عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان0%

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا اكبرى
گروه: مشاهدات: 17282
دانلود: 3072

توضیحات:

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17282 / دانلود: 3072
اندازه اندازه اندازه
عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

2 - چگونه با جسم ریزی که داشتند پاسخ دادند؟

این سؤال در گذشته نیز مطرح بوده است. ابی‌بصیر از اصحاب امام ششم‌عليه‌السلام گوید به امام صادق‌عليه‌السلام عرض کردم: چگونه انسان‌ها به خدا پاسخ دادند در حالی‌که جسم ریزی داشتند؟ حضرت فرمود: جعل فیهم ما اذا سألهم اجابوه (خداوند چیزی در آنها قرار داد که چون از آنها سؤال شود پاسخ دهند).(75)

علامه مجلسی در توضیح این روایت می‌نویسد:

ارواح انسان‌ها به این بدن‌های ریز تعلق گرفت و عقل و وسیله شنوایی و گویایی در آنها قرار داد تا اینکه خطاب الهی را شنیدند و در حالی‌که ریز بودند به آن پاسخ دادند.(76)

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله براین سخن علاّمه مجلسی اشکال کرده، می‌نویسد:

ظاهر الروایة لسان الحال او انهم کانوا علی خلقة لو نزلوا منزل الدنیا ظهر ذلک منهم فی صورة السؤال و الجواب و امّا ما ذکره رحمه‌اللَّه فبعید عن سیاق الخبر.(77)

ظاهر روایت بیان کننده زبان حال است یا اینکه آنها به گونه‌ای بودند که اگر به دنیا می‌آمدند در صورت سؤال و جواب چنین پاسخی از آنها اظهار می‌شد. آنچه را که او گفته است (دارای نطق و شنوایی بودند) از سیاق روایت دور است.

امّا علاّمه مجلسی در جای دیگر بحارالانوار، ذیل همین حدیث آورده است:

و کسی که آیه را بر استعاره و تمثیل حمل کند خبر را بر این معنا حمل کرده است که خداوند به گونه‌ای آنها را قرارداده‌است که چون در عالم فعلی سؤال شوند، به زبان گفتار پاسخ می‌دهند و این از ظاهر روایت دور است.(78)

علامه طباطبایی‌رحمه الله این روایت را در تفسیر المیزان آورده و در ذیل آن می‌نویسد:

مقصود از جمله «خداوند در همان ذرّات چیزی قرار داده بود که وقتی از آنها سؤال شود بتوانند جواب گویند» صرف زبان حال نیست، بلکه از آنجایی که راوی دیده بود که جواب ذرّات از نوع جواب‌های دنیوی است و استبعاد کرده‌بود که چنین جوابی از ذرّه صادر شود، از این معنا سؤال کرده است و امام‌عليه‌السلام هم جواب داده که امر آن عالم به گونه‌ای بوده است که اگر به عالم دنیا می‌آمدند همان حال، جواب دنیوی و زبانی آنها می‌شد. مؤید این معنا جمله «چیزی در آنها قرار داده بود که اگر از آنها سؤال شود بتوانند جواب دهند» می‌باشد زیرا این تعبیر با تعبیر «چیزی در آنها قرارداد که اگر اهل سخن می‌بودند جواب می‌دادند» و امثال آن فرق دارد.(79)

این برداشت، بر خلاف ظاهر روایت می‌باشد چرا که امام صادقعليه‌السلام پاسخ داده است: «خداوند در همان ذرّات چیزی قرار داده بود که اگر از آنها سؤال شود بتوانند جواب دهند» مراد از این سخن آن است که خداوند آنها را از قوه شنوایی و گویایی برخوردار کرده‌بود که اگر از آنها سؤال شود با قوه شنوایی سؤال را بشنوند و با قوه گویایی که زبان است پاسخ دهند.

آنچه را که المیزان در قالب ورود به دنیا مطرح کرده است در روایت نیست و هیچ قرینه‌ای هم بر این معنا در آن وجود ندارد. مفاد روایت همان است که از ظاهر آن برداشت می‌شود و آن پاسخگویی و «بلی گفتن» انسان‌ها در عالم میثاق است حتی اگر دنیایی در کار نمی‌بود.

نتیجه اینکه آن موجودات ریز دارای حس گویایی و شنوایی بودند و خدای متعال قادر است که موجود ریزی را از این گونه حواس برخوردار سازد چه اینکه قرآن درباره مورچه و هدهد می‌فرماید:

«وقتی سپاهیان سلیمان به وادی مورچه‌ها رسیدند مورچه‌ای گفت: ای مورچه‌ها! همه به خانه‌های خود داخل شوید تا مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند. سلیمان از این سخن مورچه تبسم کرد.»(80)

در چند آیه بعد آمده است:

«حضرت سلیمان جویای حال پرندگان شد و فرمود هدهد را نمی‌بینم یا غیبت کرده‌است؟ او را عذابی سخت خواهم کرد. یا سر از بدنش جدا می‌سازم یا باید علّت موجّه و روشنی از غیبت خود بیاورد. پس از مدتی کوتاه هدهد حاضر شد و به سلیمان گفت خبری یافته‌ام که از آن اطلاع نداری، از ملک و پادشاهی سبأ خبری یقینی برای تو آورده‌ام. من زنی را یافتم که بر مردم آن دیار حکومت می‌کند و از هر نعمتی بهره‌مند گردیده و از تخت با عظمتی برخوردار است. او و ملتش را دیدم که برای خورشید سجده می‌کنند و شیطان اعمالشان را برای آنها زینت داده و آنها را از یاد خدا باز داشته است تا هدایت نشوند و خدایی را که هر پنهانی را در آسمان و زمین آشکار می‌کند و بر نهان و آشکار شما آگاه است بندگی نکنند. خدایی که جز او خدایی نیست و پروردگار عرش بزرگ است. سلیمان به هدهد گفت باید تحقیق کنم که تو راست می‌گویی یا از دروغگویانی. حال این نامه مرا به آنها برسان و برگرد تا ببینی چه پاسخی می‌دهند.»(81)

خواجه عبداللَّه انصاری در تأیید آنچه بیان کردیم در ذیل آیه 172 سوره اعراف آورده‌است:

«زجاج گفت: جاز ان یجعل سبحانه لامثال الذرّ فهما تعقل به امره کما قال تعالی: «قالت نملة»(82) و کما قال: «وَسَخَّرْنا مَعَ دَاوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنّا فاعِلِینَ»(83) ...اذا لا ننکر قدرة اللَّه علی ان یجعل الذرّ عاقلا یفهم الخطاب و یسمع و یجیب(84)

می‌شود خدای سبحان برای نظیر مورچه فهمی قراردهد که با آن بیندیشد همان‌گونه که خدای تعالی فرمود: «مورچه گفت» و همان‌گونه که فرمود: «ما کوه‌ها و پرندگان را با داوود مسخر گردانیدیم که به همراه او تسبیح می‌گفتند و ما این کار را انجام دادیم. «... زیرا ما منکر قدرت خدا نیستیم که موجود ریزی را عاقل قرار دهد که خطاب دیگری را بفهمد و بشنود و پاسخ گوید.»

3 - چگونه یک ذرّه مورد اتمام حجّت قرارمی‌گیرد؟

پس از آنکه علاّمه طباطبایی‌رحمه الله ماجرای عالم ذرّ را مطرح می‌کند، می‌نویسد:

اینها جهات مختلف اشکال‌هایی بود که بر عالم ذرّ برای انسان وجود دارد که از روایات فهمیده‌اند و هیچ راهی در مباحث علمی برای حل آنها نیست و نمی‌توان آیه را بر آن حمل کرد.(85)

آن‌گاه تفسیری را بر عالم ذرّ مطرح می‌کند که اشکال‌های مورد نظر او را نداشته باشد و آن، تفسیر عالم ذرّ به عالم ملکوت است.

البته اشکال‌هایی که بر نظریه او وارد می‌باشد عمیق‌تر و بیشتر از اشکال‌هایی است که او بر نظریه بر خاسته از روایات محققان کرده‌است و ما این نظریه را در فصل ویژگی‌های عالم ذرّ در ضمن بحث مکان عالم ذرّ مورد بررسی قرار دادیم و اشکال‌ها و دلایل رد آن را ارائه کردیم.

امّا پیش از آنکه به مطالب علاّمه طباطبایی‌رحمه الله و پاسخ اشکال‌های او بپردازیم بیان این نکته لازم است که ذکر کلماتی نظیر محال بودن، مخالفت با عقل و وحی و امثال آن از بنیان محکمی برخوردار نیستند و دلایلی که آورده شده همه قابل پاسخگویی بوده و برخی از آنها بسیار ضعیف می‌باشند. این برداشتی که محققان از عالم ذرّ ارائه کرده‌اند که در مقطعی از دنیا واقع شده است در ده‌ها روایت آمده است و این نظریه پیش از آنکه به محققان نسبت داده شود به معصومینعليهم‌السلام منسوب است آن‌گاه طرح محال بودن و غیر قابل اثبات بودن موضوعی که در روایات فراوانی وارد شده است در غایت دشواری است و انصراف این اشکال‌ها از معصومینعليه‌السلام و نسبت آنها به محققان نیز آن را توجیه نمی‌کند.

تحقق عالم ذرّ بر روی زمین و پیش از مقطع کنونی دنیا نه محال است و نه مخالف آیات و روایات می‌باشد بلکه امری ممکن و برخاسته از قرآن و روایات است. وجود عالم ذرّ پیش از آفرینش مقطع کنونی انسان هیچ امتناعی ندارد و اثبات آن از اثبات رجعت، قیامت و برخی مسائل آن نظیر شبهه آکل و مأکول دشوارتر نیست. ممکن است عالم ذرّ و مسائل آن به شکلی که در روایات آمده است برای کسی حل نشود امّا به توفیق الهی برای دیگران حل شود. امام رضاعليه‌السلام در نامه‌ای می‌نویسد:

لاتَقُلْ لِما بَلَغَکَ عَنّا أو نُسِبَ إلَینا هذا باطلٌ وَإِنْ کُنتَ تَعرِفُ خِلافَهُ فَإِنَّکَ لا تَدْرِی لِمَ قُلنا وَ عَلی أَیِ‌ّ وَجهٍ وَ صِفَةٍ؟(86)

وقتی حدیثی از ما یا منسوب به ما به تو رسید نگو باطل است اگر چه خلاف آن را بدانی، تو که نمی‌دانی چرا ما آن را بیان کردیم و بر چه صورت و صفتی می‌باشد؟

و امام باقرعليه‌السلام فرمود:

لا تکذّبوا بحدیث آتاکُم اَحَدٌ فانَّکم لا تَدرُونَ لَعَلَّهُ مِنَ الحَقِّ؛(87)

حدیثی را که کسی برای شما می‌آورد تکذیب نکنید، شما که نمی‌دانید شاید حق باشد.

بنابراین باید در رد معارفی که روایات فراوانی بر آنها وارد شده و امتناعی نداشته و بلکه می‌توانند در پرتو قدرت خداوند تحقق یابند و مورد تأیید بسیاری از علما و محققان قرار گرفته‌اند جانب احتیاط را پیش گرفت.

اکنون وقت بررسی اشکال‌های علاّمه طباطبایی‌رحمه الله بر عالم ذرّ رسیده است همان اشکال‌هایی که او را در مقام نتیجه‌گیری به اتخاذ مواضع مطرح شده سوق داده بود البته فرمایش‌های آن بزرگوار زیاد است و ما آنها را به تدریج مطرح و مورد بررسی و پاسخگویی قرار می‌دهیم. او در بیان ماجرای عالم ذرّ از دید طرفداران آن می‌نویسد:

آنچه را که طرفداران عالم ذرّ از روایات فهمیده و آن را بر آیه حمل کرده و بر اثبات آن همت گمارده‌اند این است که خدای سبحان پس از آنکه جسم آدم را به صورت کامل آفرید نطفه‌هایی را که در پشت او بود بیرون آورد و آنها فرزندان بدون واسطه او شدند آن‌گاه از آن نطفه‌ها، نطفه‌های دیگری را که فرزندان نطفه‌های قبلی شدند بیرون آورد و اجزاء اصلی آن را از این اجزاء جدا کرد و سپس از این اجزاء، اجزاء دیگری را که نطفه اجزاء دیگر بودند بیرون آورد و این کار را همچنان ادامه داد تا آخرین اجزایی که مشتق می‌شد بیرون آورد. به عبارت دیگر نطفه آدم را که ماده اصلی بشر است بیرون آورد و آن را به تعداد بی‌شماری از بنی‌آدم تجزیه کرد سپس خدای سبحان هر یک از این ذرّات را به صورت انسانی تمام عیار و عین همان انسان دنیوی که این ذرّه جزئی از آن است در آورد به گونه‌ای که جزئی از اجزاء جسم زید بود عیناً زید گردید و آن جزئی که از اجزاء جسم عمرو بود عیناً عمرو گردید و همه را از جان و عقل و چیزی که با آن بشنوند و سخن بگویند و چیزی را ظاهر کرده و یا کتمان کنند برخوردار گرداند و در این هنگام خود را به آنها شناساند و همه را مخاطب خود ساخته و آنها هم جواب او را دادند و صادقانه یا غیرصادقانه به پروردگاری او اعتراف کردند. آن‌گاه خداوند پس از گرفتن پیمان از آنها همه را به پشت پدر خود برگرداند تا اینکه همه در پشت آدم جمع شدند در حالی‌که همه آنها دارای حیات و معرفت به پروردگاری او بودند اگر چه جز این معرفت همه مسائل دیگر آن عالم را از آنچه به هنگام شهادت دادن و پیمان سپردن فراموش کردند و آنها در پشت پدران خود خواهند بود تا خداوند اجازه خروج به دنیا را به آنها بدهد. پس به دنیا خواهند آمد در حالی‌که آن معرفت را که در خلقت اول خود در عالم ذرّ به دست آورده بودند به همراه خواهند داشت و آن معرفت حکم آنها به وجود پروردگار و مالک و مدبری است که امور آنها را اداره می‌کند.»

آن‌گاه بر این برداشتی که نقل کرده‌است اشکال کرده می‌گوید:

چگونه می‌توان اثبات کرد که یک ذرّه از ذرّات بدن زید که یک جزء از اجزائی است که از پشت آدم و از طریق نطفه او به فرزندش و از آن فرزند به فرزندش و از آن، به فرزندش و همچنین ادامه یابد تا به زید برسد عیناً همان زید باشد و دارای درک زید و عقل و دل و گوش و چشم او باشد و همان باشد که تکلیف متوجه او گشته و حجّت بر او تمام شده و از او عهد و پیمان گرفته شد و پاداش و عذاب بر او واقع گردد در حالی‌که حجّت قاطع عقلی و نقلی قائم است که انسانیت انسان به نفس اوست که حقیقتی ماوراء مادّه دارد و با بدن دنیوی به وجود می‌آید.(88)

آنچه را علاّمه طباطبایی‌رحمه الله به طرفداران عالم ذرّ نسبت داده و همچنین اشکال‌هایی را که بر آنها وارد کرده‌است جای تأمّل دارد؛ زیرا درباره آفرینش آدم دو قول مطرح است که یکی از آن دو قول این است که همه آنها را از گل آفرید در این صورت ماده اصلی آنها همان گل اولیه است. این قول را که برخاسته از برخی روایات می‌باشد کسی بر آیه تحمیل نکرده است بلکه آن را متفاوت از آیه دانسته و حمل بر تعدد عالم ذرّ می‌کنیم و با وجود تحقق این احتمال اشکال منتفی می‌گردد.

امّا قول دیگر که گرفتن ذرّیه آدم از پشت اوست به گونه‌ای که در سخنان علامه‌رحمه الله آمده محل تردید است و نمی‌توان این شیوه تکثیر نسل را قطعی دانست. بله می‌توان آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرد.

صاحب تفسیرالمیزان در ادامه احتمال خود می‌نویسد:

به عبارت دیگر نطفه آدم را که ماده اصلی بشر است بیرون آورد و آن را به تعداد بی‌شماری از بنی‌آدم تجزیه کرد...

امّا ما دلیل قطعی بر این نظر نداریم. این نگاه تجزیه‌ای به نحوه شکل‌گیری نسل آدم‌عليه‌السلام در عالم ذرّ می‌تواند صرفاً یک حدس و احتمال باشد که اگر کسی هم آن را مطرح کرده باشد قول همه طرفداران عالم ذرّ نخواهد بود. بله گرفتن فرزندان آدم‌عليه‌السلام از پشت او مطرح است امّا اینکه چگونه خداوند آنها را از پشت آدم‌عليه‌السلام گرفت روشن نیست.

نسل موجود در مقطع فعلی دنیا هم از پشت آدم گرفته شده‌است امّا به این صورت که ذرّاتی از پشت آدم در رحم حوّا قرارگرفت و با توجه به شرایط خاص خود، فرزندانی شدند که از حوّا متولد گردیده و بزرگ شدند و آنها نیز با اختیار همسر فرزندانی پیدا کردند و به همین صورت استمرار یافته تا به نسل فعلی رسیده است ولی آیا در عالم ذرّ این‌گونه بوده است؟ آیا به شکل برخی موجودات دیگر تکثیر شده‌اند و با چه سرعتی این کار انجام گرفته و سؤالات دیگری که پاسخ آنها برای ما معلوم نیست.

آنچه اجمالا معلوم است این است که خداوند به حکمت و قدرت خود نسل آدم را تکثیر کرد امّا اینکه جزئیات این تکثیر و شیوه آن چگونه بوده است بیان نشده است و نیازی هم به بیان آن نبوده است زیرا پرداختن به این مسائل حاشیه‌ای، انسان را از اصل مطلب که پیمان سپاری است دور می‌سازد.

نکته دیگری که در تفسیر المیزان مطرح شده مسئله بازگشت ذرّیه آدم به پشت اوست که می‌نویسند: «خداوند پس از گرفتن پیمان، آنها را به پشت او بازگرداند و همه در آنجا جمع شدند تا خداوند اجازه خروج به دنیا را به آنها بدهد.»

اصل برگشت ذرّیه آدم به پشت او در روایات وارد شده‌است امّا این برگشت به چه صورت بوده است، آیا آنها هر کدام به پشت پدر خود بازگشته‌اند تا به آدم‌عليه‌السلام رسیده است و تنها فرزندان بدون واسطه‌اش به پشت او بازگشته‌اند یا به گونه دیگری بوده است و آیا این بازگشت به صورت تغذیه و شیوه آکل و مأکول صورت گرفته که آنها مانند سیر طبیعی این مقطعِ از دنیا مرده و جزء خاک شده و آن‌گاه در یک سیر غذایی جزء بدن او شده باشند، احتمالات مختلفی وجود دارد که نمی‌توان به صورت قطعی درباره آن نظر داد. آنچه مسلم است این است که خداوند همه آنها را به حکمت و قدرت خود به هر شکلی که اراده کرده بود به صلب آدم‌عليه‌السلام بازگرداند و ورود در شیوه و جزئیات آن، که تولید برخی از اشکالات را هم به همراه دارد ضرورتی نخواهد داشت. این‌گونه مطالب درباره قیامت و زنده شدن بدن انسان‌ها به گونه‌ای که در دنیا بوده است مطرح می‌باشد که باید به اصل مسئله بازگشت و سازندگی آن در زندگی او پرداخت و جزئیات و شیوه‌های آن را که سبب مباحث غیر لازم و بی‌نتیجه می‌گردد به علم خدا ارجاع داد.

امّا اینکه در بیان علاّمه طباطبایی‌رحمه الله آمده بود که یک ذرّه دارای درک زید و عقل و گوش و چشم باشد و تکلیف متوجه او گشته و پیمان از او گرفته شده و پاداش و عذاب بر او واقع شود در حالی‌که انسانیت به نفس اوست، به برداشت خاص او مربوط می‌شود و طرفداران عالم ذرّ هرگز امور ذکر شده را تنها متوجه آن ذرّه و بدون توجه به روح او نمی‌دانند بلکه آنچه مورد توجه است روح انسان است که روزی در مقطعی از دنیا به جسم کوچکی تعلق گرفته است و روز دیگری در مقطع دیگری از دنیا به آن جسم بزرگ‌تر تعلق می‌گیرد و عقل و درک و تکلیف متوجه اوست و جسم مادی چه در عالم ذرّ و یا در عالم فعلی ابزاری در خدمت او می‌باشد.

نکته دیگری که در پایان آن بخش در تفسیرالمیزان آمده بود که «روح حقیقتی، ماوراء مادّه است که با بدن دنیوی به وجود می‌آید» اگر چه به وجود آمدن روح با بدن با نص صریح روایات فراوانی سازش ندارد و عدّه‌ای از فلاسفه نیز در جای خود آن را نپذیرفته‌اند، به فرض که چنین نظریه‌ای درست باشد لازم نیست روح انسان همزمان با بدن فعلی او به‌وجود آید بلکه می‌تواند با همان بدن عالم ذرّ به وجود آمده باشد و دوباره در این مقطع از دنیا به بدن او تعلق گیرد. البته بنابر روایات معصومینعليهم‌السلام ارواح انسان‌ها پیش از عالم ذرّ، در عالم ارواح آفریده شده بودند و در دو مقطع از دنیا و سپس در عالم قیامت هم به آن تعلق خواهند گرفت و این تعلق برای کسانی که رجعت می‌کنند در سه مقطع از دنیا صورت خواهد گرفت.

4 - آیا تصدیق ربوبیّت پروردگار نیازمند یک ترکیب دنیوی جسمانی نیست؟

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله در دنبال مطالب خود شش اشکال را مطرح می‌کند که یکی پس از دیگری آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم. امّا درباره اشکال اول می‌نویسد:

به طور قطع ثابت شده‌است که علوم تصدیقی انسان اعم از بدیهی و نظری که از جمله آنها تصدیق به پروردگاری است که مالک و مدبّر اوست، بعد از آن است که تصوراتی برای او حاصل می‌شود و تمام این تصورات و تصدیقات به احساسات ظاهری و باطنی منتهی می‌گردد و این احساسات بر وجود یک ترکیب مادی دنیوی جسمانی مبتنی است. این است حال علوم حصولی که یکی از آنها تصدیق به وجود پروردگاری است که برای رفع نیازهای انسان قیام می‌کند.(89)

و پاسخ آن این است که کسانی که بنابر روایات، عالم ذرّ را مقطعی از همین دنیا به حساب می‌آورند، بدن انسان‌ها را هم دارای چنین ترکیبی می‌دانند و منعی برای امکان وقوع این ترکیب وجود ندارد.

5 - آیا با بازگشت انسان‌ها به پشت آدم‌عليه‌السلام اتمام حجّت منتفی نمی‌شود؟

صاحب تفسیرالمیزان در ادامه اشکال‌های خود آورده‌است:

«این اتمام حجتی که خداوند بر انسان کرده اگر تمامیتش بر داشتن عقل و معرفت بود هنگامی‌که آن ذرّه به صلب برمی‌گردد تا دوباره در دنیا ظاهر شود عقل از او سلب می‌شود و اگر گفته شود: مادامی که در پشت پدران و ارحام مادران قراردارد از او سلب نشده‌است به هنگام تولد تا بلوغ یعنی زمان طفولیت از او سلب شده و به همین اندازه که سلب می‌شود نظام آن حجّت را مختل می‌سازد و اگر اتمام حجّت موقوف بر عقل نبوده و مجرد معرفت برای آن کافی است پس دیگر چه نیازی به شهادت گرفتن و پیمان بستن می‌باشد در حالی‌که ظاهر آیه این است که شهادت گرفتن و پیمان ستاندن هر دو برای اتمام حجّت بوده است پس ناگزیر معنایی که از آیه می‌کنند به همان تفسیری برمی‌گردد که منکرین عالم ذرّ از آیه (172 سوره اعراف) دارند.

و به بیان دیگر اگر با مجموع به شهادت گرفتن، معرفت دادن و پیمان ستاندن حجّت بر انسان تمام می‌شود، با فراموش شدن برخی از این موارد حجّت مختل خواهد شد و البته به شهادت گرفتن و سخن گفتن و پیمان‌گیری فراموش شده است.(90)

و پاسخ این اشکال آن است‌که حجّت خدا بر انسان با عقل و معرفت تمام می‌شود و این عقل پس از برگشت انسان به صلب آدم زایل نخواهد شد زیرا عقل قوه‌ای است که در روح انسان قرار دارد و او در هر شرایطی از حضور در عالم ذرّ یا صلب پدران و یا طفولیت، آن را با خود دارد و عاقل است. بله اگر ابزار مادی برای تجلی عقل در عالم ماده هم در اختیارش قرار گیرد حرکت‌های ناشی از آن هم تجلی پیدا می‌کند و اگر ابزار آن، که همان جسم انسان است در اختیار او نباشد یا جسم به هر دلیل استعداد لازم برای ابزار بودن را نداشته باشد حرکت‌های عاقلانه در عالم ماده از آن ظاهر نخواهد شد هر چند عاقل است و آن قوه زوال پیدا نمی‌کند. بنابراین زوال حجّت معنا ندارد ضمن اینکه در یک مقطع خاص از زمان اتمام حجّت می‌شود و لازم نیست این اتمام حجّت استمرار داشته باشد. بله دانستن چنین ماجرایی جهت اتمام حجّت در مقطع کنونی دنیا آن‌گونه که در عالم ذرّ هم این حجّت بر انسان تمام شد لازم است و فراموشی آن این حجّت را مختل می‌کند امّا با توجه به اعلام خداوند و پیامبران و اوصیاء آنها این فراموشی منتفی گشته و مردم به پیمان خود که بر آن شاهد بودند آگاه گشته و اتمام حجّت در دنیا نیز استمرار خواهد داشت.

امّا طفولیت و جنون و امثال آن از کاستی‌های این مقطع از دنیا هستند و نه عالم ذرّ. بله اگر در عالم ذرّ هم کاستی‌هایی از قبیل آنچه بیان شد وجود داشت اتمام حجّت را مختل می‌کرد امّا آنجا چنین نبوده است و به تعبیر کوتاه: اتمام حجت، شرایط زمانی و مکانی خاص خود را دارد و همه انسان‌ها در آن ظرف زمانی و مکانی، واجد شرایط بودند و حجّت بر آنها تمام شد.

6 - اگر اتمام حجّت بر پایه معرفت باشد حجّت بر اطفال و مجانین هم تمام است !

در ادامه اشکال‌های تفسیر المیزان آمده است:

اگر شهادت گرفتن و پیمان‌گیری، مقدمه ثبوت معرفت بوده و معرفت حاصل شده و مقدمه زایل گردیده و حجّت بر انسان تمام شده باشد در این صورت حجّت بر هر انسانی حتی جنین و طفل و دیوانه و جاهل هم تمام است در حالی‌که عقل و نقل چنین چیزی را همراهی نمی‌کند.(91)

و پاسخ ما این است که اگرچه جنین و طفل و دیوانه ابزار لازم برای انجام حرکت‌های عقلانی در عرصه مادی جهان را ندارند امّا در عالم ذرّ مانند دیگران از شرایط لازم جهت اتمام حجّت برخوردار بودند و در کمال سلامت جسمانی و عقلانی این حجّت بر آنها تمام شد و همین اتمام حجّت آنها در عالم ذرّ می‌تواند معیار محاسبه آنها در عالم قیامت باشد.

نظیر کسی که مدتی عقل داشته آن‌گاه در سانحه‌ای مغز او آسیب می‌بیند و ابزار عقل خود را از دست می‌دهد و پس از آن تکلیفی در عرصه مادی جهان نخواهد داشت، امّا این نفی تکلیف از او شامل زمان عاقل بودن او نمی‌گردد و باید در قیامت پاسخگو باشد. ذکر این نکته نیز مهم است که اگرچه اطفال و مجانین در دنیا واجد معرفت ناشی از عالم ذرّ هستند امّا به خاطر فقدان ابزار لازم برای اِعمال قوه عقل از تکلیف مستثنا هستند و از این رو اشکال وارد نیست.

7 - با توجه به حصول معرفت در دنیا نیازی به عالم ذرّ نمی‌باشد!

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله در اشکال بعدی خود در تفسیر المیزان می‌نویسد:

اگر گفته شود معرفت لازم برای اتمام حجّت متوقف بر حصول عقل و بلوغ و امثال آن می‌باشد و در عالم ذرّ حاصل شد و حجّت تمام گردید آن‌گاه مقدمه زایل شد و معرفت به صورت حجتی ناقص باقی ماند و در دنیا برای بعضی تکمیل می‌شود و دوباره حجّت نسبت به آنها تمام می‌شود، در جواب می‌گوییم: همان‌گونه که در دنیا برای حصول عقل اسباب تکوینی وجود دارد و آن اسباب، حوادث مکرر خوب و بد و حصول تدریجی ملکه تشخیص دهنده بین خوب و بد است همین گونه معرفت، اسباب و مقدماتی دارد که انسان را برای دریافت آن آماده می‌کند و بدون این مقدمات معرفت به دست نمی‌آید. وقتی معرفت در همین دنیا به وسیله اسباب آن نظیر عقل برای انسان به وجود آید چه نیازی است که در زمان گذشته (عالم ذرّ) برای اتمام حجّت به وجود آید و حال آنکه در همین عالم بدون نیاز به عالم ذرّ حجّت بر او تمام می‌شود و چه فایده‌ای خواهد داشت؟(92)

پاسخ این اشکال هم آن است که خداوند خواسته است بر اساس علم و حکمت خود این اتمام حجّت، دوبار با شرایط و ویژگی‌های زمانی و مکانی و جسمانی خاص در هر دو عالم انجام گیرد و البته با بهره‌مندی از معرفت، حجّت تمام نمی‌شود بلکه آن اقرار و پیمان سپاری است که اتمام حجّت می‌کند و شاید علّت تکرار آن هم این باشد که فرصت بیشتری به انسان داده شود تا توفیق بیشتری به دست آورد ضمن اینکه عالم ذرّ تنها برای کسب معرفت و اتمام حجّت نبود بلکه هر یک از این اتمام حجت‌ها یک آزمایش هم بود و تعداد آزمایش‌های الهی به هر اندازه که باشند به مصالحی مربوط می‌گردند که خداوند به آنها نظر داشته است و البته جهت آزمایشی آن عالم بر سایر امور مقدم بوده است چراکه مسئله ربوبیّت خداوند در فطرت انسان وجود داشته و براساس آن مورد آزمایش قرار گرفته است و البته آثار توحیدی آن به صورت ناخودآگاه در نفس او باقی مانده است.

علاوه کسانی که بنا بر عللی نظیر مرگ پیش از بلوغ یا دیوانگی و یا عدم بهره‌مندی از پیامبران و کتب آسمانی به چنین معرفتی در دنیا دست نمی‌یابند در آن عالم دست یافته‌اند.

8 - اگر دنیا نیازمند یک نشأت طبیعی قبل از خود باشد،عالم ذرّ هم نیازمند عالم ذرّ دیگری نیست؟

صاحب تفسیر المیزان ضمن طرح تقسیم‌بندی عقل این اشکال را مطرح می‌کند که:

عقلی که حجّت بدون آن تمام نمی‌شود و به شهادت گرفتن انسان و پیمان‌گیری از او بدون آن صحیح نمی‌باشد حتی در عالم ذرّ که فرض شده‌است عقل عملی است که جز در این ظرف دنیا که انسان در آن زندگی اجتماعی دارد و حوادث خوب و بد برای او تکرار می‌شود و عواطف واحساساتش به سوی جلب منفعت و دفع ضرر تهییج می‌گردد و به دنبال آن اعمال او از روی علم و اراده انجام می‌گیرد، گاهی به خطا می‌رود و زمانی راه صواب را می‌پیماید تا در تشخیص صواب و خطا و خوب و بد و نفع و ضرر تجربه کسب کند، حاصل نمی‌شود درحالی‌که آن ظرف زندگی یعنی عالم ذرّی را که توصیف می‌کنند، جای عقل عملی نیست زیرا شرایط و اسباب حصول آن در آنجا وجود ندارد و اگر فرض کنند که عالم ذرّ جای حصول عقل عملی است و اسباب و شرایط آن در آنجا فراهم است که از توصیف آنها با تکیه بر ظواهر روایات برمی‌آید که این‌گونه فرض کرده‌اند که خداوند آنها را به توحید فرا خواند و بعضی با زبانی که موافق قلب آنها بود پاسخ دادند و برخی با زبان پاسخ مثبت دادند امّا کفر را در دل خود پنهان نمودند و روایات دیگری که می‌گویند پیامبران و جانشینان آنها به سوی آنها برانگیخته شدند و بعضی آنها را پذیرفتند و بعضی تکذیب کردند و چیزی اینجا جاری نمی‌شود مگر اینکه آنجا جاری شده است، این اثبات یک نشأت طبیعی قبل از این نشأت طبیعی در دنیا است که خود نیازمند یک عالم ذرّ دیگری است تا حجّت را در آن بر انسان‌ها تمام کند زیرا عالم ذرّ با این وصف که در آن عقل عملی هم باشد با این عالم که اکنون در آن هستیم تفاوتی ندارد. پس اگر این عالم دنیوی نیازمند آن باشد که پیش از آن اشهاد و کسب معرفت در آن صورت‌گیرد تا با آن معرفت حجّت تمام شود آن عالم ذرّ هم بدون فرق نیازمند چنین عالمی پیش از خود است.(93)

خلاصه اشکال صاحب تفسیر المیزان این است که اگر در عالم ذرّ عقل عملی وجود داشته باشد آن هم یک نشأت طبیعی نظیر این عالم خواهد بود و اگر این عالم نیازمند عالم ذرّی قبل از خود باشد پس آن عالم ذرّ هم نیازمند عالم ذرّ دیگری خواهد بود. امّا این اشکال وارد نیست زیرا مقطع کنونی دنیا با مقطع قبلی آن یعنی عالم ذرّ تفاوت اساسی دارد. مقطع فعلی به خاطر وجود غفلت و تقلید از شرک پدران که در آیه 172 سوره اعراف هم بیان شده‌است نیازمند عالم قبل از خود می‌باشد که از آنها پیمان گرفته شود امّا عالم ذرّ که عالم شهود حقایق بوده و این دو ویژگی غفلت و تقلید در آن منتفی است نیازمند عالم قبل از خود نمی‌باشد ضمن اینکه عالم ذرّ مسبوق به عالم ارواح است که شرایط متفاوتی از عالم ذرّ و مقطع کنونی دنیا داشته است و روایات فراوانی درباره آن وارد شده است.

9 - چرا از آدم و حوّا پیمان گرفته نشد؟

علاّمه طباطبایی‌رحمه الله در بخش پایانی اشکال‌های خود می‌نویسد:

اگر انسان در کسب معرفت در این دنیا نیازمند موجود شدن در عالم ذرّ باشد تا شهادت گرفتن و پیمان ستاندن در آن صورت پذیرد و معرفت به ربوبیّت برای او تثبیت گردد از این جهت تفاوتی میان انسان و انسان دیگر نخواهد بود پس چرا آدم و حوّا از این قاعده کلی استثناء شدند و پیمان نسپردند؟ اگر به خاطر فضل و کرامت آن دو نفر بوده‌است در فرزندان آنها کسانی بوده‌اند که از فضل و کرامت بیشتری برخوردار بوده‌اند و اگر به خاطر آن بوده است که در آن روز خلقت آنها کامل بوده و بدون نیاز به وجود در عالم ذرّ معرفت در آنها تثبیت شده بود همه ذرّیه آنها از خلقت کاملی در ظرف خاص خود برخوردار بودند. پس چرا اثبات معرفت در آنها مثل آدم و حوّا به تأخیر نیفتاد بلکه نیازمند عالم ذرّ شدند تا دارای معرفت شوند و حجّت بر آنها تمام گردد و چه نیازی به این تقدم عالم ذرّ برای آنها بود؟(94)

در پاسخ به این اشکال باید گفت: عالم ذرّ برای گرفتن پیمان بود و نه کسب معرفت اگرچه معرفتی هم از ماجرای آن نسبت به ربوبیّت خداوند در دل‌ها ماند.

امّا اینکه آدم و حوّا استثنا شدند ما دلیلی بر استثناء حوّا نداریم و روایات فراوانی هم بر پیمان‌گیری از آدم‌عليه‌السلام وارد شده است.

روایات آفرینش انسان‌ها در عالم ذرّ دو گروهند گروهی که می‌گویند همه از گل آفریده شدند و در این صورت آدم‌عليه‌السلام هم مانند دیگران در میان آنها بود و پیمان سپرد. و گروهی که می‌گویند بنی‌آدم از پشت آدم خارج شدند که در این صورت هم دلیلی بر عدم پیمان سپاری آدم نخواهد بود و او هم پیمان سپرد زیرا بر اساس عموم روایاتی که گرفتن پیمان را برای همه می‌دانند او را هم مشمول این اتمام حجّت می‌دانیم روایتی هم در خصوص گرفتن پیمان از شخص آدم‌عليه‌السلام وارد شده‌است که آن را نقل می‌کنیم. امام باقرعليه‌السلام در روایتی می‌فرماید:

«آن‌گاه از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم و این محمد رسول من نیست و این علی امیرمؤمنان نمی‌باشد؟ گفتند: آری، پس نبوّت آنها تثبیت شد و از پیامبران اولوالعزم پیمان گرفت که من پروردگار شما و محمد رسولم و علی امیرمؤمنان و جانشینان پس از او والیان امر و خزانه‌داران علم من می‌باشند و مهدی کسی است که به وسیله او دینم را پیروز و دولتم را آشکار می‌گردانم و از دشمنانم انتقام می‌گیرم و خواه ناخواه عبادت می‌شوم. گفتند: پروردگار ما! اقرار کردیم و شهادت دادیم. امّا آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود پس مقام اولوالعزمی برای آن پنج پیامبر از جهت مهدی ثابت گردید و برای آدم عزمی برای اقرار به او یافت نشد (از پیامبران اولوالعزم خارج شد) و این است سخن خداوند که فرمود:«وَلَقَدْ عَهِدْنا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» ؛(95) (محققاً پیش از این با آدم عهد کردیم او فراموش کرد و تصمیم استواری برای او نیافتیم)(96)

بنابر آنچه بیان گردید فضیلت خاصی، آدم‌عليه‌السلام را استثناء نکرده بود که گفته شود دیگران هم دارای آن امتیاز بودند و به فرض که آدم‌عليه‌السلام مورد پیمان سپاری قرار نگرفته باشد ویژگی‌های خاص او به عنوان اولین فرد آفرینش انسان او را در مواردی استثنا کرده بود و این چیزی نیست که مورد اشکال قرار گیرد.

10 - چگونه همه نسل آدم در پشت او جاگرفتند؟

معتزله گویند:

کسانی را که خداوند از نسل آدم آفرید بسیار زیادند و به عدد بزرگی می‌رسند در حالی که پشت آدم با حجم کمی که دارد نمی‌تواند مجموع آنها را در خود جا دهد.(97)

امّا پاسخ به این اشکال این است که احتمالا عصاره انسان‌ها در پشت آدم قرار گرفته‌اند و یا ماده اصلی در پشت آدم‌عليه‌السلام بود و سایر انسان‌ها به تدریج و به مراتب تکثیر شدند و در این صورت همه آنها از نسل آدم خواهند بود همان‌گونه که گفته می‌شود همه سادات که به تدریج و ترتیب متولد می‌شوند فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هستند یا همه ما فرزند آدم هستیم در هر صورت لازم نیست همه ذرّیه آدم‌عليه‌السلام در آنِ واحد در پشت او بوده باشند تا اشکال مورد نظر مطرح شود. بنابر دسته‌ای از روایات خداوند فرزندان آدم را از پشت او گرفت و بعد از گرفتن پیمان به صلب او بازگرداند حال چنین امری که عملا تحقق یافته است قطعاً به شکلی بوده که مشمول علم و حکمت و قدرت خداوند بوده و از اشکالات احتمالی که به ذهن بشر می‌رسد به دور بوده است اگر چه ما به نحوه آن بازگشت آگاه نباشیم.