شرحى كوتاه بر فرازهايى از نامه مبارك
۱. در نگارش نامه در آن روزگارن، رسم بر اين بود كه نام نگارنده را بر دريافت دارنده نامه، مقدم مى داشتند و مى نوشتند از: حسن بن حسين... اما هرگاه مى خواستند از دريافت دارنده نامه، تجليل و احترام شايانى به عمل آورند نام او را مقدم مى داشتند و در اين نامه مبارك، امام عصرعليهالسلام
نام شيخ (مفيد) را مقدم داشته و مى نويسد: (للاخ السديد...) و اين اگر نشانگر چيزى باشد، بى ترديد نشانگر شايسته كردارى و ديندارى واقعى و پرواپيشگى (شيخ مفيد) است.
همانگونه كه تعبير حضرت مهدىعليهالسلام
از او، نشانگر درجه والاى شخصيت وصف ناپذير اوست؛ و چه پرشكوه است كه انسان به منزلت و مرتبه اى از تقرب به خدا نايل آيد كه امام عصرعليهالسلام
او را با عنوان (برادر) مورد عنايت قرار دهد، و اين در حالى است كه مى دانيم آن حضرت جز مرحوم شيخ مفيد، هيچ يك از سفيران خاص، وكلا و نمايندگان خويش را به چنين عنوان بلندى، مفتخر نساخته است.
۲. آنگاه مرحوم (شيخ مفيد) را با واژه (سداد) وصف مى كند و اين واژه، شايسته كسى است كه در گفتار و عملكرد به راه صواب و استوارى گام سپرده و خطا نرفته است.
۳. او را به عنوان (ولاء) وصف مى كند و مى دانيم كه (ولى) داراى مفاهيم و معانى متعددى است، اما مناسبترين معنا و مفهوم در اينجا براى آن يارى و يارى رسانى و تعاون در راه حق است.
۴. آنگاه او را به واژه (رشاد) وصف مى كند و روشن است كه (رشيد) انسان بسيار كارآ و پرتجربه اى است كه همه امور و شئون خويش را بدون نياز به كمك و پشتيبانى ديگرى، بصورت مستقل و با حكمت و خردمندى كامل تدبير مى نمايد.
۵. آن گرامى از خود به (گنجينه عهد و پيمانى تعبير مى كند كه خداوند از بندگانش گرفته است.) (مستودع) مكان نگاهدارى و امانتدارى است و عهد و پيمانى كه خدا از بندگانش گرفته دو معنا دارد:
الف: پيمان عقلى و فكرى، و معناى آن اين است كه عقل و خرد سالم به انسان حكم مى كند كه پيامبران و فرستادگان خدا را تصديق نمايد و از لوازم اين تصديق و گواهى، ايمان و اعتراف به وجود گرانمايه حضرت مهدى (عليهالسلام
) كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نويد او را داده است. بنابراين، امام عصر (عليهالسلام
) گنجينه عهد و پيمانى است كه خداوند از بندگانش گرفته است.
ب: دومين معناى اين عهد و پيمان، همان اقرار و اعترافى است كه خداوند در (عالم ذر) از بندگان خويش گرفته است و قرآن در مورد آن مى فرمايد:
«و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اءشهدهم على أنفسهم ألست بربكم؟ قالوا بلى شهدنا
...»
در تفسير اين آيه كريمه، روايات بسيارى از امامان نور (عليهمالسلام
) رسيده است كه اين آيه شريفه، مربوط به (عالم ذر) است و خداوند از بندگان خويش در آنجا پيمان گرفت كه ايمان به پروردگارى او بياورند و همينگونه به رسالت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و امامت امامان دوازده گانه اى كه حضرت مهدى (عليهالسلام
) آخرين آنان است، اقرار و اعتراف كنند و ايمان آورند.
در مورد (عالم ذر) در كتاب (فاطمه (عليهالسلام
) از گاهواره تا شهادت) كمى بحث كرده ايم.
به هر حال، هركدام از اين دو معنايى كه براى مستودع العهد الماءخوذ على العباد آمده، مورد نظر باشد، حضرت مهدى (عليهالسلام
) خود را آخرين امام معصوم و برحقى وصف كرده است كه خدا از بندگان بر امامت او عهد و پيمان گرفته است.
۶. آن گرامى، خواهان توفيق براى (شيخ مفيد) مى گردد، تا حق، او را يارى كند و مى فرمايد: (و به تو كه خداوند براى يارى حق، توفيقت را دوام بخشد و پاداشت را بخاطر سخنان جاودانه اى كه از جانب ما، با صداقت مى گويى افزون سازد اعلام مى داريم كه به ما اجازه داده شده است كه تو را به افتخار دريافت نامه و مكاتبه، مفتخر سازيم....)
آرى! امام عصر (عليهالسلام
) براى (شيخ مفيد) موفقيت مى طلبد.
بسيارى از علما و دانشمندان با وجود داشتن ويژگيها و خصوصيات ضرورى براى تلاش و بهره دهى و ره آورد مفيد و شايسته براى جامعه، در پرتو كار و كوشش علمى و فكرى و فرهنگى و... خويش، راه خاموش و گمنامى و كسالت را ترجيح مى دهند و اين جز نداشتن توفيق از جانب خدا مفهوم ديگرى ندارد، توفيق است كه سبب اصلى براى انجام خدمات بزرگ عملى و دينى است.
۷. در اين نامه، آن وجود گرانمايه از اذن خدا براى مكاتبه با (شيخ مفيد) سخن دارد، اما اينكه اين اجازه الهى نگارش نامه به (شيخ مفيد) چگونه است، مطلبى است كه جز خدا و خود آن حضرت، كسى نمى داند چيست و چگونه است و همه احتمالات و تصورات در اين مساءله، يك سلسله نظريات شخصى است نه حقايق قطعى.
خداوند به برخى از دوستان خاص خويش اجازه مى دهد تا برخى كارها را انجام دهند، اجازه اى كه چگونگى آن براى ما ناشناخته است و ما نمى توانيم حقيقت رابطه ميان خدا و دوستان خاص او و چگونگى صدور دستورات، به سوى آنان را درك كنيم.
بنابراين، تنها به سخن آن گرانمايه بسنده مى نماييم كه (شيخ مفيد) كسى است كه به اذن خدا به افتخار مكاتبه و دريافت نامه از امام عصر (عليهالسلام
) مفتخر شده است و اين بهره عظيم و افتخار پرشكوه، نصيب هر كسى نخواهد شد.
۸. و نيز امام عصر (عليهالسلام
) به شيخ مفيد مرقوم مى دارد:
«...و تكليفك ماتؤ ديه عنا الى موالينا قبلك
...»
يعنى: و خداوند اجازه داده است كه ما تو را موظف سازيم كه آنچه به تو مى نويسيم آن را به دوستداران ما كه نزد تو مى باشند برسانى.
در اين فراز نيز خداوند به آن گرامى، اجازه داده است كه (شيخ مفيد) را موظف سازد كه رابط ميان امام عصرعليهالسلام
و شيعيان و دوستداران او، در بيان دستورات عمومى و آموزشهاى خصوصى باشند.
۹. امام عصرعليهالسلام
در اين فراز، شيعيان و دوستداران خويش را نيز مشمول دعاى خير خود مى سازد و مى فرمايد:
«...اعزهم الله بطاعته و كفاهم المهم برعايته لهم و حراسته
...»
يعنى: دوستانى كه خداوند آنان را در پرتو اطاعت خويش عزت و كرامت بخشد و با حراست و عنايت خويش كارشان را كفايت و مشكلاتشان را برطرف سازد.
از امام مجتبىعليهالسلام
روايتى آورده اند كه:
«...و اذا اردت عزا بلا عشيرة و هيبة بلا سلطان، فاخرج من ذل معصية الله الى عز طاعته
.»
يعنى: هنگامى كه عزت، بدون داشتن عشيره و دار و دسته، هيبت و شكوه بدون حكومت و رياست خواستى، راهش اين است كه از ذلت معصيت و نافرمانى خدا، بپرهيزى و به عزت و سرفرازى اطاعت دستورات او روى آورى.
معنا و مفهوم اين پيام انسانساز اين است كه: اطاعت خدا، عزت آفرين و سعادت ساز است، هم در دنيا و هم در آخرت. همانگونه كه نافرمانى و عصيان او، ذلت و خفت و خوارى در دنيا و عذاب را در آخرت براى فرد و جامعه در پى دارد.
و آن گرامى بدين دليل است كه از سر مهر و محبت به شيعيانش، رو به بارگاه خدا آورده و عزت و سرافرازى در پرتو اطاعت خدا مى طلبد و از خدا مى خواهد كه به آنان توفيق اطاعت دهد تا در پرتو بندگى خدا به شكوه و سرفرازى نايل آيند و خداوند در پرتو عنايت خود امور مهم و مشكلات آنان را كفايت و برطرف سازد و از شرارت دشمنان، آنان را حراست نمايد.
۱۰. در فرازى ديگر مى فرمايد: فقف، امدك الله بعونه على اعدائه المارقين من دينه على مانذكره
واژه (قف) در اينجا، به معناى (آگاه باش و آنچه را يادآورى مى شويم، درياب!) مى باشد.
امامعليهالسلام
در اين فراز، دعاى ديگرى در حق (شيخ مفيد) دارد كه آن را ميان واژه (قف) و كلمه (مانذكره) قرار داده است.
آن گرامى، از خداى مى خواهد كه به يارى خويش (شيخ مفيد) را بر ضد دشمنانش كه از دين خدا خارج گشته اند، مدد رساند.
من فكر نمى كنم كه آن گرامى مرد عصرها، از اين جملات، نظرش يهود و نصارى باشند و يا مشركان و كافران، بلكه به برخى از گروههاى مدعى اسلام نظر دارد كه در پيشاپيش دشمنان اسلام هستند، زيان آنان بر اسلام و جامعه اسلام، از مشركان، بدتر و نقش تخريبى آنان بخاطر ادعاهاى دروغين و رفتار و گفتار ظالمانه و فريبكارانه بنام خدا و دين، از مشركان بدتر است.
۱۱. در فراز ديگرى مى فرمايد: و اعمل فى تاءديته الى من تسكن اليه بما نرسمه ان شاء الله
در اين فراز مبارك، حضرت مهدىعليهالسلام
به مرحوم (شيخ مفيد) دستور مى دهد كه اخبار و دستورات و برنامه هايى را كه با اين مكاتبات از آن گرامى دريافت مى دارد، همه يا بخشى از آنها را كه صلاح مى داند به شيعيان مورد اعتماد و اطمينان گزارش كند.
۱۲. و مى فرمايد:
«نحن و ان كنا ثاوين بمكاننا النائى عن مساكن الظالمين، حسب الذى اراناه الله تعالى لنا من الصلاح
.»
يعنى: گر چه ما طبق آنچه خداوند (بر اساس حكمت خويش) براى ما و پيروان ما صلاح انديشيده است تا هنگامى كه حاكميت دنيا در دست ستمكاران است، در مكانى دور از قلمرو بيدادگران، سكونت گزيده ايم.
در اينجا، آن گرانمايه جهان هستى، يادآورى مى كند كه طبق فرمان خدا در منطقه اى بدور از قلمرو و استبدادگران بيدادگر مسكن گزيده و اين كار هم از مصالحى است كه خدايش انديشيده است؛ چرا كه روشن است كه اگر آن گرامى، ميان مردم به صورت علنى و آشكار زندگى كند، قدرتهاى پوشالى و منحرف براى دستگيرى و به شهادت رسانيدن او از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند كه نمونه آن را از (بنى عباس) در بحث گذشته ديديم كه چگونه براى دستگيرى يا كشتن آن گرامى، مزدوران خون آشام و كوردل خويش را به سامرا و خانه آن حضرت، گسيل داشتند.
۱۳. و نيز آن گرامى يادآورى مى كند كه: «و لشيعتنا المؤ منين فى ذلك، ما دامت دولة الدنيا للفاسقين
».
اين مصلحت انديشى از جانب خدا به نفع شيعيان ما نيز هست كه امام آنان تا آنگاه كه خدا مى خواهد از نظرها غايب باشد، چرا كه ظهور اما پيش از روزى كه خدا معين فرموده است باعث مى شود كه شيعيان بر محور وجود او گرد آيند و آنگاه خطر قدرتهاى منحرف و ستمكار روزگار، آنان را نيز بگيرد و همه اهل حق و عدالت پيش از فراهم آمدن شرايط و امكان پيريزى طبيعى حق بر باطل در سطح جهانى، از ميان برداشته شوند. چرا كه نابود ساختن يك گروه گرد آمده در يك نقطه، براى ستمكاران آسان است.
البته اين سخن بدين مفهوم نيست كه حضرت مهدىعليهالسلام
از جامعه بريده است و يا اينكه او در شهرها و جامعه ها حضور نمى يابد و يا با كسى كه خود بخواهد ديدار نمى كند، نه! هرگز! بلكه مفهوم و معناى اين سخن اين است كه: مسكن و محل زندگى حضرت مهدىعليهالسلام
و اقامتگاه او، در مناطقى دور از دسترس طغيانگران و ستمكاران روزگار است و به هنگام ورود به شهرها و اجتماعات مردم، شناخته نمى شود و به لباس و هيئت خاصى آشكار نمى گردد به گونه اى كه هر كس او را بشناسد، بلكه به هر كس خودش اراده فرمود خود را مى شناساند و به كسى كه دوست نداشت، نمى شناساند.
آن حضرت به گروهى كه به ديدارش مفتخر شده اند، تصريح كرده است كه هر شب جمعه در كنار قبر مطهر پيشواى عاشقان و توحيد گرايان حضرت حسينعليهالسلام
حاضر مى گردد و به همين دليل است كه مى فرمايد: «فانا نحيط علما بأنبائكم
...»
اين جمله، مربوط به جملات پيش است و مفهوم آن اين است كه مى فرمايد: گرچه ما از نظر اقامتگاه و محل زندگى از شما دوريم، اما از آنچه در اطراف شما مى گذرد و ميان شما رخ مى دهد، آگاه هستيم و ذره اى از رخدادها و مسايل و فراز و نشيبهاى زندگى و خوشيها و ناخوشيها و فرمانبردارى و عصيانهاى شما بر ما پوشيده نمى ماند.
و اين نكته روشن است كه امام معصوم و گرانقدرى كه، خداوند، گنجينه عهد و پيمان گرفته شده از بندگان قرار مى دهد، بناگزير بايد همه وسايل آگاهى و شناخت و دريافت همه آنچه در جهان هستى رخ مى دهد همه را بايد براى او فراهم سازد و چنين هم هست، گر چه ما از چگونگى وسايل و ابزارهاى دريافت آگاهى و اخبار جهانى كه بوسيله آن حضرت بكار گرفته مى شود، بى اطلاعيم، اما در اصل آن ترديد نيست.
ممكن است فرشتگان و جنيان و آدميانى براى اين كار در خدمت او باشند و ممكن است ويژگيهاى امامت راستين و خصوصياتى كه خداوند به امام معصوم ارزانى مى دارد، همه آنها را به گونه اى براى آن گرامى، فراهم آورد كه بوسيله آنها، همه رخدادهاى مخفى و محرمانه و سرى و فوق سرى حتى نيتها براى آن گرامى، روشن و آشكار گردد و از همه رخدادها آگاه باشد.
ما در روزگار خويش مى بينيم كه حكومتها و دولتهاى كوچك همه وسايل دريافت اخبار و اطلاعات همچون: تلفن، بى سيم، تلتكس، رادار و دهها ابزار كشف خبر را در اختيار دارند و افراد بسيارى را در شهرها و مراكز مهم و جامعه ها و كشورهاى ديگر بصورت شبكه هاى عظيمى گسترده اند تا به هر شيوه ممكن، حتى استراق سمع و... اخبار سرى را بدست آورند و بگيرند و به مراكز تشكيلاتى خويش مخابره كنند با اينكه اينان ظالم و ستمكارند و در جهت هواهاى جاه طلبانه خويش، چنين شقاوتى را مرتكب مى شوند.
اينك چگونه مى توان تصور كرد كه امام گرانقدر و معصوم و پرشكوهى كه بنده برگزيده خدا، امام مردم و امين در روى زمين و حجت بر بندان اوست و خداوند اين مقام و موقعيت و مسئوليت خطير را براى او مقرر فرموده است با اين حال امكانات در اختيار او نباشد.
آيا چنين انسان والا، با چنين مسئوليت و رسالت خطير، زيبنده آن نيست كه خداوند همه وسايل و ابزارهاى مادى و معنوى، طبيعى و ماوراى طبيعى، همه و همه را در اختيارش قرار دهد؟ تا او از همه رخدادهاى جهان هستى آگاه و به آنچه مى دهد دانا باشد؟
روشن است كه پاسخ مثبت است.
۱۴. و مى فرمايد: «و معرفتنا بالذل الذى اصابكم مذ جنح كثير منكم الى ما كان السلف الصالح عنه شاسعا
».
اين فراز، اندكى ابهام دارد و براى ما روشن نيست كه، اين ذلتى كه جامعه بخاطر روى آوردن بسيارى از مردم به آن عمل، بدان ذلت گرفتار آمده و گذشتگان شايسته كردار شيعه از آن بركنار بودند، چيست؟
آن حضرت پرده را از ماجرا كنار نمى زند و به اجمال و اختصار سخن مى گويد، چرا كه دريافت دارنده نامه مرحوم (شيخ مفيد) مى داند منظور آن گرامى چيست.
اما از ظاهر اين فراز سخن امامعليهالسلام
اين نكته دريافت مى گردد كه در آن روزگار برخى از مردم از صراط مستقيم انحراف جسته بودند و همين انحراف در عقيده و انديشه يا عمل و... ثمره اش ذلت و از دست دادن عزت و استقلال و عظمت بود كه بدان گرافتار آمده بودند.
۱۵. و مى فرمايد: «و نبذوا العهد الماء خوذ و راء ظهورهم، كانهم لا يعلمون
».
در اين فراز نيز، منظور از (عهد ماءخوذ) يا پيمان گرفته شده، به دقت و روشنى براى ما معلوم نيست، شايد معنا و مفهوم آن اين باشد كه برخى از مردم، پس از پيش آمدن دوران غمبار غيبت كبرى و گسستن پيوندهاى عادى و مستقيم ميان شيعيان و حضرت مهدىعليهالسلام
متأسفانه در وجود گرانمايه خود امام عصرعليهالسلام
به ترديد گرفتار شدند و افشاندن بذر شك و ترديد به ديگر دلها را نيز آغاز كردند و اين ترديد بدان جهت بود كه موج رنج و فشار و مشكلات از سوى حكومتهاى خودكامه بر آنان وارد آمد و آنان پنداشتند كه اگر امام عصرعليهالسلام
موجود بود، اين گرفتاريها به شيعيان نمى رسيد.
به همين جهت حضرت مهدىعليهالسلام
دليل ذلتها و گرفتاريها را خاطرنشان مى سازد و بيان مى كند كه شيعيان از راه درست انحراف جستند و با پيمان خويش با خدا و امامان نورعليهالسلام
مخالفت ورزيدند و ره آورد گناهانشان، گريبانشان را گرفت وگرنه دعا و مهر و محبت و عطوفت آن گرامى، شامل حال آنان مى گرديد.
۱۶. به همين جهت است كه مى فرمايد:
«انا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم ولو لا ذلك لنزل بكم اللاواء و اصطلمكم الاعداء
».
يعنى: ما از سرپرستى و رسيدگى به امور شما كوتاهى نورزيده و شما را از ياد نبرده ايم كه اگر جز اين بود امواج سختيها بر شما فرود مى آمد و دشمنان كينه توز، شما را ريشه كن مى ساختند.
اين فراز، خاطرنشان مى سازد كه اگر سرپرستى حضرت مهدىعليهالسلام
و دعاى آن گرامى در حق شيعيان نبود، كار بر آنان سخت مى شد و رنجها بر آن فشار مى آورد.
حقيقت اين است كه: در عصر سياه حكومتهاى منحرف و خودكامه اموى و عباسى و عثمانى و... قدرتهاى مسلط، همواره با شيعه پيكار مى كردند و آنان را مورد تعقيب و سركوب و آزار قرار مى دادند و اگر دعاى خير امامان نورعليهالسلام
و عنايت حضرت مهدىعليهالسلام
نبود مى بايد يكى از اينان هم باقى نمى ماند و همه پيروان خاندان وحى و رسالت ريشه كن مى شدند.
اين معناى (اصطلمكم الاعداء) مى باشد، يعنى دشمن كينه توز و ظالم شما را ريشه كن مى ساخت.
كوتاه سخن اينكه: امام عصرعليهالسلام
از راههاى گوناگون و با وسايل مختلفى كه براى او فراهم است از شيعيان خويش دفاع مى كند و با بهره ورى از قدرت طبيعى و ماوراى طبيعى كه بدان مجهز است، از حقوق آنان حمايت مى نمايد.
فيلسوف شيعه، مرحوم (خواجه نصرالدين طوسى) اين واقعيت را به بهترين و زيباترين وجه بيان مى كند كه مى گويد:
وجوده لطف و تصرفه لطف آخر وعدمه منا.
يعنى: وجود گرانماى حضرت مهدىعليهالسلام
لطف بيكران خدا بر مردم است. دخالت او در كارها، لطفى ديگر و سبب غيبت او خود ما هستيم.
در بخش آينده، به نمونه هايى از عنايت آن گرامى به شيعيان و سرپرستى امور آنان بوسيله آن حضرت را، ترسيم خواهيم كرد.
اما يادآورى اين واقعيت لازم است كه حضرت مهدىعليهالسلام
از خط راستين شيعه و شيعيان واقعى دفاع مى كند، اما اگر از نظر عقيدتى و يا عملكرد از راه و رسم خاندان وحى و رسالت و قرآن شريف انحراف جستند، اينجاست كه كار، شكل ديگرى پيدا مى كند و عنايت امام عصرعليهالسلام
نيز شامل حال آنان نمى گردد يا بسيار كم مى شود، همانگونه كه شاهد اين واقعيت بوده و هستيم، چرا كه آن گرامى، سرپرستى و عنايتش شامل حال مشروب خواران، قمار بازان، بى عفتها، فاسقان و فاجرانى، نظير اينان نمى شود و به كسانى كه انحراف در انديشه و عقيده داشته باشند و يا در احزاب و سازمانهاى مخالف اسلام و ضد دين وارد گردند، اعتنا نمى كند.
آرى! به اينها بها نمى دهند كه چرا اينان در خط واقعى و سعادت ساز امام عصرعليهالسلام
كه همان خط اسلام و پيامبر و امامان معصومعليهالسلام
است، قرار ندارند و روشن است كه شيعه آن گرامى نيستند.
۱۷. و نيز مى فرمايد: «فاتقو الله جل جلاله و ظاهرونا على انتياشكم من فتنة قداءنافت عليكم
».
امام عصرعليهالسلام
كه تجسم زنده اسلام و نماينده راستين پيامبر و صاحب شريعت و اجداد پاك خويش است، هرگز با پرده دران و گناهكاران و بى بندوبارانى كه به ارزشهاى والا و مقررات حيات بخش دينى بها نمى دهند، نرمش نمى كند.
به آنانى كه ادعاى ديندارى و دين باورى و پيروى از پيامبر و امامان نورعليهالسلام
مى كنند، اما نه از استخرهاى مختلط روى مى گردانند و نه از مراكز فحشاء و قمار... نه از ربا خوارگى اجتناب مى كند و جهت هميارى و همكارى با ستم و بيداد دست بيعت به استبداد و استعمار مى سپارند و به هر صورتى كه امكان يابند و آنان بخواهند، دستورات آنان را بكار مى بندند، چنانكه گويى نه به حلال و نه به حرام خدا ايمان دارند و نه به پاكى و پليدى نه به واجبات و تكاليف دينى و نه به مسئوليتهاى انسانى. به نام و ادعا، شيعه هستند اما در عمل و در عقيده... هرگز!
چنين شيعه و چنين مسلمانى كه مقررات دينى را سبك شمارد و به ضد ارزشها آلوده گشته و محرمات را مرتكب شود، به گونه اى كه گويى نه از امت محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
است و نه پيرو آيين زندگى ساز و افتخار آفرين او، چنين كسى چه ارزش دارد؟ و چنين جامعه اى، داراى چه كرامتى است؟
در بخش گذشته، نام برخى از منحرفين را آورديم كه امام عصرعليهالسلام
از آنان ابزار انزجار كرد و آنان را نفرين نمود و به شيعيان دستور داد كه از آنها بيزارى جويند و مى دانيم كه دليل اينها، انحرافات آنان در عقيده و عمل بود. و اين كيفر همه گناهكاران و آلودگان و منحرفان است.
۱۸. در فراز ديگرى، امام عصرعليهالسلام
به دوستداران و پيروان خويش هشدار مى دهد و آنان را از فتنه اى كه سر راه جامعه اسلامى است و يا متوجه (بغداد) خواهد شد مى ترساند و به آنان دستور مى دهد كه با عمل خويش با آن حضرت، تعاون و همكارى نمايند تا آنان را از فتنه دهشتناك، رهايى بخشد.
منظور از تعاون و هميارى عملى نيز همان چيزى است كه امیرمؤمنانعليهالسلام
در نامه خويش به (عثمان بن حنيف) يادآورى مى كند و مى فرمايد:
«...ولكن اعينونى بورع و اجتهاد و عفة و سداد
...»
يعنى: شما مرا بوسيله پرهيزكارى خويش و تلاش و كوشش و پاكدامنى و استوارى در كارها، يارى كنيد.
اينجا نيز امام عصرعليهالسلام
به شيعيان يادآورى مى كند كه دعا از جانب آن گرامى است و تقوا نيز از شيعيان كه اگر اين دو باشد، ثمره اش نجات از گرفتاريها و بلاها و فتنه هاست.
امام، آن فتنه را تشبيه به ابرى تيره مى كند كه بر شهرها سايه مى گسترد و از مشرق تا مغرب را تيره و تار مى سازد و مى فرمايد:
(در آن فتنه، هر آن كس كه عمرش به سر آمده، نابود مى گردد و آن كس كه به آرزوى خويش رسيده باشد، از آن دور مى ماند. آن فتنه، نشانه (اى از نشانه هاى) نزديك شدن جنبش ماست.)
(اماره) به فتح همزه، به معناى علامت است و (ازوف) به ضم همزه به معناى نزديكى است و جمله، بيانگر اين واقعيت است كه فتنه مورد اشاره، علامت و نشانه حركت و جنبش ماست.
روشن است كه منظور از جنبش و حركت، در اينجا ظهور نيست بلكه به معناى انتقال از مكانى به مكان ديگر است، چرا كه پيام رسانى كه اين نامه را به (شيخ مفيد) رسانيد يادآورى كرد كه اين نامه پرمهر و پرمحتوا را از حجاز آورده است، از اين رو شايد آن حضرت در نظر داشته است كه اوايل حدوث فتنه مورد اشاره، از آن منطقه به مكان ديگرى منتقل گردد.
و مى فرمايد: «و مباثتكم بامرنا و نهينا
.»
در برخى از نسخه هاى نامه مبارك (مباينتكم) آمده كه بعيد بنظر مى رسد، صحيح باشد و آنچه درست تر بنظر مى رسد همان (مباثتكم) است و معناى آن پخش تعليمات آن حضرت بوسيله شيعيان است.
بعبارت ديگر: هر كدام از آنان از سوى آن حضرت موظفند كه اوامر و نواهى او را به ديگران برساند و اين شايد بدان معنا باشد كه در آينده نزديك و به هنگام فرا رسيدن فتنه مورد اشاره، تعاليم جديدى را ارسال مى دارد.
۱۹. و مى فرمايد:
«اعتصموا بالتقية من شب نار المجاهلية
.»
يعنى: از برافروختن آتش پرشراره جاهليت به سپر دفاعى تقيه پناه برده و بدان چنگ زنيد.
(تقيه) به مفهوم كتمان عقيده اى است كه بر اساس منطق استوار است، اما اكثريت با آن موافق نيستند و رفتار و گفتارشان مخالف حق است و انسان براى پرهيز از شر آنان، بدان پناه مى برد. چنين تاكتيكى از ديدگان خرد، پسنديده است و از ديدگاه شريعت نيز در شرايط خاصى واجب مى گردد كه شرايط و چگونگى آن در كتابهاى فقهى آمده است.
امامعليهالسلام
در نامه خويش، رهروان راه خاندان وحى و رسالت را، به (تقيه) سفارش مى كند و اين چيز جديدى نيست. امامان نورعليهالسلام
نيز شيعيان را در شرايط ويژه اى بدان توصيه مى نمودند و گاه بدان تأکید هم مى كردند.
البته، ممكن است (تقيه) در اينجا دورى گزيدن از مراكز فتنه و اجتناب از آن مواضع و پيش گرفتن اسلوب خاصى در زندگى باشد كه توجه دشمن را جلب نكرده و او را بر ضد شيعه و راه و رسم اهل بيتعليهالسلام
تحريك و بسيج ننمايد.
متاءسفانه اين فراز براى ما در نهايت پيچيدگى و ابهام است و نمى توانيم بطور دقيق دريابيم كه منظور چيست؟ بعيد نيست كه استبداد حاكم عباسى در آن روزگاران در نقشه ابليسى درهم كوبيدن شيعيه بوده چرا كه راه و رسم تشيع، قلب تپنده خط حضرت مهدىعليهالسلام
شمرده شده و حافظ موجديت و كيان آن راه بوده و بر خويشتن اعتماد داشته و با حكومتهاى ظالمانه و غيرقانونى همواره مبارزه مى كرده است، از اين رو آن گرامى، پيروان خويش را از آن نيتهاى زشت و نقشه هاى جهنمى كه بر ضد آنان و در خفا چيده مى شد، هشدار داده و آنان را به اجتناب از خطر سهمگينى كه تهديدشان مى كرد، امر فرموده است و آن دستور چنگ زدن به تاكتيك تقيه و كتمان عقيده از ستمكاران بوده است.
۲۰. و مى فرمايد:
(...تخششها عصب اموية
...)
يعنى: از برافروختن آتش پرشراره جاهليت كه گروههاى اموى مسلك آن را بر مى افروزند به سپر دفاعى تقيه چنگ زنيد...
(حش النار) يعنى: (بر افروخت آتش را) و ممكن است بدين معنا باشد كه گروه اموى پرست كه با سوء استفاده از فرصت آتش فتنه جاهليت را بر مى افروزند و آن را شعله ور مى سازند تا بدين وسيله با برانگيختن جنگهاى فرقه اى در ميان مسلمانان شيعيان را نيز به آفت تعصب گرفتار ساخته و آنان را نيز تحريك نمايند تا در اين فتنه ها و درگيريها وارد سازند گويى هدف آن است كه با برافروختن جنگهاى خانمانسوز فرقه اى، شيعه را كه در آن زمان گروه تضعيف شده اى بود قربانى آن فتنه ساخته و هيزم جنگ كنند و بسوزانند و امامعليهالسلام
از اين نقشه پليد دشمن هشدار و خبر مى دهد و مى فرمايد: «انا زعيم بنجاة من لم يرم فيها المواطن الخفية
.»
واژه (رام) به معناى حركت سرى است و آن گرامى در نامه اش نجات كسانى را تضمين مى كند كه به كارهاى مخفيانه و به تلاش بر ضد شيعه و مذهب اهل بيت همچون ايجاد رابطه سرى با دشمنان شيعه برنخيزند بلكه در رويارويى با آن حوادث پرخطرى كه دشمنان نقشه آن را كشيده اند به راه خدا پسندانه و استوراى گام نهند.
آنگاه آن حضرت از بحرانى كه در پيش است خبر مى دهد و مى فرمايد اذا حل جمادى الاولى من سنتكم هذه فاعتبروا بما يحدث فيها.
واژه (عبرت) و اعتبار به معناى پندپذيرى است و از (عبور) مشتق شده است كه انتقال از مكانى به مكان ديگر را نشان مى دهد و در اينجا مفهوم آن اين است كه ذهن انسان از كارى به كار ديگر انتقال يابد به عنوان مثال: اندرز گرفتن از مرگ يعنى انتقال ذهن انسان از مرگ ديگران به مرگ خويش است و با دين مرگ ديگران مى انديشد كه او نيز سرانجام خواهد مرد يا اينكه فلان ثروتمند دچار فقر گرديد يا قدرتمندى به ذلت گرفتار آمد و انسان با اين پندپذيريها از مسايل و رخدادها عبرت مى گيرد و تدابير لازم را برى رويارويى با رخدادها اتخاذ مى كند و به دنيا اعتماد نمى كند و بدينسان ذهن و انديشه انسان از رخدادها به فرجام و سرنوشت زندگى خويش انتقال مى يابد.
آرى! حضرت مهدىعليهالسلام
شيعيان خويش را به عبرت گرفتن از رويدادهايى كه از آنها خبر مى دهد فرا مى خواند و نيازى نيست كه سخن از علم امامعليهالسلام
و گزارش او از آينده به ميان آيد چرا كه در بحثهاى گذشته از آن سخن گفتيم.
۲۱. و مى فرمايد:
«واستيقظوا من رقدتكم لمايكون فى الذى يليها
.»
يعنى: و از خواب گرانى كه شما را ربوده است براى رخداد پس از آن بيدار گرديد.
از اين فراز اين حقيقت دريافت مى گردد كه آن روز نوعى خمودى و ناآگاهى بر جامعه حاكم بوده چنانكه گويى جامعه در خواب غفلت است و فتنه هايى كه در اطراف آن مى گذرد آنها را درك نمى كند.
«استظهر لكم من السماء آية جليه و من الارض مثلها بالسوية
.»
يعنى: بزودى نشانه اى روشن از آسمان و نشانه اى روشن از زمين براى شما پديدار خواهد گشت
متاءسفانه تاريخ از ثبت و نگارش حوادثى كه آن سال در جامعه پديدار گشته كوتاهى ورزيده و در تاريخ حوادثى را مى بينيم كه هنگامه وقوع آنها با آن سال تطبيق نمى كند چرا كه تاريخ اين نامه مبارك سال ۴۱۰ هجرى است اما تاريخ رخدادهايى را نشانگر است كه در سالهاى پس از آن رخ داده و تاريخ وقوع آنها با اخبارى كه آن گرامى در نامه اش داده است هماهنگى ندارد به عنوان مثال: تاريخ، سقوط ستاره عظيم دنباله دارى را نشان مى دهد كه زمين را با سقوط خود روشن ساخته و صداى غرش مهيب آن در منطقه شنيده شد و اين نشانى از نشانه هاى آسمان است اما اين رخداد در سال ۴۱۷ هجرى بود.
و نيز نشانگر آن است كه رخداد بزرگى كه مى توان آن را نشانى در زمين به حساب آورد رخ داد و آن اين بود كه: آب دجله در عراق بطور بى سابقه اى با سيلابى مهيب، ۲۱ متر بالا آمد و قسمت بزرگى از بغداد و بخش عظيمى از زمينهاى عراق را غرق كرد اما اين رخداد در تاريخ ۴۰۱ هجرى بود.
بسيار بعيد به نظر مى رسد كه امام عصرعليهالسلام
در نامه خويش، پيروان خود را از حوادث و رخدادهايى كه در آن سال رخ خواهد داد هشدار دهد و به آنان دستور دهد كه از حوادث جمادى الاولى و ظهور نشانه هايى از آسمان و زمين عبرت گيرند و آنگاه بگوييم اين حوادث هفت سال بعد پديدار گشت.
واقعيت اين است كه راهى جز اين نيست كه صادقانه بگوييم: در همان سال، حوادث آسمانى و زمينى رخ داده است، اما تاريخ از ثبت و نگارش آنها كوتاهى كرده يا اينكه نوشته اند اما فاصله طولانى زمان و فراز و نشيبها آنها را از بين برده و به دست ما نرسيده است.
۲۲. و مى فرمايد:
«...و يغلب من بعد على العراق طوائف عن الاسلام مراق
»
يعنى:... و پس از آن گروههايى كه از اسلام بيرون رفته اند بر عراق مسلط خواهند گشت.
واژه (مراق) جمع مارق است. (مرق عن الدين) يعنى: از دين خارج گرديد. امام مهدىعليهالسلام
خبر داد كه گروهايى خارج از اسلام يا خارج از تعاليم آن بر عراق چيره خواهند گشت و تاريخ نشانگر آن است كه (طغرل بيگ) اولين پادشاه سلجوقى بر عراق مسلط گشت و شرارت خونبار و ويرانگر آن، دامن شهرها و بندگان خدا را گرفت.
سپاه او در سال ۴۴۷ پس از پيكارهايى خونين وارد بغداد شد و بر مردم سخت گرفت و آنان را در زندگى و مايحتاج آن تحت فشار قرار داد. قحطى و تورم قيمتها به گونه اى سرسام آور پديدار شد و قيمتها بطور جنون آميزى بالا رفت. مرگ و مير بسيار شد و بيمارى مرگبار (وباء) همه جا را گرفت و سختيها يكى پس از ديگرى رخ گشود و كار به جايى رسيد كه مردم از دفن مردگان خويش ناتوان شدند.
از اين رو، شايد منظور از گروههاى خارج از اسلام كه بر بغداد مسلط مى گردند (طغرل بيگ) و سپاهيان تجاوزكار او باشند كه در عراق، تباهيها پديد آوردند و عزيزان آن را به ذلت كشيدند و آباديها را ويران و نسلها را نابود ساختند و پس از جارى ساختن سيلاب خون هتك حرمتها كردند و زشت ترين و بدترين جنايات و فجايع را مرتكب شده و زندگى اجتماعى اقتصادى و معيشتى را در آن سرزمين به بحرانى جبران ناپذير و فاجعه بار دچار ساختند.
۲۳. «ثم تنفرج الغمة من بعد ببوار طاغوت من الاشرار ثم يسر بهلاكه المتقون الاخيار
».
يعنى: بعد از مدتى بر اثر نابودى استبدادگرى از اشرار، رنجها و دردها برطرف مى شود و پرواپيشگان شايسته كردار از نابودى او شادمان خواهند شد.
سرانجام طغرل تجاوزكار، مرد و رنج و بحران پس از مرگ او برطرف گرديد و تقواپيشگان به مرگ و هلاكت او شادمان گشتند. مشكلات به تدريج حل گرديد و گرانى برطرف شد و اوضاع رو به بهبود گذاشت و زندگى سخت و طاقت فرسا، تبديل به زندگى خوب و قابل تحمل گشت.
۲۴. «ويتفق لمريدى الحج من الافاق ما يأملونه منه على توفير عليه منهم و اتفاق
».
يعنى: مردمى كه از نقاط مختلف كره زمين به زيارت خانه خدا مى روند به آرزوهاى خود مى رسند و هر چه بخواهند در دسترس آنان خواهد بود.
پيش از صدور اين نامه مبارك و پس از آن براى مدتى موجى از اضطراب و ناامنى منطقه خاورميانه را فراگرفته بود و از آن جمله: راه كعبه و زيارت خانه خدا و حتى خود (مكه) به آفت ناامنى دچار شده بود و زائران و حاجيان و ديگر مردم، امنيت مالى و جانى نداشتند اما پس از مدتى از اين نامه مبارك اوضاع به حال عادى بازگشت و امنيت و آرامش و ثبات در كشورها و شهرها سايه افكند و اطمينان خاطر و آرامش دل به مردم بازگشت و اينها همه از بركت وجود گرانمايه آن حضرت و نامه مبارك او بود كه بدان تصريح فرموده و مرقوم مى دارد:
«و لنا فى تيسير حجهم على الاختيار منهم و الوفاق شان يظهر على نظام واتساق
.»
يعنى: و ما در آسان ساختن سفر حج آنان و آرامش اوضاع و امنيت مكه و راههاى آن بر وفق مرادشان، نقش خاصى خواهيم داشت كه در پرتو نظم و تدبير و انسجام، آشكار مى گردد.
روشن است كه حضرت مهدىعليهالسلام
داراى قدرت تصرف و تاءثيرگذارى خاصى در اين جهان هستى است كه در اسلوبهاى گوناگونى مى تواند صورت پذيرد.
(طبرى) در اين مورد آورده است كه: پس از اين نامه مبارك، (محمد بن سبكتكين) تلاش گسترده و ثمربخشى در تضمين سلامت سفر حج زائران نمود و انسان عادى از كجا مى تواند بفهمد كه چه كسى او را به اين كار بزرگ توانا ساخت و بدو دستور داد تا در ايجاد امن و امان و آسايش و آرامش نهايت سرمايه گذارى را انجام دهد؟
۲۵. و مرقوم مى فرمايد:
«فليعمل كل امرى منكم بما يقربه من محبتنا ويتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا
.»
يعنى: پس هر كدام از شما بايد با همه وجود و امكانات به كارهايى دست يازيد كه او را به دوستى ما نزديك مى سازد و از كارهايى كه ناخوشايند و موجب ناراحتى ما مى گردد، دورى جوييد.
روشن است كه آن اعمالى كه انسان را به خدا نزديك مى سازد همان كارهايى است كه انسان را به امامان نورعليهمالسلام
نزديك مى كند و متقابلا كارهايى كه خشم خدا را در پى دارد، موجب ناخشنودى آنان مى گردد چرا كه آنان دستورات و ارزشهاى الهى را دوست مى دارند و از ضد ارزشها و آنچه را خدا ناپسند شمرده است، ناخشنود مى گردند و براى آنان ناخوشايند است.
و نيز لازم به يادآورى نيست كه اين پيام سازنده آن حضرت براى همه عصرها و نسلهاست نه براى همان زمان خاص مرحوم (شيخ مفيد) و دريافت نامه آن حضرت.
۲۶. و مرقوم مى دارد:
«فان امرنا بغتة بجأة
.»
يعنى: چرا كه فرمان ما بطور ناگهانى فرا مى رسد.
دو واژه (بغتة) و (فجاة) هر دو با هم به يك معناست كه عبارت از ناگهانى رسيدن امر است و ظاهر سخن اين است كه منظور از (امر) در نامه مبارك همان ظهور مبارك اوست.
نشانه هاى قطعى كه پيش از ظهور رخ مى دهد روز ظهور را مشخص نمى سازد و ظهور آن حضرت براى مردم بويژه براى كسانى كه به خاطر بها ندادن به مساءله يا ضعف عقيده به حضرت مهدىعليهالسلام
پيرامون وجود گرانمايه او و ظهورش نمى انديشند ناگهانى تر و غافلگير كننده تر خواهد بود.
۲۷. «حين تنفعه توبة ولا ينجيه من عقابنا ندم على خوبة
»
يعنى: در شرايطى كه توبه و بازگشت سودى نمى بخشد و ندامت از گناه گناهكار از كيفر عادلانه ما رهايى نخواهد بخشيد.
(حوبه) به معناى گناه است و مفهوم فراز فوق اين است كه: انسان هنگامى كه در عصر غيبت مرتكب گناهى گردد كه كيفر قانونى بر آن سزاوار شود آنگاه پيش از اينكه گواه يا دلايل ديگرى بر گناه او اقامه گردد خود توبه كند و به بارگاه خدا روى آورد در چنين شرايطى حد قانونى از او ساقط مى گردد، اما اگر همچنان در خواب غفلت بود و توبه نكرد تا حضرت مهدىعليهالسلام
ظهور نمود آنگاه ديگر توبه او باعث سقوط كيفرش نمى گردد و ندامت از گناه او را از كيفرى كه بر او مقرر گشته است رهايى نمى بخشد.
براى نمونه: يك سارق اگر پيش از ظهور امامعليهالسلام
به راستى توبه كند توبه او پذيرفته است، چرا كه توبه او خالص و از خوف خدا بوده است امام اگر توبه را تا ظهور حجت خدا به تاءخير افكند آنگاه ديگر توبه اش كيفر قانونى را ساقط نمى كند و آن حضرت حكم خدا را در مورد او اجرا مى كند، همانگونه كه كيفر قانونى ديگر گناهكاران و مجرمان را در صورتى كه براى آنان ثابت گردد همانگونه كه قرآن ترسيم مى كند و مى فرمايد:
(
إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ
)
.
مرحوم طبرسى در مجمع البيان ذيل اين آيه شريفه مى گويد: خداوند كسانى را از اجراى حكم استثنا مى كند كه پس از ارتكاب جرم و پيش از آنكه به دست قانون و عدالت بيفتند خود از عملكرد ظالمانه خويش، پشيمان گردند و توبه كنند اما توبه و ندامت پس از گرفتار آمدن به دست پيشواى عدالت و امام معصومعليهالسلام
و اقامه شدن بينه بر ضد آنان سودى نمى بخشد بلكه بايد كيفر قانونى در مورد آنان اجرا گردد.
و به زودى خواهد آمد كه حضرت مهدىعليهالسلام
با مردم بر اساس دانش و آگاهى خويش بر حوادث و رويدادها معامله خواهد كرد و چون همه امور براى او روشن است در انتظار گواهان يا اقامه بينه نخواهد ماند؛ بلكه براساس حكم خدا عمل مى كند و حقايق بر او آشكار مى گردد. و آنجاست كه توبه و پشيمانى از ترس عدالت و پيشواى عدالت است نه از خوف خدا و به همين دليل هم چنين توبه اى حد را ساقط نمى كند.
۲۸. «والله يلهمك الرشد ويلطف لكم فى التوفيق برحمته
».
يعنى: خداوند راه رشد و رستگارى را به شما الهام بخشد و وسائل نجات و پيروزى را برايتان فراهم آورد.
حضرت مهدىعليهالسلام
در حق شيعيان خويش دعا مى كند كه خداوند راه رشد و پايدارى و صواب را به آنان الهام فرمايد.
واژه (الهام) در جمله امامعليهالسلام
به مفهوم افكنده شدن مطلبى در انديشه و قلب انسان است درست بسان تلقين.
هنگامى كه گفته شد: اين مطلب در دلم افتاد يعنى: بخاطرم آمد در انديشه ام افكنده شد.
(توفيق از خدا) در نامه امامعليهالسلام
به معناى فراهم آوردن اسباب به سوى انجام كارهاى شايسته و مطلوب است بنابراين جمله مورد نظر اين مى شود كه خداوند اسباب موفقيت در كارهاى شايسته را براى شما به آسانى فراهم آورد چرا كه انسان به انجام كارهاى نيك و شايسته توفيق مى يابد اما با تحمل سختيها و مشكلات اما گاه همه وسايل و اسباب با همه سهولت و آسانى براى او فراهم مى شود و او براى انجام شايسته امور و كارهاى نيك به پا مى خيزد.
۲۹. تا اينجا نامه مبارك به املا امامعليهالسلام
بود و به خط كاتب آن حضرت. آنگاه خود آن، گرامى به خط شريف و پربركت خويش در ذيل نامه اين جملات را نوشت:
(هان اى برادر پر مهر و اخلاص و باصفاى در محبت ما و اى يار باوفاى ما! اين نامه ما به سوى توست خداوند به چشم بيدارش كه هرگز نمى خوابد تو را حفظ كند! اين نامه را نگهدار و آنچه را برايت نگاشته ايم به كسى نشان مده و هيچ كسى را از محتواى آن آگاه مساز و آنچه در اين نامه است تنها به افراد مورد اعتماد خويش بازگو و به خواست خدا پيروان اهل بيت را به عمل بر طبق محتواى آن سفارش كن! و درود خدا بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش باد!)
و سرانجام آن وجود گرانمايه: (شيخ مفيد) را دعا فرمود كه خدايش او را از همه شرارتها و فتنه ها حفظ كند و بدو دستور داد كه هيچ كس را به خط آن حضرت و كاتب او آگاه نسازد و به كسى نشان ندهد بلكه تنها از آن استنساخ كرده و شيعيان و دوستداران پروا پيشه و با ايمان و مورد اعتماد را از آن آگاه سازد.
در اين توصيه امامعليهالسلام
اسرار و حكمتهايى است كه ما نمى توانيم سبب قطعى و دليل حقيقى آن را بدانيم كه چرا بايد خط شريف آن حضرت و كاتب ويژه اش از دسترس مردم بدور و جزو اسرار باشد؟
نامه اى ديگر از سوى محبوب دلها
نامه اى ديگر از حضرت مهدىعليهالسلام
در روز پنجشنبه ۲۳ ماه ذيحجه به سال ۴۱۲ هجرى به (شيخ مفيد) رسيد كه چنين است:
«من عبدالله المرابط فى سبيله الى ملهم الحق و دليله
.»
يعنى: از سوى بنده (برگزيده خدا همو كه مرزبان دين و مقررات الهى است به سوى كسى كه حقيقت به او الهام شده و اينك خود راهنما و دليل حق و حقيقت است.
(بسم الله الرحمن الرحيم
«سلام الله عليك ايها الناصر للحق، الداعى اليه بكلمة الصدق فانا نحمدالله اليك الذى لا اله الا هو الهنا و اله آبائنا الاولين و نساءله الصلاة على سيدنا و مولانا محمد خاتم النبيين و على اهل بيته الطاهرين
.»
«و بعد!... فقد كنا نظرنا مناجاتك عصمك الله بالسبب الذى وهبه الله لك من اءوليائه و حرسك به من كيد اءعدائه و شفعنا الان من مستقر لنا ينصب فى شمراخ من بهماء صرنا اليه آنفا من غماليل الجاءنا اليه السباريت من الايمان و يوشك اءن يكون هبوطنا الى صحصح من غير بعد من الدهر و لاتطاول من الزمان
.»
«و يأتيك نباء منا بما يتجدد لنا من حال، فتعرف بذلك ما تعتمده من الزلفة الينا بالاعمال و الله موفقك لذلك برحمته
.»
«فلتكن حرسك الله بعينه التى لا تنام اءن تقابل لذلك فتنة تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لا سترهاب المبطلين يبتهج لدمارها المؤ منون و يحزن لذلك المجرمون
.»
«و آية حركتنا من هذه اللوثة حادثة بالحرم المعظم من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرم يعمد بكيده اهل الايمان و لايبلغ بذلك غرضه من الظلم والعدوان لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذى لايحجب عن ملك الارض و السماء
.»
«فلتطمئن بذلك من أوليائنا القلوب وليثقوا بالكفاية منه و ان راعتهم بهم الخطوب و العاقبة بجميل صنع الله سبحانه تكون حميدة لهم ما اجتنبوا المنهى عنه من الذنوب
.»
«و نحن نعهد اليك اءيها الولى المخلص المجاهد فينا الظالمين
(ايدك الله بنصره الذى ايد به السلف من أوليائنا الصالحين
)انه من اتقى ربه من اخوانك فى الدين واخرج مما عليه الى مستحقيه كان آمنا من الفتنة المبطلة و محنها المظلمة المضلة
.»
«و من بخل منهم بما أعاره الله من نعمه على من امره بصلته فانه يكون خاسرا بذلك لا و لاه و آخرته
.»
«ولو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا
!»
«فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤ ثره منهم. والله المستعان و هو حسبنا و نعم الوكيل و صلاته على سيدنا البشير النذير محمد و آله الطاهرين و سلم
.»
«و كتب فى غرد شوال سنة اثنتى عشرة و اربعمائة
.»
رونويسى از دستخط شريف كه درود خدا بر نگارنده آن باد!
«هذا كتابنا اليك ايها الولى الملهم للحق العلى باملائنا و خط ثقئنا و خط ثقتنا فاءخفه عن كل احد واطوه واجعل له نسخة تطلع عليها من تسكن الى امانته من اوليائنا شملهم الله ببركتنا ان شاء الله
.»
«الحمد لله و الصلاة على سيدنا محمد النبى و آله الطاهرين
».
بنام خداوند بخشاينده بخشايشگرا
درود خداى بر تو اى يارى رسان حق! و آنكه با گفتار راستين و شايسته مردم را بسوى حق فرا مى خوانى!
ما در نامه خويش به سوى تو خداى جهان آفرين را كه خدايى جز او نيست و خداى ما و خداى نياكان (گرانقدر) ما است سپاس مى گذاريم و از بارگاه با عظمتش بر سرور و سالارمان محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
آخرين پيام آور خدا و خاندان پاك و مطهرش درودى جاودانه مى طلبيم.
و بعد! دوست راه يافته به حقيقت! خداوند بدان وسيله اى كه به سبب دوستان ويژه خود به تو ارزانى داشته است وجودت را حفظ و تو را از نيرنگ دشمنانش حراست فرمايد.
ما ناظر نيايش (عارفانه و راز و نياز پرشور و پراخلاص) تو با خدا بوديم و از خداى جهان آفرين برآورده شدن آن خواسته ات را خواستيم.
ما اينك در قرارگاه خويش در مكانى ناشناخته، بر فراز قله اى سر به آسمان كشيده اقامت گزيده ايم كه به تازگى بخاطر عناصرى بيدادپيشه و بى ايمان بناگزير از منطقه اى پر دار و درخت بدينجا آمده ايم و به زودى از اينجا نيز به دشتى گسترده كه چندان از آبادى بدور نيست فرود خواهيم آمد و از وضعيت و شرايط آينده خويش، تو را آگاه خواهيم ساخت تا بدان وسيله در جريان باشى كه بخاطر كارهاى سازنده و شايسته ات نزد ما مقرب هستى و خداوند به مهر و لطف خود تو را به انجام و تدبير اين كارهاى شايسته توفيق ارزانى داشته است.
از اين رو تو كه خداى جهان آفرين با چشم عنايتش كه هرگز آن را خواب نمى گيرد وجودت را حفظ كند بايد در برابر فتنه اى كه جان آنان را كه آن را در دلهايشان كشته اند به نابودى خواهد افكند بايد بايستى! و بايد باطل گرايان بدانديش را بترسانى! چرا كه از سركوبى آنان ايمان آوردگان شادمان و جنايتكاران اندوه زده خواهند شد.
و نشانه حركت و جنبش ما از اين خانه نشينى و كناره گيرى رخداد مهمى است كه در سرزمين وحى و رسالت مكه معظمه از سوى پليدان نفاق پيشه و نكوهيده رخ خواهد داد از جانب عنصرى سفاك كه ريختن خونهاى محترم را حلال شمرده و به نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آوردگان خواهد كرد اما به هدف ستمبار و تجاوزكارانه خويش دست نخواهد يافت چرا كه ما پشت سر توحيدگرايان شايسته كردار بوسيله نيايش و راز و نيازى كه از فرمانرواى آسمان و زمين پوشيده نمى ماند آنان را حفاظت و نگهدارى خواهيم كرد.
بنابراين قلبهاى دوستان ما به دعاى ما به بارگاه خدا آرامش و اطمينان يابد و آسوده خاطر باشند كه خداوند آنان را بسنده است و گر چه درگيريهاى هراس انگيزى آنان را به دلهره مى افكند اما از گزند آن عنصر تبهكار در امان خواهند بود و سرانجام كار با دست توانا و ساخت تدبير نيكوى خدا تا هنگامى كه پيروان ما از گناهان دورى گزينند شايسته و نيكو خواهد بود.
هان اى دوست پراخلاص كه همواره در راه ما بر ضد بيدادگران در سنگر جهاد پيكارى! خداوند همانسان كه دوستان شايسته كردار پيشين ما را تاءييد فرمود، تو نيز تاءييد نمايد! ما به تو اطمينان مى دهيم كه هركس از برادران دينيت، پرواى پروردگارش را پيشه سازد و آنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند در فتنه نابود كننده و گرفتاريهاى تيره و تار و گمراهگرانه در امان خواهد بود و هر آن كس كه در دادن نعمتهايى كه خداوند به او ارزانى داشته به كسانى كه دستور رسيدگى به آنان داده است بخل ورزد چنين كسى در اين جهان و سراى ديگر با زنده و زيانكار خواهد بود.
دوست واقعى! اگر پيروان ما كه خداى آنان را در فرمانبردارى خويش توفيق ارزانى بدارد براستى در راه وفاى به عهد و پيمانى كه بر دوش دارند همدل و يكصدا بودند هرگز خجستگى ديدار ما از آنان به تاءخير نمى افتاد و سعادت ديدار ما ديدارى بر اساس عرفان و اخلاص از آنان نسبت به ما زودتر روزى آنان مى گشت.
از اين رو (بايد بدانند كه) جز برخى رفتار ناشايسته آنان كه ناخوشايند ما است و آن عملكرد را زيبنده اينان نمى دانيم عامل ديگرى ما را از آنان دور نمى دارد. خداوند ما را در يارى بسنده و نيك كار ساز است و درود او بر سالار و هشدار دهنده ما محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و خاندان پاكش باد!
(اين نامه در آغاز شوال به سال ۴۱۲ هجرى نگارش يافت.)
رونويسى از دستخط شريف كه درود خدا بر نگارنده آن باد!
(اين نامه ما بسوى توست اى دوستى كه حقيقت والايى به تو الهام شده كه به املاى ما و خط يكى از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است پس آن را از همگان پوشيده بدار و آن را پيچيده و به كسى نشان مده و نسخه اى از آن بردار و آن گروه از دوستانى را كه به درستى و امانتداريشان اعتماد دارى بر دريافت آن آگاه ساز كه خداوند به خواست خويش آنان را به بركت ما، مشمول (بركات) خويش سازد!
سپاس از آن خداى يكتاست و درود بر سالارمان محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
پيام آور و خاندان پاك و پاكيزه اش باد!)