حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه0%

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 997

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 997
مشاهدات: 60414
دانلود: 3231


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 997 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 60414 / دانلود: 3231
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد 4

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۷۴۱

حق تعالی می فرماید:( يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّ‌مُ مَا أَحَلَّ اللَّـهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْ‌ضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِيمٌ ﴿١﴾ قَدْ فَرَ‌ضَ اللَّـهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّـهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ) (1) یعنی: ای پیغمبر بزرگوار! چرا حرام می گردانی چیزی را که حلال کرده است خدا زا برای تو؟ آیا طلب می کنی خشنودی زنان خود را؟ و خدا آمرزنده و مهربان است، بدرستی که خدا مقرر گردانیده است از برای شما گشودن و بر هم زدن قسمتهای شما را و خدا دوست و یاور شماست و او دانا و حکیم است.

و علی بن ابراهیم به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: این آیات در وقتی نازل شد که عایشه و حفصه مطلع شدند که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با ماریه نزدیکی کرده است و حضرت سوگند یاد کرد که دیگر با ماریه نزدیکی نکند، پس حق تعالی این آیات را فرستاد و امر کرد آن جناب را که کفاره قسم خود را بدهد و ترک مقاربت ماریه ننماید(2) .

و ایضا روایت کرده است که: سبب نزول این آیات آن بود که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روزی در خانه حفصه بود و ماریه قبطیه آن جناب را خدمت می نمود، پس حفصه پی کاری رفت و حضرت با ماریه مقاربت نمود، چون حفصه بر این امر مطلع شد غضبناک گردید و گفت: یا رسول الله! در روز نوبت من و در فراش من با کنیزی مقاربت می کنی؟ پس آن جناب شرمنده شد و فرمود: این سخن را بگذار که ماریه را بر خود حرام گردانیدم و دیگر هرگز

____________________

1-سوره تحریم: 1 و 2.

2-تفسیر قمی 2/375

۷۴۲

با او نزدیکی نخواهم کرد؛ پس این آیات نازل شد(1) .

و شیخ طبرسی روایت کرده است که: عادت آن حضرت چنین بود که چون از نماز بامداد فارغ می شد یک یک زنان خود را می دید، و چون برای حفصه عسلی به هدیه آورده اند بودند هرگاه حضرت به خانه او می رفت از برای عسل خوردن، حضرت را ساعتی نگاه می داشت، چون عایشه این حالت را مشاهده کرد به غیرت آمد و با چند زن دیگر توطئه کرد که: هرگاه رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به نزد شما بیاید بگویید که ما زا تو بوی مغافیر می شنویم - و آن صمغی بود بد بو که چون مگس عسل بر آن می نشست عسل بد بو می شد -؛ و می دانست بر حضرت بسیار دشوار است که از او بوی بدی استشمام نمایند.

پس چون حضرت به نزد سوده رفت او از ترس عایشه گفت که: یا رسول الله! این چه بوی بد است که از تو می شنوم، مگر مغافیر خورده ای؟ حضرت فرمود: نه ولیکن عسلی نزد حفصه خوردم.

و به نزد هر زنی که می رفت این را می گفتند تا آنکه به نزد عایشه آمد، پس او بینی خود را گرفت و گفت: چرا بوی مغافیر می شنوم از تو؟

حضرت فرمود که: نزد حفصه عسلی خوردم.

عایشه گفت: شاید مگس آن عسل بر مغافیر نشسته باشد.

حضرت فرمود: بخدا سوگند می خورم که دیگر عسل نخوردم.

بعضی گفته اند که: حضرت عسل را نزد ام سلمه تناول نموده بود؛ و بعضی گفته اند که نزد زینب بنت جحش تناول کرده بود و عایشه و حفصه با یکدیگر توطئه کردند که هرگاه حضرت پیش ایشان بیاید بگویند که ما از تو بوی مغافیر می شنویم، و به این سبب آن جناب عسل را بر خود حرام گردانید(2) .

و ایضا شیخ طبرسی و جمعی از مفسران عامه روایت کرده اند که: روزی حضرت

____________________

1-تفیسر قمی 2/375.

2-مجمع البیان 5/313.

۷۴۳

رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در خانه حفصه بود و حفصه رخصت طلبید که به خانه پدر خود برود، و چون مرخص شد و بیرون رفت حضرت ماریه را طلبید و با او خلوت کرد، چون حفصه برگشت در خانه را بسته دید، پس صبر کرد تا حضرت در را گشود و از روی مبارکش عرق می ریخت، پس حفصه با حضرت معاتبه بسیاری کرد، حضرت در جواب فرمود: او جاریه من است و حق تعالی بر من حلال گردانیده است ولیکن از برای خاطر تو بر خودم حرام کردم او را و این سخن نزد تو امانت است به دیگری مگو.

پس چون آن جناب از خانه او بیرون رفت او سنگی گرفت و کوبید دیواری را که در میان خانه او و خانه عایشه بود و گفت: بشارت باد تو را که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) کنیز خود ماریه را بر خود حرام گردانید و ما از دست او راحت یافتیم؛ و آنچه گذشته بود به عایشه نقل کرد زیرا که او و عایشه با یکدیگر متفق بودند و معاونت یکدیگر می نمودند بر اسرار سایر زنان آن جناب.

پس این آیات نازل شد و حضرت حفصه را طلاق گفت و از همه زنان خود بیست و نه روز کناره کردن و در غرفه ماریه با او بسر می برد تا آنکه حق تعالی آیه تخییر را فرستاد؛ و بعضی گفته اند که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در روز نوبت عایشه با ماریه خلوت کرد و حفصه بر آن حال مطلع شد، پس حضرت حفصه را گفت که: اعلام مکن عایشه را که من ماریه را بر خود حرام کردم، پس حفصه بزودی عایشه را خبر داد و گفت: این سخن را به کسی اظهار مکن، پس حق تعالی این آیات را فرستاد( وَإِذْ أَسَرَّ‌ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَ‌هُ اللَّـهُ عَلَيْهِ عَرَّ‌فَ بَعْضَهُ وَأَعْرَ‌ضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَـٰذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ )(1) و یاد کنید ای مؤمنان چون راز گفت پیغمبر بسوی بعضی از زنان خود سخنی را - که تحریم ماریه است یا عسل یا پادشاهی ابو بکر و عمر چنانکه بعد از این مذکور خواهد شد - پس چون خبر کرد - حفصه عایشه را - به آن راز و مطلع گردانید خدا پیغمبر خود بر آن شناسانید و خبر داد پیغمبر حفصه را به بعضی از آن سخنان که او

____________________

1-سوره تحریم: 3.

۷۴۴

خیانت کرده بود و اعراض کرد از بعضی دیگر که مروت نمود و بر روی او نگفت، پس چون خبر داد پیغمبر حفصه را به آنچه خدا او را به آن مطلع ساخته بود حفصه گفت: کی خبر داد تو را به این که من راز تو را آشکار کردم؟ حضرت فرمود که: خبر داد مرا خداوند علیم خیبر(1) .

و علی بن ابراهیم و عیاشی روایت کرده اند که: چون حفصه بر قصه ماریه مطلع شد و حضرت را در آن باب عتاب نمود حضرت فرمود: دست از من بدار که برای خاطر تو ماریه را بر خود حرام گردانیدم و رازی به تو می گویم که اگر آن راز را به دیگری خبر دهی بر تو خواهد بود لعنت خدا و لعنت ملائکه و لعنت جمیع مردمان.

حفصه گفت: چنین باشد، بگو آن راز کدام است؟

حضرت فرمود: راز آن است که ابو بکر بعد از من به جور خلیفه خواهد شد و بعد از او پدر تو خلیفه خواهد شد.

حفصه گفت: کی تو را خبر داده است به این امر؟

حضرت فرمود: خدا مرا خبر داده است.

پس حفصه در همان روز این خبر را به عایشه رسانید، و عایشه پدر خود ابو بکر را به آن راز مطلع گردانید، پس ابو بکر به نزد عمر آمد و گفت: عایشه از حفصه خبری نقل کرد و من اعتمادی بر قول او ندارم، تو از حفصه سؤال نما که آن خبر راست است یا نه؟

پس عمر به نزد حفصه آمد و گفت: این چه خبر است که عایشه از تو نقل می کند؟

حفصه در ابتدای حال منکر شد و گفت: من به او سخنی نگفته ام.

عمر گفت: اگر این سخن راست است از ما مخفی مدار تا آنکه ما پیشتر در کار خود تدبیری بکنیم.

چون حفصه این را شنید گفت: بلی، رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) چنین گفت.

پس آن دو مرد و دو زن با یکدیگر اتفاق کردند که آن جناب را به زهر شهید کنند.

____________________

1-مجمع البیان 4/314؛ اسباب النزول 459؛ تفسیر بغوی 4/363؛ تفسیر خازن 4/312.

۷۴۵

پس جبرئیل (عليه‌السلام ) بر آن حضرت نازل شد و این آیات را آورد و آن رازی که خدا فرموده این راز بود؛ و آنچه خدا پیغمبرش را بر آن مطلع گردانید افشای این راز و اراده قتل آن جناب بود که ایشان بر آن عازم شده بودند؛ و آنچه حق تعالی فرموده که حضرت بعضی را اظهار نمود و بعضی را اعراض فرمود و اظهار ننمود مراد آن است که آن جناب حفصه را گفت که چرا آن رازی را که به تو سپردم افشا کردم و از لعنت خدا و رسول و ملائکه نترسیدی؛ و آنچه اراده کرده بودند از قتل آن حضرت حق تعالی او را بر آن مطلع گردانیده بود به ایشان اظهار ننمود، پس حق تعالی در مقام معاتبه ایشان و اتمام حجت بر ایشان فرستاد( إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّـهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَاهَرَ‌ا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِ‌يلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ‌ ﴿٤﴾ عَسَىٰ رَ‌بُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرً‌ا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارً‌ا ) (1) یعنی: اگر توبه کنید - ای عایشه و حفصه - بسوی خدا از آنچه کردید بتحقیق که میل کرد دلهای شما بسوی کفر و ضلالت، و اگر معاونت یکدیگر نمایید بر آزار آن حضرت پس بدرستی که خدا یاور و مددکار پیغمبران است و جبرئیل و شایسته مؤمنان - که به اتفاق خاصه و عامه امیر المؤمنین است(2) - مددکار اویند و تمام ملائکه بعد از این یاور اویند، شاید پروردگار او اگر طلاق دهد شما را آنکه بدل شما به او عطا کند زنانی چند بهتر از شماها که مسلمانان باشند و ایمان آورندگان باشند و نماز گزارندگان و فرمانبرداران باشند و توبه کنندگان و عبادت کنندگان و روزه داران باشند، و بعضی شوهر دیدگان و بعضی دختران باکره باشند.

پس حق تعالی برای دفع استبعاد جاهلان که نگویند که چون تواند بود که زنان پیغمبر کافر و منافق باشند مثلی برای ایشان بیان فرمود و کفر ایشان را در آن مثل بر هر عاقل هویدا گردانید چنانکه بعد از این آیات فرموده است

____________________

1-سوره تحریم: 4 و 5.

2-تفسیر فرات کوفی 489 - 491؛ طرائف 99؛ تأویل الظاهرة 2/698 و 699؛ تفسیر حبری 324؛ مناقب ابن المغازلی 235؛ کفایة الطالب 137؛ شواهد التنزیل 2/341 - 352.

۷۴۶

که( ضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُ‌وا امْرَ‌أَتَ نُوحٍ وَامْرَ‌أَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّـهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ‌ مَعَ الدَّاخِلِينَ ) (1) یعنی: بیان کرد خدا مثلی برای آنان که کافر شدند و آن مثل حال زن نوح و زن لوط است که بودند آن دو زن در زیر فرمان دو بنده شایسته از بندگان ما پس خیانت کردند با آن دو بنده به نفاق و کفر، پس دفع نکردند آن دو پیغمبر از ایشان از عذاب خدا چیزی را و گفته خواهد شد در روز قیامت یا گفته شود به ایشان در عالم برزخ که: داخل شوید در آتش جهنم با کافران دیگر که داخل می شوند(2) .

و علی بن ابراهیم روایت کرده است که: یک خیانت ایشان بیرون رفتن عایشه بود با طلحه و زبیر بسوی بصره به جنگ امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) و حضرت صاحب الامر عایشه را زنده خواهد کرد و برای این حد خواهد زد(3) .

مؤلف گوید که: حق تعالی در این آیات کریمه کفر و نفاق عایشه و حفصه و اتفاق ایشان را بر ایذر و اضرار حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر وجهی ظاهر و هویدا گردانیده که بر هیچ عاقل مستور و مخفی نیست و در نهایت صراحت این آیات در کفر ایشان است.

زمخشری و فخر رازی با نهایت تعصب و عناد گفته اند که: در این دو تمثیل که حق تعالی در این آیه و آیه بعد از این در باب زن فرعون بیان کرده کنایه عظیمی است به دو مادر مؤمنان به سبب آنچه از ایشان صادر شد از اتفاق بر آزار آن حضرت و افشای راز آن حضرت نمودن و حق تعالی در این مثلها بیان آن نموده که با وجود کفر و نفاق روابط نسبی و سببی نفع نمی بخشد هر چند انتساب به اشراف خلق که پیغمبرانند بوده باشد؛ و با وجود ایمان، انتساب به کافران ضرر نمی رساند هر چند کافری مانند فرعون بوده باشد(4) .

و بدان که معاتبه ای که حق تعالی با حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در اول سوره فرموده معلوم است

____________________

1-سوره تحریم: 10.

2-تفسیر قمی 2/376 - 377؛ مجمع البیان 5/314 به نقل از عیاشی.

3-رجوع شود به تفسیر قمی 2/377.

4-کشاف 4/571؛ تفسیر فخر رازی 30/49.

۷۴۷

که از غایت لطف و مرحمت است نسبت به آن حضرت که چرا از برای رضاجویی زنان خود بر خود حرام می گردانی لذت چند را که خدا برای تو حلال گردانیده است و منع حضرت خود را از آن لذات خصوصا وقتی که ظاهرا متضمن مصلحتی باشد بر حضرت حرام نبوده که فعل آن حضرت متضمن معصیتی باشد، و در حقیقت معاتبه که از آیه مفهوم می شود آن نیز تعریضی است برای آن دو کس که برای خاطر ایشان چرا باید خود را از لذتی که چند ممنوع گردانی و در گفتن امر خلافت ابو بکر و عمر آن دو نفر.

اگر حدیث واقع باشد مصالح بسیار هست از امتحان ایشان و ظهور کفر و نفاق ایشان و سایر مصالحی که عقول اکثر خلق از ادراک آنها قاصر است مانند مصلحت در خلق کردن شیطان و عالب گردانیدن شهوات بر نفس انسان و قادر گردانیدن ایشان بر فساد و طغیان، و مؤمن باید که در هر باب در مقام تسلیم باشد و راه شبهه و اعتراض را بر خود نگشاید و وساوس شیطان را به خود راه ندهد و آنچه از ائمه دین به او رسد مبادرت به انکار آنها ننماید و عملش را به ایشان گذارد.

و شیخ طوسی و سید این طاووس به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: روزی به خدمت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رفتم و ابوبکر و عمر نزد آن حضرت بودند پس میان آن حضرت و میان عایشه نشستم، عایشه گفت که: نیافتی جایی به غیر از دامن من و دامن رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؟ حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: ساکت شو ای عایشه و آزار مکن مرا در حق علی بدرستی که او برادر من است در آخرت و او امیر مؤمنان است، حق تعالی او را در روز قیامت بر صراط خواهد نشانید پس دوستان خود را داخل بهشت خواهد کرد و دشمنان خود را داخل جهنم(1) .

و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است سه کس بودند که بر حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دروغ بسیار می بستند؛ ابو هیره و انس بن مالک و عایشه(2) .

____________________

1-امالی شیخ طوسی 290؛ الیقین 134.

2-خصال 190.

۷۴۸

و ابن بابویه و برقی به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده اند که: چون حضرت قائم آل محمد (عليه‌السلام ) ظاهر شود عایشه را زنده گرداند تا آنکه او را حد بزند و تا آنکه انتقام بکشد برای حضرت فاطمه (عليه‌السلام ).

راوی گفت: فدای تو شوم به چه سبب او را حد می زند؟

فرمود: برای افترائی که بر مادر ابراهیم گفت.

راوی پرسید که: چرا حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را حد نزد و حق تعالی حد او را تأخیر فرمود که قائم آل محمد (عليه‌السلام ) این حد را جاری گرداند؟

حضرت فرمود: برای آنکه حق تعالی محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را برای رحمت فرستاده است و قائم (عليه‌السلام ) را برای انتقام و عذاب خواهد فرستاد(1) .

شیخ طوسی به سند معتبر از ام سلمه روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در حجة الوداع زنان خود را همه با خود به حج برد و در هر شب و روزی با یکی از ایشان بسر می برد با آنکه محرم بود برای رعایت عدالت در میان ایشان، پس چون نوبت به عایشه رسید در شب و روزی که نوبت او بود حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) خلوت کرد و در عرض راه با او راز می گفت و راز ایشان بسیار به طول انجامید، پس این بر عایشه گران آمد و گفت: می خواهم بروم بسوی علی و به زبان خود او را آزار کنم که چرا حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را باز گرفته است از من در نوبت من. و من خر چند او را نهی کردم فایده نبخشید و راحله خود را دوانید تا به ایشان رسید پس ناگاه گراین بسوی من برگشت. گفتم: چرا می گریی؟ گفت ن به حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسیدم و گفتم: ای پسر ابو طالب! تو پیوسته حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را از من حبس می کنی.

حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: حایل مشو میان من و علی بدرستی که نمی ترسد از او در حق من کسی، و بحق خداوندی که جانم بدست قدرت اوست که دشمن نمی دارد او را مؤمنی و دوست نمی دارد او را کافری، و بدرستی که حق بعد از من با علی است به هر سو

____________________

1-علل الشرایع 580؛ محاسن 2/70.

۷۴۹

که علی میل می کند حق با او میل می کند و حق از او جدا نمی شود تا هر دو نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.

ام سلمه گفت: من گفتم به عایشه که: من تو را منع کردم و سخن مرا نشنیدی(1) .

و ابن طاووس به سندهای معتبر از حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: پیش زا آنکه آیه حجاب نازل شود روزی من رفتم به خدمت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و آن حضرت در خانه عایشه بود پس میان آن حضرت و میان عایشه نشستم، عایشه گفت: ای پسر ابو طالب! جایی برای نشستنگاه خود به غیر از دامن من نیافتی؟ دور شو از من. پس حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دست خود را بر میان دو کتف او زد و فرمود: وای بر تو چه می خواهی از امیر مؤمنان و بهترین اوصیای پیغمبران و کشاننده رو سفیدان و دست و پا سفیدان(2) .

و کلینی به سند معتبر روایت کرده است که: ابن ام مکتوم - که مؤذن حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بود نابینا بود - روزی به خدمت آن حضرت آمد و عایشه و حفصه نزد آن حضرت نشسته بودند پس حضرت به ایشان گفت: برخیزید و داخل حجره شوید، ایشان گفتند که: او نابیناست، حضرت فرمود: اگر او شما را نمی بیند شما او را می بینید(3) ؛ و به روایت دیگر فرمود: اگر او نابیناست شما نابینا نیستید(4) .

و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عایشه را در ماه شوال به عقد خود در آورد(5) .

و ایضا به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شبی به نزد عایشه خوابیده بود، در میان شب برخاست و مشغول نماز نافله شد،

____________________

1-امالی شیخ طوسی 475.

2-الیقین 456.

3-کافی 5/534.

4-مکارم الاخلاق 233.

5-کافی 5/563.

۷۵۰

چون عایشه بیدار شد و حضرت را در جای خود ندید گمان کرد حضرت به نزد کنیز او رفته است، پس بیتابانه برخاست و به تفحص آن حضرت می گردید ناگاه پای شومش بر گردن مبارک آن حضرت آمد در هنگامی که حضرت در سجده بود و می گریست و با خداوند خود مناجات می کرد و می گفت: سجد لک سوادی و خیالی و آمن بک فؤادی و ابوء الیک بالنعم و اعترف لک بالذنب العظیم، عملت سوء و ظلمت نفس فاغفر لی انه لا یغفر الذنب العظیم الا انت، اعوذ بعفوک من عقوبتک و اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ برحمتک من نقمتک و اعوذ بک منک لا ابلغ مدحک و الثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک استغفرک و اتوب الیک پس چون حضرت از سجده فارغ شد فرمود: ای عایشه! گردن مرا به درد آوردی، از چه چیز ترسیدی، آیا می ترسیدی که من به نزد کنیز تو بروم(1) ؟

مؤلف گوید که: بسیاری از اخبار عایشه در میان جنگ جمل مذکور خواهد شد انشاء الله.

____________________

1-کافی 3/324.

۷۵۱

باب پنجاه و ششم در بیان احوال خویشان و خدمتگزاران و ملازمان و آزاد کرده های آن حضرت است

۷۵۲

۷۵۳

شیخ طبرسی و این شهر آشوب روایت کرده اند که: آن حضرت را نه عمو بود که ایشان فرزندان عبد المطلب بودند: حارث و زبیر و ابو طالب و حمزه و غیداق و ضرار و مقوم و ابو لهب و عباس؛ و فرزند نماند مگر از چهار نفر ایشان، حارث و ابو طالب و عباس و ابو لهب؛ و حارث بزرگترین فرزندان عبد المطلب بود و عبد المطلب را به آن سبب ابو الحارث می گفتند و با او در حفر چاه زمزم شریک بود؛ و فرزندان حارث ابو سفیان و مغیره و ربیعه و عبد شمس بودند، و ابو سفیان در سال فتح مکه مسلمان شد، و نوفل در جنگ خندق مسلمان شد و فرزند از او ماند، عبد شمس را حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عبد الله نام کرد و فرزندان او در شام هستند.

و ابو طالب یا عبد الله پدر حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از یک مادر بود و مادر ایشان فاطمه دختر عمرو بن عایذ بن عمران بن مخزوم بود، و نام ابو طالب عبد مناف بود، و او چهار پسر داشت: طالب و عقیل و جعفر و علی (عليه‌السلام )، و دو دختر داشت: ام هانی که نامش فاخته بود، و جمانه؛ و مادر همه فاطمه بنت اسد بود، و از همه فرزند ماند بغیر از طالب، و ابو طالب پیش از هجرت آن حضرت به سه سال به رحمت الهی واصل شد، و چون خبر وفات او به حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) رسید حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را امر نمود که برو و پدر خود را غسل بده و کفن و حنوط بکن و چون جنازه او را برادری مرا خبر کن. پس حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در جنازه او حاضر شد و فرمود: صله رحم کردی خدا تو را جزای خیر دهد، ای عم من! بدرستی که مرا کفایت و تربیت نمودی در خردسالی و یاری و معاونت نمودی در بزرگی؛ پس رو به مردم گردانید و فرمود: برای عم خود شفاعتی بکنم که جن و انس از آن در تعجب مانند.

۷۵۴

و اما عباس، پس کنیت او ابوالفضل بود و سقیایت زمزم با او بود، و در جنگ بدر مسلمان شد، و در مدینه در ایام خلافت عثمان وفات یافت، و در آخر عمر دیده اش نابینا شده بود، و او نه پسر سه دختر داشت: عبد الله و عبید الله و فضل و قثم و معبد و عبد الرحمن و تمام و کثیر و حارث و ام حبیب و آمنه و صفیه.

و اما ابو لهب پس فرزندان او عتبه و عتیبه و معتب بودند، و مادر ایشان ام جمیل خواهر ابو سفیان است که حق تعالی او را حمالة الحطب فرموده است.

و آن حضرت را شش عمه بود که هر یک از مادری بودند: امیمه و ام حکیمه(1) و بره و عاتکه و صفیه و اروی. و امیمه در خانه جحش بن رباب(2) اسدی بود؛ و ام حکیمه در خانه کریز بن ربیعه بود؛ و بره نزد عبد الاسد بن هلال مخزو می بود و از او ابو سلمه شوهر ام سلمه بهم رسید؛ و عاتکه در خانه ابی امیة بن مغیره مخزومی بود؛ و صفیه زوجه حارث بن حرب بن امیه بود، و بعد از او عوام بن خویلد او را خواست و زبیر از او بهم رسید؛ و اروی زوجه عمیر بن عبد العزی بود.

و از عمه های آن حضرت بغیر از صفیه کسی مسلمان نشد؛ و بعضی گفته اند

که اروی و عاتکه نیز مسلمان شدند.

و اما خویشان رضاعی آن حضرت، پس آن حضرت را خویشان مادری نبود مگر از جهت مادر رضاعی زیرا که مادر آن حضرت را آمنه بنت و به برادر و خواهری نبود که خالو و خاله آن حضرت باشند ولیکن قبیله بین زهره چون آمنه از ایشان بود می گویند که ما خولوهای آن حضرتیم، و پدر و مادر آن حضرت را که عبد الله و آمنه بودند فرزندی بغیر آن جناب نبود که برادر و خواهر نسبی آن حضرت باشند، و آن جناب را خاله رضاعی بود که او را سلمی می گفتند و او خواهر حلیمه بنت ابی ذویب بود که دایه آن حضرت است، و آن حضرت را دو برادر رضاعی بود؛ عبد الله بن الحارث و انیسة بن الحارث.

____________________

1-در اعلام الوری و مناقب ابن شهر آشوب و همچنین در طبقات ابن سعد 8/37 ام حکیم ذکر شده است.

2-در اعلام الوری رئاب و در طبقات ابن سعد 8/37 ریاب ذکر شده است.

۷۵۵

و اما آزاد کرده های آن حضرت:

اول - زید بن حارثه بود که حکیم بن حزام برای خدیجه خریده بود به چهارصد درهم و خدیجه او را به حضرت بخشید پس حضرت او را آزاد کرد و ام ایمن را به او عقد کرد پس اسامه از ایشان بهم رسید؛ و حضرت زید را پسر خود خواند پس او را زید پسر رسول الله می خواندند تا آنکه حق تعالی فرستاد که( ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ ) (1) پس مردم دیگر چنین نگفتند. دوم - ابو رافع و نام او اسلم بود، و او اول از عباس بود و به آن حضرت بخشید، پس چون عباس مسلمان شد ابو رافع بشارت اسلام او را برای آن حضرت آورد، حضرت به آن مژده او را آزاد کرد و سلمی آزاد کرده خود را به او تزویج نمود پس عبید الله بن ابی رافع از او بهم رسید که کاتب جناب امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) بود. سوم - سفینه است که نام او رباح بود و بعضی مفلح و برخی رومان بلخی گفته اند؛ و بعضی گفته اند که ام سلمه او را آزاد کرد و شرط کرد که خدمت آن جناب بکند؛ و اکثر گفته اند که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را خرسید و ااز د کرد. چهارم - ثوبان است و کنیت او ابو عبد الله بود، و او را قبیله حمیر سبی کرده بودند و رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را خرید و آزاد کرد و در خدمت آن جناب و اولاد امجاد آن جناب ماند تا ایام معاویه. پنجم - یسار است، و او غلام رومی بود؛ و بعضی گفته اند که نوبی بود و در جنگ بنی ثعلبه او را اسیر کردند و رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را آزاد کرد و منافقانی که بر شتران آن جناب غارت آوردند او را کشتند. ششم - شقران است و نام او صالح بود، و از پدر آن جناب میراث به او رسیده بود و گویند از فرزندان رهبانان ری بوده. هفتم - ابو کبشه است و نام او سلیمان بود یا سلیم، آن جناب او را خرید و آزاد کرد و در روز اول خلافت عمر وفات یافت. هشتم ابو ضمیره بود که حضرت او را آزاد کرده بود و هنوز آن نامه در میان فرزندان او هست. نهم - مدعم بود که فروه دختر عمرو جذامی برای آن جناب به هدیه فرستاده بود و در وادی القری تیری به او خورد و شهید شد. دهم - ابو مویهبه است که در قبیله مزینه متولد شده بود و رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) او را آزاد کرد. یازدهم

____________________

1-سوره احزاب: 5.

۷۵۶

- انسیه(1) بن کردی است که از عجم بود و در جنگ بدر شهید شد؛ و گویند که در خلافت ابوبکر وفات یافت. داوزدهم - فضاله است که رفاعة بن زید به حضرت بخشید و در وادی القری شهید شد. سیزدهم - طهمان. چهاردهم - ابو ایمن و نام او رباح بود. پانزدهم - ابو هند. شانزدهم - انجشه. هفدهم - صالح. هیجدهم - ابو سلمی. نوزدهم - ابو عسیب. بیستم - عبید. بیست و یکم - افلح. بیست و دوم - رویفع. بیست و سوم - ابو لقیط. بیست و چهارم - ابو رافع اصغر. بیست و پنجم - یسار اکبر. بیست و ششم - کرکره که هوذة(2) بن علی برای رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به هدیه فرستاده بود و آن جناب او را آزاد کرد؛ و بعضی گفته اند که در ندگی مرد. بیست و هفتم - رباح. بیست و هشتم - ابو لبابه که آن جناب او را خرید و آزاد کرد. بیست و نهم - ابو الیسر. سی ام - سلمان فارسی. سی و یکم - بلال حبشی. سی و دوم - صهیب رومی. سی و سوم - ابوبکره که اسمش نفیع بود و از قلعه طایف به خدمت حضرت آمد و آزاد شد. سی و چهارم - اسلم رومی. سی و پنجم - حبشه حبشی. سی و ششم - ماهر که مقوقس برای آن جناب به هدیه فرستاده بود. سی و هفتم - ابو ثابت. سی و هشتم - ابو نیرز(3) . سی و نهم - مهران.

و اما کنیزان آزاد کرده آن جناب: مقوقس پادشاه اسکندریه دو کنیز از برای آن جناب فرستاد یکی را خود نگاه داشت که او را ماریه مادر ابراهیم بود و بعد از آن جناب به پنج سال وفات یافت، و دیگری را به حسان بن ثابت بخشید. سوم - ام ایمن بود که تربیت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) کرده بوده و او کنیز سیاهی بود که از مادر آن جناب به میراث به آن جناب رسیده بود و نام او برکه بود، پس آن جناب او را به زید تزویج نمود و اسامه از او بهم رسید، پس اسامه و ایمن برادران مادری بودند. چهارم - ریحانه دختر شمعون بود که آن جناب از عنیمت بنی قریظه از برای خود برداشت. و بعضی از کنیزان آن

____________________

1-در اعلام الوری انسه و در مناقب ابن شهر آشوب انبسه ذکر شده است.

2-در اعلام الوری هوده ذکر شده است.

3-در مناقب ابن شهر آشوب ابو بیزر ذکر شده است.

۷۵۷

جناب نقل کرده اند: حارثه دختر شمعون را که پادشاه حبشه برای آن جناب فرستاد و سلمی و رضوی و اسلمه و انسه، و بعضی گفته اند که آن جناب را خواجه سرائی بود که او را مابور می گفتند.

و اما خدمتکاران آن جناب از آزادان پس انس بن مالک، هند دختر خارجه، اسما دختر خارجه بودند(1) .

و اما کاتبان آن جناب: پس حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) کاتب وحی بود و غیر وحی را نیز می نوشت د و ابی بن کعب و زید بن ثابت گاهی وحی را می نوشتند، و زید و عبد الله بن ارقم نامه به پادشاهان می نوشتند، و علاء بن عقبه و عبد الله بن ارقم قبالات را می نوشتند، و زبیر بن عوام و جهم بن صلت کاتب صدقات و زکوات بودند، و حذیفه کاتب صدقات خرما بود. و از جمله کاتبان آن حضرت این جماعت را نیز نقل کرده اند: عثمان، خالد بن سعید، ابان بن سعید، مغیرة بن شعبه، حصین بن نمیر، علاء بن حضرمی، شرحبیل بن حسنه، حنظة بن ربیع، عبد الله بن سعد بن ابی سرح که در کتابت وحی خیانت کرد و حضرت او را لعنت کرد و مرتد شد.

از ابن عباس روایت کرده اند که: رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روزی معاویه را طلبید که نامه ای نبویسد، گفتند: طعام می خورد؛ پس بار دیگر فرستاد گفتند: هنوز از طعام خوردن فارغ نشده است؛ حضرت فرمود: خدا هرگز شکمش را سیر نگرداند. پس به نفرین آن جناب همیشه به مرض جوع مبتلا بود تا به جهنم واصل شد.

و دربان آن جناب انس بن مالک بود.

و آن حضرت چند مؤذن داشت: اول - بلال و او اول کسی بود که برای رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) اذان گفت. دوم - عمرو بن ام مکتون و نام پدرش قیس بود. سوم - زیاد بن الحارث. چهارم - اوس بن مغیر. پنجم - عبد الله بن زید انصاری.

و منادی آن حضرت ابو طلحه بود.

____________________

1-رجوع شود به کتابهای اعلام الوری 144 - 147 و مناقب ابن شهر آشوب 1/205 - 222.

۷۵۸

و کسی که کافران را در پیش آن جناب گردن می زد: علی بن ابی طالب (عليه‌السلام )، زبیر، محمد بن مسلمه، عاصم بن افلح(1) و مقداد بودند.

و اما آنها که حراست آن حضرت می کردند در بعضی از مواطن: پس سعد بن معاذ بود که در روز بدر حراست آن جناب می نمود، و ذکوان بن عبد الله نیز در آن جنگ حارس آن حضرت بود، و در جنگ احد محمد بن مسلمه، و در جنگ خندق زبیر، و در شبی که صفیه را زفاف نمود سعد بن ابی وقاص و ابو ایوب انصاری، و در وادی القری بلال، و در شب فتح مکه زیاد بن اسد بودند، و جمعی مقرر بودند که حراست آن حضرت می کردند چون حق تعالی فرستاد که( وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ) (2) حضرت حارسان خود را جواب گفت.

و اما عمال آن جناب: عمرو بن حزم را والی نجران گردانید، زیاد بن اسید را والی حضرت موت، و خالد بن سعید را والی صنعاء، ابو امیه مخزومی را والی کنده و صدق، و ابو موسی اشعری را والی زبید و زمعه عدن و ساحل، و معاذ بن جبل را والی بعضی از اعمال یمن، عمرو بن عاص را با ابو زید انصاری والی عمان، و یزید بن ابی سفیان را والی صدقات نجران، و حذیفه و بلال را والی صدقات میوه ها، و عباد بن بشیر انصاری را والی صدقات بنی المصطلق، و اقرع بن حابس را والی صدقات بنی دارم، و زبر قان بن بدر را والی صدقات عوف، و مالک بن نویره را ولی صدقات بنی یربوع، و عدی بن حاتم را والی صدقات طی و اسد، و عیینة بن حصن را والی صدقات فزاره، و ابو عبیدة بن الجراح را والی صدقات مزنیه و هذیل و کنانه.

و رسولان آن حضرت شش نفر بودند: حاطب بن ابی بلتعه را بسوی مقوقس فرستاد، و شجاع بن وبه را بسوی حارث بن شمر فرستاد، و دحیه کلبی را بسوی پادشاه روم فرستاد، و سلیط بن عمرو را بسوی هوذة بن علی حنفی فرستاد، و عبد الله بن حذافه را

____________________

1-در مصدر عاصم بن اقلح ذکر شده است.

2-سوره مائده: 67.

۷۵۹

بسوی پادشاه عجم فرستاد، و عمرو بن امیه را بسوی پادشاه حبشه فرستاد.

و شعرا مداحان آن حضرت این جماعت بودند: کعب بن مالک، عبد الله بن رواحه، حسان بن ثابت، نابغه جعدی، کعب بن زهیر، قیس بن صرمه، لبید بن زبعری، امیة بن الصلت، عباس بن مرداس، طفیل غنوی، کعب بن نمط، مالک بن عوف، قیس بن بحر اشجعی، عبد الله بن حرب اسهمی؛ بجیر بن ابی سلمه؛ ابو دهبل جمحی(1) .

و کلینی به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است: زن عثمان بن مظعون به خدمت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و گفت: یا رسول الله! عثمان روزها روزه می دارد و شبها مشغول عباد می باشد و نزدیک من نمی آید، حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) غضبناک از خانه بیرون آمد و نعلین خود را به دست گرفته بود تا به خانه عثمان آمد و او را در نماز دید، چون عثمان آن جناب را دید و از نماز فارغ شد به خدمت حضرت آمد، حضرت به او گفت: ای عثمان! حق تعالی مرا به رهبانیت نفرستاده است ولیکن مرا با شریعت سهل و آسان فرستاده است، روزه می دارم و نماز می گزارم و با زنان خود نزدیکی می کنم، پس هر که فطرت و دین مرا خواهد باید که بر سنت و طریقه من باشد و از سنت من است نکاح زنان(2) .

و ایضا به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که: چون عثمان بن مظعون به رحمت الهی واصل شد رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از وفات او را بوسید(3) .

و ایضا به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که: چون رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) با جنازه عثمان بن مظعون می رفت شنید که زنی می گوید: گوارا باشد تو را بهشت ای ابوسایب. حضرت فرمود: چه می دانی که او از اهل بهشت است همین بس است تو را که بگویی او خدا و رسول را دوست می داشت. و چون ابراهیم فرزند آن حضرت مرغ روحش بسوی آشیان رحمت و ریاض جنت پرواز کرد حضرت فرمود: ملحق شو به

____________________

1-مناقب ابن شهر آشوب 1/210 - 217.

2-کافی 5/494.

3-کافی 3/161.

۷۶۰