نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات0%

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 12598
دانلود: 2920

توضیحات:

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12598 / دانلود: 2920
اندازه اندازه اندازه
نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

دعوت اهل کتاب به اسلام

قرآن و دعوت اهل کتاب بررسی دیدگاه قرآن

با رجوع به قرآن کریم پی می بریم که خداوند متعال در آیات بسیاری اهل کتاب را به رها کردن دین خود و پذیرش اسلام دعوت کرده است. و از طرفی دیگر برخی از عقاید و باورهای دینی آنان را نیز مورد سرزنش و نکوهش قرار داده است. اینک به بررسی این آیات می پردازیم:

1 - عهد و میثاق از امّت های پیشین؛

خداوند از همه انبیا و امت های پیشین، میثاق و عهد گرفته که در صورت ظهور حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله به آیین او ایمان آورند.

در قرآن کریم می خوانیم:( وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیینَ لَما آتَیتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جآءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ ) ؛(338) «و [به خاطر آورید] هنگامی را که خداوند از پیامبران [و پیروان آن ها] پیمان مؤکّد گرفت که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق می کند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید. »

2 - قرآن کتاب مهیمن و نسخ کننده؛

خداوند متعال می فرماید:( وَأَنْزَلْنا إِلَیکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ وَمُهَیمِناً عَلَیهِ؛ ) (339) «و این کتاب [=قرآن را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند و حافظ و نگهبان آن هاست.»

و نیز می فرماید:( ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِ شَی ءٍ قَدِیرٌ؛ ) (340) «هر حکمی را نسخ کنیم و یا [نسخ آن را به تأخیر اندازیم بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم. آیا نمی دانستی که خداوند بر هر چیز تواناست. »

3 - حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله پیامبر جهانی؛

خداوند متعال می فرماید:( وَأَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً؛ ) (341) «ما تو را رسول برای مردم فرستادیم، و گواهی خدا در این باره کافی است.»

و نیز می فرماید:( قُلْ یا أَیهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمِیعاً؛ ) (342) «بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم. »

و می فرماید:( تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً؛ ) (343) «زوال ناپذیر و پربرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد. »

4 - قرآن کتاب جهانی؛

خداوند متعال می فرماید:( کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ؛ ) (344) «[این کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی ها [ی شرک و ظلم و جهل به سوی روشنایی [ایمان و عدل و آگاهی به فرمان پروردگارشان درآوری. »

و نیز می فرماید:( هذا بَیانٌ لِلنّاسِ وَهُدی وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ؛ ) (345) «این، بیانی است برای عموم مردم، و هدایت و اندرزی است برای پرهیزکاران. »

و می فرماید:( تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً؛ ) (346) «زوال ناپذیر و بابرکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد. »

5 - بشارت به اسلام در تورات و انجیل؛

خداوند متعال می فرماید:( وَإِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جآءَهُمْ بِالْبَیناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ؛ ) (347) «و [به یاد آور] هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [= تورات می باشم، و بشارت دهنده به رسولی که بعد ازمن می آید و نام او احمد است. هنگامی که او با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری است آشکار.»

6 - فراخوانی اهل کتاب به اسلام و توبیخ آنان؛

در قرآن کریم می خوانیم:( یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جآءَکُمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکُمْ کَثِیراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَیعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جآءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتابٌ مُبِینٌ یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَیخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ) ؛(348) «ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می کردید روشن می سازد، به سوی شما آمد، و از بسیاری از آن [که فعلاً افشای آن مصلحت نیست صرفنظر می نماید. [آری از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد. خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند، به راه های سلامت هدایت می کند، و به فرمان خود از تاریکی ها به سوی روشنایی می برد و آن ها را به سوی راه راست رهبری می نماید. »

و نیز آمده است:( وَآمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَلاتَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ ) ؛(349) «و به آنچه نازل کرده ام [=قرآن ایمان بیاورید که نشانه های آن با آنچه در کتاب های شماست مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید. »

همچنین فرموده است:( یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ) ؛(350) «ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر می شوید، در حالی که [به درستی آن گواهی می دهید؟ »

7 - امت اسلامی، بهترین امت ها است؛

( وَکَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ ) ؛(351) «و این چنین شما را امّت میانه ای قرار دادیم [میان افراط و تفریط] تا بر مردم گواه باشید. »

( کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ... ) ؛(352) «شما بهترین امتی بودید که به سود انسان آفریده شده اید. »

8 - غلبه اسلام بر ادیان دیگر؛

( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً ) ؛(353) «او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادیان پیروز کند و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد. »

9 - اسلام، شرط هدایت اهل کتاب؛

( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیئاتِهِمْ وَلأَدْخَلْناهُمْ جَنّاتِ النَّعِیمِ ) ؛(354) «و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنان را می بخشیم و آن ها را در باغ های پر نعمت بهشت وارد می سازیم. »

( فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِی الأُمِّی الَّذِی یؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِماتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ) ؛(355) «پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد، و از او پیروی کنید تا هدایت یابید.»

( فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ فَسَیکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) ؛(356) «اگر آن ها نیز به مانند آنچه شما ایمان آورده اید ایمان بیاورند هدایت یافته اند، و اگر سرپیچی کنند از حق جدا شده اند و خداوند، شرّ آن ها را از تو دفع می کند و او شنونده و داناست. »

10 - امر به ایمان آوردن اهل کتاب؛

( وَآمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَلاتَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیای فَاتَّقُونِ ) ؛(357) «و به آنچه نازل کردم (= قرآن) ایمان بیاورید، که نشانه های آن با آنچه در کتاب های شماست مطابقت دارد و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا به بهانه ناچیزی نفروشید، و تنها از من بترسید. »

( قاتِلُوا الَّذِینَ لایؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلابِالْیوْمِ الآخِرِ وَلا یحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلا یدِینُونَ دِینَ الْحَقِ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتّی یعْطُوا الْجِزْیةَ عَنْ یدٍ وَهُمْ صاغِرُونَ ) ؛(358) «با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را که خدا و رسولش آن را تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند. »

11 - نهی از تغییر دین؛

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ یرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ کافِرِینَ ) ؛(359) «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنی و شعله ور کردن آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر باز می گردانند. »

( وَلَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیهُودُ وَلاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدی وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِی وَلا نَصِیرٍ ) ؛(360) «هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد تا (به طور کامل تسلیم خواسته های آن ها شوی و) از آیین (تحریف یافته)آنان پیروی کنی. بگو: هدایت الهی تنها هدایت است. و اگر از هوی و هوس های آن ها پیروی کنی بعد از آن که آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری برای تو از جانب خدا نخواهد بود. »

12 - وعده عذاب به جهت عدم ایمان به دین جدید؛

( یا أَیهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَکانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً ) ؛(361) «ای کسانی که کتاب خدا به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم و هماهنگ با نشانه های شماست، ایمان بیاورید، پیش از آن که صورت هایی را محو کنیم سپس پشت سرگردانیم، یا آن ها را از رحمت خود دور سازیم؛ همان گونه که اصحاب سبت را دور ساختیم، و فرمان خدا در هر حال انجام شدنی است. »

13 - وقوع تحریف در کتب ادیان دیگر؛

( فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً ) ؛(362) «پس وای بر آن ها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این از طرف خداست. تا آن رابه بهای کمی بفروشند.»

( أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یؤْمِنُوا لَکُمْ وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ ) ؛(363) «آیا انتظار دارید به (آیین) شما ایمان بیاورند با آن که عده ای از آنان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند در حالی که علم و اطلاعی داشتند. »

14 - قرآن، صراط مستقیم را یکی می داند؛

آیات فراوانی در قرآن در مورد صراط وجود دارد که با اتصاف آن به «مستقیم» یا «سوی» و نیز با اضافه آن به «ربّی»، و «ربّک»، «عزیز»، «حمید»، «اللَّه»، «یاء متکلم» نوع خاصی از صراط را معرفی می کند و بقیه راه ها را منحرف می شمارد.

خداوند متعال می فرماید:( للَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یهْدِی مَنْ یشآءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ ) (364) «مغرب و مشرق از آنِ خداست، خدا هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند. »

( وَاجْتَبَیناهُمْ وَهَدَیناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ) ؛(365) «و آن ها را برگزیدیم و به راه راست هدایتشان کردیم. »

15 - دعوت به اسلام؛

آیات و روایاتی که دعوت به اسلام را لازم می داند و شامل یهود و نصارا نیز می شود.

از ابن عباس در تفسیر آیه( وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ اللَّهُ ) (366) نقل شده که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله یهودیان را به اسلام دعوت می کرد ولی آن ها نمی پذیرفتند و می گفتند: «بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیهِ آبَآءَنا»؛(367) «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم! »(368)

و به همین جهت بود که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نصارای نجران را دعوت به مباهله نمود.

16 - نقد عقاید اهل کتاب؛

آیات و روایات فراوانی وجود دارد که در آن ها عقاید و کردار یهود و نصارا را زیر سؤال برده و آن ها را به صراحت، ناصواب و باطل می شمارد. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

( وَقالَتِ الْیهُودُ یدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یداهُ مَبْسُوطَتانِ ینْفِقُ کَیفَ یشاءُ ) ؛(369) «و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دست های خودشان بسته باد و به خاطر این سخن از رحمت (الهی) دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او گشاده است، هرگونه که بخواهد می بخشد. »

( وَقالَتِ الْیهُودُ عُزَیرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنّی یؤْفَکُونَ ) ؛(370) «یهود گفتند: عزیر پسر خداست. و نصارا گفتند: مسیح پسر خداست. این سخنی است که با زبان خود می گویند که همانند گفتار کافران پیشین است. خداوند آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می یابند. »

( اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَرُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَما أُمِرُوا إِلاّ لِیعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمّا یشْرِکُونَ * یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَیأْبَی اللَّهُ إِلاّ أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ ) ؛(371) « (آن ها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را؛ در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار می دهند. آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هرچند کافران ناخشنود باشند. »

( یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ * یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) ؛(372) «ای اهل کتاب! چرا به آیات خدا کافر می شوید در حالی که (به درستی آن) گواهی می دهید؟! ای اهل کتاب! چرا حق را با باطل (می آمیزید و) مشتبه می کنید، و حقیقت را پوشیده می دارید در حالی که می دانید؟! »

( لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَإِنْ لَمْ ینْتَهُوا عَمّا یقُولُونَ لَیمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ) ؛(373) «آن ها که گفتند: خداوند یکی از سه خداست (نیز) به یقین کافر شدند، معبودی جز معبود یگانه نیست، و اگر از آنچه می گویند دست برندارند عذاب دردناکی به کافران آن ها (که روی این عقیده ایستادگی کنند) خواهد رسید. »

آیات متشابهات

از آنجا که در مقابل این آیات، آیات متشابهی وجود دارد که مسیحیان از باب جدل به آن ها استدلال کرده و بر اعتبار آیین خود اعتماد نموده اند، لذا در ابتدا بحثی درباره آیات متشابهات و سبب وقوع آن ها در قرآن مطرح می کنیم و سپس به بحث و بررسی آیات متشابهات پرداخته و از آن ها پاسخ خواهیم داد.

متشابه در اصطلاح قرآنی

متشابه به حسب اصطلاح قرآنی، لفظی است که احتمال معانی مختلفی داشته و لذا مورد شک و شبهه قرار می گیرد. همان گونه که می توان آن را حمل بر معنای صحیح نمود همچنین قابل حمل بر توجیه فاسد است. و به همین جهت است که این گونه آیات مورد طمع اهل فساد قرار گرفته تا با تأویل بر طبق دلخواه خود، ایجاد فتنه در بین مردم نمایند و از این راه به اهداف شوم خود نایل شوند.

علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید:

«به حسب اصطلاح قرآنی، مقصود از تشابه آن است که آیه به نحوی باشد که مراد آن برای فهم شنونده به مجرّد شنیدن، معین نباشد، بلکه مردّد بین چند معنا باشد تا آن که به محکمات قرآن مراجعه شود و معنای حقیقی آن روشن گردد. در این صورت آیه متشابه به واسطه آیه محکم، محکم خواهد شد. و آیه محکم خود به خود محکم است؛ از باب نمونه آیه:( الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی ) ؛(374) «همان بخشنده ای که بر عرش مسلّط است. » بار اول که شنونده می شنود امر بر او مشتبه می گردد، ولی هنگامی که به آیه( لَیسَ کَمِثْلِهِ شَی ءٌ ) (375) می رسد، ذهنش بر این استوار می گردد که مقصود به آیه قبل، تسلّط بر حکومت و سلطنت و احاطه بر خلق است، نه تکیه دادن بر مکان که لازمه آن تجسیم محال است. همچنین آیه( إِلَی رَبِّها ناظِرَةٌ ) (376) هنگامی که به آیه( لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَهُوَ یدْرِکُ الْأَبْصارَ ) ارجاع داده شود، این گونه نتیجه گیری می شود که مقصود به نظر، غیر از نظر حسّی با چشم است.... »(377)

وقوع متشابه در قرآن

در مورد وقوع تشابه در قرآن سه نظریه وجود دارد:

1 - خطّ اعتدال

شکی نیست همان گونه که آیات محکمات در قرآن وجود دارد که اکثریت آیات را تشکیل می دهد، همچنین آیات متشابهات وجود دارد که در اقلّیت است.

خداوند متعال می فرماید:( هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُّحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهتٌ... ؛ ) (378) «او کسی است که این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [= صریح و روشن است؛ که اساس این کتاب می باشد؛ (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف می گردد. ) و قسمتی از آن، «متشابه» است. »

اگر آیات قرآن را شش هزار آیه بدانیم، آیات متشابهات آن با حذف مکرّرات، در حدود دویست آیه است.

2 - خطّ افراط

برخی در صدد برآمدند تا هرگونه آیه متشابه بالذات را در قرآن نفی کنند، به دلیل این که قرآن کتاب هدایت برای عموم مردم است.( هذا بَیانٌ لِّلنّاسِ ) (379)

و نیز آمده است:( الر کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ ) (380)

لذا تعبیر به تشابه در قرآن را حمل بر تشابه نسبی نسبت به آن افرادی دانسته اند که در قلوبشان انحراف است.

ولی این توجیه نمی تواند علاج امر واقعی کند؛ زیرا شکی در وجود این گونه آیات برای عموم انسان ها نیست. ولی در عین حال وجود متشابه در قرآن ضرر به جنبه هدایتگری قرآن نمی زند؛ زیرا:

اوّلاً: وجود آن ها نسبت به آیات محکمات اندک است.

ثانیاً: در جنب کتاب خداوند افراد معصوم وجود داشته و دارند که مرجع مردم در حلّ تشابه از این گونه آیاتند و آنان همان اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام می باشند.

3 - خطّ تفریط

در مقابل خطّ سابق، گروهی معتقدند که تمام آیات قرآن از نوعی تشابه برخوردارند ولذا نمی توان بدون بیان معصوم از آن ها بهره برد. آنان با این دیدگاه خود ظواهر قرآن را از اعتبار ساقط کرده اند. و در ادعای خود به برخی آیات؛ از قبیل:( اَللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُّتَشابِهاً ) ؛(381) «خداوند بهترین سخن را نازل کرده، کتابی که آیاتش (در لطف و زیبایی و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است. » و نیز به برخی روایات؛ از قبیل: «إنّما یعرف القرآن من خوطب به»(382) تمسک کرده اند.

این دیدگاه نیز خالی از اشکال نیست؛ زیرا:

اوّلاً: با برخی از آیات دیگر سازگاری ندارد؛ از قبیل:( أَفَلَا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفالُهَا ) ؛(383) «آیا آن ها در قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر دل هایشان قفل نهاده شده است؟! » و نیز با روایاتی که قرآن را مرجع هر چیز، خصوصاً هنگام فتنه ها قرار داده، سازگاری ندارد.(384)

ثانیاً: در مورد آیه سوره زمر تعبیر به تشابه درباره کتاب؛ یعنی قرآن، به جهت هم سنخ بودن آیات قرآن و شبیه بودن با یکدیگر در جودت کلام و ایفای معنا و قوّت تعبیر است.

سبب وقوع تشابه در قرآن

برخی سؤال می کنند که چرا همه آیات قرآن از قبیل محکمات نیامده است تا موجب اشتباه برای برخی نشده و راه برای منحرفات بسته شود؟

فخر رازی می گوید: «برخی از اهل الحاد به جهت وجود آیات متشابهات در صدد طعن بر قرآن برآمده اند، آنان می گویند: چگونه قرآن مرجع مردم در تمام عصرها به شمار می آید با آن که داعی اختلاف در آن بسیاراست؛ زیرا هر مذهبی مدّعای خود را از قرآن استخراج می کند. و این به جهت اختلافی است که در دلالت آیات وجود دارد، امری که لایق به خداوند حکیم نیست که کتاب مبینش را در معرض جدل و تضارب آرا قرار دهد. خداوند اگر قرآن را از متشابهات پاک می ساخت نزدیک تر به حصول غرض و مقصود از هدایت عمومی بود. »(385)

از این شبهه هرکدام از علما، جواب خاصی داده اند:

پاسخ فخر رازی

او می گوید: «قرآن کتابی است مشتمل بر دعوت خواص و عوام. و طبیعت عوام از درک حقایق به دور است؛ از باب نمونه: اگر کسی از عوام در ابتدا بشنود که خداوند موجودی است که دارای جسم و مکان نبوده و به او اشاره نمی شود، گمان می کند که او معدوم و منتفی است و لذا به تعطیل می افتد. به همین جهت بهتر آن است که این گونه افراد در ابتدا به الفاظی خطاب شوند که با توهّم و خیالشان تناسب دارد و در ضمن، آن را با کلامی که دلالت بر حقّ صریح دارد مخلوط کند تا با جمع بین آن دو، به نظر حق برسند. کلام اول متشابه و به دوم محکم گویند.

پاسخ ابن رشد

ابن رشد می گوید: «مردم بر سه دسته اند: یکی طبقه علما که مقصود ارباب حکمت متعالیه اند. و دیگر عموم مردم که بهره ای از علم ندارند. و طایفه سوم کسانی هستند که نه در سلک علما و نه در سلک عموم مردمند، که همان صاحبان مذاهب کلامی از اشاعره و خط اعتزال می باشند.

در دسته اخیر است که تشابه در شرع پدید می آید، و آنان کسانی هستند که مورد مذمت خداوند متعال قرار گرفته اند. ولی نزد علما هیچ گونه تشابهی وجود ندارد؛ زیرا آنان هر آیه ای را طبق مقصود شرع می دانند.

و اما جمهور مردم هیچ گونه شکّی را نمی فهمند؛ زیرا تنها به ظواهر کلمات اخذ می کنند و از هر گونه تردید در امانند... »(386)

علاج ریشه ای

برخی می گویند: وقوع تشابه در مثل قرآن که کتاب آسمانی خالد است، از جمله امور ضروری به نظر می رسد. مادامی که قرار است قرآن معارف دقیقش را بر اسلوب های متداول نزد بشر عرضه کند، معارفی که در سطح بسیار بالایی از فهم مردم قرار دارد، قرآن مفاهیمی را عرضه کرده که ذهن طبیعی بشر آن زمان نسبت به آن غریب است، خصوصاً مردم جزیرةالعرب که از هرگونه فرهنگ و تمدنی عقب مانده بود. از طرفی قرار است که این معارف دقیق و عمیق را در قالب اسلوب های رایج و الفاظ متداول در آن زمان ریخته و بیان دارد. الفاظی که عرب آن ها را در معنای حسّی به کار می گیرد. به همین جهت است که استعمال این الفاظ برای آن معانی عمیق، در ذهن عموم مردم غریب و عجیب باشد. آنان از این الفاظ معانی ظاهری را می فهمند؛ زیرا الفاظ از ادای معانی آن قصور دارد. به همین جهت است که خداوند متعال برای ادای مقاصد خود از انواع مجاز و استعارات و کنایات و اشارات استفاده کرده است، امری که آن مفاهیم بلند را به فهم عموم مردم نزدیک می سازد، گرچه از جهتی دیگر به جهت بالا بودن معنا و قصور لفظ از ادای آن معنی، لفظ قاصر از ادای حقّ آن بوده و سبب اصلی برای پدید آمدن تشابه در تعبیرات قرآنی شده است.

علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید:( سبب وقوع تشابه در قرآن، به خضوع آن نسبت به الفاظ و اسلوب های رایج در القای معارف عالیه اش باز می گردد. الفاظی که بر معانی محسوس یا قریب به حسّ وضع شده است. از همین جهت است که چون این الفاظ وافی به تمام مقصود نیست لذا در آن ها تشابه ایجاد می شود و حقیقت مطلوب مخفی می گردد. آری، مگر بر کسانی که دارای بصیرت نافذ بوده و دارای مستوایی رفیع هستند.... ) (387)

راسخون در علم، آگاهان از تأویل

فهم تأویل متشابهات اختصاص به خدا و رسول و اهل بیتعليهم‌السلام ندارد، بلکه باید مرتبه ای از آن را نیز اولیا و بندگان صالح خدا و کسانی که بهره ای از علم دارند بفهمند، و متشابهات را به محکمات قرآنی بازگردانند؛ زیرا:

اوّلاً: قرآن مشتمل بر آیات متشابهات است. و از آنجا که در هر زمان منحرفینی وجود دارند، لذا باید - از باب قاعده لطف - افرادی از علمای عارف به تأویل متشابهات وجود داشته باشند تا آن ها را تأویل صحیح کرده و با بازگشت به محکمات، معانی صحیح را برای مردم بازگو کنند.

ثانیاً: اگر آیات متشابه را به جز خداوند کسی نداند، در نتیجه بخش بسیاری از آیات قرآنی بی فایده خواهد شد.

ثالثاً: ما در طول تاریخ اسلام مشاهده می کنیم که هیچ کس در بخشی از آیات قرآن به جهت متشابه بودن آن ها توقّف نکرده است، بلکه عموم مفسران اسلامی در صدد رفع ابهام برآمده و با ارجاع آن ها به محکمات، رفع شبهه نموده اند.

ابوعلی طبرسی می گوید: «از جمله اموری که این قول را تأیید می کند که راسخون در علم، تأویل قرآن را می دانند این که صحابه و تابعین، اجماع بر تفسیر جمیع قرآن دارند، و ما مشاهده نکردیم که در بخشی از آیات توقف کرده و آیه ای را به صرف وجود تشابه در آن تفسیر نکنند. »(388)

بدرالدین زرکشی می گوید: «خداوند قرآن را برای نفع بندگان نازل نموده است، تا این که دلالت بر معنایی کند که آن را اراده نموده است. کسی حقّ ندارد بگوید که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله علم به متشابه ندارد. و اگر جایز است که رسول خدا متشابهات را بشناسد با وجودی که قرآن می گوید:( وَما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ) (389) جایز است که ربانیون از صحابه و مفسّرین از امتش نیز بشناسند.... »(390)

بنابراین در آیه( وَما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ( 391 ) کلمه وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ ) عطف بر «اللَّهُ» است. و در نتیجه دلالت بر جواز فهم تأویل متشابهات از راسخون در علم دارد. و این هیچ استبعادی ندارد؛ زیرا شرف علم، آنان را به این مرتبه رسانیده که مرتبه ای از تأویل قرآن را بدانند. و لذا در شهادت به توحید نیز شریک با خدا شده اند، آنجا که قرآن می فرماید:( شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَآئِماً بِالْقِسْطِ... ؛ ) (392) «خداوند، [با ایجاد نظام واحد جهان هستی، ] گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش، گواهی می دهند؛ درحالی که [خداوند در تمام عالم] قیام به عدالت دارد.... »

به همین جهت است که زمخشری جمله «یقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا... »(393) که دنباله آیه آمده را جمله حالیه و در محلّ نصب گرفته تا حال توضیحی از کلمه «راسِخُونَ» باشد.(394) برخی دیگر از مفسّران نیز همین ترکیب و معنا را پذیرفته اند.

جواز اعتماد بر معانی عقلی

ما معتقدیم که عقل قطعی انسان، محور اساسی برای اثبات اولیات بوده و نیز ارکان اصلی دین؛ از قبیل اثبات وجود خداوند و توحید را باید با آن اثبات نمود. و نیز معتقدیم که قرآن کریم هرگز هیچ گونه مخالفتی با آن ندارد. در قرآن مطلبی وجود ندارد که مخالف با عقل قطعی باشد بلکه خالی از هرگونه شائبه است و از امتیازات این دین این است که تمام تعالیم کتاب آسمانی اش به جهت عدم تحریف، هیچ گونه مخالفتی با عقل قطعی ندارد، بلکه به تمام معنا موافق با آن است.

قرآن کریم دعوت به رجوع به عقل می کند و همراه با عرض تعالیم عالی دینی، دعوت به تفکر و تعقل می نماید. و این دلیل بر آن است که عقل، محور اساسی و میزان برای تشخیص حق و حقیقت و معارف قرآنی است.

خداوند متعال می فرماید:( إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ؛ ) (395) «در این ها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می گیرند. »

و نیز می فرماید:( فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ؛ ) (396) «بشارت بده بندگانم را، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آن ها خردمندانند. »

مدرکات عقل نظری و عملی

عقل انسان دو نوع ادراک دارد:

1 - ادراکات نظری؛ که عبارت است از ادراک عقل آنچه را که در واقع و نفس الامر است؛ مثل ادراک وجود خالق بر عالم.

2 - ادراکات عملی؛ که عبارت است از ادراک مطالبی که سزاوار است واقع شود یا نشود؛ مثل ادراک این که عدل حسن است، ظلم قبیح است. و انبیا باید معصوم باشند.

مدرکات عقل عملی همانند مدرکات عقل نظری حجّت است، و گرنه ممکن نیست که وجوب اطاعت شارع و حرمت نافرمانی او را به اثبات برسانیم

و نیز باب اثبات نبوت پیامبران بسته خواهدشد؛ زیرا اثبات آن مبتنی بر مقدمه ای عقلی و عملی؛ یعنی قبح اجرای معجزه به دست دروغگو است که با انکار آن نمی توان اثبات صدق مدّعی نبوّت به مجرّد وجود معجزه به دست او نمود.

علاج تعارض بین عقل و نقل

اصولیون می گویند: هرگاه بین دلیل لفظی غیر صریح با دلیل عقلی قطعی تعارض شد، دلیل عقلی بر لفظی مقدم است؛ زیرا عقل منجرّ به علم می شود در حالی که دلیل لفظی غیر صریح، ظهور در معنای خاص دارد، و ظهور هنگامی حجّت است که علم به بطلان آن معنای ظاهر در بین نباشد، در حالی که فرض آن است که آن معنای ظاهر، مخالف با دلیل عقلی قطعی است.

امّا دلیل لفظی نصّ، که یک احتمال بیشتر در آن نیست هرگز با دلیل برهانی یا استقرایی قطعی معارضه ندارد، و هیچ موردی برای آن یافت نمی شود. ولی در مورد دلیل لفظی صریح، در صورتی که مخالف با دلیل عقلی قطعی شد دست از ظاهر دلیل لفظی برداشته و بر معنای غیر ظاهر آن حمل می کنیم. این راه حلّی است که بسیاری از علما و محقّقین به آن اشاره کرده اند.

ابن رشد اندلسی در مبحثی تحت عنوان «الحق لایضادّ الحقّ بل یوافقه و یشهد له»؛ یعنی حق با حق ضدّیت ندارد بلکه با آن موافق بوده و شاهد آن است، می گوید:

«هرگاه ما اعتقاد داریم که این شریعت الهی برحق است و سعادت انسان را تأمین می کند... علم قطعی پیدا می کنیم که هرگز نظر برهانی بر خلاف آن نخواهد بود؛ زیرا هیچ گاه حق با حق ضدیت ندارد بلکه موافق آن بوده و شاهد صدق آن است. »(397)

او در جایی دیگر می گوید: «هرگاه ظاهر نصّ، مخالف با مفاد برهان بود باید در صدد تأویل برآمد. و معنای تأویل آن است که دلالت لفظ را از معنای حقیقی آن گرفته و بر معنای مجازی آن حمل کرد، بدون آن که اخلالی به عادت لسان عرب از مجازگویی در نام گذاری چیزی پیدا شود.... »(398)

وی همچنین می گوید: «ما قطع داریم که تمام مواردی که ظاهر شرع مخالف با مفاد برهان است قابل تأویل بر اساس قانون تأویل عربی است. و این قضیه ای است که هیچ مسلمانی در آن شک ندارد.... »(399)

توجیه آیات متشابهات

پاسخ به شبهات مسیحیان

بررسی شبهات

مسیحیان اثبات حقانیت اعتقادات خود بر مسلمانان، از باب جدل به آیاتی چند از قرآن مجید تمسک کرده اند. ما به آن ها پرداخته و از هر کدام پاسخ می دهیم.

1- تورات و انجیل، منبع هدایت و نور!!

برخی می گویند: قرآن کریم از انجیل و تورات به هدایت و نور تعبیر کرده است، آنجا که می فرماید:( إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدی وَنُورٌ... ؛ ) (400) «همانا ما تورات را فرو فرستادیم که در آن هدایت و نور است. »

و درباره انجیل نیز می فرماید:( وَآتَیناهُ الانجِیلَ فِیهِ هُدی وَنُورٌ... ؛ ) (401) «و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود. »

پاسخ

اوّلاً: این آیات و نظایر آن، مربوط به تورات و انجیل غیر محرّف است.

ثانیاً: گرچه در تورات و انجیل، هدایت و نور است ولی قرآن، نور آشکار و کامل ترین دین سعادت بشر می باشد. لذا قرآن درباره تورات می فرماید:( فِیها هُدی وَنُورٌ ) (402) ؛ «در تورات هدایت و نور قرار دارد. » و درباره انجیل می فرماید:( فِیهِ هُدی وَنُورٌ. ولی تعبیر قرآن درباره خودش بر خلاف این دو است، چنان که می فرماید: وَأَنزَلْنا إِلَیکُمْ نُوراً مُّبِیناً ) (403) ؛ «و به سوی شما نور آشکاری را فرو فرستادیم. »

ثالثاً: این آیات مربوط به تورات و انجیل در عصر نزول و قبل از آمدن اسلام است.

رابعاً: همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، طبق آیات محکمات قرآن، تمام اهل کتاب وظیفه دارند تا به آیین جدید گرویده و اسلام را بپذیرند.

2- قرآن، تصدیق کننده کتب اهل کتاب!!

مطابق بسیاری از آیات، قرآن تصدیق کننده کتابی است که نزد اهل کتاب بوده است: خداوند متعال می فرماید:( وَما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ؛ ) (404) «شایسته نبود [و امکان نداشت که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آن که پیش از آن است [از کتب آسمانی. »

این مضمون در آیات فراوانی به آن اشاره شده است، به این که قبل از ظهور اسلام، کتاب مقدس اهل کتاب تحریف نشده است.

پاسخ

اوّلاً: در این آیه دعوت به پذیرش مفاد قرآن از سوی اهل کتاب شده است، و اگر کتابی کامل تر و متمّم کتاب های پیشین نباشد دعوت به آن ها معنا ندارد.

ثانیاً: قرآن، تورات و انجیلی را که برای عصر گذشته بوده و وظیفه مردم پذیرش آن بوده را تصدیق می کند.

ثالثاً: چگونه تورات و انجیل تحریف نشده است در حالی که تورات تا مدتی بنابر نصّ تاریخ، نسخه هایش مفقود بوده و بعد از حدود هفتاد سال، بار دیگر از ذهن برخی به رشته تحریر درآمده است. و نیز اناجیل چهارگانه که به دست بشر نوشته شده، از مصونیت برخوردار نبوده است.

خداوند متعال می فرماید:( وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَیقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَیقُولُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَهُمْ یعْلَمُونَ؛ ) (405) «در میان آن ها [یهود] کسانی هستند که به هنگام تلاوت کتاب [خدا]، زبان خود را چنان می گردانند که گمان می کنید آنچه را می خوانند از کتاب خدا است، در حالی که از کتاب [خدا] نیست. و [با صراحت می گویند: آن از طرف خداست با این که از طرف خدا نیست، و به خدا دروغ می بندند در حالی که می دانند. »

رابعاً: قرآن تصدیق کننده کتاب های پیشین در ناحیه اصول همه ادیان است نه در مورد شریعت ها که هر دینی شریعت جدید دارد وگرنه ظهور و دعوت دین جدید لغو خواهد بود.

و نیز می فرماید:( یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جآءَکُمْ رَسُولُنا یبَینُ لَکُمْ کَثِیراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَیعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ؛ ) (406) «ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می کردید روشن می سازد، به سوی شما آمد و از بسیاری از آن، [که فعلاً افشای آن مصلحت نیست صرف نظر می نماید. »

قرآن می فرماید:( فَوَیلٌ لِلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَهُمْ مِمّا یکْسِبُونَ؛ ) (407) «پس وای بر آن ها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این، از طرف خداست. تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آن ها از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آن ها از آنچه از این راه به دست می آورند. »

خامساً: قرآن تصدیق کننده تورات و انجیلی است که نزد رسول بوده و غیر محرّف باقی مانده است.

سادساً: تعالیم انبیا، در اصول با یکدیگر مشترکند؛ گرچه در شریعت به جهت تکامل بشر با یکدیگر اختلاف دارند.

سادساً: قرآن تصدیق می کند که تورات و انجیلی برای امّت های پیشین فرستاده شده است، گرچه از طرفی دیگر مردم را تکلیف به پذیرش دین جدید به جهت کمال و تمام بودن آن دارد.

3- قرآن، مهیمن بر کتب اهل کتاب!!

خداوند متعال می فرماید:( وَأَنْزَلْنا إِلَیکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ وَمُهَیمِناً عَلَیهِ؛ ) (408) «و این کتاب قرآن را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق می کند، و حافظ و نگهبان آن هاست. »

بیضاوی در تفسیر خود «مهیمن» را به معنای رقیب و مراقب معنا کرده است.

پاسخ

اوّلاً: قرآن، مراقب و حافظ اصل کتاب های آسمانی موجود در عصر پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله است، نه آنچه از کتاب های محرّف نزد آنان وجود دارد.

دلیل آن هم این است که می فرماید: «مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیه» و نفرموده لما بین یدیهم. و معنای آن این است که قرآن، اصل محتوای کتاب های آسمانی را بدون تحریف دربردارد، و تعلیمات آن ها را در خود جای داده است، گرچه در آن اضافاتی به عنوان متمّم مکارم اخلاق آمده است؛ زیرا بشر ترقی کرده و به تکامل بالاتری نایل آمده است.

علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید: «هیمنه چیزی بر چیز دیگر، عبارت است از این که چیزی دارای سلطه بر چیزی دیگر در محافظت و مراقبت از آن و انواع تصرف در آن باشد. و این حال قرآن است که خداوند متعال آن را به عنوان تبیان هر چیز نسبت به آنچه از کتب آسمانی نزد او است معرفی کرده است. اصول ثابت و غیر متغیر آن کتب را حفظ کرده و آنچه را که سزاوار نسخ است، از فروعی که راه برای تغییر و تبدّل به مناسبت حال انسان است، نسخ کرده است. و این به ملاحظه سلوک انسان در راه ترقّی و تکامل به مرور زمان است.

خداوند متعال می فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»؛(409) «این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می کند. »

و نیز می فرماید:( ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها؛ ) (410) «هر حکمی را نسخ کنیم و یا [نسخ آن را به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم. »

و نیز می فرماید: «الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الْأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَالانجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّیباتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛(411) «همان ها که از فرستاده [خدا]، پیامبر امّی پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند؛ آن ها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد، اشیای پاکیزه را برای آن ها حلال می شمارد، و ناپاکی ها را تحریم می کند، و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آن ها بود، [از دوش و گردنشان] بر می دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاری اش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند. »

ثانیاً: هیمنه داشتن قرآن و سلطه و نظارت او نسبت به دیگر کتب آسمانی، به این است که قرآ، با در نظر گرفتن دستورات کتاب های دیگر تدوین شده است؛ زیرا این کتاب آخرین نسخه آسمانی است که برای هدایت بشر از ضلالت و گمراهی و رساندن او به کمال مطلق نازل شده است.

4- خداوند، حافظ کتاب های آسمانی!!

برخی برای مصونیت تورات و انجیل از تحریف، به آیه شریفه( إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) (412) تمسک کرده اند. به این بیان که خداوند اراده کرده که تمام کتاب های آسمانی را از تحریف حفظ نماید. و امر کرده که از اهل کتاب سؤال کنند، آنجا که می فرماید:( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ... . ) (413)

و نیز تصریح نموده که در کلمات خدا تغییر و تبدیل نیست، آنجا که می فرماید:( لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ. ) (414)

پاسخ

اوّلاً مقصود از «الذکر» در آیه اول خصوص قرآن است، به دلیل آیه ای دیگر که می فرماید:( وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ. ) (415)

ثانیاً: مسأله حفاظت از ذکر در آیه نُه از سوره حجر، اختصاص به قرآن دارد؛ بر خلاف کتاب هایی که قبل از قرآن نازل شده است، لذا مصون از تحریف نمانده اند.

ثالثاً: در مورد آیه دوم؛ یعنی «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» می گوییم: این جمله در حقیقت جواب استدلالی است که منکرین نبوت حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله به آن استدلال می کردند. آنان می گفتند: «هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ»؛(416) «آیا این شخص بشری مثل شما نیست. »

لذا در آیه آمده: «وَما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالًا نُّوحِی إِلَیهِمْ فَسَْلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛(417) یعنی انبیای پیشین نیز مردانی از جنس بشر بودند، و لذا بشر بودن با نبوّت منافاتی ندارد.

رابعاً: در مورد آیه سوم: «لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ» مقصود از کلمات خداوند، همان اقوال و وعده هایی است که خداوند داده است؛ از آن جمله نویدهایی است که خداوند متعال در این آیه و آیات قبل داده است، آنجا که می فرماید:( أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ؛ ) (418) «آگاه باشید! [دوستان و] اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند. همان ها که ایمان آوردند، و [از مخالفت فرمان خدا] پرهیز می کردند. در زندگی دنیا و آخرت، شاد [و مسرور] هستند. »

5- عدم نسخ کتاب مقدّس!!

خداوند متعال می فرماید:( وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ ) (419) «و هر کس جز اسلام [و تسلیم در برابر فرمان حق] آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زیان کاران خواهد بود. »

و نیز می فرماید:( لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ؛ ) (420) «در قبول دین، اکراهی نیست. »

پاسخ

اوّلاً: در مورد آیه اول مقصود از اسلام دین اسلام است که با شریعت جدید بر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شده است.

ثانیاً: گرچه روح تعالیم تمام ادیان، همان تسلیم در برابر پروردگار است، ولی مقتضای تسلیم در برابر دستورات الهی آن است که اگر دین جدید با تعالیم و شریعت نو آمد، آن را پذیرا باشد.

ثالثاً: مقصود از آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» این نیست که در پذیرش دین انسان مختار است، به گونه ای که اگر انتخاب نکرد، کسی با او کاری نداشته باشد بلکه اشاره به یک امر واقعی دارد که انسان دین را باید با اختیار خود قبول کند، و به زور و تهدید دین بر دل نمی نشیند و این منافات ندارد با این که انسان وظیفه شرعی و عقلی و الهی دارد که به دنبال دین حق رفته و آن را قلباً پذیرا باشد.

6- اقرار اسلام به حقّانیت مسیحیت!!

مطابق بسیاری از آیات، واجب است که به تورات و انجیل ایمان آوریم:

خداوند متعال می فرماید:( وَلا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَینا وَأُنْزِلَ إِلَیکُمْ وَإِلهُنا وَإِلهُکُمْ واحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ ) (421) «با اهل کتاب جز با روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و [به آن ها] بگویید: ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و بر شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکی است، و ما در برابر او تسلیم هستیم. »

این مضمون در آیات دیگر هم وارد شده است.

پاسخ

اوّلاً: آیه فوق در مقام بیان کیفیت مجادله با اهل کتاب است، تا دل آنان را به اسلام و مسلمانان نزدیک کرده و تألیف نمایند.

ثانیاً: مقصود از «أُنْزِلَ إِلَیکُمْ» اصول دین اهل کتاب است که با اصول اسلام فرقی ندارد و این توجیه به جهت آیات دیگر است که اهل کتاب را به اسلام و دین پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله دعوت می کند.

ثالثاً: مقصود آن است که ما ایمان داریم به آنچه بر شما نازل شده که از جانب خدا بوده و تا قبل از ظهور اسلام، همه مأمور به عمل بر طبق دستورات آن بوده اند.

رابعاً: مقصود از «إِلهُنا وَإِلهُکُمْ واحِدٌ» اشاره به یک مطلب واقعی و خارجی دارد نه این که بگوید اعتقاد اهل کتاب نیز توحید است؛ زیرا خداوند در آیات دیگر آنان را به تثلیت نسبت داده است.

خامساً: آیه گرچه به صورت اِخبار آمده است ولی در حقیقت مقصود به آن انشا است. و لذا معنای «وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛ یعنی همگی باید تسلیم پروردگار متعال باشیم. و در صورتی هم که معنای اخبار، مقصود و مراد حقیقی آن باشد، آیه اشاره به این نکته دارد که چون همگی درصدد تسلیم پروردگاریم لذا باید نسبت به آمدن دین جدید نیز تسلیم دستورات خدا باشیم. این نحو استدلال یک نحو مجادله احسن است.

7- قرآن و صحت عقیده مسیحیت!!

برخی در تأیید اهل کتاب و از آن جمله مسیحیت، به این آیه تمسک کرده اند:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالصّابِئُونَ وَالنَّصاری مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ»(422) ؛ «آن ها که ایمان آورده اند، و یهود و صائبان و مسیحیان، هر کسی به خداوند یگانه و روز جزا ایمان بیاورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آن هاست و نه غمگین خواهند شد. »

پاسخ

اوّلاً: آیه فوق به صیغه ماضی آمده و دلالت بر رستگاری سابقین از یهود و نصارا دارد که قبل از ظهور اسلام به خدا و رسول خدا ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند.

ثانیاً: مقصود از «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» ایمان به اسلام و عمل به دستورات آن است.

ثالثاً: در جای خود بیان شده که یقین حجّت ذاتی است، و اگر کسی از هر دین و مذهب و آیینی بر مرام خود یقین داشته و از مرام دیگران بی خبر است و حدّ اقل احتمال حقانیت دیگران را نمی دهد، این چنین کسی در صورتی که به یقین خود عمل کند اهل نجات خواهد بود. و این مطلبی است که روایات نیز به آن ها اشاره دارند.

رابعاً: در مورد شأن نزول آیه، گفته شده که عدّه ای از اهل کتاب به پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله عرض کردند: پدرانمان که بر حکم دین و آیین خود بوده و از دنیا رحلت کرده اند جایگاهشان چگونه است؟ در این هنگام آیه فوق نازل شد.

خامساً: در آیه فوق قید (من عمل صالحاً) آمده است. و از آنجا که شریعت اسلام ناسخ شرایع گذشته است لذا عمل صالح به این است که طبق دین و شریعت جدید عمل شود.

8- مسیحان از صالحان اند!!

برخی می گویند: مطابق آیات قرآن، مسیحیان مؤمن بوده و صالحند؛ زیرا قرآن می فرماید:( لَیسُوا سَوَآءً مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قَآئِمَةٌ یتْلُونَ آیاتِ اللَّهِ آنَآءَ الَّیلِ وَهُمْ یسْجُدُونَ* یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْأَخِرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَیسارِعُونَ فِی الْخَیرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصّالِحِینَ؛ ) (423) «آن ها همه یکسان نیستند، از اهل کتاب، جمعیتی هستند که [به حق و ایمان قیام می کنند، و پیوسته در اوقات شب آیات خدا را می خوانند، در حالی که سجده می نمایند. به خدا و روز واپسین ایمان می آورند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و از انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند و آن ها از صالحانند. »

پاسخ

اوّلاً: در برخی از آیات اشاره به کفر و اعتقاد به تثلیث در مسیحیت شده است و با جمع بین این آیات و آیه مورد سؤال پی می بریم که تنها کسانی از اهل کتاب صالحند که ثابت و قائم بر امر خدایند و بر ایمان به خدا و اطاعت از او پابرجایند و اینان کسانی هستند که چون امر خداوند به متابعت از دین جدید آمد آن را متابعت کرده و بدون هیچ اعتراضی با جان و دل پذیرفتند.

کسانی از آنان صالحند که امر به معروف و نهی از منکری دارند که در دین جدید از جانب خداوند برای آنان رسیده است، و در خیرات که در رأس آن ها دین و معارف و شریعت جدید است سرعت دارند و قبل از دیگران به اسلام می گروند. اینان از صالحانند.

ثانیاً: در شأن نزول آیه فوق آمده که چون عبداللَّه بن سلام و جماعتی اسلام آوردند، احبار و دانشمندان یهود گفتند: تنها شروران از ما ایمان آورده اند. در اینجا بود که این آیه نازل شد.

از اینجا استفاده می شود که آیه فوق درصدد مدح یک دسته از اهل کتاب است که اسلام اختیار کرده و به مسلمانان ملحق شده اند.

ثالثاً: در صدر آیه، قید «قائمةً» آمده که در ظاهر به معنای قیام به حق و حقیقت است و منظور از آن پذیرش دین اسلام می باشد.

9- حکم به فسق مخالفین انجیل!!

برخی می گویند: دلیل بر حقانیت مسیحیت از قرآن این است که قرآن حکم به فسق کسی کرده که احکام انجیل را برپا نکند.

خداوند متعال می فرماید:( وَلْیحْکُمْ أَهْلُ الانجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَمَنْ لَمْ یحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ ) (424) «اهل انجیل [پیروان مسیح نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، فاسقند. »

پاسخ

اوّلاً: آیه به نصارا دستور می دهد تا به تمام آنچه در انجیل آمده حکم کنند که یکی از آنچه در این کتاب آمده، بشارت به پیامبری جدید و پذیرش دعوت آن است.

در ذیل آیه نیز به طور مطلق انسان را دعوت به حکم بر طبق «ما انزل اللَّه» کرده و می گوید: در غیر این صورت انسان فاسق خواهد بود. و این تفسیر با جمع بین آیات به دست می آید؛ یعنی امثال این آیه و آیاتی که اهل کتاب را به پذیرش دین جدید دعوت می نماید.

ثانیاً: آیه فوق حکم به لزوم التزام به «ما أنزل اللَّه» واقعی و غیر محرّف دارد، نه آنچه که در دست مسیحیان است که تحریف شده است.

10- دعوت اسلام به تعالیم تورات و انجیل!!

خداوند متعال می فرماید:( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً؛ ) (425) «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده، و کتاب [آسمانی که پیش از این فرستاده است، ایمان [واقعی] بیاورید، و کسی که خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند در گمراهی دور و درازی افتاده است. »

و نیز می فرماید:( قُلْ آمَنّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ عَلَینا وَما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِی مُوسی وَعِیسی وَالنَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ؛ ) (426) «بگو: به خدا ایمان آوردیم و [همچنین به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی و [دیگر] پیامبران، از طرف پروردگارشان داده شده است، ما در میان هیچ یک از آنان فرقی نمی گذاریم. »

پاسخ

با جمع بین این آیات و آیات دیگری که اهل کتاب را دعوت به اسلام کرده و از متابعت شریعت و آیین خود سرزنش می کند، به این نتیجه می رسیم که مقصود به این دو آیه این است که مسلمانان وظیفه دارند تا به تمام کتاب های آسمانی غیرمحرّف به طور کلّی ایمان آورده و آن ها را از جانب خدا بدانند، گرچه با نزول کتاب و آمدن شریعت جدید، شریعت گذشته نسخ شده و آیین جدید که متمّم و مکمّل آیین قدیم است جایگزین آن گردیده و ملاک ایمان و عمل خواهد بود، و لذا تمام اهل کتاب وظیفه دارند تا به دین و آیین جدید ایمان آورند.

11- لزوم سؤال از اهل کتاب!!

مطابق برخی از آیات، در صورتی که علم نداریم باید از اهل کتاب سؤال کنیم:

خداوند متعال می فرماید:( وَما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ ) (427) «ما پیش از تو، جز مردانی که به آن ها وحی کردیم، نفرستادیم، [همه انسان بودند و از جنس بشر] اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید. »

و نیز در جایی دیگر می فرماید:( فَإِنْ کُنْتَ فِی شَکٍّ مِمّا أَنْزَلْنا إِلَیکَ فَسْئَلِ الَّذِینَ یقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ؛ ) (428) «و اگر در آنچه بر تو نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس.... »

پاسخ

در مورد آیه اول می گوییم: آیه در حقیقت جواب از احتجاج مشرکان بر نفی نبوت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است؛ زیرا آنان می گفتند: «هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ»؛(429) «آیا این پیامبر جز بشری مثل شما است؟ »

قرآن در جواب آنان می گوید: انبیای پیشین نیز همگی مردمانی از جنس همین بشر بودند، لذا بشر بودن منافات با نبوت ندارد، و تنها فرق بین پیامبران و دیگران این است که بر پیامبران وحی می شود. و وحی موهبتی از جانب خدا است و شامل عموم بشر نمی شود.

آن گاه خداوند در آخر آیه اوّل به مشرکان خطاب می کند که اگر در این مسأله شک دارند و به علم نرسیده اند، می توانند از اهل کتاب سؤال کنند که آیا پیامبرانشان از جنس بشر نبوده است؟

و در مورد آیه دوم می گوییم: صدر آیه گرچه در ظاهر خطاب به رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است ولی این مستلزم وجود شک و تردید در قلب پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیست؛ زیرا این گونه خطاب، همان گونه که صحیح است به وسیله آن، شخص دارای شک و تردید را مخاطب قرار داد، همچنین صحیح است که به وسیله آن، شخصی را که به یقین و بینه در امری رسیده است نیز مورد خطاب قرار داد، کنایه از این که مطلبی را که به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله خبر داده شده، آن قدر دارای دلیل و حجت و برهان و آیه است که بر فرض اگر نسبت به یکی از حجت ها، مخاطب یا شنونده، شک و تردید پیدا کند دیگر حجج می تواند جایگزین آن شده و او را به یقین رساند. و این طریقه و روشی شایع در تخاطب و تفاهم عرفی است که عقلا در محاورات خود از آن بهره می جویند. و بازگشت معنای کلام آن است که این معارف که خداوند بر تو بیان داشته، دارای حجت ها و ادله ای است که عقل، انسان را مجبور به قبول آن می کند.

آن گاه خداوند در ذیل آیه می فرماید: این امری است که اهل کتاب نمی توانند آن را انکار کنند. آری آن ها تنها بشارت به پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله و برخی از معارفی که از مختصات اسلام است و نیز بخشی از تغییراتی که اسلام در کتب آسمانی وارد کرده را نمی پذیرند.

نکته قابل توجه این که سوره یونس که این آیه در آن واقع است، از سوره های اولیه ای است که در مکه نازل شده است؛ یعنی موقعی که هنوز خصومت بین مسلمانان و اهل کتاب، خاصّه یهود، به جهت لجاجت آن ها تشدید نشده بود، و لذا قرآن امر به سؤال از اهل کتاب کرده است.

احتمال دیگری که در آیه دوم است این که: ظاهر خطاب گرچه به پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است ولی در حقیقت به مردم مشرک می باشد. و آنان را امر می کند که اگر در مفاد آیات که از جانب خداست شک دارند می توانند از اهل کتاب بپرسند تا برایشان ثابت شود که قرآن از جانب خداست.

12- اشاره قرآن به عقیده تجسّد!!

برخی از مسیحیان می گویند: قرآن به ازلی بودن حضرت مسیح اشاره کرده، آنجا که می گوید: «إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ... »؛(430) «خداوند تو را به کلمه ای [= وجود با عظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است.... »

و نیز به بازگشت او به خداوند اشاره کرده، آنجا که می فرماید:( رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیهِ؛ ) (431) «بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد. »

و نیز می فرماید:( إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَرافِعُکَ إِلَی...؛ ) (432) «[به یاد آورید] هنگامی را که خدا به عیسی فرمود: من تو را برمی گیرم و به سوی خود بالا می برم.... »

پاسخ

در مورد آیه اول که درباره حضرت عیسیعليه‌السلام از واژه «کلمه» استفاده کرده، بدین جهت است که حضرت مسیح بر خلاف سایر انبیا و مردم، با کلمه «کن» ایجادی و به تعبیر دیگر با اراده تکوینی خداوند ایجاد شده است، بر خلاف سایر انبیا و مردم که ولادتشان بر مجرای اسباب عادی، به مدت نه ماه و نه روز در شکم مادر به دنیا آمده اند. و لذا در آیات دیگر به ولادت غیر طبیعی حضرت اشاره کرده و می فرماید:( وَکَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ؛ ) (433) «... و کلمه [و مخلوق] اوست، که او را به مریم القا نمود، و روحی [شایسته از طرف او بود.... »

و نیز در جای دیگر می فرماید:( إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ؛ ) (434) «مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است، که او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فوراً موجود شد [بنابراین، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست. »

در مورد آیه دوم و سوم که به آن ها استشهاد شده است، می گوییم: از آنجا که «رفع» در این دو آیه به خداوند نسبت داده شده است مقصود به آن، رفع معنوی است نه رفع صوری و مادی؛ زیرا خداوند متعال مکانی از سنخ مکان های جسمانی ندارد. و این همانند آن جمله ای است که در ذیل آیه آمده است که می فرماید:( ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکُمْ ) (435) ؛ «سپس بازگشت شما به سوی من است. »

و به تعبیر دیگر مراد از «رفع»، ترفیع درجه و قرب به خداوند سبحان است، نظیر آنچه خداوند در حقّ کشته شدگان در راه خود می فرماید:( أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ؛ ) (436) «آنان زنده هایی نزد پروردگارشان می باشند. »

و نیز درباره حضرت ادریس می فرماید:( وَرَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیاً؛ ) (437) «و ما او را به مکانی عالی سوق دادیم. »

13- مدح مطلق حضرت مسیح عليه‌السلام !!

برخی می گویند: قرآن هر یک از انبیا و حتّی پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را به گونه ای به گناه یا سهو و نسیان نسبت داده، در حالی که حضرت مسیحعليه‌السلام را به تمام معنا ستوده و به عصمت او اقرار کرده است و این دلیل بر جنبه الوهیت داشتن اوست.

خداوند متعال از زبان حضرت می فرماید:( وَجَعَلَنِی مُبارَکاً أَینَ ما کُنْتُ... ؛ ) (438) «و مرا - هرجا که باشم - وجودی پربرکت قرار داده. »

و نیز می فرماید:( وَإِنِّی سَمَّیتُها مَرْیمَ وَإِنِّی أُعِیذُها بِکَ وَذُرِّیتَها مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ؛ ) (439) «و من او را مریم نام گذاردم، و او و فرزندش را از [وسوسه های شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می دهم. »

پاسخ

اوّلاً: در مورد آیه اول می گوییم: این که حضرت هر جا باشد مبارک شده به جهت این است که او به جهت نفعی که به مردم رسانده و آنان را از علم نافع خود بهره مند ساخته و به عمل صالح دعوت نموده و نیز تربیت و تزکیه نموده و مریض های صعب العلاج را درمان کرده و... مایه برکت برای مردم بوده است.

ثانیاً: در مورد آیه دوم، کلام از مادر حضرت مریم؛ یعنی همسر عمران است که به خدا عرض کرد: «من فرزندم را مریم نامیدم و او و ذرّیه اش را در پناه تو قرار دادم تا از شیطان رانده شده در امان باشد و بتواند تو را خدمت کرده و عبادت نماید. » و این ربطی به جنبه الوهیت حضرت مسیحعليه‌السلام ندارد.

ثالثاً: قرآن کریم از این گونه مدح ها بلکه بالاتر از آن را درباره انبیاعليهم‌السلام خصوصاً رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله داشته است.

«یا أَیها النَّبِی إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً * وَدَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً»؛(440) «ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده! و تو را دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش! »

«وَما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعالَمِینَ»؛(441) «ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم. »

رابعاً: این آیه در حقیقت درخواست عصمت برای حضرت مریم است که قرآن نیز به آن اشاره کرده و درباره سایر انبیا نیز ثابت نموده است.

قرآن درباره حضرت مریمعليه‌السلام می فرماید:( یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ؛ ) (442) «ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته، و بر تمام زنان جهان برتری داده است. »

و درباره انبیاعليهم‌السلام می فرماید:( إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدّارِ؛ ) (443) «ما آن ها را با خلوص ویژه ای خالص کردیم، و آن یادآوری سرای آخرت بود. »

و در آیه دیگر از زبان شیطان می فرماید:( قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛ ) (444) «گفت: به عزتت سوگند! همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص و برگزیده ات را. »

خامساً: آیات متشابهی که در قرآن آمده و دلالت بر توبیخ و عدم عصمت دارد را نمی توان به ظاهرش اخذ کرد بلکه همان گونه که قبلاً اشاره شد باید آن ها را به محکمات بازگرداند و با حمل بر خلاف ظاهر، به معنای مقصود دسترسی پیدا کرد.

سادساً: از این گونه آیات متشابهات که در ظاهر، توبیخ و سرزنش انبیا است درباره حضرت عیسیعليه‌السلام نیز در قرآن آمده است؛ از جمله آن که می فرماید:( وَإِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلهَینِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیسَ لِی بِحَقٍ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی... ؛ ) (445) «و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟! ، او می گوید: منزّهی تو! من حقّ ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم. اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می دانی. تو از آنچه در روح و جان من است آگاهی، و من از آنچه در ذات پاک توست، آگاه نیستم.... »

سابعاً: بالاتر از این تعبیرات برای دیگر پیامبران در قرآن آمده است. خداوند متعال از قول پیامبر خود می فرماید:( إِنَّ وَلِیی اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَهُوَ یتَوَلَّی الصّالِحِینَ؛ ) (446) «ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی می کند. »

ثامناً: «اثبات شیی ء نفی ما ادا نمی کند. » اگر حضرت عیسیعليه‌السلام مبارک است این دلیل نمی شود که دیگران غیر مبارک باشند.

تاسعاً: خداوند درباره تعدادی از انبیا می فرماید:( إِنّا أَخْلَصْناهُم بِخالِصَةٍ ذِکْرَی الدَّارِ؛ ) (447)

و در جای دیگر از قول شیطان رجیم نقل می کند که گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ»؛(448)

با جمع بین این دو آیه به این نتیجه می رسیم که شیطان بر انبیا راه ندارد. پس مسئله عصمت مختص به حضرت مسیح و مریمعليهما‌السلام نیست.

و نیز قرآن کریم درباره تعدادی از انبیا می فرماید:( ... وَهَدَیناهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ ) (449)

و در جای دیگر می فرماید:( وَمَن یهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِن مُّضِلٍ... ؛ ) (450)

با جمع بین این دو دسته آیه به این نتیجه می رسیم که انبیا از هر گونه وسوسه شیطانی مصون می باشند.

14- نسبت علم غیب به مسیح عليه‌السلام !!

برخی می گویند: از این که خداوند علم غیب را که مخصوص خودش می باشد به حضرت مسیح نسبت می دهد ولی از انبیا و حتی پیامبر اسلامعليهم‌السلام نفی می کند، دلیل بر تجسد حضرت مسیحعليه‌السلام و جنبه الوهیت او به اعتراف قرآن است:

خداوند متعال از قول حضرت مسیحعليه‌السلام نقل می کند: «وَأُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛(451) «و از آنچه می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید، به شما خبر می دهم، مسلّماً در این ها نشانه هایی برای شماست، اگر ایمان داشته باشید. »

و درباره انبیا می فرماید:( یوْمَ یجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیوبِ؛ ) (452) «[از] روزی [بترسید] که خداوند پیامبران را جمع می کند، و به آن ها می گوید: [در برابر دعوت شما] چه پاسخی به شما داده شد؟ می گویند: ما چیزی نمی دانیم، تو خود، از همه اسرار نهان آگاهی. »

و درباره خصوص پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:( قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیبَ... ؛ ) (453) «بگو: من نمی گویم خزائن خدا دست من است. و من [جز آنچه خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم. »

پاسخ

اوّلاً: در قرآن کریم مطابق برخی از آیات، علم غیب مخصوص خداوند است؛ از قبیل:

«وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاّ هُوَ»؛(454) «کلیدهای غیب تنها نزد او [خداوند] است و از آن ها جز او کسی اطلاع ندارد. »

«قُلْ لا یعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَالْأَرْضِ الْغَیبَ إِلاَّ اللَّهُ وَما یشْعُرُونَ أَیانَ یبْعَثُونَ»(455) ؛ «[ای رسول ما] بگو که در آسمان ها و زمین جز خدا کسی از علم غیب آگاه نیست، و هیچ خلقی نمی داند که چه هنگام زنده و برانگیخته می شود. »

ولی با مراجعه به آیات دیگر پی می بریم که منظور از علم غیب مختص به خداوند، غیب ذاتی و استقلالی است، و این منافات ندارد که افراد دیگری؛ از قبیل انبیا و اوصیا از آن علم به اذن و اراده خداوند بهره مند باشند.

خداوند سبحان در سوره جن می فرماید:( عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً إِلّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ... ؛ ) (456) «او دانای غیب است و هیچ کس به عالم غیب او آگاه نیست جز پیامبری را که از او خشنود باشد.... »

همچنین در قرآن کریم خطاب به پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره قصه حضرت یوسفعليه‌السلام می فرماید:( ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ؛ ) (457) «آن از خبرهای غیبی است که به تو وحی نموده ایم. »

ثانیاً: در مورد آیه دوم که رسولان در جواب از سؤال خداوند می گویند: «لا عِلْمَ لَنا» این جواب در حقیقت یک نوع خضوعی در برابر عظمت و کبریایی خداوند و اعتراف به احتیاج ذاتی آنان در مقابل مولای حقیقی است، که به جهت رعایت ادب حضور و اظهار حقیقت امر صورت گرفته است و لذا نمی توان آن را جواب نهایی به حساب آورد، و هرگز دلالت بر جهالت و عدم علم آنان به غیب به اذن و اراده الهی ندارد؛ زیرا خداوند متعال آنان را شاهدان بر امت خود قرار داده است، آنجا که می فرماید:( فَکَیفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی هؤُلآءِ شَهِیداً؛ ) (458) «حال آن ها چگونه است آن روزی که از هر امتی، شاهد و گواهی [بر اعمالشان می آوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟! »

حال چگونه ممکن است که انبیا در روز قیامت، شاهدان بر امت خود باشند بدون آن که از غیب به اذن الهی اطلاع داشته باشد؟

در نتیجه: جواب رسولان به جمله «لا عِلْمَ لَنا» از روی ادب عبودیت آن ها در برابر حضرت حق سبحانه و تعالی بوده است؛ زیرا حقیقت علم غیب از آن خداوند و ملک او است.

و دیگر این که خداوند سبحان علم غیب را برای طایفه ای از مقرّبین درگاهش در روز قیامت ثابت کرده است، آنجا که می فرماید:( وَعَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ؛ ) (459) «و بر اعراف مردانی هستند که هر یک را از چهره شان می شناسند.... »

و درباره سخن پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در روز قیامت می فرماید:( وَقالَ الرَّسُولُ یا رَبِ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً؛ ) (460) «و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند. »

ثالثاً: در مورد آیه سوم که در استدلال به آن اشاره شد که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله علم غیب را از خود نفی می کند: «وَلا أَعْلَمُ الْغَیبَ» مقصود او علم غیب استقلالی و بدون تعلیم وحیانی است؛ زیرا خداوند متعال در آیاتی دیگر به علم غیب وحیانی پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله اشاره کرده است، از قبیل:

«إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یوحی إِلَی»؛(461) «و من تنها از آنچه به من وحی می شود، پیروی می کنم. »

«عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ»؛(462) «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد، مگر رسولانی که آنان را برگزیده.... »

در این آیه خداوند علم غیب را برای جنس رسولان ثابت کرده است.

و در مورد قصه حضرت یوسفعليه‌السلام می فرماید:( ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ؛ ) (463) «[ای پیامبر! ] این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می کنیم. »

همین مطلب در مورد قصه حضرت مریمعليه‌السلام نیز آمده است: «ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیهِ إِلَیکَ».(464)

و درباره قصه حضرت نوحعليه‌السلام می فرماید:( تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا؛ ) (465) «این ها از خبرهای غیب است که به تو [ای پیامبر! ] وحی می کنیم، خبرهایی که نه تو، و نه قومت، این ها را پیش از این نمی توانستید بدانید. »

در نتیجه: مقصود از نفی علم غیب توسط پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله از خود «وَلا أَعْلَمُ الْغَیبَ» نفی این مطلب است که انسان به حسب وجود طبیعی هرگز از غیب اطلاع ندارد، گرچه می تواند به جهت قرب خاص به خداوند، از غیب او بهره مند گردد و این به مشیت و اراده خداوند بستگی دارد.

رابعاً: در مورد حضرت عیسیعليه‌السلام که مواردی از علم غیب او را خداوند متعال در قرآن نقل می کند به این جهت است که علم غیب و اخبار غیبی یکی از معجزات مهم حضرت عیسیعليه‌السلام برای اثبات نبوّتش بوده است.

15- نسبت خلقت به حضرت مسیح عليه‌السلام !!

خداوند متعال با آن که خلقت را تنها به خودش نسبت می دهد؛ زیرا می فرماید:( قُلِ اللَّهُ یبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ فَأَنّی تُؤْفَکُونَ؛ ) (466) «بگو: تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس باز می گرداند، با این حال چرا از حق روی گردان می شوید؟ »

ولی از زبان حضرت مسیحعليه‌السلام نقل می کند که گفت: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیکُونُ طَیراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِی بُیوتِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛(467) «من از گِل، چیزی به شکل پرنده می سازم. پس در آن می دمم و به فرمان خدا، پرنده ای می گردد. و به اذن خدا، کور مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی را بهبود می بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده می کنم، و از آنچه می خورید و در خانه های خود ذخیره می کنید، به شما خبر می دهم. مسلّماً در این ها، نشانه هایی برای شماست، اگر ایمان داشته باشید. »

پاسخ

خداوند متعال در صدر آیه دوم از قول حضرت مسیحعليه‌السلام چنین نقل می کند که خطاب به قومش گفت: «أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیةٍ مِنْ رَبِّکُمْ... »؛ یعنی من به طور حتم نشانه ای از جانب پروردگارتان می آورم....

این جمله و این تعبیر «بِإِذْنِ اللَّهِ» دلیل بر آن است که حضرت مسیحعليه‌السلام جنبه الوهیت نداشته و تنها رسول خداوند است. و از آن جهت که امر رایج در آن زمان گسترش طب و طبابت بوده است، لذا به تناسب وضع موجود، معجزه آن حضرت نیز امور خارق العاده ای بود که با آن وضع تناسب داشته است.

16- احیاء اموات دلیل بر تجسّد!!

خداوند متعال با این که زنده کردن و میراندن را به خود نسبت می دهد و می فرماید:( وَهُوَ الَّذِی أَحْیاکُمْ ثُمَّ یمِیتُکُمْ ثُمَّ یحْییکُمْ... ؛ ) (468) «و او کسی است که شما را زنده کرد، سپس می میراند، و بار دیگر زنده می گرداند....» ولی در مورد حضرت مسیحعليه‌السلام از زبان او نقل می کند که گفت: «وَأُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْی الْمَوْتی بِإِذْنِ اللَّهِ»؛(469) «کور مادرزاد و مبتلایان به برص [پیسی را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می کنم به اذن خدا. »

و نیز می فرماید:( وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی... فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیراً بِإِذْنِی؛ ) (470) «و هنگامی که به فرمان من، از گِل چیزی به صورت پرنده می ساختی... و مردگان را [نیز] به فرمان من زنده می کردی.... »

پاسخ

با جوابی که نسبت به استدلال پیشین داده شد، پاسخ این سؤال نیز روشن می شود.

17- شفاعت کردن مسیح عليه‌السلام !!

خداوند با وجود آن که می فرماید:( قُلْ للَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً؛ ) (471) «بگو: تمام شفاعت ها از آن خداست. » ولی درباره حضرت مسیحعليه‌السلام می فرماید:( إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛ ) (472) «[به یاد آورید] هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای [وجود با عظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است، در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود، و از مقرّ بان [الهی] است. »

پاسخ

اوّلاً: گرچه خداوند سبحان در آیاتی شفاعت را به خود اختصاص می دهد، ولی در آیات دیگر آن را برای دیگران نیز به اذن خود ثابت می کند.

در جایی می فرماید:( ما مِنْ شَفِیعٍ إِلاّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ؛ ) (473) «هیچ شفیعی جز به اجازه او نخواهد بود. » در اینجا «ما» موصوله است و لذا دلالت بر عموم دارد.

و نیز در جای دیگر می فرماید:( وَلا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ؛ ) (474) «نفع نمی دهد شفاعت نزد خدا مگر برای کسی که خداوند برای او اذن دهد. »

از این آیات استفاده می شود که افرادی هستند که خداوند متعال اذن شفاعت را به آنان داده که یکی از آن ها حضرت عیسیعليه‌السلام و یکی دیگر پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است، آنجا که می فرماید:( وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی؛ ) (475) «و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی. »

خداوند متعال در قرآن کریم از فرشتگان به عنوان شفاعت کنندگانی یاد کرده که جز درباره کسانی که خداوند رضایت می دهد شفاعت نخواهند کرد، آنجا که می فرماید:( بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ* لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ * یعْلَمُ ما بَینَ أَیدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا یشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی؛ ) (476) «بلکه آنان بندگان مقرّب خدایند که هرگز پیش از امر او کاری نخواهند کرد و هرچه کنند به فرمان او است. و از احدی جز آن که خدا از او راضی است شفاعت نمی کنند. »

و نیز قرآن کریم درباره فرزندان یعقوب می فرماید:( یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ؛ ) (477) «ای پدر! برای ما از خدا آمرزش طلب کن که [درباره یوسف خطا کرده ایم. »

و نیز خداوند به جهت عفو و آمرزش گناهان، مردم را دعوت می کند که از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بخواهند تا برای آنان استغفار کند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِیماً»؛(478) «و اگر کسانی که بر خود - با گناه کردن - ستم نمودند، از کردار خود به خدا توبه کرده و به سوی تو آمدند تا برای آنان استغفار کنی و از خدا آمرزش خواهی، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند. »

18- قرآن و ردّ فرزند تناسلی بودن مسیح عليه‌السلام !!

مسیحیان می گویند: قرآن که تثلیث و فرزندی عیسیعليه‌السلام را مردود می شمارد از آن جهت است که گروهی از مسیحیان فرزند بودن تناسلی حضرت را معتقد بودند، نه فرزند بودن به معنای مظهریت، لذا قرآن کریم می فرماید:( وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یکُونَ لَهُ وَلَدٌ؛ ) (479) «و نگویید: [خداوند] سه گانه است. [از این سخن] خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا، تنها معبود یگانه است. او منزه است که فرزندی داشته باشد. »

پاسخ

سؤال ما از توجیه گران مسیحی این است که مقصود شما از مظهریت حضرت عیسیعليه‌السلام چیست؟ اگر مراد شما از آن، حلول است که در جای خود آن را ابطال کرده ایم.

و اگر مقصود شما آن است که صفات خداوند در وجود حضرت تجلّی کرده و لذا او مظهر جمیع اسما و صفات الهی شده است، این مطلبی است که عرفای اسلامی نیز به آن اشاره کرده اند، ولی مسیحیان این معنا را اراده نمی کنند.

19- مبارزه قرآن با تثلیث تعدد و اشراک!!

مسیحیان می گویند: ما معتقد به خدای واحدی هستیم که سه مظهر دارد، ولی در جوهر یکی است و قائل به تعدد الهه و شرک در الوهیت نیستیم. و حمله های قرآن نیز متوجه این نوع بدعتی بوده که در زمان قرآن ظاهر شده بود؛ زیرا خداوند گرچه می فرماید:( لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ؛ ) (480) «آن ها که گفتند: خداوند یکی از سه خداست، [نیز] به یقین کافر شدند، معبودی جز خدای یگانه نیست.... »

ولی در جایی دیگر تعدد و تثلیث را این گونه شرح می دهد: «وَإِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلهَینِ مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛(481) «و آن گاه که خداوند به عیسی بن مریم می گوید: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟! »

پاسخ

اوّلاً: ما اصرار نداریم تا مسیحیان را در هر صورت به جهت اعتقاد به تثلیث مشرک جلوه دهیم، و لذا اگر از ادعای خود معنا و مفهوم صحیحی را اراده کنند ما نیز آن را می پذیریم.

ثانیاً: گرچه مسیحیان اعتقادات خود را که بعضاً شرک آلود است توجیه می کنند ولی این توجیهات از آنجا که قابل فهم برای عموم مردم نیست لذا آنان را به شرک انداخته و آن اعتقادات را بر معنای ظاهرش حمل می کنند.

ثالثاً: از توجیه گران مسیحی سؤال می کنیم که مراد شما از این سه مظهر چیست؟ اگر وحدت حقیقی و کثرت اعتباری است اشکالی ندارد، ولی شما به آن معتقد نیستید. و اگر کثرت حقیقی و وحدت اعتباری است، قطعاً شرک است. و اگر هر دو حقیقی است، مستلزم تناقض می باشد.

20- قرآن و تصدیق عقیده تثلیث مسیحی!!

مسیحیان می گویند: در قرآن اشاره به ثالوث مسیحیت شده است.

خداوند متعال می فرماید:( إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهاً فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛ ) (482) «و [به یاد آورید] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای [وجود با عظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است، در حالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهدبود، و از مقرّبان [الهی] است. »

و نیز می فرماید:( وَآتَینا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ الْبَیناتِ وَأَیدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ؛ ) (483) «و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم، و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم. »

در این دو آیه به دو اقنوم از اقانیم ثلاثه اشاره شده است.

پاسخ

شکی نیست که حضرت مسیحعليه‌السلام و روح القدس و خداوند وجود دارند، ولی سخن در عقیده به این سه موجود است، ما به تبع قرآن کریم معتقدیم که حضرت مسیح بنده صالح خدا و رسول او بوده است. و در مورد روح القدس نیز برخی او را فرشته مخصوص خدا می دانند، که از طرف او حقایق را بر پیامبرش القا کرده و او را تأیید می نماید. و تنها خدایی که مستحقّ پرستش است یکی است به نام «اللَّه» ولی مسیحیان سه مبدأ برای این عالم در عرض یکدیگر قائلند و این عقیده سر از شرک درمی آورد.

وانگهی تأیید روح القدس امری مشترک بین تمام رسولان است و به پیامبری خاص اختصاص ندارد.

خداوند متعال می فرماید:( ینَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا؛ ) (484) «فرشتگان را با روح [الهی به فرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل می کند [و به آن ها دستور می دهد] که مردم را انذار کنید.... »

21- قرآن و فرزند غیرتناسلی بودن مسیح!!

خداوند متعال می فرماید:( إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ... ؛ ) (485) «به یاد آورید] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمه ای [وجود با عظمتی از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است.... »

در این آیه در مورد حضرت مسیحعليه‌السلام این گونه تعبیر می کند که کلمه مسیح از خداست.

پاسخ

قبلاً اشاره کردیم که حضرت مسیحعليه‌السلام تنها فرقی که با دیگر انبیا و سایر مردم دارد این است که او از مجاری و اسباب طبیعی آفریده نشده است، بلکه با امر تکوینی خداوند «کن» در رحم حضرت مریم ایجاد شده است و بعد از چند مدتی از رحم او خارج شده است، ولی به هر تقدیر او کلمه فعلی و مخلوق تکوینی خداوند متعال است. و فرزند غیرتناسلی بودن دلیل بر داشتن جنبه الوهیت نیست و از صفت مخلوق بودن خارج نمی شود.

بررسی اشکالات نصارا بر اسلام

بررسی اشکالات

مسیحیان اشکالات مختلفی دارند که به جهت آن ها تسلیم اسلام نشده و قرآن و حدیث نبوی را نمی پذیرند. اینک به هریک از آن ها در فصلی جداگانه اشاره می کنیم:

الف) اشکال مربوط به نبوت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله

برخی از نصارا وجود پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را انکار کرده و برخی نیز ادعای نبوت از جانب او را قبول ندارند.

پاسخ

1- مسیحیان از هر راهی که نبوت حضرت عیسیعليه‌السلام را برای یهودیان به اثبات رساندند، ما نیز از همان راه، نبوّت حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله را به اثبات می رسانیم.

2- نبوت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را از طریق اعجاز و اجتماع قراین و شواهد به طریق تواتر می توان به اثبات رساند. و نیز می توان از طریق بشاراتی که در کتاب مقدس آمده، نبوت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را به اثبات رساند.

ب) اشکالات مربوط به قرآن

توضیح

مسیحیان و اهل کتاب، اشکالاتی بر قرآن کریم نیز وارد کرده اند که به آن ها اشاره می کنیم:

اشکال اول

گاهی می گویند: تعالیم اسلام برگرفته از تعالیم ادیان دیگر است. «اسقف یوسف درّه حدّاد» می گوید: «قرآن از مصادر و منابع پراکنده ای استفاده کرده که مهم ترین آن ها کتاب مقدس است؛ خصوصاً کتاب موسی. و این به جهت شهادت و اعتراف خود قرآن است؛ زیرا در قرآن آمده است:( إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَی صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی؛ ) (486) «این دستورها در کتب آسمانی پیشین (نیز) آمده است. در کتب ابراهیم و موسی. » و نیز می فرماید:( أَمْ لَمْ ینَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسَی؛ ) (487) ( ) «یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده باخبر نشده است. » و نیز می خوانیم:( وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ؛ ) (488) «و توصیف آن در کتاب های پیشینیان نیز آمده است. »(489)

ویل دورانت نیز می گوید: «قابل ذکر است که شریعت اسلامی، شباهت بسیاری به شریعت یهود دارد... » آن گاه به ترتیب قضایایی را بر می شمارد که در قرآن و عهدین به آن ها اشاره شده است. او از جمله آن قضایا مسأله توحید، نبوت، ایمان، انابه، روز حساب و بهشت و دوزخ را برمی شمارد، و گمان می کند که این ها همه برگرفته از تأثیر یهودیت بر دین اسلام است.... »(490)

او نیز می گوید: «در کشورهای عربی، بسیاری از مسیحیان می زیسته اند، گرچه تعداد کمی در مکه بوده اند. محمّد ارتباط تنگاتنگی - حدّاقلّ - با یکی از آن ها به نام ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه داشت. او اطلاع زیادی از کتاب های یهود و مسیحیان داشت. و نیز محمّد فراوان شهر مدینه را زیارت می نمود، شهری که پدرش عبداللَّه در آنجا وفات یافت و گویا در آن شهر با برخی از یهود که در مدینه زیاد بودند، ملاقات کرده باشد. »(491)

پاسخ

اوّلاً: به اثبات رسیده که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله امّی بوده و خواندن و نوشتن نمی دانسته است و نیز نزد هیچ کسی درس نخوانده است.

ویل دورانت می گوید: «ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وی (محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله ) را نوشتن و خواندن آموزد. »(492)

جان دیون یورت می گوید: «درباره تحصیل و آموزش، آن طوری که در جهان معمول است، همه معتقدند که محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله تحصیل نکرده و جز آنچه در میان قبیله اش رایج و معمول بوده چیزی نیاموخته است. »(493)

گیور گیو درباره پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله می گوید: «با این که امّی بود، در اوّلین آیات که بر وی نازل شده، صحبت از قلم و علم؛ یعنی نوشتن و فراگرفتن و تعلیم دادن است. »(494)

ثانیاً: ما معتقدیم که شرایع الهی، همگی از یک اصل واحدی سرچشمه می گیرند و همه یک هدف را دنبال می کنند که همان توحید و اخلاص در عمل و تخلّق به مکارم اخلاق است. خداوند متعال می فرماید:

( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ) ؛(495) «دین در نزد خدا اسلام (و تسلیم در برابر حقّ) است. »

( وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْأَخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛ ) (496) «و هر کس جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران است. »

( قُولُوا آمَنّا بِاللَّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَینا وَما أُنْزِلَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْماعِیلَ وَإِسْحاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَما أُوتِی مُوسَی وَعِیسَی وَما أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ؛ ) (497) «بگویید: ما به خدا ایمان آورده ایم، و به آنچه بر ما نازل شده و بر آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، (و همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگارشان داده شده است، و در میان هیچ یک از آن ها جدایی قائل نمی شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم. »

ثالثاً: در ائتلاف ادیان آسمانی و اتحاد کلمه آن ها، سه احتمال وجود دارد:

الف) به لحاظ وحدت منشأ است.

ب) به لحاظ بر گرفتن برخی از برخی دیگر است.

ج) اتحاد و ائتلاف اتفاقی است.

احتمال سوم باطل است. احتمال دوم نیز اشکالاتی دارد؛ زیرا:

1 - به صراحت قرآن کریم، معارف قرآن وحی به نبی اسلام است به صورت مستقیم.

2 - قرآن معارفی را عرضه کرده که هرگز ذهن بشر به آن ها نرسیده است.

3 - قرآن، تعالیمی را عرضه کرده که هرگز سنخیتی با معارف کتاب مقدس اهل کتاب ندارد.

قرآن به صراحت به این مطلب گوشزد کرده که به پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله به صورت مستقل وحی شده است:( إِنّا أَوْحَینا إِلَیکَ کَما أَوْحَینا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَینا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَ... ؛ ) (498) «ما به تو وحی فرستادیم، همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و (نیز) به ابراهیم و.... »

( ... وَأُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ ) (499) ؛ «و این قرآن بر من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که این (قرآن) به آن ها می رسد با آن بیم دهم. »

رابعاً: آیاتی از قرآن که اسقف یوسف درّه حدّاد به آن استشهاد کرده، اشاره به این مطلب دارد که معارف قرآن را که بر پیامبر نازل شده است، همگی در صحف اولی نیز آمده است. و نیز در مورد آیه سوّم که به آن استشهاد کرده، می توان گفت که ضمیر در «أم لم ینبأ» به کسی برمی گردد که در مقابل دعوت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ایستاده و آن را مسخره می کرده است.

اشکال دوم

قرآن در مواردی مخالف با عهد عتیق و عهد جدید مطالبی را عرضه کرده است، و این خود دلیل بر آن است که قرآن کلام خداوند نیست.

پاسخ

عهد عتیق و جدید از آنجا که سند متصل آن ها به مؤلّفان آن ها ثابت نشده، و نیز الهامی بودن مطالب آن ها به اثبات نرسیده، و از طرفی تحریف نیز در آن ها راه پیدا کرده است، لذا مخالفت قرآنی که از تحریف مصون است با عهد قدیم و جدید، امری طبیعی به نظر می رسد، بلکه این مخالفت و مغایرت دلیلی بر تحریف آن کتب است.

اشکال سوم

در قرآن آمده است که هدایت و ضلالت از جانب خداوند است. و نیز بهشت مشتمل بر نهرها و حور و قصرهاست. و جهاد با کفار واجب است. این ها از امور قبیحی است که خود دلالت دارد بر این که قرآن کلام الهی نیست.

پاسخ

اوّلاً: در عهدین نیز به این مطالب اشاره شده است؛

در سِفر خروج می خوانیم: «پروردگار به او فرمود: نظر کن به جمیع عجایبی که در دست تو قرار داده ام، آن ها را نزد فرعون انجام ده؛ زیرا من قلب او را قسی گردانده ام و او مردم را آزاد نخواهد کرد. »(500)

ثانیاً: چه اشکالی دارد که بهشت مشتمل بر حور و قصرها و سایر نعمت های جسمانی و مادی باشد؛ زیرا مطابق ادله، معاد هم جسمانی است و هم روحانی.

ثالثاً: از آن جهت که حقّ و حقیقت همیشه دشمن داشته است لذا باید صاحبان حقّ برای مقابله با دشمنان خود به پا خیزند و جهاد کنند.

رابعاً: هدایت به معنای توجه انسان به کار خیر، و اضلال به معنای واگذاری انسان به حال خود است.

اشکال چهارم

قرآن نزد مسلمانان تحریف شده است، پس از اعتبار ساقط است.

پاسخ

1- قول مشهور و اکثر علمای شیعه و سنی عدم تحریف قرآن است. و هر عقیده ای که قرار است به دین و یا مذهبی نسبت داده شود باید ملاحظه رأی اکثر در آن دین و مذهب را نمود.

2- بر فرض محال که تحریف در قرآن حاصل شده باشد، ولی این باعث نمی شود که نبوّت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را منکر شویم؛ زیرا از راه های دیگر می توان آن را به اثبات رسانید. همان گونه که کتب عهدین از تحریف تهی نیست و در عین حال مسیحیان به آن اعتقاد دارند.

اشکال پنجم

در آیات قرآن به محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و دیگر پیامبران نسبت گناه داده شده است و این با مقام نبوت انبیا سازگاری ندارد.

پاسخ

1- تمام آیاتی که ظهور در گناه کردن انبیا دارد از آیات متشابهات به حساب می آید که با ردّ کردن آن ها به محکمات قابل توجیه بوده و آن ها را حمل بر خلاف ظاهر می کنیم.

2- در کتب عهدین نیز به بسیاری از انبیا نسبت گناه داده شده است.

اشکال ششم

قرآن از آن جهت که به زبان عربی است، برای عرب فرستاده شده است نه دیگران. خداوند متعال می فرماید:( إِنّا أَنزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً... ؛ ) (501) «ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم. »

«بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ»؛(502) «به زبان عربی آشکار (نازل کرد). »

«وَلَوْ نَزَّلْناهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ* فَقَرَأَهُ عَلَیهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ»؛(503) «هرگاه ما آن را بر بعضی از عجم ها نازل می کردیم. و او آن را بر ایشان قرائت می کرد به آن ایمان نمی آوردند. »

پاسخ

1 - تمام مردم بر این امر واقفند که لغت عرب از فصیح ترین لغات و واضح ترین آن ها به شمار می آید. و از طرفی دیگر، قرآن به جهت اثبات معجزه بودنش به اعلا درجه بیان و بلاغت و فصاحت نازل شده است و لذا ناگزیر است که به لغت عرب در سرزمین عرب نازل شود و از آنجا به جمیع اطراف عالم منتشر گردد.

2- در قرآن کریم اشاره شده که قرآن برای همه عالمیان و جهانیان است، اگر شما به قرآن استدلال می کنید باید همه آیات را در نظر بگیرید.

خداوند متعال می فرماید:( تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً، ) (504) «بزرگ (و خجسته) است کسی که بر بنده خود فرقان (کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل فرمود، تا برای جهانیان هشدار دهنده ای باشد. »

همچنین در آیه ای دیگر آمده است: «وَأُوحِی إِلَی هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ»؛(505) «و این قرآن به من وحی شده تا به وسیله آن شما و هرکس را (که این پیام به او) برسد هشدار دهم. »

عبارت «مَنْ بَلَغَ» دلالت روشنی بر عمومیت رسالت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله دارد؛ زیرا به این معناست که هرکس، در هر زمان و یا هر ملیت و نژادی پیام قرآن را دریافت کند مأمور به پیروی از آن است.

و نیز می فرماید:( شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنّاسِ؛ ) (506) «ماه رمضان که در آن قرآن فرو فرستاده شده است (کتابی) که مردم را راهبر است. »

قرآن کریم از پیروزی اسلام بر همه ادیان، از جمله ادیان الهی پیشین سخن می گوید و می فرماید:( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ ) (507) «او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هرچه دین است پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند. »

اشکال هفتم

گاهی مسیحیان می گویند: برای ما مسیحیان قبل از پیامبر شما رسولی آمد که به زبان ما سخن گفت و ما را مخاطب قرار داده و انذار کرد و ما تا به حال به او متمسّکیم و مطابق آنچه که در قرآن شما مسلمانان آمده، هر پیامبری به زبان قوم خودش فرستاده شد و برای هر قومی نیز پیامبری است.(508)

( وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ؛ ) (509) «و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (حقایق را) برای آن ها آشکار سازد. »

( وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِ أُمَّةٍ رَسُولاً؛ ) (510) «ما در هر امّتی رسولی برانگیختیم.»

( وَلَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجآءُوهُم بِالْبَیناتِ؛ ) (511) «و پیش از تو پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم، آن ها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند. »

پاسخ

1 - از آیات بسیاری استفاده می شود که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به سوی اهل کتاب، بلکه برای جمیع انس و جنّ فرستاده شده است.

2 - اگر پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را در گفتارش تصدیق می کنید و به کتابش تمسک می نمایید، پس باید به آیات محکمات دیگر که نصّ در عمومیت دین اسلام است نیز نظر داشته باشید.

3 - شکی نیست که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به کفر اهل کتاب از کسانی که به او ایمان نیاورده اند تصریح کرده است.(512)

4 - آمدن نصارای نجران و مباحثه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با آنان و پیشنهاد مباهله، دلیل بر عمومیت رسالت پیامبر اعظمصلى‌الله‌عليه‌وآله است.(513)

5 - اسلام آوردن نجاشی پادشاه حبشه دلیل بر عمومیت رسالت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است.

6 - اسلام برخی از نصارای عرب نیز دلیل دیگری بر عمومیت رسالت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است.(514)

7 - فرستادن پیک به جمیع طوایفی که در عصر پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بودند، خود دلیل دیگری بر آن است که رسالت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله عمومی بوده است.

از جمله کسانی که پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله برای او نامه فرستاد و او را به اسلام دعوت کرد پادشاه نصارا در اسکندریه است. حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله نامه ای را به حاتب بن ابی بلتعه داد تا به مقوس (جریح بن مینا) برساند و او را به اسلام دعوت کند.(515)

اشکال هشتم

برخی از نصارا می گویند: اختلاف قرائت، به نوبه خود دلیل بر تناقض در قرآن است، و این دلالت دارد که قرآن از جانب خداوند نیست.

پاسخ

1 - پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله قرآن را به چند طریق قرائت نمی کرده است ولی به جهت آسان شدن قرائت قرآن بر قبایل مختلف عرب؛ همانند قبیله مضر و نزار و هذل به آن ها رخصت داد تا قرآن را به لغت خود قرائت کنند. و این اختلاف در قرائت به نحوی نبوده است که موجب تناقض یا تضادّ در معنا شود.

2 - در مواردی که بر فرض اختلاف قرائت، موجب تضادّ در معنا شود روایات معصومینعليهم‌السلام معنای صحیح آن را بیان کرده است.

ج) اشکالات مربوط به احادیث

مسیحیان بر احادیث اسلامی نیز اشکالاتی وارد نموده اند که به آن ها می پردازیم:

اشکال اول

راویان احادیث از نزدیکان و اصحاب و همسران محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله هستند، و لذا شهادت آن ها در حقّ او مورد قبول واقع نمی شود.

پاسخ

1 - این اشکال در حقّ خود نصارا نیز وارد است؛ زیرا راویان حالات و گفته های حضرت مسیحعليه‌السلام نیز مادر عیسی و پدر مریم و شاگردان و حواریون حضرت عیسی بوده اند.

اگر بگویند که سنّت حضرت عیسی به توسط حواریون نقل شده که از عصمت برخوردار بوده اند، ما نیز در جواب می گوییم: سنت پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز به توسط اهل بیت معصومش نقل شده است. آری این نقص تنها متوجه اهل سنت است که واسطه نقل سنت پیامبر را صحابه که غیر معصوم اند می دانند.

2 - پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و اصحابش تا 13 سال در مکه در شدیدترین وضع به سر می برده و همه نوع اذیت و آزار و شکنجه را تحمل کردند تا آن که عده ای از آن ها به حبشه هجرت نمودند. و می دانیم که هیچ کس برای مطامع دنیوی این گونه مصایب را تحمل نمی کند، این دلیل بر آن است که حقانیت دین اسلام برای اصحاب به اثبات رسیده بوده است.

اشکال دوّم

گاهی می گویند: مؤلّفان کتاب های حدیث، حالات محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و معجزات او را با چشمان خود ندیدند، و نیز با گوش های خود بدون واسطه نشنیدند، بلکه بعد از مدت های زیاد از دیگران شنیده و در کتاب های خود ثبت کرده اند.

پاسخ

1 - این اشکال متوجّه اناجیل و دیگر کتاب های عهد جدید نیز هست؛ زیرا لوقا و مرقس از حواریون به حساب نمی آیند.

2 - قرآن که مهم ترین معجزه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است از راه تواتر قطعی به دست ما رسیده است.