده که بیش از هر موضوعی بسط عدل و قسط توسّط آن بزرگوار مورد توجه و تأکید قرار گرفته، بلکه از «عدل» به عنوان یکی از القاب حضرتش یاد شده است.
و چرا چنین نباشد، که اسلام دین قسط و عدل است، قرآن کتاب آسمانی مسلمانان با چه اهتمامی به آن فرمان می دهد، پیامبر بزرگ خدا
صلىاللهعليهوآله
در همه شئون و جای جای زندگی به آن تجسّم بخشیده، حتی نگاه خود را در میان اصحاب به عدالت تقسیم می کند و به همه آنان یکسان نظر می افکند،
پیشوایان معصوم
عليهمالسلام
خصوصاً امیر مؤمنان
عليهالسلام
تا پای جان برای برپایی عدالت استقامت می ورزند، و اینک جهان است که در آتش ظلم و بیداد می سوزد و سریر عدالت در انتظار آن عزیز یگانه است که به زودی خواهد آمد و جهان را از عدل و داد سرشار خواهد ساخت.
شگفتا و اَسفا که آنان که از عدالت دم می زنند و شعار عدالت آن ها، افق های دور دست و قله های بلند را در نوردیده، بلکه گوش فرشتگان را می آزارد، خود از هر ستمگری بیدادگرترند! چه بسیارند کسانی که از عدالت و داد و زندگی آزاد سخن می گویند و حتی خود را مدافع آزادی و حقوق بشر می خوانند ولی هرجا که منافعشان اقتضا کند عدل و آزادی را فدای هوس های ننگین خود کرده، از هر ظالمی ستمکارتر و از هر درنده ای درنده خو ترند!
و اَسف بارتر آنکه گروهی که خود را اهل دین و ایمان قلمداد می کنند و در پرداختن به عبادت و امور عبادی به حسب ظاهر گوی سبقت را از سایرین ربوده اند، از کنار این همه ستم در جهان، بی تفاوت می گذرند و نسبت به عمل کردهای طاغوتان اقتصادی، ثروت های بی حسابِ قارونی، فشارهای کمرشکن تورّم و گرانی و محرومیت های تأسف بار تربیتی و فرهنگی کم ترین عکس العمل انسانی و احساس مسئولیت ایمانی از خود نشان نمی دهند!
دادگری در خانواده
اعضای خانواده در پرتو مهر پدران و فداکاری پر محبت مادران هنگامی با امنیت و آرامش زندگی خواهند کرد که فروغ عدالت والدین و فرد فرد اعضای خانواده، زوایای زندگی و گوشه و کنار خانه را منوّر سازد، و اثری از ستم و تبعیض در میان جمع خود مشاهده ننمایند.
گرچه مؤمنان راستین در سایه آموزه های دینی و تربیت ایمانی و بهره گیری از آئینه اسوه های بی نظیر عدالت همواره می کوشند تا محیط خانه و زندگی را برای خود و اعضای خانواده از عطر قسط و عدالت معطّر ساخته و از مزایای شگفت انگیز آن بهره مند سازند، لیکن کم نیستند آنان که در اثر بی توجهی به این وظیفه دینی و انسانی، در گفتار و کردار خود رعایت عدل و انصاف را نکرده، بسا فرزندی را بر دیگری ترجیح داده یا برای حفظ تسلّط جابرانه خود با دستورات خشن، همراه با سر و صدا، فَحّاشی و به کار بردن کلمات دور از نزاکت، بهشت خانه و زندگی را به جهنم خود سری و استبداد و خشونت مبدّل می سازند و انتظار دارند دستوراتشان بدون چون و چرا اجرا گردد تا به خیال باطلشان زندگی سالمی داشته باشند، غافل از اینکه در چنین محیطی علاوه بر بروز بیماری های روحی و مبتلا شدن اعضای خانواده به عقده حقارت و مشکلات مختلف روانی، نه از آرامش و امنیت و خوشبختی خبری هست و نه زمینه مناسب برای رشد معنوی و کمالات شایسته انسانی و اخلاقی وجود خواهد داشت.
3 - انفاق
اشاره
زندگی مجموعه ای از خوشی ها و ناخوشی ها و سختی ها و راحتی هاست و البته از آن گریزی نیست. در این میان برخی از این ملایمات و ناملایمات نسبت به گستره زمان آنچنان فراگیر بوده و همواره در طول حیات بشر استمرار یافته که گویی سرنوشت حتمی خیل عظیمی از انسان ها با آن ها رقم خورده و هیچ چیز و هیچ کس قادر نیست آن را متحوّل و دگرگون سازد!
به عنوان مثال: بشر در خلال زندگی هزاران ساله خود همواره شاهد - فقر و تنگدستی و گرسنگی و تهیدستی گروه زیادی از این خیل بی شمار از یک سو، و انباشتن ثروت های بی حساب و سیری و رفاه و آسایش غیر معقولِ اندکی از قشرهای خاصی از مردم از سوی دیگر و - افزایش روز افزون فاصله طبقاتی و اختلاف فاحش امکانات زندگی بین اقشار مختلف جوامع بشری بوده و با آنکه پیوسته با همه توان به مقابله و ستیز با این پدیده نا مبارک برخاسته، هیچ گاه در انهدام یا جلوگیری از رشد و افزایش آن موفق نبوده است.
پیشرفت های علمی و صنعتی نیز نه تنها در این ستیزِ به حق و خستگی ناپذیر کم ترین توفیقی نیافته، بلکه به مراتب بیش از پیش به آن دامن زده، به طوری که در عصر حاضر شاهد بیشترین و خطرناک ترین فاصله طبقاتی بین میلیون ها انسان فقیر خاک نشین و نیازمند بینوا از یک سو و اقلیتی نامیمون و ناچیز از دنیا پرستان زیاده خواه و اسراف گران افزون طلب از سوی دیگر هستیم!
جهان سرمایه داری در پناه استثمار و قراردادهای سود و ربا و اصول بانکداری، زالو صفت خون جوامع انسانی را از طُرق مختلف می مکد و کم ترین ترحّمی نیز نسبت به آنان روا نمی دارد. شرکت های عظیم چند ملیتی، تراست های جهان خوار و کمپانی های غول پیکر نفتی، منابع ثروت جهان را در انحصار خود گرفته، ذخایر گرانبهای کشورهای مستضعف و جهان سوم را به کم ترین قیمت خریداری کرده و تولیدات خود را به قیمت های گزاف به آنان می فروشند و روز به روز فاصله فاحش طبقاتی بین خود و آنان را افزایش می دهند.
حکومت کارگری و کمونیسم پر زَرق و برق نیز که جز لکه ننگ، اثری از خود باقی نگذاشته، با همه تبلیغات پر سر و صدا، لغو مالکیت خصوصی، سلب آزادی و پایمال ساختن ارزش های والای انسانی پس از هفتاد سال ستیز ظاهری با این معضل بزرگ اجتماعی عاجز و مستأصل ماند و این گره کور و معمای پیچیده همچنان فکر بسیاری از روشن فکران، صاحب نظران و مدیران دلسوز جوامع بشری را به خود مشغول ساخته و به صورت مشکلی لا ینحل باقی مانده است.
اسلام که دین فطرت و پاسخ گوی نیازهای واقعی بشر است و نسبت به جمیع مسائل، مشکلات و خواسته های طبیعی فردی و اجتماعی انسان آگاهی داشته و عدالت اجتماعی و حذف فاصله های نامعقولِ طبقاتی را به عنوان یکی از اساسی ترین اهداف خود مورد توجه خاص و عنایت ویژه قرار داده است؛ با ارائه طرح های واقع بینانه و برنامه های متنوع، برای همیشه سفره این روابط ناعادلانه را در هم پیچیده، نظامی را پایه ریزی کرده که در آن، حقّ به حق دار برسد و اثری از اِجحاف، ظلم، فساد و تبعیض باقی نماند.
اصلاح ساختار مالکیت از طریق توجه دادن مردم به مالکیت علی الاطلاق خداوند متعال و امانت شمردن دارایی آنان، ترغیب انسان ها به هدف قرار دادن عالم آخرت و پرهیز از حبّ دنیا و آرزومندی های طولانی و دور و دراز، تحریم رباخواری، واجب ساختن پرداخت خمس و زکات، تشویق توانمندان به انفاق و یاری رساندن به بینوایان و نیازمندان از راه های قرض الحسنه، موقوفات و صدقات بخشی از طرح ها و برنامه های سازنده اسلام را تشکیل می دهد.
از این میان، انفاق به واسطه داوطلبانه بودن، نداشتن حَدّ و مرز، دارا نبودن عنوان تحقیرآمیز، و ترتبِ پاداش بر آن به تناسب اخلاصِ انفاق کننده و مراعات کردن حرمت انسانی انفاق شونده، از امتیاز ویژه ای برخوردار است.
اصولاً انفاق چنانچه به صورت همگانی و فراگیر از سوی توانمندان انجام پذیرد، جامعه را از فقر و تنگدستی بلکه از فساد و تباهی نجات می بخشد. زیرا این کار از تمرکز انبوه ثروت در دست گروهی معدود و انگشت شمار جلوگیری کرده و طبعاً اکثریت محروم و بینوا را که به شدت از فاصله طبقاتی فاحش رنج می برند آرامش بخشیده، به آسایش و نوا می رساند و همین امر جامعه را از پی آمدهای اجتناب ناپذیر فقر همگانی - که فساد و ابتذال و انحراف از آن جمله است - مصونیت خواهد بخشید.
جامعه ای که مشکل فقر و فاصله طبقاتی در آن لا ینحل باقی بماند، دیری نمی پاید که انواع فسادها و انحرافات دینی، اخلاقی و اجتماعی دامن گیر شهروندان آن شده و آنان را در معرض بحران های شدید روحی، معنوی و اقتصادی و سقوط و هلاکت قرار خواهد داد.
ناگفته نماند که از دیدگاه مکتب اسلام، انفاق به اموال منحصر نمی گردد، بلکه بنا بر فرموده رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
دارای مفهوم گسترده ای است که هر کار خیری را در بر می گیرد، به طوری که حتی فردی که دیگری را به عمل نیکی راهنمایی می کند همانند کسی محسوب می شود که خود، آن را انجام داده است.
شخص مسلمان در این اقدام خداپسندانه، به بذل مال خود بسنده نمی کند، بلکه همواره می کوشد تا از عقل، عواطف، دانش، جایگاه اجتماعی، سرمایه های معنوی و حتی نیروهای جسمانی خویش در راه مدد رسانی به نیازمندان، بهره برداری نموده و از بذل هیچ یک از امکانات خود در این مسیر دریغ نمی ورزد.
مؤمن واقعی جمیع مواهب، نعمت ها و دارایی خود را امانتی از خداوند بزرگ در نزد خود به حساب آورده، نه تنها از انفاق در راه خدا ناراحت نمی شود، بلکه آن را وظیفه خویش دانسته، با کمال نشاط به آن روی می آورد و ضمن آنکه دیگران را از پرتو عمل نیک خویش بهره مند می سازد، خود نیز از مزایای فراوان آن - که مصونیت از بیماری های روحی همچون بخل، حسد، حرص از جمله آن هاست - برخوردار می گردد.
قرآن و انفاق
قرآن کریم انفاق را از نشانه های پرهیزکاران دانسته و می فرماید:
(
وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ
)
.
«از آنچه به ایشان (پرهیزکاران) روزی داده ایم انفاق می کنند. »
تقوا پیشگان در اثر ارتباط نزدیک با خداوند مهربان، نسبت به خلق او که به منزله عیال اویند شفیق و مهربانند و ضمن ارتباط کریمانه با آنان از اموال و سایر امکاناتی که خداوند بزرگ به آن ها ارزانی داشته، بدون آنکه انتظار پاداشی داشته باشند پیوسته انفاق می نمایند.
(
مَثَلُ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتت سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یضاعِفُ لِمَنْ یشاءُ
)
.
«مَثَل آنان که اموال خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد، خداوند برای هر کس که بخواهد آن را دو چندان می کند. »
خداوند متعال در این آیه و آیات بعد برای نشان دادن پاداش عظیم و کم نظیر انفاق مال، آن را همانند بذری معرفی فرموده که در اثر افشاندن در شرایط مناسب و رعایت نمودن اصول لازم رشد و ایمنی به هفتصد دانه مبدل می گردد. روشن است - بلکه از ذیل همین آیه نیز می توان استفاده کرد - که دارا بودن شایستگی بیشتر از جهت اخلاص، کیفیت و... به ارزش و مقدار این پاداش خواهد افزود.
در برخی از آیات هم برخورداری از ارزش و پاداش فوق العاده انفاق، مشروط به مایه گذاشتن از سرمایه هایی شده که انسان به آن ها علاقه مند است.
(
لَنْ تنالُوا الْبِرَّ حَتی تنْفِقُوا مِمَّا تحِبُّونَ وَ ما تنْفِقُوا مِنْ شَی ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ
)
.
«هر گز به (پاداش و حقیقت) نیکوکاری نمی رسید تا آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید. و آنچه انفاق می کنید قطعاً خداوند به آن آگاه است. »
از راه کارهای معمولِ برقراری ارتباط و نزدیک شدن روابط بین افراد و شخصیت های بزرگ اجتماعی، فرستادن هدیه برای آن هاست. و چون آنان نیز انسان هایی همانند هدیه کنندگان هستند، این کار تا حدود زیادی مؤثر واقع می گردد.
به علاوه، از آنجا که عشق و محبت به خدای متعال و پاسخ مثبت به عواطف و اصول انسانیت نیز اقتضای این عمل نیک را به بهترین شکل داراست، خصوصاً که گیرنده صدقه خداست و هم اوست که توبه و سایر اعمال عبادی را مورد قبول کریمانه خویش قرار می دهد، تذکّر به این معنا زمینه را برای بذل و بخشش بهترین اشیای مورد علاقه انسان هموار و آسان می سازد.
در روایت آمده است: امیر مؤمنان
عليهالسلام
لباسی خریداری کردند و چون از آن خوششان آمد، آن را در راه خدا انفاق کرده و فرمودند:
«از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
شنیدم که می فرمود: هر کس دیگری را بر خود مقدم داشته، ایثار نماید، خداوند در روز قیامت بهشت را برای او برگزیند. و هر کس چیزی را دوست بدارد و آن را برای خدا قرار دهد خداوند بزرگ در روز قیامت می فرماید:
بندگان یکدیگر را به امر نیک پاداش می دهند و من امروز پاداش تو را بهشت قرار می دهم. »
همچنین نقل شده است که ابوطلحه انصاری، باغی داشت که آن را از همه اموالش بیشتر دوست می داشت.
پس از نزول این آیه آن را بین خویشانش تقسیم کرد. رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمودند:
«بَخٍ بَخٍ، ذلِکَ مالٌ رابِحٌ لَکَ»
«آفرین بر تو! این ثروتی است که برای تو سودمند خواهد بود. »
(
أَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقات
)
.
«آیا ندانسته اند که تنها خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را (خود) می گیرد؟ »
تذکر به این نکته ظریف که خداوند خود، صدقه را باز می گیرد، از یک سو به صدقه و انفاق، شکوه و عظمت می بخشد، از سوی دیگر مسلمانان را به رعایت نهایت ادب و احترام در هنگام انفاق فرا می خواند.
روایات نیز در این راستا در بردارنده تعبیرات جذّاب، مهم و ظریفی است که پرورش یافتگان مکتب توحید را در برابر نیازمندانی که از انفاقات استفاده می کنند از چنان خضوعی برخوردار می سازد که گویی نیازمند به آن ها افتخار داده، بر آنان منّت می نهد که کمک و انفاق را از آن ها پذیرفته است.
در برخی از روایات آمده است که صدقه پیش از آنکه در دست نیازمند قرار گیرد به دست خدا می رسد! در بعضی نیز تصریح شده که به جز صدقه که مستقیماً به دست خدا می رسد، جمیع اعمال را فرشتگان تحویل می گیرند. از برخی روایات هم استفاده می شود که پیشوایان معصوم
عليهمالسلام
پس از آنکه صدقه را به شخص نیازمند می دادند، دست خود را می بوسیدند.
با نصب العین قرار دادن این عمل شگفت انگیز و برخورد بزرگوارانه آن سروران عالی مقام با نیازمندان، بکوشیم تا به دور از هر نوع تندی، بی اعتنایی، خشونت و رفتار تحقیرآمیز، کرامت دریافت کنندگان صدقه و انفاقات را پاس داشته، با آنان از روی مهر و ملاطفت و به گونه ای انسانی و خدا پسندانه رفتار نماییم تا علاوه بر برخورداری از مزایای ارزشمند و پاداش عظیم انفاق، از پی آمدهای ناگوار رفتار نا مطلوب با نیازمندان نیز در امان باشیم.
در حکایات تاریخی آمده است:
مردی با همسر خود مشغول تناول مرغ بریانی بود که نیازمندی در خانه آنان را کوبید و از آن ها درخواست کمک نمود. صاحب خانه از منزل بیرون آمده، با بی اعتنایی کامل وی را نا امیدانه از خود دور ساخت.
دیری نپایید که وبال رفتار غیر انسانی وی، گریبانش را گرفت و دستش از مال و منال دنیا خالی گشت. ناگزیر همسر خود را طلاق داده، برای گذراندن زندگی، دست نیاز به این سو و آن سو دراز می کرد. همسر وی با مرد دیگری ازدواج کرده، روزی با شوهر جدید خود مشغول خوردن مرغ بریانی بودند که سایلی به درخواست کمک، درِ خانه آنان را کوبید.
زن بنا به گفته شوهر خود مقداری از مرغ بریان را برداشته، برای دادن به سایل بیرون برد و با شگفتی متوجه شد که مرد فقیر همان شوهر سابق اوست. مرغ را به وی داد و گریان به خانه باز گشته و قضیه را برای شوهر جدیدش باز گفت!
در این هنگام شوهرش گفت: سوگند به خدا که من همان سایلی هستم که آن روز به درِ خانه شما آمدم و شوهرت مرا از درِ خانه خویش براند!
انفاق در روایات
قسمت اول
همچنان که یادآور شدیم حضرات معصومین
عليهمالسلام
نیز در روایات، ارزش، اهمیت و اهتمام مردم به روی آوردن به پرداخت صدقه و انفاق به نیازمندان را مورد عنایت ویژه قرار داده، بر آن تأکید بسیار کرده اند.
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«اَلصَّدَقَةُ کَنْزٌ».
«صدقه گنج است. »
بلی، چیزی که در راه خدا انفاق می شود گنجی ناتمام شدنی است که همواره در نزد خداوند محفوظ، و پیوسته مزایای آن به سوی انفاق کننده سرازیر است.
«اَلصَّدَقَةُ أَفْضَلُ الْقُرَبِ؛ اَلصَّدَقَةُ أَفْضَلُ الْحَسَنات. »
«صدقه دادن برترین (وسیله) تقرّب به خداست؛ صدقه دادن برترین حسنات و نیکی هاست. »
مرحوم اعتماد الواعظین نقل می کند:
در یکی از سال ها تهیه نان در تهران مشکل شده و نان به زحمت به دست می آمد. روزی متصدی اجرای احکام اعدام ناصر الدین شاه - که به میر غضب باشی معروف بود - به کنار آب انباری رسیده و صدای ناله چند سگ به گوشش می رسد. متوجه می شود سگی وضع حمل کرده و بچه هایش در اثر شیر نداشتنِ مادر، ناله می کنند.
وی با همه قساوت قلب از دیدن آن صحنه متأثر شده، مقداری نان از نانوای محله خریداری کرده و جلو آن سگ می اندازد. آنگاه بهای نان یک ماه سگ را به نانوا داده و می گوید: هر روز سهم نان آن سگ را توسط شاگردت در مقابلش قرار بده!
میر غضب باشی هر روز با رفقایش به گردش رفته و هر شب برای صرف شام و استراحت در منزل یکی از آنان جمع می شدند. و چون آن شب نوبت وی بوده، آنان را به منزل همسر اوّلش که در مرکز تهران قرار داشته دعوت می کند و دستورات لازم را برای تهیه غذا به همسر خود می دهد. امّا چون گردش و تفریح در آن روز به درازا می کشد، تصمیم خود را تغییر داده و آنان را به منزل همسر دیگرش که نزدیک دروازه شهر و در سرِ راه آنان قرار داشته می برد و با تهیه نان و کباب از آنان پذیرایی کرده در همانجا به استراحت می پردازند.
مهمانان هنگام سحر از صدای گریه و ناله میر غضب باشی بیدار شده، سبب دگرگونی حال او را جویا می شوند. می گوید: حضرت سجّاد
عليهالسلام
را در عالم رؤیا دیدم که فرمودند:
«احسانی که به آن سگ کردی مورد قبول خداوند قرار گرفت و در اثر آن کار نیک امشب تو و دوستانت را از مرگ محافظت فرمود.
و در توضیح آن فرمودند:
همسر اول تو در اثر خشم و کینه ای که از تو داشت سمّی تهیه کرده و در گوشه ای از آشپزخانه قرار داده بود تا شما را مسموم سازد. اینک آن سمّ را از بین می بری و البته از آزار او می پرهیزی و چنانچه خود او بخواهد طلاقش می دهی.
سپس فرمودند:
خداوند تو را به توبه از گناهانت توفیق خواهد داد و پس از چهل روز به کربلای معلّی شرفیاب خواهی شد.
میر غضب باشی همراه با دوستان خود به منزل همسر اوّلش رفته و همچنان که امام سجّاد
عليهالسلام
فرموده بودند، سمّ را می یابد، لیکن از اذیت او پرهیز نموده، سفارش حضرت را برایش بازگو می کند و به درخواست خودش وی را طلاق می دهد. سپس از شغل خود استعفا کرده و مشغول توبه و ادای حقوق و مظالم مردم می شود و پس از چهل روز به سوی کربلا عازم شده و تا آخر عمر در آنجا می ماند.
بلی، ارزش صدقه و انفاق - هر چند کوچک و بی مقدار - تا این اندازه سنگین و گران است که بسا رهایی انسانی را از هلاکت یا نجات وی را از عذاب دردناک اخروی در پی داشته باشد. در این باره روایات و حکایات فراوانی نقل شده است.
نوشته اند: عابدی هفتاد سال از عمر خود را به عبادت سپری نموده، در گوشه ای دور از چشم مردم خدا را عبادت می کرد. شبی از شب های سرد زمستان بانوی زیبایی نزد وی آمده، درخواست کرد تا به او اجازه دهد آن شب را در آنجا بماند.
عابد نخست نپذیرفت و مشغول عبادت شد. امّا در اثر آنکه چشمش به جمال دلفریب وی افتاده بود، ادامه مقاومت در برابر هوس های نفسانی برای او ممکن نگردید و چون آن زن از نزد او رفته بود، بی اختیار از معبد بیرون آمده، وی را بازگردانید و جریان دلباختگی خود را برای او بازگو نمود و چند روزی با او به سر برد.
بیش از هفت روز نگذشته بود که نور عبادت سال های طولانی عابد کار خود را کرد و وی را از لغزش و غفلت چند روزه بیدار ساخت! اینک عابد دریافته بود که چگونه زحمات طاقت فرسای هفتاد سال عبادت را به یک نگاه و هفت روز معصیت فروخته است، لذا در اثر شدت ناراحتی و گریه زیاد از هوش رفت.
هنگامی که به هوش آمد زن به او گفت: به خدا سوگند همچنان که تو جز با من مبتلا به معصیت نشده ای، من نیز هرگز با غیر تو آلوده به این فضیحت و رسوایی نگردیده ام. من در سیمای تو آثار صلاح و درستی و نیکویی کردار می بینم، تو را قسم می دهم اینک که توفیق توبه یافته ای مرا نیز دریابی و در توبه و اصلاح آثار گناه مدد رسانی.
عابد با سینه ای پر اندوه و دلی بیمناک به خرابه ای روی آورد که ده تن نابینا در آنجا به سر می بردند، و در آن نزدیکی راهبی بود که هر شب ده قرص نان برای آنان می فرستاد.
آن شب نیز مانند شب های گذشته غلام راهب نان ها را آورد تا بین آنان تقسیم کند، ولی چون عابد یکی از آن نان ها را گرفت، به یکی از افراد ساکن در خرابه نان نرسید. عابد این بار نیز به خود آمده و با خویش گفت: من گنهکارم و این فرد نابینا فرمانبردار است، شایسته نیست که من سیر باشم و او گرسنه بماند، لذا آن نان را به فرد نابینا داد و خود که از شدت گرسنگی در شرف مرگ قرار گرفته بود همچنان گرسنه ماند.
خداوند به فرشته مرگ فرمان داد تا او را قبض روح نماید. ملائکه رحمت از یک سو و مأموران عذاب از سوی دیگر برای انجام وظیفه خود در مورد او حاضر شدند. آنان فرار از گناه، توبه و گرسنگی او را می دیدند، و اینان ارتکاب معصیت بزرگ وی را نظاره می کردند.
سرانجام مأمور شدند تا عبادت هفتاد ساله او را با گناه هفت روزه اش سنجیده و به وظیفه خود عمل نمایند. متأسفانه عظمت عبادت هفتاد ساله او در برابر سنگینی گناه هفت روزه اش بسیار ناچیز، و به همین جهت می بایست در اختیار فرشتگان عذاب قرار می گرفت! رحمت بی انتهای خدای اَرْحَمُ الرَّاحِمِین به جوش آمده، فرمان داد تا بار گناه را با ارزش ایثار عابد در مورد گذشت از قرص نان مورد ارزیابی قرار دهند. و این بار، سنگینی کفه پاداش ایثار بر کفه بار گناه فزونی یافت؛ توبه اش مقبول و جانش به لطف و مرحمت در اختیار ملائکه رحمت قرار گرفت.
ای عزیز! بنگر که چگونه در اثر یک گناه، عبادت هفتاد ساله، همه بر باد می رود! و به هوش باش که به اعمال اندک خویش مغرور نگردی که کنترل نفس طغیانگر آنچنان دشوار است که جز در پناه رحمت حق - جلّ و علا - از هیچ کس کاری ساخته نیست، و البته همیشه به خاطر داشته باش که پاداش عظیم گذشت و انفاق بسا بر ثواب و پاداش هفتاد سال عبادت نیز فزونی داشته باشد.
در روایت است که:
«پیامبر خدا
صلىاللهعليهوآله
از شیطان پرسیدند: چرا از صدقه دادن جلوگیری می کنی؟ پاسخ داد: ای محمّد! هنگامی که کسی صدقه می دهد، گویی ارّه ای بر سرم گذارده و مانند چوب می برند!
حضرتش فرمودند: چرا؟
جواب داد: زیرا در صدقه پنج خصلت وجود دارد:
مال و ثروت را زیاد می کند.
شفابخش بیماری هاست.
بلاها را مرتفع می سازد.
صدقه دهنده همانند برق از صراط می گذرد.
و بدون حساب و عذاب وارد بهشت خواهد شد... »
در برخی از روایات نیز آمده که:
«صدقه پشت شیطان را درهم می شکند»
حضرت علی
عليهالسلام
می فرمایند:
«اسْتنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ؛ مَنْ أَیقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِیةِ. »
«روزی را با صدقه دادن درخواست نمایید. کسی که به عوض یقین دارد به بخشیدن سخاوتمند می گردد. »
تعبیر جالب و ترغیب کننده «خلف» که به طور فراوان در روایات به کار رفته است، پاداش دنیوی و به ویژه اخروی است که خدای متعال در عوض انفاق و صدقه مقبول، در سرای آخرت برای انفاق کننده بر عهده گرفته است.
افراد کریم به اقتضای کرامت و بزرگواری، خدمت دیگران را هیچ گاه با پاداشی برابر با عمل خدمت گزار جبران نکرده، خصوصاً هنگامی که عملی - هر چند کوچک - مورد قبول آنان واقع می شود، با عوض و اجری به مراتب بیشتر و برتر از ارزش کار خدمت گزار از آن قدردانی می نمایند، بلکه بسا پرداخت صدها برابر آن را نیز در برابر عمل خالص خدمت گزار بسیار ناچیز به حساب آورده، خود را عاجز از جبران آن می بینند.
خدای مهربان که اکرم الاکرمین و غنی بالذات است، نه بخل می ورزد و نه بخشش و عطا در خزائن بی انتهای ملک و ملکوت او خللی وارد می سازد، بندگانش را دوست دارد، بر همه چیز قادر و تواناست، وعده هایش راست است و کرم و بزرگواری بی پایان از صفات اوست، چگونه پاداش خواهد داد عمل انفاق کننده ای را که از سر اخلاص و دوستی و تنها برای اطاعت از فرمان او به این کار نیک اقدام نماید؟
بلی، در برابر اندک، بسیار زیاد و در عوضِ مال و منال دنیای فانی، نعمت های اخروی همیشه باقی!
البته پاداش انفاق کننده از یک سو به تناسب اخلاص و امکاناتی که در اختیار اوست واز سوی دیگر از جهت اندازه نیاز و رتبه انفاق شونده متفاوت خواهد بود.
پیامبر اکرم
صلىاللهعليهوآله
از جبرئیل امین در باره صدقه سؤال کردند. وی در پاسخ عرض کرد:
«یا محمّد! صدقه پنج گونه است:
برخی به ده برابر عوض داده می شود؛ برخی به هفتاد برابر؛ گاهی به هفتصد برابر؛ هنگامی به هفتاد هزار برابر؛ و در مواقعی به یکصد هزار برابر. (حضرتش می فرمایند:)
به او گفتم: ای جبرئیل! مرا خبر ده به آنجا که صدقه ده برابر عوض داده می شود. پاسخ داد: این امر هنگامی است که صدقه به شخصی داده می شود که دست و پا و چشمانش سالم باشد.
هرگاه صدقه به شخص بیمار و زمین گیر داده شود (عوض آن) هفتاد برابر، و وقتی به پدر و مادر بدهند هفتصد برابر، و چنانچه به مردگان هدیه شود هفتاد هزار برابر و اگر به طالب علم بپردازند صد هزار برابر خواهد بود. »
مُعلّی بن خُنَیس گوید:
«در یک شب بارانی امام صادق
عليهالسلام
از منزل خارج شدند و به سوی (محلّه) ظلّه بنی ساعده حرکت نمودند. من به آرامی از پی ایشان روان شدم. در بین راه چند قرص نان از دست مبارک آن جناب بر زمین افتاد. (و چون هوا کاملاً تاریک بود) حضرتش عرضه داشتند:
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ رُدَّ عَلَینا.
من پیش رفته، سلام کردم. فرمودند: معلّی هستی؟ عرض کردم: آری فدایت شوم. فرمودند: جستجو کن هر چه پیدا کردی به من بده.
من روی زمین دست کشیدم نان زیادی پراکنده شده بود. آنچه را یافتم به آن جناب تقدیم کردم و متوجه شدم کیسه بزرگی از نان در نزد آن بزرگوار است (به طوری که برداشتن آن دشوار بود) عرض کردم: اجازه بفرمایید من آن ها را بردارم. فرمودند: من به حمل آن ها سزاوارترم، لیکن همراه من بیا.
هنگامی که به ظلّه بنی ساعده رسیدیم عده ای در آنجا خوابیده بودند. آن حضرت کنار هر یک از آنان قرص نانی می گذاشت و می گذشت، تا اینکه به هر کدام نانی داده و از آنجا خارج شدیم.
از آن حضرت پرسیدم: آیا اینان حق را می شناسند (و از پیروان شما هستند) ؟ پاسخ دادند: اگر عارف به حق ما بودند در نمک نیز با آنان مواسات می کردیم (و آنان را بر سر سفره خود می نشاندیم)
بدان که خداوند هیچ مخلوقی را نیافریده جز آنکه خزینه دار و نگهبانی نیز برای آن خلق فرموده است، مگر صدقه که خود حافظ و نگهبان آن است.
پدرم (حضرت باقر
عليهالسلام
) هنگامی که صدقه می دادند و چیزی را در دست سائل می نهادند، آن را بر می گرفتند و می بوسیدند و می بوییدند، سپس در دست او قرار می دادند.
صدقه دادن در (تاریکی) شب، خشم خدا را فرو می نشاند و گناهان را محو ساخته و حساب روز قیامت را آسان می کند و صدقه روز مال و عمر را زیاد می گرداند. »
حضرت یعقوب هر روز گوسفندی ذبح می فرمود، مقداری را خودشان استفاده می کردند و مابقی را انفاق می نمودند. در یک شب جمعه مردی مؤمن و مستمند - که نزد خدا دارای منزلت و در آن ناحیه ناشناس و غریب بود - در حال روزه از در خانه آنان گذشت و از آن ها درخواست افطاری کرد.
از آنجا که از وضع او بی خبر بودند، گفته اش را تصدیق نکرده، درخواست وی را برآورده نساختند. مرد مستمند مأیوسانه و با چشمی اشک بار به درگاه خدا شکایت کرد و آن شب را با شکم گرسنه سپری نمود. روز بعد نیز در حالی که سخت گرسنه بود با زبانی شاکر با شکیبایی روزه گرفت.
قسمت دوم
از سوی دیگر یعقوب و خانواده اش آن شب در حالی به خواب رفتند که شکمشان سیر، و از غذایشان نیز مقداری افزون بر نیاز باقی مانده بود. صبح فرا رسید. خداوند بزرگ به یعقوب وحی فرستاد که ای یعقوب! بنده ما را خوار نمودی و موجبات خشم مرا فراهم ساختی. اینک خود و فرزندت سزاوار تأدیب و نزول بلا گشته ای... و در این هنگام بود که یوسف
عليهالسلام
خواب معروف خود را - که در همان شب دیده بود - برای پدر باز گفت و ماجرای پر محنت فراق آنان آغاز گشت...
آخوند ملا زین العابدین سلماسی شاگرد مخصوص و صاحب سرّ جناب سید بحرالعلوم نقل می کند:
عالم بزرگوار مرحوم سید جواد عاملی (نویسنده کتاب مفتاح الکرامة) شبی هنگام خوردن شام، پس از شنیدن صدای درِ منزل، در را باز کرده، با خادم مرحوم علامه سید بحر العلوم روبرو می گردد. خادم می گوید: جناب سید منتظر شما هستند، زود حرکت کنید.
وی به همراه خادم به منزل آن جناب رفته، هنگامی که با ایشان ملاقات می کند، آن عالم بزرگوار با تندی می گوید: از خدا نمی ترسی که مراقب او نیستی؟ از خدا حیا نمی کنی؟
مرحوم سید جواد می پرسد: چه اتفاقی رخ داده؟ ایشان پاسخ می دهند: یکی از برادران ایمانی تو که قادر به تهیه غذا برای خانواده خود نیست هفت روز است که با خرمای زاهدی - که از بقال نسیه گرفته - زندگی کرده، و چون دیگر از گرفتن قرض حیا می کرد، خود و خانواده اش بدون شام شب را به روز آورده اند ولی تو شام می خوری و از وضع او خبر نداری؟
مرحوم سید جواد عرض می کند: بنده از او هیچ اطلاعی نداشته ام. جناب سید می فرماید: اگر آگاهی داشتی و کمک نمی کردی، یهودی محسوب می شدی. سپس مقداری پول در اختیار وی قرار داده، ظرفی از غذا نیز توسط خادم به همراه او می فرستد و می فرماید: به خانه اش برو و بگو: امشب دوست داشتم با هم غذا تناول کنیم. و کیسه پول را زیر فرش او بگذار.
مرحوم عاملی گوید:
به فرموده سید عمل کرده، به منزلش رفتم. هنگامی که سینی غذا را مشاهده کرد، گفت: این غذا را عرب ها نمی توانند تهیه کنند؛ آنگاه از جریان غذا و حضور من سؤال کرده و برخواسته خود اصرار ورزید، ناگزیر حکایت سید را برایش شرح دادم. سوگند یاد کرد که جز خدا کسی از حال ما آگاهی نداشت!
امام صادق
عليهالسلام
از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
نقل می کنند که فرمودند:
«أَرْضُ الْقِیامَةِ نارٌ ما خَلا ظِلَّ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّ صَدَقَتهُ تظِلُّهُ. »
«زمین قیامت آتش است مگر (جوار و) سایه مؤمن، زیرا صدقه اش بر او سایه می افکند. »
به علاوه علاقه به مال و منال دنیا و وابستگی به زخارف بی ارزش دنیوی قلب آدمی را که به منزله عرش الهی است عرصه تاخت و تاز ابلیس لعین ساخته، و آتش مفاسد اعتقادی و اخلاقی را در وجود او شعله ور می سازد. در مقابل، کنترل نفس و قطع علاقه به دنیا از طریق پرداخت صدقه، انفاق، گذشت و ایثار، آتش مفاسد اعتقادی، اخلاقی، فردی و اجتماعی را خاموش ساخته، زمینه دستیابی به معارف معنوی و انقطاع به عالم غیب و ملکوت را هموار، و حصول کمال اخلاقی و ملکات برتر انسانی و سکونت در سایه رحمت دلنواز الهی را - که از بزرگ ترین مزایا و آثار ارزشمند انفاق های واجبی و مستحبی است - امکان پذیر و آسان می سازد.
یکی از شیعیانِ حضرت موسی بن جعفر
عليهماالسلام
گوید:
از مالیات سنگینی که از سوی حکومت وقت بر من تحمیل شده بود، مقدار زیادی بر عهده ام باقی بود و چنانچه آن را از من می گرفتند فقیر و ناتوان می شدم. تا اینکه فرماندار جدیدی بر آن دیار منصوب گشت و متوجه شدم که وی از شیعیان اهل بیت
عليهمالسلام
و از ارادتمندان حضرت موسی بن جعفر
عليهالسلام
است...
به حج مشرف شده، در مدینه محضر مقدس امام
عليهالسلام
شرفیاب و وضع و حال خود را برای آن جناب شرح دادم. حضرتش نامه ای نوشتند (و امر فرمودند تا آن را به فرماندار جدید برسانم) متن نامه آن بزرگوار از این قرار بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، اِعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ تحْت عَرْشِهِ ظِلّاً لا یسْکُنُهُ إِلّا مَنْ أَسْدی إِلی أَخِیهِ مَعْرُوفاً أَوْ نَفَّسَ عَنْهُ کُرْبَةً أَوْ أَدْخَلَ عَلی قَلْبِهِ سُرُوراً وَ هذا أَخُوکَ وَ السَّلامُ. »
«بدان که برای خدا در زیر عرش، سایه رحمتی است که در آن ساکن نمی شود مگر کسی که به برادر خود نیکی کند یا او را از اندوه و گرفتاری برهاند یا دلش را شادمان سازد؛ و این برادر توست، و السلام. »
او خود نقل می کند: هنگامی که نزد آن فرماندار خداپرست رفتم با پای برهنه به استقبالم آمد و مرا بوسید و پیوسته از حال امام
عليهالسلام
سؤال می کرد و وقتی نامه حضرت را گرفت برخاست و آن را بوسید و مطالعه کرد. سپس تمام دارایی خود را محاسبه کرده و نیمی از آن را به من بخشید و نام مرا از دفتر مطالبات حذف نموده، نوشته ای مبنی بر تصفیه حساب کامل به من داد.
سال بعد که در ایام حج به محضر امام
عليهالسلام
رسیدم، حضرت فرمودند:
«به خدا سوگند، او با این کارش مرا شاد کرد، امیر مؤمنان
عليهالسلام
را شاد نمود، و اللَّه جدّم رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
را خوشحال کرد، او خدای متعال را مسرور ساخت! »
فوائد صدقه و انفاق
در روایات معصومین
عليهمالسلام
برای صدقه فوائد دنیوی و آثار و مزایای اخروی فراوانی مطرح گردیده است
که با ذکر فهرستی از آن ها مبحث را پی می گیریم.
صدقه فقر را برطرف و روزی را افزایش می دهد.
صدقه به زندگی برکت بخشیده، مال و ثروت را توسعه می دهد.
پاداش دنیوی و اخروی صدقه به مراتب بیش از چیزی است که به عنوان صدقه پرداخت می شود.
صدقه عامل مرتفع شدن دُیون است.
صدقه نابودگر بیماری هاست.
صدقه هفتاد نوع بلا را - که آتش سوزی، غرق شدن و دیوانگی از آن جمله است - بر طرف ساخته، به انسان مصونیت می بخشد.
در پرتو صدقه، عمر آدمی طولانی گشته، از مرگ بد و ناخوشایند جلوگیری می شود.
امام صادق
عليهالسلام
نقل می کنند:
«حضرت عیسی
عليهالسلام
به جمعی که مشغول برگزاری مراسم عروسی و شادمانی بودند گذشته و فرمودند: امروز شاد و فردا گریانند! از آن جناب در باره علّت آن سؤال شد. پاسخ دادند: امشب عروس از دنیا می رود.
روز بعد به حضرتش عرض شد: عروس نمرده و هنوز زنده است! آن بزرگوار با یاران خود به منزل آن ها رفته، پس از اجازه وارد خانه شدند. آنگاه از عروس پرسیدند: دیشب چه کار نیکی انجام دادی؟ عرض کرد: هر شب جمعه سائلی به خانه ما می آید، ما خوراک یک هفته او را به او می دهیم. شب گذشته نیز آمد، لیکن چون همه مشغول برگزاری مراسم عروسی بودند، هر چند سؤال کرد کسی به او پاسخی نداد، لذا من به صورت ناشناس همانند هفته های پیش به او غذا دادم.
حضرت از او خواستند از جای خود حرکت کرده، به جانب دیگر رود. آنگاه به مار عظیمی که در زیر بستر او حلقه زده بود اشاره کرده و فرمودند: به خاطر عمل نیکت بلا از تو مرتفع گردیده است. »
صدقه ای که در راه خدا انفاق می شود برای همیشه باقی خواهد ماند.
نامبارکی و شُومی شب و روز به وسیله صدقه بر طرف می گردد.
صدقه شیطان را دور ساخته، کمرش را درهم می شکند.
ایمان در پرتو صدقه محفوظ می ماند.
صدقه عامل بخشش گناهان بزرگ است.
خشم و غضب پروردگار به برکت صدقه خاموش می گردد.
صدقه حساب قیامت را آسان می سازد.
کسی که صدقه می دهد از صراط به سرعت می گذرد.
صدقه حسنات و نیکی ها را افزایش می دهد.
صدقه سپری در برابر آتش دوزخ است.
پرداخت کننده صدقه بدون حساب وارد بهشت می شود.
گرچه بعضی از مزایای گرانبهای صدقه از آثار وضعی آن بوده، در هر شرایطی به طور طبیعی نصیب صدقه دهنده خواهد شد، لیکن روشن است که بهره مندی از برخی دیگر از فوائد عظیم و مزیت های شگفت نگیز آن، هنگامی میسّر می گردد که از آداب لازم برخوردار بوده، در شرایط مناسب دینی، اخلاقی و انسانی صورت پذیرد.
شرایط انفاق
در آیات قرآنی و روایات معصومین
عليهمالسلام
در مورد انجام نیک و خداپسندانه این عمل انسانی نیز شرایط فراوانی بیان گردیده، که ذکر کامل آن ها سبب طولانی شدن بیش از حدّ بحث انفاق می گردد. از اینرو یادآوری فهرستی از آداب و شرایط آن را پایان بخش این مبحث قرار می دهیم.
شتاب در انجام این کار نیک مانند هر کار خیری مطلوب و پسندیده است، بنا براین انفاق کننده باید از تأخیر انداختن در آن پرهیز نماید.
پیش از اظهار کردن نیازمند، انفاق کند تا حرمت انسانی و آبروی وی را پاس دارد، چه آنکه انفاق پس از سؤال در واقع پرداخت بهای آبروی نیازمند است.
در همه حال بکوشد از بهترین اموال خویش انفاق نماید.
همواره اولویت ها را در نظر گرفته، کسانی را که نیاز بیشتر و تحمل کمتری دارند مقدم دارد.
اوقات شریف همانند روز غدیر، شب های جمعه و ماه مبارک رمضان را غنیمت شمرده، بهره مندی از فیض عظیم انفاق را با بزرگداشت این ایام نیک مضاعف نماید.
پنهان داشتن انفاق، از شائبه ریا و منت گذاری دورتر، و به پاسداری از آبروی مؤمن نزدیک تر است. آشکار نمودن آن نیز در مواردی سبب تشویق و ترغیب دیگران به این کار نیک خواهد بود. با توجه به آیات قرآنی و روایات معصومین
عليهمالسلام
، ضمن حفظ رعایت موارد، می توان پرداخت صدقات و انفاقات مستحبی را از نظر دیگران پنهان داشته، زکات و صدقات واجبی را آشکارا عطا نمود.
مؤمن گناه خود و کار نیک دیگران را همواره در خاطر داشته، اعمال پسندیده خویش را از یاد می برد. شایسته است صدقاتی را که می پردازد نیز هرچند از نظر ظاهر بزرگ و ارزشمند باشد، ناچیز شمرده، آن را فراموش نماید.
طبیعت آدمی فزونی طلب و زیاده خواه است. بسا در برابر صدقه ای هم که می پردازد به انتظار عوضِ بیشتر و دریافت افزون تر باشد، به همین جهت می کوشد تا عمل خود را بزرگ جلوه داده، یا بر دریافت کننده صدقه منت گذارد تا طبع زیاده خواه خویش را ارضا نماید؛ بر مؤمن لازم است که پاداش انفاق خود را با منّت نهادن بر نیازمند ضایع نساخته و هنگام اقدام به این عمل نیک، فرمان خداوند:
(
وَ لا تمْنُنْ تسْتکْثِرُ
)
.
را از نظر دور ندارد.
بکوشد تا از چیزهایی که به آن دل بسته و مورد علاقه اوست انفاق نماید.
هنگام انفاق، خود را واسطه ای بیش ندانسته، مالک حقیقی را خدا دانسته و بداند که حتی توفیق این عمل نیز از خدای متعال است، لذا نسبت به مستمند تواضع کرده، به گونه ای رفتار نماید که او را شرمسار نسازد. بلکه به اقتضای شرایط برای جلوگیری از ذلّت و خواری نیازمند می تواند صدقه را به عنوان هدیه تقدیم نماید.
از مال حلال انفاق نماید و چنانچه مال او از حلّیت کامل برخوردار نیست، از راه های ممکن مانند تخمیس و ردّ مظالم، آن را حلال نماید و آنگاه به مستحقّان آن بپردازد.
نیت خود را خالص نموده، تنها برای رضای خدا و از صمیم دل انفاق نماید. عملی که با انگیزه ریا و به منظور جلب نظر دیگران جهت تحکیم موقعیت اجتماعی و بهره مندی از مزایای آن صورت پذیرد، مطلوب خدای متعال نبوده، فاقد ارزش معنوی و پاداش اخروی است، گرچه ممکن است به واسطه آثار وضعی دارای مزیت های دنیوی باشد.
اسراف و تبذیر در هر صورت عملی ناپسند و رفتاری نکوهیده است، انفاق کننده باید بکوشد ضمن بالا بردن کمیت و کیفیت انفاق، از اسراف و تبذیر در هر شرایطی پرهیز نماید.
چنانچه از توان مالی کافی برخوردار است، سعی کند مستمند را تا سر حدّ مرتفع شدن نیاز و بر طرف شدن مشکل او دستگیری نماید.
با طرح های سازنده از پی آمدهای منفی کمک های بلاعوض جلوگیری نماید. به عنوان مثال: با فراهم ساختن امکان دستیابی نیازمندان به قرض الحسنه یا سرمایه های ثابت سودآور، ایجاد کارهای تولیدی که نفع آن دائمی و همگانی باشد، فراهم آوردن زمینه کار برای کسانی که می توانند از سرمایه انسانی خود بهره مند شوند و تشویق و ترغیب آنان به کار و فعالیت، از تکدّی گری و گداپروری پیش گیری نماید.