نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات0%

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 12602
دانلود: 2920

توضیحات:

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12602 / دانلود: 2920
اندازه اندازه اندازه
نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

اسلام آورندگان مسیحی

قسمت اول

اسلام از نگاه مستبصرین غرب

با مراجعه به سخنان و نوشته های غربی هایی که اسلام آورده اند، پی می بریم که آنان دیدگاه مثبتی به اسلام و تعلیمات ملکوتی آن داشته اند و به همین جهت بوده که اسلام را اختیار کرده اند. اینک به ذکر برخی از عبارات آنان می پردازیم.

1 - مورّخ مشهور انگلیسی «مسترولز» می گوید: «هر دینی که با مدنیت در تمام شئونات زندگی همراهی نداشته باشد، آن را بر دیوار زده و هرگز در آن تأمّل نکنید؛ زیرا دینی که همپای مدنیت و جامعه و در کنار آن نباشد، شرّی است بر اصحاب آن که آن ها را به هلاکت خواهد کشاند.

تنها دیانت حقّی که من مشاهده کردم با مدنیت همراهی دارد، همان دیانت اسلامی است. هرگاه کسی خواست از این مطلب آگاهی پیدا نماید باید قرآن را مطالعه کند و در آنچه از نظریات علمی و قوانین و نظام های مربوط به مجتمع آمده، تأمّل نماید؛ زیرا قرآن کتاب دینی، علمی، اجتماعی، تهذیب اخلاقی و تاریخی است و بسیاری از نظام ها و قوانینش، حتی در این زمان قابل استعمال و پیاده شدن است، چنان که تا روز قیامت نیز قابل اجرا خواهد بود. و اگر کسی از خوانندگان از من طلب کند تا برای او دین اسلام را تعریف کنم، آن را این گونه توضیح می دهم: اسلام دین مدنیت است. آیا در توان کسی هست تا برای من موقعیتی را ذکر کند که دین اسلام مغایر با مدنیت و پیشرفت ظهور پیدا کرده است؟ »

او در ادامه می گوید: «محمّد پیامبر، شخصی زراعت کار و طبیب و قانوندان و رهبر بود. و اگر آنچه را که در احادیثش آمده مطالعه نمایی، به صدق گفتار من واقف خواهی شد. تو را بس است از آنچه از او رسیده که فرمود: «نحن قوم لانأکل حتّی نجوع و إذا اکلنا لانشبع»؛ «ما قومی هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمی خوریم و هنگامی که غذا می خوریم به حدّ سیری نمی خوریم. » این کلام اساسی است که علم صحّت و طب بر آن استوار است. و طبیبان با کثرت و مهارتی که دارند، تاکنون نتوانسته اند نصیحتی بهتر از این را بیاورند.... »(323)

2 - استاد دونالدرکیول (محمد عبداللَّه)؛ او که یک آمریکایی است، بعد از مطالعه فراوان در قرآن کریم و بررسی سیره پیامبراکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله اسلام را اختیار کرده و در این باره می گوید: «مرا بسیاری از انگیزه ها و عوامل به سوی اسلام جذب کرد که نمی توانم همه آن ها را برشمارم یا به خاطر بیاورم؛ زیرا برخی از آن ها به حدّی آشکار و ظاهر است که هیچ انسانی در آن شک نمی کند، و برخی نیز باطنی و مخفی است که در اعماق روح و در جوانب ضمیر انسان غوص کرده و در کمین است.

من در رابطه با اسلام، مطالبی خوانده و قرآن را نیز قرائت کرده ام و نیز مقداری از سیره محمّد بن عبداللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله را مطالعه نموده ام، که بخش عظیمی از آن توجّه مرا به خود جلب کرد. بسیط بودن و آسانی عقیده اسلامی برای من جالب توجه بود. در آنجا اسرار و معمّاهایی یافت نمی شد که بخواهی به آن ها ایمان آورده و مناقشه نکنی، بلکه بازگشت ایمان به عقل و نظر در ملکوت خدا و آنچه در عالم از نظام بدیع است می باشد، که انسان را به طور بدیهی به وجود خدایی که متصرف بوده و برای او خلق و امراست، هدایت می کند.

چون خدا را شناختی و به وجود او ایمان آوردی، اسلام به تو می گوید: همانا خدا به انسان از «حَبْلِ الْوَرِیدِ» نزدیک تر است. خداوند به شما درباره خودش این چنین خبر می دهد:( وَإِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ ) ؛(324) «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، [بگو] من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را اجابت می کنم، به هنگامی که مرا می خواند. »

حقّاً آن گذشتی را که اسلام با مخالفینش دارد، گذشت در صلح، و گذشت در جنگ، و رفتاری که با اهل کتاب از یهود و نصارا دارد، مرا به تعجب واداشته است.

جنبه انسانی که در اسلام است، در هر وصیتی از وصایای آن به طور واضح و ملموس، مشهود است، و در هر تشریعی که آمده وجود دارد. مردم گرچه در بهره های دنیوی و متاع آن اختلاف دارند ولی نزد خدا همه یکسان اند و هیچ کس بر دیگری، به جهت ثروت یا جنسیت یا رنگ برتری ندارد و تنها برتری به تقوا است. و برای فقیر و عاجز و محتاج حقّی معلوم در اموال ثروتمندان است که با زکات واجب آن را می پردازند.

اسلام پیروان خود را از سوار شدن و همراهی با قافله پیشرفت و آبادانی باز نمی دارد، بلکه مردم را دستور می دهد که از اسباب و وسایل استفاده کنند، آن گونه که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:( اعقلها و توکّل ) ؛ «پاهای شتر را ببند و توکّل بر خداکن. » اسلام انسان پاک طینت را از متاع دنیا محروم نمی سازد، آنجا که می فرماید:( وَابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَلاتَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا؛ ) (325) «و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. »

و نیز می فرماید:( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ ) (326) «بگو: چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزی های پاک را حرام کرده است؟! »

بسیاری از محاسن اسلام در عقاید و عبادات و معاملات است که نمی توانم آن ها را به شماره درآورم که مرا به پذیرش این دین دعوت کرده است.

اگر قرار باشد که گفتارم را به مطلبی ختم کنم، به گوشه ای از عظمت سیره رسول و تاریخ او ختم می نمایم که هرکس آن را مطالعه کند در دعوت و شخصیت او عظمتی را می بیند، و عظمتی در جهان از او مشاهده می کند و به این نتیجه می رسد که محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله خاتم پیامبران و فرستاده شده به بهترین دین است. و اسم خودم را بدین جهت (محمّد عبداللَّه) گذاشتم که به نام این شخصیت کریم تبرّک جسته باشم؛ زیرا اخلاق و خصوصیات کامل او مرا به اعجاب واداشته است. »(327)

3 - «الکونت ادوارد کیوجا»؛ او که شخصی ایتالیایی است، بعد از بحث و تحقیق درباره ادیان، حقیقت در جلوی او آشکار شد و به آن علناً اعتراف نمود. وی در این باره می گوید: «دین حقیقی ثابت، همان اسلام است. هنگامی که موج اشتیاق به سوی دین اسلام مرا تحت فشار قرار داده بود، لذا در صدد تحقیق و مطالعه در رابطه با ادیان قدیم و جدید برآمده و بین یک یک آن ها مقایسه نمودم. و به آن ها با دید نقد و بررسی پرداختم. نتیجه کوشش من در این مدت آن بود که من کم کم به این اعتقاد سوق داده شدم که ایمان و عقیده اسلامی، همان دین حقیقی و ثابت است. و به طور حتم قرآن متضمّن هرچیزی است که روح انسانی در ارتقا و کمال معنوی اش به آن احتیاج دارد. و این مطلبی است که به طور آشکار و تمام، برای من واضح شده است.

حقیقتاً چقدر مساجد مسلمانان با سادگی اش زیبا است. و آن زیارت حجّ که چه بسیار فواید مهمی بر آن مشتمل است. در آنجا امتیاز طبقاتی بین فقیر و غنی ملغی است و هیچ کدام بر دیگری ترجیح داده نمی شود. مسلمانان در آن مواقف همگی مساوی در برابر حضرت ذوالجلال اند.... »(328)

4 - «ابراهیم وو»؛ او شخصی مسیحی است که بعد از درس و بحث فراوان، پی به حقانیت اسلام برده و به آن گرویده است. وی در این باره می گوید:

«من قبل از آن که اسلام را اختیار کنم، مسیحی کاتولیک بودم، ولی به مراسم تثلیث و عشاء ربّانی و معجزات مهمانی اعتقاد نداشتم. من مخالف اسرار و مخفی کاری های دینی بودم در حالی که هرگز ایمان به خداوند متعال را رها نمی کردم. هیچ کشیش کاتولیک مرا در توضیح این مسائل به صورتی که مرا قانع کند ابداً مساعدت نکرد، و تنها جوابی که همیشه از ناحیه آنان می شنیدم این بود که اسرار تا ابد به صورت سرّ باید باقی بماند....

به دنبال این مسائل بود که نوعی از شک و تردید در عقیده ام به دین مسیحیت مرا فراگرفت، تا آن که با جماعتی از مسلمانان در «مالایا» برخورد کردم و معاشرت نمودم. و با مباحث کلامی که بین ما درباره دین صورت گرفت به این حقیقت دست یافتم که اسلام دین حق است و این دین همان دینی است که به طور حقیقت واقعی من به دنبال آن بودم. دینی که در آن احدی و چیزی به جز خدای متعال عبادت نمی شود. و در هیچ معبد اسلامی، صورت یا تمثال یا نقوشی یافت نمی شود. همانا نماز در مسجد، قلب مرا تا ابد مسخّر کرده است.... »(329)

قسمت دوم

5 - روژه گارودی؛ او که یکی از فلاسفه و متفکرین فرانسوی است، بعد از نیم قرن تحقیق و جستجو درباره حقّ و حقیقت و پیگیری فراوان و مراجعه به مکاتب و ادیان دیگر، در آخر گمشده خود را در اسلام پیدا کرده و به آرامش درونی خود رسیده است.

او که خانواده اش متدین به هیچ دینی نبوده است، در سنین چهارده سالگی مذهب پروتستان از مذاهب مسیحیت را اختیار می کند. ولی در سال (1933 م) به صف حزب سوسیالیست فرانسه می پیوندد و لذا شروع به فراگیری کتاب های مارکس و انگلس و لنین می کند و در سال (1936 م) مدرک خود را در فلسفه از دانشگاهی در استراسبورگ گرفته و به عنوان استاد فلسفه در آنجا استخدام می شود. در سال (1935 م) درجه دکترای خود را درباره «نظریه مادیت در معرفت» می نویسد. و در سال (1954 م) به درجه دکترا از مسکو در دانشکده فلسفه می رسد، با رساله ای که به عنوان «حرّیت» تألیف می نماید.

در سال (1970 م) مؤسسه ای به نام «مرکز الدراسات و البحوث المارکسیة» تأسیس می کند و خودش به مدت ده سال مدیر آن مؤسسه می گردد. از سال (1968 م) اختلافات او و رهبری حزب مارکسیست شروع می شود و در سال (1970 م) در مرحله ای جدید قرار می گیرد که باعث می شود رفته رفته از این حزب کنار بکشد. گارودی در سال (1976 م) مرکزی به نام «مرکز بین المللی برای گفت و گوی تمدن ها» تأسیس کرده و خودش مدیر آن می گردد. و در سال 1982 کتابی را به نام «اسلام، دین آینده» تألیف می کند، و این کار به نوبه خود آماده سازی برای اعلان به اسلامش بوده است که در سال 1982 میلادی، مطابق با یازدهم رمضان 1402 هجری اسلام را اختیار می کند.

او در یک سخنرانی که در جامع ابی النور در دمشق داشته، می گوید: «... اسلام به جهت خراب کردن و جنگ و کشتن انسان نیامده است، بلکه بدان جهت آمده تا آن که مسلمانان، جانشین و خلیفه در روی زمین به جهت برپایی حکم خدا باشند... ما در این وقت احتیاج بیشتری به اسلام داریم، و بر ما است که این اسلام را به نسل جدید معرفی نماییم، این نسلی که در حالت بدی زندگی می کند.

بسیاری از فلاسفه غرب، انسان را بی هدف در زندگی معرفی کرده اند، درحالی که اسلام برای زندگی انسان، هدف عالی قرار داده است. غرب، حتی دانشگاه غربی اسلام را به خوبی فرانگرفته است، و مع الاسف این مقصود و هدف عمدی در غرب است... برخی از دانشگاه ها درصدد برآمده اند تا هرچیزی را به چیز دیگر مرتبط سازند، ولی یک چیز مهم را فراموش کردند و آن ربط اشیا و امور به خدایی است که خالق اشیاء است، به دنبال اسباب و مسبّبات رفتند بدون آن که آن ها را به خالقی که به وجود آورنده آن هاست ربط دهند....

گرچه انسان در قرن بیستم از حیث تمدن و مادیات پیشرفت کرده ولی روح و حقیقت خود را گم کرده و خود و پروردگارش را نشناخته است. و لذا پیشرفتش به سوی بمب ها و جنگ های ویرانگر کشیده شده است... اگر ما به آخرت و انسان فکر نکنیم علم و تمدن ما به زودی نابود خواهد شد. علی الخصوص غرب که احتیاج به رسالت اسلامی دارد؛ زیرا اسلام دینی است که دربرگیرنده تمام افکاری است که ادیان پیشین آورده اند، و این دین مکمل آن ادیان و دین جهانی است... غرب توانسته با علوم و وسایلی که در اختیار دارد، کارهای خارق العاده ای انجام دهد ولی با این نحو پیشرفت که دارد به زودی با اختراعاتش عالم را به نابودی می کشاند. لذا بر ما است جهان را بیدار کرده و مردم را به خدای یکتای حقیقی بازگردانیم، آن ها را به خدا مرتبط سازیم. و باید هدف اساسی ما ساختن مجتمع اسلامی کامل و واحد باشد. و بر هر مسلمانی واجب است که قیام به دعوت مردم نماید و در نتیجه نور را در تمام اطراف عالم منتشر سازد. »(330)

او در سخنرانی خود در کنفرانسی که در قاهره تشکیل شده بود نیز می گوید:

«قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که امتداد سنت الهی در عالم وجود و تمام رسالت های سابق است. ضروری به نظر نمی رسد که ما در قرآن کریم به عنوان یک مرجع علمی نگاه کنیم، بلکه باید در آن چیزی مهم از مسائل علمی را پیگیری نماییم و آن مسائلی است که با دنبال کردن آن، بشریت را می توانیم از خونریزی نجات دهیم.

علوم طبیعی و شیمی و... وسایل متعدّدی را برای نابودی بشریت تقدیم جامعه کرده است، در حالی که در اسلام، علم دارای اهداف عالی است. اسلام مردم را به بحث علمی برای بیان عظمت خالق و پیگیری وفا به واجبات خلافت در زمین دعوت می کند.

بر مسلمانان است که هر فردی را که به خدا ایمان آورده را به اهداف علم آگاه کنند تا بشریت را به نابودی نکشند، و تنها اسلام است که قدرت بر حمایت از بشریت را دارد. اسلام راه صحیح را برای حرکت بحث علمی و حرکت تکنولوژی عرضه می دارد تا انسان را به خضوع و عبودیت برای خداوند عزّ و جلّ وادارد. »(331)

او در جایی دیگر می گوید: «این که من اسلام را اختیار کردم، چیزی از قبیل تجربه نبود، بلکه همانند اتفاقات بزرگی بود که در زندگانی انسان می افتد. و هنگامی که خداوند سینه ام را برای اسلام گسترش داد قناعتی در من ایجاد شد که اسلام تنها این نیست که از دیگر ادیان اختلاف داشته باشد، بلکه اسلام دین خداست... دین فطرت است که خداوند انسان را بر آن خلق کرده است... دینی است که انسان به توسط آن، روح وجود و آقای عالم خواهدبود. مقصود آن است که اسلام دین حقّ از ابتدای خلق خدا آدم؛ یعنی همان انسان اول است.»(332)

او درباره اوّلین باری که با اسلام آشنا شده می گوید: «تا آخر جنگ جهانی دوم به جهت کاری که انجام داده بودم به مدت سه سال در اردوگاهی در منطقه جلفا در صحرای الجزایر زندان بودم. در آنجا اتفاق عجیبی افتاد، و من به جهت تمرّدی که در اردوگاه زندان داشتم به فرمان کماندوی فرانسوی محاکمه سریعی شده و حکم اعدامم با اسلحه صادر شد.

اجرای حکم به افراد لشکر الجزایر واگذار شد که در ارتش فرانسه کار می کردند. ولی من مشاهده کردم که آن ها از این کار سرباز زدند و مرا اعدام ننمودند. من از آن جهت که لغت عربی را نمی دانستم سبب این تمرّد را ندانستم ولی بعداً از یکی از افراد الجزایری که برای لشکر فرانسه کار می کرد سؤال کردم. او در جواب گفت: شرف جنگجوی مسلمان، او را از تیراندازی به انسان بی سلاح باز می دارد. و این اوّلین باری بود که در این حادثه مهم با اسلام آشنا شدم، و بعدها در طول ده سال، در سوربن با اسلام آشنا شدم. »(333)

گارودی درباره تمدن غربی می گوید: «آنچه را من طرد می کنم مرکزیت و تمدن و فرهنگ غربی است که تعامل و همزیستی را با دیگر تمدن ها ردّ می کند. ردّی که در برخی از مواقع به حدّ تخریب چهره تمدن های دیگر رسیده یا از اصل وجود، آن ها را انکار کرده است.

این اشتباه بزرگی است که غرب خودش را در جایگاه معلّم برای تمام امت ها بگذارد - آن گونه که غالباً چنین می کند - برای من امکان ندارد که شروع به گفت و گوی حقیقی کنم مگر در صورتی که تماماً قانع شده باشم که نزد طرف مقابل من نیز چیزی است که باید از او فراگیرم. »(334)

او درباره تمدن اسلامی نیز می گوید: «در تمدن اسلامی جدایی و تجزیه بین امور نیست. در اسلام علم متصل به دین و عمل مرتبط به ایمان است. و فلسفه برگرفته از نبوت و نبوت متّصل به عقل است. و زمین از آسمان دور نبوده و آسمان متّصل و مرتبط به زمین است، و پیشرفت تمدن سیر صعودی به سوی خدا دارد.... »(335)

وی درباره قرآن می گوید: «قرآن خالد و ابدی است و می تواند در هر وقت و زمان از تاریخ به ما بفهماند و راه یا صراط مستقیم را برای ما روشن سازد و هدف را به ما بنمایاند.... »(336)

6 - لیوبولد فایس (محمّد اسد)؛ او که از اهالی اتریش است، بعد از مباحثات و مطالعات فراوان درباره اسلام به این دین مشرّف شده است. وی درباره امتیازات اسلام می گوید: «برنامه های اسلام چنان وسیع است که می تواند جواب تمام احتیاجات انسان معاصر را بدهد. آنچه را که عالم امروز به آن احتیاج دارد، برادری و مساوات است. و این ها فضایلی است که در غیر از اسلام جمع نمی شود. هنگامی که مشاهده می کنیم علاقه و نظام خانواده از هم پاشیده است... ملاحظه می کنیم که اسلام، تمام حقوق را به زن داده و نظام ازدواج را بر اساس عدل بین دو طرف مساوی برپا کرده است. امتیاز تشریع اسلامی آن است که با طبیعت بشر خطاکار ملائمت دارد. نه با ملائکه ای که معصومند، لذا اسلام بهترین دین برای بشریت است. »(337)