امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 48855
دانلود: 4175

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48855 / دانلود: 4175
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

با نيروهاى طبيعت

ممكن است خداى جهان آفرين امام مهدىعليه‌السلام را بوسيله همان نيروها و امكاناتى مجهز ساخته و پيروزى بخشد كه پيام آورانش را مجهز و برخوردار مى ساخت؛ بوسيله نيروهايى چون باد و ديگر نيروهاى طبيعت كه آنها را، مسخر سليمان نموده بود. به همين جهت باد هر كارى را به امر خدا انجام مى داد و تندبادهايى كه در زمين و هوا و دريا سخت اثر مى گذارند كه نمى توان از آنها غفلت كرد و نيز صاعقه ها كه اثرگذارى شگرف و مهم آنها فراتر از پندار و تصور است، همه و همه به دستور خدا، مسخر سليمان بودند و به خواست او عمل مى كردند.

آرى! با اين بيان ممكن است امام مهدىعليه‌السلام به اذن خدا و خواست او، پس از قيام، بر تمام نيروهاى طبيعت مسلط گردد و در آنها به اذن خدا و اراده او تصرف نمايد.

پس از احتمالات و تصورات چندگانه عقيدتى كه هم دور از حقيقت به نظر نمى رسد و همه از روايات دريافت مى گردد، ديگر هيچ مشكلى پيرامون استقرار حكومت عادلانه امام مهدىعليه‌السلام در سراسر گيتى و رويارويى پيروزمندانه او با قدرتهاى تبهكار و بى اثر ساختن تلاشهاى ارتجاعى و مذبوحانه دشمنان به نظر نمى رسد.

يك پرسش و دو پاسخ

در اينجا يك پرسش ديگرى است و آن اينكه: (اگر براستى امام مهدىعليه‌السلام از اين نيروها و امكانات و وسايل كمك مى گيرد، پس فايده شمشير چيست؟ و منظور از رواياتى كه مى گويد: آن حضرت با (شمشير عدالت) قيام مى كند، چه مى باشد؟)

پاسخ

در اين مورد، دو ديدگاه قابل طرح است:

۱. برخى از دانشمندان بر اين انديشه اند كه: (منظور از شمشير در اين روايات، قدرت و نيروست، چرا كه شمشير، رمز قوت و اقتدار است.)

به عبارت ديگر: اين جمله، بيانگر اين واقعيت است كه امام مهدىعليه‌السلام در برخورد با دشمنان حق ستيز، مأمور به مدارا و نرمش و ملايمت و شكيبائى در برابر شرارت و اذيت و آزار آنان نيست، آن گرامى در اين مورد، برنامه و مأموريت اصلاحى اش بعكس پيامبر گرانقدر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه در برابر اذيت و آزار دشمنان، ماءمور به شكيبايى بود و در پرتو وحى پياپى بدان حضرت، فرمان شكيبايى و بردبارى مى يافت، دستوراتى اينگونه:

«فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل »( ۶۷۱ )

يعنى: پس، همچون پيامبران اولوالعزم شكيبايى پيشه ساز.

و:

( اصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ ...) ( ۶۷۲ )

يعنى: بر آنچه مى گويند، شكيبايى پيشه ساز.

اما امام مهدىعليه‌السلام هنگامى كه ظهور نمايد، ماءمور به صبر و شكيبايى نيست و نيازى هم بدان ندارد، او تنها اسلام درست و راستين را مى آورد و آنگونه كه شايسته و بايسته است در سراسر جهان پياده مى كند و جهان را سرشار از عدل و داد و سعادت و نيك بختى مى سازد، در اين صورت فرجام كار كسانى كه با عدل و قوانين عادلانه خدا دشمنى ورزند و يا مانعى سر راه تطبيق و تحقق آن بوجود آورند، روشن است.

۲. ممكن است بگوييم منظور از (شمشير) در روايات مورد بحث، همان معناى حقيقى و عبارت از: آلات و ادوات جنگى و دفاعى باشد و مفهوم روايات اين باشد كه امام مهدىعليه‌السلام در تطبيق قانون و تحقق بخشيدن به آرمان پيامبران و سرشار ساختن زمين و زمان از عدل و داد و شكوفا ساختن ارزشها و والاييها، از شمشير حق و عدالت و كيفر عادلانه نيز كمك مى گيرد.

بدين ترتيب، كسى كه درخور كشته شدن است به شمشير كشته مى شود نه با مسلسل و آويخته شدن به دار و يا سم و وسايل برقى و يا زير شكنجه هاى گوناگونى كه شيوه استبدادگران ديروز و امروز دنياست.

آن گرامى، در كنار انواع تدابير: فرهنگى، عقيدتى، اخلاقى، اجتماعى، تربيتى، سياسى، اقتصادى، روانى، قضايى و.... از قوانين عادلانه كيفرى نيز براى تحقق صلح و رفاه و آزادى و عدالت بهره مى جويد و جنايتكارانى را كه در خور قتل باشند با شمشير گردن مى زند... همانگونه كه پيامبر گرانقدر اسلام نيز چنين بود.

با اين بيان، ديگر در مورد اين جمله از روايات هيچ بحث و گفتگويى نمى ماند.

او چگونه حكومت خواهد كرد؟

امام مهدىعليهم‌السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟

اين پرسش از جمله مهمترين پرسشها، در اين مورد است و پاسخ آن نياز به مقدمه اى روشنگرانه پيرامون قانون و حكومت دارد بدين صورت:

نقش سرنوشت ساز قانون

از جمله عواملى كه در نيكبختى يا نگونبختى و صلاح و سازندگى يا تباهى و انحطاط جامعه ها و تمدنها نقش سرنوشت سازى دارد، عوامل قوانين و مقررات حاكم بر جامعه و تمدن، در ابعاد گوناگون حيات، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است.

قوانين با همه انواع و اقسام آن، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاههاى تربيت كننده اى هستند كه جامعه را بسوى ارزشها يا ضد ارزشها جهت مى دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسارى، سوق مى دهند.

بعبارت ديگر: سرنوشت تعالى يا انحطاط هر فرد و جامعه اى در گرو قوانين حاكم بر آن جامعه است. اين قوانين و مقررات است كه وسايل و امكانات پيشرفت فرهنگى را فراهم مى سازد و يا وسايل مطالعه و تحقيق و شكوفايى را درهم مى نوردد.

قانون است كه مى تواند آزاديهاى بى قيد و بند و ويگرانگر را به ستمكاران و هرزگان، براى ستم و تباهى اعطا كند و نيز در توان آن است كه از ارزشهاى انسانى و اخلاقى پاس دارد و ضمن به رسميت شناختن آزادى مسئولانه در همه ابعاد معنوى و مادى، با ضد ارزشها و عوامل مخرب آرامش و امنيت جامعه، پيكار نمايد.

قانون است كه يك جامعه را به اوج غنى و ثروت و آسايش و رفاه و شكوه مى رساند يا آنان را به فقر و تورم و گرسنگى مى كشاند و بذر انحطاط و عقب ماندگى را مى افشاند.

همينگونه صدها هزار مثال مى توان آورد كه قانون در آنها حكم مى راند و نقش تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد.

كوتاه سخن اينكه: قانون در سرنوشت جامعه، نقشى اساسى دارد بويژه در ابعاد سياسى، قضايى، تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و همينگونه حاكم و يا قاضى مى تواند ستمديده را پناه دهد و ناتوان را يارى كند و حق آنان را از ستمكاران بستاند و مى تواند حق را باطل و باطل را حق جلوه دهد و با درهم نورديدن حقوق و ريختن خونها، با اموال، نواميس و اعراض مردم بازى كند.

اين سخنى كوتاه از قانون و حكومت و نقش اوج دهنده يا انحطاط آفرين آنها در جامعه.

در همين روزگار ما.... و در جهان معاصر، ميليونها اصل و ماده قانونى كه بر جامعه ها و تمدنهاى بشرى، در كشورهاى اسلامى و غير اسلامى حاكم است، تنها بخش ناچيزى از آن قوانين، هماهنگ با عقل و عدالت است. امام بيشتر آنها با تمامى مفاهيم و ارزشها، اخلاق و عدالت، فضيلت و اديان توحيدى، ناسازگارند. اين قوانين بشرى است كه آزادى در هرزگى و هوسبازى، آلودگى و انحراف جنسى، ميخوارى و رباخوارگى را مى دهد و مقررات بازدارنده از سفر و اقامت، تجارت و واردات و صادرات، خانه سازى و زراعت، مرغدارى و دامپرورى را به اجرا مى گذارد و جز در شرايط بسيار سخت و با مالياتهاى ظالمانه اجازه بهره ورى نمى دهد.

اينها تازه گوشه اى از نارساييها و ناسازگاريها و اثرات شوم قوانين تراويده از ذهن و فكر و هواهاى بشرى است. اگر بخواهيم آثار ويرانگر و فاجعه بار اين قوانين را كه در كشورهاى و جامعه ها به همراه مصائبى كه بر سر بشريت باريده است، خاطرنشان سازيم از موضوع كتاب دور مى افتيم.

به همين جهت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه و سلب آزاديهاى سازنده و حياتى بوسيله آن كه هر انسانى با همه وجود آنها را درك مى كند بسنده نموده و خاطرنشان مى سازيم كه در عصر شكوهبار امام مهدىعليه‌السلام تمامى مقررات بيدادگرانه و غيراسلامى در همه ابعاد، الغا و به زباله دان تاريخ ريخته مى شود و ديگر براى آنها ارزش و بهايى نيست و تنها منبع قوانين و مقررات حاكم بر انسانها، قرآن شريف، سنت و روش عادلانه و مترقى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهد بود. سنت و شيوه اى كه از بازيگرى و تزوير و تحريف و دستكارى مصون باشد.

تنها در آن شرايط است كه بشريت از فجايع و ره آورد زيانبار قوانين كفرآلود و ظالمانه، نجات مى يابد و در سايه قوانين عادلانه و انسانى اسلام كه حقوق انسان را صيانت و رفاه و نيكبختى او را براستى تضمين مى كند، زندگى مى نمايد. در سايه قوانين و مقرراتى كه هر بيدادگرى را در مرز خود متوقف و تمامى راههاى انحراف و نگونسارى را مسدود مى سازد.

لازم است از ياد نبريم كه تنها قوانين و مقررات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انسانى را در دنيا و آخرت تضمين مى كند و ديگر سيستمها و نظامهاى قانونى و هويت و حقيقت آنها را، اوضاع غمبار حاكم بر جهان امروز معرفى مى كند. اين تباهيها و بيدادگريها، رنجها و مشكلات، انواع محرومتيها و سركوب و فشارى كه بر توده ها در سراسر گيتى سايه افكنده است همه اينها از نتايج و ره آورد و آثار همين مقررات ساخته ذهن و انديشه بشر است.

اين سخن را كسانى خوب مى فهمند كه در دنياى به اصطلاح متمدن امروز چه شرق و چه غرب، به وزارتخانه ها و ادارات دولتى و دادگستريها...گرفتار شده باشند آنگاه است كه به خوبى و روشنى در خواهند يافت كه چگونه حق، پايمال و باطل، يارى مى گردد، كرامتها به هدر مى رود و عدالت مى ميرد.

چگونه رشوه حكم مى راند و پارتيها و سفارشهاى چهره هاى متنفذ، كارساز است.

برخى وكلا، نقش تاءسفبارى در پايمال ساختن حق و نابودى حقوق انسانها دارند بويژه هنگامى كه صاحبان حق، ضعيف و فاقد توان و كارآيى لازم براى دفاع از حقوق خويش باشند و نتوانند از ابراز و وسايل لازم براى پيروزى و غلبه بر دشمن خويش بهره گيرند.

من براى عقيده ام كه قوانين حقيقى اسلام و احكام و مقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر و اميرالمؤمنانعليه‌السلام بطور كامل پياده نشده و پس از آن همه به بوته فراموشى سپرده شد و يا از صحنه بركنار و تنها در كتابها باقى ماند.

من در يك فرصت مناسب مى توانم اين مطلب را اثبات كنم امام اينك اين بحث را در يك جمله خلاصه مى كنم و آن اينكه: هر كسى به تاريخ خودكامگان اموى، عباسى، عثمانى و ديگر حكومتگران سياهكار پس از آنها، مراجعه كند اين موضوع را به روشنى در خواهد يافت.

واقعيت اين است كه: هدف حكيمانه الهى از آفرينش تحقق نيافت چرا كه خداى جهان آفرين هر آنچه را انسان براى يك زندگى شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمين و معادن و منابع همه را براى او پديد آورد. به خاك زمين، با همكارى متقابل خورشيد، هوا، آب و ذرات نهفته در خاك، استعداد و شايستگى رويش زراعت و گل و گياه و نهال و درخت قرار داد. و طبيعت را براى انسان رام ساخت تا بهره ورى شايسته از امكانات آن، لوازم حيات و ضروريات زندگى همچون: خوراك، پوشاك، مسكن و ديگر نيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگى خويش همواره احساس بى نيازى و نيكبختى كند. اما خودكامگان قرون و اعصار، پيش از اسلام و پس از فرود آمدن قرآن شريف، انسان را به عبوديت و بندگى خويش كشيدند و ميان او و زندگى سعادتمندانه و آباد و آزاد مانع شدند و بخاطر نقش ارتجاعى و ويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت و شقاوت زيستند و همانگونه جهان را بدرود گفتند.

اين از نظر بعد دنيوى و مادى حيات انسان.

امام بعد معنوى و عقيدتى: خداى جهان آفرينش پس از آفرينش انسان و تدبير امور مادى و شئون جسمى او، پيام آوران خويش را يكى پس از ديگرى بسوى انسان برانگيخت تا آنان در پرتو وحى، انديشه و عقيده انسان و بينش او را در مورد جهان و انسان و آفريدگار هستى اصلاح كنند، نهال پرثمر ايمان و اخلاص را در دلهاى آنان كشت نمايند. فطرت آنان را بيدار و گنجهاى نهفته خرد و عقل آنان را برانگيزد، موهبتهاى وجود آنان را استخراج و نيروها و تواناييهاى آنان را شكوفا سازند.

كوتاه سخن اينكه: خداوند، پيامبران را براى اصلاح زندگى جامعه و فرد در ابعاد عقيدتى، فرهنگى، اقتصادى، معيشتى، اجتماعى، خانوادگى، سياسى، قضايى، و ديگر ابعاد برانگيخت، اما متاءسفانه بسيارى با اين اصلاحگران راستين پيكار كردند و نصايح، اندرزها، خيرخواهيها و برنامه هاى آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند. به باد تمسخر شان گرفتند و خون پاك آنان را به زمين ريختند كه قرآن شريف موضعگيرى ناهنجار امتها در برابر بعثتها و پيام آوران خدا را به شايستگى ترسيم مى كند.

اين فشرده اى از تاريخ پيامبران و امتها.

در مورد پيامبر گرامى اسلامعليه‌السلام نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است كه: شرك گرايان و كافران بجاى حق پذيرى، برضد او و برنامه اى نجات بخش و افتخار آفرينش بپا خواستند. و جنگهاى آنان پس از هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مكه به مدينه تا رحلت آن فرزانه عصرها و نسلها، همه و همه، نشانگر اين موضعگيريهاى رسوا و ننگبار برخى انسانها در برابر اين پيامبر پرشكوه و اين مصلح فرزانه و پدر پر مهر است.

پس از آن همه فداكاريها از سوى حق طلبان و توحيدگرايان و آن شرارتهاى شرم آور از سوى شرك گرايان و بيدادگران، سرانجام اسلام استقرار يافت و پايه هاى آن نيرومند گشت و توده هاى مردم، فوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دستور داد كه امیرمؤمنانعليه‌السلام را به عنوان امام و جانشين پس از خويش و پيشواى امت معرفى نمايد و تدبير امور و تنظيم شئون انسانها را به كف با كفايت او بسپارد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمان خدا را به انجام رسانيد و در حجة الوداع و سرزمين (ختم) فراتر از ۲۵ هزار نفر را گرد آورى و ضمن سخنان شكوهمند و تاريخى دست امیرمؤمنانعليه‌السلام را گرفت و فرمود:

«من كنت مولاه فهذا على مولاه ».( ۶۷۳ )

و مردم را به پيروى از آن پيشواى بزرگ و فرمانبردارى از او، فرمان داد و از مخالفت با او و دشمنى با راه و رسم توحيدى و عادلانه اش برحذر داشت، اما متاءسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبرعليه‌السلام مخالفت ورزيدند و جز گروهى بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.

در نتيجه، عناصر و جرياناتى قدرت و حكومت را به كف گرفتند كه هواى دل خويش را بيشتر از مقررات پاك و قوانين انسانساز اسلام پيروى نمودند و بر اثر حاكميت فريب و ستم در قرون و اعصار، آنچه نمى بايست، بر سر نسلها و عصرها آمد و انواع دردها و رنجها و فجايع و مصائب بر بشريت باريدن كرد و جلوه و جمال دلارا و زيباى سيستم زندگيساز و انسان پرداز اسلام، ميدان تحقق و تجلى نيافت. و بدتر از آن كار بجايى رسيده كه توده هاى مردم پنداشتند قوانين و مقررات اسلام همان رفتار و گفتار و عملكرى است كه زمامداران و حكومتهاى مدعى اسلام و حاكم بر جامعه اى مسلمانان انجام مى دهند و اين از هر جهت براى جهان اسلام و خود مكتب نجاتبخش و آسمانى آن، غمبار بود.

حكومت امام مهدىعليه‌السلام

هنگامى كه ما از حكومت جان بخش امام مهدىعليهم‌السلام سخن مى گوييم، سخن ما بر دو نقطه و دو محور دور مى زند: نخست، محور و نقطه محور صدور حكم و وضع قوانين و آموزشهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف زندگى است و نقطه و محور دوم، محور داورى و قضاوت ميان امت است كه خواه مسايل و مشكلات خود را بسوى حكومت عادلانه آن حضرت ببرد يا نبرد.

صدور حكم و وضع قوانين

در مورد محور نخست، روشن شد كه تمامى قوانين و مقررات بيگانه از اسلام و قرآن، در حكومت امام مهدىعليه‌السلام الغا و دور ريخته مى شود و هرگز بدانها عمل نمى گردد و بجاى آنها مقررات درخشان و زندگى ساز برخاسته از قرآن و شيوه راستين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه ها همانگونه كه شايسته و بايسته است، پياده مى شود.

خلاصه اينكه: امام مهدىعليه‌السلام تمامى برنامه ها و طرحها و عملكردها و مقرراتى را كه پيامبر و امیرمؤمنانعليه‌السلام در حكومت كوتاه مدت و عادلانه و پرمهر خويش در ميدانهاى گوناگون زندگى پياده كردند، به گونه اى كامل و درخشان پياده مى كند و افزون بر آنها به منظور تاءمين نيكبختى و رفاه و آسايش و آرامش جامعه طرحها و برنامه ها و عملكرد ديگرى همچون. ساختن پلها، ايجاد سدها، گسترش خيابانها و شاهراهها، حفر كنالها و پاكسازى نهرها و نصب دستگاههاى گوناگون و مورد نياز صدور اجازه رسمى به مردم جهت احياى زمينهاى موات و بهره ورى عادلانه و شايسته از معادن و منابع گوناگون و ديگر نعمتهايى كه خدا به انسانها ارزانى داشته است كه همه اينها از روح و محتواى اسلام و مقررات آن بر مى خيزد.

اين پرتوى از طرح و برنامه حاكميت عادلانه و بشر دوستانه و زندگى ساز امام مهدىعليه‌السلام در محور نخست، اينك محور دوم حكومت شكوهبار آن حضرت.

قضاوت و داورى او

داورى و قضاوت آن گرامى در جامعه، بسان داورى نياكان پاك و پاكيزه اش عادلانهو انسانى و براساس حق و عدالت است و با يك ويژگى از داورى آن عدالت پيشگان ممتاز مى شود و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش براساس آگاهى و اطلاعات خويش بر رخداد و حوادث داورى مى كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادعا را اثبات كند.

سخن در اينجا بر دو محور دور مى زند:

۱. نخست اينكه اين روايت صحيح و جان بخش كه در مورد امام مهدىعليه‌السلام و ره آورد حاكميت او بطور متواتر از پيامبر از پيامبر گرامى و امامان معصومعليه‌السلام رسيده است، بارها تكرار شد كه مى فرمايند:

«انه يملأ الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا ».( ۶۷۴ )

يعنى: امام مهدىعليه‌السلام پس از ظهور خويش، جهان را سرشار از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد.

شايسته يادآورى است كه اين حديث در مجموعه هاى روايى، صدها بار از راههاى گوناگون و چهره هاى مختلف روايت شده است به گونه اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحت و درستى آن نمى ماند.

آرى! آن اصلاحگر بزرگى كه مى خواهد ستم وبيداد را در همه ميدانها و ابعاد چهره هايش نابود سازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بيخ و بن بركند، طبيعى است كه از چنين عدالت گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد يا آن پيشواى عدالت از مدعى ستمديده براى اثبات ادعاى به حقش كه براى آن داور عدلت پيشه، روشن است دلايل، شواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بيدادى كه بر او رفته يا حقى كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا بتواند ساختگى بودن بافته هاى ظالم را روشن كند.

ممكن است ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات شكايت برد. و نيز امكان داد انسانى مخفيانه و به ستم كشته شود و كسى از كشته شدن او آگاه نگردد و قاتل او را نشناسد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى توان گفت:

(امام مهدىعليه‌السلام زمين و زمان را لبريز از عدل و داد مى سازد؟!)

۲. از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت آورده اند كه مى فرمايد:

«انما أقضى بينكم بالايمان و البينات »( ۶۷۵ )

يعنى: مردم! من در ميان جامعه، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى كنم نه براساس وحى و رسالت

شايد مفهوم ظاهرى روايت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين باشد كه: آن حضرت در ميان مردم، براساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى كند.

بعنوان مثال: اگر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با علم نبوت و رسالت بداند كه فلان شخص، دست به سرقت زده است، خود، بر او، كيفر سرقت را جارى نيم سازد بلكه به انتظار گواهى گواهان مى نشيند و هنگامى كه پرونده، طبق موازين قضايى تكميل گرديد حكم مى كند و او را كيفر مى دهد.

شايد اين شيوه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در داورى و قضاوت و عمل نكردن براساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريهاى خويش براساس آگاهى و اطلاع شخص قضاوت مى كرد رفتار و عملكرد قضايى او در ميان امت سيره و سنت مى شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى و حاكمى دستاويز و بهانه مى گشت و كه در جامعه، بدون دلايل و مدارك قانع كننده و درستى به هركس دلش خواست حد جارى سازد و طبق تمايلات خويش حكم راند و آنگاه ادعا نمايد كه به علم و اطلاع شخصى خويش داورى نموده و حكم رانده است. و با اين كار نظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سيستم قضايى رواج يافته و معيارها و مقياسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى گشت، بر اين اساس بود كه پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين راهها را براى قضاوت بدرفتار و حكومتهاى بيدادگرى مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدعى گردند كه براساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى كنند.

اما امام معصوم و پيشواى عدالت گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين، بهايى ندهد و آنچه حق و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد.

با توجه به اين نكته اساسى كه:

اولا: امام مهدىعليه‌السلام اصلاحگر بزرگى است كه زمين و زمان را سرشار از عدل و داد مى كند.

و ثانيا: علاوه بر تمامى آگاهيها و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش، داورى و حكومت مى نمايد؛

اين واقعيت دريافت مى گردد كه آن حضرت، تبهكاران و آدمكشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى رساند، خواه آثار و دلايل و مدارك جرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادى ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد.

براى روشن شدن بحث دو مثال مى آوريم:

۱. اگر فردى در خانه خويش ميخوارگى كند و كسى او را در آن شرايط نبيند تا گواهس دهد، امام مهدىعليه‌السلام در پرتو علم امامت از گناه او آگاه مى گردد و او را عادلانه كيفر مى كند.

۲. و نيز اگر انسانى جنايتى را كه در خور كيفر است مرتكب شود بر آن دادگستر جهانى است كه او را بخاطر جنايتش كيفر نمايد. و آنگاه است كه هر جنايتكارى به هنگام وسوسه نفس و تصميم به گناه، خوب مى داند كه زمامدار دادگستر جامعه از جنايت او آگاه مى شود و او را به كيفر عادلانه اش مى رساند. درست در اين شرايط است كه همين احساس و وضعيت خاص، همه جنايتكاران را از ارتكاب جرائم مانع مى شود. بدين جهت مردم از هر انحرافى در ابعاد گوناگون زندگى مى پرهيزند.

چيزهايى كه از مطلب را تاءييد مى كند روايت روايت رسيده از امام صادقعليه‌السلام است كه مى فرمايد:

«بينا الرجل على رأس القائم عليه‌السلام يأمر و ينهى اذا أمر (الامام) بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين شى ء الاخافه ».( ۶۷۶ )

يعنى: گناه اتفاق مى افتد كه فردى در كنار مهدىعليه‌السلام ايستاده و سخن مى گويد كه آن حضرت دستور مى دهد گردنش را (بخاطر جنايت مخفيانه اش) بزنند و آنگاه است كه در شرق و غرب جنايتكارى نمى ماند، مگر از آن پيشواى عدالت گستر و آگاه حساب مى برد.

اين روايت به اين مطلب تصريح مى كند كه امام مهدىعليه‌السلام هر گناهكارى كه در خور كيفر باشد براساس علم امامت كيفر مى كند و منتظر اين نمى ماند كه از او شكايت شود يا گواهان گواهى دهند.

و بدينسان شرايطى پديد مى آيد كه هيچ كس جراءت ستم و قانون شكنى و گناه در خود نمى بيند و زمين از عدالت و آزادى و دادگرى و امنتى و رفاه و سعادت لبريز مى گردد.

روايات بيانگر اين واقعيت، بسيار است كه ما تنها نمونه هايى را مى آوريم:

۱. امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«اذا قام قائم آل محمد عليه‌السلام حكم بحكم داود و لا يسأل البينة ».( ۶۷۷ )

يعنى: هنگامى كه قائم ما قيام كند به سبك داودعليه‌السلام حكومت و داورى خواهد كرد و گواه و دليل نخواهد ساخت.

۲. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«لا تذهب الدنيا يخرج رجل منى، يحكم بحكومة آل داود و لا يساءل البينة، يعطى كل نفس حقها ...».( ۶۷۸ )

يعنى: دنيا به پايان نخواهد رسيد تا بزرگمردى از خاندان ما قيام نمايد. او به سبك خاندان داود حكومت و داورى خواهد كرد و از دلايل و گواهان نخواهد پرسيد، حق هر كس را به او اعطا خواهد كرد....

۳. و در روايت ديگر فرمود:

«ثم يأمر مناديا ينادى: هذا المهدى! يقضى بقضاء داود و سليمان و لايسأل على ذلك بينة ».( ۶۷۹ )

يعنى: پس ندا كننده اى به دستور او ندا مى دهد كه: (هان اى مردم! اين پيشواى عدالت گستر، مهدىعليه‌السلام است. او به سبك داود و سليمانعليه‌السلام داورى مى كند و گواه و دليل نمى خواهد چرا كه خود از همه چيز آگاه است .)

۴. و نيز فرمود:

«اذا قام قائم آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حكم بين الناس بحكم داود، لا يحتاج الى بينة يلهمه الله تعالى فيحكم بعلمه و يخبر كل قوم بما استبطنوه( ۶۸۰ )

يعنى: هنگامى كه قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قيام نمايد ميان مردم به سبك داود

حكومت و داورى خواهد كرد و نيازى به دليل و برهان ندارد خداوند به او الهام مى كند و او با علم و آگاهى خويش، داورى و حكومت و هر گروهى را از آنچه نهان مى دارند، با خبر مى سازد.

يك پرسش و پاسخ آن:

سؤال: (منظور از حكومت و داورى حضرت داود چيست؟

جواب: منظور از (حكم داود) شريعت و راه و رسم او نيست، چرا كه تمامى شرايع و قوانينى كه پيش از اسلام بودند همه با آمدن اسلام نسخ و پايان يافته اعلان شدند، بلكه منظور از اين عنوان اين است كه امام مهدىعليه‌السلام در مسايل و مشكلات، براساس آگاهى و دانش خويش به حقايق و واقعيتها، داورى مى كند و به ظاهر امور يا قضايا يا اسناد و مدارك ساختگى، تكيه نمى كند.

داود، آن پيامبر بزرگ خدا نيز، مدتى طولانى اينگونه حكومت و داورى مى كرد، حقايق و واقعيات رخدادها و اختلافات، به اذن خدا براى او آشكار مى گشت و به همين جهت براساس آگاهى و دانش شخصى خويش به امور، قضاوت مى كرد و به گفتار طرفين اختلاف، اعتنا نمى نمود.

يك پرسش ديگر:

امام مهدىعليه‌السلام چگونه مى تواند عدالت و دادگرى كامل را در كران گيتى تحقق بخشد با اينكه مى دانيم كه آن گرامى در پرتو دانش و آگاهى و اطلاع خويش، از مسايل و رخدادهاى منطقه و شهرى كه اقامت دارد با خبر است، نه از رخدادها و امور جارى در سراسر گيتى؟

پ اسخ:

ممكن است اين سؤال را با روايتى از امام صادقعليه‌السلام پاسخ داد كه مى فرمايد:

«اذا قام بعث فى أقائم بعث فى أقاليم الأرض، فى كل اقليم ( ۶۸۱ ) رجلا... يقول له الامام عليه‌السلام :عهدك فى كفك، فاذا ورد عليك اءمر لا تفهمه و لا تعرف القضاء فيه، فانظر الى كفك واعمل بما فيها ».( ۶۸۲ )

يعنى: هنگامى كه قائمعليه‌السلام قيام كند به هر منطقه و شهرى فرستاده اى آگاه و كارا و پرواپيشه گسيل مى دارد و به او مى گويد: (برنامه كار تو در كف دست توست. از اين رو هر گاه كارى برايت پيش آمد كه راه حل آن را نفهميدى و داورى در آن را نشناختى به كف دستت نظاره كن و آنچه در آن يافتى، عمل نما.)

در مورد اين روايت سه احتمال به نظر مى رسد:

۱. ممكن است روايت را معجزه بشناسيم و بگوييم فرستادگان آن اصلاحگر بزرگ آسمانى هنگامى كه در مسايل و رخدادها بمانند بناگاه بر كف دست خويش احكام عادلانه و مورد نظر را نوشته و آماده خواهند يافت.

۲. ممكن است منظور آن حضرت از جمله (عهدك فى كفك) نوعى دستگاه شبيه بى سيم بسيار پيشرفته اى باشد كه برخى چهره ها و شخصيتها يا كارگزاران ويژه... بدست دارند و دستورات صادره از مقام فرماندهى كل را همواره دريافت مى دارند و بدانها عمل مى كنند و هميشه اين دستگاه همراه آنهاست.

۳. و يا اينكه روايت، پيام و معناى ديگرى دارد كه پس از ظهور آن حضرت به خواست خدا آشكار خواهد شد و اكنون براى ما ناشناخته است.

كوتاه سخن اينكه: امام مهدىعليه‌السلام با نمايندگان و حاكمان و قضاتى كه به كشورها، در سراسر جهان نصب فرموده و آنان را براى تدبير امور و تنظيم شئون و حل مشكلات و رفع كشمكشها و تاءمين امنيت و نيكبختى جامعه بزرگ عصر ظهور، گسيل داشته است، بطور دايم در ارتباط است و آنان با فرماندهى و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى و در پرتو دانش و عدالت او انجام وظيفه مى نمايند.