دین و آزادی

دین و آزادی0%

دین و آزادی نویسنده:
گروه: سایر کتابها

دین و آزادی

نویسنده: محمدحسین فهیم نیا
گروه:

مشاهدات: 14219
دانلود: 2952

توضیحات:

دین و آزادی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14219 / دانلود: 2952
اندازه اندازه اندازه
دین و آزادی

دین و آزادی

نویسنده:
فارسی

فصل سوم: عدم تقابل حکم ارتداد با آزادی در انتخاب دین

مقدمه

در باره حکم قتل مرتد فطری در اسلام، این شبهه پیش می آید که این حکم چگونه با آزادی در انتخاب دین - که مورد عنایت اسلام است - قابل جمع می باشد؟

در این فصل به تبیین مسئله ارتداد و عدم تقابل آن با آزادی می پردازیم.

لغت شناسی ارتداد

واژه «ارتداد» و مشتقات آن معمولاً به معانی نزدیک به هم ترجمه شده اند که به بعضی از آن ها اشاره می شود:

راغب اصفهانی می نویسد:

اَلْاِرْتِداد و الرَّدَّة الرُّجوع فِی الطَّرِیقِ الَّذِی جآءَ منه لکِن الرَّدَّة تَخْتَصُّ بِالْکُفر و الارتداد یستَعمل فیه و فی غیره؛ (503) کلمه ارتداد و ردّه به معنای برگشت به همان راهی است که از آن آمده، ولی واژه «ردّه» به برگشت به کفر اختصاص پیدا کرده، امّا کلمه «ارتداد» هم در برگشت به کفر و هم غیر آن استعمال می شود.

در مقاییس اللغة نیز آمده است: «ارتداد به معنای رجوع و بازگشت است و مرتد را بدان جهت مرتد می گویند که به کفر [باز گشته است». (504)

در قرآن واژه «ارتداد و مرتد» بارها به معنای لغوی آن به کار رفته است، مانند: «فارْتَدَّا عَلَی آثارِهِما قَصَصاً؛ (505) و از همان راه که آمده بودند بازگشتند،».

ارتداد در ادبیات فقهی

عبارت های فقهای شیعه و سنی در تعریف ارتداد و مرتد، بسیار نزدیک به هم است که در اینجا از هر کدام یک نمونه نقل می کنیم:

علامه حلی در باره ارتداد می نویسد: «هو (ای الارتداد) قطع الاسلام من مکلّف؛ (506) ارتداد بریدن مکلف (جدا شدن) از اسلام است». فرقه های مختلف اهل سنت نیز شبیه همین تعابیر را دارند، برای مثال مالکی ها در این مورد گفته اند: «الرَّدَّة کُفر المُسلم؛ (507) ارتداد کافر شدن مسلمان است».

یکی از محققان در این موضوع به دو نکته اشاره می کند:

1- به صرف خروج از اسلام و دست کشیدن از آن ارتداد صدق می کند و به عامل آن مرتد می گویند؛

2- ارتداد نوع خاصی از کفر می باشد و آن کفر بعد از اسلام است. (508)

اسباب ارتداد

فقها اسباب ذیل را برای ارتداد ذکر کرده اند:

1. گفتار کفرآمیز (چه از روی عناد و دشمنی باشد و چه جهت استهزا و مسخره کردن و چه از روی اعتقاد)؛

2. اعمال و کردار کفرآمیز (مثل پاره کردن قرآن و یا در محل کثیف پرتاب کردن آن به قصد اهانت)؛

3. انکار قلبی یا نیت خروج از اسلام؛

4. شک و تردید در اسلام یا در اصلی از اصول اسلام یا فرعی از فروع ضروری آن. (509)

وهبة زُحَیلی نیز پس از بررسی اقوال علما در این خصوص، آرای آن ها را این گونه جمع می کند:

الرجوع عن دین الإسلام إلی الکفر سوآء بالنیة أو بالفعل المُکَّفَر أَو بالقَول سَوآءٌ صَدَرَت ذلِک استهزآءً أو عناداً أو إعتقاداً؛ (510) ارتداد برگشت از اسلام به سوی کفر با نیت یا عمل کفرآمیز یا قول است، چه گفتار او از روی استهزا و مسخره کردن باشد و چه از برای دشمنی و چه برآمده از اعتقاد.

شایان ذکر است که حصول ارتداد به صرف انکار قلبی یا عارض شدن شک بر انسان در یکی از اصول اعتقادی یا فرعی از فروع ضروری دین، قابل خدشه است، زیرا اگر فردی بدون اختیار آن ها را از دست دهد، نمی توان او را مجازات کرد و از قرآن هم استفاده می شود که به صرف گفتن شهادتین مسلمان بودن محقق می شود: «قالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلکِن قُولُوا أَسْلَمْنا». (511)

بعلاوه سیره معصومین عليهم‌السلام نشان می دهد افرادی که در مسائل اعتقادی دچار تردید می شدند از آن حضرت سؤال می کردند و ایشان بدون اعتراض و به گرمی آنان را می پذیرفتند و پاسخ می دادند. اصلاً شک باعث می شود انسان بیشتر تحقیق کند و در نتیجه به عقایدش استحکام بخشد.

نکته قابل توجه این که بین فقها در خصوص شرایط تحقق ارتداد، اتفاق و اجماع وجود ندارد، اما همین مقدار که روشن شود، دیگر مسئله از حیث حقوقی مشکلی نخواهد داشت.

مشروط بودن ارتداد به اظهار اسلام بعد از بلوغ

با بررسی آثار فقهای شیعه به نظر می رسد اولین کسی که با صراحت از نظریه رسمی فقهای شیعه در مورد شرایط ارتداد عدول کرده، فاضل هندی، مؤلف کتاب کشف اللثام است. ایشان علاوه بر شرط مسلمان بودن پدر یا مادر هنگام انعقاد نطفه یا تولد، شرط قبول و اقرار به اسلام پس از بلوغ را نیز اضافه کرده است. او می گوید:

والمُراد به (مرتد فطری) مَن لَمْ یحکم بِکُفرِه قط لِاسْلام اَبَوَیه أو إِحْداهما حین وُلِد وَصْفُه الاسلام حین بلغ؛ مقصود از مرتد فطری کسی است که هرگز حکم به کفر او نشده باشد، به خاطر مسلمان بودن پدر و مادرش یا یکی از آن دو در هنگام تولد و همچنین اتصاف به اسلام هنگامی که بالغ گردید. (512)

محمّد حسن نجفی نیز در جواهر الکلام نظریه فاضل هندی را پذیرفته و با ذکر دلایلی آن را تقویت کرده است. ایشان پس از ذکر عبارت کشف اللثام می نویسد:

بل اعتبارُ وَصفِ الإسلام لَو بَلَغَ، فلو بلغ کافِراً لَم یکُن مُرتداً عن فِطْرَةٍ؛ (513) پس کسی که بالغ شود در حالی که کافر است (یعنی اقرار به اسلام نکند) مرتد نیست، و غیر بالغ نیز اطلاق مرتد فطری بر او نمی شود.

ایشان شرط قبول اسلام پس از بلوغ را از کلماتی مثل «رجل» و «مسلم» برگرفته است که این الفاظ در روایات بر شخص غیربالغ اطلاق نمی گردد.

حتی ایشان به نظر مسالک و قواعد هم اشاره کرده اند که ادعای نفی خلاف در مسئله را دارند: «وهُو مَعَ انَّه مناف لحقیقة المرتد لغة لیس فی حضرنا من النصوص دلالة حتی الاطلاق». (514) جالب است صاحب جواهر، از فقهای بزرگ شیعه، می گوید: کسی که در حالت بلوغ اسلامش اثبات نشده باشد، حقیقتاً مرتد گفته نمی شود و این حرف صحیحی است، برای آن که قبل از بلوغ حکمی بر او ثابت نبوده است تا برگشت بر آن صدق کند.

به غیر از فاضل هندی و صاحب جواهر، امام خمینی قدس‌سره در دو جای تحریر الوسیله این مطلب را اظهار می کند. ایشان در تعریف مرتد فطری و ملی می نویسند:

والمُرتد وهو مَن خَرَجَ عن الاسلام واخْتارَ الکُفر علی قِسمَین فطری وملّی والاوَّل مَن کان احد اَبویه مسلماً حال انْعقادِ نُطفَتِه ثُمَّ اَظَهَرَ بَعد بُلوغه ثُمَّ خَرَجَ عنه؛ (515) مرتد (و او کسی است که از اسلام خارج گردیده و کفر را اختیار نموده) بر دو قسم است: فطری و ملی. اولی (فطری) کسی است که پدر و یا مادرش در حال انعقاد نطفه او مسلمان باشند سپس اظهار اسلام کند، [ولی] بعد از بلوغش از اسلام خارج گردد.

پس اگر بعد از بلوغ شهادتین را نگفت مرتد نیست؛ مرتد آن است که مدتی مسلمان باشد، بعد از این برگردد. وقتی به سن قانونی رسید و اقرار به اسلام کرد، باید بداند که یکی از احکام گفتن شهادتین آن است که دیگر نمی تواند برگردد.

علاوه بر مسلمان بودن والدین یا یکی از آن دو و بالغ شدن، التزام عملی به احکام دین نیز شرط سوم ارتداد است.

عمل به اعتقاد شرایط اثبات دین

عمل به اعتقادات اسلامی از شرایط مسلمان بودن است. اگر کسی به عقیده و زبان اسلام را قبول کرد، ولی عملی موافق آن انجام نداد ممکن است بگوییم مرتد نیست. وقتی کسی اعتقادی داشت از دو راه می توان صدق آن را تشخیص داد: 1- زبان؛ 2- عمل. با توجه به این که خطای زبان زیاد است باید در عمل روزمره برای ما ثابت شود، اگر اعتراف کرد ولی اصلاً نماز نخواند یا روزه نگرفت و عملاً التزام خود را به دین نشان نداد معلوم می شود از ابتدا اعتقادش نادرست بوده و به اسلام نگرویده است.

عدم تقابل آزادی عقیده با ارتداد

پس از بیان مقدمه طولانی در مورد ارتداد، حال سؤال ابتدای فصل را برای بیان پاسخ دوباره مطرح می کنم: آزادی عقیده با ارتداد چگونه قابل جمع است؟

1. پاسخ درون دینی

در پاسخ به این سؤال، نوع دین داران در طول تاریخ پاسخ زیر می دهند:

می دانیم که اسلام آزادی را پذیرفته است و بر فرض مسئله حکم مرتد را هم نمی دانیم که چگونه با آزادی قابل جمع است. به هر حال جواب دارد، لازم نیست که ما بدانیم چگونه قابل جمع است، علم و دین با هم شباهت هایی دارند؛ یکی این است که در علم هم یک سری حرف های بی دلیل را می پذیریم و در دین هم چیزهایی را می پذیرند که دلیل ندارد: در علم همه چیز عقلی و با دلیل نیست، با این که ما دلیل نداریم آن را قبول داریم، مانند بسیاری از مسائل تجربی، گرچه موارد زیادی آزمایش شده است ولی همه افرادش که تجربه نشده مثل جوش آمدن آب در صد درجه، ولی در عین حال به عنوان یک قانون کلی ما آن را پذیرفته ایم؛ ممکن است در موقعیت خاص آبی با این درجه به جوش نیاید، و مسائل ریاضی و هندسی نیز چنین است، زیرا تا بی نهایت که تجربه نشده است. در مسائل دینی هم این چنین می باشد. ما در حقّانیت دین اسلام که شک نداریم و اطمینان داریم که یکی از احکام دین همین اعدام مرتد است، از این رو ضرورتی ندارد که برای تمام احکام دین استدلال عقلی داشته باشیم، استدلال عقلی برای اصول دین است، نه فروع دین و این هم از فروع دین است؛ این یک دفاع دینی می باشد و منطقی است که به دین داران این جواب درون دینی را بدهیم.

از دیدگاه پلورالیزم نیز این دلیل قابل دفاع است، چون آن هم می گوید همه این مکتب ها بر حق هستند و من اسلام را که یکی از این دین های برحق است، پذیرفته ام و یکی از احکام آن این است، هر چند که دلیل عقلی را ندانم. همین که اسلام را پذیرفتم، اسلام می گوید من بر حق هستم و بقیه باطل هستند. وقتی شما حقانیت را به دین دادید حقانیت بقیه را نفی می کند؛ این جواب درون دینی و جواب دین دارانه است.

پس مقصود ما از این جواب آن است که اگر کسی نتوانست جواب استدلالی به همه بدهد، این نباید موجب شود که حرف مخالف را بپذیریم، بلکه باید این پاسخ درون دینی را بدهیم.

2. پاسخ برون دینی (توطئه بودن اعلان ارتداد)

اگر کسی مسلمان شد و بعد خود با مطالعه و تحقیق به این نتیجه رسید که دین اسلام برحق نیست و عبادات را هم انجام نداد و به احدی هم چیزی نگفت، این توطئه نیست و تضعیف دین هم نیست، چون کسی خبر ندارد که او مرتد شده است. اما زمانی کسی را اعدام می کنند که وی مرتد شود و چند تا شاهد عادل بر ارتداد او شهادت بدهند، یعنی ارتداد خودش را علنی کرده باشد. این توطئه است و باعث تضعیف عقاید دیگران می شود. باید توجه داشت که در توطئه قصد شرط نیست.

پس با این خصوصیات، این روند موجب تضعیف پایه های دین در جامعه بشری است و اسلام سعی بر آن دارد افراد جاهل یا مغرض را که بعد از چند صباحی با خروج خود از دین این گونه تبلیغ می کنند که اسلام یک مکتب تهی و بی ارزش است و ما به راحتی دست از آن می کشیم، کنترل کند.

مثال روشن برای این مورد را می توان از قرآن کریم آورد:

( وَقالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ ) ؛ (516) و جمعی از اهل کتاب (از یهود) گفتند: (بروید در ظاهر) به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز کافر شوید (و باز گردید) شاید آن ها (از آیین خود) برگردند (زیرا شما را، اهل کتاب و آگاه از بشارات آسمانی پیشین می دانند و این توطئه کافی است که آن ها را متزلزل سازد).

با توجه به سه شرطی که برای تحقق ارتداد آوردیم، این مرتد است که در این میان با دادن چک سفید امضا خود را در معرض خطر قرار داده است.

فصل چهارم: علت جایز نبودن تفکّر در ذات خداوند

مقدمه

در این فصل، این سؤال مورد بحث قرار می گیرد که چرا تفکر در ذات مقدس خدا جایز نیست؟

برای تبیین مسئله، به بحث هایی به عنوان مقدمه می پردازیم.

محدودیت قوّه ادراکی انسان

پیشتر اشاره شد که نهی موجود در این سؤال، نهی تکلیفی نیست، بلکه ارشادی است؛ چرا که قدرت فکری ما محدود و ذات باری تعالی نامحدود می باشد و بر فرض هم که ما در نهایت به این نتیجه برسیم که به کُنه ذات خدا پی برده ایم، اشتباه کرده ایم و متوجه نیستیم که نفهمیده ایم؛ آن چیزی که ما تصور کرده ایم، خدا نیست و آن که خداست، ما درک نکرده ایم؛ لذا امام باقر عليه‌السلام فرموده اند: ( تَکَلَّمُوا فی کُلِ شَی ء وَلا تَتَکَلَّمُوا فِی ذاتِ اللَّه تعالی ) ؛ (517) در هر چیز گفت و گو کنید و در ذات خدای بلند مرتبه گفت و گو نکنید».

برای تبیین این بحث به دو نکته اشاره می کنیم:

1. به طور کلی در شناسایی امور جهان با دو سؤال مهم روبه رو هستیم:

الف) هستی یا بود و نبود آن؛ ب) چیستی یا چگونگی آن.

برای شناسایی اصل هستی یک موجود نیازی به احاطه بر آن نیست و تنها وجود نشانه ای از آن موجود کافی است که ما را به موجودیت آن رهنمون شود؛ اما برای شناسایی چیستی و چگونگی یک موجود لازم است که بر آن موجود احاطه داشته باشیم.

پی بردن به وجود خداوند از طریق آثار و نشانه های او که در سر تا سر جهان آفرینش متجلی است، امری است آسان و امکان پذیر: «فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ؛ پس به هر سو رو کنید آنجا روی [به خداست». اما پی بردن به این که خدا چیست و حقیقت ذات او چگونه است، امری است محال و ناشدنی، زیرا خداوند هستی نامحدود و کمال مطلق است. (518)

به همین جهت، وقتی شخصی به نام «عبدالرحیم» گمراهی اعتقادی را در مردم عراق در مورد خدا می بیند و با امام صادق عليه‌السلام مکاتبه می کند، امام روی جنبه اول دست می گذارند: ( هُو اللَّه الثّابِتُ الْموجود تَعالی اللَّه عَمّا یصِفُه الواصِفُون... ) ؛ (519) اوست خدایی که ثابت و موجود است، بلند مرتبه تر است از آنچه که توصیف کنند».

پس رفتن این مسیر به لحاظ محدودیت ذهن ما و نامحدود بودن خدا، حکم را بر منع، ایجاب می کند.

2. بررسی این نکته است که این فکر کردن جز نتایج منفی اثری نخواهد داشت، طبیعی است که ما وقتی به یک نتیجه معینی نمی رسیم، یا سر از شرک درخواهیم آورد یا انکار و یا تحیر، در قرآن کریم آمده است: ( وَما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ) ؛ (520) نشناختند آنان خدا را آن گونه که شایسته بود».

در اینجا به موارد سه گانه یاد شده می پردازیم:

پیامدهای تفکر در ذات بی نهایت

1. شرک

اگر متصور خود را واقعاً خدا دانستیم، او قطعاً خدای واقعی نیست و ما دچار شرک شده ایم؛ یعنی در کنار خدای متعال به یک چیز دیگری هم در عرض او معتقد شده ایم که خدا نخواهد بود و در واقع مخلوق ذهنی ما می باشد؛ یعنی چیزی است که ما آن را به وجود آورده ایم. ( وَمَن یشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً ) ؛ (521) و آن کس که برای خدا شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است».

2. انکار

بعد از فکر کردن در «کنه ذات خداوند متعال» به دلیل این که ما خود را در این مورد توانا محسوب کرده ایم، ممکن است به این نتیجه برسیم که چون هر چه در مورد چنین هستی ای با این خصوصیات فکر کنیم و به آن پی نمی بریم، آن را منکر شویم. امام صادق عليه‌السلام در پایان روایتی طولانی در باب «توحید» فرموده است: ( ... وَلا تَعتَدوا القُرآن فَتَضِلُّوا بَعدَ البَیان ) ؛ (522) از قرآن تجاوز نکنید که پس از توضیح حق گمراه شوید».

3. تحیر

سومین صورت متصور ما ممکن است این باشد که تصوّری درباره خداوند در ذهن نقش نبندد و در عین حال به انکار هم روی نیاورد و به این سبب در گیجی و تحیری عظیم فرو خواهد رفت. در همین مورد امام محمّدباقر عليه‌السلام فرموده است:

( تَکَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّه وَلا تَکَلَّمُوا فِی اللَّه فَإِنَّ الکَلام فِی اللَّه لا یزْدادُ صاحِبُه إلّا تَحَیراً ) ؛ (523) گفت و گو کنید در آفرینش خدا و گفت و گو نکنید در ذات خدا، پس همانا بحث در مورد چگونگی ذات خدا تنها به سرگردانی صاحب سخن می افزاید.

نکته: فراتر بودن مدرِک از مدرَک

علاوه بر مطالب گذشته این فصل، باید توجه داشت که درک کننده (مدرِک) باید نسبت به آن شی ء متصوّر و درک شده (مدرَک) قوی تر باشد تا آن را تحت چنبره ذهنی خود درآورد؛ از این رو فکر کردن در کنه ذات الهی از این جهت نیز عاقلانه نخواهد بود و از نظر فلسفه وجودی امکان نخواهد داشت، چرا که نه تنها متصوّر ما خدا نخواهد بود، بلکه چیزی خواهد بود از خود ما ضعیف تر و ساخته و پرداخته و مخلوق افکار ما؛ لذا فرموده اند: ( مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ کَیف هُوَ هَلَک ) ؛ (524) چه هلاکتی بالاتر از آن که ما مدرکات ذهنی خود را که به مراتب ضعیف تر از ما هستند، به عنوان خالق و آفریدگار این عالم بپذیریم و این ضعیف تر بودن از این باب است که در ظرف ذهنی ما جا گرفته است.

پس هر کس بی نهایت را شناخته، نشناخته و اگر کسی گفت نشناختم، شناخته است، یعنی فهمیدن این عدم توانایی خود یک معرفت است.

کتابنامه

1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.

2. آزادی از دیدگاه اسلام، عطائی اصفهانی، عصر ظهور، 1378.

3. آزادی برای ما، حسین خراسانی، بعثت، 1355.

4. آزادی عقیده در اسلام و رابطه آن با ارتداد، ترجمه عباسعلی محمّدی دهنوی.

5. آزادی فرد و قدرت دولت، جان لاک، ترجمه محمد رضائی.

6. آزادی فرد و قدرت دولت، محمود صناعی، چاپ دوم، تهران، هرمس، 1379.

7. آزادی و دموکراسی در اندیشه امام خمینی قدس‌سره ، عاطفه پهلوان، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1379.

8. آموزش فلسفه، محمدتقی مصباح یزدی، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی.

9. الاحتجاج، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی.

10. اخلاق ارسطو.

11. ارشاد الاذهان، علامه حلی، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1410ق.

12. اسفار، صدر المتألهین محمد بن ابراهیم شیرازی، چاپ چهارم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

13. اسلام پیشرو نهضت ها، محمد مصطفوی کرمانی، کتابفروشی محمدی، 1344.

14. اسلام و حقوق بشر، زین العابدین قربانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375.

15. اسلام و حقوق بین الملل عمومی، محمّد ابراهیمی و علیرضا حسینی، تهران، سمت، 1372.

16. اسلام و حقوق بین الملل، محمّدرضا ضیائی بیگدلی، چاپ پنجم، 1378.

17. اسلام و مسأله آزادی، بردگی و رباخواری، ابوالفضل موسوی زنجانی، قم، شفق، 1352.

18. اسلام و مکتب های اقتصادی، سید محمّد باقر صدر، ترجمه محمّد نبی زاده، مهر، 1355.

19. اسلام و نابسامانی های روشنفکران، محمّد قطب، ترجمه محمدعلی عابدی، چاپ چهارم، مؤسسه نشر انقلاب.

20. اصول کافی، محمد بن محمد یعقوب کلینی.

21. اقتصاد ما، سید محمّدباقر صدر، ترجمه محمد کاظم موسوی، 1348.

22. الامام علی صوت العدالة الانسانیة، جورج جرداق، ترجمه سید هادی خسروشاهی، قم، ذوی القربی 1381.

23. الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1415ق.

24. امر به معروف و نهی از منکر، حسین نوری همدانی.

25. امر به معروف و نهی از منکر والاترین و گرانقدرترین فریضه اسلامی، علی کورانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، 1371.

26. اندیشه های کلامی علامه حلّی، ترجمه احمد غانی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی.

27. الانوار النعمانیة، نعمةاللَّه جزائری، تبریز، شرکت چاپ.

28. ایضاح الکفایة، محمد فاضل موحدی لنکرانی، به قلم سید محمّد حسینی قمی، چاپ سوم.

29. بحارالانوار، محمّدباقر مجلسی، تهران، چاپ اسلامیه، 1378ق.

30. بدایة الحکمة، محمدحسین طباطبایی، قم، موسسة النشر الاسلامی، چاپ شانزدهم، 1419ق.

31. برهان قرآن.

32. پرتوی از اندیشه های شهید باهنر، مجموعه سخنرانی شهید محمّد جواد باهنر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362.

33. پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری رحمه‌الله ، تهران، صدرا، چاپ دوم، 1366.

34. تاریخ جهان اسلام، حسین عمادزاده، آزاده، 1361.

35. تاریخ علم کلام، شبلی نعمائی، ترجمه سید محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران، 1328.

36. تاریخ فتوح الشام، محمد بن عبداللَّه الازدی، موسسة سجلّ العرب.

37. تاریخ و فلسفه علم، لویس معلوف و هنری حال، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، انتشارات سروش، 1376.

38. تاکتیکهای کمونیسم، کانون انتشارات.

39. تحریر الوسیله، سید روح اللَّه الموسوی الخمینی قدس‌سره ، قم، اسماعیلیان.

40. تصحیح الاعتقاد، شیخ صدوق، شارح شیخ مفید در کتاب اوائل المقالات.

41. التفسیر الکبیر، الفخر الرازی، [تهران، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413ق.

42. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، (زیر نظر ما). دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم.

43. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون.

44. توحید، شیخ صدوق.

45. الحکمة الخالده، ابوعلی احمد بن محمّد مسکویه، مکتبة النهضة المصریه.

46. جبر و اختیار، جعفر سبحانی، قم، موسسه تحقیقاتی سیدالشهداء، چاپ اول.

47. جبر و اختیار، محمدتقی جعفری، قم، دارالتبلیغ الاسلامی.

48. جزوه کلامی، علی ربانی گلپایگانی.

49. جواهر الکلام، محمدحسن النجفی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1392ق.

50. جهان بینی اسلامی (توحید)، سال اول مراکز تربیت معلم رشته های دینی - عربی و امور پرورشی، شرکت چاپ و نشر ایران.

51. چندگونگی و آزادی در اسلام، حسن الصّفار، ترجمه حمیدرضا آژیر، نشر بقیع.

52. الحاشیة علی الهیات، الشرح الجدید للتجرید، تحقیق احمد عابدی.

53. حق الیقین فی معرفة اصول الدین، سید عبداللَّه شبّر، بیروت.

54. حکومت در اسلام، حیدرعلی قلمداران، 1358.

55. خلاصه تعالیم اسلام، محمدحسین طباطبایی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم.

56. خلاصه معراج السعادة یا مقالات العلیة، عباس قمی، قم، موسسه در راه حق، چاپ دوم، 1370.

57. دائرة المعارف سیاح، احمد سیاح، تهران، انتشارات اسلام، 1368.

58. دائرة المعارف شیعه، محمد جوهری زاده، انتشارات اسلامی، 1349.

59. دراسات فی الاخلاق، حسین مظاهری، چاپخانه قدس، 1413ق.

60. الدر المنثور فی التفسیر المأثور، جلال الدین السیوطی، قم، دارالفکر.

61. دموکراسی از دیدگاه اسلام، محمدحسن مؤمن، پایان نامه دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی، 1358.

62. رابطه دین و آزادی، امیر رضا ستوده و حمید رضا ناصری (گردآوری)، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1378.

63. رساله درباره آزادی، جان استورات میل، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348.

64. رموز الشهادة (ترجمه نفس المهموم)، ترجمه محمدباقر کوه کمره ای، چاپ پنجم، انتشارات کتابچی، 1376.

65. روح القوانین، منتسکیو، ترجمه علی اکبر مهتدی، تهران، امیرکبیر، 1343.

66. سخنان حسین بن علی عليه‌السلام از مدینه تا شهادت، محمدصادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، 1360.

67. سیر تحوّل حقوق بشر، اسماعیل منصوری لاریجانی، تهران، تابان، 1374.

68. سیر حکمت در اروپا، محمدعلی فروغی، چاپ سوم، تهران، انتشارات زوّار.

69. السیرة النبویه، ابن هشام، قم، کتابفروشی مصطفوی، 1355.

70. شرح اصول الخمسة، عبدالجبار بن احمد، چاپ سوم، قاهره، مکتبة رهبة، 1416ق.

71. شرح المقاصد، سعدالدین التفتازانی، 1409ق.

72. شرح چهل حدیث، امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1371.

73. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، منشورات مکتبة آیه اللَّه العظمی المرعشی النجفی.

74. شمعها از گرمی مجلس حکایت می کنند، نمایندگان مجلس، انتشارات ستاد برگزاری مراسم هفتم تیر، 1361.

75. الطرائف، سید بن طاووس الحسنی، خیام، 1371.

76. عدالت اجتماعی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سازمان صنایع، 1361.

77. عدل الهی، مرتضی مطهری، چاپ سوم، قم، مؤسسه انتشارات اسلامی.

78. عروج آزادی در ولایت فقیه، علی موسوی، چاپ دوم، تهران، سروش، 1361.

79. العروة الوثقی، سید محمدکاظم یزدی.

80. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد آمدی، ترجمه محمدعلی انصاری، چاپ دهم.

81. فرائد الاصول، مرتضی الانصاری، قم، منشورات مکتبة المصطفی.

82. فرازهایی از اسلام، محمّدحسین طباطبایی، چاپ جهان آرا.

83. فروع الکافی، محمد بن محمد یعقوب الکلینی، بیروت، دارالاضواء.

84. فرهنگ بزرگ جامع نوین، احمد سیاح، چاپ چهارم، انتشارات اسلام.

85. فقه سیاسی، عباسعلی عمید زنجانی، تهران، امیرکبیر و چاپ سپهر، 1368.

86. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.

87. قواعد المرام فی علم الکلام، علامه بحرانی، قم، انتشارات مهر.

88. کتاب المحصّل، فخرالدین رازی، قاهره، دارالتراث، 1411ق.

89. کشف اللثام، فاضل هندی، قم، کتابخانه آیة اللَّه مرعشی نجفی، 1405ق.

90. گفتارهای معنوی، مرتضی مطهری، صدرا، 1361.

91. لبّ الاثر فی الجبر و القدر، امام خمینی، نگارش جعفر سبحانی، موسسه امام صادق عليه‌السلام .

92. لسان العرب، ابن منظور، بیروت، دار صادر.

93. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.

94. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الشیخ ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

95. معراج السعادة، ملا احمد نراقی، تهران، علمیه اسلامیه.

96. مباحثی پیرامون فرهنگ انقلاب اسلامی، محمّد جواد باهنر، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.

97. مجله الوسیط، سمهودی.

98. مجله حکومت اسلامی، دبیرخانه مجلس خبرگان.

99. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1372.

100. محاضرات فی الالهیات، جعفر السبحانی، چاپ هفتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

101. المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ملا محسن فیض کاشانی، چاپ دوم، انتشارات اسلامی.

102. مدرسه اسلامی، سید محمدباقر صدر، ترجمه کاظمی خلخالی، عطائی، 1362.

103. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، قم، موسسة آل البیت عليهم‌السلام .

104. مسیر تحول حقوق بشر، اسماعیل منصوری، ترجمه لاریجانی، تابان، 1374.

105. المطالب العالیة، فخر رازی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.

106. معجم مفردات الفاظ القرآن، الراغب الاصفهانی، الکتاب العربی.

107. معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، چاپ دوم، مصر، 1391ق.

108. المفردات لالفاظ القرآن الکریم، الراغب الاصفهانی، المکتبة المرتضویة لاحیاء الاثار الجعفریة.

109. منتهی الارب، عبدالکریم صفی پور، چاپ لاهور، 1315ق.

110. المنجد، لویس معلوف.

111. موارد السّجن فی النصوص و الفتاوی نجم الدین الطبسی، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.

112. میزان الحکمة، محمّد محمدی ری شهری، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1362.

113. المیزان فی تفسیر القرآن، محمدحسین طباطبایی، بیروت، منشورات مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.

114. نزهة الارواح و روضة الافراح (تاریخ الحکماء)، شمس الدین محمّد بن محمود شهروزی، ترجمه مقصود علی تبریزی، انتشارات علمی و فرهنگی.

115. نظریه سیاسی اسلام، محمدتقی مصباح یزدی، چاپ دوم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1379.

116. نفس المهموم، شیخ عباس قمی.

117. نهایة الحکمة، محمدحسین طباطبایی، چاپ چهارم، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق.

118. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام.

119. نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، جاویدان، 1362.

120. وحدت و آزادی، محمد طالقانی، بنیاد فرهنگی طالقانی، 1361.

121. وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، محمد بن الحسن الحرّ العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

122. وطن و سرزمین، عباسعلی عمید زنجانی، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.

123. ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، عبداللَّه جوادی آملی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378.

124. هدایت در قرآن، عبداللَّه جوادی آملی، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1363.

125. هدایت و ضلالت در قرآن، کلام و فلسفه، منیژه سیار اطراش لنگرودی، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1371.

126. هفته نامه پرتو، شماره های متعدد.