امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 48784
دانلود: 4168

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48784 / دانلود: 4168
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

راز آزمايش بندگان

با اين بيان، چرا آزمايش؟

و براى چه امتحان؟

پاسخ اين است كه:

خداوند بندگان خويش را به دلايلى چند مورد آزمايش قرار مى دهد كه اهم آنها عبارتند از:

۱. نخستين راز آزمايش بندگان، اتمام حجت است.

( ...لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ ....) ( ۴۰۳ )

۲. راز ديگر امتحان بندگان از جانب خدا، اين است كه: انسانهاى با ايمان و پرواپيشه به اوج نجات و پيروزى و كاميابى پر كشند و در خور پاداش پرشكوه الهى گردند.

۳. از امام صادقعليه‌السلام آورده اند كه: انسان با ايمان در زمان غيبت آن خورشيد جهان افروز، خداى را با اين دعا كه به (دعاى غريق) ناميده شده است، بخواند:

يا الله! يا رحيم! يا مقلب القلوب! ثبت قلبى على دينك.( ۴۰۴ )

يعنى: اى خداى يكتا! اى بخشاينده!

اى بخشايشگر!

اى دگرگون ساز قلبها! قلب مرا بر دين خويش ثابت و استوار ساز.

و نيز از آن حضرت آورده اند كه همه را به خواندن اين دعا امر مى فرمود:

اللهم عرفنى نفسك، فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك.

اللهم عرفنى رسولك، فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك.

اللهم عرفنى حجتك، فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى.(۴۰۵)

بار خدايا! تو خود ذات پاك و مقدس خويش را به من بشناسان كه اگر خودت را به من نشناسانده بودى، پيام آورت را نشناخته بودم.

بارالها! تو خود پيام آور بزرگت را به من بشناسان كه اگر خودت پيام آورت را به من نشناسانده بودى، من حجت تو را نشناخته بودم.

خداوندا! حجت و دليل خويش را به من بشناسان كه اگر حجت خويش را بر من نشناسانده بودى، از دين و ديندارى راستين گمراه شده بودم.

اين نيز راز ديگرى از نامشخص بودن هنگام ظهور.

آرى! خواننده گرامى! در اين مورد، رواياتى است كه پيرامون برخى از امور مربوط به ظهور آن حضرت سخن مى گويد كه بدين مناسبت، برخى از آنها را مى آوريم:

۱. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«يخرج قائمنا اهل البيت يوم الجمعه »( ۴۰۶ )

يعنى: قائم ما خاندان پيامبر، روز جمعه ظهور مى كند.

۲. و نيز فرمود:

«لايخرج القائم عليه‌السلام الا فى وتر من السنين: سنة احدى اءو ثلاث اءو خمس او سبع أوتسع ».( ۴۰۷ )

يعنى: قائم ما در يكى از سالهاى تك ظهور مى كند، سالهايى چون: ۱، ۳، ۵، ۷ يا ۹.

۳. و نيز فرمود:

«ينادى باسم القائم عليه‌السلام فى ليلة ثلاث و عشرين و يقوم فى يوم عاشورا و هو اليوم الذى قتل فيه الحسين بن على عليهما‌السلام ...»( ۴۰۸ )

يعنى: نام مقدس قائمعليه‌السلام در شب ۲۳، همه جا طنين افكن مى گردد و آنگاه در روز عاشورا قيام مى كند؛ روزى كه حسينعليه‌السلام در آن روز به شهادت رسيد.

از مجموع رواياتى كه از ظهور آن حضرت سخن مى گويد چنين استفاده مى شود كه ظهور آن گرامى، اندكى پيش از قيام، براى تحقق عدل جهانى و وعده الهى خواهد بود. شايد بتوان گفت در مرحله نخست، آن وجود گرانمايه در ماه رجب يا رمضان ظاهر مى گردد و نام مباركش همه جا طنين افكن مى شود، آنگاه پس از گذشت ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه و ۹ روز از عاشورا، دهمين روز محرم، بپا مى خيزد و نهضت مبارك و مقدس خويش را آغاز مى كند.

آن حضرت، در ظرف اين مدت، تدابير لازم را مى انديشد و به انتظار زمان و لحظات مناسبى كه خداوند اجازه دهد، مى ماند تا پس از آمدن اذن خدا، حركت نجات بخش و پاك كننده خويش را آغاز و تعفن ستم و بيداد را بشويد و از ميان بردارد و عدالت و دادگرى را در سراسر گيتى برقرار ساخته و گسترش بخشد.

در اين مورد در صفحات آينده به خواست خدا، بحث خواهيم داشت.

پيشگوييهاى بى اساس

اما حساب ستاره شناسان، اهل رمل و جفر و مكاشفه، مرتاضان و ديگر مدعيان پيشگويى در عصر ما، هيچكدام شايسته اعتنا يا اعتماد نيست، بويژه كه در روايات رسيده از پيامبر و امامان نورعليهما‌السلام كه برخى از نظرتان گذشت، كسانى كه براى ظهور وقت تعيين كنند هر كه باشند، تكذيب شده اند و ما نيز پيشگوييهاى بسيارى پيرامون آينده جهان يا برخى افراد، از همين مدعيان ديده و خوانده ايم كه بيشتر آنها دروغ و بى اساس از كار در آمده است.

آرى! تنها چيزى كه در اين مورد ممكن است، اين است كه با آشكار شدن نشانه هاى قطعى ظهور، نزديك شدن زمان ظهور را بشناسيم. و ما در مورد اين نشانه ها، بحثى خواهيم داشت كه به خواست خدا، در بخش آينده خواهد آمد.

نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام

روايات ارزشمندى كه از پيامبران و امامان نورعليه‌السلام در مورد وجود گرانمايه امام مهدىعليه‌السلام رسيده است، از اوصاف و نشانه هاى او نيز سخن دارد. و اين براستى يك نكته ضرورى و حياتى است تا حق از باطل شناخته شود و مانعى نيرومند و استوار در برابر مدعيان دروغينى باشد كه در طول تاريخ به انگيزه هواى نفس، مقام والايى را كه از آن آنها نبود، مدعى شده و مى شوند.

اين نشانه ها، برخى مربوط به ظاهر و جسم آن حضرت است و برخى بيانگر اخلاق كريمه او. برخى نشانگر چگونگى ظهورش و برخى نيز چهره و سيماى جامعه شايسته و بايسته اى را كه آن حضرت بنياد و اداره خواهد كرد، ترسيم مى كند.

شايسته ياد آورى است كه نشانه هاى بسيارى را كه روايات براى آن گرامى ترسيم نموده است، همه از نشانه هايى است كه جز در شخصيت او جمع نخواهد شد، از اين رو نشانه هايى كه از دوران پيش از ظهور، هنگانه قيام آن حضرت، دوران درخشان حكومت و فتوحات او و لبريز ساختن زمين از عدالت و دادگرى پس از لبريز شدن از ستم و بيداد و ديگر نشانه ها، همه اينها، امور و نشانه هايى هستند كه گواه صداقت حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشند و مشخص كننده شخصيت والا و سيماى درخشان آن حضرت.

آرى! بيشتر رواياتى كه پيرامون حضرت مهدىعليه‌السلام وارد شده است نشانه هايى براى تعيين شخصيت او هستند، همانند رواياتى كه نسب شريف او را نشان مى دهد و اين واقعيت را بيانگر است كه او فرزند گرانمايه حضرت عسكرىعليه‌السلام است. زمين و زمان را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت و بر كره زمين حكومت خواهد نمود و در روزگار طلايى او، جز آيين اسلام، آيينى بر روى زمين باقى نخواهد ماند و نشانه هاى ديگرى كه نه تا كنون تحقق يافته و نه در يكى از مدعيان دروغين مهدويت فراهم آمده است.

يك پرسش و چند پاسخ

سؤال اين است كه: (راز و رمز و جهت بيان او صاف و نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام در روايات چيست؟ و چرا پيامبر و امامان معصومعليه‌السلام تا اين درجه به اين نكته سازنده توجه كرده اند؟)

در پاسخ اين پرسش، مى توان به نكات ذيل توجه كرد:

۱. با تحقق يافتن اين نشانه ها با انطباق اين اوصاف در وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام به هنگامه ظهور،همه شك و ترديدها برداشته مى شود و مردم منتظر ظهور آن حضرت، در اوج يقين و ايمان و آگاهى، او را خواهند شناخت و با وجود انبوه نشانه ها و تحقق صفات در وجود گرامى او، ديگر فرصتى براى صاحبان دلهاى بيمار نمى ماند كه در مورد آن حضرت ترديد كنند يا بذر ترديد بيفشانند و حجت قطعى و ترديد ناپذيرى كه گريبان آنان را مى گيرد و دربهاى شك و چون و چرا را به روى آنان مسدود مى سازد، آنان را به پذيرش حقيقت ناگزير مى سازد.

۲. خداى جهان آفرين مى دانست كه شمار بسيارى از گمراهان و پيروان شيطان رانده شده، به دروغ و دجالگرى و نيرنگ و افترا، ادعاى مهدويت مى كنند، به همين جهت خداوند اين نشانه هاى مهم را كه هرگز در جهان پديدار نگشته است، از نشانه هاى قطعى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام قرار داد تا مردم آگاه و بيدار دل با آگاهى بر اين نشانه ها، نه تنها فريب اباطيل گمراهان و و سوسه هاى شيطانها را نخورند، بلكه همين نشانه ها، ادعاى باطل و دروغين مدعيان مهدويت را با شكست و رسوايى از ميدان بدر كنند و ميدانى براى دجالگرى آنان نگذارند.

هنگامى كه به تاريخ اسلام و مسلمانان مراجعه مى كنيم، گروهى از گمراهان و باطل گرايان را مى يابيم كه به دروغ و دجالگرى ادعاى مهدويت نمودند، اما همه آنان فاقد اين نشانه ها و اوصاف بودند و علاماتى كه در انبوه روايات براى حضرت مهدىعليه‌السلام ترسيم گرديده در آنها فراهم نبود.

برخى از آنان قلمرو قيامشان محدود، از نظر زمان، كوتاه مدت و فاقد شرايط و عوامل لازم بودند و نتوانستند شهر و روستايى را هم از عدالت و دادگرى لبريز سازند تا چه رسد كه كران تا كران زمين و زمان را از عدالت و دادگرى، لبريز نمايند. بسيارى از اين مدعيان دروغين صلاح و اصلاحگرى و مهدويت، در ادعاى دروغين خويش با شكست روبرو شدند و جز برخى ساده لوحان، كسى از آنان پيروى نكرد، از اينرو ثمره كارشان شكست بود و به فرار روى آورند و پيروان ساده لوح خويش را به بدبختيها و رنجها كشاندند و نفرين تاريخ را براى خود خريدند و مايه تمسخر مجالس و محافل گشتند.

در بخش آينده، به خواست خدا، نامهاى برخى از آن مدعيان دروغين را با برخى انحرافات و بافته هاى رسوايشان مى آوريم.

اينك رواياتى در اوصاف و نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام .

نشانه هاى امام مهدى در روايات

۱. پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«المهدى من ولدى، ابن أربعين سنة كان و جهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود، عليه عباءتان قطوانيتان كانه من رجال بنى اسرائيل يملك عشرين سنة، يستخرج الكنوز ويفتح مدائن الشرك ».( ۵۳ )

مهدى از فرزندان من مى باشد. به هنگام ظهور، سيمايى چهل ساله و پرتوان و شاداب دارد، بسان ستاره درخشان. در گونه راست او خال مخصوصى است. دو جامه خاص (قطوانى)( ۵۴ ) بر تن دارد. او داراى قامتى برافراشته و پرتوان و متناسب است. بيست سال بر جهان حكومت مى كند. گنجها را براى ساختن زمين و زمان استخراج مى نمايد و دروازه هاى كشورها، شهرها و قلمرو مشركان را با درايت و قدرت مى گشايد.

۲. و نيز فرمود:

«يخرج المهدى و على رأسه غمامة، فيها مناد ينادى: هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه ».( ۵۵ )

مهدى ظهور مى كند در حالى كه بر فراز سرش توده ابرى است كه از ميان آن ندا كننده اى ندا مى دهد كه: (هان اى بندگان خدا! اين مهدىعليه‌السلام همان خليفه خدا در روى زمين است، پس همگان از او پيروى نماييد.)

۳. و نيز فرمود:

«المهدى منى، أجلى الجبهة، أقنى الاءنف( ۵۶ )

يعنى: مهدى از من و از فرزندان من است. او داراى پيشانى بلند و باز و گشاده و داراى چهره و بينى زيبايى است.

۴. و فرمود:

«المهدى من ولدى، وجهه يتلألأ كالقمر الدرى، اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى ،...يملأ الأرض كماملئت جورا ».( ۵۷ )

يعنى: مهدى از فرزندان من است. چهره دلآرايش بسان ماه درخشان، نورافشانى مى كند. رنگ چهره اش عربى است و قامتش برافراشته و بسيار نيرومند، زمين را از عدل و داد لبريز خواهد ساخت، همانگونه كه از ستم و بيداد، لبريز مى گردد.

۵. امیرمؤمنانعليه‌السلام در خطبه اش فرمود:

«المهدى من ذريتى، يظعهر بين الركن و المقام، عليه قميص ابراهيم حلقه اسماعيل و فى رجله نعل شيث والدليل عليه قول النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :عيسى بن مريم ينزل من السماء و يكون مع المهدى من ذريتى ....»( ۵۸ )

حضرت مهدىعليه‌السلام از فرزندان و از نسل من است. از ميان ركن و مقام در خانه خدا ظهور مى كند. پيراهن ابراهيم خليل را بر تن و جامه خاص اسماعيل را بر اندام، كفش مخصوص شيث را بر پا دارد.

راهنما و دليل بر وجود گرانمايه او، سخن پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود: (عيسى بن مريم، از آسمان فرود مى آيد (و به امامت او نماز مى گذارد) و همواره با فرزندم مهدى كه از نسل من است، خواهد بود.)

۶. و نيز فرمود:

«...هو صاحب الوجه الأقمر و الجبين الاءزهر و صاحب العلامة و الشامة، العالم غير معلم، المخبر بالكائنات قبل أن يعلم ....»

«إلا! و ان المهدى يطلب القصاص ممن لا يعرف حقنا و هو الشاهد بالحق و خليفة الله على خلقه الله، اسمه كاسم جده رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابن الحسن بن على عليه‌السلام من ولد فاطمة، من ذرية الحسين ولدى ....»( ۵۹ )

او (مهدىعليه‌السلام ) داراى چهره اى درخشنده و سفيد، پيشانى نورانى و نشانه مخصوصى است. او به لطف خدا دانشمند و داناى علوم و اسرار الهى است، بى آنكه از آموزگارى آموخته باشد از آنچه در سراسر هستى مى گذرد، خبر مى دهد، پيش از آنكه كسى با خبر باشد.

آگاه باشيد كه مهدىعليه‌السلام از كسانى كه نسبت به ما حق ناشناس باشند انتقام خواهد گرفت. او گواه حق و حقيقت و خليفه خدا بر خلق اوست. نام با عظمتش همانند نام نياى گرانقدرش پيامبر خداست. فرزند (حضرت) حسن عسكرى و از فرزندان فاطمه و از نسل حسين، فرزند من است....

۷. امام حسينعليه‌السلام فرمود:

«لو قام المهدى لأنكره الناس لاءنه يرجع اليهم شابا و هم يحسبونه شيخا كبيرا ».( ۶۰ )

آنگاه كه مهدىعليه‌السلام بپا مى خيزد، مردم او را نمى شناسند، چرا كه آن گرانمايه در اوج جوانى و شادابى به سوى مردم باز مى گردد در حاليكه مردم مى پندارند كه او با عمرو غيبت طولانيش، پير و سالخورده است.

۸. هروى مى گويد، از حضرت رضاعليه‌السلام پرسيدم:

«ما هى علامات القائم منكم اذا خرج؟»

(سرورم! نشانه هاى (قائم) شما، به هنگام ظهور چيست؟)

قالعليه‌السلام : «علامته:أن يكون شيخ السن، شاب المنظر، حتى اءن الناظر اليه ليحسبه ابن أربعين سنة اءودونها و ان من علاماته اءن لا يهرم بمرور الاءيام و الليالى، حتى يأتى أجله ».( ۶۱ )

فرمود: (نشان او اين است كه از نظر سن و سال واقعى، كهنسال است اما در چهره و جمال، جوانى توانا و خوش منظر و پر طراوت است، به گونه اى كه هر كس بر جمال او نظاره مى كند، او را جوانى كامل و كمتر از چهل سال مى نگرد.و از نشانه هاى او اين است كه با گذشت شب و روز پير نمى شود و همچنان جوان و شاداب مى ماند تا سرآمد عمرش فرا رسد.

نشانه هاى ظهور

رواياتى كه در مورد نشانه هاى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام رسيده و در كتابهاى حديثى موجود است، بر سه بخش قابل تقسيم است:

۱. بخش نخست:

علايم و نشانه هاى عمومى است كه از انحرافات گسترده فكرى، عقيدتى، عملى و... كه در سراسر جهان و كشورها و مراكز اسلامى پديد مى آيد و جامعه ها و تمدنهاى بشرى را آلوده مى كند، سخن مى گويد.

اين بخش از نشانهاها و علايم به ظهور آن گرامى، پديدار و جهان گستر گردد.

۲. بخش دوم:

علايم و نشانه هايى است كه نزديك به ظهور امام مهدىعليه‌السلام پديدار مى گردد، اما نشانگر اين نيست كه ظهور در همان سال خواهد بود، بلكه اينها انواع رخدادها و فتنه هايى هستند كه پس از صدور اين گونه روايات، به تدريج در طى قرون و اعصار تا هنگامه ظهور، پديدار خواهند شد.

۳. بخش سوم:

علايم و نشانه هايى است كه در همان سال ظهور آن اصلاحگر بزرگ يا سال پيش از ظهور آن بزرگوار، رخ خواهد داد كه اين بخش خود به دو بخش، تقسيم مى گردد:

الف: بخش نخست، علايم و نشانه هاى غير قطعى است و مفهوم آنها اين است كه رخ دادن آنها حتمى است، بلكه ممكن است رخ دهد يا ندهد.

ب: بخش دوم، علايم قطعى است كه ترديدناپذيرند و به طور حتم روى خواهند داد.

اين علايم و نشانه ها به طور كلى برخى از نظر مفهوم و معنا و پيام روشن و آشكارند و برخى در نهايت ابهام و اجمال و پيچيدگى.

بسيارى از نويسندگان، بويژه نويسندگان معاصر، اين را روايات پيش از ما آورده، آنها را تفسير نموده و طبق ديدگاه خاص خويش، به تأویل آنها پرداخته و بر اساس آراى شخصى خود، آنها را تحليل كرده اند.

من فكر مى كنم اينان توان ثابت اين آراء و ديدگاهها را در مورد روايات مورد اشاره، نه از نظر علمى دارند و نه از نظر تاريخى. به همين جهت من جراءت و جسارت دنباله روى و پى جويى اين توجيهات! يا اقتداى به آنان در ديدگاههاو تأویلات روايات مورد بحث را ندارم، چرا كه پيام حقيقى آنها مبهم است و خدا و پيامبر و خاندان وحى و رسالتعليهم‌السلام به حقايق امور داناترند.

بجاست در اين مورد نمونه اى بياوريم:

مرحوم (مفيد) در (ارشاد)، ضمن بحث در نشانه هاى ظهور مى نويسد:

«...و نزول الترك الجزيرة و نزول الروم الرملة...»

۱. شرايط كنونى، (تركها) در ايران، در شمال عراق، تركيه، قفقاز و آذربايجان شوروى سكونت دارند، پس منظور از اين سخن چيست؟ و اين تركها كيانند؟ روشن نيست.( ۴۰۹ )

۲. واژه (جزيره) نيز كه در اين جمله آمده، بسيار است، كدام جزيره از جزيره هاى دنيا كه نژاد ترك در آن فرود مى آيد؟ آن جزيره كجاست؟

۳. اما (روم) همه اروپاى كنونى را شامل مى گردد و روشن است كه تازه اروپاى امروز، داراى كشورها و دولتهاى متعددى است و همه آنها هم جزو (روم) قديم هستند، از اين روز، سؤال ديگر اين است كه: (آيا منظور از واژه روم، اسرائيل باشد؟) بدان اعتبار كه روميانى كه براى جنگ با مسلمانان در پيكار (موته) آمدند در اردن و فلسطين كنونى سكونت داشتند؟

ممكن است مقصود از واژه روم، (آمريكا) باشد چرا كه بيشتر آمريكاييها را مهاجرانى تشكيل داده اند كه از قاره اروپا رفته اند.

۴. و نيز واژه هاى (مشرق) يا (مغرب) در روايات مربوط به ظهور و بيانگر نشانه هاى ظهور، بارها بكار رفته است، سؤال اين است كه منظور از مشرق و مغرب چيست؟

خاور دور؟ يا خاور ميانه؟

غرب دور؟ يا مغرب عربى كه شامل كشورهاى (ليبى)، (تونس)، (الجزاير) و مغرب و مراكش مى شود؟ كداميك؟

۵. همچنين در روايات اين بخش واژه (بنوفلان) آمده است، با اين جمله: (الا اخبركم بآخر ملك بنى فلان؟) منظور از (بنى فلان) كيست؟ يا كيانند؟

برخى پنداشته اند مقصود (بنى عباس) است. با آگاهى بر اينكه اين سلسله، منقرض شده اند و حكومت بيدادگرانه آنان، در سال ۶۵۶ هجرى نابود گشته است، آيا ممكن است بعضى سردمداران در كشورهاى عربى از نژاد و نسب آنان باشند؟

به هر حال ما نمى توانيم اين نامهايى را كه در اين روايات آمده به راز و رمز شباهت دارند، بشناسيم. و در توان خود نمى بينيم كه منظور از آنها را به طور دقيق دريابيم؛ بنابراين بهتر است اينگونه نشانه ها و علايم ظهور را همانگونه كه آمده است ترسيم كنيم. آينده خود با رخدادهايش، اين واژه ها و كلمات را تفسير و مصاديق آنها را تبيين و در موارد شايسته آنها، تطبيق خواهد نمود.

نشانه هاى عمومى ظهور

اينك اين شما و اين هم نشانه هاى عمومى ظهور آن حضرت:

اين بخش از علايم و نشانه ها كه نخستين بخش را تشكيل مى دهد بسيار است، ما از همه روايات اين بخش، تنها يك روايت را برمى گزينيم و به همان يك حديث بسنده مى كنيم آنگاه به تفسير و توضيح برخى از واژه هاى آن مى پردازيم.

از (نزل بن سبره) آورده اند كه مى گويد: امیرمؤمنانعليه‌السلام براى ما سخن مى گفت كه: نخست سپاس خدا را بجا آورد و او را ستود و بر پيامبر و خاندانشعليهم‌السلام درود فرستاد، آنگاه سه بار فرمود:

«سلونى ايها الناس! قبل ان تفقدونى...»

مردم! تا مرا از دست نداده ايد، هر آنچه مى خواهيد بپرسيد.

(صعصعة بن صوحان) بپا خاست و گفت:

يا اميرالمؤ منين! متى يخرج الدجال؟

چه زمانى (دجال) خواهد آمد؟

فقالعليه‌السلام : « اقعد، فقد سمع الله كلامك و علم ما ارادت ...»

علىعليه‌السلام فرمود: (بنشين! خدا سخن تو را شنيد و منظورت را دانست... براى خروج (دجال) نشانه ها و علايمى است كه دسته دسته هر كدام پس از ديگرى روى خواهد داد اگر مى خواهى تو را از آنها آگاه سازم؟)

صعصعة پاسخ داد: (آرى! اى امیرمؤمنان!)

فرمود: پس به خاطر بسپار و حفظ كن كه اينها علايم و نشانه هاى آن است:

«...إذا أمات الناس الصلاة و أضاعوا الامانة و استحلوا الكذب و أكلوا الربا و أخذوا الرشا... و باعوا الدين بالدنيا واستعملوا السفهاء الارحام و اتبعوا الأهواء و استخفوا بالدماء ».

«و كان الحلم ضعفا و الظلم فخرا و كان الأمراء فجرة و الوزراء ظلمة و العرفاء خونة، و القراء فسقة و ظهرت الزور واستعلن الفجور و قول البهتان و الاثم و الطغيان

«و حليت المصاحف و زخرفت المساجد وطويت المنارات و اكرم الاشرار و ازدحمت الصفوف و اختلفت الاهواء ونقضت العهود و اقترب الموعود و شارك النساء ازواجهن فى التجارة حرصا على الدنيا و علت اصوات الفساق واستمع منهم و كان زعيم القوم ارذلهم. واتقى الفاجر مخافة شره و صدق الكذب و اؤ تمن الخائن و اتخذت القيان والمعازف و لعن آخر هذه الاءئمة اولها و ركبت ذوات الفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء. و شهدشاهد من غير ان يستشهد و شهد الآخر قضاء الذمام بغير حق عرفه و تفقة لغير الدين، و آثروا عمل الدنيا على الآخرة و لبسوا جلود الضاءن على قلوب الذئاب و قلوبهم اءنتن من الجيف و أمر من الصبر، فعند ذلك ...الوحا ...الوحا ...ثم العجل العجل ...»( ۴۱۰ )

هنگامى كه مردم راه و رسم و فرهنگ و معنويت نماز را نابود ساختند و به پوسته آن قناعت و ويژگى امانت و امانتدارى را ضايع ساختند و دروغ پردازى را روا شمردند و رباخوارگى و ربا را مباح دانستند و رشوه دادند و گرفتند و دين به دنيا فروختند و سفيهان و كم خردان را به اداره امور جامعه گماشتند و قطع رحم كردند و هواهاى دل را پيروى كردند و ريختن خونها را آسان ساختند.

هنگامى كه بردبارى، ناتوانى شمرده شد و بيدادگرى، باعث افتخار گرديد و زمامداران فاجر و بدكار! و وزيران، ستمكار شدند و مأموران و مجريان عدالت، خيانت پيشه ساختند و گويندگان و قاريان قرآن، به فسق و گناه روى آوردند و شهادتهاى دروغين در جامعه پديدار شد و كارهاى زشت ناپسند و تهمت تراشيها و گناهكارى و تجاوزگرى علنى گرديد، آنگاه كه قرآن به صورت زيبايى چاپ و جلد و تزيين گرديد و مسجدها آراسته شد و مناره ها سر به آسمان ساييد و اشرار مورد تجليل قرار گرفتند و صفهاى جماعت فشرده و دلها از هم دور شد و عهدها و پيمانها گسسته و آن وعده بزرگ نزديك گرديد و زنان به خاطر حرص به دنيا، در كسب و كار همسران خود شركت كردند و به بازارها و مغازه ها و كارخانه ها سرازير گشتند.

صداى آواز فاسقان، همه جا پخش و به گوشها رسيد و هر چه گفتند و خواندند از آنان پذيرفته شد. رهبرى جامعه ها به دست اراذل واگذاشته شد و با فاجر به خاطر ترس از شرارتش، مدارا گرديد و دروغ ساز و دروغ پرداز، تصديق و تأييد شد و خيانتكار، رامين شمرده شد.

هنگامى كه كنيزان آوازه خوان و رقاصه ها و آلات لهو و موسيقى، بكار گرفته شد و نسلهاى آخرين به نسلهاى پيشين نفرين كردند و زنان بر زينها سوار شدند و تلاش كردند خود را شبيه مردان سازند و مردان نيز خود را در ظاهر و اخلاق بسان زنان ساختند و شاهد بى آنكه از او شهادت بخواهند به دادگاه رفت و شهادت داد و ديگرى برخلاف حق و عدالت و بدون آگاهى، به خاطر رفاقت با كسى، به نفع او به دروغ گواهى كرد.

آنگاه كه تفقه در دين و آموزش علوم دينى، نه براى خدمت به دين بلكه براى دنيا و قدرت و رياست بكار گرفته شد و كار دنيا را بر كار آخرت برگزيدند و با ريا و تظاهر و عوام فريبى به گرگهاى خونخوار، لباس گوسفند آرام پوشاندند،ظاهرهاى مردم، آراسته، اما دلها، عفونت بارتر از مردار متعفن و تلختر از گياه تلخ و بدطعم گرديد.

آرى! در اين شرايط منحط و وخامت بار و گناه آلود جامعه ها و تمدنهاى اسلامى و جهانى است كه دجال ظاهر مى گردد و در آمدن شتاب مى كند....

شرحى كوتاه بر اين روايت

روايتى كه از نظرتان گذشت، به برخى از آفتها و عوامل انحطاط و مفاسد اجتماعى كه پيش از واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان در جوامع اسلامى گسترش مى يابد، اشاره دارد:

به وارونه شدن مفاهيم بلند، به ضعف ابعاد عقيدتى و فكر جامعه، به بى اعتنايى و بها ندادن به اصول و ارزشهاى اسلامى، به روى آوردن به ارزشهاى پوچ و بدلى و ميان تهى، به انحصار قدرت و امكانات توده ها به وسيله زمامداران و گروههاى منحرف، به سقوط ارزشهاى واقعى و رواج و گسترش نارواها و ضد ارزشها در كران تا كران جامعه بدون هراس از خدا و بدون حيا و شرم از ديگران...

آرى! روايت به اينها اشاره دارد.

روايت امیرمؤمنانعليه‌السلام نشانگر آن است كه: در اين جامعه ها، نماز كه ستون دين و ايمان است، روح و مغز و محتواى خويش را از دست مى دهد، امانتها ضايع مى گردد و دروغگويى روا مى شود و رباخوارگى و بهره كشى مباح مى گردد و عناصر و جرياناتى بدون داشتن صلاحيتها و ويژگيهاى لازم، قدرت و امكانات جامعه را به انحصار مى گيرند و پيوندهاى خويشاوندى گسسته مى شود.

ريختن خون شايستگان و خوبان و ظلم ستيزان آسان مى گردد و ستمكاران به ستم خود فخر مى فروشند و كارهاى زشت، ميان مقامات و سياستمداران، رواج و گسترش مى يابد و ظلم و بيداد ميان وزيران و خيانت ميان ماءموران و جاسوسان ويژه حكومتها و فسق ميان قاريان قرآن و خطبا و گويندگان گسترش مى يابد.

احترام قرآن در ميان اين جامعه ها، به چاپ و جلد رنگين و نفيس قرآن است نه به تلاوت شايسته و عمل به دستورات نجات بخش آن رد صحنه زندگى، صفهاى نماز جماعتها و جمعه ها فشرده است و نمازگزاران بسيار، اما در همان حال كه جسمها در كنار هم هستند، دلها و قلبها از هم دور و پراكنده اند.

زنان و دختران به بازارها و مغازه ها و كارگاهها براى بدست آوردن مال و ثروت سرازير مى گردند و نواى شوم فاسقان از رسانه هاى گروهى و... همه جا پخش مى گردد و مردم مسخ شده بافته هاى دروغين آنان را بسان وحى آسمانى، تصديق مى كنند.

رهبرى و تشكيلات سياسى جامعه به اراذل و عناصر پستى واگذار مى گردد كه به ارزشهاى والاى انسانى و شرافت و كرامت، ايمان ندارند و مردم دربند، از هراس و ترس فاجران و بدكاران، با آنان نرمش و مدارا مى كنند و به خاطر نرسيدن شرارت آنان به حريم زندگيشان، به آنها احترام مى نمايند.

صداى ساز و آواز خوانندگان و رقاصه ها و هنر پيشه ها و مطربها، آميخته به انواع موسيقى و تار و طنبور، همه جا به آسمان بلند است و از خانه ها، كوچه ها، خيابانها، بيابانها و دشتها، از وسايل نقليه و حتى در خشكى و دريا و هوا، به وسيله رسانه ها، نوارها و ماهواره ها... گوشها را پر مى كنند.

زنان بر مركبها و زينها سوار مى گردند و ترديدى نيست نشستن بر اينگونه زينها و اينگونه مركبها به خاطر تماس خاص بخشى از اندامهاى آنان با زينها، ايجاد هيجانات تند مى كند كه اينگونه تهييج و تحريك، در سوار شدن به ماشينى و امثال آن نيست.

و نيز ژست مردانه گرفتن زنان و پوشيدن لباس آنان كه اينك به نشانه پيشرفت و روشنفكرى و متمدن شدن آنان به خوردشان رفته است.

روايت نشانگر آن است كه دختران جوان، لباس مردان را به تن مى كنند، موهاى خويش را مردانه آرايش مى كنند... از سوى ديگر در ادارات و وزارتخانه ها و ديگر ميدانهاى جامعه استخدام مى گردند.

مردان، لباس رنگارنگ و خاص زنان به تن مى كنند و گردنبند و زنجير طلا به گردن خويش مى آويزند، انگشتر طلا به انگشت مى كنند و ريش و سبيل خويش را به دقت مى تراشند و ابروهاى خود را نازك مى كنند و براى طراوت و شادابى چهره و خودنمايى، انواع پودرها و كرمها را بكار مى گيرند، گويى مى خواهند نظرها را به خود جلب نمايند و گويى قرارداد فرهنگى براى مبادله ميان زنان و مردان منعقد گرديده است كه مردان زن نما شوند و زنان به عكس.

روايت نشانگر آن است كه در دادگاه، شاهد و گواه بى آنكه از او بخواهند به دلخواه خود گواهى مى دهد و ديگرى به نفع دوست خود، بى آنكه حق و باطل را بشناسد و يا در انديشه باطل باشد، شهادت مى دهد.

و ديگر از رشوه خوارگى، هديه ها به قاضيان، حاكمان، و واسطه ها، براى جلب نظر آنان و ناحق كردن حق و يا به عكس، سخن مگو!.. اينها ديگر بر كسى پوشيده نمى ماند.

روايت نشانگر آن است كه تفقه و آموختن علوم اسلامى براى دنيا دارى و دنياطلبى و جاه و مقام صورت مى گيرد، نه براى دين و در خدمت دين، بلكه براى دنيا. برخى دروس و علوم دينى را مى آموزند تا فارغ التحصيل گردند، بدان جهت كه پست قضاوت بدست آورند و به حقوق ماهانه و درآمد و رفاه دست يابند و ذره اى به دين ارزشهاى دينى و خدمت به دين، بها نمى دهند و برايشان اهميتى ندارد.

افرادى تظاهر به ورع و تقوا و شايستگى مى كنند در حالى كه درونهايى شرربار، نيتهايى بد و باطنهاى پليد دارند.هنگامى كه فرصتى برايشان پيش آيد، نه وجدانى دارند و نه عاطفه و انسانيت و نه دين و مذهب. بسان گرگ درنده اى هستند كه جز دريدن شكار خويش و خوردن خون آن و قطعه قطعه ساختن اعضاى آن، چيزى نمى شناسند.

آرى! خواننده گرامى اين بود شرح فشرده اى براى برخى از جملات هشدار دهنده اى كه از امیرمؤمنانعليه‌السلام در اين مورد رسيده است. رواياتى كه بيانگر اين نوع موضوعات و رخدادهاى منفى و ضد ارزش در ميان جامعه ها و تمدنها باشد بسيار است كه ما به خاطر رعايت اختصار، تنها به يك روايت بسنده نموديم.