عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان0%

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان نویسنده:
گروه: سایر کتابها

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمد رضا اكبرى
گروه: مشاهدات: 17281
دانلود: 3072

توضیحات:

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17281 / دانلود: 3072
اندازه اندازه اندازه
عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

عالم ذر: آغاز شگفت انگیز زندگی انسان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

11 - آیا زمین ظرفیت همه انسان‌ها را داشت؟

معتزله گویند:

شرط برخورداری از حیات و عقل و فهم، بنیه جسمانی است، پس این ذرّات (بنی‌آدم) نمی‌توانند دارای عقل و فهم باشند مگر اینکه دارای جثه و بنیه باشند و در این صورت عرصه دنیا هم نمی‌تواند مجموع این افراد که از اول آفرینش آدم تا پایان دنیا به وجود می‌آیند را در خود جا دهد چه رسد که همه یکجا در صلب آدم به وجود آیند.(98)

پاسخ این اشکال هم آن است که اگر چه حیات و عقل نیازمند بنیه جسمانی است امّا لازم نیست که این بنیه جسمانی بزرگ باشد بلکه یک بنیه جسمانی ریز هم می‌تواند به قدرت خداوند و آفرینش حکیمانه او ابزار عقل را به همراه داشته باشد و در این صورت امکان حضور همه انسان‌ها بر روی زمین ممکن است؛ چه اینکه خداوند در سوره اعراف و معصومینعليهم‌السلام در روایات خود از حضور آنها بر روی زمین خبر داده‌اند و چیزی را که خدا و معصومینعليهم‌السلام از آن خبر داده‌اند امکان داشته است اگر چه نحوه آن برای بشر روشن نباشد که باید در این صورت علم آن را به آنها واگذاریم.

بنابر قول محققان انسان هشت هزار سال است که بر روی زمین زندگی می‌کند و اکنون ما در عصر غیبت کبری یعنی غروب عالم بسر می‌بریم که نشان پایان یافتن دنیاست. جمعیت انسان‌ها در این مقطع زمانی اندازه‌ای دارد و با توجه به اینکه به صورت موجودات ریزی تجلی کرده‌اند امکان بیش از آن هم بر روی زمین وجود دارد و خداوند این علم و حکمت و قدرت را دارد که بدن‌های کوچک امّا کارآمدی را که بتوانند ابزار روح گشته و آزمایش‌های محدود عالم ذرّ را انجام دهند بیافریند چنان‌که به کارآمدی مورچه که جثه ریزی دارد با استناد به قرآن معارفی را بیان کردیم.

امّا اینکه چگونه فرزندان آدم در صلب او جا گرفتند موضوعی است که در سؤال قبل به آن پاسخ داده شد.

12 - اختلاف روایات در خروج فرزندان آدم از گل و یا پشت او چگونه توجیه می‌شود؟

تشکیل جمعیت انسان در عالم ذرّ به دو گونه بیان شده‌است. روایاتی فرزندان آدم را از پشت او می‌دانند مانند آنجا که امام صادق‌عليه‌السلام فرمود:

... اخرج اللَّه من ظهر آدم ذرّیته الی یوم القیامة فخرجوا کالذرّ...(99)

خداوند فرزندان آدم تا روز قیامت را از پشت او خارج کرد و آنها مانند مورچه خارج شدند.

روایاتی هم وارد شده‌است که انسان‌ها را از گل می‌دانند، امام صادق‌عليه‌السلام فرمود:

پدرم برای من حدیث کرد که خدای تعالی یک مشت از خاکی که آدم را از آن آفرید برگرفت و آبی گوارا بر آن ریخت و آن را چهل صباح واگذارد. آن‌گاه آبی شور و تلخ بر آن ریخت و چهل صباح آن را واگذارد. وقتی آن خاک خمیر شد به شدّت آن را مالش داد پس انسان‌ها مانند مورچه از راست و چپ آن خارج شدند آن‌گاه به همه آنها فرمود به آتش در آیند اصحاب یمین وارد شدند و آتش بر آنها سرد و سلامت شد و اصحاب شمال سر باز زدند و وارد آن نگردیدند.(100)

امّا راه حل این اختلاف چگونه است؟ ما همواره تفاوت‌هایی نظیر آنچه در این روایات وجود دارد را با تعدد عالم ذرّ حل کرده‌ایم که در یکی از دو عالم ذرّ خداوند انسان را از گل آفرید و در دیگری از پشت آدم پدیدآورد.

اختلاف دیگری بین این روایات و آیه 172 سوره اعراف وجود دارد که خداوند بنی‌آدم را از پشت پدرانشان می‌داند و نه آدم که ما این اختلاف را در فصل عالم ذرّ از نگاه وحی توجیه کردیم.

البته معتزله به گونه دیگری اشکال کرده و گفته‌اند:

خداوند در قرآن فرموده است:«فَلْیَنظُرِ الْإِنسانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِن مّاء دَافِقٍ»؛ انسان باید نگاه کند که از چه چیز آفریده شده؟ از یک آب جهنده آفریده شده است101) (اگر این ذرّات (بنی‌آدم) دارای عقل و فهم کامل بودند قبل از این آب جهنده موجود بودند و معنایی جز همین شی‌ء برای انسان نیست پس در این هنگام انسان از آب جهنده آفریده نشده‌است و پذیرش وجود او قبل از این آب جهنده رد نصّ قرآن است.

اگر بگویند «چرا نمی‌توان گفت که خدای تعالی انسان را با عقل و فهم و قدرت کامل در عالم میثاق آفرید و آن‌گاه عقل و فهم و قدرت او را زایل کرد و سپس او را بار دیگر در رحم مادر آفرید و به دنیا آورد» خواهیم گفت: این صحیح نیست زیرا اگر این‌گونه باشد دیگر خلقت او از نطفه، یک خلقت اولیه نیست بلکه آفرینشی دوباره و به صورت اعاده است و مسلمانان اجماع دارند که خلقت او از نطفه آفرینش اولیه است پس این دلیل بر آن است که سخن شما صحیح نیست.(102)

پاسخ ما این است که آیه و اجماع ذکر شده درباره آفرینش انسان در مقطع کنونی دنیاست و شامل مقطع قبل از آن یعنی عالم ذرّ نمی‌شود. این پاسخ می‌تواند کلید حل برخی از اشکال‌های دیگر معتزله نیز باشد.

13 - آیا عالم ذرّ مستلزم قول به تناسخ نیست؟

یکی از اشکال‌های مشهوری که به عالم ذرّ می‌شود این است که پذیرش عالم ذرّ قبول تناسخ است زیرا وقتی بپذیریم روح انسان‌ها از بدن آنها جدا شده و دوباره به جسمشان تعلق می‌گیرد این خود تناسخ است که از نظر شرع و عقل باطل است.

در پاسخ این اشکال لازم است زوایای تناسخ و عالم ذرّ مورد دقت و مقایسه قرار گیرد تا معلوم گردد پذیرش عالم ذرّ قبول تناسخ است یا خیر زیرا آنچه بیان گردید صرفاً یک ادعای کلی است که در برخی از کلمات اشکال کنندگان دیده می‌شود.

تعریف و تبیین تناسخ

صدرالمتألهین گوید: «وقتی نفس از بدن جدا شود اگر به بدن دیگری تعلق گیرد به آن نسخ گویند.»(103)

خلاصه عقیده به تناسخ این است که «جهان همواره در گردش است و هر دوره‌ای تکرار دوره گذشته می‌باشد و روح هر انسانی پس از مرگ دوباره به بدن دیگری باز می‌گردد تا بر اساس اعمال گذشته خود زندگی کند اگر اعمال گذشته او خوب بوده است زندگی خوبی داشته و اگر اعمال او بد بوده است زندگی بدی خواهد داشت».

از آنچه درباره تناسخ بیان گردید چند نکته به دست می‌آید:

1 - بدن اول و بدن دوم و بدن‌های پس از آن از یکدیگر متفاوتند.

2 - روح، بعد از جدا شدن از بدن اول سریعاً به بدن دیگر باز می‌گردد چرا که معطّل ماندن آن وجهی ندارد.

3 - همین عالم محل رسیدن به نتیجه اعمال گذشته هر کس است که با انتقال به بدن جدید آنها را فراموش کرده است.

4 - با توجه به گردش مکرر جهان پایانی برای آن نمی‌باشد.

5 - با وجود بازگشت مکرر روح به بدن جدید و رسیدن به نتیجه اعمال، معادی نخواهد بود و شاید همه مطالب قول به تناسخ به خاطر همین نکته پنجم یعنی نفی معاد باشد.

حال باید بررسی شود که آیا عالم ذرّ منطبق با قول به تناسخ است؟

با یک نگاه اجمالی به شرایط تناسخ می‌توان فهمید که تفاوت اساسی با عالم ذرّ دارد. زیرا اساساً قول به تناسخ چنانکه محققان به آن اشاره کرده‌اند برای نفی معاد است در حالی‌که عالم ذرّ هرگز مستلزم قول به نفی معاد نیست بلکه فلسفه آن نفی بهانه در صحنه قیامت از انسان‌هایی است که به شرک رو آوردند.

از سویی در عالم ذرّ سخن از بدن‌های جدید برای یک انسان نیست و پس از آنکه روح از بدن‌های آن عالم جدا شد با سرعت به بدن دیگری تعلق نمی‌گیرد بلکه زمان خواهد برد تا بر اساس تقدیر الهی به تدریج تا پایان عمر دنیا به بدن‌های آنان تعلق گیرد.

همچنین دنیا برای رسیدن به نتایج اعمال عالم ذرّ نیست بلکه دنیا مانند عالم ذرّ محل آزمایش و کشت و کار انسان برای آخرت است و انسان‌ها پس از عمر دنیا بازگشت مجددی ندارند بلکه به سرای دیگری منتقل می‌شوند تا به اعمال آنها رسیدگی گردد.

بنابر آنچه بیان شد هیچ یک از شرایط عالم ذرّ با قول به تناسخ تطبیق ندارد در حالی‌که اگر یک مورد آن هم منطبق نباشد پذیرش آن قبول تناسخ نخواهد بود. پس می‌توان قول تناسخ را باطل دانست و در عین حال به عالم ذرّ اعتقاد داشت.

امّا دلایلی که برای رد قول به تناسخ مطرح است: نفی معاد و فراموشی اعمال بدن‌های قبلی است.

فخررازی در بیان این اشکال از قول منکرین عالم ذرّ می‌گوید:

لازمه صحت وجود عالم ذرّ این است که ما پیش از این بدن در بدن دیگری بودیم و این تناسخ است آن‌گاه خود پاسخ می‌دهد: این دو، با یکدیگر تفاوت دارند و فرق آنها این است که اگر ما در بدن‌های دیگری بودیم و سالیانی در آنها می‌بودیم، فراموشی آنها ممکن نبود امّا گرفتن این پیمان در اسرع وقت و کمترین زمان صورت گرفت. پس بعید نیست که فراموش شود؛ زیرا یک عمل سریع که در یک لحظه انجام گیرد زود هم فراموش می‌شود(104)

همچنین فخر رازی در چهارمین اشکالی که از قول معتزله نقل می‌کند آورده است:

ما می‌گوییم اگر روح ماقبل از این بدن در بدن دیگری بوده‌است باید به یاد داشته باشیم و چون به یاد نداریم؛ پس قول به تناسخ که می‌گوید قبلا در بدن دیگری بوده‌ایم باطل است و وقتی که اعتماد ما بر ابطال تناسخ، جز این دلیل نباشد و این دلیل عینا در این مسئله وجود داشته‌باشد باید به مقتضای آن حکم کنیم.(105)

امّا پاسخ شبهه معتزله این است که صرف فراموشی ماجرای عالم ذرّ به معنای پذیرش تناسخ نیست زیرا بطلان قول به تناسخ نفی معاد و مخالفت آن با معارف دینی است که دنیا را مزرعه آخرت دانسته و هر روحی را متعلق به یک جسم می‌داند. امّا قول به تناسخ دنیا را، هم مزرعه و هم محل برداشت قرارداده که به حساب انسان‌ها در قالب جسمی دیگر رسیدگی می‌شود.

معتزله در تبیین سخن خود می‌گویند:

وقتی اعتماد ما بر ابطال تناسخ تنها فراموشی باشد که در مسئله عالم ذرّ هم مطرح است پس درباره عالم ذرّ هم همان‌گونه حکم می‌کنیم که درباره تناسخ حکم می‌کنیم.

امّا فراموشی دلیل اساسی ابطال تناسخ نیست و فراموشی خاطرات یک عالم در عالم دیگر امتناعی ندارد و می‌شود انسان‌ها مسائل عالم قبل را فراموش کنند چه اینکه در جواب از اشکال‌های بعدی، بحث آن خواهد آمد. ضمن اینکه فراموشی عالم ذرّ بر اساس مصالح و اراده الهی است امّا فراموشی مطرح در قول به تناسخ یک فراموشی عادی است.

بنابراین نه فقط فراموشی تنها دلیل ابطال تناسخ نیست که اصل دلیل بودن آن هم مورد اشکال است و ابطال تناسخ به خاطر نفی معاد است.

بعلاوه، نفس فراموشی از سوی انسان که از ویژگی‌های او محسوب می‌شود موجب ابطال اموری که فراموش شده‌اند نخواهدبود. ما زندگی خود را در رحم مادر هم فراموش کرده‌ایم و حتی یک نفر هم آن را به یاد ندارد ولی آیا چنین زمانی بر هر یک از ما نگذشته است؟ به فرض که فراموشی در ارتباط با تناسخ باطل کننده آن باشد دلیلی نداریم که آن را برای ابطال هر موضوع فراموش شده‌ای تسرّی دهیم به ویژه اینکه مقایسه عالم ذرّ در مقطع ابتدایی دنیای انسان با مقطع کنونی که قول به تناسخ هر دو را تنها در همین مقطع جاری می‌داند مقایسه صحیحی نخواهد بود چرا که هر عالمی شرایط خاص خود را دارد.

نتیجه اینکه معتزله تنها دلیل ابطال قول به تناسخ را فراموشی دانسته‌اند و با توجه به آن، عالم ذرّ را هم نپذیرفته‌اند امّا با رد این دلیل که به انحاء مختلف صورت گرفت، عالم ذرّ ثابت خواهدبود و از تفاوت‌های اساسی با قول به تناسخ برخوردار می‌باشد که شرح آن گذشت.

14 - پیمان‌گیری خداوند برای اتمام حجّت در کدام عالم بود؟

دنیا در یک تقسیم‌بندی به دو مقطع عالم ذرّ و عالم کنونی تقسیم می‌شود که هرکدام از این دو عالم شرایط، احکام، ویژگی‌ها و آثار خاص خود را دارند و پیمان سپاری در عالم ذرّ برای اتمام حجّت در هر دو مقطع می‌باشد. هر کس در آن مقطع به ربوبیت، نبوّت و ولایت اقرار صادقانه داشت و یامخالفت کرد ایمان یا کفر خود را در آن عالم به اثبات رسانیده و نتیجه آخرتی آن را خواهد دید و اگر در دنیا نیز به حد تکلیف برسد باید به پیمان گذشته خود وفادار بماند اگر چه از روی تقیه اقرار کرده باشد و چنانچه آن را نقض کند و شرک ورزد خداوند با توجه به اقرارش، در قیامت بر او احتجاج خواهدکرد.

البته با توجه به فراموشی این پیمان اگر کسی به وجود پیمان خود در عالم ذرّ توسط کتاب‌های آسمانی و انبیاء و جانشینان آنها آگاه گردد حجّت خداوند در مقطع کنونی دنیا هم برای او تمام خواهد شد و اگر به هر دلیل از این آگاهی باز ماند، اتمام حجّت خداوند به عالم ذرّ منحصر خواهد شد.

15 - چرا پیمان خود را در عالم ذرّ به یاد نداریم؟

این یکی از اشکال‌های بسیار مهمی است که در کتاب‌های تفسیری و حدیثی مورد بحث قرارگرفته‌است و اشکال کنندگان و پاسخ دهندگان، بدون در نظر گرفتن مفاد روایات که خداوند ماجرای عالم ذرّ را از یاد انسان برد به آن پرداخته‌اند. امّا همان‌گونه که بیان گردید فراموشی پیمان سپاری انسان در عالم ذرّ از سوی او نبود که اشکال‌های مطرح شده وارد باشد بلکه خداوند آن را از یاد او برد چه اینکه امام صادق‌عليه‌السلام فرمود: اَنساهُم اللَّهُ ذلِکَ الْمَوُقِف(106) خداوند این موقف (پیمان سپاری) را از یاد آنها برد.

امّا اینکه چرا خداوند آن را از یاد ما برد احتمال‌هایی می‌تواند مطرح باشد که ما در فصل ویژگی‌های عالم ذرّ و در بحث فلسفه فراموشی به آنها اشاره خواهیم کرد. حال اگر چه این اشکال از اساس منتفی است امّا به فرض که خداوند آن را از یاد ما نمی‌برد و ما خود آن را فراموش می‌کردیم باز هم راه‌هایی برای پاسخگویی به این سؤال‌ها وجود دارد. در اینجا اصل اشکال را مطرح کرده و سپس به آن پاسخ می‌دهیم. در تفسیر مجمع‌البیان آمده است:

این فرزندان آدم که از پشت او خارج شدند از دو حالت خارج نیستند: یا خداوند آنها را عاقل قرارداد و یا عاقل قرارنداد اگر آنها را عاقل قرار نداد صحیح نیست که بتوانند توحید را بشناسند و خطاب خدای متعال را بفهمند و اگر آنهارا عاقل قرار داد و از آنان پیمان گرفت باید آن را به یاد داشته باشند و فراموش نکنند زیرا گرفتن پیمان برکسی که پیمان داده است حجّت نیست مگر اینکه آن را به یاد داشته باشد. پس ما باید پیمان را به یاد داشته باشیم و نمی‌شود جمع زیاد و گروه فراوانی از عقلا چیزی را که شناخته بودند فراموش کنند و حتی یک نفر هم آن را به یاد نداشته باشد اگرچه زمان زیادی از آن گذشته باشد. آیا نمی‌بینی که اهل آخرت بسیاری از احوال خود را در دنیا می‌دانند به گونه‌ای که حتی اهل بهشت به اهل جهنم می‌گویند آنچه را که پروردگارمان وعدّه داده بود یافتیم.(107)

و در تفسیر نمونه آمده است:

اگر این پیمان با خود آگاهی کافی و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش کرده‌اند و هیچ کس آن را به‌خاطر نمی‌آورد درحالی‌که فاصله آن نسبت به زمان ما، بیش از فاصله این جهان با جهان دیگر و رستاخیز نیست؟ و با اینکه در آیات متعددی از قرآن می‌خوانیم که افراد انسان در قیامت سرگذشت‌های دنیا را فراموش نکرده و به خوبی به یاد دارند.(108)

برخی در پاسخ به این اشکال گفته‌اند فراموشی آن عالم به خاطر این بود که زمان آن کوتاه بود و چون زمان دنیا بلندتر از زمان عالم ذرّ است در قیامت فراموش نمی‌شود.

این پاسخ پذیرفته نیست زیرا اگرچه زمان دنیا بلندتر از زمان عالم ذرّ است امّا برخی از اعمالی را که انسان‌ها در قیامت از آن یاد می‌کنند در مدت بسیار کوتاهی انجام گرفته است و در همه عمر آنها استمرار نداشته است.

امّا پاسخ ما این است که فراموشی انسان امری عادی است بسیارند کسانی که چند سال در زمان طفولیت در شهری زندگی می‌کنند و سپس از آنجا مهاجرت کرده و پس از گذشت دو دهه از محل قبلی خود چیزی به یاد ندارند هرچند به آنها گفته شود تو در آن شهر بودی و اینها علائم و نشانه‌های سکونت تو در آنجاست. و بسیارند کسان دیگری که با رسیدن به سن پیری گذشته خود را فراموش می‌کنند و یا برخی سوانح تمام خاطره‌های انسان را از یاد او می‌برد و بلکه بسیار اتفاق می‌افتد که انسان اعمال و سخنان یک سال پیش و بلکه یک ماه گذشته خود را به کلی فراموش می‌کند و قول انجام کاری را می‌دهد و روز بعد آن را به فراموشی می‌سپارد.

پس با توجه به اینکه فراموشی از خصایص انسان است، از یادبردن ماجرای عالم ذرّ امری عادی است و امتناعی ندارد. بله می‌شود کسی استبعاد کند که بعید است چنین ماجرایی فراموش شود امّا صرف استبعاد دلیل نخواهد بود و بسیاری از امور که خیلی بعید به نظر می‌رسند تحقق می‌یابند.

البته همان‌گونه که بیان شد و روایات آن در مواضع مختلف این کتاب آمده است این اراده خداوند بود که ماجرای عالم ذرّ را از یاد انسان ببرد و در این صورت طرح اشکال فراموشی منتفی خواهد بود و ما علاوه بر طرح این بحث در اینجا در فصل ویژگی‌های عالم ذرّ و هم چنین فلسفه و فواید عالم ذرّ مباحثی را درباره فراموشی مطرح کرده‌ایم.

یکی از محققان معاصر در دروس تفسیری خود ذیل آیه 172 سوره اعراف این گونه اشکال را مطرح کرده است:

یک موطنی هست که همه در آن قبول کردند و«قالوا بلی» گفتند پس موطن استدلال و وحی و نبوّت نیست (زیرا در موطن عقل همه عقلا ربوبیّت را نپذیرفتند و در موطن وحی نیز همه از انبیاء قبول نکردند) یک جای دیگر است و این جای دیگر قبل از این عالم نیست زیرا اگر قبل از این عالم بود اشکالات سیدنا الاستاد و دیگران وارد است که اگر قبل از این عالم بود، وقتی این ارواح از آن بدن‌ها جداشدند و ذرّات ریز به صلب بازگشتند پیمان یادشان رفته و وقتی میثاق یادشان رفته احتجاج تمام نیست. اگر گفته شود الآن اگر فکرکنند می‌فهمند هرچند آن اشهاد و آن تکلیم و آن اخذ میثاق مقدمه بود و یادشان رفته، این سؤال مطرح است که اگر آنها در احتجاج دخالت داشت، که الآن یادشان نیست و اگر دخالتی نداشت و مقدمه احتجاج بود اخذ میثاق لغو خواهد بود برای اینکه اگر معرفت به برهان عقلی کافی است همین‌جا کافی است پس آن موطن در عالم قبل نیست.

از آنچه نقل گردید چهار نکته به دست می‌آید که به‌صورت مستقل مطرح و پاسخ آنها را جداگانه ارائه می‌کنیم.

1 - عالم میثاق موطن استدلال و وحی و نبوّت نیست.

2 - با بازگشت آن ذرّات به صلب آدم آن‌پیمان را فراموش کردند و دیگر آن پیمان برای احتجاج خداوند بر انسان در روز قیامت کافی نیست.

3 - اگر آن به شهادت گرفتن و سخن گفتن و پیمان گرفتن در احتجاج خداوند دخالت داشت که الآن یادشان نیست (و در نتیجه احتجاج تمام نیست) و اگر آن‌ها در احتجاج خداوند بر انسان در قیامت، دخالت نداشت و مقدمه آن بود گرفتن پیمان لغو بود زیرا معرفت به ربوبیّت بدون عالم ذرّ به وسیله عقل انسان در دنیا حاصل می‌شود و کافی است.

4 - موطن میثاق در عالم قبل نیست.

و پاسخ این اشکالات این است که:

1 - اگرچه عالم میثاق، عالم جداگانه خاص خود است امّا نه در برابر استدلال و وحی و نبوّت، زیرا وحی و نبوّت عالم و موطن نیستند وحی حقیقتی است که در برخی عوالم تجلی کرده است و اطلاق عالم اصطلاحی بر وحی و نبوّت که در بیانات محقق مذکور بسیار تکرار شده است صحیح نخواهد بود. عقل انسان که با آن استدلال می‌کند عالم و موطن اصطلاحی نیست بلکه قوه‌ای است که انسان با آن می‌اندیشد و صلاح و فساد خود را تشخیص می‌دهد و همین قوه در عالم میثاق مورد استفاده قرار گرفت.

2 - اگر پیمان انسان در عالم ذرّ، مورد فراموشی قرار گیرد برای احتجاج کافی نیست امّا اگر توسط وحی و نبوّت به او اعلام گردد که چنین پیمانی سپرده است برای احتجاج کافی است و خداوند سپردن این پیمان انسان را به او اعلام کرده چنان که در سوره اعراف به آن اشاره شده است.

3 - بدون شک به شهادت گرفتن و سخن گفتن و پیمان گرفتن در احتجاج دخالت دارد و فراموشی آنها هم با اعلام خداوند منتفی گشته و حجّت تمام است.

4 - کلمه «اذ» که در صدر آیه ذکر شده‌است برای زمان ماضی به‌کار می‌رود و در نتیجه عالم ذرّ در گذشته واقع شده‌است. حل اشکال فراموشی به این نیست که آیه بر خلاف مفاد آن معنا شود بلکه راه حل دیگری دارد که بحث آن گذشت و وقوع عالم ذرّ در گذشته از بدیهیات است چه آنکه محقق مذکور در موارد فراوانی از سخنان خود به آن تصریح کرده و تنها در این موضع است که برخلاف آنها نظر داده و توضیح بیشتر بحث در فصل «عالم ذرّ از نگاه وحی» مطرح شده است.

16 - عالم ذرّ مستلزم قطع تعلّق نفس از جسم است که امکان ندارد

برخی عالم ذرّ را از این زاویه مورد اشکال قرار داده‌اند که حقیقت نفس به گونه‌ای است که نمی‌تواند بدون تعلق به بدن موجود باشد درحالی‌که نفس بعد از مردن انسان‌ها در عالم ذرّ تا زمان موجودیت او در این مقطع دنیا بدون تعلق لحاظ شده است.

و پاسخ آن این است که همان‌گونه که نفس آدمی بعد از مرگ بدن او در مقطع کنونی دنیا، باقی خواهد ماند تا دوباره به آن تعلق گیرد در عالم ذرّ هم چنین خواهد بود و هر توجیهی که برای بقای نفس در این مقطع داریم برای آن مقطع هم داشته باشیم.

روح انسان یک موجود مجرد است و در موجودیت خود از استقلال برخوردار می‌باشد چه این که در عالم ارواح بدون آن‌که تعلق به جسمی داشته باشد وجود داشت تا آن‌که در عالم ذر به جسم معیّن خود تعلق گرفت و پس از آن حیات بدون تعلق خود را مثل گذشته ادامه می‌دهد تا بار دیگر در یکی از مقاطع زمانی دنیا به جسم دنیوی خود تعلق گیرد و پس از مرگ بدن به تجرد از جسم دنیوی خود باز گردد. بنابراین بدن انسان نیازمند جسم و تعلق به آن نیست بلکه نسبت او به جسم نسبت راکب و مرکب است و هیچگاه کسی که بر مرکب سوار است در موجودیت و استمرار حیات خود نیازمند تعلق به مرکب خود نیست. این مرکب است که باید با تدبیر راکب خود حرکت کند. بله زمانی که جسم در اختیار روح قرار دارد این امکان را برای او فراهم می‌آورد که اعمالی را به وسیله آن انجام دهد و اگر این ابزار در اختیار او نباشد قادر نیست اعمالی را که انجام آنها نیازمند جسم است انجام دهد.

از آنچه بیان شد معلوم گردید روح نیازمند تعلق به جسم نیست و عدم تعلق آن از زمان عالم ذر تا تولد جسمِ مورد تعلق او اشکالی ندارد.

بله آن چیزی که بدون تعلق به جسم نمی‌تواند دوام داشته باشد جان است که به آن نفس نباتی یا حیوانی می‌گوییم و عامل حیات گیاهان و حیوانات می‌باشد و چون از بدن هر موجود زنده‌ای از جمله انسان جدا گردد بدن، زنده بودن خود را از دست داده و آن جان نیز از بین خواهد رفت و به هنگام لزوم، خداوند دوباره به بدن جان تازه‌ای خواهد داد امّا این نکته از موضوع بحث، خارج است و بعید نیست که اشکال این بحث از خلط نفس ناطقه که همان روح الهی آدمی است با نفس حیوانی نشأت گرفته باشد.

17 - چرا اکثر انسان‌ها بر پذیرش حق پیمان نبستند؟

عدم گرایش به حق خاص عالم ذرّ نبوده و در مقطع کنونی دنیا هم وجود دارد و به همان دلایلی که انسان‌ها در این مقطع بر پذیرش حق پیمان نمی‌بندند و از اهل توحید، نبوّت و ولایت نمی‌گردند در آن عالم نیز نگردیدند.

امّا چرا در این مقطع حق‌پذیری ندارند عوامل متعددی وجود دارد که عدم اندیشه، تعصب‌های کورکورانه، وسوسه‌های نفسانی و شیطانی، غفلت، لجاجت، تقلید از پدران مشرک، جهالت، عناد و عدم دست‌یابی به تعلیمات انبیاء از جمله آنهاست.

اگرچه همه این عوامل در عالم ذرّ وجود نداشت امّا بخشی از آنها نظیر: عدم اندیشه، سرکشی، لجاجت، عناد و غلبه هوای نفس بر عقل وجود داشت که می‌توانست به گمراهی آنها بیانجامد.

اگر گفته شود یکی از زمینه‌های عدم پذیرش حق از سوی انسان در این مقطع دنیا، تعصب بر انتخاب گذشته و زمینه سوئی است که در عالم ذرّ برای خود به وجود آورد، حال آیا عدم پذیرش آنها در عالم ذرّ نیز از سابقه سوء قبلی برخوردار نبوده است؟

در پاسخ این سؤال باید گفت: انحراف انسان در عالم ذرّ می‌تواند به عواملی که ذکر گردید مربوط شود و ریشه‌ای هم در گذشته پیش از آن عالم نداشته باشد؛ اگرچه عالم ارواح که آن هم عالمی بود که ارواح انسان‌ها مورد آزمایش قرار گرفت و به گرایش‌های ارزشی و غیر ارزشی خود دست یافتند می‌تواند برای گرایش‌های عالم ذرّ ایجاد زمینه کند. با توضیحی که داده شد این سؤال نیز مطرح می‌شود که آیا قبل از عالم ارواح، زمینه‌سازی‌هایی برای گرایش‌های انسان صورت نگرفته بود؟

و پاسخ آن این است که چون آفرینش انسان‌ها با خلق ارواح آنها در عالم ارواح آغاز گردید، پیش‌زمینه‌ای وجود نداشت و هرچه بود به انتخاب آنها در همان عالم مربوط می‌گردید؛ یعنی هر روحی، از قوه عقل و شهوت و غضب برخوردار بود و می‌توانست با حاکمیت عقل و یا غلبه نفسانیت خود بر عقل، دست به انتخاب زند و به باورهای مثبت یا منفی دست یابد.

همان‌گونه که از روایات استفاده می‌شود در عالم ارواح نیز مانند عالم ذرّ و عالم کنونی، اکثریت از پذیرش حق سر باز زدند امّا چرا این‌گونه بود و جز عدّه کمی از آنها بقیّه به گمراهی کشیده شدند، علّت آن شدّت گرایش‌های نفسانی بر گرایش‌های عقلانی بود زیرا همان‌گونه که در سوره یوسف آمده است«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ» این آیه از تأکیدهای قابل توجهی برخوردار است زیرا «انّ» از حروف تأکید است و جمله، جمله اسمیه است که نوعی تأکید را به همراه دارد و لام تأکید هم که بر سر کلمه «امّاره» آمده است و لفظ امّاره هم صیغه مبالغه است.

این نفس در عالم ارواح هم با همین ویژگی‌ها وجود داشت. البته عقل هم وجود داشت و عقل قوه‌ای است که خوب و بد را از یکدیگر تشخیص داده و امر به خوبی و نهی از بدی می‌کند و به لسان عربی «قوة العقل آمرة بالحسن و ناهیة عن القبح».

تفاوت«ان النفس لامارة بالسوء» و «العقل آمرة بالحسن...» در تأکیدهایی است که به همراه صیغه مبالغه درباره نفس وارد شده است و نشان می‌دهد بسیار فعال است به گونه‌ای که اگر کسی در به کارگیری عقل خود مسامحه کند از گرایش به حق باز می‌ماند و چون اکثر مردم دارای چنین مسامحه‌ای هستند و به تعبیر قرآن«أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» (109) می‌باشند و«فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلاً» (110) می‌گردند و اکثر آنها گمراه می‌شوند، این گمراهی در هریک از سه عالم ارواح، عالم ذرّ و عالم کنونی مطرح است.