حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه0%

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 997

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 997
مشاهدات: 60422
دانلود: 3231


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 997 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 60422 / دانلود: 3231
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد 4

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سلف شایسته خود عثمان بن مظعون(1) .

مؤلف گوید که: عثمان بن مظعون از اکابر زهاد و صلحای صحابه بود و هجرت به حبشه و مدینه هر دو نمود، و اول کسی که از مهاجران در مدینه به سرای باقی رحلت نمود او بود؛ و فوت او به قولی بعد سی ماه از هجرت بود؛ و به قولی دیگر بعد از بیست و دو ماه(2) .

و خاصه و عامه روایت کرده اند که حضرت بعد از وفات او روی او را بوسید و چون از دفن او فارغ شدند فرمودند: نیکو سلفی است برای ما(3) .

و کلینی به سند صحیح از حضرت امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ضباعه دختر زبیر بن عبد المطلب را که دختر عم آن حضرت بود به مقداد بن اسود (رض الله عنه) تزویج نمود، پس فرمود: من برای این ضباعه را به مقداد تزویج کردم که نکاح پست شود و رعایت حسبها و نسبها در مواصلت نکنید و تأسی و اقتدا نمایید به سنت رسول خدا و بدانید که گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست.

و حضرت صادق (عليه‌السلام ) فرمود: زبیر با عبد الله و ابو طالب از یک مادر و یک پدر بودند(4) .

و ایضا به سند صحیح از آن حضرت روایت کرده است که: چون قریش اراده قتل رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نمودند گفتند: چگونه ابو لهب را چاره کنیم که در این اراده ما را مزاحمت ننماید؟ ام جمیل زن ابو لهب گفت: من کفایت شر او از شما خواهم کرد و می گویم به او که امروز صبح در خانه بنشین تا شراب صبحوحی بیاشامیم.

چون روز دیگر شد و مشرکان بر آن اراده عازم شدند ام جمیل ابو لهب را در خانه حبس کرد و او را به شراب خوردن مشغول گردانید.

____________________

1-کافی 3/262 - 263.

2-استیعاب 3/1053.

3-کافی 3/161؛ مسکن الفؤاد 95، و در آنها ذیل روایت ذکر نشده است؛ استیعاب 3/1053.

4-کافی 5/344.

۷۶۱

ابو طالب علی (عليه‌السلام ) را طلبید و گفت: ای فرزند! برو به نزد عم خود ابو لهب و سعی کن که در را بگشایند، و اگر در را نگشایند بشکن و داخل شو و چون داخل شوی بگو پدرم می گوید مردی که عم او بزرگ قوم خود باشد نمی باید ذلیل شود. چون حضرت به در خانه ابو لهب رفت در را بسته یافت و هر چند در را کوبید نگشودند، پس در را شکست و در خانه در آمد، و چون ابولهب نظرش بر علی (عليه‌السلام ) افتاد گفت: چیست تو را ای پسر برادر؟ حضرت پیغام ابو طالب را به او رسانید،، ابولهب گفت: راست گفته است پدر تو مگر چه واقع شده است ای پسر برادر؟ حضرت فرمود که: پسر برادرت کشته می شود و تو به شراب خوردن و عیش خود مشغولی! پس برجست و شمشیر خود را برداشت که بیرون آید، ام جمیل ملعونه بر او چسبید که مانع شود، ابو لهب طپانچه بر روی او زد که یک چشم آن را کور کرد و با شمشیر برهنه بیرون آمد.

چون قریش او را دیدند و آثار غضب از روی او مشاهده کردند گفتند: چه می شود تو را ای ابو لهب؟ گفت: من با شما بیعت می کنم بر آزار پسر برادر خود پس شما اراده قتل او می کنید؟! به لات و عزی سوگند یاد می کنم که قصد کردم که مسلمان شوم به رغم شما و چون مسلمان شوم خواهید دید که چه خواهم کرد، پس قریش زبان به معذرت گشودند و او را راضی کرده برگردانیدند(1) .

و به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که آن حضرت فرموده: گواهی می دهم که ام ایمن از اهل بهشت بود(2) .

و به سند معتبر دیگر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: خواهر رضاعی حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به خدمت آن جناب آمد، چون نظر مبارک حضرت بر او افتاد شاد شد و ردای خود را برای او انداخت و او را بر ردای خود نشانید و با او سخن گفت و بر روی او خندید پس او برخاست و رفت، و بعد از او برادرش آمد و حضرت آن اکرامی که نسبت

____________________

1-کافی 8/276.

2-کافی 2/405.

۷۶۲

به خواهرش بعمل آورد نسبت به او بعمل نیاورد، صحابه گفتند: یا رسول الله! چرا خواهرش را زیاده از او اکرام نمودی؟ فرمود: زیرا که نسبت به پدر و مادرش از او نیکوکارتر بود(1) .

و به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دو موذن داشت یکی بلال و دیگری ابن ام مکتوم، و چون ابن ام مکتوم نابینا بود در شب اذان می گفت و بلال بعد از طلوع صبح اذان می گفت، و به این سبب حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) می فرمود: چون اذان بلال را بشنوید در ماه رمضان ترک خوردن و آشامیدن بکنید که صبح طالع شده است(2) .

و علی بن ابراهیم روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در روز دوشنبه مبعوث به نبوت گردید و در روز سه شنبه حضرت امیر المومنین (عليه‌السلام ) به آن حضرت ایمان آورد، پس بعد از او خدیجه زوجه طاهره آن حضرت ایمان آورد، پس ابو طالب به خانه حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و دید که آن حضرت نماز می کند و حضرت امیر المومنین (عليه‌السلام ) در جانب راستش ایستاده بود و به او اقتدا کرده است، پس ابو طالب به جعفر طیار گفت که: بال پسر عمت را درست کن و تو نیز در جانب چپش بایست، پس جعفر و زید بن حارثه و خدیجه کسی نماز نمی کرد تا آنکه حق تعالی فرستاد( فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ‌ وَأَعْرِ‌ضْ عَنِ الْمُشْرِ‌كِينَ ) (3)(4) .

ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام رضا (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: بهترین برادران من علی است، و بهترین عموهای من حمزه است،

____________________

1-کافی 2/161.

2-کافی 4/98.

3-سوره حجر: 94.

4-تفسیر قمی 1/378.

۷۶۳

و عباس با پدرم از یک اصل برآمده است(1) . و فرمود که: حضرت در نماز بر حمزه هفتاد تکبیر گفت(2) .

ایضا به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که: روزی حضرت رسالت (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بیرون آمد از خانه و دست امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را به دست خود گرفته بود، پس فرمود: ای گروه انصار! ای گروه فرزندان هاشم! ای گروه فرزندان عبد المطلب! منم محمد، منم رسول خدا، بدرستی که من خلق شده ام از طینت مرحومه با سه کس از اهل بیت من که علی و حمزه و جعفرند(3) .

و از طریق مخالفان از انس بن مالک روایت کرده است که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: ما فرزندان عبد المطلب بزرگوارن اهل بهشتیم، رسول خدا و حمزه سید الشهداء و جعفر که خدا به او دو بال خواهد داد و علی و فاطمه و حسن و حسین و مهدی(4) .

و در قرب الاسناد به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) مروی است که حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) فرمود: از ماست رسول خدا که سید پیشینیان است و خاتم پیغمبران است، و وصی او که بهترین اوصیای پیغمبران است، و دو فرزند زاده او حسن و حسین که بهترین فرزندزاده های پیغمبرانند، و بهترین شهیدان حمزه که عم اوست، و جعفر که با ملائکه پرواز می کند، و قائم آل محمد(5) .

و علی بن ابراهیم به سند معتبر روایت کرده است که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: پروردگار من برگزیده مرا با سه نفر از اهل بیت من که من بهترین و پرهیزکارترین ایشانم و فخر نمی کنم، برگزید مرا و علی و جعفر دو پسر ابو طالب را و حمزه پسر عبد المطلب را، بدرستی که شبی ما در ابطح خوابیده بودیم و جامه های خود را بر روی خود پوشیدیم

____________________

1-عیون اخبار الرضا 2/61.

2-عیون اخبار الرضا 2/45.

3-امالی شیخ صدوق 172.

4-امالی شیخ صدوق 384؛ سنن ابن ماجه 4/414؛ ذخائر العقبی 89.

5-قرب الاسناد 25.

۷۶۴

و علی در جانب راست و جعفر در جانب چپ و حمزه در پایین پای من خوابیده بودند پس صدای بال ملائکه و سردی دست علی بر سینه من از خواب مرا بیدار کرد، پس جبرئیل را دیدم با سه ملک دیگر و یکی از آن سه ملک از جبرئیل پرسید که: بسوی کدامیک از این چهار نفر فرستاده شده ای؟ پس اشاره کرد جبرئیل بسوی من و گفت: این محمد است بهترین پیغمبران، و این علی بن ابی طالب است بهترین اوصیاء، و آن جعفر بن ابی طالب است که با دو بال رنگین در بهشت پرواز خواهد کرد، و آن حمزه پسر عبد المطلب است بهترین شهیدان(1) .

و ایضا روایت کرده است از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) در تفسیر قول حق تعالی( مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِ‌جَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ‌ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ) (2) فرمود: مراد آن است که از مؤمنان مردان هستند که راست گفتند آن عهد را که با خدا کردند که هرگز از جنگ نگریزند تا کشته شوند، پس بعضی اجل او به او رسیده و بر عهد خود ماند تا کشته شد - یعنی حمزه و جعفر - و بعضی از ایشان انتظار اجل خود را می کشند که بعد از وصول اجل به شرف شهادت برسند - و او علی بن ابی طالب (عليه‌السلام ) است - و بدل نکردند هیچ امر از امور دین را بدل کردنی(3) .

و ایضا در تفسیر این آیه( أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ نَصْرِ‌هِمْ لَقَدِيرٌ‌ ) (4) روایت کرده است که: اول در شأن علی و حمزه و جعفر (عليه‌السلام ) نازل شد و بعد از آن حکمش در سایر مردم جاری شد، یعنی دستوری داده شده است برای آنها که با ایشان مقاتله می کنند کافران در قتال کردن به سبب آنکه ستم رفته است بر ایشان و بدرستی که خدا بر یاری ایشان البته تواناست(5) .

____________________

1-تفسیر قمی 2/347 - 348.

2-سوره احزاب: 23.

3-تفسیر قمی 2/188 - 189.

4-سوره حج: 39.

5-تفسیر قمی 2/84.

۷۶۵

و در خصال به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: مردم از درختهای مختلف آفریده شده اند و من از درختی خلق شده ام که اصل آن درخت علی است و فرع آن جعفر است(1) .

و ایضا روایت کرده است حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در روز شوی گفت: سوگند می دهم شما را بخدا که آیا در میان شما کسی هست که برادری مانند جعفر داشته باشد که خدا او را به دو بال رنگین به خون زینت داده است در بهشت و به هر جا که می خواهد از درجات بهشت پرواز می کند، و عمی داشته باشد مانند حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا و بهترین شهیدان؟ همه گفتند که: نه(2) .

و در بصائر به سند معتبر از امام باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: بر ساق عرش نوشته است که حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا و سید شهدا است(3) .

و کلینی به سند معتبر از امام زین العابدین (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: هیچ حمیتی صاحبش را داخل در بهشت نکرده است مگر حمیت حمزة بن عبد المطلب که مسلمان شد برای غضب از جهت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در هنگامی که کفار مکه بچه دان شتر را بر پشت مبارک آن حضرت انداختند(4) .

و فرات بن ابراهیم روایت کرده است که این آیه( مَن كَانَ يَرْ‌جُو لِقَاءَ اللَّـهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّـهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) (5) و این آیه( وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ) (6) هر دو در شأن حمزة بن عبد المطلب و عبیدة بن الحارث بن عبد المطلب نازل شد(7) .

کلینی به سند حسن روایت کرده است که: سدیر از حضرت از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) پرسید

____________________

1-خصال 21.

2-خصال 555.

3-بصائر الدرجات 121.

4-کافی 2/308.

5-سوره عنکبوت: 5.

6-سوره عنکبوت: 6.

7-تفسیر فرات کوفی 318 - 319. و نیز رجوع شود به شواهد التنزیل 1/568.

۷۶۶

که: کجا بود عزت و شوکت و کثرت بنی هاشم که از حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) بعد از حضرت رسالت از ابوبکر و عمر و سایر منافقان مغلوب گردید؟ حضرت فرمود: از بنی هاشم که مانده بود! جعفر و حمزه که در غایت ایمان و یقیت و از سابقین اولین بودند به عالم بقا رحلت کرده بودند و دو مرد ضعیف الیقین ذلیل النفس تازه مسلمان شده مانده بودند عباس و عقیل و ایشان را در جنگ بدر اسیر کردند و آزاد کردند و ایمان چنین قوتی نمی دارد، بخد سوگند که اگر حمزه و جعفر حاضر می بودند در آن فتنه ابابکر و عمر یاری آن نداشتند که حق امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را غضب کنند، و اگر سعی می کردند البته ایشان را می کشتند. و مثل این حدیث در احتجاج از امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) مروی است(1) .

و شیخ طوسی از جابر انصاری روایت کرده است که: عباس مرد بلند قامت خوشرو بود، روزی به خدمت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد و چون حضرت را نظر بر او افتاد تبسم نمود و فرمود که: ای عم! تو صاحب جمالی.

عبای گفت: یا رسول الله! جمال مرد به چه چیز است؟

فرمود: به راستی گفتار در حق.

پرسید که: کمال مرد به چه چیز است؟

فرمود: پرهیزکاری از محرمات و نیکی خلق(2) .

و ایضا از جابر انصاری روایت کرده است: چون عباس به مدینه آمد انصار خواستند که پیراهنی را بر او بپوشانند، هر چند تفحص کردند پیراهنی موافق بدن و قامت او نیافتند به سبب بلندی و تنومندی او مگر پیراهن عبد الله بن ابی که او نیز بلند و تنومند بود(3) .

و ایضا به سند معتبر از حضرت امام رضا (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: حرمت مرا در حق عم من عباس رعایت کنید که او بقیه پدران من

____________________

1-کافی 8/189 - 190؛ احتجاج 1/450.

2-امالی شیخ طوسی 497.

3-امالی شیخ طوسی 395.

۷۶۷

است(1) .

و ایضا به سند دیگر از ابن عباس روایت کرده است که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: هر که آزار کند عباس را آزار من کرده است زیرا که عم آدمی شبیه پدر است(2) .

و ابن بابویه به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که: روزی علی بن ابی طالب از رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسید که: یا رسول الله! آیا تو عقیل را دوست می داری؟ فرمود: بلی والله او را دوست می دارم به دو دوستی یکی دوستی او و دیگر آنکه ابو طالب او را دوست می داشت، و بدرستی که فرزندان او کشته خواهند شد در محبت فرزندان تو و دیده های مؤمنان بر ایشان خواهد گریست و ملائکه مقربان بر ایشان صلوات خواهند فرستاد. پس رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آنقدر گریست که آب دیده اش بر سینه اش جاری شد و فرمود: به خدا شکایت می کنم آنچه به اهل بیت من خواهد رسید بعد از من(3) .

علی بن ابراهیم به سند حسن از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: روزی حضرت امیر (عليه‌السلام ) و عباس و شیبه در یک مجلس جمع شدند پس عباس گفت: من بهترم از شما زیرا که آب دادن حاجیان به دست من است؛ و شیبه گفت: من از شماها بهترم زیرا که حجابت کعبه با من است؛ پس امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) فرمود: من از شما افضلم زیرا که پیش از شما ایمان آوردم و هجرت کردم و جهاد کردم.

پس راضی شدند به آنچه رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در میان ایشان حکم کند و حق تعالی این آیه را فرستاد( أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَ‌ةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَ‌امِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ‌ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ لَا يَسْتَوُونَ عِندَ اللَّـهِ ) (4) یعنی: آیا گردانیدید آب دادن حاجیان را و عمارت کردن مسجد الحرام را مانند کسی که ایمان آوردند به خدا و روز باز پسین و جهاد

____________________

1-امالی شیخ طوسی 362.

2-امالی شیخ طوسی 273.

3-امالی شیخ صدوق 111.

4-سوره توبه: 19.

۷۶۸

کند در راه خدا؟! مساوی نیستند ایشان نزد خدا(1) .

و ایضا به سند معتبر از آن حضرت روایت کرده است که حضرت زین العابدین (عليه‌السلام ) فرمود که: در حق عبد الله بن عباس و پدرش این آیه نازل شد( وَمَن كَانَ فِي هَـٰذِهِ أَعْمَىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَ‌ةِ أَعْمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا ) (2) یعنی: هر که در این دنیا کور است و راه حق را نمی بیند، پس او در آخرت کور است از دیدن راه بهشت و گمراهتر است(3) .

و کلینی به سند معتبر روایت کرده است از حضرت صادق (عليه‌السلام ) که: نثیله (کنیز(4) ) مادر زبیر بن عبد المطلب و ابو طالب و عبد الله بود، و عبد المطلب با او مقاربت نمود و عباس از او بهم رسید، پس زبیر با عبد المطلب دعوی کرد که این کنیز از مادر ما به میراث رسیده است و تو بی رخصت ما با او مقاربت کرده ای و این فرزندی که بهم رسیده است بنده ماست، پس عبد المطلب اکابر قریش را به شفاعت به نزد او فرستاد تا آنکه زبیر راضی شد که دست از عباس بردارد به شرطی که نامه ای نوشته شود که عباس و فرزندان او در مجلسی که ما و فرزندان ما نشسته باشند در صدر مجلس ننشینند و در هیچ امری با ما شریک نشوند و حصه نبرند، پس به این مضمون نامه ای نوشتند و اکابر قریش مهر کردند و آن نامه نزد ائمه ما بوده است، و حضرت صادق (عليه‌السلام ) آن نامه را برای جواب دعوی داود بن علی عباس ظاهر گردانید(5) .

مؤلف گوید که: این حدیث بسیار غریب است، و چون عبد المطلب از اوصیا بوده نباید که از او حرامی صادر شده باشد، پس محتمل است که عبد المطلب به ولایت تقویم نموده باشد یا مادر زبیر کنیز را به او بخشیده باشد و زبیر خبر از آن نداشته باشد، و علی ای حال نسبت خطا به زبیر دادن آسانتر است از نسبت دادن به عبد المطلب.

____________________

1-تفسیر قمی 1/284.

2-سوره اسراء: 72.

3-تفسیر قمی 2/23.

4-کلمه کنیز از متن عربی روایت اضافه شد.

5-کافی 8/260.

۷۶۹

و ابن بابویه روایت کرده است که: روزی جبرئیل بر رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شد و قبای سیاهی پوشیده بود و کمربندی بر روی آن بسته بود و خنجری بر آن کمربند زده بود، حضرت فرمود: ای جبرئیل! این چه زی است؟ جبرئیل گفت که: زی فرزندان عم توست عباس، یا محمد! وای بر فرزندان تو از فرزندان عم تو عباس.

پس حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از خانه بیرون آمد و به عباس گفت که: ای عم من! وای بر فرزندان من از فرزندان تو.

عباس گفت: یا رسول الله! اگر رخصت می دهی آلت مردی خود را قطع می کنم.

حضرت فرمود که: قلم جاری شده است به آنچه در این امر واقع خواهد شد(1) .

مؤلف گوید: بعضی گفته اند که مراد آن است که آلت مردی بریدن تو فایده نمی کند زیرا که عبد الله از تو بهم رسیده است و آن فرزندان از او بهم خواهند رسید؛ و محتمل است که مراد آن باشد که حکم الهی چنین جاری نشده است که به جرم کسی دیگری را سیاست کنند و به گناه واقع نشده کسی را عقوبت کنند؛ و در این مقام سخن بسیار است و این محل گنجایش ذکر آنها ندارد. و بدان که در باب احوال عباس و مدح و ذم او احادیث متعارض است، اکثر علما به خبی او میل نموده اند و آنچه از احادیث ظاهر می شود آن است که او در مرتبه کمال ایمان نبوده است و عقیل نیز به او شبیه است و احوال او بعد از این مذکور خواهد شد انشاء الله تعالی.

____________________

1-من لا یحضره الفقیه 1/252.

۷۷۰

فصل در بیان احوال صدیقی که حضرت پیش از بعثت داشته است

کلینی و حمیری به سندهای معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده اند که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پیش از بعثت نزد مردی فرود آمد و آن مرد آن حضرت را گرامی داشت، پس چون حضرت مبعوث به رسالت گردید به آن مرد گفتند که: می دانی کیست این پیغمبر که مبعوث گردیده است؟ گفت: نه، گفتند: آن مردی است که در فلان روز نزد تو فرود آمد و تو او را گرامی می داشتی.

پس آن مرد به خدمت حضرت روانه شد، و چون سعادت ملاقات حضرت را دریافت گفت: یا رسول الله! مرا می شناسی؟

رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفت: تو کیستی؟

گفت: منم آن که در فلان روز نزد من فرود آمدی در فلان موضع و فلان و فلان طعام از برای تو آوردم.

حضرت فرمود: مرحبا خوش آمدی، هر چه خواهی از من سؤال کن.

گفت: صد گوسفندی می خواهم با شبانان آنها(1) .

حضرت ساعتی سر به زیر افکند پس فرمود آنها را به او دادند و به صحابه گفت: چه مانع شد این مرد را که سؤال کند مانند سؤال پیر زال بنی اسرائیل؟

____________________

1-در کافی دویست و در قرب الاسناد هشتاد ذکر شده است.

۷۷۱

گفتند: یا رسول خدا! سؤال پیر زال چه بود؟

حضرت فرمود که: حق تعالی وحی کرد بسوی حضرت موسی که: چون خواهی از شهر بیرون روی استخوانهای حضرت یوسف را بیرون آور و با خود ببر به جانب بیت المقدس، پس حضرت موسی از مردم سؤال کرد که قبر حضرت یوسف در کجاست، کسی نشان نداد، پس مرد پیری گفت: اگر کسی از قبر یوسف خبر دارد فلان پیر زال است. حضرت موسی فرستاد و او را طلبید و از او پرسید: آیا موضع قبر یوسف را می دانی؟ گفت: بلی، موسی گفت: پس مرا دلالت کن بر آن تا برای تو ضامن بهشت شوم، پیر زال گفت: بخدا سوگند تو را دلالت نمی کنم مگر آنکه هر چه من می گویم برای من بعمل آوری، موسی گفت: بهشت را برای تو ضامن می شوم، پیر زال گفت: تا آنچه من گویم بعمل نیاوری من تو را دلالت نمی کنم. پس حق تعالی وحی کرد بسوی حضرت موسی که: آنچه او بطلبد قبول کن و از من سؤال کن که بر من هیچ چیز دشوار نیست. پس موسی گفت: آنچه خواهی بطلب، گفت: حکم می کنم بر تو که با تو باشم در بهشت در همان درجه ای که تو در آن هستی.

پس حضرت فرمود که: چرا این مرد از من چنین سؤال نکرد که با من باشد در بهشت(1) .

و ایضا کلینی به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پیش از بعثت با مردی مخالطه و معامله می فرمود، چون به رسالت مبعوث گردید آن مرد پیغمبر را دید و گفت: خدا تو را جزای خیر دهد که نیکو یاری بودی تو از برای من و پیوسته با من موافقت می نمودی و منازعه و مجادله نمی کردی. پس حضرت به او گفت: خدا تو را نیز جزای خیر دهد که نیکو مخالطه و معامله کردی با من و سودی را بر من رد نمی کردی و بر مال من دندان طمع فرو نمی بردی(2) .

____________________

1-کافی 8/155؛ قرب الاسناد 58.

2-کافی 5/308.

۷۷۲

و ایضا به سند حسن از آن حضرت روایت کرده است که عرب در جاهلبت دو فرقه بودند: حل و حمس، قریش را حمس می گفتند و سایر عرب را حل می گفتند و هر یک از حل می بایست که مصاحبی از حمس داشته باشد که در حرم ساکن باشد، و اگر کسی از عرب می آمد به مکه که مصاحبی از اهل مکه نداشت نمی گذاشتند که بر دور خانه کعبه طواف کند مگر عراین، زیرا که می گفتند که جامه های ایشان جامه هایی است که در آن گناهان کرده اند و با آن جامه ها نمی باید که دور کعبه طواف کند، و اگر مصاحبی از اهل حرم داشتند جامه خود را می انداختند و در جامه مصاحب خود طواف می کردند. و رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مصاحب عیاض بن حماز مجاشعی بود و عیاض مردی بود عظیم الشأن در میان قوم خود و قاضی اهل عکاظ بود در جاهلیت، پس چون عیاض داخل مکه می شد جامه های گناهان خود را می انداخت و جامه های طاهر و رسول خدا را می پوشد و در آنها طواف می کرد، و چون از طواف فارغ می شد به حضرت پس می داد. چون حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مبعوث گردید عیاض هدیه ای از برای آن حضرت آورد و رسول خدا قبول نکرد و فرمود: اگر مسلمان شوی هدیه تو را قبول می کنم زیرا که حق تعالی برای من نخواسته است عطای مشرکان را، پس بعد از آن عیاض مسلمان شد و اسلامش نیکو شد و هدیه ای از برای حضرت آورد و رسول خدا هدیه اش را قبول کرد(1) .

____________________

1-کافی 5/142.

۷۷۳

باب پنجاه و هفتم در بیان فضیلت مهاجران و انصار و صحابه و تابعان و بعضی از مجملات احوال ایشان است

۷۷۴
۷۷۵

ابن بابویه به سند معتبر از ابی امامه روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: خوشا حال کسی که مرا ببیند وایمان آورد به من؛ پس هفت مرتبه گفت: خوشا حال کسی که مرا ببیند و ایمان آورد به من(1) .

به سند حسن از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است: اصحاب رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) دوازده هزار نفر بودند: هشت هزار نفر از مدینه، و دو هزار نفر از اهل مکه، و دو هزار نفر از رها کرده ها و آزاد کرده ها و یکی از ایشان قدری نبودند که به جبر قائل باشند، و مرجی نبوند که گویند ایمان همه کس به یکی قسم است، و حروری نبودند که امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را ناسزل گویند، و متزلی نبودند که گویند خدا را در عمل بنده هیچ دخل نیست، و در دین خدا برای خود سخن نمی گفتند، و در شب و روز گریه می کردند و می گفتند: خداوندا! روحهای ما را قبض کن پیش از آنکه خبر شهادت حضرت امام حسین (عليه‌السلام ) را بشنویم؛ و به روایت دیگر: پیش از آنکه نان میده بخوریم(2) .

و به سند دیگر از رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: خوشا حال کسی که مرا دیده باشد، و خوشا حال کسی که کسی را دیده باشد که او مرا دیده باشد، و خوشا حال کسی که کسی را دیده باشد که او کسی را دیده باشد که او مرا دیده باشد(3) .

مؤلف گوید که: این حدیث از طریق مخالفان است، و شک نیست که در این فضیلت، ایمان شرط است.

____________________

1-خصال 342.

2-خصال 639 - 640.

3-امالی شیخ صدوق 327.

۷۷۶

و شیخ طوس به سند معتبر از حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: وصیت می کنم شما را به اصحاب پیغمبر شما که ایشان را دشنام ندهید، و اصحاب پیغمبر شما آنانند که بعد از او بدعتی در دین نکرده باشند و صاحب بدعتی را پناه نداده باشند، بدرستی که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) این جماعت را به من سفارش کرد(1) .

و ایضا به سند صحیح از حضرت امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: روزی حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در عراق نماز صبح را با مردم ادا کرد، و چون از نماز فارغ شد رو به جانب مردم گردانید و ایشان را موعظه کرد پس گریست و ایشان را گریانید از خوف حق تعالی، بعد از آن گفت: بخدا سوگند یاد می کنم که دیدم گروهی را در زمان خلیل خودم رسول خدا که صبح شام می کردند و ژولیده مو و گرد آلوده و با شکمهای گرسته و پیشانیهای ایشان از بسیاری سجود پینه بسته بود مانند زانوهای بزها، و شبها را به عبادت الهی بسر می آوردند گاهی ایستاده و گاهی در رکوع و گاهی در سجود، و به نوبت پاها و پیشانیهای خود را در عبادت الهی به تعب می انداختند، و پیوسته با پروردگار خود مناجات می کردند و به تضرع از او سؤال می نمودند که بدنهای ایشان را از آتش جهنم آزاد گرداند، و بخدا سوگند که ایشان را به این احوال همیشه از بیم عذاب الهی ترسان می یافتم(2) .

و به سند دیگر روایت کرده است از عبد الرحمن جهنی که گفت: روزی در خدمت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بودیم ناگاه دو سواره پیدا شدند، چون آن حضرت ایشان را مشاهده نمود فرمود: این دو کس از قبیله مذحجند، چون به نزدیک آمدند معلوم شد که از آن قبیله اند، پس یکی از آنها به نزدیک آن حضرت آمد که بیعت نماید، چون آن جناب دست او را گرفت برای بیعت گفت: یا رسول الله! مرا خبر ده که کسی که تو را ببیند وایمان به تو بیاورد و تصدیق تو نماید و متعابعت تو کند چه ثواب از برای او هست؟ حضرت فرمود که:

____________________

1-امالی شیخ طوسی 523.

2-امالی شیخ طوسی 102.

۷۷۷

طوبی از برای اوست، پس با حضرت بیعت کرد و برگشت؛ و دیگری به نزدیک آمد و دست حضرت را گفت و گفت: یا رسول الله! مرا خبر ده که کسی که ایمان به تو آورد و سخن تو را باور کند و پیروی تو نماید و تو را ندیده باشد چه ثواب از برای او هست؟ حضرت فرمود: طوبی از برای اوست، پس بیعت کرد و برگشت(1) .

و به سند دیگر از بعضی از اصحاب رسول خدا روایت کرده است که گفت: روزی در خدمت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نشسته بودیم و چاشت می خوردیم پس گفتم: یا رسول الله! آیا از ما کسی بهتر هست که با تو اسلام آورده ایم و رد خدمت تو جهاد کرده ایم؟

حضرت فرمود: بلی بهتر از شما گروهی از امت منند که بعد از من می آیند و ایمان به من می آوردند(2) .

و کلینی به سند معتبر روایت کرده است که: ابو عمرو زبیری از حضرت صادق (عليه‌السلام ) سؤال کرد که: آیا ایمان را درجه ها و منزلتهاست که به سبب آنها مؤمنان نزد حق تعالی زیادتی بر یکدیگر می دارند؟ فرمود: بلی.

ابو عمرو گفت که: وصف کن از برای من تا من بفهم آن را.

حضرت فرمود که: خداوند عالمیان میان مؤمنان مسابقه انداخته چنانکه اسبها را در میدان به گرو می دوانند، پس زیادتی داده است ایشان را بر یکدیگر بع قدر سبقتی که بر یکدیگر می گیرند، پس گردانیده است برای هر کس به قدر درجه پیشی گرفتن او در ایمان و اعمال صالحه فصیلتی و کرامتی، و هیچ مسبوقی بر سابق خود پیشی نمی گیرد و هیچ مفضولی بر فاضل زیادتی نمی کند، و به این سبب آنها که در اول این امت ایمان آوردند زیادتی دارند بر آنها که در آخر ایمان آوردند، و اگر سبقت گیرنده ای به ایمان را فضیلتی نمی بود بر کسی که بعد از او ایمان آورد هر آینه ملحق می توانستند شد آخر این امت به اول ایشان بلکه بر ایشان پیشی نیز می توانستند گرفتن به زیادتی اعمال خیر، پس فضیلتی

____________________

1-امالی شیخ طوسی 264.

2-امالی شیخ طوسی 391.

۷۷۸

نخواهد بود آنها را که پیشتر ایمان آورده اند بر آنها که دیرتر ایمان آورده اند، ولیکن به درجه های ایمان حق تعالی مقدم داشته است سابقان را و به تعویق انداختن ایمان پس انداخته است تقصیر کنندگان را، زیرا که ما می بینیم بعضی از مؤمنان راک آخر ایمان آورده اند که نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و صدقات ایشان زیاده از پیشینیان است، اگر سبقت به ایمان اعتبار نداشته باشد هر آینه ایشان که آخر ایمان آورده اند به بسیاری عمل مقدم خواهند شد بر پیشسینیان، ولیکن حق تعالی ابا کرده است از آنکه دریابد آخر درجات ایمان اولش را و نمی توان مقدم کرد کسی را که خدا پس انداخته است او را و نمی توان پس انداخت کسی را که خدا مقدم داشته است او را.

ابو عمرو گفت: مرا خبر ده از آنچه خدا ترغیب نموده است مردم را در آن به سبقت گرفتن بسوی ایمان.

حضرت فرمود: خداوند عالمیان می فرماید( سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَ‌ةٍ مِّن رَّ‌بِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْ‌ضُهَا كَعَرْ‌ضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْ‌ضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرُ‌سُلِهِ ) (1) یعنی پیشی گیرید بسوی آمرزشی از جانب پروردگار خود و به سوی بهشتی که عرض آن مانند عرض آسمان و زمین است، مهیا شده است برای آنان که ایمان آورده اند به خدا و به رسولان او د و باز فرموده است که( وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴿١٠﴾ أُولَـٰئِكَ الْمُقَرَّ‌بُونَ ) (2) یعنی: سبقت گیرندگان به ایمان و عمل صالحه، سبقت گیرندگانند بسوی بهشت، و ایشانند مقربان، و باز فرموده است( وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِ‌ينَ وَالْأَنصَارِ‌ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّ‌ضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَ‌ضُوا عَنْهُ ) (3) یعنی: پیشی گیرندگان که پیشتر بوده اند از مهاجران و انصار و آنان که متابعت ایشان کرده اند به نیکی راضی شد خدا از ایشان و ایشان راضی شدند از او.

حضرت فرمود: پس خدا ابتدا نموده به آنها که پیشتر هجرت کرده بودند به قدر درجه ایشان، پس در مرتبه دوم انصار را یار کرد که بعد از مهاجران یاری آن حضرت نمودند،

____________________

1-سوره حدید: 21.

2-سوریه واقعه: 10 و 11.

3-سوره توبه: 100.

۷۷۹

پس در مرتبه سوم تابعان ایشان را به احسان یاد نمود، پس هر گروهی را در مرتبه ای قرار داد به قدر درجات و منازلی که ایشان را نزد او هست.

پس حق تعالی ذکر کرد تفضیلی را که بعضی از دوستانش را بر بعضی داده است پس فرمود( تِلْكَ الرُّ‌سُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّـهُ وَرَ‌فَعَ بَعْضَهُمْ دَرَ‌جَاتٍ ) (1) یعنی: این گروه رسولان فضیلت دادیم بعضی از ایشان را بر بعضی از ایشان، کسی هست که سخن گفت خدا با او و بلند کرد خدا بعضی از ایشان را بر بالای بعضی درجه های بسیار، و باز فرمود( وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَىٰ بَعْضٍ ) (2) ، و فرمود( انظُرْ‌ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَلَلْآخِرَ‌ةُ أَكْبَرُ‌ دَرَ‌جَاتٍ وَأَكْبَرُ‌ تَفْضِيلًا ) (3) ، و فرمود( هُمْ دَرَ‌جَاتٌ عِندَ اللَّـهِ ) (4) ، و فرمود( وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ ) (5) که مضمون این آیه همه زیادتی مرتبه پیغمبران است بعضی بر بعضی، و بعضی دلالت بر تفضیل دیگران نیزمی کند د و باز فرمود( الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُ‌وا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَ‌جَةً عِندَ اللَّـهِ ) (6) یعنی: آنها ایمان آوردند به خدا و رسول و هجرت کردند از وطنهای خود و جهاد کردند در راه خدا به مال های خود و جانهای خود، بزرگتر است درجه ایشان نزد خدا، و باز فرمود:( فَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرً‌ا عَظِيمًا ﴿٩٥﴾ دَرَ‌جَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَ‌ةً وَرَ‌حْمَةً ) (7) یعنی: زیادتی داده است خدا جهادکنندگان را بر آنان که نشسته اند و جهاد نمی کنند به مزدی بزرگ که آن درجه هاست از خدا و آمرزشی است عظیم و رحمتی است فراوان، و باز فرموده

____________________

1-سوره بقره: 253.

2-سوره اسراء: 55.

3-سوره اسراء: 21.

4-سوره آل عمران: 163.

5-سوره هود: 3.

6-سوره توبه: 20.

7-سوره نساء: 95-96

۷۸۰