سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات

سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات0%

سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 46354
دانلود: 7076

توضیحات:

سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46354 / دانلود: 7076
اندازه اندازه اندازه
سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات

سلفی گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

کسی که این گونه وصیت کرده به طور حتم از دستگاه خلافت و سردمداران آن غضبناک بوده است، در نتیجه آنان مورد غضب پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز قرار گرفته اند. این حدیث دلالت بر عصمت حضرت زهراعليها‌السلام دارد؛ زیرا اگر حضرت در تمام امورش از آن جمله غضب کردن، معصوم نبود خداوند به طور مطلق در تمام موارد غضب کردن حضرت، غضب نمی نمود.

نتیجه این که: حضرت زهراعليها‌السلام با این وصیتش تا روز قیامت حجت را برای کسانی که برای حکومت خلیفه اول ارزشی قائلند، تمام کرد...

رابعاً: ابن تیمیه در اصل وصیت و این که حضرت زهراعليها‌السلام به توسط حضرت علیعليه‌السلام شبانه دفن شد شک دارد و بر فرض ثبوت این قضیه بر حضرت زهراعليها‌السلام اشکال و ایراد می کنند؛ در حالی که مطابق نصوص معتبر نزد فریقین، هم وصیت به دفن شبانه و هم دفن حضرت شب هنگام از مسلّمات است.

بخاری به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: فاطمه دختر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله کسی را به نزد ابوبکر فرستاد تا میراث خود از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از فی ء مدینه و فدک و آنچه از خمس خیبر باقی مانده، بازخواهد... ابوبکر از دادن این اموال امتناع کرد. فاطمه بر ابوبکر بدین جهت غضب نموده و او را رها کرد. و تا هنگام وفاتش با او سخن نگفت. بعد از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله شش ماه زنده بود. هنگامی که وفات نمود شوهرش علی او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را بر آن امر اعلان ننمود.(358)

مسلم نیز در ضمن قضیه غضب حضرت زهراعليها‌السلام بر ابوبکر و وفات او می گوید: «... علی عليه‌السلام خبر وفات حضرت فاطمهعليها‌السلام را به ابوبکر نرسانید و خودش بر او نماز گزارد».(359)

یعقوبی نقل می کند: «... فاطمه بر شوهرش علی وصیت کرد تا او را غسل دهد... و شبانه به خاک بسپارد، و کسی به جز سلمان و ابوذر و بنابر نقلی عمار در تشییع جنازه او حاضر نشد». (360)

ابن ابی الحدید می گوید: «خبر صحیح نزد ما این است که فاطمهعليها‌السلام از دنیا رحلت نمود؛ در حالی که بر ابوبکر و عمر غضبناک بود و لذا وصیت کرد تا این دو نفر - ابوبکر و عمر - بر جنازه او نماز نگزارند».(361)

استاد توفیق ابو علم نقل می کند: «فاطمه زهراعليها‌السلام سه وصیت کرد، یکی آن که کسانی که بر آنان غضبناک بوده، در تشییع جنازه اش حاضر نشوند و جنازه اش شبانه به خاک سپرده شود... ». (362)

26 - نفی اعلمیت امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام

ابن تیمیه می گوید: «و اما این که این دو زاهدترین و عالم ترین افراد در زمان خود بوده اند، قولی بدون دلیل است».(363)

پاسخ

با مراجعه به کتب اهل سنّت پی به دروغ بودن کلام ابن تیمیه در حقّ این دو امام خواهیم برد. اینک به برخی از فضایل این دو بزرگوار اشاره می کنیم:

الف) فضایل امام حسنعليه‌السلام

امام حسنعليه‌السلام از دیدگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

1 - ترمذی به سندش از ابن عباس نقل کرده که روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حسن بن علی را بر دوش خود سوار کرده بود. شخصی عرض کرد: ای غلام! خوب مرکبی را سوار شده ای. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: او نیز خوب راکبی است.(364)

2 - ابن کثیر به سندش از جابر بن عبداللَّه نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( من سرّه أن ینظر إلی سید شباب أهل الجنّة فلینظر إلی الحسن بن علی ) ؛(365) «هر کس دوست دارد تا به آقای جوانان اهل بهشت نظر کند باید به حسن بن علی نظر نماید. »

3 - متقی هندی به سندش از عایشه نقل کرده که گفت: «پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همیشه حسنعليه‌السلام را می گرفت و او را به خود می چسبانید، آن گاه می فرمود:( اللّهمّ إنّ هذا إبنی وأنا أحبّه وأحبّ من یحبّه ) ؛(366) «بار خدایا! همانا این فرزند من است و او را دوست دارم و دوست می دارم هر کسی که او را دوست دارد. »

4 - مسلم در صحیح خود از ابوهریره نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره حسنعليه‌السلام فرمود:( اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه وأحبب من یحبّه ) ؛(367) «بار خدایا! همانا من او را دوست دارم، پس تو نیز او را دوست بدار، و هر کس که او را دوست دارد، دوست بدار. »

5 - و نیز همو از براء بن عازب نقل کرده که گفت: حسن بن علی را بر دوش پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده کردم؛ در حالی که حضرت می فرمود:( اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه ) ؛(368) «بار خدایا! همانا من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست بدار. »

این در حالی است که بخاری از انس بن مالک نقل کرده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( لایجد أحد حلاوة الإیمان حتّی یحبّ المرء، لا یحبّه إلّا اللَّه ) ؛(369) «هیچ کس طعم شیرینی ایمان را نمی چشد تا این که کسی را دوست بدارد. و او را جز به خاطر خدا دوست ندارد. »

6 - از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در حدیثی روایت شده که فرمود:( لو کان العقل رجلاً لکان الحسن ) ؛(370) «اگر قرار بود عقل در شخصی مجسّم گردد، آن شخص حسن بن علی می شد. »

7 - براء بن عازب از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که درباره امام حسنعليه‌السلام فرمود:( هذا منّی وأنا منه وهو یحرم علیه ما یحرم علی ) ؛(371) «این از من و من از اویم و آنچه بر من حرام است بر او نیز حرام می باشد. »

امام حسنعليه‌السلام از دیدگاه صحابه و تابعین

1 - انس بن مالک می گوید: «حسن بن علی شبیه ترین مردم از حیث صورت به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود».(372)

2 - بخاری به سندش از عقبة بن حارث نقل کرده که گفت: ابوبکر را دیدم که حسنعليه‌السلام را به دوش گرفته و می گوید: پدرم به فدایش، چقدر به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله شبیه است و شباهتی به علیعليه‌السلام ندارد. این در حالی بود که علی می خندید.(373)

3 - ابوهریره می گوید: «... کسی نزد من محبوب تر از حسن بن علی نبود بعد از آن که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در حقّ او فرمود:( اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه وأحبّ من یحبّه ) .(374)

4 - مساور مولا بنی سعد بن بکر می گوید: ابوهریره را هنگام وفات حسنعليه‌السلام بر در مسجد مشاهده کردم که میگریید و با صدای بلند می گفت: «ای مردم! امروز محبوب رسول خدا از دنیا رحلت نمود».(375)

5 - خالد بن معدان می گوید: «مقدام بن معدی کرب و عمروبن اسود بر معاویه وارد شدند. معاویه به مقدام گفت: آیا می دانی که حسن بن علی از دنیا رحلت نمود؟ او گفت: چگونه این مصیبت را ندانم؛ در حالی که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را در دامن خود گذارد و فرمود:( هذا منّی و حسین من علی ) ؛(376) «این از من و حسین از علی است. »

6 - ابن عباس می گوید: «من بر هیچ چیز که در جوانی از من فوت شده پشیمان نشدم جز آن که در آن ایام پیاده حج به جای نیاوردم. حسن بن علی 25 بار پیاده حج به جای آورد؛ در حالی که اسبان نجیب او را همراهی می کردند. اموالش را با خداوند سه مرتبه تقسیم کرد تا این که کفش را می داد و نعل را برای خود نگاه می داشت».(377)

7 - جویریه می گوید: «هنگامی که حسنعليه‌السلام از دنیا رحلت نمود مروان بر جنازه او گریست. حسینعليه‌السلام به او فرمود: آیا بر او می گریی؛ در حالی که چه غصّه هایی را به او خوراندی؟ او گفت: من این کارها را با کسی می کردم که از این بردبارتر بود. در آن هنگام با دستش به کوه اشاره کرد.(378)

8 - حاکم به سندش از سعید بن ابی سعید مقبری نقل می کند: «ما با ابوهریره بودیم، حسن بن علی بن ابی طالب بر ما وارد شد و سلام کرد. ما جواب سلام او را دادیم ولی ابوهریره از آمدن حضرت اطلاع پیدا نکرد. ما گفتیم: ای ابوهریره! این حسن بن علی است که بر ما سلام نمود. ابوهریره خدمت او رسیده و عرض کرد: و علیک السلام یا سیدی! آن گاه گفت: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم که می فرمود: او سید و آقا است.(379)

9 - و نیز به سندش درباره ابوهریره نقل کرده که راوی گفت: ابوهریره را ملاقات کردم؛ در حالی که به حسنعليه‌السلام می گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شکم تو را بوسید، آن موضعی را که حضرت بوسید بالا بزن تا من نیز ببوسم. او می گوید: حسنعليه‌السلام آن موضع را بالا زد و ابوهریره آن جا را بوسید.(380)

حاکم بعد از نقل این حدیث می گوید: «این حدیث صحیح و دارای شرط شیخین است و ذهبی نیز آن را قبول کرده است. »(381)

هیثمی نیز رجال این حدیث را صحیح دانسته، به جز عمیر بن اسحاق که او ثقه است.(382)

احمد بن حنبل نیز آن را با سند صحیح نقل کرده است.(383)

امام حسنعليه‌السلام از دیدگاه علمای اهل سنّت

1 - ابن حجر هیتمی می نویسد: «حسنعليه‌السلام آقایی کریم، بردبار، زاهد، دارای سکینه و وقار و حشمت، اهل جود و مورد مدح و ستایش بود».(384)

2 - ذهبی می نویسد: «حسن بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، امام، سید، دسته گل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و سبط او، و بزرگ جوانان بهشت، ابومحمّد، قرشی، هاشمی، مدنی، شهید. این امام بزرگواری بود تنومند، اهل خیر، بسیار دیندار، باورع، دارای حشمت و جاه، و شأنی بزرگ».(385)

3 - ابن عبدالبرّ می گوید: «او مردی باورع و فاضل بود».(386)

4 - ابن صبّاغ مالکی می نویسد: «او در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می نشست و مردم به دور او جمع می شدند، چنان سخن می گفت که عطش سؤال کننده را سیراب کرده، و حجّت های مجادله کنندگان راقطع می نمود».(387)

5 - شبلنجی می گوید: «حسن در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله می نشست و مردم به دور او گرد می آمدند. مردی آمد و شخصی را مشاهده کرد که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حدیث می گوید و مردم به دور او جمعند. کسی به سوی او آمد و گفت: مرا خبر بده از معنای( وَشاهِدٍ وَمَشْهُودٍ ) او فرمود: شاهد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و مشهود، روز قیامت است. آیا گفتار خداوند عزّوجلّ را نشنیده ای که می فرماید:( یا أَیهَا النَّبِی إِنّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً و مُبَشِّراً وَنَذِیراً ) (388) «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده. » و در جای دیگر فرمود:( ذلِكَ یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النّاسُ وَذلِكَ یوْمٌ مَشْهُودٌ ) (389) «آن روز، روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و آن روزی که همه آن را مشاهده می کنند. »

از مردم سؤال کرد او کیست؟ به وی گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب است».(390)

6 - دکتر محمّد عبده یمانی می نویسد: «... حسن و برادرش در دامان پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله تربیت و بزرگ شدند. لذا آن دو بر اخلاق خیر و اخلاق نبوت پایه گذاری شده تا آن که بر آن بالا آمدند. در وجود او اوصاف جدّش و نشانه های حیات معنوی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و اخلاق عظیم و علم واسع او است. او با حشمت و جاه و وقار بزرگ شد. مردم او را دوست داشتند. زبانش عفیف بود. هرگز فحشی از او شنیده نشد. فصیح، بلیغ، و زبانی روان داشت. بلاغت و فصاحت را از جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و از پدر و مادرش به ارث برده بود... ». (391)

کرم امام حسنعليه‌السلام

1 - ابن صبّاغ مالکی در این باره می نویسد: «کرم و جود غریزه ای بود که در آن حضرت کاشته شده بود».(392)

2 - ابن عساکر به سندش از عامر نقل کرده که گفت: «حسن بن علی اموالش را دو بار با خدا تقسیم نمود، حتّی این که به یک عدد از نعلینش صدقه داد».(393)

3 - روایت شده که حسن بن علیعليه‌السلام از برخی از کوچه های مدینه عبور می کرد. گذرش به شخصی سیاه پوست افتاد که در دستش لقمه ای بود و آن را به سگ خود می خوراند تا این که قرص نان خود را با آن سگ دو قسمت نمود. حضرت به او فرمود: چه باعث شد که با آن سگ نان خود را دو قسمت نمودی و او را در این امر هیچ گونه مغبون نساختی؟ او گفت: چشمانم از چشمانش حیا کرد که بر او خدعه کنم. حضرت به او فرمود: برده چه کسی هستی؟ عرض کرد: برده ابان بن عثمان. حضرت فرمود: تو را قسم می دهم که از جایت حرکت نکنی تا به سوی تو بازگردم. حضرت رفت و آن برده و باغ را خرید و به سوی آن غلام بازگشت و فرمود: ای غلام! من تو را خریدم. او بلند شد و عرض کرد: من سرتاپا گوش و اطاعت هستم برای خدا و رسولش و برای تو ای مولای من. حضرت فرمود: من این باغ را نیز خریدم، و تو در راه خدا آزادی و این باغ نیز هدیه ای از جانب من به تو است... ». (394)

عبادت امام حسنعليه‌السلام

1 - ابن عساکر به سندش از محمّد بن علی نقل می کند که حسن بن علیعليهما‌السلام فرمود:( إنّی أستحیی من ربّی عزّوجلّ أن ألقاه ولم أمش إلی بیته ) ؛(395) «همانا من از پروردگارم حیا می کنم که به ملاقات او روم؛ در حالی که با پای پیاده به سوی خانه اش نرفته ام. »

2 - ابن کثیر می گوید: «حسنعليه‌السلام هر گاه که نماز صبح را در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به جای می آورد در مصلاّی خود می نشست و ذکر خدا را می گفت تا خورشید بالا آید».(396)

حلم امام حسنعليه‌السلام

ابن خلکان از ابن عایشه نقل کرده که مردی از اهل شام می گوید: من وارد بر مدینه - بر ساکن آن برترین سلام و درود باد - شدم، مردی را دیدم که بر استر خود سوار است، و همانند او در زیبایی صورت و لباس و چهارپا ندیدم. قلبم به او متمایل شد. سؤال کردم که او کیست؟ گفتند: این شخص حسن بن علی بن ابی طالب است. دلم تبدیل به بغض و حسد نسبت به علیعليه‌السلام شد که چگونه فرزندی مثل این آقا دارد. نزد او رفتم و به او گفتم: آیا تو فرزند علی بن ابی طالب هستی؟ حضرت فرمود: من فرزند اویم. او گفت: به جهت فلان کاری که تو و پدرت کرده ای شما دو نفر را سبّ می کنم. سخنانم که تمام شد، حضرت فرمود: گمان می کنم که تو غریبی؟ گفتم: آری. حضرت فرمود: نزد ما بیا، اگر به منزلی احتیاج داری تو را در آنجا ساکن می کنیم، یا به مالی نیازمندی به تو عطا می نماییم، یا حاجتی داری تو را کمک خواهیم کرد. او می گوید: من از نزد او رفتم؛ در حالی که کسی محبوب تر از او نزد من نبود. و هر گاه طریقه مقابله او را با خودم یاد می کنم و آنچه که من با او انجام دادم، او را سپاس گفته و خودم را سرزنش می نمایم.(397)

ب) فضایل امام حسینعليه‌السلام

عبادت امام حسینعليه‌السلام

1 - ابن عبدربّه روایت کرده که به علی بن الحسینعليه‌السلام گفته شد: چرا اولاد پدرت اندک است؟ حضرت فرمود: تعجّب من آن است که چگونه او بچه دار شده است؛ در حالی که در هر شبانه روز هزار رکعت نماز به جا می آورد، پس چگونه می توانست که فارغ برای زنان شود؟(398)

2 - ابن صباغ مالکی روایت کرده: هنگامی که امام حسینعليه‌السلام به نماز می ایستاد رنگش زرد می شد. به او گفته شد: این چه حالتی است که شما را هنگام نماز عارض می شود؟ حضرت می فرمود: شما نمی دانید که من در مقابل چه کسی می خواهم بایستم.(399)

3 - زمخشری روایت کرده که حسین بن علیعليه‌السلام را مشاهده کردند؛ در حالی که مشغول طواف گرد خانه خدا بود. آن گاه به طرف مقام اسماعیل آمد و نماز به جا آورد. سپس صورتش را بر مقام گذارده و شروع به گریه کرد و عرض نمود: بنده کوچکت به در خانه توست، خادم کوچکت به در خانه توست، سائلی به در خانه توست. این جملات را مکرّر تکرار می نمود. آن گاه از آن جا بیرون آمد و گذرش به مساکینی افتاد که با آنان تکّه های نان بود که می خوردند. حضرت بر آنان سلام کرد. آنان حضرت را به طعامشان دعوت نمودند. حضرت نزد آنان نشست و فرمود: اگر این ها صدقه نبود من با شما تناول می کردم. آن گاه فرمود: برخیزید و به سوی منزل من آیید. حضرت آنان را غذا و لباس داد.(400)

4 - از عبداللَّه بن عبید بن عمیر روایت شده که گفت: حسین بن علیعليه‌السلام بیست و پنج مرتبه حج را پیاده انجام داد؛ در حالی که اسبان نجیبش به همراهش بودند.(401)

5 - ابن عبدالبر می گوید: «حسینعليه‌السلام مردی فاضل و دین دار بود. نماز و روزه و حج بسیار انجام می داد».(402)

6 - طبری به سندش از ضحّاک بن عبداللَّه مشرقی نقل کرده که گفت: «چون شب - در کربلا - بر حسینعليه‌السلام و اصحابش رسید، تمام آن شب را به نماز و استغفار و دعا و تضرّع به سر بردند... ». (403)

حلم امام حسینعليه‌السلام

1 - از امام علی بن الحسینعليهما‌السلام روایت شده که فرمود: از حسینعليه‌السلام شنیدم که فرمود: «اگر کسی مرا در گوش راستم دشنام دهد و در گوش دیگرم عذرخواهی کند از او قبول خواهم کرد؛ زیرا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبعليه‌السلام مرا حدیث کرد که از جدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیده که فرمود:( لایرد الحوض من لم یقبل العذر من محقّ أو مبطل ) ؛(404) «وارد حوض [کوثر نمی شود کسی که عذرپذیر نباشد؛ چه صاحب حقّ باشد یا باطل. »

2 - یکی از غلامانش خلافی انجام داد که مستحق تأدیب بود، حضرت دستور داد تا او را تنبیه کنند. غلام عرض کرد: ای مولای من خداوند متعال فرمود:( وَالْكاظِمِینَ الْغَیظَ ) . حضرت فرمود: او را رها کنید من خشمم را فرو بردم. باز گفت:( وَالْعافِینَ عَنِ النّاسِ. ) حضرت فرمود: از تو گذشتم. او ادامه داد:( وَاللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ. ) حضرت فرمود: تو در راه خداوند متعال آزادی. آن گاه دستور داد تا به او جایزه ای نیکو دهند.(405)

فضایل امام حسینعليه‌السلام از زبان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله

1 - بخاری به سندش از نعیم نقل کرده که از ابن عمر سؤال شد: شخص محرم مگسی را به قتل می رساند، حکمش چیست؟ او در جواب گفت: اهل عراق از مگسی سؤال می کنند؛ در حالی که فرزند دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به قتل رسانده اند. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «حسن و حسین دو ریحانه من از این دنیایند».(406)

2 - حاکم نیشابوری به سندش از سلمان نقل کرده که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم که می فرمود:( الحسن والحسین إبنای، من أحبّهما أحبّنی، ومن أحبّنی أحبّه اللَّه، ومن أحبّه اللَّه أدخله الجنة، ومن أبغضهما أبغضنی، ومن أبغضنی أبغضه اللَّه، ومن أبغضه اللَّه أدخله النار ) ؛(407) «حسن و حسین دو فرزندان من هستند، هر کس آن دو را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد خدا او را دوست خواهد داشت و هر کس خدا او را دوست بدارد، او را داخل بهشت خواهد کرد. و هر کس این دو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته، و هر کس مرا دشمن بدارد خدا او را دشمن داشته و هر کس خدا او را دشمن بدارد، او را داخل در جهنم خواهد نمود. »

3 - و نیز او به سندش از ابن عمر نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة وأبوهما خیر منهما ) ؛(408) «حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند و پدرشان از آن دو بهتر است. »

4 - ترمذی به سندش از یوسف بن ابراهیم نقل کرده که از انس بن مالک شنید که می گوید: «از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سؤال شد: کدامین شخص از اهل بیت شما نزدتان محبوب تر است؟حضرت فرمود: حسن و حسین. و همیشه به فاطمه می فرمود: دو فرزندم را به نزد من آور. آن گاه آن دو را می بویید و به سینه می چسبانید».(409)

5 - یعلی بن مره می گوید: با پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از منزل خارج شدیم و به میهمانی دعوت بودیم. ناگهان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مشاهده کرد که حسینعليه‌السلام در راه مشغول بازی است. حضرت با سرعت به جلوی جمعیت آمد و دو دست خود را باز کرد تا حسینعليه‌السلام را بگیرد ولی او به این طرف و آن طرف می دوید، هر دو می خندیدند تا آن که حضرت او را گرفت. یکی از دو دستش را زیر چانه او و دست دیگرش را بین سر و دو گوشش قرار داد و با او معانقه کرد و او را بوسید. آن گاه فرمود: «حسین منّی وأنا منه، أحبّ اللَّه من أحبّه، الحسن والحسین سبطان من الأسباط»؛(410) «حسین از من و من از اویم، خدا دوست بدارد هر کسی را که حسین را دوست دارد. حسن و حسین دو سبط از اسباطند.»

در تفسیر جمله( حسین منی و انا منه ) می گوییم:

جمله اول اشاره به این مطلب دارد که حسین از رسول خداست؛ زیرا اگر چه پدرش حضرت علیعليه‌السلام است ولی از آن جا که آن حضرت به نصّ آیه مباهله نفس رسول خداست، لذا امام حسینعليه‌السلام فرزند پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به حساب می آید.

در مورد جمله دوم می گوییم: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بعد از تبلیغ رسالتش دیگر به عنوان یک شخص مطرح نیست بلکه یک شخصیت رسالی به حساب می آید. وی رمز و نمونه ای است که رسالتش به تمام ابعاد در او تحقق یافته است. پس حیاتش همان رسالتش و رسالتش همان حیاتش می باشد. از طرف دیگر می دانیم که سعی هر پدری آن است که فرزندی داشته باشد تا جانشین شخصیت او بوده و حافظ رسالت او و ادامه دهنده راهش باشد. در مورد امام حسینعليه‌السلام از آن جا که او با قیام و شهادتش رسالت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را زنده کرده است، لذا پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در شأن او می فرماید: من از حسینم؛ یعنی شخصیت رسالی من و ادامه و استمرار آن به وجود حسینعليه‌السلام وابستگی دارد. و لذا گفته شده: «الاسلام محمّدی الحدوث و حسینی البقاء است».

6 - یزید بن ابی یزید می گوید: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از حجره عایشه بیرون آمد و گذرش بر خانه فاطمهعليها‌السلام افتاد. صدای گریه حسین را شنید. فرمود: (ای فاطمه!) آیا نمی دانی که گریه او مرا اذیت می کند؟(411)

7 - حاکم نیشابوری به سندش از ابوهریره نقل کرده که گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را مشاهده کردم؛ در حالی که حسین بن علی را در بغل گرفته و می فرمود:( اللّهمّ إنّی أحبّه فأحبّه ) ؛(412) «بار خدایا! من او را دوست دارم، تو نیز او را دوست بدار. »

گفتار صحابه درباره امام حسینعليه‌السلام

1 - انس بن مالک می گوید: «بعد از شهادت حسین بن علیعليه‌السلام سر او را نزد ابن زیاد آوردند. او شروع به زدن با چوب به دندان های حضرت کرد... من در دلم گفتم: چه کار زشتی می کنی، من مشاهده کردم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را که همین موضعی را که چوب می زنی می بوسید».(413)

2 - زید بن ارقم می گوید: «من نزد عبیداللَّه بن زیاد نشسته بودم که سر حسین را به نزد او آوردند، ابن زیاد چوب دستی خود را برداشت و بین لبان حضرت کوبید. به او گفتم: تو چوبت را به جایی می زنی که رسول خدا مکرر آن جا را می بوسید. ابن زیاد گفت: برخیز تو پیرمردی هستی که عقلت را از دست داده ای».(414)

3 - اسماعیل بن رجاء از پدرش نقل می کند که گفت: «من در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در میان دسته ای بودم که در میان آن ها ابوسعید خدری و عبداللَّه بن عمر بود. حسین بن علیعليه‌السلام از کنار ما عبور کرده و سلام نمود. آنان او را جواب دادند. عبداللَّه بن عمر سکوت کرد تا مردم فارغ شوند. آن گاه صدای خود را بلند کرده و گفت: و علیک السلام و رحمة اللَّه و برکاته. آن گاه رو به قوم کرده و گفت: آیا شما را خبر دهم به کسی که محبوب ترین اهل زمین به آسمان است؟ گفتند: آری. گفت: آن شخص این مرد هاشمی است. بعد از روزهای صفّین با من سخن نگفته است. اگر او از من راضی گردد برای من خوشایندتر است از این که برای من شتران گران قیمت باشد.(415)

4 - جابر بن عبداللَّه انصاری می گوید: «هر کس دوست دارد نظر کند به مردی از اهل بهشت، باید به حسینعليه‌السلام نظر کند؛ زیرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیدم که چنین می فرمود».(416)

هیثمی نیز در «مجمع الزوائد» این حدیث را نقل کرده و در پایان می گوید: «رجال این حدیث رجال صحیح است، غیر از ربیع بن سعد که او ثقه است».(417)

5 - عمر بن خطّاب خطاب به امام حسینعليه‌السلام عرض کرد: «آنچه که بر سر ما روییده شده (یعنی اسلام) توسط شما خاندان بوده است».(418)

6 - عبداللَّه بن عباس رکاب اسب امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام را گرفت. برخی او را از این کار سرزنش کردند و گفتند: سنّ تو از این دو بیشتر است؟! ابن عباس گفت: این دو فرزندان رسول خدا هستند، آیا سعادت من نیست که رکاب این دو رابه دست بگیرم؟(419)

امام حسینعليه‌السلام از دیدگاه تابعین

1 - معاویه به عبداللَّه بن جعفر گفت: تو سید و سرور بنی هاشم می باشی. او در جواب معاویه گفت: بزرگ بنی هاشم حسن و حسینند.(420)

2 - ولید بن عتبة بن ابی سفیان - والی مدینه - هنگامی که مروان بن حکم به او پیشنهاد کشتن امام حسینعليه‌السلام را داد به او گفت: «به خدا سوگند ای مروان! دوست ندارم که برای من دنیا و آنچه در آن است باشد؛ در حالی که حسینعليه‌السلام را کشته باشم. سبحان اللَّه!آیا به جهت بیعت نکردن حسین او را بکشم؟ به خدا سوگند! من یقین دارم شخصی که حسین را به قتل برساند او در روز قیامت میزان عملش خفیف است.(421)

3 - ابراهیم نخعی می گوید: «اگر من در میان قاتلان حسینعليه‌السلام بودم آن گاه وارد بهشت می شدم از نظر کردن بر صورت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حیا می کردم».(422)

امام حسینعليه‌السلام از دیدگاه علمای اهل سنّت

با مراجعه به کتب تاریخ و تراجم اهل سنّت پی می بریم که امام حسینعليه‌السلام مورد مدح و ستایش آنان بوده است:

1 - ابن حجر عسقلانی

«حسین بن علی بن ابی طالب، هاشمی، ابوعبداللَّه، مدنی، نوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و دسته گل او از دنیا، و یکی از دو بزرگوار جوانان اهل بهشت است».(423)

2 - زرندی حنفی

«حسین نماز و روزه و حج و عبادات بسیار انجام می داد. او مردی با سخاوت و کریم بود. بیست و پنج بار پیاده حج به جای آورد».(424)

3 - یافعی

«دسته گل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و نوه او و خلاصه نبوت، محل محاسن و مناقب و بزرگواری، ابوعبداللَّه، حسین بن علیعليه‌السلام ... ». (425)

4 - ابن سیرین

«آسمان بر کسی بعد از یحیی بن زکریا به جز حسینعليه‌السلام نگریست و هنگامی که کشته شد آسمان سیاه گشت، و ستارگان در روز، روشن شدند، به حدّی که سیاره جوزاء در وقت عصر دیده شد، و خاک قرمز فرو ریخت، و آسمان تا هفت شبانه روز به مانند لخته خونی بود».(426)

5 - عباس محمود عقّاد

«شجاعت حسینعليه‌السلام صفتی است که از او غریب نیست؛ زیرا صفتی است که از معدنش سرچشمه گرفته است. و این فضیلتی است که از پدران خود به ارث برده و به فرزندان بعد از خود به ارث گذارده است... و در بین بنی آدم کسی شجاع تر از حیث قلب دیده نشده، آن هنگام که حسین عليه‌السلام در کربلا چنین اقدامی را انجام داد... بس است او را این که در تاریخ این دنیا تنها او در طول صدها سال شهید فرزند شهید و پدر شهیدان است... ». (427)

6 - دکتر محمّد عبده یمانی

«حسینعليه‌السلام مردی عابد و متواضع بود. همیشه او را روزه دار مشاهده می کردند. شب ها را بیدار و مشغول عبادت بود. همیشه در امور خیر از دیگران سبقت می جست و در نیکی از دیگران سرعت می گرفت... ». (428)

7 - عمر رضا کحاله

«حسین بن علی؛ او بزرگ اهل عراق در فقه و حال و جود و بخشش بود».(429)

27 - ادّعای برتری شیخین بر امام حسن و امام حسینعليهما‌السلام

ابن تیمیه می گوید: «و این دو گرچه دو بزرگوار جوانان اهل بهشتند ولی عمر و ابوبکر دو بزرگوار از پیران اهل بهشتند، و این صنف کامل تر از آن صنف است».(430)

پاسخ

این ادّعا نیز خالی از اشکال نیست. برای روشن شدن این مطلب پاسخ را در دو بخش دنبال می کنیم:

الف) بررسی احادیث سروران جوانان بهشت

خطیب بغدادی به سندش از امیرالمؤمنینعليه‌السلام نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة، وأبوهما خیر منهما»؛(431) «حسن و حسین دو آقای اهل بهشتند و پدرشان از آن دو بهتر است. »

متقی هندی به سندش از حضرت علیعليه‌السلام نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به فاطمهعليها‌السلام فرمود: «ألا ترضین أن تکونی سیدة نسآء أهل الجنة، وابنیک سیدا شباب أهل الجنة»؛(432) «آیا راضی نمی شوی که تو سرآمد زنان اهل بهشت باشی و دو فرزندت سرآمد جوانان اهل بهشت باشند. »

ابن عساکر به سندش از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنة، من أحبهما فقد أحبّنی ومن أبغضهما فقد أبغضنی»؛(433) «حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشتند، هر کس آن دو را دوست بدارد به طور حتم مرا دوست داشته و هر کس آن دورا دشمن بدارد به طور حتم مرا دشمن داشته است. »

تصریح به صحّت حدیث

جماعتی از علمای اهل سنّت تصریح به صحت حدیث نموده اند؛ از قبیل:

1 - حافظ گنجی شافعی: «این حدیث حسن و ثابت است... ». (434)

2 - امام اهل حدیث ابوالقاسم طبرانی در «المعجم الکبیر» در ترجمه امام حسینعليه‌السلام طرق این حدیث را از تعدادی صحابه نقل کرده است... آن گاه اسامی جماعتی از آنان و طرق احادیث شان را نقل کرده و سپس می گوید: انضمام این اسانید برخی به برخی دیگر، دلیل بر صحت این حدیث است. (435)

3 - حاکم نیشابوری: «این حدیث با زیادی «و ابوهما خیر منهما» صحیح است ولی شیخین آن را نقل نکرده اند».(436)

او در ذیل حدیث دیگر می گوید: «این حدیثی است که از راه های زیادی قابل تصحیح است و من تعجب می کنم که چگونه این دو آن را نقل نکرده اند».(437)

4 - ذهبی: «این حدیث صحیح است».(438)

5 - ترمذی: «این حدیث حسن و غریب از این وجه است».(439)

او با سند دیگری این حدیث را آورده و در ذیل آن می گوید: «این حدیث صحیح و حسن است».(440)

6 - البانی نیز تصحیح ترمذی را قبول کرده و می گوید: «مطلب همان است که او می گوید». و نیز در حدیث حسن ترمذی می گوید: «سند آن صحیح و رجال آن ثقه اند به نحو رجال صحیح، غیر از میسره ابن حبیب که ثقه است».(441)

او نیز تصحیح حاکم و ذهبی را مورد قبول قرار داده است.(442)

7 - هیثمی در «مجمع الزوائد» حدیث مورد بحث را از طریق ابی سعید خدری، تصریح به صحت آن کرده است.(443)

8 - مصطفی بن عدوی.(444)

9 - حوینی اثری در تحقیق کتاب «خصائص امیرالمؤمنینعليه‌السلام » نیز این حدیث را تصحیح کرده است.(445)

10 - الدانی ابن منیر آل زهوی.(446)

11 - حمزه احمد الزین محقق کتاب «مسند احمد».(447)

12 - ابن حبان این حدیث را در کتاب صحیح خود آورده است.(448)

این حدیث در کثرت طرق به حدّی است که سیوطی و سمعانی قائل به تواتر آن شده اند.(449)

ب) بررسی احادیث سروران پیران بهشت

ب) بررسی احادیث سروران پیران بهشت

برخی این حدیث شریف را قلب کرده و بر ابوبکر و عمر ثابت کرده اند، و از آن جا که آن دو در اسلام جوان نبودند لذا عبارت حدیث را عوض کرده و به جای شباب (جوانان) کهول (پیران) ، قرار داده اند.

اینک به نقد و بررسی هر یک از این احادیث خواهیم پرداخت:

1 - روایات ترمذی

ترمذی با سه سند این مضمون را نقل کرده است:

سند اول:

«حدّثنا علی بن حُجر، أخبرنا ولید بن محمّد الموقری، عن الزهری، عن علی بن الحسین، عن علی بن أبی طالب، قال: کنت مع رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله إذ طلع أبوبکر وعمر فقال رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : هذان سیدا کهول أهل الجنّة من الاوّلین والآخرین إلّا النبیین والمرسلین، یا علی لاتخبرهما. »

این حدیث از جهاتی اشکال دارد:

اوّلاً: ترمذی آن را حدیثی غریب دانسته است.

ثانیاً: او می گوید: ولید بن محمّد موقری در حدیث تضعیف شده است.(450)

و نیز دیگران از رجالیین اهل سنّت او را تضعیف کرده اند؛ از قبیل:

بخاری درباره او می گوید: «در حدیثش منکرات است».(451)

ابوحاتم او را ضعیف الحدیث می داند.

ابن حبان می گوید: او از زهری چیزهای جعلی را نقل کرده که زهری اصلاً آن ها را حدیث نکرده است... لذا احتجاج به احادیث او به هیچ وجه جایز نیست.

ابن المدینی می گوید: حدیثش نوشته نمی شود.

ذهبی او را در دیوان ضعفا و متروکین آورده و می گوید: یحیی او را تکذیب کرده و دار قطنی او را ضعیف پنداشته است.(452)

ابن خزیمه می گوید: من به حدیث او احتجاج نمی کنم.

نسائی او را متروک الحدیث دانسته و می گوید: یحیی بن معین او را تکذیب کرده است.

حدیثِ با چنین وضعیتی را چگونه می توان به آن استدلال کرد.

ثالثاً: زهری کسی بود که از ارکان حکومت بنی مروان به حساب می آمد و همیشه در رکاب آنان بود. پس چگونه می توان به او اعتماد نمود. به همین جهت است که خواهرش او را تفسیق نموده است.(453)

و نیز شافعی و دار قطنی او را متّصف به تدلیس کرده و ابن حجر او را در مرتبه سوم از مدلّسین برشمرده است.(454) تدلیسی که نوعی دروغ به حساب می آید.

رابعاً: این حدیث مطابق دیدگاه اهل سنّت مشکل انقطاع سند دارد؛ زیرا امام زین العابدینعليه‌السلام در سنّی حضرت علی بن ابی طالبعليه‌السلام را درک نکرده که متحمل حدیث از آن حضرت شده و از او شنیده باشد. گر چه نزد ما این اشکال قابل حلّ است ولی از دیدگاه اهل سنّت اشکال دارد.

خامساً: در بهشت همه مردم جوانند، و پیرمرد وجود ندارد.

سادساً: چه جهتی دارد که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در این حدیث از نشر این خبر جلوگیری کرده است؟

سند دوّم:

ترمذی همین مضمون را از حسن بن صباح بزار، از محمّد بن کثیر، از اوزاعی، از قتاده، از انس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده است. که این سند نیز مشکلاتی دارد:

اوّلاً: ترمذی آن را غریب دانسته است.

ثانیاً: در سند آن محمّد بن کثیر مصیصی است که عده ای از علمای عامه او را تضعیف نموده اند؛ از قبیل:

احمد بن حنبل می گوید: نزد پدرم نام محمّد بن کثیر برده شد، او را جداً تضعیف نمود. و او را منکر الحدیث دانست.

صالح بن احمد از پدرش نقل کرده که او نزد من ثقه نیست.

به ابن المدینی گفتند که محمّدبن کثیر از اوزاعی، از قتاده، از انس این حدیث را نقل کرده است، او گفت: من قبلاً دوست داشتم که این شیخ را ببینم ولی الآن دوست ندارم او را ملاقات نمایم.

ابوداوود می گوید: او فهم حدیث را نداشت.

ابواحمد حاکم او را قوی نزد اهل سنّت نمی داند.

نسائی او را کثیر الخطاء معرفی کرده است.(455)

ثالثاً: در سند این حدیث قتاده وجود دارد که امام مدلّسین برشمرده شده است.(456)

سند سوّم:

ترمذی همین مضمون را نیز از یعقوب بن ابراهیم دورقی، و او از سفیان بن عیینه، و او از داوود، از شعبی، از حارث از علیعليه‌السلام از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده است.

این سند نیز مشکلاتی دارد:

اوّلاً: سفیان بن عیینه بنا بر تصریح نسائی و دیگران موصوف به تدلیس است. ابن حجر نیز او را در مرتبه سوم از مدلّسین برشمرده است ولی لهجه خود را تخفیف داده و می گوید او تنها از افراد ثقه تدلیس کرده است. ولی جواب این است که در این صورت چه ضرورتی بر تدلیس وجود دارد؟ تدلیسی که مطابق رأی برخی از علمای عامّه از انواع کذب به حساب می آید.(457)

ثانیاً: در سند این حدیث نیز داوود بن ابی هند است که احمد بن حنبل او را کثیر الاضطراب و الخلاف معرفی کرده است.(458)

ثالثاً: عجب این است که چگونه شعبی از حارث روایت نقل می کند با این که او را کاذب می داند. همان گونه که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد.

2 - روایت ابن ماجه

ابن ماجه نیز این حدیث را با دو سند نقل کرده است.

سند اوّل:

از هشام بن عمار، از سفیان، از حسن بن عماره، از فراس، از شعبی، از حارث، از علیعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله این مضمون را نقل کرده است.(459)

این سند نیز مشکلاتی دارد:

اوّلاً: در سند آن سفیان بن عیینه است که از مدلّسین به حساب می آید. و تدلیس آن است که حدیث را به کسی نسبت دهد که از او نشنیده است.

ثانیاً: در سند آن حسن بن عماره است که حال او از سفیان در تدلیس بدتر است. و جمهور اهل سنّت او را تضعیف نموده اند.(460)

بیهقی می گوید: او متروک بوده و احتجاج به احادیثش نمی شود.(461) دارقطنی او را تضعیف کرده(462) ، و ابن حبّان او را در کتاب مجروحین ذکر کرده است.(463) یحیی بن معین نیز او را بی ارزش برشمرده است.

ابن حبّان از شعبه نقل کرده که گفت: کسی که از حسن بن عماره روایت نقل کند گناهش کمتر از زنا در اسلام نیست؛ یعنی گناه این دو برابر است.

ثالثاً: شعبی کسی است که به دستگاه خلافت بنی امیه راه یافته و معلّم اولاد عبدالملک بن مروان و قاضی او در کوفه در ایام ولایت حجاج و بعد از او به حساب می آمد.(464)

نقل است که احنف به او گفت: بین دو نفر به رأی خدا قضاوت کن. او در جواب گفت: من به رأی پروردگارم قضاوت نمی کنم، بلکه به رأی خودم حکم می کنم.(465)

ابن ابی الحدید نقل می کند که جمیله دختر عیسی بن جراد که زنی زیبا بود، با کسی که اختلاف داشت، نزد شعبی - قاضی عبدالملک - آمدند، شعبی به نفع جمیله حکم نمود. آن گاه شعر هذیل اشجعی را نقل می کند که در آن تصریح به قضاوت ظالمانه او شده است.(466)

رابعاً: شعبی روایت را از حارث نقل کرده است، کسی که شعبی او را همیشه تکذیب می کرد.

مسلم در مقدمه صحیحش به سند خود از شعبی نقل کرده که گفت: حدیث کرد ما را حارث اعور همدانی و او کذّاب است.(467)

ابن حبّان از شعبی نقل کرده که حدیث کرد ما را حارث و من شهادت می دهم که او یکی از کذّابین است.(468)

ابن حجر در ترجمه حارث می گوید: «او را شعبی در رأی خود تکذیب کرده است. او به رفض نسبت داده شده و در حدیثش ضعف وجود دارد».(469)

نووی در «خلاصه» می گوید: «اجماع در ضعف او است؛ زیرا او کذّاب است».(470)

فتنی می گوید: «حارث بن عبداللَّه همدانی اعور از بزرگان علمای تابعین است. شعبی و ابن المدینی او را تکذیب کرده اند... ». (471)

سند دوم:

ابن ماجه از ابو شعیب صالح بن هیثم طائی، از عبد القدوس بن بکربن خنیس، از مالک بن مغول، از عون بن ابی جحیفه، از پدرش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله همین مضمون را نقل کرده است.

در اسقاط این حدیث از اعتبار وجود عبد القدوس کفایت می کند، کسی که ابن حجر در مورد او می گوید: «محمود بن غیلان از احمد و ابن معین و خیثمه نقل کرده که آنان بر روی حدیث او خط کشیده اند».(472)

3 - روایت هیثمی

مضمون این حدیث را هیثمی به سندش از ابی جحیفه نیز از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده است.(473)

ولی در سند آن، خنیس بن بکر بن خنیس است که صالح بن جزره او را تضعیف نموده است.(474)

4 - روایت دولابی

دولابی نیز به سند دیگری از ابی جحیفه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله همین مضمون را نقل کرده ولی در سند آن خنیس بن بکر بن خنیس وجود دارد که تضعیف شده است.

5 - روایت عبداللَّه بن احمد حنبل

عبداللَّه بن احمد بن حنبل نیز به سندش از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله این مضمون را نقل کرده است.(475) ولی در سند آن عبداللَّه بن عمر یمانی است که ذهبی او را مجهول معرفی کرده است.(476)

هم چنین در سند آن حسن بن زید است که والی منصور در مدینه بوده و سپس از هم نشینان مهدی عباسی شده است. ابن عدی می گوید: احادیثش معضل است.(477)

و نیز فتنی می گوید: او ضعیف است.(478)

6 - روایات خطیب بغدادی

بغدادی این مضمون را به چهار سند نقل کرده است:

سند اوّل:

وی به سند خود از انس بن مالک این مضمون را نقل کرده است.(479)

در تضعیف این سند همین بس که یحیی بن عنبسه در سند آن قرار گرفته است؛ ابن حبّان او را در کتاب «المجروحین» ذکر کرده و می گوید: «شیخ دجال که وضع حدیث کرده و به ابن عیینه و داوود بن ابی هند و ابی حنیفه و دیگران از ثقات نسبت داده است، نقل روایت از او به هیچ وجه صحیح نیست».(480)

دارقطنی او را دجّالی که وضع حدیث کرده، معرفی می کند و ابن عدی می گوید: او منکر الحدیثی است که امرش مکشوف است.(481) ذهبی نیز او را در دیوان ضعفا و متروکین آورده است.(482)

و هم چنین در سند آن حمید طویل واقع است که ذهبی می گوید: ما نمی دانیم او کیست.(483)

سند دوم:

بغدادی این مضمون را نیز به سندش از امام علیعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده است، که در سند آن شعبی و حارث قرار دارد که قبلاً آن دو را تضعیف کردیم.

و نیز در سند آن بشّار بن موسی الخفّاف است که بخاری او را منکر الحدیث، و ابن معین او را از دجّالین و غیر ثقه، و ابوزرعه او را ضعیف معرفی کرده اند.(484)

سند سوّم:

و نیز به سند خود این مضمون را از ابن عباس به دو طریق نقل کرده است.(485)

ولی در طریق اول عبیداللَّه بن موسی است که او را شیعه آتشی معرفی کرده اند.(486) لذا هرگز احتمال داده نمی شود چنین کسی چنین حدیثی را نقل کرده باشد. خصوصاً آن که احمد بن حنبل محدّثین را از نقل حدیثش منع کرده است.(487)

و نیز در سند طریق اول یونس بن ابی اسحاق وجود دارد که برخی او را تضعیف کرده اند. احمد بن حنبل او را مضطرب الحدیث و ضعیف معرفی کرده است.(488)

و در طریق دوم آن طلحة بن عمرو است که کثیری از رجالیین او را تضعیف کرده اند: احمد بن حنبل او را لاشی و متروک الحدیث، و ابن معین او را ضعیف، و جوزجانی او را غیر مرضی در حدیث، و ابوحاتم او را غیر قوی، و بخاری او را بی ارزش، و نسائی او را متروک الحدیث و غیر ثقه، و ابن المدینی او را ضعیف بی ارزش، و ابن حزم او را رکنی از ارکان دروغ و متروک الحدیث معرفی کرده اند.

ابن حبّان می گوید: او روایاتی را از افراد ثقه نقل می کند که در احادیث شان وجود ندارد.(489)

سند چهارم:

و نیز این مضمون را با سندی از ابن عباس نقل کرده که در سند آن طلحة بن عمرو واقع است که شرح حال او گذشت.

بغدادی، این مضمون را درکتاب «موضح اوهام الجمع والتفریق» آورده است.(490) که در سند آن عکرمة بن ابراهیم آمده و ابن حبان می گوید: او کسی بود که اخبار را مقلوب کرده و مراسیل را مرفوع می نمود و لذا احتجاج به احادیث او جایز نیست. و ابن معین و ابو داوود او را بی ارزش معرفی کرده و نسائی او را تضعیف نموده است.(491)

7 - روایت ابن حجر

این مضمون را ابن حجر نیز در «لسان المیزان»(492) از ابن عمر نقل کرده است. در سند آن عبیداللَّه بن عمر وجود دارد. ابن حجر قول احمد را درباره او نقل کرده که ما مدّتی احادیث او را آتش می زدیم. و جوزجانی او را ضعیف الامر دانسته و تضعیفات دیگران را نیز درباره او ذکر کرده است.(493)

8 - حدیث ابن النجار

او در ذیل تاریخ بغداد به سندش از انس این مضمون را نقل کرده است که بین افراد سند آن محمّد بن کثیر وجود دارد و ما قبلاً او را تضعیف نمودیم.

9 - روایت ابن عساکر

او این مضمون را به سندش از حسین بن علیعليهما‌السلام نقل کرده است که در سند آن محمّدبن یونس قرشی کدیمی وجود دارد و دارقطنی او را متهم به وضع و جعل حدیث معرفی کرده است.

ابن حبان می گوید: او جعل حدیث می کرد، و به افراد ثقه بیش از هزار حدیث به دروغ نسبت داده است. ابن عدی نیز می گوید: او متهم به جعل حدیث است، لذا عموم مشایخ ما حدیث او را ترک کرده اند.

10 - حدیث ابن أبی شیبه

او نیز این مضمون را به سندش از حضرت علیعليه‌السلام نقل کرده است، که در سند آن موسی بن عبیده ربذی است. احمد بن حنبل درباره او می گوید: حدیثش نوشته نمی شود. نسائی و دیگران او را ضعیف دانسته و ابن عدی می گوید: ضعف در روایتش آشکار است. و ابن معین او را بی ارزش معرفی کرده و یحیی بن سعید می گوید: ما از حدیثش پرهیز می کنیم.

و در سند آن ابی معاذ وجود دارد که احمد بن حنبل از نقل روایت او منع کرده و ابن معین او را بی ارزش، و جوزجانی او را ساقط، و ابوداوود و دارقطنی او را متروک معرفی کرده اند.(494)

علاوه بر این خطاب «یا ابا الخطاب» که ابی معاذ از او روایت کرده، فردی مجهول و ناشناخته است.

11 - روایات طحاوی

طحاوی این حدیث را با چهار سند در کتاب «مشکل الآثار» نقل کرده است:

سند اول:

در این سند از انس بن مالک این مضمون را نقل کرده که در آن محمّد بن کثیر صنعاعی وجود دارد که قبلاً او را تضعیف کردیم.

سند دوّم:

در سند دوم این مضمون را از حضرت علیعليه‌السلام نقل کرده که در طریق آن ابی جناب یحیی بن ابی حیه کلبی وجود دارد که یحیی بن قطان، نقل روایت از او را حلال نمی شمرده است. فلاس او را متروک و نسائی و دارقطنی و عثمان بن ابی شیبه او را تضعیف کرده اند.(495)

ابن حبان می گوید: او چیزی را که از ضعفا شنیده بود، به ثقات نسبت می داد... و لذا یحیی بن سعید قطان او را واهی شمرده و احمد بن حنبل حمله شدیدی بر او نموده است. (496) مضافاً به این که شعبی هم در سند آن واقع است که او را تضعیف نمودیم.

سند سوم:

سند سوم را نیز از حضرت علیعليه‌السلام نقل کرده که در طریق آن شعبی از حارث وجود دارد که قبلاً آن دو را تضعیف نمودیم.

سند چهارم:

سند چهارم را از ابو سعید خدری نقل کرده است، ولی در سند آن اصبغ بن فرج قرار دارد که از موالیان بنی امیه بوده است.(497) و نیز علی بن عابس قرار دارد که ابن حبان او را در کتاب المجروحین آورده و احتجاج به احادیثش را باطل دانسته است.(498) و نیز کثیر النداء در سند آن واقع است که ذهبی او را در دیوان ضعفا و متروکین آورده است.(499)

12 - حدیث ابن أبی حاتم

او این مضمون را با سه سند نقل کرده، ولی هر سه سند را ابطال نموده است.(500)

13 - حدیث طبرانی

او نیز این مضمون را با دو سند نقل کرده است:

سند اول:

در این سند که از جحیفه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است(501) ، خنیس بن بکر قرار دارد که صالح جزره او را تضعیف نموده، و بویصری در او نظر دارد.(502)

سند دوم:

در این سند که انس بن مالک از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله این مضمون را نقل کرده محمّد بن کثیر قرار دارد که قبلاً او را تضعیف نمودیم.

14 - حدیث ابن قتیبه

او نیز این مضمون را در اول کتاب خود آورده، ولی در سند آن نوح بن ابی مریم قرار دارد که ابن حبّان در شأن او گفته: او سندها را قلب می کرده است. وی از ثقات احادیثی نقل کرده که از حدیث اثبات نیست، لذا نمی توان در هیچ حالی به احادیثش احتجاج نمود.(503)

مسلم و دیگران او را متروک الحدیث، و بخاری منکر الحدیث، و حاکم و ابن الجوزی او را اهل جعل حدیث دانسته اند.(504) لذا ابن الجوزی احادیث جعلی او را در چند موضع ذکر کرده است. حاکم درباره او می گوید: همه چیز به او روزی داده شده به جز راستگویی.(505)

نتیجه

همه این ها احادیث سند داری بود که اهل سنّت درباره این خبر نقل کرده اند. و واضح شد که هیچ یک از این سندها صحیح نیست. و برخی نیز این مضمون را به طور مرسل که از اقسام حدیث ضعیف است در کتاب های حدیثی خود آورده اند.

مشکل متن حدیث

اشکال اساسی که در متن حدیث وجود دارد این است که ابوبکر و عمر دو سید پیران اهل بهشت معرفی شده اند؛ در حالی که مطابق روایات، در بهشت پیری وجود ندارد، بلکه عموم مردم در سن سی سالگی هستند:

1 - ابوهریره از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که فرمود: اهل بهشت؛ در حالی که بلند قامت، بدون مو بر صورت، با موهای فری و سرمه کشیده و دارای سی سال هستند، وارد بهشت می شوند. جوانی آن ها تمام نشده و لباس هایشان کهنه نخواهد شد.(506)

2 - ابو سعید خدری از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که فرمود: هر کسی از اهل بهشت بمیرد؛ چه کوچک و چه بزرگ، سی ساله به بهشت وارد می شود و هرگز براین سن افزوده نمی شود. اهل دوزخ نیز همین سن را دارند.(507)

اعتراف به ناصبی بودن ابن تیمیه اعتراف به ناصبی بودن ابن تیمیه

اشاره

بدین جهت است که عدّه ای از علمای اهل سنّت نیز به ناصبی بودن و معاند بودن ابن تیمیه نسبت به اهل بیتعليهم‌السلام اعتراف کرده اند. اینک به برخی از عبارات آن ها اشاره می کنیم:

1 - ابن حجر عسقلانی

او در بخشی از شرح حال ابن تیمیه می گوید: «چه بسیار از مبالغه اش در توهین کلام رافضی (علامه حلّی) که منجر به تنقیص و توهین به علی شد».(508)

و در جایی دیگر می گوید: «ابن تیمیه در حقّ علیعليه‌السلام می گوید: او در هفده مورد اشتباهاتی با نصّ قرآن داشته است».(509)

در جایی دیگر می گوید: «مردم درباره ابن تیمیه اختلاف دارند: برخی او را به تجسیم نسبت می دهند و گروهی نیز او را به کفر و عده ای به نفاق نسبت داده اند، به جهت نسبت نا روایی که به علیعليه‌السلام می دهد».(510)

2 - ابن حجر هیثمی

او درباره ابن تیمیه می گوید: «وی کسی است که خداوند متعال، او را خوار و گمراه و کور و کر و ذلیلش کرد. صاحبان علم به این مطلب تصریح نموده اند».(511)

3 - علامه زاهد کوثری

او در بخشی از کلماتش در ردّ ابن تیمیه می گوید: «... از کلمات او آثار بُغض و دشمنی با علی عليه‌السلام ظاهر می گردد».(512)

4 - شیخ عبداللَّه غماری

او در بخشی از ردّیه اش علیه ابن تیمیه می گوید: «علمای عصرش او را به جهت انحرافش از علیعليه‌السلام به نفاق نسبت دادند».(513)

5 - حسن بن علی سقّاف

او می گوید: «ابن تیمیه کسی است که او را شیخ الاسلام می نامند و گروهی نیز به کلماتش استدلال می کنند؛ در حالی که او ناصبی و دشمن علی است و به فاطمهعليها‌السلام نسبت نفاق داده است».(514)

6 - علامه شیخ کمال الحوت

او نیز در ردّ خود بر ابن تیمیه بابی را به نام (افتراء ات ابن تیمیه بر امام علیعليه‌السلام ) به این موضوع اختصاص داده است.(515)

7 - شیخ عبداللَّه حبشی

او می گوید: «ابن تیمیه، علی بن ابی طالبعليه‌السلام را سرزنش می کرد و می گفت: جنگ های او به ضرر مسلمین بوده است».(516)

8 - حسن بن فرحان مالکی

سلیمان بن صالح خراشی در کتاب خود در دفاع از ابن تیمیه می گوید: «از شیخ حسن مالکی شنیدم که در یکی از مجالس می گفت: در ابن تیمیه مقداری نصب و عداوت علی وجود دارد».(517)

9 - ناصر الدین البانی (محدّث وهّابی)

وی بعد از تصحیح حدیث «ولایت» (و هو - یعنی علی - ولی کلّ مؤمن بعدی) که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسیده است، می گوید: «عجیب این که چگونه شیخ الاسلام ابن تیمیه، این حدیث را تکذیب و انکار می کند،(518) همان کاری که با حدیث سابق کرد، با وجود سندهای صحیح که برای حدیث وجود دارد و این چیزی جز تسرّع و مبالغه گویی در ردّ بر شیعه نیست».(519)

حکم بغض امیرمؤمنان علیعليه‌السلام

با مراجعه به روایات اهل سنّت پی می بریم که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عموم مردم را از بغض و عداوت و دشمنی با حضرت علیعليه‌السلام منع کرده است. اینک به ذکر برخی از روایات اشاره می کنیم.

1 - ابو رافع می گوید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله علی را به عنوان امیر بر یمن فرستاد، با حضرت شخصی از قبیله اسلم به نام عمرو بن شاس اسلمی حرکت کرد. او از یمن بازگشت؛ در حالی که علیعليه‌السلام را مذمّت نموده و شکایت می کرد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله کسی را به سوی او فرستاد و فرمود: خفه شو ای عمرو! آیا از علی ظلمی در حکم یا لغزشی در تقسیم مشاهده کردی؟ او گفت: هرگز. حضرت فرمود: پس برای چه، مطلبی را می گویی که به من رسیده است؟ او گفت: جلوی بغضم را نمی توانم بگیرم. حضرت چنان غضبناک شد که نتوانست جلوی خود را بگیرد به حدّی که غضب در چهره او نمایان شد، آن گاه فرمود:( من أبغضه فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض اللَّه، ومن أحبّه فقد أحبّنی، ومن أحبّنی فقد أحبّ اللَّه تعالی ) ؛(520) «هر کس علی را دشمن بدارد به طور حتم مرا دشمن داشته و هر کس مرا دشمن بدارد به طور حتم خدا را دشمن داشته است. و هر کس علی را دوست بدارد به طور حتم مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد به طور حتم خدا را دوست داشته است. »

2 - رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( یا علی! أنت سید فی الدنیا، سید فی الآخرة، حبیبک حبیبی وحبیبی حبیب اللَّه وعدوّک عدوّی، وعدوّی عدوّ اللَّه، والویل لمن أبغضک بعدی ) ؛(521) «ای علی تو آقای در دنیا و آقای در آخرتی، دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من دوستدار خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست و وای بر کسی که بعد از من تو را دشمن بدارد. »

3 - و نیز فرمود:( یا علی! طوبی لمن أحبّک وصدق فیک وویل لمن أبغضک وکذب فیک ) ؛(522) «ای علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست داشته و در مورد تو راست بگوید. و وای بر کسی که تو را دشمن داشته و در مورد تو دروغ بگوید. »

4 - هم چنین به سند صحیح از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده که بعد از حدیث غدیر و ابلاغ ولایت حضرت علیعليه‌السلام فرمود:( اللّهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه ) ... ؛(523) «بار خدایا! دوست بدار هر کس که علی را دوست بدارد و دشمن بدار هر کس که علی را دشمن دارد... ».

این حداقلّ معنایی است که می توان برای این حدیث کرد.

5 - و نیز فرمود:( عادی اللَّه من عادی علیاً ) ؛(524) «خدا دشمن بدارد کسی را که علی را دشمن بدارد. »

6 - ابن عساکر از محمّد بن منصور نقل کرده که گفت: ما نزد احمد بن حنبل بودیم که شخصی به او گفت: ای اباعبداللَّه! چه می گویی درباره حدیثی که روایت می شود که علیعليه‌السلام فرمود: من تقسیم کننده آتشم؟ او گفت: چه چیز باعث شده که این حدیث را انکار می کنید؟ آیا برای ما روایت نشده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خطاب به علیعليه‌السلام فرمود: «لایحبّک إلّا مؤمن ولایبغضک إلّا منافق»؛ «دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق. »

ما گفتیم: آری. احمد گفت: پس مؤمن کجاست؟ گفتند: در بهشت. گفت: و منافق کجاست؟ گفتند: در آتش. احمد گفت: پس علی تقسیم کننده آتش است.(525)

صفات دشمنان حضرت علیعليه‌السلام

با مراجعه به روایات پی می بریم که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله صفات و خصوصیاتی را برای دشمنان حضرت علیعليه‌السلام ذکر کرده است، اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1 - خبث ولادت

ابن عباس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روایت کرده که خطاب به حضرت علیعليه‌السلام فرمود:( لایبغضک من العرب إلّا دعی ولا من الانصار إلّا یهودی ولا من سائر الناس إلّا شقی ) ؛(526) «دشمن ندارد تو را از عرب مگر زنازاده، و از انصار مگر یهودی و از سایر مردم مگر انسان با شقاوت. »

ابن عساکر از ثابت و او از انس نقل کرده که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله علی را در روز خیبر معرفی کرد و فرمود:( ... یا ایها الناس! إمتحنوا أولادکم بحبّه، فإنّ علیاً لایدعو إلی ضلالة، ولایبعد عن هدی، فمن أحبّه فهو منکم ومن أبغضه فلیس منکم ) ؛ «ای مردم! فرزندان خود را با حبّ علی امتحان نمایید؛ زیرا علی شما را دعوت به ضلالت نمی کند و از هدایت دور نمی نماید. پس هر فرزندی که او را دوست بدارد او از شما است و هر فرزندی که او را دشمن بدارد از شما نیست. »

انس بن مالک می گوید: بعد از خیبر کسی بود که فرزند خود را بر شانه اش سوار می کرد، آن گاه در بین راه علی می ایستاد و چون نظرش به حضرت می افتاد بچه را رو به او کرده و می گفت: ای فرزندم! آیا این مردی که می آید را دوست داری؟ اگر بچه می گفت: آری، او را می بوسید و اگر می گفت: خیر، او را بر زمین می زد و به او می گفت: برو به مادرت ملحق شو، و پدرت را به اهل مادرت ملحق مکن؛ زیرا من به فرزندی که علی بن ابی طالب را دوست ندارد احتیاج ندارم.(527)

2 - نفاق

امیرالمؤمنینعليه‌السلام در حدیثی می فرماید:( والّذی فلق الحبّة وبرأ النسمة، إنّه لعهد النبی الأمی إلی: إنّه لایحبّنی إلّا مؤمن ولایبغضنی إلّا منافق ) ؛(528) «قسم به کسی که دانه را شکافت و مردم را به خوبی خلق کرد، همانا عهدی است از جانب پیامبر امّی به من که دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق. »

امّ سلمه می گوید: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله همیشه می فرمود:( لایحبّ علیاً منافق ولایبغضه مؤمن ) ؛(529) «هیچ گاه منافق علی را دوست ندارد و مؤمن نیز او را دشمن ندارد. »

ابوذر غفاری می گوید:( ماکنّا نعرف المنافقین علی عهد رسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله إلّا بثلاث: بتکذیبهم اللَّه ورسوله، والتخلّف عن الصلاة، وبغضهم علی بن أبی طالب ) ؛(530) «ما منافقین را در عهد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تنها با سه خصلت می شناختیم: به تکذیب خدا و رسول و تخلّف از نماز و بغض علی بن ابی طالب. »

ابوسعید خدری می گوید: «کنّا نعرف المنافقین - نحن معشر الأنصار - ببغضهم علیاً»؛(531) «ما جماعت انصار، منافقین را با دشمنی علی می شناختیم. »

3 - فسق

ابوسعید خدری از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده که فرمود:( لایبغض علیاً إلّا منافق أو فاسق أو صاحب دنیا ) ؛(532) «علی را به جز منافق یا فاسق یا دنیا طلب دشمن ندارد. »