عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان0%

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا اكبرى
گروه: مشاهدات: 16637
دانلود: 2873

توضیحات:

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16637 / دانلود: 2873
اندازه اندازه اندازه
عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مدّت عالم ذرّ

از روایات مربوط به عالم ذر استفاده می‌شود که مدّت زمان این عالم کوتاه بوده امّا اینکه کوتاه بودن آن را هم انسان‌ها احساس کرده باشند معلوم نیست؛ زیرا ممکن است کوتاهی زمان آن نسبت به دنیا نظیر، کوتاهی عمر آنها نسبت به عمر برزخی آنان باشد که پس از زمان قابل توجهی که در دنیا زندگی می‌کنند پس از مرگ آن را یک یا نصف روز بیشتر ندانند. مدت زمان عالم ذرّ اگر چه کوتاه به نظر می‌رسد امّا برای ما روشن نیست که یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال و بلکه بیشتر یا کمتر بوده باشد امّا هر مقدار که بوده ممکن است به حساب شرایط آن عالم یک عمر کامل به شمار آمده باشد چنان‌که عمر کامل برخی از موجودات زنده در این دنیا به چند روز بیشتر نمی‌انجامد.

برخی محققان فراموشی ماجرای عالم ذرّ را دلیل کوتاه بودن آن دانسته‌اند امّا صرف فراموشی دلیل کوتاه بودن زمان آن عالم نخواهد بود.

عدّه‌ای برآنند که خدای تعالی انسان‌ها را آفرید و پس از آفرینش به سرعت از آنها پیمان گرفت و به آن عالم و عمر انسان‌ها پایان داد امّا آنچه در آیات و روایات آمده‌است خلاصه کوتاهی از عالم ذرّ است و اگر وضع دنیا هم برای کسانی که از آن اطلاعی ندارند در چند سطر خلاصه شود، ممکن است همین‌گونه برداشت کنند که ما از عالم ذرّ برداشت می‌کنیم.

در هر صورت آنچه مهم و سازنده و سرنوشت ساز بوده، در آیات و روایات بیان شده است امّا ریز مسائل عالم ذرّ که انسان‌ها چگونه در آن زندگی کردند، مسئله جنسیت، زوجیت، تکثیر نسل، تغذیه، پوشاک، تعامل آنها با یکدیگر و سایر احکامی که بر آنان حاکم بوده، مطرح نشده است و قطعاً چنین مسائلی وجود داشته است.

امّا چرا این جزئیات و فروع زندگی بشر در نشأت ذرّ مطرح نشده است شاید به خاطر آن باشد که نیازی به طرح آنها نبوده است و اگر مطرح می‌شدند مردم به جای توجه به ابعاد سازنده و رعایت مفاد پیمانی که بستند در آن مسائل جزئی فرو می‌رفتند و از اصل آن غافل می‌شدند.

پیش از این اثبات شد که عالم ذرّ در گذشته واقع شده است و خداوند از همه انسان‌ها پیمان گرفت و با اتمام پیمان سپاری و سایر مسایل دیگری که به آن خواهیم پرداخت آن عالم به پایان رسید همان‌گونه که روزی این عالم هم به پایان خواهد رسید. بنابراین اصل عالم ذرّ به پایان رسید و آنچه استمرار خواهد داشت ضرورت وفاداری به آن پیمان‌هاست.

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود در ذیل آیه 172 سوره اعراف بحث از استمرار عالم میثاق کرده است که به نقد و بررسی نظریه او می‌پردازیم. سخن او این گونه آغاز می‌شود:

قدر متیقن آیه اخذ میثاق این است که:

1 - موطن اخذ میثاق قبل از موطن مخاطبه است.

2 - آن موطن هم اکنون موجود است و از بین نرفته است زیرا اگر از بین رفته باشد قهراً ارتباط انسان با آن قطع است و پیمان او به یادش نخواهد بود.

3 - ارتباط با موطن اخذ میثاق ممکن است زیرا اگر ممکن نباشد قابل یادآوری نیست.

از موارد سه گانه‌ای که در ذیل آیه بیان کرده است تنها مورد اول که تحقق عالم میثاق در گذشته باشد با ظاهر آیه مطابقت دارد امّا مورد دوم و سوم ارتباطی با آیه ندارند. زیرا از هیچ یک از فقرات آیه استفاده نمی‌شود که آن موطن هم اکنون وجود دارد بلکه از آیه استفاده می‌شود موطنی بود و پیمانی سپرده شد و به پایان رسید و انسان‌ها باید به آن وفادار باشند.

آنچه در بیان مورد دوم آورده است که اگر آن عالم از بین رفته باشد در نتیجه ارتباط با آن قطع و فراموش خواهد شد پذیرفته نیست زیرا آنچه مطرح است وفای به آن پیمان است و نیازی به ارتباط با آن عالم نیست و فراموشی آن هم به علّت از بین رفتن آن نمی‌باشد بلکه همان‌گونه که بحث آن خواهد آمد خداوند آن را از یاد انسان‌ها برد و اکنون با وحی خود آن را به ما گوشزد کرده است تا به آن وفا دار باشیم.

امّا مورد سوم «که ارتباط با آن عالم ممکن است زیرا اگر ممکن نباشد قابل یادآوری نیست در حالی که باید به یاد ما باشد تا حجّت تمام باشد» نیز صحیح نمی‌باشد، چراکه آنچه بنابر آیه و روایات به پایان رسیده نمی‌توان با آن ارتباط برقرار کرد چه اینکه پس از اتمام دنیا نمی‌توان از بهشت یا جهنم با آن ارتباط داشت.

امّا اینکه اگر ارتباط ممکن نباشد یادآوری امکان ندارد نیز صحیح نخواهد بود زیرا اگر چه با برپایی قیامت دنیا از بین رفته است امّا انسان‌ها آن را به یاد دارند و بنابر آیات و روایات از آن سخن می‌گویند. همچنین بسیاری از وقایع گذشته زندگی ما که به پایان رسیده‌اند در حافظه ما وجود دارند و به تعهدات گذشته خود که زمان آنها کوتاه بوده و به سر رسیده است پایبندیم. پایبندی به پیمان‌های گذشته در عالم ذرّ نیازی به استمرار آن عالم ندارد بلکه با بودن آنها در حافظه انسان قابل یادآوری هستند و خداوند آن پیمان را در سوره اعراف به ما گوشزد کرده است.

آنچه سبب طرح این مطالب شده این است که عالم ذرّ به عالم فطرت تفسیر شده است امّا اگر کسی عالم میثاق را این‌گونه تفسیر نکند چنین مطالبی که با آیه ارتباطی نداشته و با روایات سازشی ندارند برای او مطرح نخواهند بود چه اینکه ما عالم ذرّ را بنابر روایات اهل‌بیتعليهم‌السلاممقطعی از همین دنیا دانستیم که در مکه و در کنار حجرالاسود تحقق یافته است و خداوند بر آنچه اراده کند قادر و تواناست.

تعدد عالم ذرّ

از تفاوت‌هایی که در میان آیه 172 سوره اعراف و روایات مربوط به عالم ذرّ وجود دارد استفاده می‌شود که این عالم تکرار شده است. تعدد عالم ذرّ در موارد مختلف منع عقلی و شرعی ندارد و از طرفی ویژگی‌های متفاوت عالم ذرّ در احادیث، این تعدد را تأیید می‌کند. بنابراین ممکن است این واقعه در مقاطع مختلفی تکرار شده باشد. علاّمه مجلسی گوید:

امکن ان یکون المیثاق مرتین ؛(51)

ممکن است عالم میثاق دوبار انجام گرفته باشد.

بخشی از روایات به آن عالم ذرّ نظر دارند که قبل از خلقت آدم‌عليه‌السلام بوده است و همه انسان‌ها از جمله آدم‌عليه‌السلام از خاک پدید آمدند و بخشی از آنها به پس از خلقت او نظر دارند که از پشت آدم‌عليه‌السلام بیرون آمدند و آیه 172 سوره اعراف هم به بار دیگری نظر دارد که بنی‌آدم از ذرّیه او گرفته شدند اگرچه ثابت کردیم که آیه و روایات تفاوتی با یکدیگر ندارند. مولی صالح مازندرانی شارح اصول کافی می‌نویسد:

از روایات فهمیده می‌شود که تکلیف اول که قبل از تکلیف در دنیا بوده است موارد متعددی داشته است مورد اول آن در عالم ارواح و مورد دوم به هنگام خمیر کردن طینت انسان قبل از خلق آدم و مورد سوم بعد از خلقت آدم از آن طینت بوده که به هنگام بیرون آمدن بنی‌آدم از صلب او بوده است درحالی که به اندازه ذرّه‌ای بودند که به راست و چپ حرکت می‌کردند و هرکس که در این تکالیف سه‌گانه از خدا اطاعت کرده باشد در دنیا هم اطاعت می‌کند و هرکس که عصیان کرده باشد در دنیا هم عصیان می‌کند.(52)

ویژگی‌های جسمانی انسان در عالم ذرّ

اشاره

همان‌گونه که جسم ما در این مقطع از دنیا ویژگی‌هایی دارد در عالم ذرّ نیز ویژگی‌هایی داشته است و ما برخی از موارد آن را مورد بحث قرار می‌دهیم.

1 - خاکی بودن‌

یکی از وجوه مشترک جسم انسان در عالم ذرّ و نشأت فعلی خاکی‌بودن آن است. روایاتی وارد شده است که خداوند بنی‌آدم را در عالم ذرّ از خاک آفرید و روایات بیشتری از معصومینعليهم‌السلام به ما رسیده است که بنی‌آدم از صلب آدم‌عليه‌السلام بوده‌اند و در این صورت هم چون آدم از خاک بوده است فرزندان او نیز از خاک بوده‌اند.

زراره گوید: مردی از امام باقرعليه‌السلام درباره این سخن خدا سؤال کرد که فرمود: «و به یادآور هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّیه آنها را برگرفت و ایشان را بر خود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری...»

حضرت در حالی که پدرش سخن او را می‌شنید فرمود: پدرم برای من حدیث کرد که خدای عزّ و جلّ یک مشت از زمینی که آدم‌عليه‌السلام را از آن آفرید برگرفت و آب گوارایی بر آن ریخت و چهل صباح آن را واگذارد و سپس آب شور و تلخی بر آن ریخت و چهل صباح دیگر آن را به حال خود گذارد. وقتی آن گل خمیر شد آن را برگرفت و به شدّت مالش داد آن‌گاه انسان‌ها مانند مور از راست و چپش خارج شدند.(53)

بررسی نظریه علاّمه طباطبایی‌رحمه الله

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله عالم ذرّ را باویژگی‌های مادی و جسمانی انسان محال دانسته و در نتیجه آن را عالم ملکوت معرفی کرده است و ما در بحث‌های گذشته همین فصل آن را مورد نقد قراردادیم و اشکال‌های آن را بیان کردیم. او در بیان محال دانستن جسمانی بودن عالم ذرّ می‌نویسد:

زیرا این نظر مستلزم آن است که انسان با شخصیت دنیایی‌اش دوبار موجود شود یکی بار اول و سپس بار دوم و چنین چیزی مستلزم آن است که یک چیز به خاطر تعدد شخصیت، غیر خودش گردد و ریشه همه اشکالات گذشته هم تنها همین است.(54)

همه مخالفت‌ها که با تعبیرهای محال بودن، غیر قابل اثبات بودن و امثال آن در تفسیر المیزان مطرح شده است این بوده که انسان دارای تعدد شخصیت شده و غیر از خودش می‌گردد. امّا این سخن مبهمی است که بر آن دلیلی اقامه نشده و مفهوم تعدد هم تبیین نگردیده است. تنها در پاورقی آمده است که مراد از شخصیت، شخصیت تربیتی و اخلاقی نیست امّا بیان نکرده است که اگر مراد شخصیت تربیتی نیست چه نوع شخصیتی را مورد نظرداشته است.

آنچه مسلم است تعدد شخصیت به معنای تعدد جسم و یا روح انسان نیست بلکه به اموری برمی‌گردد که بر روح عارض می‌شود و این هرچه باشد امتناع عقلی ندارد.

تعدد شخصیت اگر به نظر علاّمه به تعدد در تعین اخلاق و ملکات روحی مربوط نشود به تعین در افکار و عقاید بازمی‌گردد و این امتناعی ندارد که محال باشد چه بسا انسانی در طول عمر خود تشخص‌های فکری متعددی از کفر و ایمان و نفاق داشته باشد. البته ممکن است مراد علاّمه از تعدد شخصیت چیز دیگری باشد که بیان نکرده‌است امّا آنچه مهم است این است که ادعای محال بودن دلیل موجهی ندارد و نه تنها تعدد شخصیت اشکالی ندارد که اساسا تعددی وجود ندارد. آنچه از تعدد وجود دارد تعدد حضور در دو عالم ذرّ و نشأت فعلی است زیرا روح یک بار آفریده می‌شود و به جسم انسان در عالم ذرّ تعلق می‌گیرد و این تعلق در نشأت فعلی تکرار می‌شود و جسم هم بار اول آفریده می‌شود و بار دوم با قدری تفاوت در عالم دنیا ظهور می‌کند چه اینکه در رجعت که مورد قبول علاّمه است هم دوباره به دنیا خواهد آمد و در قیامت هم ظهور خواهد کرد و تعدد آن به هر مقدار که باشد کمترین امتناعی ندارد و تعدد شخصیت را هم به همراه ندارد چرا که شخصیت به روح ارتباط دارد.

2 - برخورداری از عقل و حواس جسمانی‌

همان‌گونه که به اثبات رسید بدن انسان در عالم ذرّ از خاک بود همان‌گونه که در این عالم از خاک است. بنابراین، خاکی که کمال یافته است و مستعد تعلق روح گشته و به حیات دست می‌یابد چیزی نظیر موجودات زنده این نشأت و به ویژه بدن فعلی انسان می‌گردد و بدنی می‌تواند در نشأت ذرّ «آری» بگوید که«الست بربکم» را استماع کند و این دو نیازمند حس شنوایی و گویایی است. امّا از آنجایی که آزمایش آن عالم به گرفتن پیمان ختم نشده بلکه آزمایش ورود در آتش و احساس حرارت آن مطرح بود از حس لامسه نیز برخوردار بود امّا آیا از حواس دیگری نظیر حس بویایی که با وجود بدن فعلی از آن برخوردار است هم بهره‌مند بودند؟ بحثی از آن به میان نیامده است. البته پیمان‌ها و آزمایش‌هایی که با آزادی و اختیار انسان همراه باشد مستلزم برخورداری از ابزار تشخیص و انتخاب «عقل» است.

3 - ریز بودن‌

ویژگی دیگر انسان‌ها در عالم ذرّ ریز بودن آن‌هاست. تعبیر «ذرّ» در روایات فراوانی به چشم می‌خورد و ذرّ به معنای موجودات بسیار کوچک مثل ذرّات غبار و مورچه‌های بسیار ریز می‌باشد. امام باقرعليه‌السلام در روایتی می‌فرماید:

...ثُمّ أخَذَ طیناً مِنْ أدیمِ الأرضِ فَعَرَکه عَرْکاً شَدیداً فَاذا هُمْ کالذَرِّ یَدبُّون.(55)

... آن‌گاه خداوند گلی را از صفحه زمین برگرفت و آن را به شدّت مالید، پس مانند مورچه به جنبش آمدند.

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله در تفسیر خود آورده است:

گویا تشبیه ذرّیه به ذرّ که در برخی روایات آمده است به منظور فهماندن زیادی ذرّیه است نه ریز بودن آنها و اینکه از جهت کوچکی به اندازه ذرّه بودند و چون این تعبیر در روایات زیادی وارد شده است، این نشأت را عالم ذرّ نامیدند.(56)

آن‌گاه روایتی را در صفحه 326 نقل می‌کند که این برداشت را رد می‌کند و آن روایت این است که ابوبصیر گوید: به امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم مردم چگونه در عالم ذرّ پاسخ دادند در حالی که موجودات ریزی بودند؟ حضرت فرمود: خداوند در همان ذرّات، چیزی قرار داده بود که اگر از آنها سؤال شود بتوانند جواب دهند.(57)

این روایت صراحت دارد که ذرّیه آدم جثه ریزی داشتند امّا خداوند همین جثه‌های ریز را به گونه‌ای آفرید که بتوانند پاسخگوی او باشند. روایات فراوان دیگری نیز به این مضمون وارد شده است.

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود در ذیل آیه 172 سوره اعراف به وجود ریز بنی‌آدم به گونه‌ای که از روایات استفاده شده‌است اشکال کرده و می‌گوید:

زیرا این قول با اشکالات فراوانی از آیه روبروست چون می‌گوید: خداوند از خود آدم ذرّاتی را بیرون آورد ولی آیه می‌گوید: ظهور بنی‌آدم نه آدم و ذرّیه بنی‌آدم را اخراج کرد نه ذرّیه آدم را.

این اشکال‌ها در فصل عالم ذرّ از نگاه قرآن مطرح و پاسخ آن داده شد. در اینجا باید به این نکته اشاره شود که تفاوت‌های آیه و روایات دلیل آن نخواهد بود که نظریه برخاسته از روایات که ناظر به ریزبودن بنی‌آدم در عالم ذرّ می‌باشد اشکال داشته باشد. زیرا همان‌گونه که بیان شد روایات، تفسیر آیه نیستند و از طرفی تعدد عالم میثاق هم مطرح بوده است ضمن اینکه ریز بودن جثه انسان‌ها در عالم ذرّ کمترین مخالفتی با آیه ندارد بلکه موافق آن بوده و روایات فراوانی هم آن را تأیید می‌کند که در مباحث مختلف این کتاب نقل شده و خواهد شد.

مفاد پیمان در عالم ذرّ

آنچه را خداوند از انسان‌ها خواست تا به آن پاسخ گویند به ربوبیّت او، نبوّت انبیاء و ولایت ائمهعليهم‌السلام مربوط می‌شد. امّا سؤال اول که درباره پروردگاری خداوند بود در قرآن آمده است که فرمود:

«الست بربکم؟ قالوا: بلی» (58)

آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری.

در مورد نبوّت و ولایت نیز روایات فراوانی مطرح شده‌اند که به نقل برخی از آنها می‌پردازیم.

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود:

کانَ المیثاقُ مَأخُوذاً عَلَیهِم للَّهِ بالرُّبوبِیَّةِ و لِرَسولِهِ بِالنُّبُوَّةِ ولأمیرِالمؤمنینَ وَ الائمةِعلیهم السلام بِالإِمامَةِ. فقال أَلَسْتُ بِرَبِّکُم و مُحَمَّدٌ نَبِیُّکُمَ و علیٌّ إمامُکُمْ و الائمةُ الهادونَ أئمتُکُمْ؟ قالُوا بلی(59)

پیمانی که از آنها گرفته شد برای ربوبیّت خدا و نبوّت فرستاده او و امامت امیرالمؤمنین و ائمهعليهم‌السلام بود. پس به آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و محمد پیامبر شما و علی و ائمهعليهم‌السلام امامان شما نیستند؟ گفتند: آری.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

خداوند جان پیامبری را نگرفت تا اینکه اول به او امر کرد به بهترین فرد از جمعیت قبیله خود وصیت کند جانشین او باشد و به من هم امر کرد وصیت کنم.

عرض کردم: خدایا! من به چه کسی وصیت کنم؟

فرمود: ای محمد! به پسر عمویت علی‌بن ابی‌طالب وصیت کن. به راستی که من او را در کتاب‌های آسمانی گذشته تأیید و تثبیت کردم و در آنها نوشته شد که او جانشین تو خواهد بود و بر این جانشینی از خلایق و پیامبران و فرستادگانم پیمان گرفتم و پیمان آنها بر ربوبیتم و نبوّت تو و ولایت علی‌بن ابی‌طالب بود.(60)

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود:

وقتی خدای عزّ و جلّ اراده کرد انسان‌ها را بیافریند آنها را خلق کرد و در محضر خود پراکنده ساخت. آن‌گاه فرمود: پروردگار شما کیست؟

اولین کسی که زبان به سخن گشود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و امیرالمؤمنین و ائمهعليهم‌السلام بودند و پاسخ دادند: تو پروردگار مایی. پس علم و دین را به آنها عطاکرد و سپس به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین و علم من و افراد امین در میان خلقم می‌باشند و هم اینها هستند که مسئول خواهند بود.

آن‌گاه به فرزندان آدم فرمود: برای ربوبیّت خدا و اطاعت و ولایت اینها اقرار کنید. پس آنها پاسخ دادند بله اقرار کردیم.(61)

البته این پذیرش که در روایات آمده است مربوط به کسانی می‌شود که پاسخ مثبت دادند و همه جمعیت انسان‌ها را دربرنمی‌گیرد؛ زیرا افراد زیادی بودند که ولایت امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام را نپذیرفتند و اکثریت با آنها بود چنان که در دنیا هم اکثریت با آنهاست.

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به علی‌عليه‌السلام فرمود: ای علی! تو کسی هستی که خداوند به وجود تو بر همه مردم که شبحی بودند احتجاج کرد وبه آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ و آنهاپاسخ دادند: آری. سپس فرمود: و محمد پیامبر شما نیست؟ و جواب دادند: آری و فرمود: علی امام شما نیست؟ و همه مردم جز عدّه قلیلی، از روی استکبار، از ولایت تو و اقرار به برتری که داری سرباز زدند و تنها همین عدّه کم، اصحاب یمین هستند و آنها کمتر از کم هستند و فرشته‌ای در آسمان چهارم است که در تسبیح خودمی‌گوید: منزه است خدایی که این خلق کم را از این خلق زیاد بر این فضیلت بزرگ هدایت کرد.(62)

و آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:

اگر قائم خروج کند مردم او را انکار می‌کنند. او به صورت جوانی موفق به سوی آنها باز می‌گردد و جز مؤمنانی که خداوند در عالم ذرّ از آنها پیمان گرفت بر او پایدار نمی‌مانند.(63)

با چه زبانی پاسخ دادند ؟

از مباحثی که مطرح شد معلوم گردید که پاسخ انسان‌ها در پیمانی که سپردند، به زبان گفتار بوده است؛ امّا یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود ذیل آیه 172 سوره اعراف آورده است:

آیه غیر از دلیل عقلی و نقلی را می‌گوید زیرا عقلا یکسان نگفتند «بلی» و کسانی هم که وحی به آنها رسیده است در برابر آن یکسان نگفتند بلی بلکه عدّه‌ای گفتند و عدّه‌ای انکار کردند. امّا ظاهر آیه این است که همه گفتند «بلی». معلوم می‌شود پاسخ آنها نه به زبان عقل بود و نه به زبان نقل بلکه به زبان دل و فطرت بود واین است که راه دل در تمام زمان‌ها و شرایط، ظهور و حضور دارد.

امّا اشکال این سخن این است که بر خلاف ظاهر آیه است زیرا شروع آیه با کلمه «اذ»(و اذ اخذ ربک من بنی آدم..). بیانگر آن است که این کار در گذشته انجام گرفته است و راه فطرت به گذشته منحصر نمی‌شود. ضمن اینکه عمل دل یک پذیرش است و نه یک اقرار و پیمان که بر دو پایه ایجاب و قبول است.فطرت نیازی به سپردن پیمان ندارد بلکه گرفتن پیمان ربوبیّت از فطرتی که بر اساس توحید و عبودیت آفریده شده است لغو است.

فطرت انسان ربوبیّت خداوند را پذیرفته است اماکسی پذیرش یک طرفه را پیمان نمی‌داند. پیمان و مکالمه جز بر دو پایه ایجاب و قبول که دو فرد متقابل آن را به عهده می‌گیرند عملی نیست. بنابراین پیمان فطری یک سخن غیر متعارفی است که مطرح شده و با اصول پیمان‌گیری مطابقت ندارد.

امور فطری حقایقی هستند که در ذات انسان قرار دارند. اینکه گفته می‌شود انسان‌ها فطرتاً خدا را قبول دارند، سخن آنها تفسیر آیه«فِطرَةَ اللَّه الَّتِی فَطَر النَّاسَ عَلَیها» »(64) می‌باشد در حالی‌که آیه ذرّ مفاد متفاوتی با این آیه دارد و اگر کسی بخواهد آیه فطرت را تفسیر آیه 172 سوره اعراف بداند، بر خلاف ظاهر آیه سخن گفته است. اگر خداوند می‌خواست به یک امر فطری اشاره کند همان آیه فطرت را بیان می‌کرد که البته بیان کرده‌است و چنانچه لازم بود همان آیه را مثل بسیاری از آیات دیگر تکرار می‌کرد و یا با قدری تفاوت در الفاظ، آن را بیان می‌فرمود امّا در آیه 172 سوره اعراف به بیان ماجرایی پرداخته که انسان‌ها در آن مخاطب و مورد سؤال و اشهاد قرار گرفته‌اند و اگر چه فطرت انسان توحیدی است امّا آیه در مقام بیان آن نیست بلکه در صدد یادآوری پیمان گذشته و اتمام حجّت است.

روایاتی وارد شده‌است که بیانگر گفتاری بودن زبان انسان‌ها در عالم ذرّ می‌باشد و ما در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

اصبغ بن نباته گوید: ابن کوّاء نزد امیرالمؤمنین‌عليه‌السلام آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! آیا خدای تعالی قبل از موسی هم با کسی سخن گفت؟

حضرت فرمود: با همه خلقش از خوب و بد سخن گفت و آنها هم به او جواب دادند. این سخن حضرت بر ابن کوّاء سنگین آمد و آن را درک نکرد. آن‌گاه پرسید: چگونه این مکالمه واقع شد و امیرالمومنین‌عليه‌السلام به او فرمود: آیا کتاب خدا را نخوانده‌ای که به پیامبر می‌گوید:«وَاِذ أخَذ رَبُّک مِنْ بنی‌آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِم ذُرّیتَهُم وَاَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِم الَسْتُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی سخن خود را به آنها شنواند و آنها هم پاسخ دادند. آن‌گاه فرمود: «من خدا هستم و خدایی جز من نیست و مهربانم» پس به اطاعت و ربوبیّت او اقرار کردند و فرستادگان و پیامبران و اوصیاء آنها را از دیگران جدا کرد و خلق را به اطاعت آنها فراخواند و آنها در عالم میثاق به این اطاعت اقرار کردند و فرشته‌ها گفتند: ای فرزندان آدم ما به این اقرار شما شهادت می‌دهیم که در روز قیامت نگویید از آن غافل بودیم.(65)

ابوبصیر گوید: به امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم مرا از فرزندان آدم خبر ده «در آن هنگام که خداوند آنها را بر خویش به شهادت گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم و گفتند: آری» و درون بعضی از آنها بر خلاف چیزی بود که آشکار کردند، چگونه توانستند سخن بگویند وقتی به آنها گفته شد آیا من پروردگار شما نیستم؟ حضرت فرمود: خداوند چیزی در آنها قرارداد که وقتی از آنها سؤال شود پاسخ دهند.(66)

ورود به آتش‌

یکی از مسائل مهم عالم ذرّ، آزمایش بزرگ ورود در آتش بود که پس از سپردن پیمان انجام گرفت و اصحاب شمال که اکثریت جمعیت انسان‌ها را تشکیل می‌دادند، از آن سرباز زدند و اصحاب یمین آن را پذیرفتند و آتش بر آنها سرد و سلامت شد، آن گونه که آتش در این مقطع از دنیا برای ابراهیم‌عليه‌السلام سرد و سلامت شد. امام باقرعليه‌السلام در روایتی می‌فرماید:

... آن‌گاه خداوند به آتش فرمود: برافروخته گردد و به اصحاب شمال فرمود: وارد آن شوید و آنها ترسیدند و به اصحاب یمین فرمود: وارد آن گردید پس وارد آن شدند و بر آنها سرد و سلامت گردید. سپس اصحاب شمال گفتند: ای پروردگار ما از ما درگذر و از سرگیر. فرمود: از سر گرفتم داخل آن شوید. دوباره ترسیدند و در آنجا بود که اطاعت و معصیت و ولایت به اثبات رسید.(67)

امام صادق‌عليه‌السلام فرمود: خداوند به آبی فرمود: گوارا باش تا بهشت و اهل اطاعتم را از تو بیافرینم و به آبی فرمود: شور و تلخ باش تا جهنم و اهل معصیتم را از تو بیافرینم و هر دو آب را بر روی خاک جاری کرد آن‌گاه مشتی از آن را بر گرفت و آنها را مانند مور خلق کرد سپس آنان را شاهد بر نفس خود قرارداد که آیا من پروردگار شما نیستم و حق اطاعت بر شما ندارم؟ گفتند: آری. بعد از آن به آتش فرمود: پدیدآی! پس آتشی برافروخته گردید و به آنها فرمود: در آن وارد شوید! بعضی از آنها با سرعت و برخی باکندی به سوی آتش حرکت کردند و کسی از آنها وارد آن نشد. آن‌گاه مشتی دیگر از آن را برگرفت و مانند مور آنها را آفرید مثل آنهایی که از قبل آفرید و آنها را بر خود گواه گرفت آن گونه که دیگران را بر خود گواه گرفت و فرمود: وارد این آتش شوید. پس عدّه‌ای با کندی و عدّه‌ای با سرعت و عدّه‌ای با یک چشم بر هم زدن به طرف آتش رفتند و همگی وارد آن شدند. سپس خداوند به آنها فرمود: با بدنی سالم از آتش خارج شوید و آنها خارج شدند و آسیبی به آنها نرسید. آنان که از قبل به آتش وارد نشده بودند گفتند: پروردگارا! از ما درگذر ما هم مثل آنها عمل خواهیم کرد. فرمود: از شما گذشتم و پس از آن عدّه‌ای باسرعت و عدّه‌ای با کندی به طرف آتش آمدند و عدّه‌ای هم از جای خود حرکت نکردند همان‌گونه که در دفعه قبل عمل کردند و وارد آتش نشدند و این همان سخن خداوند است که فرمود: «اگر بازگردانده شوند، به آنچه از آن نهی شدند باز خواهند گشت و هر آینه آنها دروغ گویانند.»(68)و(69)

تفاوت‌هایی در جریان ورود به آتش در روایات دیده می‌شود که با توجه به تعدد عالم ذرّ و یا تکرار برخی وقایع آن در مقاطع مختلف قابل توجیه است و آسیبی به اصل آن وارد نخواهد شد.

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله در تفسیر خود آورده است:

کأنّ الامر بدخول النار کنایة عن الدخول فی حظیرة العبودیة و الانقیاد للطاعة ؛(70)

گویا دستور بر ورود به آتش کنایه از ورود در جای بندگی و طاعت است.

امّا این سخن برخلاف ظاهر روایاتی است که به ورود در آتش تصریح کرده‌اند و قرینه‌ای هم وجود ندارد که آن را تأیید کند بلکه قرائن بر عکس آن است. البته ورود در آتش داخل شدن در میدان بندگی و اطاعت بوده است امّا کنایه‌ای در کار نیست. ورود در آتش یک آزمایش بوده است چنان‌که برای برخی از اصحاب ائمهعليهم‌السلام هم پیش آمده و نظر ابراهیم‌عليه‌السلام که پس از قرار گرفتن در آتش بر او سرد و سلامت شد آسیبی ندید.

این سؤال درباره سخن علاّمه طباطبایی‌رحمه الله وجود دارد که مصداق عبودیتی که مطرح کرده است چیست؟ روشن‌ترین و نزدیک‌ترین آن همان اطاعت در ورود به آتش است.

اگر بنابر نظر علاّمه ورود در آتش را کنایه دانسته و به عبودیت بدون مصداق معنا کنیم باید سردشدن آن را هم توجیه کنایی کنیم که این‌گونه تعامل با روایات و توجیه آنها، برخلاف ظاهر الفاظ و سیاق آنها و سیر طبیعی بحث است.

فراموشی‌

ویژگی دیگر عالم ذرّ، فراموشی ماجراهای آن است. این فراموشی عادی نیست بلکه اراده خداوند بر آن تعلق گرفته است البته اگر چه انسان‌ها آن را فراموش کرده‌اند امّا خداوند آن را با وحی به یاد آنها آورده است همان‌گونه که امّت اسلامی با آیه 172 سوره اعراف به پیمانی که بسته‌اند آگاه می‌گردند. نکات دیگری درباره از یاد بردن نشأت ذرّ وجود دارد که در ضمن نقل روایات به آنها اشاره می‌کنیم.

ابن مسکان گوید: از امام صادق‌عليه‌السلام درباره این سخن خدا که فرمود:«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذرّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا: بَلی شَهِدْنا» پرسیدم آیا این مورد رؤیت بود؟ حضرت فرمود: بله و معرفت آن باقی ماند و موقف آن را فراموش کردند و خداوند آن را به یاد آنها خواهد آورد و اگر این چنین نبود کسی نمی‌دانست که آفریننده و روزی دهنده او کیست.(71)

زراره می‌گوید: به امام باقرعليه‌السلام عرض کردم وقتی خداوند ذرّیه آدم را از پشت او بر خود عرضه کرد او را دیدند؟ فرمود: آری ای زراره (با چشم دل دیدند) در حالی‌که به صورت ریزی در محضر او بودند و برای ربوبیّت خود و نبوّت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله از آنها پیمان گرفت. آن‌گاه رزق آنها را ضمانت کرد و رؤیت خود را از یادشان برد و معرفتش را در دل‌های آنها تثبیت کرد.(72)

این نکته نیز مطرح است که این فراموشی در چه زمانی صورت گرفت آیا در همان عالم ذرّ، ماجراهای آن را فراموش کردند یا پس از آنکه به گل یا صلب آدم بازگشتند و یا هنگامی‌که در آستانه ورود به نشأت فعلی دنیا بودند؟

از ظاهر روایاتی که نقل شد استفاده می‌شود که این فراموشی پس از اتمام وقایع عالم میثاق، صورت گرفت امّا روایاتی هم داریم که به هنگام خروج از رحم مادر، این فراموشی صورت می‌گیرد.(73)

فلسفه فراموشی ماجراهای عالم ذرّ

به‌راستی چرا خداوند ماجراهای عالم ذرّ را از یاد انسان برد در حالی‌که یاد آنها در خاطره انسان می‌توانست مددکار او در طریق هدایت و بندگی باشد.

پاسخ این سؤال در روایات مطرح نشده است و تنها به اصل فراموشی اشاره گردیده و حتی اصل آن هم در مباحث علمی محققان به دیار فراموشی سپرده شده است به گونه‌ای که برخی اشکال کرده‌اند که چرا فراموش شده و نباید فراموش می‌شد و حتی برخی این فراموشی را دلیل بر رد همه ماجراهای آن عالم تلقی کرده‌اند.

حال با توجه به عدم ذکر فلسفه فراموشی در منابع دینی احتمال‌هایی را ذکر می‌کنیم که هر یک از آنها به طور مستقل و یا مجموعه آنها می‌توانند فلسفه فراموشی ماجراهای آن عالم باشند.

1 - اکثر انسان‌ها در آزمون‌های عالم ذرّ نتیجه منفی به بار آوردند و اگر این نتایج در خاطره آنها باشد می‌تواند به عنوان یک سابقه منفی هدایت آنها را در دنیا ضعیف کند.

2- آنچه در عالم ذرّ واقع شد شهود عینی حقایقی چون ربوبیت، نبوّت و ولایت بود و اگر این شهود همواره در خاطره‌ها می‌ماند می‌توانست از ارزش هدایت انسان و تلاش او در راه خدا در این مقطع از دنیا بکاهد چرا که با وجود آن خاطره که چون معجزه‌ای بزرگ و آشکار و بلکه فراتر از یک معجزه بود هدایت او چندان کار مهمی نبود.

3 - خداوند وقایع آن عالم را به بستر فراموشی برد تا در مقطع بعدی دنیا که زندگی فعلی انسان باشد به او خبر دهد و بار دیگر او را در پذیرش خبر خود مورد آزمایش قرار داده و معلوم گردد چه کسی به صدق گفتار خداوند پایبند است و سخن او را که خود هیچ اطلاعی از مفاد آن به یاد ندارد با تکیه بر ایمانی که به درستی و صدق سخنان او دارد می‌پذیرد.

فصل چهارم پاسخ به سؤال‌ها و اشکال‌ها)

پاسخ به سؤال‌ها و اشکال‌ها

اشکال‌ها و سؤال‌های متنوعی پیرامون عالم ذرّ مطرح است که بخش قابل توجهی از آنها به مناسبت در ضمن مباحث مختلف این کتاب پاسخ داده شده و به بخش دیگری از آنها در این فصل پاسخ می‌گوییم.

1 - چرا عالم ذرّ را عالم ذرّ نامیدند؟

«ذرّ» به مورچه و هر چیز ریز دیگر اطلاق می‌شود و از آنجایی که جثه انسان‌ها در عالم میثاق ریز بوده‌است آن را عالم ذرّ نامیده‌اند.

خواجه عبداللَّه انصاری در تفسیر خود می‌نویسد:

قیل: کانوا کالذرّ کثرةً لاصغراً(74)

گفته شده آنها مانند مورچه بودند به خاطر زیادی نه کوچکی.

آن‌گاه این قول را رد می‌کند.

ما در مباحث قبل، این سخن را از تفسیر المیزان نقل کرده و پاسخ آن را بیان نمودیم. اگر چه تشبیه به مورچه از دو احتمال ریز و زیاد بودن برخوردار است امّا آنچه بیشتر به ذهن انسان تبادر می‌کند همان ویژگی ریز بودن است و مهم‌تر اینکه روایات به ریز بودن آنها تصریح کرده‌اند و با وجود این روایات که نقل کردیم جایی برای احتمال دیگر نمی‌ماند.