استغاثه به ارواح اولیا
اشاره
مسلمانان به طور اتفاق استغاثه و کمک گرفتن از ارواح اولیای الهی را جایز دانسته، بلکه آن را راجح و در راستای توحید می دانند؛ زیرا اگر از اولیای الهی؛ یعنی پیامبر و ائمه معصومین
عليهمالسلام
طلب کمک کرده و از آن ها مدد می جویند به این خاطر نیست که آنان را مستقل در تأثیر دانسته و از آن ها حاجت و کمک می خواهد، بلکه از آن جهت است که اولیای الهی مقرّب درگاه خداوند و مظهر صفات جمال، کمال، اسمای الهی، قدرت، علم و مانند آن شده اند و به اذن و اراده و مشیت الهی در این عالم تصرف دارند:
(
وَما تَشاؤُونَ إِلّا أَنْ یشاءَ اللَّهُ
)
.
اما وهابیان برخلاف اجماع مسلمین، این مسئله را شدیداً تحریم کرده، بلکه آن را بزرگ تر از شرک جاهلیت می دانند. لذا جا دارد که این مسئله را مورد بحث قرار دهیم:
فتواهای وهابیان
1 - ابن تیمیه - مؤسّس عقاید وهابیان - می گوید: «از اقسام شرک آن است که کسی به شخصی که از دنیا رفته بگوید: مرا دریاب، مرا کمک کن، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم یاری کن و امثال این درخواست ها که تنها خدا بر آن قدرت دارد».
در جایی دیگر این درخواست را شرک صریح دانسته و می گوید: «کسی که این گونه بگوید، باید توبه کند، اگر توبه نکرد کشتنش واجب می گردد».
2 - محمّد بن عبدالوهّاب می گوید: «صدا زدن غیر خدا و کمک گرفتن از غیر او موجب ارتداد از دین و داخل شدن در زمره مشرکین و عبادت کنندگان بت هاست و حکم آن این است که مال و خونش حلال می گردد، مگر توبه کند».
3 - شیخ عبدالعزیز بن باز می گوید: «هر کسی از مردم در هر جای کره زمین بگوید: ای رسول خدا، ای نبی خدا، ای محمّد! کمک کن مرا، دریاب مرا، یاری کن مرا، شفا ده مریضان
مسلمین را، هدایت کن گم شده مسلمین را و مانند آن، برای خدا شریک در عبادت قرار داده است».
در جایی دیگر می گوید: «شکّی نیست که استغاثه کنندگان به پیامبر
صلىاللهعليهوآله
، اولیا، انبیا، ملائکه یا جنّ، این عمل را به این اعتقاد انجام می دهند که آنان دعایشان را شنیده و از احوالشان اطلاع دارند و حاجتشان را برآورده خواهند کرد، این امور انواعی از شرک اکبر است؛ زیرا غیب را غیر از خدا کسی دیگر نمی داند. و نیز اموات؛ چه انبیا و چه غیر انبیا اعمال و تصرفاتشان در عالم دنیا با مرگ منقطع گردیده است».
همچنین می گوید: «و امّا صدا زدن میت و استغاثه به او و طلب مدد از او، همه از انواع شرک اکبر و از عمل عبادت کنندگان بت ها در عهد پیامبر
صلىاللهعليهوآله
است».
انواع استعانت (کمک گرفتن) از غیر
انواع استعانت (کمک گرفتن) از غیر
کمک گرفتن از غیر، انواع و اقسامی دارد که در ذیل به هر یک از آن ها با حکمشان اشاره می کنیم:
1 - کمک گرفتن از انسان در زمان حیات
توضیح
این خود به چند نوع تقسیم می شود:
الف) استعانت در مسائل عادی
کمک گرفتن در کارهای عادی که اسباب طبیعی دارد، زیربنای اساسی اجتماع انسانی و تمدّن بشری است؛ زیرا حیات بشر بر اساس تعاون و کمک به یکدیگر است. این مطلب از هیچ جهت و نزد هیچ کس قابل انکار نیست. و لذا خداوند متعال از قول ذی القرنین می فرماید:
(
فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَینَکُمْ وَبَینَهُمْ رَدْماً
)
؛
«پس شما با قوّت بازو به من کمک کنید تا سدّی محکم بسازم تا به کلّی مانع از دست برد به شما شود. »
ب) کمک گرفتن از ولی خدا در امور غیر عادی
یکی دیگر از موارد استعانت از زنده، کمک گرفتن از او در امور غیر عادی؛ مثل شفای مریض از راه غیر طبیعی و مانند آن است، در صورتی که قدرت اعجاز داشته باشد. این مورد نیز شکّی در جوازش نیست، چون در واقع اعتقاد داشتن به قدرت اولیای الهی و معجزات آن هاست، لکن با اعتقاد به این که همه امور به دست خداست و تا خداوند نخواهد و اراده نکند، کاری انجام نمی گیرد. و منافاتی با توحید در خالقیت و ربوبیت ندارد.
حضرت سلیمان از حاضران طلب کرد تا تخت بلقیس را از یمن در یک لحظه به اردن - که محلّ حکومتش بود - بیاورند:
(
أَیکُمْ یأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یأْتُونِی مُسْلِمِینَ
)
؛
«کدام یک تخت بلقیس را پیش از آن که تسلیم امر من شود خواهید آورد؟ »
هدف حضرت سلیمان
عليهالسلام
این بود که تخت بلقیس به صورت غیرطبیعی نزد او حاضر شود، آن گاه می فرماید:
(
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ...
)
.
«و آن کس که به اندکی از علم کتاب الهی دانا بود گفت: من پیش از آن که چشم بر هم زنی، تخت را بدین جا می آورم، چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد... ».
خداوند متعال اعمال خارق عادت را به حضرت مسیح
عليهالسلام
نسبت داده و می فرماید:
(
وَتُبْرِئُ اْلأَکْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِإِذْنِی
)
؛
«و آن گاه که کور مادرزاد و پیس را به امر من شفادادی و مردگان را به امر من [از قبر] بیرون آوردی. »
اگر کار خارق العاده از شخص سر می زند، درخواست آن کار از آن شخص نیز اشکالی ندارد.
فرق بین افعال غیرعادی از خداوند و انسان این است که خداوند تنها فاعل و قادری است که در کارهایش وابسته به کسی نیست و خود مستقل در عمل است، به خلاف دیگران که متّکی به او هستند.
ج) استعانت به دعای غیر
یکی دیگر از انواع استعانت، کمک گرفتن از دیگران به صورت دعا کردن است؛ یعنی التماس دعا گفتن. این مورد نیز اشکالی ندارد و قرآن نیز در موارد بسیاری به آن اشاره کرده است؛ مثلاً کمک نگرفتن از دعای دیگران را از صفات منافقین شمرده و می فرماید:
(
وَإِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَکْبِرُونَ
)
؛
«و هر گاه به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش طلبد، سرپیچی می کنند و می بینی که با تکبّر و نخوت روی می گردانند. »
در جایی دیگر کمک گرفتن از دعای مؤمنین را حاجتی فطری می داند و درباره برادران یوسف می فرماید:
(
قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ. قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
)
؛
«برادران یوسف عرضه داشتند: ای پدر! بر تقصیرات ما از خدا آمرزش بخواه که درباره یوسف خطا کرده ایم. پدر گفت: به زودی از درگاه خدا برای شما آمرزش می طلبم که او بسیار آمرزنده مهربان است. »
درباره استغفار مؤمنین هم می فرماید:
(
وَالَّذِینَ جآؤُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَلِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ
)
؛
«و آنان که پس از مهاجران و انصار آمدند و دائم به دعا به درگاه خدا عرض می کنند: پروردگارا! بر ما و برادران دینی ما که در ایمان، از ما پیشی گرفتند ببخش. »
این مورد را ابن تیمیه قبول کرده و می گوید: «از پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به نقل صحیح رسیده که فرمود: هر گاه کسی از نهاد دل برای برادر دینی اش دعا کند؛ به طور حتم خداوند ملکی را موکّل می کند تا هنگام دعا به او بگوید: برای تو مثل آن چیزی است که برای او خواستی».
2 - کمک گرفتن از ارواح اولیای الهی بعد از مرگ
مسئله استعانت از ارواح اولیا و استغاثه به آنان بعد از وفاتشان، از مهم ترین مسائل باب استعانت از غیر است؛ خواه به صورت دعا باشد یا طلب اعجاز. این نوع استعانت را وهابیان از اقسام شرک دانسته و شدیداً با آن مقابله می کنند.
ادلّه جواز یا رجحان استعانت از اولیا (استغاثه)
با مراجعه به روایات پی می بریم که کمک گرفتن از اولیای الهی (استعانت) و استغاثه به آنان نه تنها اشکالی ندارد، بلکه رجحان نیز دارد؛ زیرا سیره و سنّت بزرگان دین این گونه بوده است که هنگام شداید به ولیی از اولیای الهی پناه می بردند. اینک به برخی از روایات اشاره می کنیم:
1 - بخاری به سند صحیح از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
نقل می کند که فرمود:
(
إنّ الشمس تدنو یوم القیمة حتی یبلغ العرق نصف الأذن، فبیناهم کذلک استغاثوا بآدم، ثمّ بموسی، ثمّ بمحمّد فیشفع لیقضی بین الخلق...
)
؛
«همانا خورشید در روز قیامت چنان به مردم نزدیک می شود که از شدّت گرما، عرق تا نصف گوش مردم را خواهد گرفت، در این هنگام مردم به حضرت آدم و سپس به حضرت موسی و در آخر به حضرت محمّد پناه می برند، پس شفاعت می کند تا بین خلایق حکم شود. »
از این حدیث استفاده می شود که در کارهایی که با قدرت خداوند انجام می گیرد؛ می توان به دیگران متوسل شد، لکن با این اعتقاد که همه امور به اذن و مشیت الهی صورت می پذیرد.
2 - طبرانی و ابویعلی در مسند خود و ابن السنّی در «عمل الیوم و اللیلة» به سند صحیح از عبداللَّه بن مسعود روایت کرده است که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمود:
(
إذا انفلتت دابة أحدکم بأرض فلاة فلیناد: یا عباد اللَّه! أحبسوا علی، یا عباد اللَّه! أحبسوا علی، فإنّ للَّه فی الأرض حاضراً سیحبسه علیکم
)
؛
«هر گاه حیوان یکی از شما در بیابان گم شد این گونه صدا زنید: ای بندگان خدا! نگه دارید بر من، ای بندگان خدا نگه دارید بر من؛ زیرا خداوند در روی زمین کسانی را دارد که آن حیوان را برای شما حفظ کنند. »
طبرانی بعد از نقل حدیث می گوید: این مطلب از مجرّبات است.
شبیه این حدیث را بزار از ابن عباس نقل کرده که فرمود: «همانا خداوند در روی زمین غیر از حافظان، ملائکه ای دارد که هر چه از برگ درختان می ریزد می نویسند، لذا اگر کسی در بیابان گرفتار شد، بگوید: ای بندگان خدا! مرا یاری کنید».
ابن حجر عسقلانی در «امالی الأذکار» بعد از نقل این حدیث، آن را حسن دانسته، و حافظ هیتمی نیز تمام رجال آن را ثقه می داند.
3 - ابن حجر عسقلانی در «فتح الباری» می گوید: ابن ابی شیبه به سند صحیح از مالک دینار - خزینه دار عمر - چنین نقل می کند: «أصاب الناس قحط فی زمن عمر، فجآء رجل إلی قبر النبی
صلىاللهعليهوآله
فقال: یا رسول اللَّه! إستسق لأمّتک فإنّهم قد هلکوا... »؛
«در زمان عمر قحطی بر مردم عارض شد، شخصی کنار قبر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
آمد و به او استغاثه نمود و عرض کرد: ای رسول خدا! برای امّتت باران بخواه؛ زیرا آنان هلاک شدند. »
از آنجا که این درخواست بدون شک در منظر صحابه بوده و کسی او را منع نکرده، خود دلیل بر جواز و رجحان استغاثه به ارواح اولیای الهی است.
4 - دارمی در سنن خود به سند صحیح از ابوالجوزاء اوس بن عبداللَّه نقل می کند که گفت: «قحط أهل المدینة قحطاً شدیداً فشکوا إلی عائشة، فقالت: أنظروا قبر النبی
صلىاللهعليهوآله
فاجعلوا منه کواً إلی السمآء حتی لایبقی بینه وبین السمآء سقفاً. قال: ففعلوا فمطرنا مطراً حتی نبت العشب وسمنت الإبل حتّی تفتّقت من الشحم، فسمّی عام الفتق»؛
«قحطی شدیدی بر مدینه عارض شد، مردم از وضع موجود نزد عایشه شکایت آوردند. عایشه دستور داد تا به سراغ قبر پیامبر
صلىاللهعليهوآله
رفته و از آن، دریچه ای به سوی آسمان باز کنند تا سقفی بین قبر و آسمان مانع نباشد. آنان نیز چنین کردند. راوی می گوید: بعد از این عمل آن قدر باران آمد که سبزی ها رشد نموده و شتران چاق شدند.... »
5 - اجماع مسلمین بعد از وفات پیامبر
صلىاللهعليهوآله
تا این زمان بر استغاثه و استمداد از ارواح اولیای الهی بوده است و این اجماع از جایگاه خاصی نزد اهل سنّت برخوردار است.
6 - بیهقی در کتاب «الشعب» و ابن عساکر از طریق عبداللَّه بن احمد بن حنبل و نیز عبداللَّه بن احمد در کتاب «المسائل»
به سند صحیح - که البانی
نیز به صحت آن اعتراف کرده - نقل می کند: از پدرم شنیدم که می گفت: «من پنج بار حج گزاردم که دو بار آن سواره و سه بار آن پیاده بود، یا دو بار آن پیاده و سه بار آن سواره بود. در یکی از سفرها راه را گم کردم. در حالی که پیاده بودم، شروع به گفتن این جمله نمودم: «یا عباد اللَّه دلّونا علی الطریق؛ ای بندگان خدا ما را به مسیر سفر راهنمایی کنید. » همین طور که این جمله را تکرار می کردم، ناگهان خود را در مسیر یافتم.
7 - قسطلانی در «المواهب اللدنیة» از کتب سیره نبوی نقل می کند که ابوبکر در روز وفات پیامبر
صلىاللهعليهوآله
بر آن حضرت وارد شد؛ در حالی که ملافه ای بر روی پیامبر
صلىاللهعليهوآله
انداخته بودند، آن را کنار زده و صورت حضرت را بوسید و عرض کرد: پدر و مادرم به فدای تو ای رسول خدا. تو در زمان حیات و مماتت پاک بودی! از ما نزد پروردگارت یاد فرما.
8 - در تاریخ ثبت است که صحابه شعارشان هنگام جنگ با مرتدین (از اهل یمامه و تابعین مسیلمه کذّاب) این بود: یا محمّداه، یا محمّداه.
9 - همچنین نقل شده است که عقبة بن عامر کسی بود که خبر فتح دمشق را برای عمر به مدینه آورد. هنگام آمدن به مدینه هفت روز در راه بود، ولی در بازگشت از مدینه به دمشق دو روز و نصفی بیشتر طول نکشید و این به برکت دعا و استغاثه ای بود که در کنار قبر پیامبر
صلىاللهعليهوآله
انجام داد، لذا خداوند متعال مسافت او را کوتاه کرد.
10 - سمهودی به سند خود از امام علی
عليهالسلام
چنین نقل می کند: عربی بادیه نشین بعد از سه روز از دفن رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
وارد مدینه شد، خود را بر روی قبر پیامبر انداخت و خاک قبر را بر سر خود ریخت و عرض کرد: ای پیامبر! این آیه را تلاوت کردی و ما هم شنیدیم:
(
وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِیماً
)
من نیز به نزد تو آمده ام تا استغفار نمایم.
11 - ابوبکر مقری می گوید: «من و طبرانی و ابوالشیخ در حرم رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
بودیم؛ در حالی که گرسنگی شدید بر ما عارض شده بود، آن روز را به پایان رساندیم، وقت عشا کنار قبر رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
آمدیم و عرض کردیم: ای رسول خدا! ما گرسنه ایم... در این هنگام ملاحظه نمودیم که کسی درب را می کوبد، باز نمودیم دیدیم که شخصی علوی با دو نفر غلام با زنبیلی از غذا کنار درب ایستاده اند، علوی آن ها را به ما هدیه نمود. پس از صرف غذا به ما گفت: آیا به رسول خدا شکایت بردید؟ الآن رسول خدا را در عالم رؤیا دیدم، به من فرمود تا مقداری از غذا نزد شما آورم».
بررسی شبهات
اشاره
وهابیان بر مدّعای خود - حرمت استعانت از اولیای الهی و شرک بودن استغاثه به آنان - به ادلّه ای واهی تمسک کرده اند که در ذیل به نقد و بررسی آن ها می پردازیم:
شبهه اول
کسی که به اولیای الهی استغاثه می کند معتقد به علم غیب آن هاست؛ در حالی که علم غیب مخصوص خداوند است.
پاسخ
علم غیب نه تنها برای اولیای الهی - اعمّ از رسول و امام - امکان دارد، بلکه ضرورت هم دارد. ما در بحث مستقلی در کتاب شیعه شناسی و پاسخ به شبهات به این موضوع پرداخته ایم. همچنین حیات برزخی اموات و ارتباط آن ها با دنیا؛ مخصوصاً اولیای الهی به اثبات رسیده است.
حافظ هیثمی در «مجمع الزوائد» به سند صحیح از انس بن مالک نقل کرده است که رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
فرمود:
(
الأنبیآء أحیآء فی قبورهم یصلون
)
؛
«انبیا در قبورشان زنده اند و نماز به جای می آورند. »
و نیز پیامبر
صلىاللهعليهوآله
فرمود:
(
علمی بعد مماتی کعلمی فی حیاتی
)
؛
«علم من بعد از وفاتم، همانند علم من در زمان حیات من است. »
دارمی به سند خود از سعید بن عبدالعزیز نقل می کند که او وقت نماز را با همهمه ای که از داخل قبر پیامبر
صلىاللهعليهوآله
می شنید، می شناخت.
شبهه دوم
ترمذی از ابن عباس نقل کرده که گفته است: «إذا سألت فاسأل اللَّه وإذا استعنت فاستعن باللَّه»؛
«هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه و هرگاه کمک خواستی از خدا طلب نما. »
پاسخ
حدیث به این نکته اشاره دارد که انسان از هر کس کمک می خواهد باید به این اعتقاد باشد که همه امور به دست خدا و به اراده و مشیت اوست، اگر کسی نیز کاری انجام می دهد، به لطف و عنایت و خواست اوست. لذا در آخر حدیث می خوانیم: «بدان که همه مردم اگر اجتماع کنند تا به تو نفعی برسانند هرگز نمی توانند، مگر این که خداوند بر تو مقدّر کرده باشد. و همچنین اگر همه مردم اجتماع کنند تا بر تو ضرری برسانند هرگز نمی توانند، مگر آن که خداوند بخواهد».
شبهه سوم
برخی از وهّابیان برای حرمت استغاثه، به حدیث عبادة بن صامت از رسول خدا
صلىاللهعليهوآله
تمسک کرده اند که آن حضرت فرمود:
(
إنّه لایستغاث بی وإنّما یستغاث باللَّه تعالی
)
؛
«هرگز به من استغاثه نمی شود، بلکه تنها باید به خدای متعال استغاثه نمود. »
پاسخ
این حدیث از حیث سند ضعیف است؛ زیرا ابن حجر هیثمی مکرّر ابن لهیعه را تضعیف نموده است؛ خصوصاً این که با احادیث صحیح دیگر که در جواز، بلکه استحباب استغاثه صراحت دارند، منافات دارد.
شبهه چهارم
خداوند متعال مردم را از خواندن و صدا زدن غیر خودش نهی کرده و فرموده:
(
وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً
)
؛
«و مساجد مخصوص خداست، پس نباید با خدا احدی غیر از او را پرستش کنید. »
و نیز می فرماید:
(
لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَی ءٍ
)
.
(
وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا أَنْفُسَهُمْ ینْصُرُونَ
)
.
(
إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ
)
.
(
أُولئِکَ الَّذِینَ یدْعُونَ یبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ
)
.
(
وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا ینْفَعُکَ وَلا یضُرُّکَ
)
.
(
إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یسْمَعُوا دُعاءَکُمْ
)
.
(
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یسْتَجِیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیامَةِ
)
.
(
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ
)
.
پاسخ
مقصود از دعا در مجموع این آیات مطلق دعا و خواستن نیست؛ بلکه دعا و ندای خاصّی است که با قصدِ آن معنا، مرادف با معنای عبادت می شود و آن معنای الوهیت و یا ربوبیت است. به علاوه این که مجموع این آیات مربوط به بت پرستانی است که گمان می کردند بت هایشان (یا آن موجوداتی که این بت ها رمز آن هاست) برخی از شئون تدبیر را مالکند. لذا برای آن ها استقلال در فعل و تصرف قائل بودند. پر واضح است که هر نوع تواضع برای کسی و درخواست از کسی غیر از خداوند، با این اعتقاد عبادت او محسوب شده و شرک است. این قید به خوبی از برخی آیات دیگر استفاده می شود؛ از جمله:
(
فَما أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَی ءٍ
)
؛
«و غیر از خدا همه خدایان باطلی را که می پرستیدند، هیچ رفع هلاکت از آنان ننمود. »
(
وَلا یمْلِکُ الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ
)
؛
«و غیر خدای یکتا که به خدایی می خوانند، و کسی مالک و قادر بر شفاعت نیست. »
(
وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ
)
؛
«و به غیر او معبودانی را که به خدایی می خوانید در جهان مالک پوست هسته خرمایی نیستند. »
(
فَلا یمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْوِیلاً
)
؛
«پس نمی توانند دفع ضرر و تغییر حالی از شما کنند. »
بنابراین، علت مذمّت مشرکین از طرف خداوند این بوده که آنان معتقد به تدبیر و تصرف بتان به نحو استقلال و بدون اذن و مشیت خداوند بوده اند.
حسن بن علی سقاف شافعی می گوید: «معنای آیه
(
وَأَنَّ الْمَساجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً
)
این است که غیر خدا را عبادت نکنید و در کنار او این بت ها را نپرستید؛ بت هایی که
(
اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً
)
با آن که خداوند می فرماید:
(
أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ
)
. همچنین معنای آیه
(
وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ * وَیوْمَ الْقِیامَةِ یکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ
)
این است: غیر از خدا کسانی که عبادت می کنید مالک هیچ چیز بر شما نیستند؛ اگرچه لفّافه هسته خرما باشد.... »
شبهه پنجم
برخی می گویند: خلق و تأثیر، تنها مختص به خداوند است بدون این که برای کسی در آن تأثیری باشد، و لذا اعتقاد به این که انبیا و ائمه و اولیا قدرت نفسی و قوّت تأثیر دارند به حیثی که می توان به آنان در حوایج پناه برد و استغاثه کرد، نوعی از انواع شرک به حساب می آید.
بن باز می گوید: «امّا آنچه در کنار قبور از انواع شرک و بدعت ها در شهرهای بسیاری انجام می شود، امری معلوم و قابل ملاحظه و بیان و پرهیز از آن است. از آن جمله خواستن از صاحبان قبرها و استغاثه به آنان و درخواست شفای مریض و نصرت بر دشمنان و امثال این امور که تمام این ها از شرک اکبر است که اهل جاهلیت بر آن بوده اند... ».
پاسخ
اوّلاً: لازمه این اشکال آن است که ما هر گونه تأثیری را از انسان در عالم وجود نفی کرده و تنها تأثیر را برای خداوند بدانیم، که این قول به جبرگرایی ختم می شود.
ثانیاً: همان گونه که در جای خود بحث کرده ایم، نظام عالم وجود، نظام علت و معلول است. ما معتقدیم که علت مستقل در تأثیر بر تمام موجودات، خداوند سبحان است، و امّا علت های دیگر که واسطه بین خدا و معلول امکانی است همگی واسطه هایی هستند که فعل و اثر آن ها عین فعل و اثر خدا است. و وجود واسطه در رساندن فیض وجود به معلول، استقلال در تأثیر شرک به حساب نمی آید.
انسان هنگامی که چیزی را با قلم می نویسد می توان آن را به قلم و دست و خود انسان هر سه نسبت داد، و این نسبت در هر سه مورد صحیح است، به رغم این که یک نوشتن است.
نتیجه این که: هیچ تنافی بین جریان قانون عام علیت، بین موجودات امکانی و بین استقلال خداوند در فعل و خلق و توحید در خالقیت او نیست، بلکه واسطه ها می تواند تأکید کننده علت اخیر باشند که صاحب تأثیر مستقل در وسائط است.
قرآن کریم چیزی را که عقل بدیهی به آن حکم دارد، تصدیق می کند. قرآن قانون علیت عمومی را تصدیق نموده و افعال طبیعی را به موضوعات و فاعل های طبیعی نسبت می دهد، و نیز افعال اختیاری انسان را به خودش منسوب می دارد، و در عین حال همه آن ها را نیز بدون استثنا به خداوند سبحان نسبت می دهد، بدون آن که هیچ گونه تناقضی پیدا شود.
دیدگاه قرآن
اشاره
1 - خداوند متعال می فرماید:
(
وَما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمی
)
؛
«و این تو نبودی [ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آن ها] انداختی آن گاه که انداختی؛ بلکه خدا انداخت. »
در این آیه فعل «رمی» را هم به پیامبر
صلىاللهعليهوآله
نسبت می دهد و هم به خدا، ولی به دو اعتبار طولی، و لذا از تناقض خارج است.
2 - و نیز در آیه ای کشتن کفار را به انسان نسبت می دهد و می فرماید:
(
قاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیدِیکُمْ
)
؛
«با آن ها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند. »
ولی در جای دیگر کشتن را به خدا نسبت داده می فرماید:
(
إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیعَذِّبَهُمْ بِها
)
؛
«خدا می خواهد آنان را به وسیله آن «فزونی اموال»، در زندگی دنیا عذاب کند. »
جمع بین این دو آیه این است که علّت اصلی برای فعل، خداست که به توسط انسان ها انجام می گیرد. و لذا می توان فعل را به هر دو به دو اعتبار - سبب و مباشر - نسبت داد.
3 - خداوند سبحان در عین حالی که شفا را به خود نسبت می دهد و می فرماید:
(
وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ
)
؛
«و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد. » درباره عسل نیز می فرماید:
(
شِفاءٌ لِلنّاسِ
)
؛
«شفا برای مردم است. » و درباره قرآن میفرماید:
(
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلا یزِیدُ الظّالِمِینَ إِلّا خَساراً
)
؛
«و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می کنیم و ستمگران را جز خسران [و زیان] نمی افزاید. »
4 - خداوند سبحان در عین این که کتابت را به خود نسبت داده و می فرماید:
(
وَاللَّهُ یکْتُبُ ما یبَیتُونَ
)
؛
«آنچه را در این جلسات می گویند، خداوند می نویسد. »، در همان حال کتابت را به فرستادگان خود نیز نسبت می دهد و می فرماید:
(
بَلی وَرُسُلُنا لَدَیهِمْ یکْتُبُونَ
)
؛
«آری، رسولان [و فرشتگان ما نزد آن ها هستند و می نویسند. »
5 - و نیز در عین حال که تدبیر امور را به خود نسبت می دهد و می فرماید:
(
ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یدَبِّرُ الْأَمْرَ
)
؛
«سپس بر تخت [قدرت قرار گرفت، و به تدبیر کار [جهان] پرداخت. » در جایی دیگر به ملائکه نسبت داده و می فرماید:
(
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً
)
؛
«و آن ها که امور را تدبیر می کنند. »
6 - در مورد گرفتن جان انسان ها هنگام مرگ در جایی آن را به خودش نسبت داده، می فرماید:
(
اَللَّهُ یتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها
)
؛
«خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند. »، ولی در جایی دیگر این عمل را به ملائکه نسبت می دهد و می فرماید:
(
الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیبِینَ
)
؛
«همان ها که فرشتگان [مرگ روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند. »
7 - خداوند متعال در عین این که نصرت و استعانت را مخصوص خود دانسته و می فرماید:
(
وَمَا النَّصْرُ إِلّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
)
؛
«نیست پیروزی مگر از جانب خداوند توانای حکیم است. » و نیز می فرماید:
(
إِیاکَ نَعْبُدُ وَإِیاکَ نَسْتَعِینُ
)
؛
«[پروردگارا!] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم. » ولی در جای دیگر می فرماید:
(
وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ
)
؛
«از صبر و نماز یاری جویید. » و نیز می فرماید:
(
وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوی
)
؛
«و [همواره در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون کنید. » و در جایی دیگر می فرماید:
(
وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیکُمُ النَّصْرُ
)
؛
«و [تنها] اگر در [حفظ] دین [خود] از شما یاری طلبند، بر شماست که آن ها را یاری کنید. »
جمع بین این گونه آیات این است که آنچه به خدا اختصاص داشته و محصور در او است، همان انتساب این امور به نحو استقلال است، ولی به دیگری هم این امور به نحو تبعیت و به اذن الهی منسوب می گردد، و لذا از این جهت بین این دو طایفه از آیات اختلاف و تعارضی نیست.
حسن بن علی سقّاف شافعی می گوید: «آیا جایز است درخواست چیزی از پیامبر
صلىاللهعليهوآله
یا یکی از صالحان امتش بعد از وفات آنان؟ ما می گوییم: اگر کسی معتقد است آن کس که از او کمک خواسته شده و به او استغاثه شده، خواه زنده باشد یا مرده، چه در دنیا و آخرت، برای او صفتی از صفات ربوبیت است او به طور حتم کافر می باشد. و این ثابت شده و در علم توحید مشهور است. ولی اگر کسی از پیامبر
صلىاللهعليهوآله
بعد از وفاتش طلب کند تا برای او استغفار نماید، بدون آن که معتقد باشد که او رب، زنده کننده، گیرنده جان، خالق، رازق و... است، این معنا منجرّ به کفر و شرک نمی شود؛ زیرا پیامبر
صلىاللهعليهوآله
کوری را تعلیم داد تا در دعایش این چنین بگوید: «یا محمّد! إنّی أتوجّه بک إلی اللَّه فی حاجتی»؛ «ای محمّد! من تو را در بردن حاجتم نزد خدا وجیه قرار می دهم. » و کسی که به پیامبر
صلىاللهعليهوآله
استغاثه کند چنین عقیده داشته و چنین می گوید.
و امّا قول کسی که می گوید این عقیده و عمل منجرّ به شرک خواهد شد و لذا ترک آن بهتر است. در جواب او می گوییم: هرگز چنین نخواهد بود؛ زیرا پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به امّتش چیزی تعلیم نمی دهد که منجرّ به شرک گردد. و در این مطلب تعطیل کردن امری است، به مجرد احتمال این که راهی به سوی شرک است؛ در حالی که احادیث صحیح بر آن دلالت دارد و این کلام جدّاً خطرناک است. و امامان از محدثین و فقها، همیشه در ابواب نماز حاجت، حدیث اعمی را ذکر می کنند، و مردم را تشویق می نمایند که در آن دعا بگویند: «یا رسول اللَّه! إنّی أتوجّه بک إلی اللَّه فی حاجتی... ».
او هم چنین می گوید: «استغاثه نزد من عبارت است از درخواست از پیامبر
صلىاللهعليهوآله
قبل از وفات یا بعد از وفاتش؛ زیرا بعد از وفاتش نیز زنده است؛ آن گونه که در روایات آمده است، می شنود و اعمال امتش بر او عرضه می گردد، درخواست این که از خدا بخواهد تا حاجتش را برآورده کند. چون مردم از آن حضرت
صلىاللهعليهوآله
در زمان حیات و بعد از وفاتش درخواست می نمودند، با آن که باران به دست خداست نه به دست پیامبر
صلىاللهعليهوآله
آن گونه که معلوم و مشهور است... پیامبر
صلىاللهعليهوآله
به آن مردمان نفرمود: هر گاه بر شما قحطی یا بلا وارد شد نزد من نیایید و از من دعا نخواهید، بلکه بر شماست تنها از خداوند درخواست کنید... ».
شبهه ششم
برخی در اعتراض بر استغاثه به اولیای الهی چنین استدلال کرده اند که چون سلف و پیشینیان چنین عملی را انجام نداده اند، لذا حرام است.
ابن تیمیه می گوید: «هیچ کس از سلف امت در عصر صحابه و تابعین و تابعین تابعین نماز و دعا در کنار قبور انبیا انجام نمی دادند، و از آنان سؤال و درخواست نکرده و به آن ها نه در غیابشان و نه در کنار قبورشان استغاثه نمی کردند».
پاسخ
اوّلاً: همان گونه که در موارد مختلف گفته ایم عدم فعل سلف و پیشینیان نمی تواند دلیل بر حرمت کاری باشد، و این ادّعا را نمی توان حتّی در مورد شخص معصوم داشت؛ زیرا ممکن است عملی از آن جهت که مباح یا مکروه و یا حتی بنابر نقلی مستحب است، معصوم آن را ترک کرده باشد. این مطلب در حق معصوم است تا چه رسد به صحابه و تابعین و تابعین تابعین، که نه تنها همه آنان عادل نبوده اند بلکه برخی از آن ها مشکل بزرگ داشته اند.
ثانیاً: انسان وقتی به تاریخ صحابه و عصر بعد از آن ها مراجعه می کند پی می برد به این که مسأله استغاثه نزد حتی صحابه امری رایج و شایع بوده است، که قبلاً به مواردی از استغاثه صحابه اشاره کردیم.
کتابشناسی توصیفی
علمای اهل سنّت در ردّ عقیده وهابیان مبنی بر حرمت و شرک بودن استغاثه، کتاب هایی نوشته اند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - «مصباح الظلام فی المستغیثین بخیر الأنام فی الیقظة والمنام»، شمس الدین ابوعبداللَّه محمّد بن موسی بن نعمان مراکشی.
2 - «الردّ علی ابن تیمیة»، البکری.
3 - «شواهد الحقّ فی الاستغاثة بسید الخلقِ»، یوسف بن اسماعیل نهبانی.
4 - «الإغاثة بأدلّة الاستغاثة بالنبی
صلىاللهعليهوآله
»، حسن بن علی سقاف شافعی.
5 - «نفحات القرب و الاتصال بإثبات التصرف بالأولیاء بعد الانتقال»، شهاب الدین ابی العباس حموی حنفی.
6 - «أنوار الانتباه بحلّ النداء بیا رسول اللَّه»، احمد رضا افغانی.
7 - «شفاء السقام»، سبکی.
8 - «غوث العباد»، حمامی.