دین و آزادی

دین و آزادی0%

دین و آزادی نویسنده:
گروه: سایر کتابها

دین و آزادی

نویسنده: محمدحسین فهیم نیا
گروه:

مشاهدات: 14220
دانلود: 2952

توضیحات:

دین و آزادی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14220 / دانلود: 2952
اندازه اندازه اندازه
دین و آزادی

دین و آزادی

نویسنده:
فارسی

بخش دوم: آزادی های اجتماعی

فصل اوّل: آزادی در مسائل اجتماعی

تعریف آزادی

واژه «آزادی» دارای معانی متعددی است، از این رو پیدا کردن قدر جامع میان آن ها بسیار مشکل است و تنها می توان آن را به مفهوم لغوی «رها بودن» - به مفهوم سلبی «عدم تقید» - تفسیر کرد و آن را قدر جامع تمام آن مفاهیم، تصور کرد. امّا این مفهوم، ابهام تعدد برداشت ها از آزادی را برطرف نمی کند و معانی اصطلاحی آن در حوزه های فلسفی، اخلاقی، سیاسی، حقوقی، جامعه شناختی و...، با این معنای لغوی قابل تفسیر نیست.

دهخدا در تعریف «آزادی» می نویسد:

آزادی [یعنی، عشق، حریت، اختیار، قدرت عمل و ترک آن، قدرت انتخاب، رهایی، خلاصی، خوشی و شرافت. (87)

در فلسفه و کلام، آزادی به معنای «مختار بودن» است، که برداشتی افراطی از آن شده و امروزه اگزیستانسیالیسم مدعی است انسان هر زمان که قصد کند می تواند هر کاری را انجام دهد. در مقابل، گرایش جبرگرا آن را به طور کلّی رد می کند.

در علم اخلاق، برخی اخلاق را اعتباری دانسته و در نتیجه در تعریف آزادی می گویند انسان اختیار دارد هر چیزی را خوب یا بد بداند. در مقابل این نظریه، الزام اخلاقی قرار دارد که معتقدان به آن برای اخلاق پایه و اساس قائلند و معتقدند عاملی خارج از اراده ما وجود دارد که ما را ملزم کند تا در زمینه ارزش ها کاری را خوب یا بد بدانیم. البته «آزادی اخلاقی» معنای دیگری نیز دارد. بسیاری از علمای اخلاق، ریشه همه فضایل اخلاقی را «حریت» و «آزادگی» (آزادی انسان از قید و بند شهوات) می دانند.

«آزادی حقوقی» در مورد رابطه انسان با دیگران مطرح می شود و برخلاف مسائل اخلاقی است که حتی برای انسان تنها نیز مطرح می باشد.

هابز - که از فلاسفه قرن هفدهم میلادی می باشد - از آزادی تعریفی فیزیکی یا مکانیکی ارائه می دهد و آن را نبود موانع بیرونی حرکت می خواند و لاک - نیز که از فلاسفه قرن هفدهم است - آزادی را به عنوان قدرتی که انسان از آن برخوردار است که بر اساس تعمیم ذهن خود فکر کند یا از فکر کردن امتناع ورزد و حرکت کند یا نکند تعریف می کند.... تعریف هابز ناظر بر آزادی بیرونی است که شامل انسان، حیوانات و اجسام می شود، در حالی که تعریف لاک به انسان محدود است و شامل آزادی درونی و بیرونی می شود، زیرا لاک در تعریف خویش به «فکر کردن» و «عمل کردن» بر اساس تعمیم ذهن بشر تصریح می کند. ولی باید گفت این دو فیلسوف از تعریف جامع با شکست مواجه شده اند. هابز در سراسر آثارش به آزادی فیزیکی بسنده می کند. ایشان آزادی را فقط به معنای نبود موانع بیرونی حرکت ذکر کرده، در حالی که تعلّق لاک به آزادی عقلانی است، تعریف جامع آزادی انسان بدون در نظر گرفتن جنبه عقلانی میسر نخواهد بود. لاک تا حدودی به جنبه اخلاقی آزادی پرداخته است. (88)

در این جا مفهوم آزاد بودن انسان در مقابل دولت، به عنوان قوه ای که انسان را ملزم به رعایت قوانین می کند مد نظر است.

پیشینه کاربرد کلمه «آزادی» در معنای مدرن به حداکثر سه یا چهار قرن پیش و دوره رنسانس و عصر روشنگری در اروپا برمی گردد. البته آزادی و بحث از آن ریشه در طبیعت بشر دارد و آن چیزی جز «اراده» ای که همواره با انسان بوده نمی باشد. برگشت این اراده به «شعور» انسان است و از بین بردن آن به معنای نابودی «انسانیت» خواهد بود.

با توجه به اجتماعی بودن انسان لازم است که یک انسان اراده اش داخل در اراده همه و فعلش را داخل در فعل همه کند و باز لازمه آن این است که در برابر قانونی که اراده ها را تعدیل می کند و برای اعمال، مرز و حدّی درست می کند خاضع گردد، لذا باید بگوییم همان طبیعتی که آزادی و اراده در عمل را به او داد دوباره همان طبیعت بعینه اراده اش و عملش را محدود و آن آزادی را که اول به او داده بود مقید نمود. در تمدن عصر حاضر از آنجا که پایه و اساس احکام قانون بهره مندی از مادیات است معنای «حریت و آزادی» هم در تمدن عصر ما این شده است که مردم در غیر آنچه از ناحیه قانون محدود شدند آزادند. هر اراده ای که خواستند بکنند و هر عملی که خواستند انجام دهند و مردم در امر معارف اصلی و دینی آزاد شدند. به خلاف اسلام که چون قانونش را براساس توحید بنا نهاده و در مرحله بعد اخلاق فاضله را نیز پایه قانونش قرار داده و آن گاه متعرض تمامی اعمال بشر - چه فردی اش و چه اجتماعی اش - شده، در نتیجه در اسلام جایی و مجالی برای حریت به معنای امروزی اش نیست. (89)

نکته قابل تأمل در تفاوت آزادی با آزادگی این است؛ آزادی به اعمال ظاهری انسان و آزادگی به عزّت نفس انسان مربوط می شود و هر دو ریشه در کرامت انسانی دارند. وقتی انسان آزاد به دنیا می آید، این آزادی و آزادگی او فارغ از مذهب و ملیت و سایر عوامل عرفی است و می توان به نوعی آن را جزء ماهیت انسان به شمار آورد.

آزادی اجتماعی

آزادی اجتماعی بدین معناست که برای بشر در اجتماع از ناحیه سایر افراد مانعی در راه رشد و تکاملش ایجاد نشود و او به حالت یک زندانی در نیاید و دیگران او را استثمار نکنند.

یکی از گرفتاری های بشر در طول تاریخ استثمار و بردگی ضعیفان به دست توانگران بوده است.

استاد مطهری در کتاب آزادی معنوی در این باره می گوید:

براساس نص قرآن مجید، یکی از هدف های انبیا، اعطای آزادی اجتماعی به بشر بوده است، یعنی افراد را از اسارت، بندگی و بردگی یکدیگر رها کنند. قرآن با عبارتی بسیار جالب فرموده است: ( قُل یا اَهْلَ الکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَةٍ سَوآءٍ بَینَنا وَبَینَکُمْ اَلّا نَعَبدَ إِلّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئاً وَلا یتَّخِذَ بَعضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ) ؛ (90) بگو ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را هم همتای او قرار ندهیم و بعضی از بعضی دیگر را به خدایی نپذیریم».

قرآن همه مدعیان پیروی از کتاب های آسمانی را به اتفاق در دو کلمه دعوت می کند: اوّل، ( اَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللَّه وَلا نُشْرِک بِهِ شَیئاً و دوم، وَلا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ) ؛ یعنی نظام بردگی و اربابی ملغا شود.

آیه زیر نیز مثال دیگری است که در آن خداوند از قول فرعون خطاب به موسی عليه‌السلام نقل می کند:

( قالَ اَلَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الکافِرِینَ ) ؛ (91) [فرعون گفت: ] آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم و سال هایی از زندگی ات را در میان ما نبودی و سرانجام آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی و (یک نفر از ما را کشتی) و تو از ناسپاسانی.

حضرت موسی عليه‌السلام در پاسخ این منت گذاری فرعون فرمود:

( وَتِلْکَ نِعمَةُ تَمنُّها عَلَی أَنْ عَبَّدْتَ بَنی اسرآئِیلَ ) ؛ (92) حال که تو قوم مرا برده و بنده خودت قرار دادی، من سکوت کنم؟ من آمده ام که این بردگان را نجات بدهم؛ پس یکی از هدف های انبیای الهی عليهم‌السلام تثبیت آزادی اجتماعی بوده است. (93)

بنابراین ادیان الهی در پی کسب آزادی انسان بوده اند. اصولاً آزادی اجتماعی زمینه ساز آزادی معنوی است و بر همین اساس درگیری انبیای عظام با توانگران تفسیر می شود. پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله در جزیرة العرب برای رسیدن به هدف «تعالی بشر از حیث زندگی مادی و معنوی دنیا و آخرت» نیروهای مسلط بر جامعه آن روز را حذف کرد. اگر مسلمانان با پیروی از آن حضرت، این سلطه گران را از سر راه اسلام برنداشته بودند، نمی توانستند در اندک زمانی آسیا، آفریقا و اروپا را تحت تأثیر خود قرار دهند. به همین دلیل زمانی که این موانع به نوعی دیگر در جامعه اسلامی بروز کرد و گروهی لباس سلطه بر تن کردند، از رشد و بسط اسلام جلوگیری شد.

آزادی اجتماعی در اسلام

شهید سید محمّد باقر صدر قدس‌سره در مورد زیربنای آزادی اجتماعی در اسلام، با توجه به آیه 64 سوره آل عمران، می نویسد:

اسلام همان طوری که در مورد آزادی فردی، توجه کاملی به آزادی انسان از محتویات نفسانی دارد، در مرحله اجتماعی هم به این مسئله توجه کامل دارد، زیرا همان طور که اسلام در وهله نخست، در داخل وجود انسان بت های شهوانی را که آزادی انسان را سلب می کنند، با ایمان به خداوند یگانه و اجرای اوامر او نابود می کند، در روابط میان افراد جامعه هم بت های حاکم بر جامعه را از بین می برد و انسان را از بندگی بت های اجتماعی نجات می دهد و در نتیجه به بندگی انسان برای انسان خاتمه می دهد.

بندگی خداوند، افراد جامعه را وادار می کند که در یک صف و مکان در پیشگاه خداوند بایستند؛ نتیجه می گیریم که اسلام در به وجود آوردن آزادی اجتماعی از همان روشی استفاده می کند و کمک می گیرد که در آزادی فردی عمل می کرد. مادامی که انسان از روی ایمان قلبی، به بندگی خداوند اقرار می کند، طبعاً چنین انسانی، شهوات را از وجود خود دور می کند و برای از بین بردن بت های جامعه هم تلاش می کند تا بتواند همیشه سرش را با حریت بلند کند و به همه بندگی ها جواب «نه» بدهد. (94)

برای مثال اگر ابراهیم عليه‌السلام عقاید بت پرستان را احترام می کرد این اغراء به جهل و نگهداشتن انسان ها در بند می شد؛ البته این مطلب با ( لَآ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ ) تضاد ندارد، زیرا موهومات خرافی دین محسوب نمی شود.

انتقال عقیده و فکر تا آن جا که قدرت تفکر را از دیگری سلب نکند آزاد است، پس اگر فکر و عقیده ای بر کسی تحمیل شود یا در شرایط نابرابری القا گردد و یا او را گمراه کند آزاد نیست.

آزادی به مفهوم اسلامی از درون آغاز می شود و إلّا نمی تواند خود را از قید و بند طاغوت ها خلاص کند. چگونه ممکن است گرفتار در زنجیر شهوات و بندگی غیر خدا، منجی دیگران شود، لذا انبیا کار خود را بر همین اصل مهم استوار کردند.

فلسفه آزادی

سرمایه داری، فلسفه آزادی را در اعتقاد به اصل سرمایه داری و ارضای تمایلات می داند و کمونیسم با اعتقاد به جبر تاریخ و حاکمیت قوانین دیاکلتیکی بر جهان و انسان، هماهنگی با قانونمندی های خاص خود، تکامل را عامل اصلی می شمارد.

امّا اسلام برای آزادی، هویت و عامل انسانی قائل است و انسان را دارای استعدادهای فراوان و تمایلات می داند و همین استعدادها و تمایلات عالی را منشأ آزادی انسان می شمارد. اسلام آزادی را بر اساس چیزی می داند که تکامل انسانی او را ایجاب می کند و آزادی در این دید یک حق انسانی و ناشی از استعدادهای انسانی است. رهایی این استعدادها و تمایلات عالی از هر نوع مانع و مزاحم و هموار بودن راه تکامل آن، مفهوم صحیح آزادی در مکتب اسلام به شمار می رود. قرآن مسئله آزادی را در قالب توحید بیان می کند و آزادی را سرسپردگی در پیشگاه خدا و رهایی از همه قیود می داند.

چهره انبیا در قرآن به صورت آزاد مردی که برای رهایی مردم از قید و بند اسارت درون و برون آمده اند ترسیم شده است: ( وَیضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ ) ؛ (95) بارهای سنگین (احکام پررنج) و زنجیرهایی که بر گردن ایشان بود برمی دارد».

آزادی به مفهوم اسلامی از درون آغاز می شود و إلّا نمی تواند خود را از قید و بند طاغوت ها خلاص کند. حضرت علی عليه‌السلام فرمود:

( فَاِنَّ اللَّه تبارک و تعالی بَعَثَ مُحمداً صلى‌الله‌عليه‌وآله بالحق لِیخرِجَ عبادَه من عبادةِ عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده و من طاعةِ عباده الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته ) ؛ (96) همانا خدای تبارک و تعالی محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله را به حق مبعوث کرد تا این که بندگان خدا را از بندگی بندگانش به سوی بندگی خدا و نیز از پیمان های بندگانش به سوی پیمان خداوند خارج سازد و بندگان خدا را از طاعت دیگر بندگان به سوی پیروی از دستورهای الهی بیرون برد و نیز آنان را از زیر سلطه انسان ها دور کرده و تحت ولایت خدا قرار دهد.

در مفهوم اسلامی، آزادی، عنصر عقلانی کاملاً دقیق است و انسان هرگز در اعمال و افکار غیر عقلایی آزاد نیست.

آزادی در ادبیات سیاسی اروپا و اسلام

همه افراد بشر آزاد و مساوی آفریده شده اند و کسی که از آزادی صرف نظر کند از مقام آدمیت، از حقوق و حتی از وظایف شهروندی صرف نظر نموده و هیچ چیزی نمی تواند این خسارت را جبران کند.

جان استوارت میل ضمن دفاع از آزادی فردی، می گوید:

اگر جامعه ای آزادی فردی را محدود کند، افراد جامعه را کم عقل، کم جرأت و به طور خلاصه کم استعداد بار می آورد و او افراط را به جایی می رساند که حتی اگر صدای مخالف در بین همه افراد باشد کسی نمی تواند او را خاموش کند؛ اگر همه مردم عقیده ای داشته و تنها یک نفر عقیده مخالف می داشت همه مردم جهان به همان درجه حق نداشتند آن یک نفر را خاموش کنند که آن یک نفر نیز، اگر قدرت در دست او بود حق نداشت همه مردم را خاموش کند. (97)

«جان لاک» نیز در اعتقاد به آزادی فردی تا بدان جا پیش می رود که آن را مرادف با هستی انسان می داند. او می نویسد:

این آزادی از قدرت مطلق خودسر چنان ضروری و چنان با اساس هستی ما مربوط است که اگر آن را از دست بدهیم بقا و هستی خود را از دست داده ایم، زیرا حق بقای آدمی با خود او نیست تا بتواند با پیمان نیستی و با رضا و رغبت در قید بندگی درآید. (98)

اسلام دسترسی انسان به این آزادی ارزشمند را بدون گردن نهادن به بندگی خالص خدا، دست نیافتنی می داند. (99)

( قُلْ یأَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَینَنا وَبَینَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیاً وَلَا یتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ ) ؛ (100) بگو ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما از بعضی دیگر - غیر از خدای یگانه - به خدایی نپذیرد و هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند بگویید گواه باشید که ما مسلمانیم.

خدا در این آیه ابتدا «توحید در عبادت» را مطرح می نماید و سپس بر آزادی از سلطه دیگران تأکید می کند؛ بنابراین بدون بندگی و اتکای به خدا نمی توان به طور واقعی و حقیقی به آزادی اجتماعی دست یافت، زیرا در غیر این صورت دانسته یا ندانسته مورد استثمار دیگران واقع خواهد شد. انسانی که بنده خدا نیست به ارزش واقعی خود پی نبرده تا از آن حراست و حفاظت کند و در راه آزادی آن بکوشد.

گسترش اسلام در پرتو آزادی

پیامبر اسلام دینی آورده خاتم ادیان و کامل ترین قوانین آسمانی و روشی استوارتر از همه مدنیت ها: ( فَذَکِّرْ إِنَّما أَنتَ مُذَکِّرٌ * لَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ ) ؛ (101) امّا می خواست مردم با آزادی فکر و اندیشه فارغ و خاطری آسوده، دین را از روی فهم و تتبع و تحقیق بشناسند و قبول کنند و به همین دلیل دین اسلام به زور شمشیر پیش نرفت، بلکه با منطق و استدلال و برهان قوی جهانگیر شد. شمشیر برای منافقین، کفار و بت پرستان لجوج و عنود بود. (102)

اهمیت و نقش آزادی

شعور و اراده در وجود انسان موجب برجستگی وی در میان موجودات شده است. این اراده، انسان را وادار می کند تا وضع موجود را عوض کرده و شرایط مساعد را برای رشد و تکامل خود و دیگران فراهم کند. نه آن که منتظر تضاد طبقاتی و یا وضعی دیگر بنشیند.

در خصوص آزادی در اسلام این سؤال مطرح می شود که چرا در صدر اسلام از آزادی به اندازه «عدالت» یاد نشده است؟ در پاسخ باید گفت اوّلاً، اسلام آزادی سیاسی را مفروغ عنه گرفته است؛ ثانیاً، ساخت قدرت سیاسی در دوره وحی به گونه ای نبوده که تماس مستقیم با مطالبه آزادی فردی برقرار کند، از این رو آزادی، برخلاف عدالت، مسئله درجه یک جامعه دینی محسوب نمی شد. ثالثاً، آزادی به میزانی که به آن احساس نیاز می شد وجود داشت.

استاد مطهری در مورد نقش و اهمیت آزادی در جامعه اسلامی می گوید:

موجودات زنده برای رشد و تکامل به سه چیز احتیاج دارند: 1- تربیت، 2- امنیت، 3- آزادی.

1- تربیت: عبارت است از یک سلسله عوامل که موجودات زنده برای رشدشان به آن ها احتیاج دارند، مثل آب، خاک و نور برای رشد گیاه و انسان. علاوه بر احتیاجات مادی که برای گیاه و حیوان لازم است، یک سلسله احتیاجات انسانی که همه آن ها در کلمه تعلیم و تربیت جمع است نیازمند می باشد.

2- امنیت: یعنی موجود زنده چیزهایی که برای رشد خود در اختیار دارد کسی از او نگیرد؛ مثلا انسان جان دارد جانش را از او نگیرند، ثروت دارد، ثروتش را از او نگیرند. آنچه دارد از او نگیرند؛

3- آزادی: مقصود از آزادی این است که جلوی رشدش را نگیرند، مانع برای تکاملش ایجاد نکنند. پس آزادی یعنی چه، یعنی نبود مانع. انسان های آزاد، انسان هایی هستند که با موانعی که در پیش رو دارند مبارزه می کنند؛ انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند. (103)

البته همان گونه که برخورد «تفریطی» با مسئله آزادی مضر است و مانع رشد و تعالی می شود، افراط در آن نیز مشکل ساز است.

دموکراسی و نظر اسلام درباره آن

دموکراسی یا مردم سالاری به معنای نقش داشتن مردم در امور حکومتی، اعم از قانون گذاری، اجرای قانون و سایر شؤون سیاسی جامعه است. دموکراسی در طول تاریخ مراحل متعددی داشته است:

مرحله اوّل: آغاز دموکراسی در آتن پایتخت یونان بود که همه مردم به طور مستقیم در اداره امور شهر دخالت می کردند. این روش بعدها به جهت عملی نبودن و دلایل دیگر مورد انتقاد اندیشمندان و فیلسوفان قرار گرفت؛

مرحله دوم: پس از رُنسانس و قرن هیجدهم در اروپا شکل دیگری از دموکراسی عرضه شد که در آن، مردم نمایندگان را برای تصدی امور حکومتی انتخاب می کردند و آن ها از طرف مردم حکومت می کردند تا دخالت مستقیم مردم عملی شود. این نظریه به تدریج گسترش پیدا کرد تا این که در قرن نوزدهم در اروپا و برخی از کشورهای دیگر مورد قبول مردم واقع شد؛

مرحله سوم: امروز دموکراسی معنای خاص تری پیدا کرده است و رژیمی را «دموکراتیک» تلقی می کنند که در آن، دین در قانون گذاری و اجرا نقشی نداشته باشد؛ به عبارتی، شرط دموکراتیک بودن، سکولار و لاییک بودن است.

بی شک دموکراسی به مفهومی که امروزه غرب تفسیر می کند و می خواهد بر دیگران تحمیل کند، مخالف اسلام است، زیرا مستلزم نفی اسلام می باشد؛ اما دموکراسی به معنای دوم با رعایت شرایطی که اسلام برای حکّام، قانون گذاران و مجریان قانون و قضات تعیین کرده، پذیرفته شده است.

مردم در انتخاب افرادی که صلاحیت قانون گذاری و اجرای قانون را دارند، مشارکت جدّی داشته باشند و با این مشارکت همکاری و همدلی خود را با دولت اسلامی اثبات کنند و خودشان را در اداره امور کشور سهیم و شریک بدانند. این شکل از دموکراسی در اسلام پذیرفته شده است و در کشور ما ایران هم به آن عمل می شود. (104)

خطاب های قرآن نیز نظر دوم را تأیید می کنند. خداوند متعال در قرآن برای اقامه قسط و عدل یا اجرای امر به معروف و نهی از منکر و یا حمایت از مستضعفان و مانند آن ها، توده مردم را خطاب قرار می دهد و از آنان می خواهد که به این امور اقدام کنند.

آزادی اسلامی در مسیر تکامل انسان

در اسلام خود آزادی مطلوب و خواسته دین نیست، بلکه اسلام به هر چیز از این جهت مثبت می نگرد که وسیله ای برای رسیدن به مقاصد عالی او باشد و الّا موردی را که اسلام نفیاً و اثباتاً روی آن نظری ندارد مطرح نخواهد کرد.

استاد مطهری در این زمینه می گوید:

دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان رقم خورده و مورد التفات است. اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی و دموکراسی بدانیم، همان چیزی به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی های غربی شاهد آن هستیم... جامعه دارنده معیارهای دموکراسی غربی به کجا می رود؟ آن جا که میل ها و خواست های اکثریت [حاکم است... در نقطه مقابل این نوع دموکراسی و آزادی، دموکراسی اسلامی قرار دارد. دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است؛ اما آزادی انسان در آزادی شهوات خلاصه نمی شود. از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسان ایجاب می کند؛ یعنی آزادی حق انسان، بما هو انسان، است. حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آن ها. دموکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است. (105)

علامه طباطبایی قدس‌سره نیز درباره برتری حریت و آزادی که اسلام به بشر داده می گوید:

از سوی اسلام حریتی به بشر داده شده که قابل قیاس با حریت تمدن عصر حاضر نیست و آن آزادی از هر قید و بند و از هر عبودیتی برای خدای سبحان است. احکام اسلام هر چند حکم است و حکم محدودیت است ولی در حقیقت ارزش و تمرین آزاد شدن از قیود ننگین حیوانیت است، گو این که اسلام بشر را در بهره گیری از رزق طیب و مزایای زندگی و در مباحات آزاد گذاشته، اما این شرط را هم کرده که در همان طیبات افراط و تفریط نکنند. (106)

تأثیر جهان بینی بر تفسیر آزادی

از تفاوت های عمده اسلام با سرمایه داری غرب این است که اسلام مسائل را در محدوده ملاک های الهی تحلیل می کند و در همان چارچوب به مسائل می نگرد؛ امّا سرمایه داری از این جهت کاملاً رها می باشد و براساس ذهن و تمایلات درونی خود به مسائل اجتماعی و اقتصادی نگاه می کنند.

آیة اللَّه جوادی آملی در بررسی جامع و علمی از این مسئله، می گوید:

تفسیر آزادی، بستگی دارد به انسان شناسی، و انسان شناسی نیز وابسته به جهان شناسی است، و با تفاوت جهان بینی و انسان شناسی، تفسیر آزادی نیز متعدد و متفاوت می گردد. کسانی که جهان و انسان را در ماده خلاصه می کنند، آزادی را همان رهایی مطلق و بی قید و شرط می دانند؛ البته تا آن جا که نسبت به دیگران تعدّی نشود. آنان معتقدند که آزادی انسان به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسان های دیگر است. در نگاه آنان، انسان آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد و اگر نپذیرد، هیچ ملامتی بر او نیست، زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است، اما در مکتب وحی این رهایی مطلق به معنای بردگی است، زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان معلول اسارت او در دست آرزوها و هوس ها می باشد و او در واقع از هوای درونی اش پیروی می کند. ( أَفَرأَیتَ مَنْ اتَّخَذَ اِلهَهُ هَواهُ ) ؛ (107) آیا دیدی آن کس که هوس خود را بندگی کرد؟ » (108)

باید عنایت داشت که هر چند خداوند انسان را به طور تکوینی آزاد آفریده است و او در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، اما به طور تشریعی موظّف است که دین حق را که خواسته فطرت پاک و الهی اوست بپذیرد وگرنه در واقع از انسانیت و عقل گرایی اش خارج می گردد.

رابطه آزادی با عقل و دین

به تعبیر روایات، انسان از دو هادی و راهنما برخوردار است: 1- راهنما و رسول باطنی که از درون ما را هدایت می کند و سایر حیوانات از آن بی بهره هستند؛ 2- رسول ظاهری که از جانب خدا برای ارشاد و هدایت انسان ها می آید و تکالیفی را برای بشر می آورد.

در این خصوص این سؤال مطرح می شود که ارتباط عقل و دین با مسئله آزادی، که انسان به صورت ذاتی طالب آن است، چگونه می باشد؟

انسان از قوّه و نیروهایی برخوردار است که بایدها و نبایدهایی را درک می کند و برای رفتار او توصیه های عقلی و اخلاقی دارد که از آن به عقل عملی و وجدان تعبیر می شود. هر انسان درک می کند که عدل و امانت داری نیکوست و عقل عملی به او توصیه می کند که به آن ها روی آورد، همان طوری که زشتی ظلم و ستم را بد می داند و سفارش به دوری از آن می کند. بی تردید عقل و نیروی باطنی انسان در ارائه این توصیه ها مستقل است. عقل با درک کارهای خوب و کارهای بد، به نوعی سلسله الزاماتی را برای فرد مطرح می سازد و این الزامات، آزادی تکوینی او را محدود می کند؛ به عبارتی، به فرد امر و نهی می کند. انسان بی بهره از این عقل عملی و وجدان «دیوانه» شمرده می شود.

هیچ کسی نگفته عقل و وجدان با این امر و نهی ها و ایجاد محدودیت ها آزادی انسان را سلب کرده است، چون این نیروی درونی است و از خارج به او تحمیل نشده و به منزله دستور پزشک برای مداوای انسان است که از این راهنمایی پزشک خوشحال نیز می شود.

در حقیقت در اینجا نیز انسان از آزادی و اختیار خود استفاده می کند و آزادی تکوینی او مخدوش نمی شود، زیرا تنها راه را به ما نشان می دهد و آمریت ندارد و از درون سرچشمه می گیرد.

ارتباط دین با آزادی با رابطه عقل و آزادی فرق می کند، زیرا در ارشادات عقلی نیرویی که ما را ملزم کند و به ترک دستورهایش تهدید نماید وجود ندارد، ولی دین هم در دنیا و هم در آخرت تهدیدات بسیار جدی را در مورد ترک دستورهایش مقرر داشته است.

اوامر و نواهی شرعی الزام عملی دارند و توصیه صرف نیست. در آخرت عذاب وجود خواهد داشت و حتی برای بعضی از رفتارهای زشت در همین دنیا مجازات و حدّ و تازیانه لحاظ شده و بخشی از انذارهای انبیا در میان قوم خودشان عذاب های فراگیر دنیوی بوده است. قرآن می فرماید:

( إِنّا أَرْسلناکَ بِالْحَقِ بَشیراً وَنَذِیراً وَإِنْ مِنْ اُمَّةٍ إِلّا خَلا فِیها نَذِیرٌ ) ؛ (109) ما تو را به حق برای بشارت و انذار فرستادیم، و هر امتی در گذشته انذار کننده ای داشته است.

پس شکی نیست که خداوند می تواند انسان را ملزم به انجام دادن کاری یا ترک آن کند و همه مسلمانان این را قبول دارند. اگر الزامی نبود انسان ها وظایف خود را کامل انجام نمی دادند و خدا به سبب لطف خود برای پاک کردن آنان از پلیدی ها و رسیدن به رحمت واسعه ابدی این الزامات را ایجاد فرموده است. بنابراین دین، انسان را محدود می کند و برخی از آزادی های او را سلب می کند و در این راستا، هم فشار روانی ناشی از تهدید به عذاب های اخروی و هم فشارهای فیزیکی بر مردم وارد می کند. (110)