عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان0%

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا اكبرى
گروه: مشاهدات: 17285
دانلود: 3072

توضیحات:

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17285 / دانلود: 3072
اندازه اندازه اندازه
عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده: محمدرضا اکبری

« دعای مطالعه »

اللّهمَّ اَخْرِجْنی مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَاَکْرِمْنی بِنُورِ الْفَهْمِ. اللّهمَّ افْتَحْ عَلَیْنا اَبْوابَ رَحْمَتِکَ وَانْشُرْ عَلَیْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ .

مفاتیح الجنان

خداوندا مرا از تاریکی‌های وهم و خیال درآور و به روشنی فهم گرامی دار. خداوندا درهای رحمتت را بر ما بگشا و گنجینه‌های علومت را بر ما بازگردان. به رحمت خودت ای مهربان‌ترین مهربانان.

مقدمه ناشر

در عصر کنونی با استقبال چشم‌گیری که از مباحث علمی و فرهنگی انجام گرفته و روز به روز با برنامه‌ریزی مناسب که در حکومت اسلامی می‌شود و با هدایت مقام معظم رهبری دام ظله کشتی رشد و توسعه علمی با ترسیم مهندسی تمدن اسلامی و جایگاه اسلام بر ساحل دریای بی‌کران علم و دانش، تثبیت می‌شود؛ مراکز پژوهشی و فرهنگی وظیفه ویژه دارند و به گونه‌ای باید برنامه‌ریزی نمایند که زمینه مباحث علمی در محیطی به دور از پرخاش و بیش از پیش فراهم شود همانگونه که ناخدای کشتی انقلاب اسلامی حضرت آیت اللَّه خامنه‌ای دام ظله در سخنان خود می‌فرمایند:

... یکی نفری نظر فقهی می‌دهد نظری است، خیلی خوب، قبول ندارید، کرسی نظریه‌پردازی تشکیل و مباحثه بشود.

پنج نفر ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهی را با استدلال رد کنند اشکال ندارد نظر فلسفی‌ای داده می‌شود همین جور، نظر معارفی و کلامی داده می‌شود همین جور،....(1)

لذا بر آن شدیم که کتاب عالم ذر را به زیور طبع آراسته، و زمینه‌ای برای مباحث علمی آماده نماییم.

در پایان از عزیزانی که ما را در ترویج فرهنگ اهل بیتعليهم‌السلام پشتیبانی می‌کنند به ویژه تولیت محترم مسجد مقدّس جمکران حضرت آیت اللَّه وافی و مجموعه مدیران مسجد و همکاران انتشارات کمال تشکر را داریم.

امید است عزیزان با نظرات و راهنمایی‌های خود ما را یاری فرمایند. مدیر مسؤول انتشارات

مسجد مقدّس جمکران

حسین احمدی‌

مقدمه مؤلف‌

یکی از مسائل مهم معارف دینی که ریشه در قرآن و روایات داشته و مباحث قابل توجهی را در مذاهب اسلامی به خود اختصاص داده است مسئله عالم ذرّ می‌باشد که میدان نظریات محققان گردیده است.

بحث عالم ذرّ به خاطر ارتباط مهمی که با یکی از مقاطع خاص زندگی انسان داشته و نقش ویژه‌ای در سرنوشت او دارد و از طرفی عالمی اسرارآمیز، جذاب و سرشار از حقایق و معارف الهی و انسانی است، همواره یکی از موضوعاتی بوده که ذهن‌های جستجوگر را به خود مشغول داشته است.

بحث عالم ذرّ با همه اهمیّتی که دارد از یک تدوین جامع برخوردار نبوده و مطالبی که درباره آن مطرح گردیده است، کوتاه، محدود، گسسته و در ارتباط با یک یا بعضی از ابعاد آن می‌باشد.

کتاب حاضر که به نام «عالم ذرّ» نام‌گذاری شده است تحقیق جامع و مستندی است که همه ابعاد این عالم را از آغاز تا فرجام به صورت پیوسته، مستدل و تحلیلی ارائه کرده و تصویر روشنی از این مقطع اسرارآمیز زندگی بشر را با تکیه بر آیات قرآن و روایات معصومینعليهم‌السلام در پیش روی علاقه‌مندان به این موضوع قرار داده است که امید است مورد قبول خدای متعال قرارگیرد.

فصل اوّل ماجرای عالم ذرّ

آن‌گاه که عالم، آماده پذیرش حضور انسان بر روی زمین می‌گشت خداوند دو آب گوارا و تلخ و شور را بر زمین فرو ریخت تا قدری از خاک آن گِل شد و زمانی از آن گذشت تا خداوند آن گل را به قدرت خود ورزید و به دو نیم تقسیم کرد، نیمی در سمت راست و نیمی در سمت چپ قرارگرفت. سپس همه انسان‌ها را با جسمی ریز از این گل‌ها آفرید و از روح و شعور و حواس بشری برخوردار گردانید.

کسانی که از نیمه راست گل‌ها آفریده شدند به اصحاب یمین و کسانی که از نیمه چپ خلق شدند به اصحاب شمال نام گرفتند.

همه انسان‌ها در آن اجتماع بزرگ حضور داشتند و مانند اجتماعات این عالم دارای جنب‌وجوش بودند. برخی از آنها نورانی و برخی تاریک و سیاه بودند و عدّه‌ای حالت میانه داشتند امّا انبیاعليهم‌السلام از نورانیت خاصی برخوردار بودند و مانند چراغ می‌درخشیدند.

در این هنگام بود که خداوند با ندایی فراگیر همه آنها را مورد خطاب خود قرارداد و پرسید:«أَلستُ بِرَبِّکُم؟» (آیا من پروردگار شما نیستم؟) و آنها پاسخ دادند: آری.

به‌دنبال این اقرار بزرگ، خداوند فرمود:

إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا وَ أَنَا الرَّحْمنُ .

من خداوندم و خدایی جز من وجود ندارد و من مهربانم.

با شنیدن این کلمات الهی که بدون هر حجابی به گوش آنها رسید، به اطاعت از او و ربوبیتش اقرار کردند و پس از آن پیامبران از دیگران متمایز شدند و خداوند همه را به اطاعت از آنها فراخواند و آنان نیز بر چنین اطاعتی اقرار کردند.

پاسخ انسان‌ها، هم زمان نبود بلکه برخی بر بعضی سبقت گرفتند. اولین کسانی که به «بلی زبان گشودند؛ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام و ائمهعليهم‌السلام بودند و عرض کردند: «انت ربّنا» (تو پروردگار ما هستی) در این هنگام خداوند علوم و معارف دین را به آنها عطا کرد و به فرشته‌ها فرمود: «اینها حاملان علم و دین من و افراد مورد اعتماد در میان خلقم می‌باشند». سپس به فرشته‌ها فرمود: شما هم شهادت دهید! فرشته‌ها گفتند: «ما شهادت می‌دهیم که در روز قیامت نگویند ما از این اقرار به ربوبیّت خدا غافل بودیم، یا نگویند پدرانمان قبل از ما شرک ورزیدند و ما فرزندان آنها بودیم (که به ناچار از آنها پیروی کردیم) و آیا ما را به آنچه اهل باطل انجام دادند مجازات می‌کنی؟»

بعد از اقرار به پروردگاری خداوند و نبوّت انبیاء به ویژه محمّد بن عبداللَّه‌صلى‌الله‌عليه‌وآله که امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام بر همه پیشی گرفت، نوبت به پیمان گرفتن بر ولایت او و سایر ائمه رسید که اکثر فرزندان آدم از روی سرکشی و تکبر آن را رد کردند و جز عده قلیلی که همان اصحاب یمین بودند، آن را نپذیرفتند.

پیمان‌گیری بر نبوّت رسول خدا و اهل‌بیت اوعليه‌السلام از جمله آزمایش‌های الهی در عالم ذرّ بود که انبیاءعليه‌السلام را نیز در بر گرفت و خداوند از آنها پیمان گرفت که من پروردگار شما و محمّد رسول من و علی امیرمؤمنان و جانشینان او، والیان و خزانه‌داران علم من هستند و مهدی کسی است که به وسیله او دینم را یاری و دولتم را آشکار و از دشمنانم انتقام می‌گیرم و به دست او، با رضایت و اکراه عبادت می‌شوم و آنها گفتند: پروردگارا! ما به این حقایق اقرار می‌کنیم و شهادت می‌دهیم.

در میان انبیاء نیز عدّه‌ای موفق‌تر از دیگران بودند. البته آدم‌عليه‌السلام که پیش از آن نبوّت او تثبیت گردیده بود در پذیرش اهل‌بیتعليهم‌السلام با آزمایشی دشوارتر روبرو گردید که نه اقرار کرد و نه انکار نمود و در نتیجه مقام بلند برخورداری از عزم و اراده قوی که همان اولوالعزمی است برای پنج نفر از انبیاء یعنی نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمدعليه‌السلام ثابت گردید.

با اتمام این مراحل امتحانی، آزمون بزرگ و دشوار دیگری آغاز گردید. خدای تعالی آتش بزرگی را برافروخت و به آنها فرمود: به آن درآیید! امّا اصحاب شمال گفتند ما از روی اطاعت وارد نمی‌شویم. خدای تعالی فرمود: از روی میل و طاعت وارد شوید وگرنه از روی اکراه و ناخرسندی شما را عذاب می‌کنم.

آنها هم پاسخ دادند: از آتش به سوی تو می‌گریزیم و با تو احتجاج می‌کنیم که آن را بر ما واجب کردی و ما را اصحاب شمال قرار دادی. ما چگونه با رغبت وارد آن شویم، اول اصحاب یمین را وارد آن گردان تا به عدالت در میان ما رفتار کرده باشی.

در این حال به اصحاب یمین که به اندازه ذرّه بودند فرمود: با میل و طاعت وارد این آتش شوید. آنها هم وارد آتش شدند و خداوند آن را بر آنها سرد و سلامت گرداند و سپس از آن بیرون آورد و به اصحاب یمین و شمال ندا داد: آیا من پروردگار شما نیستم؟

اصحاب یمین گفتند: آری ای پروردگار ما! ما آفریده تو هستیم و اقرار می‌کنیم و مطیع تو هستیم و اصحاب شمال گفتند: آری ای پروردگار ما! ما آفریده و مخلوق ناخشنود و مجبور تو هستیم.

امّا اولین کسی که این فرمان الهی را در ورود به آتش اجابت کرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بود و سپس پیامبران و جانشینان و پیروان آنها بودند. در میان پیروان انبیاء برخی با سرعت و یک چشم به هم زدن و عدّه‌ای با کندی وارد آن شدند.

اصحاب شمال از ورود در آتش خودداری کردند و در برابر فرمان خدا گفتند: پروردگارا! ما را آفریدی تا بسوزانی و نافرمانی کردند. در این هنگام فرمان الهی بر خروج اصحاب یمین از آتش صادر شد و آنها با سلامت کامل از آتش بیرون آمدند (همان‌گونه که ابراهیم‌عليه‌السلام از آتش که بر او سرد و سلامت شده بود بیرون آمد).

اصحاب شمال که آنها را سالم دیدند و فهمیدند آتش گزندی بر آنها نداشته است گفتند: پروردگارا! ما آنها را در سلامت می‌بینیم، ما را ببخش و فرمان ده تا وارد آتش شویم. خداوند هم آنها را بخشید و فرمود وارد شوید امّا وقتی نزدیک آتش رفتند و شعله‌های برافروخته‌اش به آنها رسید برگشتند و گفتند: پروردگارا! ما طاقت صبر بر سوختن را نداریم و دوباره نافرمانی کردند تا اینکه سه بار برای ورود در آتش فرمان گرفتند و از انجام آن خودداری کردند همان‌گونه که اصحاب یمین سه بار به این کار مأمور شدند و هر سه بار اطاعت کردند و به سلامت از آتش بیرون آمدند.

در اینجا آخرین مرحله عالم میثاق فرا رسید و به اذن پروردگار عالم همه آنها به حالت اولیه یعنی به پشت آدم یا گلی که بودند باز گشتند و خداوند آدم را از همان گل آفرید و سپس همه آنها به تدریج به دنیا خواهند آمد تا آخرین آنها در پایان عالم متولد گردد و با توجه به پیشینه‌ای که در عالم ذرّ داشته‌اند زندگی کنند.(2)

فصل دوم (عالم ذرّ از نگاه قرآن

عالم ذرّ در آینه وحی‌

آیه میثاق‌

قرآن کتاب هدایت است و به همه وقایع مهم انسان که نقش اساسی در سعادت و شقاوت او دارند اشاره دارد و طبیعی است که به مسئله مهمی چون عالم ذرّ که جایگاه بسیار مهمی در حیات فکری و رفتاری او دارد اشاره داشته باشد.

بیش از ده آیه در سوره‌های مختلف قرآن آمده است که به این عالم اسرارآمیز مربوط می‌شوند و در میان آنها مهم‌ترین و صریح‌ترین آنها آیه 172 سوره اعراف است که میدان آراء مفسران و محققان قرارگرفته و علاوه بر روایات فراوانی که از سوی شیعه و سنی در تفسیر آن وارد شده است همواره بخشی از مباحث تفسیری و تحقیقی به آن اختصاص یافته است.

ما نیز با ذکر این آیه و ترجمه و تفسیر آن این بحث قرآنی را مورد بررسی قرار می‌دهیم و به شبهات و ایرادهایی که پیرامون آن مطرح شده‌است پاسخ می‌دهیم به گونه‌ای که این آیه دلیل محکمی بر وجود عالم ذرّ و فلسفه آن باشد. خدای متعال می‌فرماید:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذرّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الِقیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ (172) اَوْتَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذرّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ(173) وَکَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ(174) »

و به یاد آور هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و ایشان را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، (و فرشته‌ها نیز گفتند ما هم) گواهی می‌دهیم که مبادا روز قیامت بگویید ما از این (پیمان) غافل بودیم(172) یا بگویید پدران ما پیش از ما مشرک شدند و ما هم از آنها بودیم (که به ناچار از آنان پیروی کردیم) آیا ما را به خاطر آنچه اهل باطل انجام دادند به هلاکت می‌رسانی(173) و این چنین آیات را شرح می‌دهیم شاید به سوی حق بازگردند(174)

خداوند در این آیات از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله می‌خواهد تا آن واقعه‌ای را که در صدر خلقت بشر صورت گرفت و ذرّیه بنی‌آدم را از پشت آنها برگرفته و از همه آنها بر ربوبیّت خود اقرار گرفت و آنها را بر این اقرار گواه ساخت، به‌یاد آورد. آن‌گاه می‌فرماید: خداوند این کار را به‌خاطر آن انجام داد که کسی در آخرت بهانه غفلت و شرک پدران خود را نیاورد زیرا در آن عالم نه غفلتی بود چرا که آن عالم نشأت شهود بود و نه شرک پدران مطرح بود زیرا همه به ربوبیّت خداوند اقرار کردند و در این عالم فعلی هم باید بر سر پیمان قبلی خود وفادار بمانند.

انسان باید مورد آزمایش قرار گیرد تا سعادت و شقاوت او تعیین گردد امّا دنیا به تنهایی برای این آزمون کافی نیست زیرا بسیاری از انسان‌ها گرفتار غفلت و تبعیّت پدران مشرک خود می‌شوند و این دو عامل می‌توانند بهانه‌ای برای شرک آنان باشند. از این رو باید عالمی باشد که زمینه این دو بهانه در آن وجود نداشته باشد و آن عالم، عالم ذرّ است که حقیقت انسان‌ها را بدون وجود هر گونه بهانه آشکار می‌سازد و ذمه آنها را هم در این مقطع از دنیا به پیمانی بزرگ مشغول می‌سازد.

خدای متعال به چهار صورت، انسان را به توحید رهنمون کرده و حجّت را بر او تمام می‌کند. سه صورت آن، نقلی، عقلی و فطری است و صورت چهارم آن هم در این آیه مطرح است و آن اقراری است که خداوند از او گرفت.

خداوند با ارسال انبیاء حجّت را بر انسان تمام می‌کند امّا اگر کسی مورد تبلیغات پیامبران قرار نگیرد عقل و اندیشه او حجّت است و اگر به خاطر تبلیغات فراوان و وجود فضای مسموم خانوادگی و اجتماعی زمینه اندیشه هم از او گرفته شود و به تقلید رو آورد، فطرت الهی او حجّت خواهد بود و اگر به هر علّت غبار غفلت بر فطرت او نشیند در عالم ذرّ با خدای خود پیمان بسته است و با وجود این پیمان دیگر نمی‌تواند بهانه‌ای برای شرک یا غفلت خود در قیامت داشته باشد. یعنی اگر غفلت و تبعیّت او از پدران خود بتوانند بهانه‌ای برای موحد نبودن او در دنیا باشند امّا چنین بهانه‌هایی برای توجیه شرک او در عالم ذرّ نخواهند بود و با آن پیمان، در دنیا هم عذری نخواهند داشت.

پاسخ به اشکال‌های استدلال به آیه‌

اشاره

اشکال‌هایی با عناوین مختلف، در ذیل آیه‌172 سوره اعراف مطرح شده است که برخی به آیه مربوط می‌باشد و برخی دیگر به اصل عالم ذرّ برمی‌گردد. بنابراین آنچه به آیه مربوط می‌شود را در این فصل پاسخ داده و بقیه را در فصل پاسخ به اشکال‌های عالم ذرّ مطرح خواهیم کرد.

اشکال اول‌

این اشکال درباره اختلافاتی است که در میان آیه و مفاد روایات عالم ذرّ وجود دارد و عدّه‌ای این اختلاف را دلیل رد روایات و یا عدم ارتباط آیه با عالم ذرّ دانسته‌اند.

صاحب مجمع‌البیان پس از آنکه مفاد روایات عالم ذرّ را از قول مفسران بیان می‌کند در تفسیر آیه می‌نویسد:

محققان این تأویل (حاصل از روایات) را رد کرده‌اند و گفته‌اند: ظاهر قرآن بر خلاف آن شهادت می‌دهد زیرا خدای تعالی فرمود: «و به یاد آور هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را بر گرفت» و نفرمود: از پشت آدم و فرمود: «از پشت آنها» و نفرمود: از پشت او و فرمود: «ذرّیه آنها» ونفرمود: ذرّیه او.(3)

دلیل رد برخی محققان که صاحب مجمع‌البیان آن را نقل کرده است، تفاوت آیه و روایات بوده و تمام این تفاوت‌ها دارای توجیه‌اند و به فرض که مفاد آیه و روایات توجیه نشوند وجود تفاوت‌ها دلیل رد روایات نخواهند بود چرا که در آن صورت تعدد عالم ذرّ این قبیل اشکال‌ها را دفع می‌کند.

امّا در توجیه تفاوت‌هایی که در ظاهر آیه با روایات وجود دارد می‌توان گفت:

1 - روایات، تفسیر الفاظ آیه قرآن نیستند بلکه در مقام بیان مستقل عالم ذرّ هستند و به خاطر تناسبی که با آیه دارند در برخی از آنها به آیه تمسک شده است که در این صورت این مقدار از تفاوت طبیعی خواهد بود.

2 - روایات در تأویل آیه 172 سوره اعراف وارد شده‌اند و این تفاوت‌ها که در میان تفسیر و تأویل آیه وجود دارد عادی است. ریشه اصلی اشکال‌ها و اظهار نظرهای منفی برخی از محققان که در تفسیر مجمع‌البیان به آنها اشاره شده بود، این است که خواسته‌اند روایات را مفسر آیه بدانند و چون تفاوت‌هایی در میان آنها دیدند با نادیده گرفتن راه حل‌های دیگر به رد مفاد روایات پرداخته‌اند در حالی که آیه، مورد تأویل و استشهاد روایات است و نه تفسیر آنها.

3 - مراد از بنی‌آدم در آیه، نوع بشر است و نه تنها فرزندان آدم که با روایات تنافی داشته باشد؛ بنابراین نه آدم‌عليه‌السلام از آنها استثنا شده است و نه پیمان بر ربوبیّت به فرزندان او اختصاص می‌یابد. اینکه فرزندان آدم گفته شود و همه انسان‌ها از آدم‌عليه‌السلام تا آخرین فرد بشر را شامل گردد موارد فراوانی در روایات غیرعالم ذرّ و فرهنگ مردم وجود دارد. از جمله اینکه امام حسین‌عليه‌السلام فرمود: خُطَّ المَوتُ عَلی وُلْدِ آدَم(4) مردن برای فرزند آدم نوشته شد.

در این روایت مراد از فرزند آدم همه انسان‌ها و از جمله آدم هستند و در واقع، بنی‌آدم تعبیر دیگری از همه انسان‌ها می‌باشد چرا که یقیناً مردن برای آدم هم نوشته شد.

همچنین پشت فرزندان آدم پشت آدم نیز محسوب می‌شود؛ زیرا همه آنها از پشت آدم بودند و آیه در مقام جداسازی آدم از فرزندان او نمی‌باشد.

4 - بنی‌آدم از آدمند. آدم اصل است و مواد اصلی و کلی ذرّیه آدم در پشت او وجود داشته است. بنابر آیه خداوند ذرّیه را از پشت بنی‌آدم بیرون آورد، امّا اینکه بنی‌آدم را از پشت آدم بیرون آورد به آن اشاره نکرده است ولی روایات به آن اشاره کرده‌اند. پس بیرون آوردن آنها از پشت فرزندان آدم همان بیرون آوردن از پشت آدم است و همه به او بازمی‌گردند. با این تبیین آیه و روایات با یکدیگر هماهنگند.

5 - تفاوت آیه و روایات می‌تواند بیانگر تعدد عالم میثاق باشد که یکی از آنها با آیه و دیگری با روایات هماهنگ است و ما در فصل ویژگی‌های عالم ذرّ درباره آن مطالبی ارائه خواهیم کرد.

نتیجه اینکه آنچه میان آیه و روایات وجود دارد، تفاوت است و نه تضاد و تفاوت‌ها نیز قابل توجیه است.

اشکال دوم‌

یکی از محققان معاصر آورده است:

تفسیر آیه به عالم ذرّ با جمله«انما اشرک آباؤنا» که سخن ذرّیه است منافات دارد زیرا این جمله دلالت دارد که ذرّیه پدران مشرکی داشتند و از آنها تبعیّت کردند در حالی که در آن عالم شرکی نبود تا خداوند از آنها تعهد گیرد که در قیامت نگویند پدران ما مشرک بودند.(5)

و پاسخ آن این است که؛ این پیمان تنها به عالم ذرّ مربوط نبود که گفته شود در آنجا پدران آنها مشرک نبودند و یا اگر مشرک بودند توان تحمیل شرک خود را نداشتند بلکه به این عالم هم مربوط می‌شود، عالمی که پدر اکثر آنها مشرک بوده و با سپردن این پیمان نمی‌توانند شرک پدران خود را در دنیا بهانه قراردهند.

اشکال سوم‌

محقق مذکور همچنین می‌فرماید:

ظاهر آیه دلالت دارد که بهانه تبعیّت از شرک پدران، برای همه افراد بشر است درحالی‌که همه پدران بنی‌آدم مشرک نبودند.(6)

و در جواب آن باید گفت: با توجه به مشرک نبودن همه پدران آنها معلوم می‌گردد که نفی بهانه شرک پدران در آیه برای کسانی است که چنین بهانه‌ای را مطرح می‌کنند. آیه در مقام بیان نفی این بهانه است و تفاوتی نیست که چه تعدادی آن را مطرح کنند. بنابراین کسانی که دارای پدران موحدی بودند خود به خود از شمول آن خارجند و خطاب آیه به بنی‌آدم از این جهت است که اکثر آنها به تبعیّت از پدران خود شرک می‌ورزند نه اینکه آیه همه را مشرک قلمداد کند در حالی‌که حداقل فرزندان انبیاء پدران مشرکی نداشتند.

اشکال چهارم‌

فراموشی پیمان عالم ذرّ در این عالم، فلسفه گرفتن این پیمان را که نفی بهانه از بنی‌آدم است نقض می‌کند.

سید مرتضی گوید:

خدای تعالی خبر داده است که از بنی‌آدم اقرار و شهادت گرفت که روز قیامت نگویند غافل بودند و حجتی بر آنها نباشد و اگر جایز باشد که جریان عالم ذرّ را فراموش کنند نتیجه آن نفی حجّت از آنهاست.(7)

یکی از محققان معاصر اشکال را این‌گونه در ذیل آیه بیان می‌کند:

در جایی که ظرف امتثال نیست پیمان گرفته شد و درجایی که باید عمل کنند پیمان خود را فراموش کردند.(8)

پاسخ این اشکال هم آن است که عالم ذرّ نه تنها ظرف بستن پیمان که محل ظهور شرک و توحید بود و اینکه نشأت دنیا محل وفاداری به آن پیمان است آن عالم را از محل امتثال خارج نمی‌کند.

امّا درباره بیان سید مرتضی که گرفتن پیمان اگرچه نسبت به عالم ذرّ سودمند است امّا نسبت به دنیایی که انسان آن را فراموش می‌کند سودی ندارد، پاسخ خواهیم داد: گرچه انسان پیمان خود را فراموش کند، امّا با یادآوری نمودن کسی که مورد وثوق و اعتبار کامل او بوده و سخن او حجّت است همان اثری را که خود او آن را به یاد داشته باشد خواهد داشت. مهم این است که انسان بداند چنین عهدی بسته است و این دانستن می‌تواند با به خاطرداشتن خود او یا با یادآوری کسی که بهتر از خود او می‌داند باشد و خداوند گرفتن این پیمان را در آیه 172 سوره اعراف به او گوشزد کرده‌است و با این اعلام خداوند، آگاهی حاصل شده و حجّت تمام می‌گردد.

اشکال پنجم‌

اقرار در عالم ذرّ شکل تمثیلی داشت.

این نظر مشهوری است که عدّه‌ای از مفسران به آن گراییده‌اند. در تفسیر کشاف آمده است:

«من ظهورهم» بدل از بنی‌آدم است، بدل جزء از کل و معنای گرفتن فرزندان از پشت آنها، خارج کردن نسل بعد از نسل آنان از پشت ایشان و گواه گرفتن آنها بر خویش می‌باشدو «ألست بربکم قالوا بلی شهدنا» از باب تمثیل و تخیل است و معنای آن این است که خداوند دلایلی بر پروردگاری و یگانگی خود در آنها قرارداد و عقل‌ها و چشمان آنها بر آن شهادت داد و این شهادت را وسیله‌ای برای جداسازی گمراهی و هدایت قرارداد. گویا خداوند آنها را بر خودشان گواه گرفت و به اقرار آورد و به آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و گویا آنها جواب دادند: آری تو پروردگار ما هستی و بر خود گواهیم و به یگانگی تو اقرار می‌کنیم.(9)

در تفسیر نمونه آمده است:

منظور از این عالم و این پیمان، همان «عالم استعدادها» و «پیمان فطرت» و تکوین و آفرینش است، به‌این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذرّاتی بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگی برای حقیقت توحید به آنها داده‌است، هم در نهاد و فطرتشان این سرّ الهی به صورت یک حس درون ذاتی به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه. بنابراین همه افراد بشر دارای روح توحیدند و سؤالی که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخی که آنها داده‌اند نیز به همین زبان است. این گونه تعبیرها در گفتگوهای روزانه نیز کم نیست. مثلاً می‌گوییم «رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون» یا می‌گوییم: «چشمان به هم ریخته او می‌گوید: دیشب به خواب نرفته است».

از یکی از ادبا و خطبای عرب نقل می‌کنند که در سخنان خود چنین می‌گفته است: «سل الارض من شق انهارک و غرس اشجارک واینع ثمارک فان لم تجبک حواراً اجابتک اعتباراً» «از زمین بپرس چه کسی راه نهرهای تو را گشوده؟ و درختانت را غرس کرده و میوه‌هایت را رسانیده؟ اگر زمین با زبان معمولی به تو پاسخ نگوید به زبان حال جواب خواهد گفت».

در قرآن مجید نیز تعبیر سخن گفتن در زمینه زبان حال در بعضی از آیات آمده‌است مانند:«فقال لها الارض ائتیا طوعا او کرهاً قالتا اتینا طائعین» (10)؛ خداوند به آسمان و زمین فرمود: با میل یا از روی اجبار بیایید و سر بر فرمان نهید، آنها گفتند: ما از روی میل آمدیم و سر بر فرمان نهادیم.(11)

این نظریه تمثیلی بودن آیه که اشکالی بر عالم ذرّ به حساب می‌آید از اشکال‌های قابل توجهی برخوردار است زیرا حمل الفاظ آیات قرآن بر تمثیل نیازمند قرینه است و در اینجا قرینه‌ای وجود ندارد. ضمن اینکه امکان حمل بر تمثیل مجوز آن نمی‌شود که چنین حملی صورت گیرد مگر اینکه مانعی وجود داشته باشد که نتوانیم الفاظ را بر حقیقت حمل کنیم. بنابراین، ظواهر الفاظ آیه حجّت است و حمل بر حقیقت می‌شود به این صورت که ذرّیه آدم در برابر خطاب الهی که از آنها اقرار گرفت حقیقتاً به زبان معمولی به ربوبیّت او شهادت دادند.

کسانی که الفاظ آیه را حمل بر تمثیل کرده‌اند این‌گونه آن را تبیین کرده‌اند که گویا از آنها سؤال شد که آیا من پروردگار شما نیستم و گویا همگان جواب دادند آری. امّا معلوم است که با این گویا گفتن‌ها حجّت تمام نمی‌شود و اساساً چنین تبیین‌هایی اتقان علمی ندارد و دلیلی هم از سوی عقل یا نقل آن را همراهی نمی‌کند.

البته صاحب تفسیر کشاف علاوه بر بحث تمثیل به مسئله تخیل هم پرداخته است که الفاظ آیات قرآن حمل بر خیال‌پردازی شود امّا امکان ندارد قرآن که یک کتاب آسمانی محکمی است و از هرگونه هزل و شعر و خیال‌پردازی به دور می‌باشد به کارهای خیالی و شاعرانه بپردازد چه اینکه خود می‌فرماید:

«وَما عَلَّمناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ إِنْ هُوَ الاّ ذِکرٌ و قرآنٌ مُبینٌ» (12)

ما به او شعر نیاموختیم و شایسته او نیست (که شاعر باشد) این کتاب آسمانی جز اندرز و قرآن روشن نمی‌باشد.

مثال‌هایی که برای تمثیل آورده شد به آسمان و زمین و نهرها و درختان مربوط می‌شود و مقایسه آنها با انسان قیاس بی‌ربط و فاصله‌مندی است زیرا انسان دارای عقل واراده و اختیار است و موجودات دیگر چنین نیستند ضمن اینکه در آن مثالها قرینه حمل بر تمثیل وجود دارد امّا در آیه مورد بحث چنین قرینه‌ای نمی‌باشد.

همان‌گونه که نقل شد تفسیر نمونه، گرفتن پیمان از ذرّیه آدم را به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه معرفی کرده است در حالی‌که نطفه به هنگام خروج از پشت پدر و قرار گرفتن در رحم مادر قابلیت پیمان دادن را ندارد و روح به نطفه تعلق نمی‌گیرد. وقتی نطفه در رحم قرار گیرد و چهار ماه از آن بگذرد آنگاه روح به آن تعلق می‌گیرد و می‌توان از آن انتظار پیمان داشت ولی در آن هنگام دیگر نطفه نیست و دلیلی وجود ندارد که در این هنگام از او پیمان گرفته می‌شود. ضمن اینکه ریز بودن انسان‌ها در عالم ذرّ به معنای نطفه بودن آنها نمی‌باشد.

بنابراین چنین برداشتی اساس علمی نداشته و کم‌ترین سازشی هم با ظاهر الفاظ قرآن ندارد. کلمه «اذ» که در اول آیه آمده است چنان‌که همه مفسران به آن اشاره کرده‌اند به معنای تحقق عمل در گذشته است در حالی‌که خروج نطفه مربوط به گذشته نیست و ادامه خواهد داشت.

در تفسیر نمونه به گونه‌ای از آیه بحث شده‌است که گویی آیه، سخن از فطرت و حس مذهبی به میان آورده است و چیزی مشابه آیهفطرة اللَّه الذی فطر الناس علیها می‌باشد در حالی‌که آیه 172 سوره اعراف سخن از پیمان و اقرار و اشهاد دارد. میثاق یک عمل است و این تفاوت بزرگی با داشتن فطرت توحیدی دارد. اصل براین است که آیه با توجه به ظاهر الفاظی که دارد تفسیر شود مگر در مواردی که خلاف عقل و حقایق مسلّم اسلام باشد مثلاً در آیه «ثم استوی علی العرش» و امثال آن باید آیه را بر خلاف ظاهر تفسیر کرد امّا در ارتباط با ظاهر آیه 172 سوره اعراف که خلاف عقل و حقایق اسلام نیست باید ظاهر الفاظ را مراعات کرد به ویژه اینکه روایات فراوانی ظاهر الفاظ آیه را تأیید می‌کنند و نمی‌توان آنها را نادیده گرفت و نمی‌شود هر جا مفاد آیه‌ای بعید به نظر رسید آن را برخلاف ظاهر تفسیر کرده و باب تشبیه و استعاره را بازکنیم.