اثبات نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
الف» راه های اثبات نبوت پیامبران
حکمت الهی اقتضا می کند که راه های عمومی را برای شناخت پیامبران معین سازد تا به توسط آن بتوان آنان را شناخت، وگرنه نقض غرض در هدف بعثت می شود؛ زیرا از طرفی خداوند سبحان انبیا را برای هدایت مردم فرستاده و از طرفی دیگر مردم را به پیروی و متابعت آنان دعوت کرده است، در این صورت معین نکردن راه هایی برای شناخت انبیا، نقض غرضِ بعثت خواهد بود، و نقض غرض از مولای حکیم، قبیح است. اینک به برخی از این راه ها اشاره می کنیم.
1 - شهود عرفانی
شهود عرفانی، دارای مراتبی است که مرحله عالی آن بسیار محدود است و جز برای «اوحدی» از مردم میسور و ممکن نیست؛ زیرا این راه، فردی را می طلبد که آنچه پیامبران می بینند و می شنوند او نیز ببیند و بشنود؛ یعنی امر نبوت به شکل علم حضوری برای او به منصّه کشف و شهود برسد و دیگر نیازی به داده های عقلی نداشته باشد، نظیر آنچه درباره حضرت علی بن ابی طالبعليهالسلام
رسیده است که رسول اکرمصلىاللهعليهوآله
درباره او فرمود:(
أنّک تسمع ما أسمع وتری ما أری إلّا إنّک لست بنبی و لکنّک وزیر و إنّک لعلی خیر؛
)
«ای علی! تو می شنوی آنچه را که من می شنوم، و می بینی آنچه را که من می بینم، جز آن که تو پیامبر نیستی، لیکن وزیر و برخیری. »
مرحله متوسط شهود عرفانی، آن است که کسی متن نبوت پیامبر را مشاهده کند، که در این حال، هیچ تردیدی برای شاهد حاصل نخواهدشد.
و مرحله نازل شهود آن است که عارف متشرع بر اثر شهود مکرّر معارف الهی به سنخ ضعیف شهود انبیا باریابد که در این حال، به صحّت دعوای پیامبر اطمینان حاصل می شود، هرچند تتمیم آن نیازمند به تبیین عقلی است.
حاصل آن که راه شهود عرفانی برای بیشتر مردم بسته است، لذا غالباً بدان مقام نمی رسند.
2 - معجزه
معجزه، امری است خارق العاده که از جانب خداوند و به دست پیامبر یا امامعليهمالسلام
صورت می پذیرد، و با مدعای پیامبر یا امام مطابقت دارد و قابل تعلیم و تعلّم نیست و دیگران از انجام آن ناتوانند.
معجزه از آن جهت که کار خدایی است که در دست پیامبر یا امام انجام می گیرد ثابت می کند آورنده آن با ماورای طبیعت؛ یعنی خداوند مرتبط است و هرچه می گوید عین حقیقت و وحی است.
3 - گواه پیامبران سابق
پیامبران از آن جهت که از گناه و اشتباه مصون و در امانند، لذا شهادت و گواهی آنان به نبوت کسی با واقعیت خارجی مطابقت دارد. این راه دارای شرایطی است؛ از قبیل:
الف) گواهی آن پیامبر از طریق معتبری به ما رسیده باشد؛ مثل این که خود ما بدون واسطه، گواهی او را شنیده باشیم، و یا این که گواهی او به صورت متواتر به ما رسیده باشد.
ب) اوصاف پیامبران بر او منطبق باشد، این راه عمومیت ندارد و شامل پیامبران نخستین نمی شود. و نیز اختصاص به شناخت پیامبران ندارد بلکه برای گواهی بر هر معصومی؛ اعم از پیامبر، قرآن یا امام نیز کافی است.
4 - گواهی قراین و شواهد
یکی دیگر از راه های شناخت انبیا و اثبات نبوت آنان، گواهی قراین و شواهد خارجی است. این قراین هرچند به تنهایی مفید گمان است ولی در صورت اجتماع آنان، انسان را به قطع می رساند. این قراین عبارتند از:
الف) ویژگی های اخلاقی و نفسانی
به این که مدّعی پیامبر به اصول اخلاقی پایبند بوده و از نفس پاک و روحی بلند برخوردار و مظهر کمالات و فضایل انسانی باشد، و در حیات او هیچ سابقه ای از زشت کاری، دنیاپرستی، جاه طلبی، و تمام اموری که با موازین اخلاقی ناسازگارند به چشم نخورد. بدیهی است اگر چنین انسانی که مظهر امانت و پاکدامنی و صداقت و درستی است، مدّعی نبوت شود، حالات روحی و فضایل اخلاقی او شاهدی قوی بر راستگویی او خواهدبود.
ب) ویژگی های محیطی
وضعیت محیطی که شخص مدّعی نبوت در آن رشد یافته و دعوت خود را عرضه کرده است، قرینه دیگری بر صدق مدعای او خواهد بود.
ج) پیروان
با تأمّل در وضعیت کسانی که دعوت شخص مدّعی پیامبر را پذیرفته اند، می توان به شاهدی دیگر دست یافت؛ زیرا گرویدن انسان های فهیم و پاکدامن به شخص مدّعی نبوت، قرینه ای بر حقانیت او است.
د) راهکارها
قرینه دیگر بر پیامبری آن است که شخص مدّعی نبوّت، برای دستیابی به اهداف و مقاصد خویش از راه های معقول و عادلانه که با اصول فطری و اخلاقی همخوانی دارد، بهره گیرد، و هیچ گاه حاضر نگردد که رهبری خود و گسترش دعوتش را بر پایه های فریبکاری و بی عدالتی استوار سازد.
ه) ثبات قدم و پایبندی به اصول اولیه دعوت
از دیگر قراین و شواهد حقانیت مدّعی پیامبری، آن است که تا پایان، به اصول اولیه دعوت خود پایبند باشد، نه آن که هر از چند گاهی دچار تبدّل رأی گردد و اصولی مخالف با تعالیم قبلی خود عرضه نماید. و دیگر این که برخود بر سختی ها و دشواری هایی که بر سر راه رسالت او است ثبات قدم داشته و اهل عقب نشینی و تزلزل در برابر دشمنان نباشد.
و) تعالیم
محتوای آموزه ها و تعالیم شخصی که مدّعی نبوت است، گواه دیگری بر صدق یا کذب آن است. ارائه معارف معقول و جامع در زمینه خداشناسی، انسان و جهان و نیز عرضه تعالیمی که متضمن دعوت به فضایل اخلاقی و دوری از رذایل نفسانی است، از حقانیت آورنده آن و ارتباط او با منبع الهی حکایت می کند.
ب» راه های اثبات نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
اشاره
بعد از بحث از راه های اثبات نبوّت به طور عموم، اینک به بررسی راه های اثبات نبوّت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
به طور خصوص می پردازیم.
راه اول: راه باطن
اولیای الهی در مراتب مختلف از راه کشف و شهود باطن، پی به وحیانی بودن تعالیم رسول اکرمصلىاللهعليهوآله
برده و نبوت آن حضرت را تصدیق نموده اند، کسانی که در صدق و صفا و درستکاری آنان شک وجود ندارد، که از جمله آنان امام علیعليهالسلام
است؛ کسی که انسان های منصف از تمام ادیان، خصوصاً مسیحیان او را به بزرگی و عظمت و جلالت قدر ستوده اند. آن حضرت در جایی می فرماید:(
... لقد کان یجاور فی کل سنة بحرآء فأراه ولایراه غیری ولم یجتمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول اللَّه
)صلىاللهعليهوآله(
و خدیجة و أنا ثالثهما. أری نور الوحی و الرسالة، واشمّ ریح النبوة، و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه
)صلىاللهعليهوآله(
، فقلت: یا رسول اللَّه! ما هذه الرّنة؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادته. أنّک تسمع ما أسمع وتری ما أری، إلّا انّک لست بنبی، و لکنّک وزیر و انّک لعلی خیر... ؛
)
«... هرسال در (حراء) خلوت می گزید، من او را می دیدم و به جز من کسی وی را نمی دید. آن هنگام اسلام در هیچ خانه ای جز خانه ای که در آن رسول خداصلىاللهعليهوآله
و خدیجه در آن بود، راه نیافته بود و من سومین آن ها بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم. من هنگامی که وحی بر او فرود می آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم: ای فرستاده خدا! این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است و از این که او را نپرستند نومید و نگران است. و همانا تو می شنوی آنچه را که من می شنوم، و می بینی آنچه را که من می بینم، جز آن که تو پیامبر نیستی، لیکن وزیر و بر خیری. »
راه دوم: بشارات در کتاب مقدس
توضیح
با مراجعه به عهدین موجود، گرچه از تحریف خالی نیست امّا هنوز در آن بشاراتی به ظهور پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
مشاهده می شود.
الف) عهد قدیم؛ در سفر تکوین آمده است: «من تو را در اسماعیل اجابت کرده و او را مبارک گرداندم. او را تکثیر کرده و جداً عظیم نمودم، برای او دوازده شخصیت بزرگ به دنیا خواهد آمد، و من او را برای امّتی بزرگ قرار می دهم. »
در تورات، سفر تثنیه آمده است: «خداوند از طرف طور سینا آمد، و از جانب ساعیر پرتو افکنی نمود، و از فاران اعلان وجود کرد. »
می دانیم که آمدن از طور سینا اشاره به فرو فرستادن تورات بر موسی در طور سینا است. و اشراق خداوند از ساعیر اشاره به فرو فرستادن انجیل به عیسی در آن مکان دارد. و مقصود از استعلاء خداوند از کوه های فاران، اشاره به فرو فرستادن قرآن بر پیامبر از مکه است؛ زیرا فاران همان مکه می باشد.
در سفر اشعیاء می خوانیم: «اشعیاء گفت: به من امر شد: بایست و نظاره کن، نظر کن چه می بینی؟ گفتم: دو سواره را می بینم که می آیند، یکی از آن دو بر الاغ و دیگری بر روی شتر. یکی از آن دو به دیگری می گوید: بابل سقوط نمود.... »
مقصود از راکب حمار، حضرت مسیحعليهالسلام
و راکب جمل، حضرت محمّدصلىاللهعليهوآله
است. و می دانیم که بابل در زمان بعثت رسول اکرمصلىاللهعليهوآله
سقوط کرد.
ب) عهد جدید؛ در انجیل متّی آمده است: «... بدین جهت به شما می گویم: ملکوت خداوند زود است که از شما گرفته شود و به امّتی دیگر واگذار گردد که ثمره آن را خواهند گرفت. »
در انجیل یوحنّا آمده است: «اگر شما مرا دوست دارید وصیت های مرا حفظ نمایید، و من از پدر می خواهم که به شما فارقلیط دیگر دهد تا با شما تا ابد بماند، او روح حقّ است، کسی که عالم توان قبول او را ندارد. »
و نیز در انجیل یوحنّا آمده است: «همانا فارقلیط، روح حقّ، کسی که او را پدر به اسم من می فرستد، او هر چیزی را به شما تعلیم می دهد، و او هرچه را برایتان گفتم، به شما تذکّر می دهد. »
و نیز آمده است: «هرگاه فارقلیطی که من او را از جانب پدر می فرستم نزد شما بیاید، روح حق که از جانب پدر آمده است، او برای من شهادت می دهد.»
و نیز می خوانیم: «همانا برای شما خیر است که من بروم؛ زیرا اگر من نروم فارقلیط نزد شما نمی آید. من که رفتم او را به سوی شما می فرستم. او عالم را بر گناهش توبیخ خواهد کرد. من حرف های زیادی دارم که می خواهم بگویم ولی شما تحمّل آن را ندارید. ولی هنگامی که روح حق آمد شما را به تمام حقّ راهنمایی خواهد کرد؛ زیرا او از جانب خود سخن نمی گوید، بلکه هرچه را می شنود می گوید و به هرچه می آید شما را خبر می دهد، و تمام آنچه را برای پدر است به شما معرفی می کند. »
معنای «فارقلیط»
همان گونه که اشاره شد در انجیل «یوحنّا» سخن از بشارت مسیحعليهالسلام
به آمدن شخصی بعد از او به نام «فارقلیط» آمده است. برای بررسی این که مقصود از «فارقلیط» کیست، ابتدا به ذکر مقدماتی می پردازیم:
1 - حضرت مسیحعليهالسلام
به لغت عبری سخن می گفت؛ زیرا او در بین کسانی که به این لغت سخن می گفتند رشد کرده و بزرگ شد. از نویسندگان انجیل نیز، متّی انجیل خود را به لغت عبری نوشت، ولی سه نفر دیگر از نویسندگان انجیل، به لغت یونانی انجیل خود را مکتوب داشتند. بنابراین کلمه ای را که حضرت مسیح تلفّظ کرده، به لغتی بوده که از آن جامعه رخت بربسته و تنها در انجیل یوحنّا اشاره به بشارت آمدن پیامبرصلىاللهعليهوآله
شده که از ابتدا به لغت یونانی نوشته شده است.
2 - «فارقلیط» لفظی است با لغت سریانی که اهل سوریه آن زمان به این لغت سخن می گفتند. و لذا این لفظ در انجیل هایی که به لغت سریانی نوشته شده سرایت نمود. علمای اسلام و مفسّرین انجیل ها، اتّفاق دارند که این لفظ از لغت یونانی منتقل شده است، لغتی که یوحنّا انجیلش را به آن نوشت.
3 - در معنای لفظ «فارقلیط» معادل لغت یونانی آن اختلاف شده است. محققین اسلامی معتقدند که اصل یونانی این کلمه «بریکلیطوس» به معنای محمّد و احمد است. ولی مفسرین اناجیل می گویند: اصل این کلمه «بارکلیطوس» به معنای کمک کار و تعزیت داده شده است.
در دائرةالمعارف بزرگ فرانسه، ضمن شرح کلمه محمّد آمده است: «محمّد، مؤسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. کلمه محمّد از حمد گرفته شده و اشتقاق آن از ماده «حمد یحمد» به معنای تمجید و تعظیم است. و از امور عجیب این که در اینجا اسم دیگری است که آن هم از حمد مشتق شده و مرادف لفظ محمّد است و آن «احمد» است که به گمان ما مسیحیان جزیرة العرب آن را به جای «فارقلیط» به کار می گرفتند. و احمد به معنای کسی است که زیاد مورد ستایش و احترام جدّی واقع شده است. و این ترجمه کلمه «بریکلیوس» است که مسیحیان اشتباه کرده و به جای آن «بارکلیطوس» را به کار گرفته اند. بنابراین، نویسندگان اسلامی گفته اند که مراد از این لفظ، بشارت به ظهور پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
است، و قرآن مجید به این موضوع به طور علنی در آیه ای از سوره صف اشاره می کند. »
4 - بعید به نظر نمی رسد که حضرت مسیحعليهالسلام
با یک کلمه خاص اسم پیامبری که قرار بوده بعد از خودش بیاید؛ مثل کلمه احمد را ذکر کرده، ولی یوحنّا آن را مطابق ذوق خودش به لغت یونانی ترجمه کرده است. در حالی که وظیفه هر مترجمی است که هنگام ترجمه، اسم را به حال خود بگذارد. و لذا در قرآن کریم آمده است:(
وَإِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ...؛
)
«و [به یاد آورید] هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم؛ درحالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده [= تورات می باشم. و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است.... »
5 - کسانی از مسیحیان که لفظ «فارقلیط» را در تفاسیر خود به «روح القدس» تفسیر کرده اند، می گویند: «روح القدس بعد از پنجاه روز از به دار آویخته شدن عیسی به زمین فرود آمد، همان وقتی که حواریون در یک منزل اجتماع نموده بودند. در آن هنگام صوتی همانند وزیدن باد، از آسمان شنیده شد، که در آن هنگام به جهت وارد شدن روح القدس در بدن هایشان، شروع به سخن به زبان های مختلف کردند. »
ولی با مراجعه به عباراتی که در انجیل یوحنّا درباره «فارقلیط» آمده، پی خواهیم برد که با «روح القدس» سازگاری ندارد، بلکه مقصود به آن پیامبری است که در آخرالزمان ظهور خواهد نمود. اینک به نمونه هایی از آن عبارات اشاره می کنیم:
الف) اگر شما مرا دوست دارید احکام مرا حفظ کنید تا برای شما «فارقلیط» دیگر از جانب پدر (خدا) طلب کنم که تا ابد با شما باشد.
ب) به حقیقت می گویم: همانا رفتن من از میان شما به زودی شما را نفع خواهد داد؛ زیرا اگر من در میان شما باقی بمانم فارقلیط، دیگر به سوی شما نمی آید....
و دیگر عبارات که دلالت صریح و یا ضمنی بر این دارد که مراد به «فارقلیط» پیامبر آخرالزمان است.
چیزی که جای تعجّب دارد این است که این کلمات در ضمن وصایایی از حضرت عیسیعليهالسلام
که به عنوان آخرین سفارشات آن حضرتعليهالسلام
به حواریون و شاگردان خود و نیز به عنوان وداع او با آن ها نموده، مطرح است. ولی نکته ای که به عنوان سؤال مطرح است این که چگونه این وصیت ها در انجیل یوحنّا آمده ولی سه انجیل دیگر از آن ها غفلت کرده اند؟ آیا نسّاخ آن ها را حذف کرده اند و یا این که به جهت اغراض خاص، صاحبان سه انجیل دیگر در اناجیل خود نیاورده اند؟ این سؤال از اسراری است که تاکنون صاحبان کلیسا از پاسخ به آن عاجز مانده اند.
6 - و نیز قراینی دیگر وجود دارد که دلالت دارد بر این که مقصود از «فارقلیط» همان پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
است که بعد از حضرت مسیحعليهالسلام
آمده است، نه روح القدس. اینک به برخی دیگر از این قراین اشاره می کنیم:
الف) برخی از تواریخ مسیحیت که قبل از اسلام مورد توجه دانشمندان و مفسرین انجیل بوده، اشاره دارد به این که «فارقلیط» همان پیامبر موعود است؛ از باب نمونه به «منتس» ریاضیدان معروف قرن دوم میلادی می توان اشاره کرد که در سال 187 میلادی در آسیای صغیر به این مطلب تصریح نمود.
ب) از تاریخ اسلام استفاده می شود که دانشمندان و بزرگان مسیحیت، همگی انتظار ظهور پیامبری را در آخرالزمان غیر از عیسی داشتند.
ج) تعبیرات و اوصافی که برای «فارقلیط» ذکر شده، همگی اشاره به این نکته دارد که «فارقلیط» پیامبری دیگر است نه روح القدس.
7 - در انجیل لوقا نیز مانند انجیل یوحنا به دین اسلام و پیامبر آن اشاره شده است. در آنجا می خوانیم: «و ناگهان با مالکان گروهی از لشکریان آسمانی ظاهر شدند. آنان خدا را تسبیح می کنند و می گویند: ستایش مخصوص خداوند است، در مرتبه های عالی و بر روی زمین اسلام و برای مردم «احمد» است. »
و لذا در قرآن کریم آمده است:(
وَإِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ یابَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ...
)
.
8- حضرت مسیح به هیچ وجه ادعا نکرد که من آخرین پیامبر خدا هستم و پس از من هیچ پیامبری دیگر نخواهد آمد. بلکه سفارش نمود از پیامبران دروغگو پرهیز کنید و برای آن که پیامبر راستگو را از دروغگو تشخیص دهید به ثمرات و آثار آن ها بنگرید. چنان که در انجیل متّی آمده است: «از انبیای دروغین بر حذر باشید که در لباس میش به نزد شما می آیند ولی در باطن گرگان درنده اند. آنان را از اعمالشان خواهید شناخت. آیا می توان از بوته خار، انگور و از خار بُن، انجیر چید؟ همین طور درخت خوب، میوه نیکو به بار می آورد و درخت فاسد، میوه بد. بنابراین شما آن ها را از میوه هایشان خواهید شناخت. »
یحییعليهالسلام
نیز که در عصر عیسیعليهالسلام
می زیست هرگز ادعا ننمود که جز مسیح هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد، بلکه در وقت معرفی خود گفت: من نه مسیح هستم و نه آن پیامبر موعود. این سخن به طور ضمنی دلالت دارد بر آن که پیامبر دیگری جز مسیح خواهد آمد. چنان که در انجیل یوحنّا آمده است: «این است شهادت یحیی وقتی یهودیان اورشلیم، کاهنان و لاویان را پیش او فرستادند تا بپرسند که او کیست؟ او از جواب دادن خودداری نکرد، بلکه به طور وضوح اعتراف نموده، گفت: من مسیح نیستم. آن ها از او پرسیدند: پس آیا الیاس هستی؟ پاسخ داد: خیر. آن ها از او پرسیدند: آیا تو آن پیامبر موعود هستی؟ پاسخ داد: خیر.... »
حواریون مسیح نیز هیچ گاه ادعا ننمودند که عیسیعليهالسلام
آخرین پیامبر الهی است. تنها سفارش ایشان آن بود که: مدّعیان نبوّت را بیازمایید تا راستگو از دروغگو مشخص گردد. و این سفارش می رساند که آنان ظهور پیامبری دیگر را ممکن می دانستند. چنان که یوحنا گفته است: «ای عزیزان! به هر نبوّتی اعتماد نکنید بلکه آن ها را بیازمایید تا ببینید که آیا در واقع از جانب خداست یا نه؟ زیرا عده زیادی هستند که به سرتاسر دنیا رفته، به دروغ ادّعای نبوت می کنند. »
روشن تر از همه، گواهی کتاب «اعمال رسولان» است که آشکارا نشان می دهد پس از مسیحعليهالسلام
انبیای دیگری نیز برانگیخته شده اند. چنان که می نویسد: «در همین احوال چند نفر نبی از اورشلیم به انطاکیه وارد شدند. یکی از آنان که اغابوس نام داشت برخاست و با الهام روح (روح القدس) قحطی سخت و فراگیری را پیشگویی کرد. این قحطی در زمان سلطنت کلودیوس قیصر اتفاق افتاد. »
چگونه به انجیل محرّف یا صادر از غیر معصوم استشهاد می شود؟
گاهی سؤال می شود شما که قائل به وجود تحریف در تورات و انجیل و دیگر کتب غیر از قرآن هستید، چگونه در قضیه مهدویت و سایر موضوعات به آن استدلال می کنید؟
پاسخ
1 - در موضوع مهدویت چندان آیات و روایات فراوانی وجود دارد که برای اثبات آن احتیاج به منابعی دیگر غیر از قرآن نمی باشد.
2 - استناد و استشهاد به بشارات کتاب های آسمانی و غیر آسمانی دیگران، از باب تأیید است نه اثبات.
3 - نقل بشارات از کتاب های مقدس دیگران به جهت تقارن بین ادیان و هدایت اهل ادیان به دین حق؛ یعنی اسلام است.
4 - کسی ادعا نکرده که تمام آنچه که در کتاب های مقدس ادیان دیگر آمده، تحریف شده است؛ بلکه آنچه مسلّم است این که بخشی از آن ها مورد تحریف قرار گرفته است.
5 - در اثبات عدم تحریف در مواردی که به آن ها استشهاد می شود همین بس که در مصادر اسلامی نیز به آن اشاره، بلکه تصریح شده است.
6 - برخی از بشارات کتاب های مقدس ادیان دیگر با واقعیات تاریخی مطابقت داشته است؛ از قبیل این که: مصلح جهانی همان امام دوازدهم از ذریه اسماعیل و از نسل بهترین زنان است که ولادت او در وضع شدید و اختناق سیاسی به وقوع خواهد پیوست، و به همین جهت خداوند او را از ظالمان تا هنگام ظهور محفوظ خواهد داشت.
قرآن و بشارات عهدین
قرآن به عنوان کتاب آسمانی اشاره می کند که یهود و نصارا می دانستند که پیامبری در آخرالزمان خواهد آمد و آنان اوصاف و علامات او را که در عهد قدیم و جدید آمده، می دانسته و تطبیق آن را نیز بر پیامبر اسلام حضرت محمدصلىاللهعليهوآله
می دانستند. قرآن در آیات بسیاری به این مطلب اشاره کرده است.
خداوند متعال می فرماید:(
الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَالانجِیلِ یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ؛
)
«همانا کسانی که از فرستاده (خدا)، پیامبر امّی پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند؛ آن ها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد. »
و نیز می فرماید:(
الَّذِینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یعْرِفُونَهُ کَما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یعْلَمُونَ؛
)
«کسانی که کتاب آسمانی به آن ها داده ایم، او (=پیامبر) را همچون فرزندان خود می شناسند؛ (ولی) جمعی از آنان، حق را آگاهانه کتمان می کنند. »
قرآن کریم بر اهل کتاب چنین احتجاج کرده که در تورات و انجیل به پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
بشارت داده شده است، و اگر این ادعا صحیح نبود اهل کتاب بر حضرت اعتراض و انکار می کردند، در حالی که در عوض این کار سکوت کرده و یا با جعل تهمت ها و مخفی کردن حق و تفسیر بشارت ها به دلخواه خود، پیروان دین مسیح و یهود را از پذیرش حق و ایمان به نبی خاتمصلىاللهعليهوآله
باز می داشتند.
کسانی که به تاریخ مراجعه کنند پی می برند که برخی از علمای اهل کتاب، به خصوص نصارا بعد از آن که پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
را درک کردند یا دعوت او را به رسالتش شنیدند به او ایمان آورده و اسلام را پذیرفتند؛ زیرا می دانستند که او همان پیامبری است که در آخرالزمان انتظار او را می کشیدند. و قصه بحیرای راهب و سلمان فارسی و بسیاری دیگر از ره یافتگان به اسلام از این قبیل است.
قرآن به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید:(
ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْباناً وَأَنَّهُمْ لا یسْتَکْبِرُونَ وَإِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْینَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِ یقُولُونَ رَبَّنا آمَنّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشّاهِدِینَ؛
)
«این به خاطر آن است که در میان آن ها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آن ها (در برابر حق) تکبّر نمی ورزند. و هر زمان که آیاتی بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشم های آنان را می بینی که (از شوق) اشک می ریزد، به خاطر حقیقتی که دریافته اند. آن ها می گویند: پروردگارا! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمّدصلىاللهعليهوآله
) بنویس. »
و نیز قرآن تأکید می کند که حضرت مسیحعليهالسلام
به اسم پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
تصریح کرده و به آمدن او بشارت داده است، آنجا که می فرماید:(
وَإِذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ؛
)
«و (به یاد آورید) هنگامی را که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم؛ در حالی که تصدیق کننده کتابی که قبل از من فرستاده شده (= تورات) می باشم، و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است. »
راه سوم: گواهی قراین و شواهد
در مباحث نبوت عامه اشاره کردیم که سومین راه اثبات نبوت پیامبران، وجود مجموعه ای از قراین است که در کنار هم گواهی قطعی به حقانیت یک پیامبر و الهی بودن دعوت او می دهد. نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
، افزون بر دو راه قبلی، از این راه نیز قابل اثبات است. البته از آنجا که قراین مورد بحث، خصلتی تاریخی دارند، بحث گسترده از آن نیازمند بررسی جامع تاریخ زندگانی پیامبرصلىاللهعليهوآله
است و این نیز از گنجایش بحث ما خارج است. بنابراین تنها به مروری فشرده بر بخشی از مهم ترین قراین تاریخی نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
اکتفا می کنیم:
1 - شخصیت اخلاقی پیامبر اعظمصلىاللهعليهوآله
براساس مدارک تاریخی معتبر، رسول خداصلىاللهعليهوآله
چه پیش از بعثت و چه پس از آن، از سجایای اخلاقی والایی برخوردار بوده است. پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآله
در دامن شخصیت های برجسته ای؛ چون عبدالمطّلب و ابوطالب پرورش یافت. پیش از چهل سالگی (زمان بعثت) به هیچ یک از زشت خویی های مرسوم در میان عرب (بت پرستی، شرابخواری و... ) آلوده نگشت. فضایل اخلاقی اش چنان بر مردم آن زمان آشکار شده بود که همگان او را «محمدامین» می شناختند.
بدیهی است که اگر دشمنان، کوچک ترین نقطه ضعفی در او می یافتند، به عنوان بهترین سلاح برای مقابله با او و رسالتش بهره می جستند و آن را مستند مخالفت خویش قرار می دادند، حال آن که در تاریخ حتی یک نمونه از چنین استنادی نیز نقل نشده است.
پس از بعثت نیز هیچ گونه تغییری در منش اخلاقی پیامبرصلىاللهعليهوآله
حاصل نشد. فرازهایی از شخصیت اخلاقی رسول خداصلىاللهعليهوآله
در طی این دوران، در منابع تاریخی و در قالب صدها نمونه از مکارم و فضایل اخلاقی ایشان نقل شده است.
کوتاه سخن آن که، منش اخلاقی پیامبر در طول زندگی اش به گونه ای است که احتمال دخالت انگیزه های غیراخلاقی (مانند شهرت طلبی، هوسرانی و... ) در ادعای نبوت او کاملاً منتفی می شود. همچنین، راستگویی، پاکدامنی و امانتداری وی، قرینه روشنی بر راستگویی و صداقت او در ادعای پیامبری است.
2 - محیط ظهور اسلام
حضرت محمدصلىاللهعليهوآله
در جامعه ای غیر متمدن ظهور یافت که اکثریت آن در منجلاب فساد و گمراهی غوطه ور بودند و زشت ترین کارها (قتل و غارت، کشتن دختران و... ) در نزد آنان رایج و پسندیده بود. عموم مردم در جهل و بی خبری به سر می بردند. و به جز ادبیات شعری (آن هم با محتوایی بی ارزش) اثری از فرهنگ و دانش به چشم نمی خورد.
در چنین جامعه عقب مانده ای، پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
رسالت خویش را آغاز کرد و عالی ترین معارف اعتقادی، اخلاقی، حقوقی و... را عرضه نمود، بدون این که در ارائه این معارف، بهره ای از محیط اجتماعی خود برده باشد.
3 - پیروان محمّدصلىاللهعليهوآله
به گواهی تاریخ، پس از تبلیغ اسلام، شماری از بزرگ ترین شخصیت های تاریخی؛ مانند علی بن ابی طالبعليهالسلام
، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، به محمدصلىاللهعليهوآله
گرویدند و به او ایمان آوردند. این افراد، که خود از نوادر روزگار و از مدارج والای علمی و عملی برخوردار بودند، خویش را وقف اسلام کرده و بدون داشتن هیچ گونه چشم داشت مادی، در راه پیشرفت اهداف پیامبرصلىاللهعليهوآله
از جان خویش نیز گذشتند. باتوجه به این که، یکی از راه های معمول شناختن شخصیت های اجتماعی، دقت در احوال پیروان، به ویژه همراهان نزدیک آن ها است، تأمّل در شخصیت اصحاب برجسته پیامبرصلىاللهعليهوآله
قرینه دیگری بر الهی بودن دعوت ایشان فراهم می آورد.
4 - روش های اجرایی
مطالعه روش های اجرایی پیامبر اکرمصلىاللهعليهوآله
برای نیل به اهداف و مقاصد خود، شاهد دیگری بر الهی بودن رسالت او است. وی برخلاف روش معمول در میان سیاستمداران دنیاطلب، هیچ گاه گامی از مسیر حق بیرون نگذارد و برای رسیدن به هدف، از ابزار غیر مشروع بهره نبرد. برخورد ایشان؛ حتی با دشمنان، همواره بر سبیل عدالت و انصاف بود و هرگز با خدعه و نیرنگ کار خود را به سامان نرساند.
یکی از شواهد برجسته این مدّعا، قضیه ای است که پس از مرگ فرزند پیامبرصلىاللهعليهوآله
یعنی ابراهیم، رخ داد. مرگ ابراهیم با گرفتگی خورشید (کسوف) مقارن گردید و مردم این واقعه را معجزه ای تلقی کردند که حاکی از تأثیر مرگ فرزند پیامبرصلىاللهعليهوآله
در آسمان ها بود. اما رسول خداصلىاللهعليهوآله
به جای آن که با تأیید این برداشت عمومی، از آن برای تثبیت موقعیت اجتماعی خود بهره برداری کند، با آن مخالفت ورزید، اعلان نمود که خورشید و ماه از آیات الهی و مطیع خداوندند و گرفتگی آن ها ارتباطی با مرگ و حیات انسان ها ندارد....
خلاصه آن که مطالعه روش های عملی پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
در پیشبرد نهضت خویش؛ خواه در جنگ و خواه در صلح، نشان می دهد که وی تنها در پی انجام وظیفه الهی و اجرای حق بود، بدون آن که در اندیشه تأمین منافع شخصی خویش باشد.
5 - ثبات قدم و پایداری
از دیگر نشانه های مردان الهی آن است که در راه تحقق اهداف و آرمان های خود، از هیچ فداکاری و ایثاری دریغ ندارند و در این راه، از جان، مال، فرزند و گرانمایه ترین سرمایه های خویش نیز به راحتی درمی گذرند. این امر گویای آن است که اینان خود به رسالت خویش ایمان دارند و به آن، همچون مأموریت الهی می نگرند و در پی مقاصد مادی و دنیوی نیستند.
نیم نگاهی به تاریخ زندگی پیامبر اعظمصلىاللهعليهوآله
کافی است تا بالاترین درجه پایداری و از خودگذشتگی وی را آشکار کند. ثبات قدم رسول خداصلىاللهعليهوآله
در مکه (در سال های آخرین پس از بعثت) و مقاومت او در برابر انواع تطمیع ها، توهین ها، تهدیدها و شکنجه ها؛ پایداری او در جنگ ها، استقامت او در شعب ابی طالب، صبر و شکیبایی زایدالوصف او در از دست دادن دوستان و یاران خویش و... برگه های زرّینی از یک عمر پایداری و مقاومت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
در راه خداست.
در تاریخ، حتی یک نمونه برای عقب نشینی پیامبرصلىاللهعليهوآله
در جنگ نقل نشده است. حتی در جنگ احد که اکثر لشکر اسلام عقب نشینی کرد، رسول خداصلىاللهعليهوآله
با جماعت محدودی از یاران خود به نبرد ادامه داد. شگفت آن که امام علیعليهالسلام
که در شجاعت، شهره تاریخ است، درباره پیامبرصلىاللهعليهوآله
می گوید:(
کنا اذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللَّه فلم یکن احد منّا اقرب الی العدوّ منه؛
)
«وقتی آتش جنگ بالا می گرفت، به رسول خداصلىاللهعليهوآله
پناه می بردیم، پس در میان ما کسی نزدیک تر از او به دشمن نبود. »
6 - تعالیم
پیامبراکرمصلىاللهعليهوآله
در مدت کوتاه پس از بعثت (بیست و سه سال) آموزه های عمیق و گسترده ای را در شؤون گوناگون اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و تاریخی و... عرضه داشت که بسیاری از آن ها با اصول رایج جاهلیت و فرهنگ عمومی پیش از اسلام در تعارض بود. خردپسندی و هماهنگی تعالیم اسلام در زمینه خداشناسی، انسان شناسی و جهان شناسی، دعوت به سوی فضایل و ارزش های اخلاقی و پرهیز از رذایل اخلاقی، و نیز عدالت محوری و جامعیت قوانین اجتماعی و اقتصادی اسلام، همگی از الهی بودن رسالت پیامبرصلىاللهعليهوآله
خبر می دهند.
البته با مطالعه تاریخ اسلام و زندگانی رسول خداصلىاللهعليهوآله
می توان به قراین دیگری نیز دست یافت، اما به نظر می رسد قراینی که در بالا به آن اشاره شد، برای حصول یقین به نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
کفایت می کند.
راه چهارم: معجزات
اشاره
پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
دارای معجزات مختلفی بوده است؛ گرچه ممکن است نتوان برای اثبات هریک از معجزات پیامبر ادعای تواتر لفظی کرد، ولی تواتر معنوی را می توان برای اصل معجزه ادعا نمود، به این معنا که آن قدر معجزات مختلفی از پیامبرصلىاللهعليهوآله
نقل شده که انسان به اصل اعجاز و کارهای خارق العاده از پیامبر اعظمصلىاللهعليهوآله
اطمینان، بلکه یقین پیدا می کند، ولی از بین تمام معجزات می توان ادعا نمود که قرآن کتاب آسمانی است و آورنده آن رسول خداصلىاللهعليهوآله
است. این مطلب را با تطبیق خصوصیات معجزه بر این کتاب آسمانی می توان اثبات نمود؛ از قبیل:
1 - خارق العاده بودن قرآن؛ پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
مطابق نصّ تاریخی، کسی بود که هیچ مکتبی نرفته و استادی را ندیده و درسی نخوانده بود، ولی در عین حال مطالبی را به جامعه عرضه کرده که عقول بشر را تاکنون مبهوت و متحیر نموده است. این موضوع را در مباحث آینده به طور مبسوط مورد بررسی قرار خواهیم داد.
2 - ادعای نبوت؛ مطابق نصّ قرآن کریم، پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
ادعای پیامبری برای عموم مردم عالم را به دستور خداوند داشته است، آنجا که می فرماید:(
قُلْ یا أَیهَا النّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکُمْ جَمِیعاً؛
)
«بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی شما هستم. »
3 - تحدّی؛ مطابق نصوصات قرآنی و تاریخی، رسول اعظمصلىاللهعليهوآله
هنگامی که آیات قرآن را برای مردم قرائت می نمود، آنان را به تحدّی و آوردن به مثل قرآن دعوت می نمود، و این در حالی است که طبق شواهد تاریخی، هیچ کس نتوانست حتی یک آیه مثل آن را بیاورد.
و نیز می فرماید:(
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الانسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً؛
)
«بگو: اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند. »
و نیز می فرماید:(
أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ؛
)
«آیا می گویند: او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)؟! بگو: اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید، و تمام کسانی را که می توانید - غیر از خدا - (برای این کار) دعوت کنید! »
خداوند متعال می فرماید:(
وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدآءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ؛
)
«و اگر درباره آنچه بر بنده خود (=پیامبر) نازل کردیم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره مانند آن بیاورید و گواهان خود را - غیر از خدا - (برای این کار) فراخوانید، اگر راست می گویید. »
انواع تحدّی قرآن
خداوند سبحان به گونه های مختلف، تحدّی و دعوت به مقابله به مثل کرده است:
1 - تحدی قرآن به علم
خداوند می فرماید:(
لا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ؛
)
«نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز این که در کتاب آشکار (= در کتاب علم خدا) ثبت است. »
2 - تحدّی قرآن به آورنده آن
خداوند می فرماید:(
قُلْ لَوْ شآءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیکُمْ وَلا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ؛
)
«بگو اگر خدا می خواست من این آیات را بر شما نمی خواندم و (خداوند) از آن آگاهتان نمی کرد؛ چه این که مدت ها قبل از این، در میان شما زندگی نمودم؛ (و هرگز آیه ای نیاوردم) آیا نمی فهمید؟! »
3 - تحدّی قرآن به خبرهای غیبی
خداوند می فرماید:(
تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا؛
)
«این ها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می کنیم؛ نه تو و نه قومت، پیش از این نمی توانستید بدانید. »
4 - تحدّی قرآن به عدم وجود اختلاف در آن
خداوند می فرماید:(
أَ فَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً؛
)
«آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟! که اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند. »
چرا پیامبرصلىاللهعليهوآله
با قرآن تحدّی نمود؟
با این که پیامبرصلىاللهعليهوآله
غیر از قرآن معجزه دیگری هم داشت اما بیشتر روی قرآن تکیه می کرد و در اثبات نبوت خویش به آن استناد می جست. چرا آن حضرت در میان معجزات خود روی قرآن تکیه می کرد؟
پاسخ
شرایط محیط هر پیامبری ایجاب می کرد که با معجزه خاصّی مجهّز گردد که مناسب با آن زمان و محیط است.
عرب جاهلی در فنّ فصاحت و بلاغت، و در انشای خطبه های فصیح و بلیغ، و سرودن اشعار پرمعنا و شیرین، بر ملل دیگر برتری داشت. از این جهت مشیت حکیمانه الهی بر این تعلّق گرفت که پیامبر خود را با سلاحی مجهّز سازد که آنان خود را در آن موضوع سرآمد روزگار می دانستند تا در پرتو تفکر در بلاغت قرآن، به شیرینی و جذبه و کشش آیات الهی اذعان نمایند، که این نوع سخن گفتن از حدود توانایی بشر بیرون است.
2 - اگر پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
به معجزاتی اکتفا می کرد که پیامبران پیشین به آن اکتفا کرده بودند، هرگز آیین جاودانی او ضامن بقا تا روز رستاخیز نداشت و بشر آینده که از عهد رسالت و نبوت دور بودند، سندی بر صحت آیین وی در اختیار نداشتند....
چرا قرآن به لغت عربی نازل شد؟
تمام مردم بر این مطلب اتفاق دارند که لغت عرب از فصیح ترین لغات و واضح ترین آن ها است. و از طرف دیگر قرآن به جهت اثبات معجزه بودنش به اعلا درجه بیان و بلاغت و فصاحت نازل شده است، و لذا ناگزیر آن است که به لغت عرب در سرزمین عرب نازل شود و از آنجا به اطراف عالم منتشر گردد.
انواع اعجاز قرآن
اشاره
اعجاز قرآن را می توان از راه های گوناگون به اثبات رسانید:
1- اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت.
فصاحت (زیبایی الفاظ) به دو قسم است:
الف) کلمه فصیح؛ واژه ای روان و مستعمل است که از حسن و زیبایی شایسته ای برخوردار است.
ب) کلام فصیح؛ عبارتی است که واژگان آن علاوه بر فصاحت، هماهنگی و تناسب کامل با یکدیگر داشته و از هرگونه تعقید و پیچیدگی مصون باشد. چنین کلامی، مطبوع و دلنشین خواهدبود و ادای آن بدون هیچ دشواری و صعوبتی انجام می پذیرد.
خداوند متعال می فرماید:(
قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یوسُفَ حَتّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ؛
)
«گفتند: به خدا سوگند! تو آن قدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی. »
«تفتأ» و «حرضاً» تا حدودی سنگین ادا می شوند ولی در جمله ای که آمده اند عبارتی زیبا و هماهنگ را تشکیل داده اند.
و نیز می فرماید:(
وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قالَ لَأقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛
)
«و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنان بخوان: هنگامی که هرکدام کاری برای تقرّب [به پروردگار انجام دادند؛ امّا از یکی پذیرفته شده و از دیگری پذیرفته نشد، [این برادر] گفت: حتماً تو را خواهم کشت. [برادر دیگر] گفت: [من چه گناهی دارم؟ زیرا] خدا، تنها از پرهیزکاران می پذیرد. »
در این آیه حرف «قاف» از حروف سنگین است 11 بار تکرار شده ولی تألیف آیه بسیار متناسب است.
امّا بلاغت؛ (عظمت زیبایی) بر کلام بلیغی اطلاق می شود که افزون بر فصاحت، تناسب تامی با مقتضای حال داشته باشد.
در سوره انعام و اسراء مضمون واحدی با دو تعبیر متفاوت بیان شده است:
(
وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیاهُمْ؛
)
«و فرزندانتان را از (ترس) فقر نکشید، ما شما و آنان را روزی می دهیم. »
(
وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکُمْ؛
)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما آنان و شما را روزی می دهیم. »
در آیه اول، ابتدا از روزی دادن به پدران و سپس فرزندان سخن به میان آمده، امّا در آیه دوم عکس این ترتیب اعمال شده است.
با دقت در دو عبارت «من املاق» و «خشیة املاق» روشن می شود که مخاطب آیه نخست کسانی اند که به صورت بالفعل مبتلا به فقرند، لذا مقتضای حال آنان این است که ابتدا از روزی دادن به آنان سخن گفته شود و سپس، مسأله روزی دادن به فرزندان مطرح گردد.
امّا مخاطب آیه دوم کسانی اند که بیم دارند در آینده بر اثر تحمل هزینه فرزندان به فقر دچار شوند درحالی که هم اکنون تهیدست نیستند. حال این گروه اقتضا دارد که نخست از روزی فرزندانشان سخن گفته شود....
2- اعجاز قرآن از نظر هماهنگی در اسلوب و بیان
قرآن با این که در ظرف 23 سال در حالات مختلف و اوضاع گوناگونی بر پیامبرصلىاللهعليهوآله
نازل گردید و هرکدام از آن حالات، باید در ایجاد اختلاف در سبک و بلاغت کلام نقش مؤثری داشته باشند، مع الوصف همه سوره های آن دارای اسلوب و روش واحدی است... اگر قرآن سخن بشر بود باید آن اوضاع و احوال در اسلوب بلاغت اثر بگذارد.
همگی می دانیم که حالات درونی انسان از نظر نشاط و شادی، غم و رنج، و کامیابی و ناکامی، در شیوه سخن گفتن کاملاً مؤثّر است، اگر قرآن ساخته انسان بود، آن حالات در آن اثر می گذاشت.
3- اعجاز قرآن از نظر هماهنگی در مضمون
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، هماهنگی مجموع آیات قرآن در مضمون و محتوا و اهداف آن است. قرآن در موضوعات گوناگونی سخن گفته است که تاکنون کسی موفق به شمارش آن نشده است، در حالی که در مفاد و مضامین آیات هر موضوع، کوچک ترین اختلافی وجود ندارد.
4- اعجاز قرآن از دیدگاه تاریخ
پیامبران و کتاب های آسمانی آنان از نظر قرآن، مقام بس بلندی دارند، با این وصف قرآن معتقد است که این کتاب ها مورد دستبرد علمای یهود و رهبران دینی آنان قرار گرفته است و گروهی به خاطر منافع مادی، در پیام های الهی دخل و تصرف های ناروایی انجام داده اند.
خداوند متعال می فرماید:(
مِنَ الَّذِینَ هادُوا یحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ؛
)
«بعضی از یهود، سخنان را از جای خود تحریف می کنند. »
در حالی که قرآن کریم از دست گزند تحریف مصون مانده است. و مضامین عالی آن گویای این حقیقت است.
5- اعجاز قرآن از دیدگاه قانونگذاری
برای آگاهی از اهمیت قوانین اسلام لازم است از مشخصات آن به خوبی آگاه شویم:
الف) قوانین اسلام با تمام چهره های تمدن انسانی سازگار است.
ب) تمام دستورات آن متکی بر مقتضیات فطرت و نهاد انسانی است.
ج) انسان موجودی است مرکب از جسم و روان، لذا قرآن در تمام قوانین خود هردو جانب را رعایت کرده است.
د) قوانین اسلام با ژرف نگری خاصّی وضع شده است، چیزی که با سعادت انسان ناسازگار باشد تحریم و آنچه به حال او مفید است حلال شمرده شده است.
ه) قوانین قرآن از ضمانت اجرایی کافی برخوردار است.
و) قوانین اسلام از جامعیت و گسترش خاصّی برخوردار است. قوانین آن چنان کلّی و وسیع است که هیچ موضوعی در گذشته و امروز، از قلمرو آن خارج نمی باشد و از مجموع قوانین کلّی آن می توان حکم هر موضوعی را استنباط نمود.
6- اعجاز قرآن از نظر خبرهای غیبی
«غیب» در لغت عرب به معنای مستور و پنهان، در مقابل محسوس و مشهود به کار می رود. و هرچیزی که از حواس ما بیرون باشد «غیب» می گویند. بنابراین غیب در قرآن تنها منحصر به گزارش های صحیح از گذشته و آینده نیست، بلکه دارای اقسامی است که در ذیل به آن ها اشاره می کنیم:
الف) جهان ماورای طبیعت.
ب) اسرار آفرینش.
ج) تشریح اوضاع ملل گذشته.
د) گزارش از حوادث آینده؛ از قبیل:
- خبر از ناتوانی بشر از معارضه با قرآن؛
خداوند متعال می فرماید:(
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الانسُ وَالْجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً؛
)
«بگو: اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند. »
- روم مغلوب، پس از اندکی پیروز می گردد؛
خداوند متعال می فرماید:(
الم* غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ؛
)
«الم. رومیان مغلوب شدند. (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد؛ امّا آنان پس از (این) مغلوبیت به زودی غلبه خواهند کرد.... »
- خدا حافظ و نگهبان تو است؛
خداوند متعال می فرماید:(
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * إِنّا کَفَیناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ؛
)
«آنچه را مأموریت داری آشکارا بیان کن؛ و از مشرکان روی گردان (و به آن ها اعتنا نکن) ما شرّ استهزا کنندگان را از تو دور خواهیم کرد. »
نیز می فرماید:(
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ... ؛
)
«ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، (کاملاً به مردم) برسان، و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام نداده ای و خداوند تو را (از خطرات احتمالی) مردم، نگاه می دارد. »
- تو به زادگاه خود بازمی گردی؛
خداوند متعال می فرماید:(
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ؛
)
«آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت (=زادگاهت) بازمی گرداند. »
- مسلمانان وارد مسجدالحرام می شوند؛
خداوند متعال می فرماید:(
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شآءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ... ؛
)
«خداوند آنچه را که به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ به طور قطع همه شما وارد مسجدالحرام می شوید و در نهایت امنیت؛ در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اید از هیچ کس ترس و وحشتی ندارید....»
- مردم به آیین اسلام روی می آورند؛
خداوند متعال می فرماید:(
إِذا جآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیتَ النّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً؛
)
«هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرا رسید، و ببینی که مردم گروه گروه وارد دین خدا می شوند.... »
- در این نبرد گروهی کشته و گروهی فرار می کنند؛
خداوند متعال می فرماید:(
وَإِذْ یعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطّآئِفَتَینِ أَنَّها لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَیقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ * لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیبْطِلَ الْباطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛
)
«و (به یاد آرید) هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه (= کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلّح آن) نصیب شما خواهد بود، و شما دوست می داشتید که کاروان (غیرمسلّح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید)؛ ولی خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع نماید؛ (از این رو شمارا برخلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد. ) تا حق را تثبیت کند و باطل را از میان بردارد، هرچند مجرمان کراهت داشته باشند. »
نیز می فرماید:(
أَمْ یقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ * سَیهْزَمُ الْجَمْعُ وَیوَلُّونَ الدُّبُرَ؛
)
«یا می گویند: ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم؟! (ولی بدانند) به زودی جمعشان شکست می خورد و پا به فرار می گذارند. »
- این مرد با حالت کفر می میرد؛
خداوند متعال می فرماید:(
تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ * ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَما کَسَبَ * سَیصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ * وَامْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ؛
)
«بریده باد هر دو دست ابولهب (مرگ بر او باد) هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودی نبخشید. و به زودی وارد آتش شعله ور و پرلهیب می شود. و (نیز) همسرش، در حالی که هیزم کش (دوزخ) است و در گردنش طنابی است از لیف خرما. »
- ولید نیز با حالت کفر می میرد؛
خداوند متعال می فرماید:(
سَأُصْلِیهِ سَقَرَ وَما أَدْراکَ ما سَقَرُ لا تُبْقِی وَلا تَذَرُ * لَوّاحَةٌ لِلْبَشَرِ؛
)
«زود است که او را وارد سقر کنم و تو چه می دانی «سقر» چیست؟! (آتشی است که) نه چیزی را باقی می گذارد و نه چیزی را رها می سازد. پوست تن را به کلّی دگرگون می کند. »
- قرآن را از دستبرد صیانت می کنیم؛
خداوند متعال می فرماید:(
إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛
)
«ما قرآن را نازل کردیم، و ما به طور قطع نگهدار آنیم. »
7- اعجاز قرآن از دیدگاه معرف عقلی
معارف عقلی قرآن یک رشته بحث هایی است که مربوط به ایدئولوژی مذهبی و زیربنای مسائل دینی است. در اینجا به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
الف) خداشناسی و مسأله فطرت؛
خداوند متعال می فرماید:(
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یعْلَمُونَ؛
)
«به دین حنیف (معتدل و حق) روی آور، به آیین فطرت متوجه شو، همان آیین پاکی که خداوند تمام بشر را با آن آیین فطرت آفریده است. خلقت خدا تغییرناپذیر است، این است آیین استوار و تزلزل ناپذیر الهی ولی اکثر مردم نمی دانند. »
ب) ابطال تثلیث؛
خداوند متعال می فرماید:(
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ؛
)
«آن ها که گفتند: خداوند سومین از سه نفر است، به یقین کافر شدند. »
و نیز می فرماید:(
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ؛
)
«به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید و نگویید خداوند سه گانه است. »
همچنین می فرماید:(
وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ؛
)
«و ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که: معبودی جز من نیست، پس تنها مرا پرستش کنید.»
ج) یکتاپرستی از دیدگاه قرآن؛
خداوند متعال می فرماید:(
وَما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ؛
)
«و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هریک از خدایان، مخلوقات خود را تدبیر و اراده می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند. »
خداوند متعال می فرماید:(
لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِ الْعَرْشِ عَمّا یصِفُونَ؛
)
«اگر در آسمان ها و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگری بود، فاسد می شدند (و نظام جهان به هم می خورد)، منزه است خداوند، پروردگار عرش، از توصیفی که آن ها می کنند. »
د) احاطه وجود خداوند بر جهان؛
خداوند متعال می فرماید:(
هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالْباطِنُ؛
)
«اول و آخر، و پیدا و پنهان اوست. »
و نیز می فرماید:(
وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ؛
)
«هرجا که باشید او با شما است. »
و باز می فرماید:(
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛
)
«و ما از رگ قلبش به او نزدیک تریم. »
همچنین می فرماید:(
فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ؛
)
«و به هر سو، رو کنید، خدا آنجاست. »
امام امیرالمؤمنینعليهالسلام
فرمودند: «ما رأیت شیئاً إلّا و رأیت اللَّه قبله وبعده ومعه»؛ «نمی بینم هیچ چیزی را مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و همراه آن می بینم. »
ه) صفات خداوند در قرآن؛
خداوند متعال می فرماید:(
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ؛
)
«او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و پنهان است، و او رحمان و رحیم است. »
در جای دیگر می فرماید:(
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یشْرِکُونَ؛
)
«او خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزه است، به کسی ستم نمی کند، امنیت بخش است، مراقب هر چیزی است، قدرتمند شکست ناپذیر که اراده او هر امری را اصلاح می کند، و شایسته عظمت است؛ خداوند منزه است از آنچه شریک برای او قرار می دهند. »
و نیز می فرماید:(
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنی یسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛
)
«او خدایی است خالق، آفریننده ای بی سابقه، و صورتگری (بی نظیر)؛ برای او نام های نیک است، آنچه در آسمان ها و زمین است تسبیح او می گویند، و او عزیز و حکیم است.»
و) احاطه علم خداوند؛
خداوند متعال می فرماید:(
أَ لا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛
)
«آیا آن کس که موجودات را آفریده از حال آنان آگاه نیست؟! در حالی که او (از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است. »
همچنین می فرماید:(
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛
)
«ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم. »
در جای دیگر می فرماید:(
یعْلَمُ ما یلِجُ فِی الأَرْضِ وَما یخْرُجُ مِنْها وَما ینْزِلُ مِنَ السَّمآءِ وَما یعْرُجُ فِیها وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛
)
«آنچه را در زمین فرو می رود می داند، و آنچه از آن خارج می شود و آنچه از آسمان نازل می گردد و آنچه به آسمان بالا می رود؛ و هرجا باشید او با شماست؛ و خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بیناست. »
و نیز می فرماید:(
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً؛
)
«بگو: اگر دریاها برای (نوشتن)کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان می گیرد، پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان یابد، هرچند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم.»
ز) عظمت قدرت خداوند؛
خداوند متعال می فرماید:(
ما خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ؛
)
«آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست. »
ه) خداوند جسم و مرئی نیست؛
خداوند متعال می فرماید:(
لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیی ءٌ؛
)
«هیچ چیز همانند او نیست. »
و نیز می فرماید:(
لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یدْرِکُ الأَبْصارَ؛
)
«چشم ها او را نمی بینند؛ ولی او همه چشم ها را می بیند. »
8- قرآن از دیدگاه دانش روز
توضیح
پس از آشنایی مسلمانان با علوم یونان و انطباق قرآن با علوم تجربی، نوع جدیدی از تفسیر قرآن پدید آمد که به نام تفسیر علمی معروف شد، و در دو قرن اخیر در پی رشد چشمگیر علوم تجربی در غرب، این نوع تفسیر اوج گرفت. اینک به برخی از آیات قرآن که با علوم تجربی مطابقت پیدا کرده، اشاره می کنیم:
1) آغاز جهان
چگونگی پیدایش جهان از اندیشه هایی است که همیشه فکر بشر را به خود مشغول کرده است. قرآن کریم در آیات بسیاری به این مسأله اشاره کرده و دانشمندان کیهان شناس نیز در این مورد نظریاتی ابراز کرده اند:
خداوند متعال می فرماید:(
ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّمآءِ وَهِی دُخانٌ؛
)
«سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که به صورت دود بود. »
و نیز می فرماید:(
أَ وَلَمْ یرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَالأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما؛
)
«آیا کافران ندیدند که آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و ما آن ها را از یکدیگر باز کردیم. »
جمله (هی دخان - آسمان ها در آغاز به صورت دود بوده است) نشان می دهد که آغاز آفرینش آسمان ها، از توده گازهای گسترده و عظیمی بوده است. و این با آخرین تحقیقات علمی در مورد آغاز آفرینش، کاملاً هماهنگی دارد؛ زیرا نظریه ای که از سوی اکثر اخترشناسان به عنوان بهترین نظریه مطرح است این که حدود 20 میلیون موجود در جهان، در نقطه ای بسیار کوچک و فشرده متمرکز بوده است. این انرژی منفجر شد و با سرعتی نزدیک به سرعت نور در همه جا منتشر گشت. پس از مدتی ماده و انرژی از هم تفکیک شدند و تمام اجزای گوناگون جهان امروز از دل این انفجار نخستین بیرون ریختند. هم اکنون نیز بسیاری از ستارگان به صورت توده فشرده ای از گازها و دخان هستند.
2) نیروی جاذبه
نیروی جاذبه یا قانون جاذبه عمومی بدین معنا است که کلیه اجسام بزرگ و کوچک در یکدیگر تأثیر متقابل دارند و همدیگر را جذب می کنند. این کشش به دو چیز بستگی دارد: جرم و فاصله؛ یعنی با جرم نسبت مستقیم دارد و هر قدر جرم یک جسم بیشتر باشد نیروی کشش آن نیز بیشتر می شود.
برای مثال جرم خورشید 330 هزار برابر جرم زمین است و لذا نیروی جاذبه خورشید نیز 330 برابر نیروی جاذبه زمین است. و بر همین اساس است که زمین تحت تأثیر جاذبه خورشید قرار می گیرد. و چون جرم زمین 81 برابر جرم ماه است لذا ماه تحت تأثیر نیروی جاذبه زمین قرار گرفته و دور زمین می چرخد.
بر طبق این قانون گریز از مرکز، هر جسمی که بر گرد مرکزی حرکت کند در آن جسم طبعاً کششی به وجود می آید که می خواهد از آن مرکز دور شود. مثل قطعه سنگی که به ریسمانی بسته ایم و می گردانیم.
حرکت زمین، سیارات، قمرها و اجرام آسمانی در مدارهای خود گرد یکدیگر در نتیجه ترکیب دو نیروی جاذبه و گریز از مرکز است. همین دو نیرو است که اجرام فضایی را در مدار خود نگه می دارد و از سقوط و تصادم و اصطکاک آن ها با هم جلوگیری می کند.
قرآن کریم به این مسأله اشاره کرده و در آیاتی چند می فرماید:
(
اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ؛
)
«خدا همان کسی است که آسمان ها را بدون ستون هایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت)؛ و خورشید و ماه را مسخّر ساخت. »
(
إِنَّ اللَّهَ یمْسِکُ السَّماواتِ وَالأَرْضَ أَنْ تَزُولا؛
)
«خداوند آسمان و زمین را نگه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند. »
(
وَیمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ؛
)
«و آسمان (=کرات و سنگ های آسمانی) را نگه می دارد، تا جز به فرمان او، بر زمین فرونیفتند. »
ولی نیوتن بعد از قرن ها قانون جاذبه عمومی را کشف می کند و آن گاه گالیله قانون سقوط اجسام را از روی آن به دست می آورد، گرچه برخی معتقدند که ابوریحان بیرونی (440 ه. ق) اولین کسی بود که به نیروی جاذبه پی برد ولی مشهور آن است که به توسط «نیوتن» در قرن هفدهم میلادی کشف شد.
3) انواع حرکت خورشید
خورشید، یکی از نشانه های الهی است که خداوند متعال در قرآن کریمش به آن سوگند خورده است. در آیات بسیاری از خورشید و حرکت های آن یاد شده است.
الف) حرکت طولی؛ این نوع حرکت به حرکت انتقالی خورشید در درون کهکشان راه شیری معروف است.
خداوند متعال می فرماید:(
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ؛
)
«و خورشید (نیز برای آن ها آیتی است) که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و داناست. »
آخرین و جدیدترین تفسیر برای آیه فوق همان است که اخیراً دانشمندان کشف کرده اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان ما به سوی یک سمت معین و ستاره دور دستی که آن را ستاره «وگا» نامیده اند می باشد.
ب) حرکت دورانی؛ این نوع حرکت که به نام حرکت انتقالی خورشید همراه با کهکشان معروف است در قرآن کریم به آن اشاره شده است، آنجا که می فرماید:(
لاَ الشَّمْسُ ینْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیلُ سابِقُ النَّهارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یسْبَحُونَ؛
)
«نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد؛ و هرکدام در مسیر خود شناورند. »
برخی می گویند: مقصود از شناور بودن خورشید در فلک خود، حرکت آن همراه با منظومه شمسی و همراه با کهکشان که در آن قرار داریم می باشد، چه این که امروزه ثابت شده است که منظومه شمسی ما جزئی از کهکشان عظیمی است که دور خود در حال گردش است. لذا می توان ادعا کرد که جمله «فِی فَلَکٍ یسْبَحُونَ» اشاره به حرکت دورانی خورشید دارد که برخلاف هیئت بطلمیوسی حاکم در زمان نزول قرآن، سخن گفته است.
ج) حرکت وضعی خورشید به دور خود؛ برخی دیگر از مفسران جمله(
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها...
)
را اشاره به حرکت وضعی کره زمین دانسته اند؛ زیرا مطالعات دانشمندان به طور قطع ثابت کرده که خورشید به دور خود گردش می کند.
د) حرکت درونی خورشید؛ به نظر می رسد که کلمه «تجری» در جمله(
وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها
)
معنای دیگری را نیز بدهد و آن حرکت درونی خورشید است.
امروزه دانشمندان کشف کرده اند که خورشید علاوه بر حرکت وضعی، انتقالی طولی و انتقالی دورانی، دارای یک حرکت دیگری نیز هست؛ چرا که دائماً در آن انفجارات هسته ای صورت می پذیرد تا انرژی نورانی و گرما را تولید کند و همین انفجارات باعث زیر و زبر شدن مواد مذاب داخل خورشید شده و گاه تا کیلومترها به بیرون پرتاب می شود. و لذا می توان از این عمل به حرکت درونی خورشید تعبیر کرده که قرآن از آن با کلمه «تجری» یاد کرده است.
ه) حرکت تا زمان معین؛ برخی معتقدند که جمله «کُلٌّ یجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمّی»؛
«هر یک از خورشید و ماه تا زمان معینی به گردش خود ادامه می دهند. » اشاره به این است که این دو تا زمان معینی به گردش خود ادامه می دهند. یعنی زمانی فراخواهد رسید که این چراغ های آسمانی خاموش گردند و آن هنگام فرارسیدن روز قیامت است.
4) حرکت کره زمین
خداوند متعال می فرماید:(
وَتَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَی ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ؛
)
«کوه ها را می بینی و آن ها را ساکت و جامد می پنداری؛ در حالی که مانند ابر در حرکتند، این صُنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده؛ او از کارهایی که شما انجام می دهید مسلّماً آگاه است. »
نخستین کسی که حرکت کره زمین را کشف کرد، گالیله ایتالیایی بود. گرچه چوب این شهامت علمی خود را خورد و از طرف حامیان خرافی کلیسا تکفیر شد ولی توبه کرد و توبه نامه خود را در حضور پدران روحانی با رسای بلند خواند ولی افتخار این کشف بزرگ علمی به نام او ثبت گردید.
قبل از او فیثاغورث حکیم معروف یونانی مسأله حرکت زمین را مطرح کرده بود ولی نتوانسته بود آن را به اثبات برساند و لذا نتوانست در برابر عقیده بطلمیوس قد علم کند.
نظر بطلمیوس دانشمند بزرگ فلکی مصری دایر بر سکون و مرکزیت زمین و حرکت خورشید و سایر ستارگان ثابت و سیار به دور آن، که حدود 15 قرن بر تمام افکار دانشمندان سایه افکنده بود.
و امّا وجه تشبیه به حرکت ابرها چیست؟ به دو نکته می توان اشاره کرد:
الف) سرعت حرکت ابر، همان گونه که حرکت وضعی زمین نزدیک به 30 کیلومتر در هر دقیقه است.
ب) حرکت ابرها در نهایت آرامش، همان گونه که زمین نیز چنین است.
مسلّماً حرکت کوه ها بدون حرکت زمین که به آن ها متّصل است معنا ندارد. بدین ترتیب معنای آیه چنین می شود: زمین با سرعت حرکت می کند؛ همچون حرکت ابرها.
طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سیر حرکت زمین به دور خود، نزدیک به 30 کیلومتر در هر دقیقه است و سیر آن در حرکت انتقالی به دور خورشید از این هم بیشتر است. به هر حال آیه فوق از معجزات قرآن است؛ زیرا حرکت زمین توسط گالیله ایتالیایی و کپرنیک لهستانی در حدود قرن هفدهم میلادی کشف شد، در حالی که قرآن بیش از هزار سال قبل از آن سخن به میان آورده است.
و نیز قرآن می فرماید:(
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ مَهْداً؛
)
«همان خدایی که زمین را برای شما محلّ آرامش قرار داد. »
قرآن در توصیف زمین لفظ (مهد) گهواره را به کار برده است؛ زیرا حرکت آن چنان ملایم و آرام است که بسان حرکت گهواره است.
5) کرویت زمین
خداوند متعال می فرماید:(
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الأَرْضِ وَمَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها؛
)
«و مشرق ها و مغرب های پربرکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم) واگذار کردیم.»
و نیز می فرماید:(
رَبُّ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَما بَینَهُما وَرَبُّ الْمَشارِقِ؛
)
«پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن است، و پروردگار مشرق ها.»
همچنین می فرماید:(
فَلا أُقْسِمُ بِرَبِ الْمَشارِقِ وَالْمَغارِبِ إِنّا لَقادِرُونَ؛
)
«سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها که ما قادریم. »
سید هبت اللَّه شهرستانی می گوید: «سوگند به پروردگار مشرق ها و مغرب ها» دلالت دارد بر کثرت و تعدد هریک از مشرق و مغرب، و این قول با نظر کرویت زمین سازگاری دارد بدون این که در تفسیر آن محتاج به تکلّفی باشیم. »
برخی می گویند: خورشید هر روز از نقطه تازه طلوع و در نقطه تازه ای نیز غروب می کند و لذا به تعداد روزهای سال، مغرب و مشرق داریم و تعبیر جمع (مشارق و مغارب) اشاره به همین مطلب است. و روایتی که از امیرالمؤمنینعليهالسلام
نقل شده که 360 مشرق و مغرب وجود دارد این معنا را تأیید می کند.
6) موجودات زنده در آسمان
این فکر که آیا در آسمان موجودات زنده یا عاقل دیگری وجود دارد، یکی از دغدغه های بشر است. برخی از آیات قرآن به وجود موجوداتی زنده در آسمان اشاره کرده است.
خداوند متعال می فرماید:(
وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ وَهُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یشآءُ قَدِیرٌ؛
)
«و از آیات اوست آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه از جنبندگان در آن ها منتشر نموده؛ و او هرگاه بخواهد بر جمع آن ها تواناست. »
کلمه «دابة» شامل موجودات ذره بینی تا حیوانات غول پیکر می شود. و لذا این آیه دلالت بر وجود انواع موجودات زنده در آسمان ها دارد.
«ایزاک آسیموف» می نویسد: «به خاطر نتایج و داده های صحیح فضایی، باید به ستارگانی دست یابیم. ما باید سیاراتی نظیر زمین را که دور آن ها می چرخند و بر روی خود دوست و دشمن، ابرمردها و هیولاها را حمل می کنند، پیدا کنیم. »
جمعی از دانشمندان اخترشناس؛ همچون «هرثل» معتقدند که مجموع ستارگان ثابت و سیار، مسکون می باشند و تجلیات اسرارآمیز حیات هرگز منحصر به زمین نیست. منتها شرایط حیات بر حسب انواع جاندارانی که در هریک از کرات آسمانی زندگی می کنند، متفاوت است.
7) پایان جهان
پیش از آن که قیامت کبری برپا شود، عالم منقرض خواهدشد، آسمان ها درهم می پیچد، منظومه شمسی برهم می خورد و همه موجودات ارضی و سماوی می میرند....
ممکن است زلزله بسیار شدید زمین را تکان دهد، یا بمب اتمی نیرومندی باعث از هم پاشیدگی کره زمین گردد... ولی مسأله انقراض عالم پیش از فرارسیدن روز جزا یک تحوّل اساسی و بنیادی است که تمام نظام عالم را بر هم می ریزد... و این مطلب را می توان از آیات و روایات استفاده کرد:
آیات
(
وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمّی؛
)
«و خورشید و ماه را مسخّر ساخت، که هرکدام تا زمان معین حرکت کنند. »
(
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ؛
)
«در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود. و در آن هنگام که ستارگان بی فروغ شوند. »
(
إِذَا السَّمآءُ انْفَطَرَتْ وَإِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ؛
)
«آن زمان که آسمان (=کرات آسمانی) از هم شکافته شود. و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند. »
(
إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَی ءٌ عَظِیمٌ؛
)
«همانا زلزله رستاخیز، امر عجیبی است. »
(
وَتَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ؛
)
«و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجی شده می گردند! »
(
وَإِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ؛
)
«و در آن هنگام که دریاها برافروخته شوند.»
روایات معصومینعليهمالسلام
علی بن مهزیار می گوید: «کتب ابوجعفرعليهالسلام
إلی رجل بخطّه فی دعآء کتب به ویفنی کلّ شیی ء»
؛ «ابوجعفر در دعایی که به خطّ خود برای کسی نوشت، چنین مرقوم داشت: ای کسی که قبل از هر موجودی وجود داشتی، آن گاه هرچیز را خلق کرده و خودت باقی می مانی و هرچیزی فانی می گردد. »
امام صادقعليهالسلام
فرمود:(
ثلاثة اشیاء لاینبغی للعاقل ان ینساهنّ علی کلّ حال: فناء الدنیا، و تصرّف الاحوال، و الآفات التی لاامان لها
)
؛ «سه چیز است که شخص عاقل سزاوار نیست که در هر حال آن ها را فراموش کند: فانی شدن دنیا، تصرّف حالات و آفت هایی که برای آن ها امانی نیست. »
این مطلب مورد تأیید دانشمندان نیز می باشد که اینک به برخی از کلمات آن ها اشاره می کنیم. برخی از دانشمندان فیزیک و کیهان شناس می گویند: «خورشید در هر ثانیه 564 میلیون تن هیدروژن به عنوان سوخت مصرف می کند که از این مقدار 560 میلیون هلیم به وجود می آید.
چهارمیلیون تن مواد باقی مانده که فقط هفت درصد سوخت مصرفی می باشد تبدیل به انرژی می شود و در نهایت به صورت نور و گرما انتشار می یابد. با وجود نیاز عظیمی که خورشید ما به سوخت دارد، می تواند به مدت ده میلیارد سال بدرخشد که از این عمر طولانی پنج میلیارد سال را گذرانده است. بنابراین اکنون خورشید در نیمه راه زندگی خود قرار دارد. »
برخی دیگر از صاحبان نظر می گویند: «از آنجا که همه ستارگان در واقع مولد خوش هسته ای هستند سرانجام روزی سوختشان تمام شده و انبوهی از گازهای درخشان پوسته ستاره به صورت های خیال انگیزی در فضا رها می شوند. هنگامی که سوخت هسته ای ستاره پایان یافت نیروی گرانش سریعاً ستاره را در خود فرو می برد و ستاره به تلّی از خاکستر داغ تبدیل می شود. ستاره های بسیار پرحجم، با یک انفجار به حیات خود پایان می دهند....»
فرانک آلن استاد فیزیک زیستی می گوید: «قانون ترمودینامیک (حرارت) ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعی روان است که در تمام اجسام به درجه ای پست می رسند و دیگر انرژی قابل مصرف وجود نخواهد داشت. در آن حالت زندگی دیگر غیرممکن خواهد بود. اگر جهان آغازی نمی داشت و از ازل موجود می بود باید پیش از این چنین آلت و عامل مرگ و رکود حادث شده باشد. خورشید سوزان و ستارگان و زمین آکنده از زندگی، گواه صادق است بر این که جهان در زمانی اتفاق افتاده و پیدایش آن در لحظه ای خاص به وقوع پیوسته است. »
انیشتین می گوید: «من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمی دانم. من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را می بینم و بس. »
8) اعجاز عددی
برخی از نویسندگان و صاحبان نظر در چند دهه اخیر، بُعد دیگری را برای اعجاز قرآن ذکر کرده اند که همان اعجاز عددی قرآن است. اینان ادعا می کنند که یک نظم ریاضی بر قرآن حاکم است.
تاچند سال اخیر این راز علمی پنهان مانده بود ولی با پیدایش رایانه، پرده از روی نظم ریاضی برداشته شد و اعجاز این کتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردید. اینک به نمونه هایی از اعجاز ریاضی قرآن اشاره می کنیم.
1 - نسبت حرف (ق) در سوره (ق) از تمام سوره های قرآن بیشتر است.
2 - مقدار حرف (ص) در سوره (ص) نیز به تناسب مجموع حروف سوره از هر سوره دیگر بیشتر است.
3 - حرف (ن) در سوره (ن و القلم) بزرگ ترین رقم نسبی را در «114» سوره دارد.
4 - واژه «دنیا» 115 بار و واژه «آخرت» نیز 115 بار در قرآن آمده است.
5 - واژه «شیاطین» و «ملائکه» هرکدام 68 بار در قرآن تکرار شده است.
6 - واژه «حیات» و مشتقات آن و نیز واژه «موت» هر کدام 145 بار آمده است.
7 - کلمه «الرحمن» 57 مرتبه و کلمه «الرحیم» دو برابر؛ یعنی 114 بار است.
8 - کلمه «جزاء» 117 بار و کلمه «مغفرت» دو برابر؛ یعنی 234 بار تکرار شده است.
9 - کلمه «فجّار» سه مرتبه و کلمه «ابرار» دو برابر؛ یعنی 6 بار تکرار شده است.
10 - کلمه «عسر» 12 مرتبه و کلمه «یسر» سه برابر؛ یعنی 36 بار در قرآن آمده است.
11 - کلمه «قل» 332 مرتبه و کلمه «قالوا» نیز به همین تعداد تکرار شده است.
12 - کلمه «ابلیس» 11 مرتبه و کلمه «استعاذه باللَّه» نیز به همین عدد تکرار شده است.
13 - کلمه «المصیبه» و کلمه «الشکر» هر دو به یک اندازه؛ یعنی 75 بار آمده است.
14 - کلمه «جهر» و «علانیه» هر دو 16 بار تکرار شده است.
15 - کلمه «شدة» و کلمه «صبر» هر دو 102 مرتبه تکرار شده است.
قرآن از دیدگاه دانشمندان جهان
1 - ولتر فیلسوف و نویسنده معروف فرانسوی:
«من یقین دارم که اگر قرآن و انجیل را به یک فرد غیر متدین ارائه دهند او حتماً اولی را برخواهد گزید؛ زیرا کتاب محمّدصلىاللهعليهوآله
در ظاهر افکاری را تعلیم می دهد که به اندازه کافی بر مبنای عقلی منطبق است. »
2 - دکتر گرینیه فرانسوی می گوید: «من آیات قرآن را که به علوم پزشکی و بهداشتی و طبیعی ارتباط دارد، دنبال کردم و از کودکی آن ها را فراگرفتم و کاملاً بدان آگاه بودم و بنابراین دریافتم که این آیات از هر جهت با معارف و علوم جهانی منطبق است. »
3 - بودلی نویسنده سوئیسی: «نزد ما کتابی است به نام قرآن که در اصالت و سلامت منحصر به فرد است. »
4 - دینورت دانشمند اروپایی: «واجب است که اعتراف کنیم، علوم طبیعی، فلکی، فلسفه و ریاضیات که در اروپا اوج گرفته، عموماً از قرآن اقتباس شده است، بلکه اروپا شهری برای اسلام است. »
سند قرآن کریم
قرآن کریم برخلاف اناجیل و تورات سند تام و تمامی دارد که به برخی از امتیازات آن که سند را تمام می کند اشاره می کنیم:
1 - قرآن بر پیامبرصلىاللهعليهوآله
نازل شده است.
2 - کتابت قرآن در عهد پیامبرصلىاللهعليهوآله
بوده است.
3 - قرآن در سینه ها حفظ می شده است.
4 - قرآن در قلب پیامبرصلىاللهعليهوآله
محفوظ بوده است.
5 - پیامبرصلىاللهعليهوآله
و صحابه مأمور به تلاوت قرآن بودند.
6 - تعداد زیادی از صحابه از حافظان قرآن بودند.
7 - صحابه به قرآن اهمیت می دادند.
اثبات نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
در زمان حاضر
آنچه تاکنون بیان شد به جهت اثبات نبوت پیامبر اسلام در عصر بعثت آن حضرت بود ولی برای کسانی که در عصر حاضر زندگی می کنند از راه های مختلفی می توان نبوت ایشان را به اثبات رساند:
الف) تواتر عام؛ که نزد عموم مردم است در هر عصر و زمانی که این آیات از خداوند متعال به توسط پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
رسیده است.
ب) تواتر خاص؛ که نزد جماعتی است با عنایت خاص به آیات قرآن.
ج) تواتر معنوی؛ به این معنا که آیات و دلایل نبوت پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
فوق حد تواتر معنوی است.
د) اقرار و تصدیق؛ به این معنا که آیات قرآن در مرأی و مسمع کثیری از مردم بوده و همه اقرار و تصدیق آن نموده اند.
ه) نقل های متواتر از علما؛ به این معنا که علمای علوم مختلف، آیات قرآن را متواتراً در طول تاریخ نقل کرده اند.
عمومیت بعثت از دیدگاه قرآن
آیات در این بخش را می توان به دو گروه تقسیم نمود:
1 - آیاتی که به روشنی می گوید: برای هر قومی و گروهی هادی و راهنما بوده و یا برای هر امّتی بیم دهنده وجود داشته است:
(
وَلِکُلِ قَوْمٍ هادٍ؛
)
«و برای هر گروهی هدایت کننده ای است. »
(
وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیها نَذِیرٌ؛
)
«ما تو را بحق برای بشارت و انذار فرستادیم؛ و هر امّتی در گذشته انذار کننده ای داشته است! »
(
وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛
)
«ما در هر امّتی رسولی برانگیختیم که: خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید! »
2- آیاتی که متضمّن نداهای آغاز آفرینش انسان است و به گونه ای حاکی از گستردگی این فیض است:
(
یابَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنا عَلَیکُمْ لِباساً یوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً... ؛
)
«ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست. »
(
یابَنِی آدَمَ لا یفْتِنَنَّکُمُ الشَّیطانُ... ؛
)
«ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد. »
(
یابَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِ مَسْجِدٍ... ؛
)
«ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! »
(
یابَنِی آدَمَ إِمّا یأْتِینَّکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ... ؛
)
«ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند. »
(
یا مَعْشَرَ الْجِنِ وَالانسِ أَلَمْ یأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یقُصُّونَ عَلَیکُمْ آیاتِی وَینذِرُونَکُمْ لِقَآءَ یوْمِکُمْ هذا... ؛
)
« (در آن روز به آنها می گوید: ) ای گروه جنّ و انس! آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند، و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟! »
قرآن از دیدگاه روایات
پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
درباره قرآن می فرماید:(
ظاهره أنیق و باطنه عمیق، لاتحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه
)
؛ «ظاهرش زیبا و به عجب آورنده و باطنش عمیق است. عجایبش شمارش نمی شود و غرائبش پوسیده نمی گردد.»
امیرمؤمنانعليهالسلام
نیز می فرماید:(
سراجاً لاتخبو توقده و بحراً لایدرک قعره
)
؛ «چراغی است که روشنایی اش خاموش نمی شود و دریایی است که قعر آن احساس نمی گردد. »
و امام رضاعليهالسلام
درباره قرآن می فرماید:(
إنّ اللَّه تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس، فهو فی کلّ زمان جدید و عند کلّ قوم غضّ إلی یوم القیمة
)
؛ «همانا خداوند متعال قرآن را برای یک زمان معین و مردم خاصّ قرار نداده است، بلکه قرآن در هر زمانی جدید و نزد هر قومی تا روز قیامت تازه است. »